رسول سنائیراد
اغتشاشات بهانهجویانهای که از هفته آخر شهریورماه آغاز شده بود و با بیاعتنایی مردم تا حدود زیادی فروکش کرده با حوادث تروریستی، چون ترور دو بسیجی در شهر مشهد مقدس، ترور یک بسیجی و یک پاسدار در لارستان، ترور یک پاسدار در ملایر، ترور دو بسیجی در آمل و سرانجام اقدام تروریستی و وحشیانه در حرم شاهچراغ شیراز وارد مرحله جدیدی شده که ماهیت پیچیده و خطرناک اغتشاشات و پیامدهای بسیار خسارتبار آن را روشن ساخته است.
اقدامات تروریستی که بیتردید ناشی از فضای اغتشاش و برهم خوردن تمرکز نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور از رصد و مهار جریانات برانداز، تروریست و اوباش و طمع آنها برای اقدام بدون هزینه میباشد، اینک به آن درجه از وقاحت رسیده که در عمق کشور یک مرکز زیارتی را هدف قرار داده و با بیرحمی و شقاوت زائران و مجاوران را اعم از زن و مرد و کودک و پیر قتلعام کرده است.
در بررسی عوامل و زمینههای منجر به این جنایت ضدبشری، نمیتوان شکستن اقتدار پلیس و حرمتشکنی علیه مقدسات دینی توسط اغتشاشگران را نادیده گرفت که نهتنها گروهکهای برانداز سکولارمسلک را برای اقدامات براندازانه و ضدامنیتی به وسوسه میاندازد، بلکه گروهکهای تکفیری را نیز به طراحی اقدامات تروریستی جنونآمیز تشویق میکند و صحنهای دردناک و تأثربرانگیز، چون کشتار بیرحمانه زائران و نمازگزاران حرم شاهچراغ را پدید میآورد.
با ورود تروریستها به ماجرا، اینک شرایط به کلی تغییر یافته و مرحلهای جدید آغاز شده که نهتنها از اعتراض بلکه از اغتشاش نیز عبور کرده و چنانچه به سرعت مهار نشود، میتواند ناامنی را به جنگ داخلی بکشاند که البته طرح و هدف اصلی دشمنان و معاندان کشور عزیزمان به حساب میآید که برای تجزیه ایران، لحظهشماری کردهاند.
مثلث عبری-عربی و غربی که پیش از این جنگ نیابتی را در سوریه به قصد پیادهسازی نقشه خاورمیانه جدید با استفاده از بیثباتسازی طراحی کرده بودند، اغتشاشات را بهعنوان فرصتی برای ضربه به وحدت، انسجام و اقتدار ملی کشورمان و سوق دادن به سمت جنگ داخلی و تجزیه عوامل قدرت، پیشرفت و استقلال ایران بزرگ و اسلامی تصور کردهاند.
از این رو به موازات حمایت از اغتشاشگران که مداخله آشکار در امور داخلی کشورمان بود، سرویسهای خود را برای ایجاد وحدت تاکتیکی بین گروهکهای برانداز و تجزیهطلب بسیج و پایگاههای جاسوسی و اتاقهای عملیاتی خود را برای کمک به این گروهک فعال کردند. علاوه بر این سفارتخانههای کشورهای غربی نیز در ایران بهشدت فعال بوده و برخی عوامل آنها در کف خیابان برای برآورد وضعیت یا تحریک و هدایت میدانی حضور داشتند.
این در حالی است که نظام و مدافعان آن با صبر راهبردی و خویشتنداری در برابر اغتشاشگران و تفکیک قائل شدن بین عوامل محرک و سازماندهندگان با فریبخوردگان و عوامل هیجانی، نهتنها رأفت اسلامی و اغماض را تا بالاترین سطح ممکن به اجرا گذاشتند، بلکه با خواندن دست طراحان و محرکان برای کشتهسازی و کشتهگیری، مظلومیت نهادها و نیروهای امنیتی و انتظامی را به جان خریدند و باوجود خشونت و شقاوت اغتشاشگران علیه این نیروها، از کاربرد سلاح جنگی در میدان مبارزه با شورش و اغتشاش نیز اجتناب کردند.
علاوه بر این، برای گشودن فضای گفتگو با بخشهای مدعی نخبگی، چون بخش دانشجویی نیز تلاشهای زیادی صورت گرفت که حضور سخنگوی دولت در چند دانشگاه، از جمله این تلاشها برای مسالمتجویی و شنیدن مطالبات و خواستههای اعتراضی بود. اما متأسفانه پاسخ این اقدامات مسالمتجویانه فقط ناسزاگویی و شعارهای رکیک و رفتارهای به دور از هرگونه نزاکت و لمپنیستی بود که هیچ تناسبی با فضای دانشگاه و جمعهای دانشجویی نداشت.
حال با توجه به اینکه منطق کور حاکم بر اغتشاشات، خروجیاش تنها تداوم خشونت و زمینهسازی برای ترور و جولان جنایتکاران است، تداوم آن نهتنها برای اقتدار بلکه امنیت ملی بسیار خطرناک بوده و میتواند تهدیدهایی را نیز پدید آورد که بهرهبردار آن بیگانگان و معاندانی هستند که موجودیت کشور عزیزمان را دنبال میکنند. بیگانگان و معاندانی که برای نیل به این هدف کثیف، از کشاندن کشور به جنگ داخلی و پیادهسازی مدل سوریه و لیبی هم رویگردان نیستند.
از این رو هشدار فرمانده محترم کل سپاه مبنی بر توقف اغتشاشات و ترک خیابانها در واقع ضرورتی برای مهار تروریستها و پیشگیری از جنگ داخلی و پایان دادن به توهم سوریهسازی کشور عزیزمان است که برای پیشبرد آن سیاست کشتهسازی را ولو به قیمت جان خود اغتشاشگران هم دنبال کردهاند.
به عبارتی این هشدار حتی حفظ جان فریبخوردگان را نیز دنبال میکند که پیش از این سردار سلامی اعلام داشته بود ما حتی امنیت کسانی را که ما را دوست نداشته باشند، تأمین میکنیم.
نسبت یابی بیمه سهام و اوضاع پریشان بورس
محمد حقگو
بازار سرمایه این روزها حال خوشی ندارد. در شرایطی که شاخص قیمت ها از ابتدای امسال حدود 35 درصد افزایش یافته و به عبارت دیگر با تورمی به این میزان مواجه هستیم، شاخص کل بازار سرمایه در ارقام رشد منفی 9 درصد سیر می کند. همزمان می توان حدس زد که ابعاد کاهش حجم تقاضای موثر در بورس کم نیست. گزارش ها نشان می دهد که از ابتدای امسال تا همین روزهای اخیر بیش از 4.5 هزار میلیارد تومان پول حقیقی از بورس خارج شده است. در این شرایط، دیروز سازمان بورس و اوراق بهادار، بسته ای 10 بندی را برای حمایت فوری از بازار سرمایه ابلاغ کرد. این بسته که جزئیات آن در صفحه 10 تشریح شده، در مهم ترین بند خود و با شرایطی، سهام سهامداران خرد را تا سقف 100 میلیون تومان و مبلغ تعهد خرید 20 درصد بالاتر از ارزش سبد سهام (در 4 آبان امسال)، بیمه می کند تا در صورتی که ارزش این سبد در یک سال بعد کمتر شد با رضایت سهامدار، دولت متعهد به خرید این سهام به نرخ 1.2 برابر باشد. با این حال این سوال مطرح می شود که این بسته تا چه میزان می تواند اثربخش باشد؟ به نظر می رسد اثربخشی را در این جا باید ناظر بر جنبه های مختلف تفکیک کرد. ابتدا به جنبه های مثبت تر این موضوع نگاهی می اندازیم. آن چه در وهله اول به نظر می آید این است که این طرح (لااقل در موردی که مطرح شد) در صدد کاهش ریسک هایی است که این روزها بیش از پیش بر دوش سهامداران خرد سنگینی می کند. همان طور که بیان شد، بازده بورس تا این موقع از سال منفی بوده و در این شرایط، تضمین سود 20 درصد یا ماهانه که چیزی در حدود نرخ سود بانکی است، می تواند کفی از اعتماد را برای سهامداران خرد (در مقابل ضررهای بیشتر) ایجاد کند. هر چند در مقایسه با تورم های انتظاری که هم اینک برای اقتصاد ایران وجود دارد، به نظر می رسد بازده بازار سهام باید حتی بیشتر از ارقامی همچون 30 درصد باشد تا جبران مافات تورم بشود. در وهله دوم باید گفت که اعتماد حداقلی که برای برخی سهامداران خرد ایجاد خواهد شد، احتمالاً فشار فروش بیشتر سهام را کاهش خواهد داد. موضوعی که به طور طبیعی و در پی افول های پی در پی بازار سرمایه تشدید می شود. این موضوع در جای خود هم به نفع شاخص و همین طور سهامداران خواهد بود.از سوی دیگر باید توجه داشت که این بسته تقریباً در محدوده یکی از کمترین ارقام شاخص در دو سال اخیر اعلام می شود. در نتیجه احتمال بازگشت شاخص و جبران بازدهی به میزان بیش از 20 درصد وجود خواهد داشت و همین موضوع خیال دولت بابت اختصاص بودجه به این طرح را راحت تر می کند. اما اگر بخواهیم به جنبه های کمتر مثبت و مبهم تر این ماجرا نگاهی بیندازیم، می توان موارد زیر را بیان کرد.اول این که نشانه هایی که در این طرح وجود دارد، تزریق منابع بودجه ای را در آن محتمل می سازد. این را از روی سقف گذاری 100 میلیون تومانی برای ارزش سهام مشمول این طرح می توان دریافت. در واقع اگر این سیاست به طور خودتنظیمی و با استفاده از سازوکارهای خود بازار طراحی شده بود، با توجه به ماهیت اعتماد افزایی آن، دلیلی نداشت تا مشروط به سقف خاصی از سهام برای سهامداران، آن هم سهامداران حقیقی شود. همین موضوع نشان می دهد که هر چند احتمال بازگشت شاخص به ارقام بالاتر وجود دارد اما در هر حال بیم دمیدن در کسری بودجه را ایجاد می کند. دومین موضوع، انتظاری است که از این طرح باید داشت. ابعاد این طرح همان طور هم که تصریح شده، بازه زمانی اثر آن به صورت فوری، نشان می دهد که نقطه اثر آن نیز عمیق و گسترده نخواهد بود. در واقع مسئله اصلی این روزهای بازار، خروج سرمایه در اثر بی اعتمادی به آن به خصوص در رقابت بازار سرمایه با بازارهای موازی است. ریشه های بی اعتمادی به بازار سرمایه نیز به مولفه هایی بر می گردد که عمدتاً موجب انسداد راه رشد سود شرکت ها از مسیرهایی نظیر قیمت گذاری دستوری (به عنوان مثال برای خودروسازان) و نرخ نسبتاً پایین تر ارز نیمایی در مقابل ارز توافقی و آزاد (برای صادرکنندگانی که باید ارز خود را در سامانه نیما عرضه کنند) شده است. موضوعاتی که اساساً با توجه به درهم تنیدگی لایه های مختلف اقتصادی، امکان تغییر قابل ملاحظه آن در کوتاه مدت وجود ندارد. سومین نکته نیز به کلیت انتظارات از شاخص کل بر می گردد. هر چه بیشتر از وقایع بورس در سال 99 فاصله می گیریم، بیشتر جنبه های حباب گونه شاخص در تابستان آن سال نمایان می شود. به نظر می رسد بخشی از حضیض کنونی بازار، بازگشت از مسیر حبابی است که به طور غیرواقعی و در اثر شرایط مختلف در سال 99 ایجاد شد. بنابراین اساساً انتظار بازگشت به سطوحی از شاخص نظیر دو میلیون واحد در کوتاه مدت با توجه به متغیرهای بنیادین اقتصادی غیرمنطقی به نظر می رسد. لذا در مجموع می توان گفت که بسته یاد شده و به ویژه بیمه سهام، حداقل بازدهی ممکن را در شرایط فعلی برای سهامداران خرد رقم می زند و بازدهی شبیه ماه های نخست سال 1399 را برای بازار سرمایه نمی توان انتظار داشت.
شما طی دو سه دهه گذشته، فقط یک مورد را نشان دهید، آتشِ فتنه و آشوبی در این کشور به پا شده باشد و برخی از این اصلاحطلبان تندرو در بروز آن نقشی نداشته باشند. یک مورد -فقط یک مورد- نشان دهید که پس از خاموش شدن آتشی که خود روشن کردهاند، و پس از قرار گرفتنشان در موضع ضعف، دم از «لزوم گفتوگوی ملی» و «صلح و آشتی» و «ضرورت ندمیدن بر آتش آشوب و خشونت» نزده باشند! فهم روش و منش این جریان[که تغییر خاصی هم در این مدت نکرده] اصلا کار سختی نیست و کار یک نگاهِ ولو سطحی است. و این روش و منش، نه فقط در آشوبهای اجتماعی و امنیتی که، در انواع و اقسام آشوبهای سیاسی و اقتصادی و حتی بینالمللی این طیف کاملا مشهود است. مگر پس از 8 سال حاکمیت این طیف، حوزه اقتصاد، فضای مجازی، فرهنگ و... را به دولت سیزدهم به شکل «زمین سوخته» و «فاجعه» تحویل ندادند؟! نمیشود اقتصاد یک کشور را به ویرانه تبدیل کرد و یک سال و نیم بعد، در قامت یک کارشناس «اقتصاد و توسعه» ظاهر شد و از «نقش معضلات اقتصادی در بروز آشوبها» نوشت! و همزمان انگشت اتهام را به سمت دولتی گرفت که یک سال و نیم است در حال پرداخت ماهانه چند هزار میلیارد تومان از بدهیهای آنهاست!
عملکرد این جریان در آن 8 سال آیا جز «خسارت محض» بود؟ مگر مردم فراموش میکنند کرونا را با روزی 700 الی 800 قربانی، تحویل دولت بعد دادند؟! حالا واقعا انتظار دارند مردم نگرانی این طیف برای فوت یک دختر را باور کنند؟! قرار اگر بر «پاسخگو بودن» و «محاکمه» باشد، عوامل 800 فوتی در روز آیا به عامل یک فوتی اولویت ندارد؟! مگر نمیگفتند وارد کردن واکسن کرونا بدون پذیرش افایتیاف و برجام ممکن نیست؟! حالا که بدون این دو، واکسنها وارد شد و جلوی فوت روزی 800 زن و مرد و کودک گرفته شد، نمیتوانیم بپرسیم «نکند کوتاهیها در وارد کردن واکسن عمدی بوده؟!» وضعیت مسکن، خودرو، دلار و بورس و... را میشود فراموش کرد؟!
حالا سری به سرمقالههایشان در روزنامههای زنجیرهای میزنیم. همان ویرانکنندگان مسکن و معیشت مردم، در کِسوت استاد دانشگاه و تئورسین! مشغول تئوری بافی درباره «شیوه توسعه پایدار» هستند! همان جریانی که «تروریست مسلح» و «قاتل مردم» را «منتقد» و شعارهای رکیک و فحاشیهایشان را «خواستههای مدنی» جا میزدند، برای نجات جان آنها، دم از «پرهیز از خشونت» میزنند! قطعا بخشی از افرادی که کف خیابانها بودند، جوانان معترضی هستند که، طی همان 8 سال امیدشان تبدیل به ناامیدی شد و در فضای یله و رهایی که این طیف سیاسی به ایجاد و حفظش افتخار میکند، امیدشان را نسبت به آینده از دست دادهاند و قطعا عدهای از آنها نیز «جوانان هیجانزده»ای هستند که بنابر دلایل متعدد، از سوی همین جریان و همکاران آن طرف آبشان، تحریک و تهییج شده بودند. اما کسانی که پلیس آتش زدند و چادر از سر نوامیس مردم کشیدند چطور؟ افرادی که آن طلبه را دزدیدند و زیر شکنجه جانش را گرفتند هم «معترضانی هستند که باید حرفشان را شنید؟!»
چرا شعار «حمایت از مردم» این طیف همیشه بوی «حمایت از قاتلان مردم، داعش، تجزیهطلبها، همجنسگرایان، آزارگران جنسی، سلطنتطلبان، منافقان، اسرائیل، آمریکا و...میدهد؟» چرا شعار «آزادی بیان» و «گردش آزاد اطلاعات آنها» همواره بوی «فضای رسانه یله و رها» و «براندازی»، «فساد» و «هنجارشکنی» میدهد؟ و در نهایت، سؤال کلیدی این یادداشت: چرا شعار «نفی خشونت»شان بوی «فرار از محاکمه و پاسخگویی» میدهد؟
نمیشود آتش فتنه و ماشین کشتار را به کمک رسانههای سعودی اینترنشنال و بیبیسی فارسی و... روشن کرد و داعش را به جان و مال مردم انداخت، و در همان لحظه دم از «نفی خشونت» و «نه به خشونت» زد. نمیشود پاس تحریم به آمریکا و اروپا داد و درباره «لزوم مذاکره برای رفع تحریمها» قلم فرسایی کرد؟ پرهیز از خشونت در برابر چه کسانی؟ داعش؟ اراذل اجارهای که طلبه بیگناه را شکنجه کرده و بیرحمانه کشتند؟ یا در برابر وحوشی که آن جوان بیگناه را با سنگ به شهادت رساندند؟ یا شاید درباره آن داعشصفتانی که پلیس آتش زدند و آن یکی را گلو بریدند؟! راستی در کجای دنیا در برخورد با قاتلان و دواعش، نسخه «پرهیز از خشونت» و «مذاکره» میپیچند؟!
اما اتفاقاتی که طی روزهای اخیر در کشور عزیزمان افتاد، به قول رهبر انقلاب، کُنش نبود «واکنش» و «یک کار انفعالی بود.» واکنش به حرکتهای بزرگی بود که طی یک سال و نیم گذشته انجام شد: «کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی و واکنشی و عکسالعملی است؛ ملّت ایران در فاصلۀ کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ، نقطۀ مقابل سیاستهای استکبار جهانی است. برای اینکه بتوانند خلأهایی را که برای آنها به وجود آمده پر کنند، این کارها را برنامهریزی کردند. آن چند حرکتی که گفتیم ملّت ایران انجام دادند، اوّلیاش، آن حرکت عظیم مردم بهخصوص جوانها بود در قضیّۀ کرونا؛ دفن جنازهها، تولید واکسن، تولید ماسک، تأمین انواع و اقسام نیازها، و بعد کمک مؤمنانه به مردمی که نیازمند شده بودند. پدیدۀ بینظیرِ سرود حماسی سلام فرمانده هم بود که از مرزها فراتر رفت. آخریاش اربعین بود. اینها دو چیز را نشان داد: یکی اینکه ملّت ایران، بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران، متدیّن و به ارزشهای دینی پایبند است.» (در دیدار اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیستم مهر 1401)
مخاطب پاراگرافهای پایانی این یادداشت مسئولین محترم در دولت، قوه قضائیه، صدا و سیما و... صد البته کارشناسان دلسوز هستند. تحولات این چند هفته، بیتردید زمینههایی برای بروز داشته و طیفی که در بالا به آنها اشاره شد، با ایجاد یا بعضا سوءاستفاده از همین زمینههاست که فرصت «شعبدهبازی» مییابند. رها کردن فضای مجازی و رسانههای دشمن به حال خود، یکی از با اهمیتترین این زمینههاست که فرصت را برای بروز چنین ناهنجاریهایی مهیا کرده است. فقط یک ساعت پای رسانه وهابیون سعودی بنشینید تا تاثیر مخرب دروغهای شاخداری که پیدرپی منتشر میکند را ببینید. این رسانهها ثابت کردند برایش «رسوایی» و «کار حرفهای» پشیزی اهمیت ندارد. «حس نا امیدی»، «تنفر»، «افتخار نکردن به ملیت»، «گشتن خوشبختی بیرون از مرزها» و... تنها گوشهای از اهداف پیامهایی است که این رسانه با بودجه 250 میلیون دلاری وارد فکر و ذهن این نوجوانان و جوانان معصوم میکند. یک بررسی ساده به شما اثبات خواهد کرد که، در هیچ کجای دنیا اجازه فعالیت چنین رسانههایی را علیه مردم نمیدهند چرا که اینها اصولا رسانه نیستند؛ «داعشهایی» هستند در پوشش «رسانه».
درباره آن طیف بد سابقه سیاسی نیز لحظهای تردید نکنید اگر تعداد اغتشاشگران قابل توجه بود و آشوبها با بیاعتنایی مردم به آنها، فروکش نکرده بود، امروز بهجای «نفی خشونت» با ادبیاتی که بوی «بله به خشونت» میداد وارد معرکه شده و برای تحمیل خواستههای غیرشرعی و غیرعقلی خود وارد عمل میشدند. برای اثبات این ادعا کافی است مواضع روزهای آغازین اغتشاشات را با مواضع این روزهایشان مقایسه کند!
و کلام آخر این که «این هنر و معجزه جمهوری اسلامی ایران است که داعش، اپوزیسیون داخلی و خارجی، انواع و اقسام تجزیهطلبان کُرد، تُرک، بلوچ، عرب، آمریکا، انگلیس خبیث، رژیم کودککش اسرائیل و برخی از این مدعیان اصلاحات که بعضا به لحاظ ایدئولوژی و تفکر، اصلا نمیتوانند کنار هم قرار بگیرند را کنار هم قرار داد!
محمدرضا چمننژادیان
گفتگو و تعامل بین افراد انسانی و جوامع انسانی عالی ترین دستآورد ارادی بشری در عرصه های فردی، اجتماعی و به ویژه حکمرانی بوده است که از شعور فعال، درک اولویتهای ضروری و ارادهای آگاهانه سرچشمه میگیرد. یکی از اساسیترین سازوکارهای راهبردی رشد، پیشرفت و توسعه جامع جوامع هدف همین دستآورد بشری است. شکلگیری گفتوگوی مدنی برای مشارکت حداکثری و تعامل موثر با کنشگران نمادی از مشروعیت حاکمیتها قلمداد میشود که بارها را در رابطه با حل مشکلات دوجانبه دولت و ملت و چندجانبهی درونی و بیرونی کارآمدی خود نشان داده است. در طول تاریخ نقش سازندهی گفتوگو در اصلاح امور اجتماعی، حکمرانی و تصمیمات سخت به منصه ظهور رسیده است. دیپلماسی پینگ پنگ میان چین و آمریکا، دیپلماسی زیارت بین پاکستان و هند از آن جمله است. از همین منظر است که باید سعی شود که برای حل مناقشات جامعه عبارت «بینالاحباب تسقط آلاداب» به مثابه یک مکانیزم ماشه برای براحتی فیمابین ملت و دولت فعالسازی شود.موضوعی که بر گفتگو و مشورت بدون تشریفات زائد بهویژه بین مردم و حاکمان تاکید دارد و حل مشکلات مردم، استمداد حکمرانان برای رساندن پیام مودت و محبت را در مجالست بدون تشریفات و سختگیری معرفی میکند. مولانا در داستان معروف موسی وشبان به شکلی زیبا وساده در خصوص وحی آمدن بر موسی(ع) و عذرخواهی او از شبانی که بدون آداب وتشریفات با خدا سخن میگفت و او شبان را نهی وسرزنش کرده بود، چنین سروده است:
عاقبت دریافت او را وبدید
گفت: مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
کفر تو دین است و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان...و
حال این ابهام در نزد افکار عمومی پیش می آید. که چرا حاکمان جهان اسلام و مسئولان ایران از این ظرفیت سازنده و راهبردی بهره بهینه نمیگیرند؟ و از مشی مونولوگ اقتدارگرایانه با نگرش بالا به پایین بهجای دیالوگ وگفتمان تعاملی و اقناعی پیروی میکنند؟ نگاهی به روابط میان مردم و دولت و حاکمیت نشان میدهد، بسیاری از ناکارآمدیهای حکمرانی و گسلهای اجتماعی در مدیریت امور بهخاطر اختلافات گفتمانی بینالاحباب میباشد؛ بارانی می توانستند ایران واسلام را پسزمینه سیاستورزی خود قرار دهند این که تاکنون دست رد بر پیشنهادات و گفتوگوهای سازنده دلسوزان کشور زده شد، موجب واگرایی و تعمیق شکافهای میان دولت و ملت شده است. برخوردهای دوگانه درون حاکمیت تاکنون خسارات جبران ناپذیری را برای نظام و کشور به بار آورده است. متولیان امور و مملکت با عدم توجه به بسیاری از ظرفیتهای موجود برای همگونی و تعامل و همگرایی، بسترساز شکافهای عمیقی شده اند.امروزه به نظر میرسد تنها راه باقی مانده برای ترمیم شکافها و تخلیهی انرژیهای مخرب و استفاده از ظرفیتهای بلااستفاده، دعوت به گفتوگوی واقعی و بدون تبختر و تشریفات زائد است. تا شاید تعامل عقلانی و همدلانهی رهبران جامعه و گروههای مرجع برای همراهسازی جوامع هدف و نگران در مسیر حل مناقشات و اعتراضات بر انگیخته شود و بهانه از دست بیگانگان و بدخواهان ایران عزیز برای آشوب و تفرقه سلب گردد.