بزرگترین خطری که در ماههای پیش رو متوجه کشورمان خواهد بود، نه از جانب یک آمریکای درگیر در بحران داخلی، بلکه از سوی متحدان اروپایی آن است. سه کشور اروپایی عضو برجام ممکن است با مشاهده انفعال آمریکا و با هدف جلوگیری از فرارسیدن روز غروب تحریمها، به صورت مستقل یا هماهنگ، برای فعالسازی «مکانیزم ماشه» اقدام کنند.
در فضای پرتلاطم سیاست جهانی که هر روز شاهد رویدادی شگرف هستیم، گاهی یک درگیری شخصی میان دو چهره مطرح رسانهای نیز میتواند امواجی سهمگینتر از هر بحران بینالمللی ایجاد کند و روابط بینالملل را تحت تاثیر خود قرار دهد. به طور مثال نزاع علنی و بیسابقه اخیر میان دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، و ایلان ماسک، کارآفرین پرنفوذ و یکی از ثروتمندترین مردان جهان، فراتر از یک جدال رسانهای ساده یا یک اختلاف نظر سیاسی معمول، فضای بینالملل را تحت تاثیر خود قرار داده است. این رویارویی در واقع یک زلزله سیاسی در قلب واشنگتن، پایتخت سیاسی ایالات متحده است که پسلرزههای راهبردی آن میتواند ساختار اولویتهای سیاست خارجی آمریکا را دگرگون کرده و به طور خاص، بر سرنوشت پروندههای حساسی همچون جنگ غزه و اوکراین و به طور خاصتر مذاکرات هستهای کشورمان تاثیر مستقیم بگذارد. این جدال، که روزگاری با اتحاد و همسویی منافع آغاز شده بود، اکنون به نقطهای رسیده که هر دو طرف با بیرون کشیدن تاریکترین برگهای خود، در حال تخریب متقابل یکدیگر هستند؛ فرآیندی که میتواند رئیسجمهور آمریکا را در یک جنگ فرسایشی داخلی گرفتار کرده و تمرکز او را از صحنه جهانی به دفاع از جایگاه سیاسی و حتی حیثیت شخصیاش معطوف سازد!

اتحاد میان ترامپ و ماسک از ابتدا یک ازدواج مصلحتی مبتنی بر منافع متقابل بود. ماسک، ترامپ را ابزاری قدرتمند برای مقابله با آنچه «فرهنگ بیداری» یا Woke Culture مینامید میدانست و همزمان نزدیکی به وی را بر پیشبرد منافع تجاری عظیم خود، از تسلا تا اسپیسایکس ضروری میدید. او با حمایت مالی هنگفت و به کارگیری امپراتوری رسانهای خود در پلتفرم «ایکس» یا همان توییتر سابق، نقشی کلیدی در بازگشت ترامپ به کاخ سفید در انتخابات ۲۰۲۴ ایفا کرد و پاداش خود را با دریافت جایگاهی ویژه در دولت، تحت عنوان ریاست «دپارتمان بهرهوری دولت» معروف به وزارت DOGE، گرفت. این اتحاد به قدری نزدیک به نظر میرسید که ترامپ محوطه کاخ سفید را به نمایشگاهی برای خودروهای تسلا تبدیل کرده و ماسک نیز در جلسات کابینه حضوری پررنگ داشت. با این حال، این پیوند بر پایههایی لرزان بنا شده بود. اختلاف نظر بر سر لایحه کاهش مالیات و افزایش هزینهها، که ماسک آن را «یک سیاست منزجرکننده» خواند و معتقد بود بدهی ملی آمریکا را به شکل خطرناکی افزایش میدهد، اولین شکاف جدی را ایجاد کرد. به تدریج، اخباری مبنی بر برگزاری جلسات خصوصی ماسک با پنتاگون درباره سیاست چین بدون اطلاع کاخ سفید و تلاشهای پشت پرده او برای تاثیرگذاری بر قراردادهای هوش مصنوعی در خاورمیانه، این شکاف را بیش از پیش تعمیق کرد. در چنین شرایطی ترامپ، که به شدت به وفاداری و کنترل روایتها در رابطه با خود و دولتش حساس است، این اقدامات را برنتافت و با لغو نامزدی یکی از متحدان ماسک برای ریاست سازمان فضایی آمریکا موسوم به ناسا، نشان داد که ماه عسل رابطه وی با ایلان ماسک به پایان رسیده است.
نقطه اوج این تنش، زمانی بود که جدال از اختلافات سیاسی فراتر رفت و به تهدیدها و افشاگریهای شخصی کشیده شد. ترامپ در واکنشی تند، ماسک را به قطع قراردادهای دولتی میلیارد دلاری شرکتهایش، به ویژه اسپیسایکس که نقشی حیاتی در برنامه فضایی و امنیت ملی آمریکا دارد، تهدید کرد. این یک تهدید معمولی نبود؛ اسپیسایکس تنها وسیله آمریکا برای ارسال فضانورد به ایستگاه فضایی بینالمللی است و شبکه ماهوارهای استارلینک آن در ساختار ارتباطی پنتاگون و آژانسهای اطلاعاتی ادغام شده است. اما پاسخ ماسک، ضربهای به مراتب کاریتر و خطرناکتر بود. او با ادعای اینکه زمان «انداختن بمب واقعاً بزرگ» فرا رسیده، در پلتفرم ایکس نوشت: «نام دونالد ترامپ در پروندههای اپستین وجود دارد. این دلیل واقعی علنی نشدن آنهاست». این اتهام، تنش بین ترامپ و ماسک را وارد مرحلهای کاملاً جدید کرد! پرونده فساد جنسی جفری اپستین، یکی از تاریکترین و حساسترین موضوعات در حافظه جمعی جامعه آمریکاست و گره خوردن نام هر شخصیتی به آن، ظرفیت تخریب کامل اعتبار او را دارد. ماسک با طرح این ادعا، یک سلاح بسیار قدرتمند را نه تنها در دستان خود، بلکه در اختیار رقبای سیاسی ترامپ، به ویژه دموکراتها، قرار داد. دموکراتها اکنون میتوانند با تمرکز بر این اتهام و درخواست برای تحقیقات گسترده، یک بحران مشروعیت جدی برای ریاستجمهوری ترامپ ایجاد کنند!

در چنین شرایطی، منطق سیاسی حکم میکند که دونالد ترامپ، با تمام ویژگیهای شخصیتیاش که مبتنی بر تهاجم و کنترل است، بخش عمدهای از انرژی و سرمایه سیاسی خود را صرف مقابله با این بحران داخلی کند. او دیگر نمیتواند این اتهام را نادیده بگیرد یا با یک توئیت آن را از دستور کار خارج کند. این ادعا، خوراکی بیپایان برای رسانهها، کمیتههای کنگره و افکار عمومی ایالات متحده فراهم میکند و رئیسجمهور آمریکا را وادار میسازد تا در یک موضع تدافعی تماموقت قرار گیرد! طبیعتاً، زمانی که کاخ سفید به یک ستاد مدیریت بحران برای دفاع از شخص رئیسجمهور متهم به نقش آفرینی در پرونده جنجالی جفری اپستین تبدیل میشود، پروندههای کلان سیاست خارجی از اولویت خارج خواهند شد! پس دیگر تمرکز اصلی بر روی تدوین راهبردهای پیچیده برای مقابله با چین، مدیریت جنگ در اوکراین یا طراحی فشارهای جدید علیه کشورمان نخواهد بود. در عوض، جلسات شورای امنیت ملی آمریکا جای خود را به جلسات تیمهای حقوقی و کارشناسان روابط عمومی خواهد داد. این تغییر پارادایم در واشنگتن، یک فرصت راهبردی برای بازیگرانی است که در ماههای اخیر تحت فشار سیاست خارجی تهاجمی آمریکا قرار داشتهاند.
برای کشورمان، این تحولات میتواند به معنای یک دوره تنفس استراتژیک باشد. پرونده هستهای کشورمان که همواره یکی از اولویتهای اصلی سیاست خارجی آمریکا، چه در دولتهای دموکرات و چه جمهوریخواه، بوده است، در سایه این جدال عظیم داخلی به حاشیه رانده خواهد شد. دولتی که درگیر دفاع از رئیسجمهور خود در برابر اتهامات فساد اخلاقی است، توان و انگیزه لازم برای ایجاد اجماع بینالمللی جدید علیه ایران، اعمال تحریمهای خلاقانه و فلجکننده، یا ورود به یک ماجراجویی نظامی را نخواهد داشت. این به حاشیه رفتن، فشارها بر اقتصاد و دیپلماسی کشورمان را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد و فضا را برای پیگیری اهداف ملی در محیطی آرامتر فراهم میسازد. مهمتر از آن، این وضعیت میتواند به فرآیند طبیعی پیشبینی شده در برجام کمک کند. با نزدیک شدن به فصل پاییز و به طور دقیقتر ماه اکتبر سال جاری میلادی که موعد «روز غروب» یا لغو بخش مهمی از تحریمهای تسلیحاتی و موشکی ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت است، یک دولت آمریکایی سرگرم و منفعل، احتمالاً توانایی لازم برای مانعتراشی جدی در این مسیر را نخواهد داشت. این امر میتواند به تحقق بخشی از حقوق مسلم کشورمان که در توافق هستهای تصریح شده است، منجر شود، بدون آنکه نیازی به دادن امتیازات جدید یا ورود به مذاکرات فرسایشی دیگری باشد.
با این حال، این فرصت راهبردی نباید با خوشبینی سادهانگارانه و انفعال همراه شود. تاریخ روابط بینالملل نشان داده است که حتی در زمان ضعف یا حواسپرتی یک قدرت بزرگ، دیگر بازیگران میتوانند خلأ را پر کرده و منافع خود را دنبال کنند. بزرگترین خطری که در ماههای پیش رو متوجه کشورمان خواهد بود، نه از جانب یک آمریکای درگیر در بحران داخلی، بلکه از سوی متحدان اروپایی آن است. سه کشور اروپایی عضو برجام ممکن است با مشاهده انفعال آمریکا و با هدف جلوگیری از فرارسیدن روز غروب تحریمها، به صورت مستقل یا هماهنگ، برای فعالسازی «مکانیزم ماشه» اقدام کنند. این توطئه اروپایی، که میتواند بازگشت خودکار تمامی تحریمهای بینالمللی شورای امنیت را به دنبال داشته باشد، یک تهدید جدی است که نیازمند هوشیاری و دیپلماسی فعال از سوی تهران است. دستگاه دیپلماسی کشورمان باید این دوره را نه به عنوان زمان استراحت، بلکه به عنوان فرصتی برای خنثیسازی این تهدید بالقوه تلقی کند.
با عنایت به آنچه بیان شد، دوئل میان ترامپ و ماسک، بیش از آنکه یک نمایش رسانهای باشد، یک متغیر کلیدی در معادله پیچیده سیاست جهانی است. این بحران، با تضعیف تمرکز دولت آمریکا بر سیاست خارجی، میتواند به طور ناخواسته فضایی را برای کشورمان ایجاد کند تا از زیر بار سنگینترین فشارها خارج شده و به سمت بهرهمندی از حقوق قانونی خود در چارچوب برجام حرکت نماید. اما این مسیر، مینگذاری شده است و خطر اقدامات مخرب از سوی بازیگران دیگر، به ویژه اروپاییها، همچنان پابرجاست. بنابراین، وظیفه دستگاه دیپلماسی و راهبردگذاران کشورمان در مقطع کنونی، رصد دقیق تحولات داخلی آمریکا، بهرهبرداری هوشمندانه از فرصت ایجاد شده برای کاهش فشارها و در عین حال، طراحی یک دیپلماسی پیشگیرانه و چندجانبه برای مقابله با هرگونه تلاش برای فعالسازی مکانیزم ماشه است. موفقیت در این عرصه، نیازمند ترکیبی از صبر استراتژیک و کنشگری هوشمندانه در صحنه بینالمللی خواهد بود تا بتوان از پسلرزههای زلزله کاخ سفید، به نفع منافع ملی کشورمان بهرهبرداری کرد.