سخنرانی تازه منتشر شده بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی درس بزرگی برای تحلیلگران داخلی نیز دارد. چرا برخی از ما همان زاویه نگاهی را بازتولید میکنیم که او به کار میبرد؟ چرا در برابر خسارتهای ظاهری، احساس شکست و انسداد میکنیم؟ این ویروس نجس زاویه نگاه نتانیاهویی چگونه در میان برخی از تحلیلگران داخلی رخنه کرده است؟ پاسخ شاید در دوری از نگاه جامع و توحیدی باشد؛ برای رهایی از این ویروس، باید به بازخوانی تجربه مقاومت و بازتعریف تحلیلهایمان بپردازیم.
سخنرانی تازه منتشر شده بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، در مجمع JNS که پس از شهادت سید حسن نصرالله ایراد شده؛ نشاندهنده پاردوکسیکال جبهه صهیونیی است که از طرفی تصمیم برای ایجاد درگیری با محور مقاومت و به ویژه ایران دارد اما در عین حال به دلیل استیصال این رژیم در برابر قدرت فزاینده محور مقاومت و ایران را نیز راهی جزء عقب نشینی ندارد.
نتانیاهو در این سخنرانی میگوید: «ما میدانستیم حسن نصرالله کجاست، اما سؤال این بود که آیا باید او را هدف قرار دهیم یا نه؟ این تصمیم سادهای نبود، چون او نفر دوم محور ایران بود؛ دومین رهبر محبوب شیعیان در جهان؛ و فرزند محبوب آیتالله خامنهای به شمار میرفت. آیتالله خامنهای با او مثل فرزند خود رفتار میکرد. این سؤال مطرح بود که آیا هدف قرار دادن او میتواند جنگی را شعلهور کند؟ آیا میتواند حزبالله را وارد جنگ کند؟ وقتی گزارش 80 صفحهای درباره نصرالله را خواندم، تصمیم گرفتم او باید حذف شود. او محورِ محور بود و حذفش به معنای شکستن کل محور بود.»
این سخنراني بيش از آنكه صرفاً بيان مواضع يک سياستمدار باشد، آينهای است كه ضعفها و محدوديتهای نگاه نتانیاهو را در تحليل تحولات منطقهاي نشان ميدهد؛ نگاهي كه نهتنها در سخنان او، بلكه در تحليلهاي برخي از ناظران داخلي نيز رگههايي از آن ديده ميشود. اين نگاه، به تعبير رهبر معظم انقلاب، «ناقص و سطحي» است و به همين دليل، يا به فانتزيهاي غيرواقعي از قوتها ميرسد يا در برابر ضعفها، گرفتار يأس و تحقير ميشود.
نتانیاهو در بخش دیگر سخنان خود با افتخار از نقش رژیم صهیونی در سقوط بشار اسد ؛ و بدون ارائه هیچ مدرک و سندی از حملات هوایی به هواپیماهای ایرانی، از نابودی بخش بزرگی از تجهیزات نظامی ایران در سوریه سخن میگوید.
این شکل از سخنرانی نتانیاهو پرسشهای بنیادینی را بیپاسخ میگذارد و آن اینکه آیا هدف اصلی ایران در سوریه، حفظ خاک یا تجهیزات نظامی بود یا تبدیل این کشور به حلقهای از محور مقاومت؟ تجربه تاریخی نشان میدهد که مقاومت در لبنان، یمن، عراق و فلسطین، بدون همراهی دولتهای حاکم و حتی در سایه دشمنی آنها شکل گرفت و رشد کرد. آیا شرایط کنونی سوریه، با حضور جولانی و فشارهای رژیم صهیونی، خود بستری برای شکلگیری حلقههای جدید مقاومت ایجاد نمیکند؟ نتانیاهو خسارتهای تاکتیکی را میبیند، اما آیا قادر به درک فرصتهای استراتژیک نهفته در دل این تهدیدها برای محور مقاومت است؟
نتانیاهو در این سخنان با تأکید بر شهادت سیدحسن نصرالله سعی در نمایش پیروزی دارد. اما چگونه است که حزبالله پس از این ضربه، نهتنها فروپاشی نشد، بلکه وارد جنگی تمامعیار با رژیم صهیونی شد؟ چگونه موشکها و پهپادهایش تا لحظه آتشبس متوقف نشدند؟ چرا انگیزه و قدرت مردمی حزبالله پس از شهادت نصرالله نهتنها کاهش نیافت، بلکه تقویت شد؟ پاسخ در ناتوانی این زاویه نگاه در فهم مفهوم «شهادت» و نقش آن در رشد ایمانی و مردمی نهفته است. نتانیاهو و تحلیلگران همسو با او، خسارتهای ظاهری را میبینند، اما از درک نیروی ایمان و پویایی مقاومت عاجزند.
نتانیاهو البته بهخوبی از «سایه شمشیر» آگاه است. او از خطر وجودی حماس و حزبالله، و حتی از فلسطینیانی سخن میگوید که دیگر حتی تشکیلات خودگردان را هم نمیپذیرد. او فشارهای بینالمللی و داخلی را حس میکند، اما آیا میداند این فشارها از کجا سرچشمه میگیرند؟ چرا برخی کشورهای عربی که پیش از طوفان الاقصی همراهی بیشتری با او داشتند، امروز تغییر موضع دادهاند؟ چرا نمایندگان رژیم صهیونی در سازمان ملل از لزوم برچیدن این نهاد سخن میگویند؟ این نشانهها حاکی از آن است که فلسفه وجودی رژیم صهیونی در معرض چالش قرار گرفته و صحنه جهانی به نفع آن نیست.
سخنرانی نتانیاهو درس بزرگی برای تحلیلگران داخلی نیز دارد. چرا برخی از ما همان زاویه نگاهی را بازتولید میکنیم که او به کار میبرد؟ چرا در برابر خسارتهای ظاهری، احساس شکست و انسداد میکنیم؟ این ویروس نجس زاویه نگاه نتانیاهویی چگونه در میان برخی از تحلیلگران داخلی رخنه کرده است؟ پاسخ شاید در دوری از نگاه جامع و توحیدی باشد؛ نگاهی که فرصتها را در دل تهدیدها میبیند و به جای سطحینگری، عمق استراتژیک مقاومت را درک میکند. برای رهایی از این ویروس، باید به بازخوانی تجربه مقاومت و بازتعریف تحلیلهایمان بپردازیم.