سید محمدعماد اعرابی
بعضی جملات را باید به خاطر سپرد؛ درست مانند جملهای که «دیک چنی» پس از تجربه سفرش به ایران و دیدار با برخی چهرهها و جریانهای سیاسی داخل ایران بیان کرد: «در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند». سال 1379 سومین سال دولت اصلاحات بود که شرکت نفتی هالیبرتون با یک تبانی کثیف دفترش را در تهران تأسیس کرد. «دیک چنی» آن روزها در قامت رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل اجرائی این شرکت به ایران آمده بود و البته فقط چند ماه بعد در پایان همان سال معاون رئیسجمهور آمریکا شد. ارزیابی معاون رئیسجمهور وقت آمریکا از ایران کاملا صحیح به نظر میرسید؛ چنین افراد و گروههایی در ایران وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند.
روزها را باید به خاطر سپرد؛ درست مانند 28 شهریور 1388، آخرین جمعه ماه رمضان، روزی که مردم مثل هر سال برای شرکت در راهپیمایی روز قدس با هدف حمایت از مردم مظلوم فلسطین و محکوم کردن جنایات رژیم اسرائیل به خیابان آمده بودند. آنها اما اینبار با صحنهای عجیب مواجه شدند؛ گروه اندکی که سنگ یک جریان سیاسی داخلی را به سینه میزدند با شعار «نه غزه، نه لبنان» قصد بر هم زدن راهپیمایی روز قدس را داشتند. آنها پشت نقاب دلسوزی برای ایران پنهان شده بودند و پروژه صهیونیستی خود را با این شعار پیش میبردند. سه ماه قبل از آن، سردمداران این جریان سیاسی داخلی به بهانه واهی تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ایران، اردوکشیهای خیابانی را آغاز کرده بودند. اقدامی که برای مقامات رژیم صهیونیستی امیدبخش و دلگرمکننده بود. 20 ژوئن 2009 (30 خرداد 1388) یک هفته از آغاز آشوبها در ایران میگذشت که «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در گفتوگو با شبکه ان.بی.سی از «شجاعت تظاهرکنندگان[!] ایرانی در خیابان» تمجید کرد و «کسانی را که سرکشیهایشان در خیابان و جاهای دیگر، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه کشانده، ستود.» همان روز «موشه یعلون» وزير وقت امور راهبردي رژيم صهيونيستي و رئيس سابق اطلاعات ارتش اشغالگر قدس با اشاره به آشوبها و اردوکشیهای خیابانی در تهران به روزنامه یدیعوتآحارانوت گفت: «اتفاقي كه در آنجا در حال روي دادن است نشانههاي دلگرم كنندهاي براي غرب دارد.» و مدعی شد «[میرحسین] موسوی و همسرش روح جدیدی به آزادی بخشیدهاند.» پنج ماه بعد در 2 نوامبر 2009 (11 آبان 1388) «شیمون پرز»، رئیس وقت رژیم صهیونیستی نیز زبان به تحسین شجاعت آشوبگران خیابانی در تهران گشود و از این آشوب حمایت کرد.
با شکست آشوبهای 1388 جریان غربگرای مدعی اصلاحطلبی در داخل کشور، دیگر نه یک جریان سیاسی در چارچوب قانون اساسی که به عنوان «براندازان ناکام نظام جمهوری اسلامی ایران» دستهبندی میشدند. پس از این شکست، آنها که «نه غزه، نه لبنان» گفتنشان را با «جانم فدای ایران» میپوشاندند برای شستوشوی سابقه ننگین خود در همراهی با رژیم صهیونیستی و نفوذ مجدد در بدنه اجرائی کشور پشت شعار «آشتی ملی» پنهان شدند. «آشتی ملی» بازتابدهنده فضای واقعی جامعه ایران نبود و تنها برای سهیم کردن عناصر شکستخورده آشوبهای 1388 در مدیریت اجرائی کشور، لقلقه زبان غربگرایان مدعی اصلاحطلبی شد.
همین سوءاستفاده شرورانه آنها از واژههای ملی، ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ مورد تذکر رهبر انقلاب قرار گرفت: «ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی،آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئله سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَر و بال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهائی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم.»
تصویرها را باید به خاطر سپرد؛ مثل تصویر شعارنویسی سربازان ارتش کودککش رژیم صهیونیستی روی بمبهایی که برای شلیک به ایران آماده میکردند؛ آنها شعار آشوبگران 1401 در ایران را روی بمبهایشان نوشتند. تصویرها را باید به خاطر سپرد، مثل تصویر نتانیاهو در گفتوگوی تلویزیونیاش وقتی به زبان فارسی شعار «زن، زندگی، آزادی» را داد. تصاویر را باید به خاطر سپرد چون همین شعار بر روی نشریات جریان غربگرای مدعی اصلاحطلبی در داخل ایران نقش بسته بود. این جریان و سردمدارانش یکی از حامیان شورشی بودند که سال 1401 با شعار فریبکارانه «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفت؛ آنها برای زنده نگهداشتن این آشوب پیام دادند، بیانیه امضا کردند و منبع اخبار کذب رسانه صهیونیستی اینترنشنال شدند. اسرائیل نیز با همین شعار بر سر مردم ایران بمب ریخت و 126 زن، 41 کودک و در مجموع بیش از 1000 ایرانی را به شهادت رساند.
کارنامهها را باید به خاطر سپرد؛ نباید اجازه داد کارنامه جریانی که در تمام دهههای اخیر چسبندگی غیرقابل انکاری به رژیم صهیونیستی داشته است، فراموش شود. آنها در دهه هفتاد زمزمه دستکشیدن از فلسطین و پذیرش اسرائیل را برای اولینبار در فضای سیاسی و رسانهای کشور راه انداختند، در دهه هشتاد به مقامات آمریکایی پیشنهاد به رسمیت شناختن اسرائیل و خلع سلاح گروههای مقاومت را دادند و با آشوب 88 سران رژیم صهیونیستی را دلگرم کردند، در دهه 90 با تحقیر مدافعان حرم و تضعیف سیاست حضور مستشاری ایران در سوریه آب به آسیاب اسرائیل ریختند و سال 1401 در شورش مزورانه«زن، زندگی، آزادی» با رژیم صهیونیستی همراه و همصدا شدند. آنها حتی پس از عملیات طوفانالاقصی و در اوج حملات ارتش صهیونیستی به غزه و کشتار مردان و زنان و کودکان فلسطینی، در نشریات و بیانیههای سیاسیشان راه برون رفت از این شرایط را به رسمیت شناختن اسرائیل عنوان کردند و کمتر از سه ماه پیش خواستار توقف حملات یمن به اسرائیل شدند و آن را حمله به منافع ایران در میز مذاکرات خواندند!
واژهها مظلومند، واژهها بیپناهند؛ جریان تحریف به واژهها تجاوز میکند تا مسیر تجاوز دشمن به کشور را باز کند. آنها حالا به سراغ واژه «وحدت ملی» آمدهاند. وحدت ملی یعنی در جمهوری اسلامی، مردم همدوش و همراه یکدیگرند، چه آنها که همیشه با همه وجود پای کار بودند و چه آنها که با تبلیغات دشمن لغزیدند، در مسیر مردد و حتی پشیمان شدند و اکنون پس از جنگ12 روزه صحنه برایشان آشکار شده و به مسیر بازگشتهاند. نباید فراموش کرد چه کسانی با انکار دشمن و شبههآفرینی در جامعه دو دستگی و چند دستگی ایجاد کردند. وحدت با عاملان تبلیغات دشمن و بانیان شک و تردید در افکار عمومی نقض غرض است، آنها هیچوقت با ملت ایران همراه نبودند و آغوش جمهوری اسلامی هرگز نباید به روی آنها باز باشد. غربگرایان مدعی اصلاحطلبی مثل سال 1388 که پس از شکست پروژهشان پشت واژه «آشتی ملی» سنگر گرفتند تا به صحنه برگردند، این روزها پس از شکست پروژه براندازی در جنگ 12 روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، پشت «وحدت ملی» پنهان شدهاند تا در صفوف مردم رخنه کنند، وقتی تب و تاب حوادث افتاد آنها اولین کسانی خواهند بود که دوباره با تحریف واقعیات نسبت به دشمنی دشمن در افکار عمومی شک و شبهه ایجاد میکنند.
سیدعبدالله متولیان
در یک جنگ ترکیبی و برقآسا که امریکا و رژیم صهیونیستی آن را برای فروپاشی ایران ظرف ۴۸ ساعت طراحی کرده بودند، مردم ایران نشان دادند قدرت واقعی یک ملت نه در زرادخانهها، بلکه در ایمان، انسجام، و ارادهاش نهفته است. تابآوری ملی، که دشمن هرگز نتوانست آن را محاسبه کند، به ستون شکست این تهاجم تبدیل شد.
گامبهگام تا شکست دشمن:۲۳ خرداد ۱۴۰۴، نقطه آغاز حملهای چندلایه از سوی امریکا، اسرائیل، و متحدانشان. از جنگ نظامی گرفته تا عملیات سایبری، جنگ شناختی، و تحریک اجتماعی، همه برای اجرای پروژه «خاورمیانه جدید» و فروپاشی و تجزیه ایران بسیج شدند. اما واکنش ایران، فراتر از دفاع صرف، معادلات جهانی را دگرگون ساخت.
نبرد روایتها، پاسخهای نقطهزن: دشمن با ترورهای گسترده و هدفمند، حملات به زیرساختهای حیاتی و نشر روایتهای جعلی در فضای مجازی، در پی بیثباتسازی اجتماعی به عنوان مقدمه فروپاشی بود. ولی حملات سایبری متقابل ایران به سامانههای حساس رژیم صهیونیستی و پاسخ موشکی به پایگاههای نظامی دشمن، توان عملیاتی متجاوز را در هم شکست. به گفته منابع رسمی، ضربات ایران فراتر از انتظارات و طراحی دشمن بود.
ملت متحد، ضامن شکست ناپذیری نظام:در اوج بحران، مردم ایران با آرامش، هوشیاری، و انسجام ملی به صحنه آمدند. حضور گسترده در تجمعات حمایتی و مراسمهای دینی، پیام روشنی به جهان فرستاد: اختلافنظرها مانعی بر سر راه دفاع از وطن نیست. رهبر انقلاب این اتحاد را «برگ برنده ایران» توصیف کردند، برگی که دشمن را مبهوت کرد.
رهبری، قطبنمای آرامش، فرماندهی دقیق در دل طوفان: رهبر معظم انقلاب، با مدیریت لحظه به لحظه بحران، انتصاب فرماندهان و صدور دستورات راهبردی، نهتنها آرامش را به کشور و ملت بازگرداندند، بلکه با پیام عاشورایی پس از جنگ، اقتدار ایران را در برابر هر متجاوزی یادآوری کردند. جملهای که به تیتر رسانهها بدل شد: «با دشمن، جز با پاسخ کوبنده سخن نمیگوییم.»
جهان چندقطبی، ایران روایتساز:در کنار نبرد نظامی، ایران در عرصه روایت نیز پیروز شد. بیانیه چین و روسیه در دفاع از حق مشروع ایران، واکنش کشورهای عضو شانگهای، و دیپلماسی فعال تهران، نشان داد که نظم جهانی در حال تغییر است، نظمی که در آن ایران نه تماشاگر، بلکه بازیگری مؤثر است.
قدرت نرم، راز تابآوری ایران:اگرچه زرادخانههای نظامی نقشی پررنگ در صحنه نبرد داشتند، اما پیروزی اصلی ایران محصول انسجام اجتماعی، روایتسازی بومی، ایمان ملی، و تدابیر راهبردی مقام معظم رهبری بود. به تعبیر یکی از فرماندهان ارشد: «دشمن سلاحهای ما را دید، اما روح ملت را ندید، و همین اشتباه، شکستش را رقم زد.»
آینده، با آگاهی، بصیرت و عزم ملی شکل میگیرد:جنگ ۱۲ روزه به پایان رسید، اما دوران جدید آغاز شده است. تقویت زیرساختهای دفاعی، ارتقاء امنیت سایبری، و تلاش مضاعف برای جبران ضعفها، گسترش خدمات، ترمیم نقایص از اولویتهای امروز ایران است و در این میان رسانهها و نخبگان، با زبان وحدت آفرین و روایتهای امیدبخش و اعتماد ساز میداندار جهاد تبییناند.
وعده نصرت، افقی روشن:رهبر انقلاب با استناد به آیه «وَلَینصُرَنَّ اللهُ مَن ینصُرُه» فرمودند: «ملتی که در مسیر نصرت الهی گام بردارد، پیروزیاش قطعی است.» این باور، سنگبنای آیندهای است که در آن ایران، متحد و مقاوم، ایستاده در قلب تاریخ باقی خواهد ماند و با سرعت به سمت قلههای رفیع تمدن بزرگ مهدوی حرکت میکند.
صلاح الدین خدیو
بعد از دو روز خونین و پرتلفات در سوریه، طبق الگویی آشنا، ترامپ به صحنه آمد و گفت از نتانیاهو خواسته به حملات پایان دهد و اکنون موقع صلح است.
تکرار این الگو در ایران، لبنان و یمن تردیدی باقی نمی گذارد که هماهنگی کامل در عالی ترین سطوح میان دو رهبر وجود دارد و این صرفا نمایشی از راهبردی مشترک است.
راهبرد چمن زنی، صلح از طریق قدرت، دکترین حاکمیت محدود و یا هر اسم دیگر، چیزی نیست جز بازتعریف ترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه بر اساس تعریفی موسع از منافع و امنیت اسرائیل. بهانهی حملهی اخیر پیشروی ارتش سوریه در استان دروزی نشین سویدا بود. پس از درگیری دروزی ها و بادیه نشینان عرب، نیروهای دولتی به قصد اعادهی نظم و در واقع به منظور بسط حاکمیت مرکز وارد این استان شدند.
پیشتر اسرائیل این منطقه و دو استان جنوبی دیگر را جزو محرمات و حیاط خلوت خود تعریف و به دمشق دربارهی ورود نظامی به آن هشدار داده بود.
دولت الشرع احتمالا با اشاره و پشتگرمی ترکیه این خطوط قرمز را زیر پا گذاشت و ناچار به پرداخت بهایی گزاف شد. یحتمل آنکارا با این تصور که تام باراک نمایندهی ترامپ، صحبت های مثبتی به سود تحکیم قدرت در دمشق کرده بود، دولت الشرع با اندکی استقامت می توانست از پس چالش اسرائیل بر بیاید. محاسبهای که غلط بود و به نمایشی دیگر از مواضع سیال و لحظهی آخری ترامپ و انفعال ترکیه در صحنهی سوریه تبدیل شد. ظاهرا ترک ها فقط به این بسنده کردند که به جولانی دربارهی ترک سریع کاخ ریاست جمهوری جهت پیشگیری از ترور هشدار دهند. اسرائیلی ها آشکارا جولانی را به ترور تهدید کردند. ترور سران و مقامات ارشد کشورهای منطقه بخشی از راهبرد جدید اسرائیل است. تل آویو با ترکیبی از نفوذ، ترور و حملات هوایی می کوشد دولت های مخالف را به تسلیم و تغییر ماهیت وادار کند. دولتی که با یکجانبه گرایی و اعمال سیاست قدرت، گامی فراتر از دکترین جنگ های پیش دستانهی بوش پسر پیش می نهد. نتانیاهو هفت اکتبر را یازده سپتامبر اسرائیل می داند و بر آنست که با مدد از فرصت آن نظم امنیتی جدیدی حاکم کند. نظمی که حتی امکان مخالفت با اسرائیل در سطح تئوری هم وجود نداشته باشد.
هنگام حملهی اسرائیل به ایران صدر اعظم آلمان بابت انجام «کار کثیف»سرائیل را ستایش کرد. کار کثیف استعارهای برای نظامی گری اسرائیل در خاورمیانه به نیابت از آمریکا و ناتوست. این پیمان کاری به ترامپ اجازه می دهد پایش را وارد جنگ های بی پایان نکند. در واقع راهبرد فوق به طرزی دراماتیک محصول تلفیق دو نقش متضاد آتش فشان و آتش نشان است.
اسرائیل آتش به پا می کند و آمریکا پس از سوزاندن حسابی، شعلهاش را کم و زیاد می نماید.
سازوکار ماشه یا «اسنپبک» تهدیدات گوناگونی برای ایران دارد و بنابراین سیاستهای متفاوتی برای وضعیت جدید باید در پیش گرفته شود. در تحریمهای پیش و پس از برجام هرکس که مقصر بوده باشد، راهی جز تدبیر و تأمل برای راهحلهای چندوجهی نداریم. بهجای سرزنش رقیب و بهرهبرداری از رنج مردم برای بالابردن جناح خود باید اندیشید که چه میتوان کرد؟ پیش از این درباره چهار سیاست اصلی که مسئولیت آن با ارکان اصلی نظام است، سخن گفتهایم. اول، اقتصاد درونزای مقاومتی و ضرورت راهگشایی برای سرمایهداری ملی. دوم، بازتعریف و بازآرایی سیاسی که مهمترین آنها توسعه سیاسی از طریق راهگشایی برای پنج حزب بزرگ سیاسی و انتخاب همه ارکان حکومتی و نهادهای سیاسی به صورت مستقیم توسط مردم و بدون محدودیتهای مرسوم است. سوم، تقویت قدرت نظامی. چهارم، اتخاذ سیاست موازنه مثبت در رویارویی استراتژیک چین و آمریکا. پنجم، اقدامات رسمی و یکجانبه حقوقی در اعمال محدودیتهای غنیسازی که در این یادداشت به این آخری میپردازم.
تجاوز آمریکا-اسرائیل، حمایت اروپا از آن و سوءاستفاده از سازوکار ماشه (که عملا اروپا را از میانجیگری به گردونه تقابل نظامی میکشاند) تهدیدات علیه ما را خطرناکتر کرده است. در چنین شرایطی چه میتوان کرد؟
یک گزینه این است که اگر قرار باشد برای دفع جنگ محدودیتهای غنیسازی اعمال شود، این تصمیم از طریق اعلامیههای یکجانبه و ثبت در مجامع بینالمللی صورت گیرد و نه در جریان مذاکره و امتیازدادن به آمریکا و اروپا. یعنی: اعلامیه یکجانبه رسمی، اطلاعرسانی و ثبت در سازمانهای بینالمللی مرتبط، دبیرخانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی، دبیرخانه سازمان ملل متحد/ شورای امنیت یا ثبت رسمی یک پیشنهاد سیاسی/ نقشه راه. این تصمیم میتواند مستظهر به یک قطعنامه شورای امنیت هم باشد چراکه ایران نشان داده است که تمایلی به جنگ ندارد و کارکرد نظامی انرژی هستهای نیز از نظر ایران منتفی است. چرا چنین گزینهای موجه است؟
اولا، نشاندهنده اراده سیاسی ایران برای اعتمادسازی در کلیت جامعه بینالمللی است و نه به طرفهای مناقشه که اعتمادسازی را با تسلیم گره زدهاند. بدینسان ایران حلقه اروپایی-آمریکایی را در این بحران دور میزند و اندکی دست آنها را برای اعمال فشارهای ناشی از تعهدات چندجانبه محدود میکند. آیا این به معنای اجتناب از مذاکره است؟ ممکن است؛ اما نه ضرورتا. شما گستره وسیعتری از مخاطبان پیدا میکنید. راه مذاکره مستظهر به قدرت موشکی نباید بسته باشد. در چنین وضعیتی مذاکراه میتواند در بستر عمومیتری با حمایت دبیرکل سازمان ملل انجام شود.
ثانیا، با توجه به یکجانبهبودن این تصمیم، ایران میتواند هر زمان که بخواهد (بدون درگیرشدن با اروپا و آمریکا) از آن عدول کند. چون سابقه آنها نشان داده که نهتنها امکان رفع تحریمها در برابر امتیازدهی ایران منتفی است، بلکه توقعات آنها در سایه سنگین اسرائیل، شامل توان موشکی هم میشود که ایران نمیتواند آن را بپذیرد. در پیمان چندجانبه، تعهداتی پذیرفته میشود که به سوءنیت طرف آمریکایی-اروپایی گره میخورد. نکته مثبت تعهدات یکجانبه آن است که ایران هر گاه بخواهد میتواند حق خود را طبق مقررات بینالمللی بازپس گیرد.
ثالثا، چنین اقدامی میتواند استفاده از سازوکار ماشه را فاقد وجاهت حقوقی و اخلاقی کند و در پیامد آن استفاده از اقدام نظامی را نیز نامشروع کند. اگرچه زورگویی و فقدان حسن نیت رسم مرسوم طرفهای ایران در برجام است و هیچ تضمینی برای بهرهنگرفتن آنان از قوه قهریه نیست اما در هر صورت تخلیه عملیاتی دستاویز حقوقی برای اقدام نظامی علیه ایران ضروری است.
رابعا، امکان شکایت به دادگاه بینالمللی دادگستری برای ایران درخصوص فعالسازی به ناحق سازوکار ماشه فراهم است. اگرچه برجام یک معاهده بینالمللی به معنای سنتی نیست، اما ایران میتواند از طریق دیوان بینالمللی دادگستری یا سایر نهادهای بینالمللی شکایت کند. در این راستا هرچند چالشهای عمدهای وجود دارد اما امکان شکایت را بهکلی منتفی نمیکند.
این چالشها از این قرارند: برجام به عنوان معاهده در سازمان ملل ثبت نشده است، بند حل اختلاف حقوقی در دیوان بینالمللی دادگستری در برجام دیده نشده و بنابراین صلاحیت آن در رسیدگی به اختلاف محل نزاع است و لذا صلاحیت رضایی هم توسط طرفهای مقابل منتفی میشود. بنابراین تنها راهی که باقی میماند، ارجاع از طریق نقض سایر معاهدات است مانند معاهدات دوستی، نقض اصل «حسن نیت»، معاهده عدم اشاعه هستهای، معاهده مودت، روابط اقتصادی و حقوق کنسولی و... که ایران پیش از این در پروندههایی علیه آمریکا (پرونده نقض معاهده مودت) از این روش استفاده کرده است. البته موفقیت این مسیر فرایندهای طولانی و پیچیدگیهای حقوقی خاص خود را دارد اما به هر حال استفاده حداکثری از این سازوکارها موجه است. میدانم که این پیشنهادها کارکردهای محدودی دارند اما به هر حال بایستی از همه این ابزارها استفاده کرد.
سید مقداد ضیاءتبار
گزارش اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل با عنوان «از اقتصاد اشغال تا اقتصاد نسلکشی» مورد توجه زیادی قرار گرفته است. این گزارش توسط گزارشگر ویژه -فرانچسکا آلبانیز- تهیه شده و در آن نشان داده میشود سیاست اشغالگری رژیم صهیونیستی در چند دهه اخیر چگونه توسط بنگاههای اقتصادی بزرگ پشتیبانی شده است. آلبانیز در گزارش خود با تمرکز بر مکانیزمهای اقتصادی پشتیبان پروژه استعمار اسکانیافته اسرائیل در سرزمینهای اشغالی فلسطینی، به بررسی نقش کلیدی شرکتهای خصوصی بینالمللی در دو فرایند موازی میپردازد:
1. جابهجایی سیستماتیک فلسطینیها (Displacement)
2. جایگزینی جمعیتی با مهاجران یهودینشین (Replacement)
آلبانیز در گزارش خود به صراحت تأکید دارد که اقتصاد اشغال که بر پایه منطق سرمایهداری نژادمحور بنا شده، به تدریج و بهویژه پس از حمله گسترده اکتبر ۲۰۲۳ به غزه به «اقتصاد نسلکشی» تبدیل شده است. وی در گزارش خود نشان میدهد تا پیش از حادثه اکتبر 2023، شرکتهای خصوصی بینالمللی (نظیر گوگل، مایکروسافت، ولوو، هیوندای، آمازون و...) با ارائه خدمات خود پشتیبان رژیم صهیونیستی در سیاست اشغالگری بودند و از اکتبر 2023 پشتیبان رژیم در نسلکشی مردم غزه هستند.
آلبانیز به دلیل پیشینه حقوقی خود ابتدا یک چهارچوب حقوقی مبتنی بر قوانین بینالمللی ارائه میدهد. به اعتقاد او شرکتها نه فقط به خاطر رفتار مستقیم خود، بلکه بهخاطر «مشارکت» یا «ارتباط مستقیم» با نقض قوانین بینالمللی دارای مسئولیت حقوقیاند و این مسئولیت فارغ از سرزمینی که شرکتها در آن فعالیت دارند باید مورد توجه قرار گیرد.
به بیان ساده، چنانچه شرکتی احساس کند محصولات و خدماتش توسط یک دولت خاص در موارد ضد حقوق بشر مورد استفاده قرار میگیرد باید از ادامه ارائه خدمات به آن دولت اجتناب ورزد. وی از این منظر خواستار مسئولیتپذیری و پاسخگویی شرکتهایی است که به رژیم صهیونیستی خدمات ارائه میدهند. همچنین گزارش اذعان دارد در زمینه اشغال نظامی یا درگیریهای مسلحانه، شرکتها ملزم به انجام «ارزیابی مضاعف حقوق بشر» heightened human rights due diligence هستند اما شرکتهایی که با رژیم صهیونیستی همکاری دارند این موضوع را نادیده میگیرند.
به اعتقاد آلبانیز، نقض حقوق فلسطینیان - اعم از تخریب زیرساختهای حیاتی، تبعیض، جابهجایی اجباری، حملات هوایی غیرهدفمند و قحطی تحمیلشده - مصداق جنایت جنگی، آپارتاید و نسلکشی هستند و باید مورد پیگیری حقوقی قرار گیرند. تا زمانی که این شرکتها به فعالیتها و روابط خود با اسرائیل ادامه میدهند باید آنها را شریک جرم رژیم صهیونیستی در نقض حق تعیین سرنوشت فلسطینیان، الحاق سرزمین فلسطین، حفظ اشغال غیرقانونی، تجاوز و نقض حقوق بشر، آپارتاید و نسلکشی دانست.
ساختار اقتصاد اشغال - نسلکشی
گزارش بر هشت حوزه اصلی اقتصادی تمرکز دارد و نشان میدهد شرکتهای خصوصی بینالمللی چگونه در نقض حقوق فلسطینیان، تخریب خانهها و زمینهای کشاورزی و در نهایت در نسلکشی با رژیم صهیونیستی همکاری دارند:
1- سلاح و صنایع نظامی
سازندگان سلاح در سرزمینهای اشغالی و شرکتهای تسلیحاتی بینالمللی، بهطور مستمر سیستمهایی کارآمدتر برای بیرون راندن فلسطینیها از سرزمینشان را توسعه دادهاند. این شرکتها در رقابت و همکاری با یکدیگر، فنّاوریهایی را ارتقا دادهاند که به رژیم صهیونیستی امکان داده تا سرکوب، فشار و تخریب را شدت ببخشد. شرکتهایی چون Elbit Systems و Israel Aerospace Industries نقش محوری در تجهیز ارتش اسرائیل دارند. جتهای جنگنده F-35 و فناوری پهپادها با مشارکت شرکتهایی مثل Lockheed Martin توسعه داده میشوند و در نسلکشی مردم غزه بهکار میروند.
2- فناوری و نظارت؛ تخریب مدرن با ابزارهای پیشرفته
ارتش اسرائیل سامانههای هوش مصنوعیای همچون Lavender، Gospel و ?Where’s Daddy را توسعه داده است تا دادهها را پردازش کرده و فهرستهایی از اهداف تهیه کند. این سامانهها، جنگ مدرن را دگرگون کرده و بهروشنی نشاندهنده ماهیت دوگانه (دوکاربردی) هوش مصنوعی هستند که میتواند هم در کاربردهای غیرنظامی و هم نظامی به کار رود.
شرکتهایی چون NSO Group، گوگل، آمازون، مایکروسافت و IBM زیرساختهای دیجیتال کنترل جمعیتی، نظارت بیومتریک و هوش مصنوعی در رژیم صهیونیستی را طراحی میکنند. پروژههایی مثل Project Nimbus قرارداد ابری اسرائیل با گوگل و آمازون به صورت مستقیم در کنترل اطلاعات و حملات مشارکت دارند.
3- ماشینآلات سنگین و تخریب
ماشینآلات ساختمانی و عمرانی با ظاهر غیرنظامی، دههها به ابزار اصلی اشغال سرزمین و جابهجایی سیستماتیک فلسطینیها بدل شدهاند. تجهیزات شرکتهای چندملیتی جهان، ستون فقرات عملیات نظامی اسرائیل برای «از ریشه کندن» فلسطینیان از زمین، تخریب منازل، زیرساختهای عمومی، اراضی کشاورزی، جادهها و زیرساختهای حیاتی دیگر بودهاند. از اکتبر ۲۰۲۳ تا کنون حدود ۷۰٪ سازههای غزه و ۸۱٪ اراضی کشاورزی این منطقه توسط این ماشینآلات تخریب یا نابود شدهاند. کاترپیلار، هیوندای، ولوو و دوسان دستگاههای بولدوزر و تجهیزات سنگین برای تخریب خانهها و زیرساختهای غزه و کرانه باختری فراهم میکنند. این فعالیتها به حذف فیزیکی حضور فلسطینیان در زمینهایشان انجامیده است.
4- ساختوساز در شهرکها؛ خانهسازی در زمینهای غصبشده
شرکتهایی مثل Heidelberg Materials در استخراج و تأمین مصالح ساختوساز شهرکهای غیرقانونی مشارکت دارند. بیش از ۳۷۰ شهرک و پاسگاه غیرقانونی بهکمک فناوری، سرمایه و لجستیک جهانی توسعه یافتهاند. تنها در بازه نوامبر ۲۰۲۳ تا اکتبر ۲۰۲۴، ۵۷ شهرک و پایگاه مرزی جدید تأسیس شد و شرکتهای اسرائیلی و خارجی نظیر کاترپیلار، هیوندای و ولوو ماشینآلات سنگین، مواد اولیه و خدمات لجستیکی این طرح را فراهم کردند.
5- منابع طبیعی؛ زمینهسازی برای نابودی زندگی
شرکتهایی مانندBP، Chevron، Mekorot، Drummond و Glencore منابع گاز، آب و برق فلسطین را به نفع رژیم صهیونیستی مصادره کردهاند. پس از اکتبر ۲۰۲۳، حدود ۹۵٪ مردم غزه به آب آشامیدنی یا برق دسترسی مناسب نداشتهاند و در تأمین آب شرب خود به Mekorot (شرکت ملی آب رژیم صهیونیستی) وابسته هستند. این وابستگی مهندسیشده بهویژه پس از دستور محاصره کامل غزه (۹ اکتبر ۲۰۲۳)، برای پیشبرد اهداف سیستماتیک نابودی جامعه فلسطین بهکار گرفته شد. محدودیتهای مشابه پس از اکتبر ۲۰۲۳ در کرانه باختری نیز تشدید شدهاند و نمیتوان آنها را از تخریب گسترده در غزه جدا دانست.
تأمین سوخت، گاز و نفت توسط این شرکتها نهتنها زیرساخت غیرنظامی اسرائیل را تغذیه میکند، بلکه این زیرساخت عملاً به ابزاری برای تحکیم اشغال دائم و نابودی جامعه فلسطین بهکار میرود. مشارکت شرکتها در این چرخه، نباید آنها را از پاسخگویی نسبت به مسئولیت اخلاقی و حقوقیشان ساقط کند.
6- کشاورزی و صنایع غذایی
شرکتهایی مثل Netafim متعلق به یک شرکت مکزیکی و Tnuva از زمینهای مصادرهشده بهره میبرند، تکنولوژیهای خود را صادر میکنند و بازارهای فلسطینی را در سلطه دارند. فعالیت آنها امنیت غذایی را برای رژیم صهیونیستی و ناامنی غذایی را برای فلسطینیان رقمزده است. از سال 2014 و همزمان با تخریب صنعت لبنیات در غزه، وابستگی فلسطینیان به محصولات تولیدی رژیم صهیونیستی 160 درصد افزایش یافت که به معنای از دست رفتن دهها میلیون دلار درآمد سالانه برای مردم غزه است.
7- بازارهای جهانی و خردهفروشی
کالاهای تولیدشده در شهرکها توسط پلتفرمهایی مانند آمازون و فروشگاههای بزرگی در اروپا و آمریکای شمالی بهفروش میرسند و برچسب تقلبی «ساخت اسرائیل» دارند.
8- گردشگری اشغالگرایانه
پلتفرمهایی مانند Airbnb و Booking.com منازل و اقامتگاههای واقع در شهرکهای یهودینشین را تبلیغ و اجاره میدهند. این شرکتها حتی پس از اکتبر 2023، فهرست بلندتری از اقامتگاهها در سرزمینهای اشغالی را برای مشتریان خود ارائه میدهند که ناشی از اشغال سرزمین فلسطینیان و ممانعت از بازگشت آنها به خانه و کاشانه خود است. این جریان هویت فلسطینی مناطق را میزداید و مشروعیت جعلی به شهرکها میبخشد.
نهادهای تسهیلگر و سرمایهگذاران
1- بخش مالی:
بخش مالی جهانی - از طریق سرمایهگذاری، وام، بیمه، شاخصسازی و حتی کانالهای خیریه - شبکهای بههم پیوسته ایجاد کرده است که به شکل مستقیم و غیرمستقیم از اشغال، آپارتاید و سرکوب مردم فلسطین پشتیبانی میکند. این در حالی است که بسیاری از بازیگران این حوزه، همزمان، مدعی پایبندی به اصول حقوق بشر، پایداری و مسئولیتپذیری اجتماعی هستند.
بانکها، شرکتهای بیمه، صندوقهای بازنشستگی و تراستهای سرمایهگذاری مثل BlackRock، Vanguard، PIMCO، Barclays و BNP Paribas نقش مؤثری در تأمین مالی اقتصاد اشغال دارند. بلکراک و ونگارد دو غول سرمایهگذاری و عمدهترین سهامدار در بسیاری از شرکتهایی هستند که مستقیماً در اشغال نقش دارند؛ آنها میلیونها نفر را از طریق صندوقهای بازنشستگی یا سرمایهگذاری جمعی درگیر این سرمایهگذاریها کردهاند.
شرکتهایی مانند Allianz ( 7.3 میلیارد دلار) و AXA (4 میلیارد دلار) میلیاردها دلار در سهام شرکتهایی سرمایهگذاری کردهاند که در اشغال فلسطین نقش دارند. این شرکتها همچنین با ارائه پوشش بیمهای به شرکتهایی که در سرزمینهای اشغالی فعالیت میکنند، ریسک فعالیت آنها را کاهش داده و ادامه نقض حقوق بشر را تسهیل میکنند.
صندوق بازنشستگی دولت نروژ با وجود ادعای رعایت اصول اخلاقی، پس از اکتبر ۲۰۲۳، سرمایهگذاری خود را در شرکتهای اسرائیلی ۳۲٪ افزایش داد (تا ۱. ۹ میلیارد دلار) و تا پایان ۲۰۲۴، حدود ۱۲۱. ۵ میلیارد دلار (۶. ۹٪ کل دارایی آن) در شرکتهای مرتبط با اشغال سرمایهگذاری داشت.
2- دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی:
در رژیم صهیونیستی، دانشگاهها - بهویژه دانشکدههای حقوق، باستانشناسی و مطالعات خاورمیانه - به ستونهای ایدئولوژیک آپارتاید تبدیل شدهاند؛ روایتهای همسو با دولت را پرورش میدهند، تاریخ فلسطین را پاک و اشغال را توجیه میکنند. همزمان، دانشکدههای علوم و فناوری به مراکز تحقیق و توسعه برای همکاری با ارتش اسرائیل و شرکتهای پیمانکار نظامی (مانند Elbit Systems، صنایع هوافضای اسرائیل، IBM و لاکهید مارتین) تبدیل شدهاند و در توسعه ابزارهای نظارتی، کنترل جمعیت، جنگ شهری، تشخیص چهره و ترور هدفمند نقش دارند؛ ابزارهایی که بهطور مؤثر روی فلسطینیان آزمایش میشوند. در مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، آزمایشگاهها تحقیقات سلاحها و نظارت را با بودجه وزارت دفاع اسرائیل - که تنها نهاد نظامی خارجی تأمینکننده مالی تحقیقات در این مؤسسه است - انجام میدهند.
بسیاری از دانشگاهها نظیر MIT، TU Munich علیرغم تشدید تنش پس از اکتبر ۲۰۲۳، روابط خود با اسرائیل را حفظ کردهاند. یکی از نمونههای انگلیسی، دانشگاه ادینبرو است که رقمی معادل 32 میلیون دلار سهام در چهار غول فناوری (آلفابت، آمازون، مایکروسافت و IBM) دارد. شرکتهایی که در سامانههای نظارت اسرائیل و ویرانی مستمر غزه نقش مرکزی دارند. این دانشگاه، با سرمایهگذاری مستقیم و غیرمستقیم، یکی از درگیرترین مؤسسات دانشگاهی انگلیس است. همچنین با شرکتهایی که به عملیات نظامی اسرائیل کمک میکنند، از جمله شرکت لئوناردو و دانشگاه بنگوریون (از طریق آزمایشگاه هوش مصنوعی و داده) همکاری میکند و بخشی از تحقیقات را بهطور مستقیم با حملات علیه فلسطینیان پیوند میزند.
مسئولیت حقوقی و پیامدها
طبق اصول راهنمای کسبوکار و حقوق بشر سازمان ملل (UNGPs)، شرکتها ممکن است:
* مسئول مستقیم (causing)
* مشارکتکننده (contributing)
* یا شریک غیرمستقیم (directly linked) در نقض حقوق بشر باشند.
این دستهبندی تعیینکننده درجه مسئولیت مدنی و کیفری در مراجع داخلی و بینالمللی است. انجام مراقبت حقوق بشری بهتنهایی کافی نبوده و شرکتها ممکن است بهدلیل تسهیل اعمال جنایتکارانه بازخواست شوند.
آلبانیز در انتهای گزارش خود استدلال میکند که ساختار اقتصادی اسرائیل دیگر صرفاً یک اقتصاد اشغالگرانه نیست، بلکه به یک «ماشین قتل سیستماتیک» تبدیل شده است که از طریق همکاری با شرکتها و بیعملی دولتها به سوددهی جهانی رسیده است.
مقابله با این سیستم - اقتصادی، ایدئولوژیک و نهادی – نیازمند اقدام فوری، هماهنگ و الزامآور در همه سطوح است: از بازارهای مالی تا دانشگاهها و از شهروندان فعال تا دادگاههای بینالمللی.
پیشنهادهای گزارش به کشورها:
* اعمال تحریمهای اقتصادی و تسلیحاتی علیه اسرائیل.
* الزام قانونی شرکتها برای خروج از پروژههای مرتبط با اشغال.
* پیگرد قضایی اشخاص حقیقی و حقوقی مرتبط با جنایتها.
پیشنهادهای گزارش به شرکتها و مدیران آنها:
* توقف کامل فعالیتهایی که با اشغال و تبعیض نژادی مرتبط است.
* پرداخت غرامت و ایجاد سازوکار جبران خسارت.
* مسئولیت اجرایی مستقیم در برابر قربانیان.
پیشنهادهای گزارش به نهادهای مدنی، دانشگاهی و مردم:
* گسترش اقداماتی نظیر تحریم، عدم سرمایهگذاری و بایکوت.
* پیگیری حقوقی ملی و بینالمللی.
* قطع همکاری با نهادهایی که در ساختار اقتصاد آپارتاید مشارکت دارند.
منبع
1. https://ppl-ai-file-upload. s3. amazonaws.com/web/direct-files/attachments/78234368/dba13c7e-b96e-4b6a-b7a6-1402006fc687/a-hrc-59-23-aev. pdf
محمد رستمپور
3 هفته از سیل تگزاس میگذرد، با 135 کشته و 100 مفقود. جستوجو به دلیل تداوم بارشها با کندی و تعلل پیش میرود و مقامات محلی پیامهای تهدیدآمیزی دریافت کردهاند. واشنگتنپست در گزارشی نوشته است بر اساس اظهارات شاهدان حادثه سیل، پیامک مدیریت بحران مبنی بر فاصله گرفتن از رودخانهها، ساعتها پس از وقوع آن به تلفنهای همراه ساکنان ارسال شده. همچنین حضور نیروهای امدادی بسیار دیر و کند بوده. بر اساس اسنادی که نیویورکتایمز به دست آورده، آژانس امداد اضطراری فدرال آمریکا به دلیل پایان قرارداد با پیمانکاران مراکز تماس این آژانس، به تماس بازماندگان سیل پاسخ نداده است. پلیتیکو در گزارشی نوشته است وزارت کارآمدی دولت ترامپ به ریاست ایلان ماسک که برای بهرهوری سازمانها و نهادهای دولتی آمریکا تأسیس شد، بخش قابل توجهی از بودجه نهادهای مرتبط با بحرانهای اقلیمی را کاهش داد یا قطع کرد و همین موضوع به تراژدی سیل تگزاس انجامید.
دهها دادهنما و ویدئوگرافی درباره چرایی و چگونگی سیل منتشر شده و همچنان انتشار روایاتی از قربانیان بویژه کودکانی که در یک اردوی آخر هفته در یک کمپ تفریحی به سر میبردند، ادامه دارد. ترامپ در سفری کوتاه به تگزاس، بر خلاف افکار عمومی، عملکرد آژانس امداد اضطراری فدرال آمریکا را در ماجرای سیل تگزاس مناسب خواند اما همچنان درباره حذف این نهاد امدادی در رسانههای آمریکا صحبت میشود. با این حال، پرسش از عملکرد مقامات دولتی آمریکا در آنچه سیانان «تراژدی» سیل تگزاس خوانده، هرگز پای چالش خبرنگاران و رسانهها با کاخ سفید و شخص ترامپ درباره بمباران تأسیسات هستهای ایران نرسیده است. بر اساس نظرسنجی گروه تایسون که در وبسایت آکسیوس بازتاب یافته، 55 درصد آمریکاییها از بمباران تأسیسات هستهای ایران حمایت کردهاند. 2 نکته در خور توجه درباره این نظرسنجی آن است که آکسیوس تصریح دارد اگرچه پرسششوندگان جمهوریخواه به طور قاطع با این حملات موافق بودند و مستقلها و دموکراتها با این حملات مخالفت داشتند؛ وقتی به آنها گفته شد بمبارانها فقط غنیسازی اورانیوم ایران برای برنامه هستهایاش را هدف قرار داده است، حمایت در هر3 گروه افزایش یافت. در نتیجه اولاً باید دانست در پنداشت آمریکاییها، برنامه هستهای ایران یک «تهدید» است و در نتیجه دولت ترامپ این وجاهت یا اعتبار را دارد که خلاف همه کنوانسیونهای حقوق بشری جهان، به خاک یا حریم ایران تعرض کند. این تهدیدسازی حاصل سالها کار رسانهای و پرداخت سیاسی است تا شکلی از غیریتسازی درباره نظام سیاسی ایران تولید شود.
ثانیاً نکته قابل اعتنا و در خور توجه آن است که بهرغم همه اختلافات با دولت کنونی آمریکا که اکنون برای مثال در موضوع سیل تگزاس شدت گرفته، در موضوع سیاست خارجی بویژه زمانی که مسأله، سویههای جنگی پیدا میکند، حمایت بالاتری در میان افکار عمومی آمریکا پدید میآید. بر اساس یک ارزیابی اکونومیست در میان مهمترین مسائل آمریکا در 10 سال گذشته، رئیسجمهور آمریکا در موضوع «تورم» و «افزایش قیمتها» رتبه پایینتری در دیدگاه مردم داشته اما همچنان در مسائل سیاست خارجی به دلیل آنکه رنگ و بوی میهنی غلظت بیشتری مییابد، مردم نگاه مثبتتری به عملکرد دولت دارند. در نتیجه باید گفت بهرغم یکپارچگی ساحت و ساخت حکمرانی، تفکیک میان مسائل داخلی و خارجی در میان آمریکاییها وجود دارد. چیزی که به دلیل سیطره سخت رسانهای در سوی مقابل آمریکا در کشورهای مختلف کمتر دیده میشود. برای نمونه، بویژه در 5 سال اخیر، به دلیل مشکلات اقتصادی، موجی از خودتحقیری به ایرانیان القا شده تا وجوه تمایز و قدرتمندی ایران در نظر آنها کمارزش و بیاعتبار شود. ساخت دوگانههای جعلی مثل «مذاکره/ موشک»، «اقتصاد/ هستهای» یا «امنیت/ اقتصاد» و طرح موضوعاتی مانند آنچه در نامه 180 اقتصاددان وقتنشناس در کوران التهاب منازعه ایران و رژیم صهیونیستی بود، جز در کشورهای ستیزنده با نظم آمریکایی جهان پدیدار نمیشود. موضوع این است که صورت مسألههای فریبنده و معادلهسازیهای سطحی که ذهنیت افکار عمومی درباره هزینهکرد نظام سیاسی در امور نظامی را مغشوش میکند، جرم و جسارتی نابخشودنی است. انکارکنندگان پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در همه سالهای پس از انقلاب در تلاش بودهاند فاصله بین شعار و عمل را «نجومی»، فساد را «سیستماتیک»، امنیت را «پوشالی» و تبادل و دیپلماسی جهانی ایران را «روسگرایانه» یا «چینی» ترسیم و تصویر کنند و وجه ناراحتکننده و چه بسا منزجرکننده ماجرا این است که همان کسانی در پی القای دوگانههایی مانند «اقتصاد/ امنیت» هستند که نه برای یک یا 2 سال، بلکه سالیان متمادی بر کرسی سیاستگذاریهای کلان اقتصادی، پولی و بانکی ایران تکیه زدهاند. آمریکایی فرزند از دست داده به دلیل ناکارآمدی آژانس امنیت اضطراری آمریکا میداند باید سیاست داخلی و خارجی را از هم تفکیک کند و آنها را مقابل یکدیگر قرار ندهد. سیطره فریبنده رسانههای اجتماعی و پرستش کلیشههای علمی و اختلاط زیستی با هنجارهای مسلط بر جهان آمریکایی سبب شده در برابر متجاوزی که به تعبیر جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، «تصمیمات آنی میگیرد»، استاد دانشگاه ایرانی همچنان سوی تقصیر و شماتت را متوجه «مقاومت بومی» کند و بر چیزی تحت عنوان «نگاههای افراطی که محرک دشمنیها و درگیریهاست» بتازد. فردای جنگ 12 روزه که خسارات پرشماری به جا گذاشت و وجودهای ارزشمندی از کودک و نوجوان تا دانشمند و مقام نظامی را گرفت، باید آشکارا درباره علل، زمینهها، آثار و نتایج چرایی حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران نوشت. مهمترین پیشدرآمد این حمله تجاوزکارانه، القای تصویر و گزاره «ایران ضعیف» به جهان بود. اگر این تصویر و ترسیم نبود، شاید حملهای رخ نمیداد. آنچه این حمله را تسهیل کرد، هر چه باشد، سیاستگذاری ایران در حوزههای نظامی و دفاعی نیست و اتفاقاً هر چه دلیل و زمینه و انگیزه حمله نباشد، دوگانهسازیها و دوقطبیسازیها حتماً تکمیلکننده یا تسهیلکننده حمله بوده است.