یکی از درخشانترین سکانسهای این مجموعه، مناظره بهتاش فریبا با نقی معمولی است؛ لحظهای که نهفقط یک گفتوگوی خانوادگی، بلکه نبردی نمادین بین نسلها، ارزشها و منطقهای متفاوت را به نمایش میگذارد. این سکانس، چنان ملموس و آشناست که هر بینندهای را به تأمل وامیدارد و او را به بازنگری در رابطهاش با مفاهیمی چون حرمت، صبر و زندگی دعوت میکند.
سریال «پایتخت» بیش از یک دهه است که به یکی از ماندگارترین آثار تلویزیونی ایران بدل شده؛ اثری که با زبان طنز و روایتهای ساده اما عمیق، توانسته قلب و ذهن مخاطبان را تسخیر کند. این سریال، ساخته محسن تنابنده و گروهش، نهتنها یک کمدی خانوادگی است، بلکه آیینهای است که زندگی ایرانی را با همه پیچیدگیها، تلخیها و شیرینیهایش به تصویر میکشد. یکی از درخشانترین سکانسهای این مجموعه، مناظره بهتاش فریبا با نقی معمولی است؛ که در شب گذشته از رسانه ملی پخش شد؛ لحظهای که نهفقط یک گفتوگوی خانوادگی، بلکه نبردی نمادین بین نسلها، ارزشها و منطقهای متفاوت را به نمایش میگذارد. این سکانس، چنان ملموس و آشناست که هر بینندهای را به تأمل وامیدارد و او را به بازنگری در رابطهاش با مفاهیمی چون حرمت، صبر و زندگی دعوت میکند.
محسن تنابنده، طراح «پایتخت»، بار دیگر با فصل هفتم این سریال نشان داد که هنرمندی است چند سر و گردن بالاتر از بسیاری در عرصه هنر ایران؛ او با خلق شخصیتهایی مانند نقی، هما، بهتاش و دیگران، توانسته قهرمانانی معمولی اما عمیقاً انسانی خلق کند؛ قهرمانانی که نه در میدانهای بزرگ، بلکه در دل زندگی روزمره، با سختیها و چالشهایشان دستوپنجه نرم میکنند. تنابنده در «پایتخت» نشان میدهد که خطاها و ضعفهای نسلهای گذشته، از دهههای چهل و پنجاه و شصت، مانع قهرمان بودنشان نیست. این نسل، که از دالان پررنج تاریخ معاصر ایران گذشته، با همه کاستیهایش، به نام «زندگی» شایسته احترام است. سکانس سیلی مادر به بهتاش، یکی از قدرتمندترین لحظات سریال، این پیام را فریاد میزند که حرمت زندگی و صبر در برابر سختیها، منطقی است که فراتر از استدلالهای ظاهری قرار دارد.
این سکانس، بهویژه در تقابل با برخی آثار سینمایی دیگر، مانند «برادران لیلا»، معنایی عمیقتر مییابد. در حالی که «برادران لیلا» با سیلی لیلا به پدرش، گویی حرمت خانواده را به چالش میکشد، «پایتخت» با سیلی مادر بهتاش، پاسخی کوبنده به این نگاه میدهد. اشکهای مادر، سکوت مظلومانه رحمت و تواضع نقی، همگی در این سکانس به یک مینیاتور هنرمندانه تبدیل میشوند که قلب و ذهن مخاطب را یکجا درگیر میکند. اینجا، «زن» و «زندگی» هستند که عنان «آزادی» را در دست میگیرند و نشان میدهند که در فرهنگ ایرانی، زنان نهتنها نگهبان حرمت خانوادهاند، بلکه پشتوانه قهرمانان گمنامی هستند که با مرام پهلوانی و ایمان الهیشان، زندگی را پیش میبرند.
«پایتخت» تنها یک سریال نیست؛ روایتی است از ایران، از مردمی که لابهلای همه مشکلات، به زندگی لبخند هم میزنند؛ و این مسئله چه در دوران هشت سال دفاع مقدس و چه در سالهایی که به سبب مشکلات اقتصادی و تحریمی که به تعبیر حضرت آقا با دهه شصت برابری میکرد! کاملا خودش را نشان داده است.
در این میان باید این نکته را هم متذکر شد که یک هنرمند از جانش اثرش را خلق میکند! این همان موضوعی است که تنابنده در این اثر نشان داده است؛ او هرچند در چند سال گذشته فریادزده، اعتراضهای غیرمنطقی در فضای مجازی به راه انداخته اما هنری که از دل جان نشأت میگیرد مسئلهای نیست که با چند فریاد و اعتراض خاموش شود. از این رو است که رهبر معظم انقلاب همیشه هوای هنرمندان را داشته و سبک رفتاری ایشان با هنرمندانی چون مجیدی و امیرخانی تا میرشکاک و حتی مرحوم نوذری گواه این مطلب است که باید به جان یک هنرمند نگاه کرد و برای آن هزینه کرد.
در نهایت باید گفت که «پایتخت» به ما یادآوری میکند که قهرمانان واقعی، نه در افسانهها، بلکه در کوچهپسکوچههای زندگی روزمرهاند؛ در مادری که با سیلیاش حرمت میآموزد، در پدری که با سکوتش صبر میکند، و در جوانی که در کشاکش منطق و احساس، راه زندگی را میجوید. این سریال، دعوتی است به دیدن زیباییهای زندگی، حتی در دل سختیها، و ستایشی است از قهرمانان گمنامی که ایران را سرپا نگه داشتهاند. این قطعه از پایتخت نمود زیبایی از یک سریال بود.