محمد ایمانی
1)جنگ جاری و ریشهدار در منطقه، بیشباهت به ماراتن استقامت نیست که مسافتهای طولانی، حتی تا ۴۲ کیلومتر را شامل میشود. در دوی صد متر، شتاب و سرعت دوندگان مهم است و رقابت، در کمتر از ده ثانیه به پایان میرسد. اما دوی ماراتن، ساعتها طول میکشد و بیش از شتاب و هیجان لحظهای، نیازمند پایداری و حرکت پیوسته است. از دو جنگ تحمیلی بزرگ به منطقه در جریان جنگ اول و دوم جهانی که بگذریم، غرب آسیا شاهد دهها جنگ در هشتاد سال اخیر بوده و برجستهترین آنها، زنجیرهای از نبردهاست که حول مسئله فلسطین شکل گرفته است. اسرائیل در نیمه اول این ماراتن هشتاد ساله، طرف غالب ماجرا بود اما در نیمه دوم، شکستهای راهبردی مهمی متحمل شده است. البته، طرف مقابل رژیم صهیونیستی نیز تحولات گوناگونی را به خود دیده است؛ از الهامبخشی سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی، تا طلوع مقاومت اسلامی. نبردی چنین دامنهدار و ماراتُنی را نمیتوان صرفا با دیدن چند قاب بسته، روایت کرد بلکه مطالعه دقیق روندهاست که نشان میدهد کدام طرف به هدف پیروزی نزدیک شده و کدام یک با وجود سبقت اولیه در چند ده سال قبل، در حال عقب افتادن است.
2) مهمتر از اصل این نبرد نفسگیر، روایت آن است و طرف عبری- غربی میکوشد با دستکاری در روایت، ناکامی خویش را پنهان، بلکه وارونه بازنمایی کند. باید خاطر نشان کرد که صهیونیسمِ برآمده از یهودیت منحرف (و غرب در هم تنیده با آن)، مهارت بالایی در تحریف دارند. آنها همچنان که در تورات و انجیل دست بردند، ید طولایی در تحریف روندهای روز دارند. مجموعه این تحریفات را باید «اسرائیلیات جدید» نامگذاری کرد که میکوشد واژگونی بخت رژیم صهیونیستی را بر عکس روایت کند و جنایت و ترور را جای روند اصلی (پیشروی و فراگیری مداوم گفتمان مقاومت در منطقه و جهان) بنشاند. صهیونیستها و حامیانشان، دههها با ترویج انواع «اسرائیلیات» (وارونهنمایی حق و باطل) مسلط شدند. اما حالا به برکت مقاومت مظلومانه و سلحشورانه غزه، نقاب از چهره مافیای جهانی تحریف افتاده است. به همین علت هم، تا مرز تبدیل شدن به متهم نسلکشی و جنایت جنگی نزد محاکم بینالمللی پیش میروند. آنها اگر قافیه را نباخته بودند، این خودزنی حیثیتی را به جان نمیخریدند.
3) در حالی که آتشبس دیگری برقرار شده و مبادله اسیران و برگزاری نشست موسوم به صلح در شرم الشیخ در راه است، نباید از تحولات مهم امنیتی غافل ماند. اما در عین حال، باید میدان نبرد هشتاد ساله به ویژه دو سال اخیر را فراتر از رویدادهای موردی دید. حکمت استوار و فلسفه وجودی مقاومت، ریشهدارتر از آن است که با جنایت و نسلکشی و ترور از بین برود؛ که اگر چنین بود، ماجرا باید در همان جنگهای سالهای 1948، 1967، 1973 و یا سالهای 1982 و 2000 (اشغال لبنان و غزه) پایان میپذیرفت. اما مقاومت، هر بار قدرتمندتر شده و بحران را به عمق رژیم صهیونیستی کشانده است.
4) مقاومت با همه فراز و نشیبها، یک روند است، نه یک طرح و پروژه کوتاه مدت که به سرعت به سرانجام برسد، یا بشکند و از بین برود. مقاومت در منطقه، پاسخی به عالمگیرترین رنج بشر، یعنی سلطهطلبی اخلاف فرعون در قلب تمدنی جهان (غرب آسیا) است. طبیعی است که قدرتهای بانی رژیم جعلی صهیونیستی هم با حداکثر توان، پای آن بایستند. اما در مقابل، بالاترین برانگیختی جهانی حتی در قلب کشورهاییهای بانیان و حامیان جنایات اسرائیل، در دو سال اخیر شکل گرفته و گسترش یافته است.
5) تحریف و فریب، بزرگترین حربه تمدن سلطهجوی غرب است. اگر تابناکی گفتمان مقاومت نبود، موضوع فلسطین ظرف چند دهه گذشته به خاطر انواع خیانتها فراموش و نابود میشد. از طراحی توافق خیانتبار ابراهیم که بگذریم، اسناد فراوان حاکی از این است که اسرائیل قبل از غافلگیری در عملیات طوفان الاقصی، در حال نهائی کردن حمله به غزه بود. چنانکه روزنامه وال استریت ژورنال بعد از عملیات طوفانالاقصی فاش کرد: «اسرائیل از سال ۲۰۱۴ در حال تدارک مخفیانه برای حمله به غزه بوده است. ارتش برای انجام عملیات زمینی، یک پایگاه نظامی در ۱۹ کیلومتری غزه ساخت که روی آن، یک شهر ساختگی احداث شده بود. این پایگاه با انواع تسلیحات، برای عملیات آماده میشد». همچنین شبکه 12 اسرائیل، همان ایام گزارش داد: «طبق اسناد به دست آمده، اسرائیل قبل از حمله حماس، طرح حمله گسترده به غزه را آماده کرده بود. 6 روز قبل از آغاز این عملیات، مراکز اطلاعاتی اسرائیل، طرح حمله گسترده و ترور رهبران حماس را آماده کرده بودند. رونین بار رئیس شاباک، اول اکتبر ۲۰۲۳، شش روز قبل از حمله حماس، طرحی را برای ترور فرماندهان حماس ارائه داد و به رئیس ستاد ارتش توصیه کرد این طرح را پیش ببرد».
6) اخیرا در پی انتشار مقالهای کج فهمانه در یک روزنامه ایرانی علیه حماس و مقاومت غزه، فردی به نام «امیر تزارفاتی» (از پایوران شبکه عملیات روانی رژیم صهیونیستی، با 630 هزار فالوئر در فضای مجازی) ذوقمرگ شده و ضمن باز نشر بخشهایی از آن مقاله، نوشت: «ایران شکست را پذیرفت! یا به طور ناخواسته اسرائیل را تحسین میکند. باید خواند! سر مقاله روزنامه [...]، یک متن استثنایی در انتقاد تند از حماس است. این سیگنال از درون ایران، برای اسرائیل، ارزش رسانهای بزرگی دارد». اما علت این خر کیف شدن چیست؟ پاسخ را باید در صدها تحلیلی دید که روزانه در رسانههای صهیونیستی منتشر میشود و دلالت بر شکست راهبردی اسرائیل میکند. اقدام پایور رسانهای دولت نتانیاهو، تلاش برای سرپوش گذاشتن بر حس عمیق شکستی است که در درون رژیم صهیونیستی حاکم شده است:
- رونن برگمن، تحلیلگر یدیعوت آحارونوت: چهار شرط از پنج شرطی که نتانیاهو برای جنگ در غزه تعیین کرده بود، محقق نشده؛ حماس سلاح خود را حفظ کرده، نوار غزه خلع سلاح نشده، اسرائیل کنترل امنیتی کامل بر کل منطقه ندارد و هیچ تضمینی برای تشکیل دولت جایگزین وجود ندارد. یک مقام ارشد اطلاعاتی اسرائیل تأکید کرده که مردم حق دارند پاسخ واقعی به چند پرسش اساسی را دریافت کنند: چرا توافق تا این حد دیر به دست آمد و چرا به عنوان پیروزی تبلیغ میشود، در حالی که اسرائیل عملا مجبور به واگذاری امتیازات قابل توجهی شده است؟
- روزنامه هاآرتص: اهداف سنوار محقق شد. حماس توانست سازمان و رهبری خود را حفظ کند و با دو دستاورد بزرگ از جنگ خارج شود: بازگرداندن فلسطین به صدر توجه جهانی پس از سالها تلاش نتانیاهو برای به حاشیه راندن آن، و آزادی صدها زندانی.
- موشه فیگلین، سیاستمدار صهیونیست، کانال ۱۴ اسرائیل: جنگ غزه با شکست اسرائیلیها تمام شد. ما با تحقیری سنگین مواجه شدیم. اسرائیل، در بدترین وضعیت، از زمان تأسیس تاکنون قرار گرفته است.
- آوی یسسخروف، تحلیلگر صهیونیست: تلآویو، در رسیدن به دستاوردهای سیاسی و نظامی در غزه ناکام مانده. با وجود ماهها درگیری، حماس همچنان قدرت را در دست دارد و هیچ نشانه ای از فروپاشی ساختار آن دیده نمیشود. وضعیت کنونی، سازشی دردناک اما اجتنابناپذیر است و دلیل اصلی آن، ناتوانی سران اسرائیل است.
- عاموس هرئیل، تحلیلگر هاآرتص: نتانیاهو تلاش خواهد کرد پایان جنگ را به عنوان دستاورد ارائه دهد؛ ولی بیشک بین آنچه او وعده داد و آنچه در غزه رخ داده، شکاف عمیقی برقرار است. فلسطینی ها موفق شدهاند درگیری را به شکل بیسابقهای، بینالمللی کنند و این، برعکس اهداف اعلامی نتانیاهو است.
- آوی اشکنازی تحلیلگر روزنامه معاریو: حماس، قواعد بازی را تغییر داد. سختترین نبرد تاریخ اسرائیل نشان داد ارتشی که زمانی شکستناپذیر تصور میشد، توازن را در برابر حریفی کوچک از نظر اندازه، اما بزرگ از نظر اراده و برنامهریزی، از دست داده است. از لحظه آغاز عملیات ۷ اکتبر، آنچه رخ داد دیگر صرفاً یک رخنه امنیتی یا نظامی نبود، بلکه فروپاشی کامل نظام بازدارندگی بود. حماس توانست نبرد را علیه کل تیپ غزه ارتش اسرائیل فیصله دهد و دستاوردی به دست آورد که هیچ نیروی عربی در دهههای گذشته به آن نرسیده بود. اسرائیل، سال ها خود را با روایت بازدارندگی فریب داده، اما واقعیت میدان نشان میدهد «پادشاه، لخت است». حماس نه فقط در میدان جنگ، بلکه در ذهن و روان اسرائیلی ها پیروز شده و جامعه ما در وضعیتی از ترس، تردید و شکاف بی سابقه به سر می برد.
- آلستر کروک، دیپلمات و افسر سابق MI6 انگلیس: اسرائیل تمام شده است. چند هزار نظامی کشته شدند؛ تلفاتى فاجعه بار برای کشوری کوچک. ارتش اسرائیل، خسته و سردرگم است و قدرت نظامی آن به شکست اخلاقی و سیاسی تبدیل شده. نتانیاهو در موقعیت ناامیدی قرار دارد. وضعیت در اسرائیل به نقطهای نزدیک به خشونت داخلی رسیده است. نیمی از جمعیت (بخش اروپاییتر) معتقدند کودتایی در جریان است. تنشها، پایههای دولت را به لرزه درآورده است. این، یک وضعیت بسیار تلخ است.
- روزنامه گاردین: از ۷ اکتبر (این مرگبارترین حمله در تاریخ اسرائیل) محبوبیت نتانیاهو به پایینترین حد رسیده و ناامیدی برای حفظ قدرت، او را به سمت درگیر شدن در نسلکشی سوق داده است. این، منجر به شکست مذاکرات آتش بس در هر نوبت و نقض توافقی شده که او ژانویه گذشته امضا کرد. تلاشهای او برای خالی کردن غزه از جمعیت شکست خورده و اسرائیل با تمام بار ماجرا، به یک منفور جهانی تبدیل شده است.
- هَری اِنتِن، تحلیلگر دادهها در شبکهCNN: جنگ غزه، باعث تغییر تاریخی بزرگ در افکار عمومی آمریکا شده است. برای اولین بار، تعداد بیشتری با فلسطینیها همدلی میکنند تا اسرائیلیها.
- یدیعوت آحارونوت: اسرائیل، جنگ را باخت و تا آستانه شکست کامل سیاسی- استراتژیک پیش رفت. فرض اسرائیل مبنی بر اینکه فشار منجر به امتیازدهی شود، اثبات نشد. برعکس، فشار بین المللی، خطر سوق دادن اسرائیل به شکست کامل را به همراه داشت.
- به اینها علاوه کنید تظاهرات ۲۵۰ هزار نفری در پایتخت ایتالیا و تظاهرات۵۰۰ هزار نفری در لندن و تظاهراتهای مشابه در برلین، پاریس، بروکسل، وین، استکهلم، آمستردام، کیپ تاون، سیدنی و اتاوا را که نشان میدهد پشتوانه رژیم صهیونیستی در کشورهای حامی، فرو پاشیده است.
7) با توجه به بدنامی اسرائیل، احتمال نمیرود که توافق آتشبس، دوام داشته باشد. وزیر دفاع اسرائیل میگوید: «چالش بزرگ اسرائیل پس از مرحله بازگرداندن گروگانها، تخریب تمامی تونلها در غزه خواهد بود. معنای اصلی توافق، خلع سلاح غزه است. من به ارتش اسرائیل دستور دادهام که برای انجام این مأموریت آماده شود». همچنین نتانیاهو برخلاف توافق، مدعی شده «اسرائیل تا زمان خلع سلاح، در غزه باقی خواهد ماند و خروج کامل از غزه غیرقابل قبول است». سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی هم میگوید: «ما کنترل حماس بر غزه را تحمل نخواهیم کرد و اگر این موضوع از طریق مذاکره حل نشود، به جنگ باز خواهیم گشت». حق با کیم ایورسن، روزنامهنگار آمریکایی است که گفت: «صهیونیستها معتقدند از مصر تا لبنان، بخش بزرگی از سوریه، و بخشی از عربستان متعلق به آنهاست بنابراین. تا زمانی که این ایدئولوژی ریشهکن نشود، درگیریها پایان نمییابد».
مرتضی سیمیاری
انتشار خبری عجیب از آتشسوزی در شرق تهران قابلتوجه و بررسی است. در لحظه انتشار این خبر روی این موضوع تأکید شده است که آتشسوزی دارای عمق زیادی بوده و حریق ایجادشده شکل عادی ندارد. ساعتی بعد از پخش این خبر برخی اکانتهای صهیونیستی وابسته به مرکز ۸۲۰۰ بهسرعت با جهتدهی به آن تلاش کردند آن را عملیاتی تروریستی جلوه بدهند و مدعی شدند که فرمانده نیروی قدس هدف قرارگرفته است.
البته بسیاری از آگاهان به درستی میدانستند که هدف از پخش این اخبار به ظاهر تیز، اما پیش پا افتاده، گراگیری از آرایش نظامی در داخل ایران و نیز دسترسی به برخی ترددهای خاص در منطقه است، بهویژه آن که در آن روزها نتانیاهو به دلیل پذیرش صلح تحمیلی در غزه بهشدت زیر ضرب رفته و برخی مخالفان در مناطق اشغالی او و ارتش را متهم به تسلیم شدن در برابر حماس کرده بودند.
باوجود آنکه اهداف پخش این اخبار بهخوبی روشن بوده و پیشازاین نیز تکرار شده است، سوژه شدن فرمانده نیروی قدس در شبکه سایبری دشمن و دامن زدن به برخی ابعاد آن در داخل موردتوجه است. این برای اولین بار نیست که حضوروغیاب کردنهای امنیتی از سوی صهیونیستها دارای انگیزههای فراتر از اقدام تروریستی علیه فرماندهان نظامی بوده است.
درواقع پخش خبر ترورهای فیزیکی بیش از آن که عملی برای اقدام باشد، تحرکی برای کاهش اعتبار شخصیتی افراد بوده است. هدف از پخش این انگاره آن است که بهمرور در میان ذهن مخاطب داخلی عادیسازی ادراکی صورت بگیرد. سطح این عادی کردن به حدی است که در روزهای اخیر برخی ناآگاهانه و غیرارادی با تحلیلهایی دمدستی فرماندهان نظامی را بهغفلت، کپ کردن، ناآگاهی از ابعاد جنگ و حتی جا ماندن از صحنه جنگ متهم کردهاند. درواقع در طول دو سال گذشته آنچنان ابعاد «ترورهای شخصیتی» توسط واحدهای سایبری دشمن بالا بوده که تحلیل درست از رفتارهای امنیتی و نظامی از زاویه بیرونی تحت تأثیر قرارگرفته و اقتدار و کارآمدی نیروهای مسلح را زیر سؤال برده است، درحالیکه کمترین سطح شناخت اطلاعاتی از فرماندهان نیروهای مسلح نشان میدهد که کیفیت جنگ هیچگاه تحت تأثیر متغیر بیرونی نبوده است.
تجربه دشمن به او آموخته است که عمق عملیاتهای سایبری با خاصیت هدفگیری ادراکی آنچنان میتواند گزنده باشد که حتی اثرش از عملیاتهای تروریستی نیز بالاتر بوده و کیفیت بیشتری یابد، زیرا ترورهای فیزیکی شخصمحور، اما ترورهای شخصیتی تحلیلی است و به شایعات پس از آن دامن میزند. شاید چهار ماه زمان کمی برای انتشار گزارش اطلاعاتی از کیفیت فرماندهان نیروهای مسلح در طول ۱۲ روز جنگ تحمیلی بوده و بیان آن ازنظر رسانهای باید شامل گذر زمان شود، اما سویهگیری ترورهای شخصیتی نشان میدهد که ادراک دشمن نسبت به اقتدار نظامی ایران بالا بوده و اشاراتی در ریشون لتسون و بئرسبع دارد.
واقعیت آن است که باید بساط ترورهای شخصیتی را از داخل جمع کرده و به آن شکل درستی داد، زیرا این مدلهای عملیاتی ذهن افراد را شرطی و در کوتاهمدت راه برای ترورهای فیزیکی و عادیسازی آن باز میکند. در میانمدت نیز باعث فرسودگی شده و در بلندمدت شکست ارادهها را فراهم میکند، این فرایند با جنگ بلدی ایرانیان در تضاد قرار دارد.
برخی علایم نشان داده است که ترور شخصیتی پیش از ترور فیزیکی، از روشهای محبوب سرویسهای متخاصم بوده و برای آن هزینه سنگین نیز کردهاند. فاش شدن مدلهای آن وسعت دید دشمن را کاهش خواهد داد، دادن اخبار متوالی منفی همزمان با تهدید نظامی باهدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی و اجبار به تصمیمگیریهای عجولانه کاری است که امروز روی آن برنامهریزیشده است. بیرون زدن از طرح باراک در منطقه به هوشمندی و ظرافت در رفتار، عبور و پرهیز از واکاویهای دست چندم و بیهوده، دادن نقشه راه برای آینده و نیز تطبیق با تحولات و داشتن برنامه در مواجه با بحرانهای جدید بستگی دارد. حفظ این پروتکلها از نان شب نیز واجبتر است!
عبدالرضا فرجی راد
سخنرانی پوتین حساب شده بود و می خواست پیام هایی را هم به آمریکا، ترکیه، اسرائیل و کشورهای حوزه خزر بدهد. درست است یک سخنرانی سخت بود و احساس وی این است که با بعضی قربون صدقه بازی ترامپ کار روسیه پیش نمی رود و اگر ترامپ هم می خواست به نوعی با روسیه کنار بیاید و اوکراین را قربانی کند، جناح های راست و استراتژیست های آمریکایی و اروپایی به او خط های متفاوتی داده اند.
از جمله این خط ها این است که دنیا دارای دو قطب شرق و غرب است و اوکراین حلقه فشار به روسیه و به این راحتی نمی شود آن را فروخت. سفر استارمر به واشنگتن و سفر ترامپ به انگلیس اثر مهمی داشت و به وی فهماندند که دنیا حساب و کتاب دارد.
ازطرفی از زمانی که ترامپ از پوتین روی برگردانیده فشار نظامی بر روسیه بیشتر شده بطوری که بر اساس رصد اخبار پهپادها و موشک های اوکراینی توانسته اند ۷۵ درصد انبارها و مراکز انرژی روسیه را صدمه بزنند هر چند که در جبهه شرق روس ها به کندی پیش می روند.
بنابراین پوتین فهمیده که آبی از امریکا و ترامپ گرم نمی شود اگر بخواهد کل دونتسک و لوهانسک را در اختیار بگیرد و دولتی طرفدار روس را در اوکراین سر کار بیاورد، از این طریق ممکن نیست.
لذا جنگ را زود گذر تلقی نمی کند و سیاستهایش را موقتا در مورد ایران تغییر داده است. رابطه را استراتژیک می نامد و حرف از دادن سوخو ۳۵ می کند.
از سوی دیگر اطلاعاتی از روابط اردوغان با ترامپ و بده بستانها پیدا کرده و در سخنرانی خود بدون ذکر نام به ترکیه هشدار داد که در امور خزر دخالت نکند دخالتی که از طریق آذربایجان شکل گرفته است.
پوتین احساس کرده که از طریق غرب کشورش در فشار است و به تدریج با زیاده روی های علی اف از طریق جنوب هم همچون غرب روسیه تحت فشار قرار می گیرد.
لذا این سخنرانی نشان از یک نوع قاطعیت همراه با تهدید بود و به نظر وی ایران می تواند نقش کمک کننده به این تصمیم داشته باشد و حمایت از ایران را بولد کرد که از اول انقلاب تا کنون چنین مواضعی در مورد ایران روسیه نداشته است. حتی به نوعی در رابطه با گسترش و تقویت زبان روسی در آسیای مرکزی صحبت کرد که نشان می دهد که نمی خواهد این حوزه نفوذ را از دست بدهد و اخطاری بود به قدرتهایی که می خواهند حضور و نفوذ روسیه را در حوزه خزری کمرنگ کنند و روی این عدم حضور به جز ۵ کشور حوزه تاکید می کرد و حتی اخطار می داد.
او بر مساله افغانستان و عدم تحویل بگرام هم تاکید نمود و طوری صحبت کرد که اگر بخواهد با زور اقدامی صورت بگیرد دوباره به جنگ تبدیل می شود. البته به نوعی دلگرمی به طالبان که ما پشتیبان شما هستیم ولی نوعی تهدید غیر مستقیم هم بود که اجازه ندارید پای امریکا را دو باره به منطقه بکشانید. این سخنرانی که از روی کاغذ خوانده می شد کاملا حساب شده بود.
در سیاست برخی امور به خط قرمزهای ما تبدیل میشوند و ملاک و معیار ما برای فعالیتهای اجتماعی-سیاسی هستند. مثلا فرض کنید یک قاچاقچی مواد مخدر که مرتکب چندین قتل شده، پرچم مبارزه با یک قاتل دیگر را برافراشته است؛ شما زیر پرچمش قرار نمیگیرید، چون خود او آلوده است. شما طبق اصولی با هر دو آنها مخالفت میکنید که عبارت است از خلافبودن یا غیرانسانیبودن قاچاقچیگری یا قتل. این اصول سبب میشود که شما با هیچیک از آنها متحد نشوید. نتانیاهو و ترامپ همان خط قرمز سیاستاند. روزنامه «شرق» در گزارشی که از انتخاب خانم ماچادو بهعنوان برنده جایزه نوبل تهیه کرده است، چنین مینویسد: «در سپیدهدمی آرام بر فراز کاراکاس، خبر جایزه مانند نسیمی از امید در میان مردمی خسته از رژیم سوسیالیستی ونزوئلا پیچید. ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیونی که از انتخابات حذف شده بود، حالا در جهان بهعنوان صدای دموکراسی ستوده میشود».خانم ماچادو بلافاصله پس از انتخابش جایزه خود را به ترامپ تقدیم کرد؛ هم او که نمادی از فاشیسم جدید جهانی شده است و سرکشی و طغیان میکند و هَلمِنمبارز میطلبد که حکومتهای مخالف را به سخره میگیرد و بعضا در پی براندازی حکومتهای دیگر کشورهایی است که در برابر سرکشیهای او مقاومت میکنند. بدتر آنکه همین خانم ماچادو سوابقی در حمایت از اسرائیل و شخص نتانیاهو داشته است. پس از کشتار تاریخی و نسلکشی فلسطینیان، ماچادو در مصاحبهای با یک شبکه تلویزیونی اسرائیلی در اکتبر ۲۰۲۵، اعلام کرد که در صورت انتخاب به ریاستجمهوری، سفارت ونزوئلا را از تلآویو به اورشلیم منتقل خواهد کرد و وعده داد که روابط نزدیکتری با اسرائیل برقرار کند. او در گذشته نیز حمایت خود را از اسرائیل اعلام کرده و در سال ۲۰۱۸ نامهای به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر وقت اسرائیل، ارسال کرد و از او خواست تا در امور ونزوئلا مداخله نظامی کند. در آن نامه، او رژیم نیکولاس مادورو را بهعنوان تهدیدی برای امنیت جهانی و بهویژه برای اسرائیل معرفی کرد. در واکنش به این مواضع، برخی گروهها و شخصیتهای سیاسی ازجمله شورای روابط اسلامی-آمریکایی انتقاداتی را مطرح کردهاند و از کمیته نوبل خواستهاند جایزه صلح نوبل را از ماچادو پس بگیرد.
حقیقت این است که جایزه صلح نوبل بیش از گذشته در چنبره اسرائیل و آمریکا گرفتار شده و به ابزاری برای سرکوب بینالمللی تبدیل شده است.
نمونه مهم دیگر آنگ سان سوچی بود که عملا از نسلکشی در میانمار حمایت کرد. رسوایی این عمل به اندازهای بود که کمیته نوبل نروژ اعلام کرد جایزه صلح نوبل به دلیل اقدامات پس از اعطای آن قابل بازپسگیری نیست و این جایزه براساس دستاوردهای گذشته اعطا شده و پس از اعطا، مسئولیتی در قبال اقدامات بعدی بر عهده کمیته نیست. توضیح آنکه در سال ۲۰۱۷، ارتش میانمار عملیات نظامی گستردهای را در ایالت راخین علیه اقلیت مسلمان روهینگیا آغاز کرد که منجر به کشتهشدن هزاران نفر و آوارگی بیش از ۷۰۰ هزار نفر به بنگلادش شد. سازمان ملل متحد این اقدامات را «نسلکشی» توصیف کرد. آنگ سان سوچی در دفاع از ارتش کشورش در دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه حاضر شد و به انکار هویت این اقلیت دامن زد. پس از آن برخی از نهادها و جوامع بینالمللی، ازجمله پارلمان اروپا، موزه هولوکاست ایالات متحده، سازمان عفو بینالملل و برخی شهرهای بریتانیا، افتخارات و جوایز خود را از او پس گرفتند.
این حکایت همچنان ادامه دارد و ظاهرا کمیته اعطای جایزه صلح نوبل به صورت آشکاری در خدمت نسلکشی قرار گرفته است.
گزارش «شرق» زیبنده نبود و از سر شیفتگی سادهلوحانهای با این موضوع برخورد کرده بود.
محمدعلی باشهآهنگر
از مرحوم محمد کاسبی در ذهن من موضوعات مختلفی بهیادگارمانده است. خدا او را با شهدا محشورش کند، چون شهدا را خیلی دوست داشت. سال ۱۳۸۵ در سریال «تا صبح» در خدمتشان بودم. یکی از یونیتهای فیلمبرداری آن سریال را که تهیهکنندگیاش بر عهده آقای سید احمد میرعلایی بود، برای شبکه پنج کار میکردیم. تقریباً پانزده قسمت را من کارگردانی کردم و آقای کاسبی نقش یک مأمور ساواک را برعهده داشت. باور بفرمایید پشتکار و هوش ذاتی بالای ایشان در زمان کار حیرتانگیز بود. برای نقش خیلی ارزش قائل بود و سعی میکرد به نحو احسن دیالوگهایش را بگوید. بیان بسیار حیرتانگیزی داشت و تن صدا و لحنش را برای خودش بهگونهای برنامهریزی میکرد که حق مطلب را در مقابل تکتک دیالوگها ادا کند.
در پشتصحنه شوخ بود و به جوانترها میدان میداد. من که آن موقع در ابتدای مسیر کاریام بودم و خیلی تجربه نداشتم، روحیه بسیار خوبی میگرفتم تا بتوانم کار را ادامه دهم. کار با بازیگران بسیار مطرحی در آن زمان انجام میشد. یک یونیت دیگر هم داشتیم انجام میدادیم که کنداکتور پخش مشخصی داشت و باید در تاریخ معینی پخش میشد. بسیاری از بخشهای بازی آقای کاسبی با ما بود که در کارخانه چیتسازی کار میکرد. ایشان همیشه بسیار بهموقع و سروقت میآمد. بسیاری از مواقع از لباسهای خودشان استفاده میکردند و میگفتند: «هزینه بیخود نکنید، من همان لباسها را که دارم سر صحنه میآورم.» باور کنید لذت آن کار و بازی آن مرحوم همچنان برای من تازگی و طراوت دارد. صد حیف که ما ایشان را از دست دادیم، اما امیدوارم در جهان معنا، شهدا دستگیر این بزرگوار باشند.
وقتی از ویژگیهای اخلاقی او یاد میکنم، قبل از هر چیز مردمداریاش در ذهنم نقش میبندد. ایشان بسیار مردمدار بود و با زبان مردم صحبت میکرد. در پشتصحنه توجه ویژهای به جوانها داشت و همیشه یاریشان میکرد. درعینحال شوخطبع بود؛ یعنی اگر نقش یک مأمور امنیتی عصبانی را بازی میکرد، بهمحض تمامشدن کار با همه شوخی و خوشوبش میکرد. در دل مردم جا داشت. هر جا که میدیدیمش، چه در جشنوارهها و چه در برنامههای بزرگداشت بازیگران، مردم بهشدت به او علاقه داشتند. مطمئنم برای تشییع این بزرگوار که در حوزه هنری برگزار میشود و به آنجا تعلق داشت، مردم زیادی جمع خواهند شد.
از دیگر ویژگیهای برجستهاش، ایراندوستی عمیق او بود. بحث ایراندوستی میان قاطبه هنرمندان، ورزشکاران و خود مردم ایران بسیار برجسته است؛ همه مردم ایران کشورشان را دوست دارند و برای حفظ و اعتلای آن حاضرند جان بدهند. مرحوم کاسبی نیز از این مردم مستثنا نبود. او در دل مردم بود و با زبان مردم تکلم میکرد. واقعاً به عشق ایران بازی میکرد و تصویر و نقشهایش در بسیاری از روستاها و شهرهای دوردست شناختهشده بود. او همیشه بهعنوان یک ایرانی، احترام قبایل مختلف کشور و هویت ملیمان را پاس میداشت. در تکتک نقشهایی که اجرا میکرد، این حس را منتقل میکرد. اگر نقش امنیتی بازی میکرد، بهمحض تمامشدن کار، اصلاً آدم دیگری میشد. خیلی به جوانها و حتی نیروهایی که از شهرستانها برای بازی دعوت میشدند احترام میگذاشت.
اما در چند سال اخیر، متأسفانه کمتر شاهد حضور او در آثار جدید بودیم. ایشان ناراحتی قلبی داشت و بیماری قلبی امانش را بریده بود. آدمی هم نبود که بخواهد در رسانهها باشد یا دربارهاش حرف زده شود، ازاینرو پرهیز میکرد و بیشتر درگیر بیماریاش بود. امیدوارم خداوند انشاءالله او را با شهدای کربلا محشور کند.
در میان نقشهای متعددش، برخی برای من ماندگارتر از بقیهاند. در «خوشرکاب» بسیار درخشید، همچنین در «مرگ دیگری» که آن زمان در حوزه هنری کار میکرد. در فیلمهای اولیهای که حوزه ساخت؛ خدا رحمت کند فرجالله سلحشور را که با ایشان همکار بودند. برای مثال در «استعاذه» و «مردان آنجلس» بسیار درخشید. واقعاً در هر نقشی که قرار میگرفت خودش را پیدا میکرد و نقش را مال خود میکرد. بسیار حرفهای بود و بیان بسیار خوبی داشت. بادقت تمام حق مطلب را در مورد تکتک حروف ادا میکرد و صدای بسیار دلنشینی داشت که بر دل مینشست.
محمد حقگو
امیرعباس نوری
در برابر تهدید حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی باید کاملا هوشیار باشیم. این یک ضرورت و الزام بسیار مهم است. هر سیاست، تصمیم و اقدامی از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا را باید در راستای مقدمهچینی برای حمله به ایران ارزیابی کرد، بنابراین بهترین استراتژی در شرایط فعلی این است که حمله رژیم را قطعی بدانیم و تصمیمات، تمهیدات و تدبیرهای خود را بر اساس آن تنظیم کنیم.
در کنار این ضرورت مهم، نباید واقعیتهای مربوط به وضعیت رژیم صهیونیستی برای یک اقدام نظامی دیگر علیه ایران را نیز نادیده بگیریم.
این واقعیتها را میتوان در ۲ حوزه دستهبندی کرد:
۱- شکست محاسبات مربوط به جنگ ۱۲ روزه
۲- تفاوت وضعیت فعلی با قبل از جنگ ۱۲ روزه
محاسبات رژیم صهیونیستی درباره جنگ ۱۲ روزه، به صورت کلی در ۲ بخش شکست خورد.
نخست، واکنش مردم ایران به جنگ: موساد بر اساس برآوردهای میدانی واقعا باور داشت مردم ایران از حمله رژیم صهیونیستی استقبال میکنند و این حمله را پوششی برای اعتراض، آشوب و در نهایت براندازی جمهوری اسلامی میبینند. اینکه نتانیاهو طی ۱۲ روز جنگ بارها به هدف تغییر نظام ایران اشاره کرد، همچنین خواستار به خیابان آمدن مردم ایران شد، ناشی از همین برآورد موساد بود. طبق گزارش کانال ۱۳ تلویزیون رژیم صهیونیستی، روز چهارم جنگ، مقامات امنیتی رژیم به شکست این محاسبات اذعان کرده و خواستار توقف جنگ شدند اما نتانیاهو تا روزهای پایانی جنگ همچنان امیدوار بود. حمله به مراکز انتظامی و زندان اوین، در همین راستا انجام شد. به هر حال این برآورد موساد به شکست انجامید. اگرچه رژیم صهیونیستی همچنان این طراحی را دنبال میکند اما جنگ ۱۲ روزه نشان داد مردم ایران آنگونه که آنها فکر میکردند از حمله نظامی و جنگ استقبال نمیکنند. ضمن اینکه برعکس، در لایههای مختلف جامعه ایرانی همبستگی و انسجام پدید آمد. این شکست محاسباتی، نقش مهمی در پروژه جنگ علیه ایران دارد. رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خود، بر استفاده از ظرفیت اجتماعی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی حساب ویژهای باز کرده و میکند، لذا شکست در جذب این ظرفیت، تاثیر بسیاری بر به شکست انجامیدن کل پروژه دارد.
دوم، قدرت موشکی ایران: رژیم صهیونیستی یک طراحی دووجهی را برای تحدید و تضعیف توان موشکی ایران به کار برد. رژیم صهیونیستی تصور میکرد با هدف قرار دادن مراکز موشکی سپاه، توان آفندی ایران بشدت محدود میشود و سپس از طریق پدافند چندلایه خود، همان تعداد اندک موشک شلیکشده را رهگیری کرده و مورد اصابت قرار میدهد. بله! حملات به مراکز موشکی ایران، موانع و مشکلاتی برای قدرت آفندی ایران ایجاد کرد اما در عمل، آنچه رژیم صهیونیستی تصور میکرد، نشد و اصابت موشکهای ایرانی به اهداف تعیینشده، خسارات هنگفتی به رژیم وارد کرد. در گزارش کانال ۱۳ رژیم صهیونیستی درباره اختلاف در کابینه صهیونیستی بر سر ادامه جنگ در روز چهارم نبرد، به همین شکست برآوردها و محاسبات درباره قدرت موشکی ایران اشاره شده بود. بعضی اعضای جلسه با اشاره به شلیکهای موشکی ایران و نرخ اصابت آنها به اهداف تعیینشده، صراحتا از شکست محاسبات گفتند و ادامه این شرایط را غیرممکن دانستند. جالب اینکه به مرور بویژه در هفته دوم جنگ، نرخ شلیکها و موفقیت آنها در اصابت به اهداف در فلسطین اشغالی افزایش یافت، به گونهای که بر اساس اظهارات وزیر دفاع ایران، نرخ موفقیت موشکها به ۹۰ درصد رسیده بود. برخی فرماندهان ایران به این موضوع مهم هم اشاره کردند که در صورت ادامه جنگ، در روز پانزدهم، حتما همه موشکهای ایران به هدف اصابت میکرد. بنابراین یکی از تجارب مهم جنگ ۱۲ روزه برای رژیم صهیونیستی، شکست طراحی آنها برای تحدید و تضعیف توان موشکی ایران بود. شکست پدافند چندلایه رژیم صهیونیستی بویژه در روزهای پایانی جنگ نیز نشان داد استراتژی موشکی ایران، برای تسلط بر آسمان سرزمین اشغالی کاملا محقق شد.
* تفاوتها با شرایط قبل از جنگ
در حوزه دوم، یعنی تفاوت شرایط فعلی با شرایط قبل از جنگ، میتوان به موارد متعددی اشاره کرد.
یکی از این موارد بسیار مهم، هوشیاری ایران و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است. این هوشیاری هم زمینه هر نوع غافلگیری مجدد را برطرف کرده و هم باعث شده نیروهای مسلح ایران، تا حدود زیادی نسبت به تاکتیکهای نظامی حریف مطلع شوند. قطعا غافلگیری ایران، یکی از مهمترین امتیازات رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ ۱۲ روزه بود؛ امتیازی که به نظر میرسد دیگر از آن بهرهمند نیستند. مورد دیگر اینکه روند بازسازی پس از توقف جنگ، از سوی نیروهای مسلح ایران با سرعت و دقت دنبال شد. ضمن اینکه با توجه به عملکرد رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ ۱۲ روزه، تمهیدات و تدابیر موثری در زمینه تقویت قدرت آفندی ایران اندیشیده و اجرا شد. مورد دیگر این است که اقدامات مهمی در زمینه ترمیم قدرت پدافندی، همچنین تقویت نیروی هوایی ایران انجام شده است، به گونهای که یکی از روسای قوا تاکید کرد این بار اگر رژیم صهیونیستی بیاید، متوجه میشود شرایط کاملا تغییر کرده است. این موضوع، یکی از تفاوتهای مهم شرایط فعلی نسبت به شرایط قبل از جنگ ۱۲ روزه است.
یکی دیگر از تفاوتهای مهم شرایط فعلی نسبت به جنگ ۱۲ روزه، تغییر نگرش فرماندهان ایران نسبت به حمله رژیم صهیونیستی و آمریکاست. در جنگ ۱۲ روزه، استراتژی ایران، دفع حمله و وارد کردن خسارات گسترده به رژیم در راستای توقف جنگ بود اما اینک، فرماندهان نظامی، حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران را به دیده یک فرصت بزرگ مینگرند. فرماندهان به دنبال بازسازی توان بازدارندگی ایران از دل جنگ احتمالی دوم هستند. کما اینکه برخی مقامات نظامی ایران تصریح کردهاند در صورت وقوع جنگ جدید، ایران میتواند به یک بازدارندگی حداقل ۴۰ ساله دست یابد. این تغییر نگرش، قطعا بر اساس تجربیات جنگ ۱۲ روزه و محاسبات ناشی از درک نقاط ضعف دشمن و نقاط قوت ایران است. برخی رسانهها و تئوریسینهای غربی در همین راستا به رژیم صهیونیستی هشدار دادهاند در صورت حمله نظامی مجدد به ایران، این بار خسارات به مراتب بیشتری نسبت به جنگ ۱۲ روزه متحمل خواهد شد. بنابراین تغییر نگرش ایران نسبت به جنگ جدید، یکی از تفاوتهای شرایط فعلی با شرایط قبل از بامداد ۲۳ خرداد است.
* نتانیاهو راست میگوید؟
ولادیمیر پوتین اخیرا گفته است بنیامین نتانیاهو از او خواسته پیامی را به مقامات ایران منتقل کند. رئیسجمهور روسیه به صورت کلی گفت نتانیاهو در این پیام گفته است قصدی برای حمله مجدد به ایران ندارد. عراقچی نیز شامگاه شنبه در یک برنامه تلویزیونی گفت مقامات روسیه این پیام را به سفیر ایران در مسکو ابلاغ کردهاند و محتوای پیام همان چیزی است که پوتین گفته است. برخی کارشناسان، عناصر سیاسی و رسانهها در ایران، این پیام نتانیاهو را به منزله منتفی شدن حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران دانستهاند.
اما آیا واقعا نتانیاهو همانگونه که در پیام خود به پوتین مدعی شده، قصدی برای حمله به ایران ندارد؟
بیایید موضوع را دقیقتر بررسی کنیم آنگاه درباره این ادعای نتانیاهو میتوان بهتر نظر داد.
چرا نتانیاهو در مقطع زمانی فعلی، چنین پیامی به ایران فرستاده است؟
رژیم صهیونیستی و آمریکا حتی اگر قصدی برای حمله مجدد به ایران نداشته باشند، قاعدتا تمایل دارند سایه جنگ همچنان وجود داشته باشد. تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سایه جنگ بر ایران، قطعا به نفع رژیم صهیونیستی و آمریکاست. بنابراین اینکه در ایران افکار عمومی موضوع جنگ را منتفی تلقی کنند، موجب عادی شدن شرایط و دستکم عادی شدن فرآیند سرمایهگذاریهای اقتصادی در ایران میشود. به همین خاطر، این پیام نتانیاهو دقیقا برخلاف منافع و راهبرد رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران است. به همین خاطر باید نسبت به این پیام نتانیاهو مشکوک بود؛ چرا؟
همانگونه که گفته شد، مقوله غافلگیری، یکی از امتیازات رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ ۱۲ روزه بود؛ امتیازی که این رژیم و آمریکا در شرایط فعلی به واسطه هوشیاری ایران، بویژه نیروهای مسلح، دیگر از آن بهرهمند نیستند، لذا هر اقدامی که زمینهساز غافلگیری مجدد ایران و نیروهای مسلح شود، به مثابه برخورداری مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا از این امتیاز علیه ایران است.
نکته دوم، تبعات این پیام نسبت به تدابیر و تمهیدات نیروهای مسلح برای آمادگی در برابر حمله نظامی مجدد است. اکنون نیروهای مسلح ایران، با قطعی دانستن حمله مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا در حال بازسازی و تقویت توان خود هستند لذا هر اقدامی که در این روند اختلال ایجاد کند یا موجب کند شدن آن شود، به سود رژیم صهیونیستی و آمریکا خواهد بود. یکی دیگر از مواردی که در این حوزه، از سوی کارشناسان مطرح میشود، تاثیر این ادعای نتانیاهو بر همکاریهای نظامی ایران و روسیه است. پس از توقف جنگ، رسانههای غرب مدعی شدند همکاریهای نظامی ایران و روسیه افزایش یافته است. کارشناسان معتقدند ادعای نتانیاهو مبنی بر عدم تمایل برای حمله مجدد به ایران، ممکن است هم بر اراده ایران و هم بر اراده روسیه برای تداوم همکاریهای نظامی اثر منفی بگذارد. اینکه نتانیاهو این پیام را از طریق پوتین به ایران رسانده نیز در همین راستا ارزیابی میشود. کما اینکه برخی اخبار غیررسمی حاکی از اعتراض رژیم صهیونیستی به روسیه نسبت به همکاریهای نظامی با ایران است. بر اساس این موارد، ادعای نتانیاهو مبنی بر عدم تمایل برای درگیری نظامی مجدد با ایران، هم برخلاف راهبرد این رژیم در حفظ سایه جنگ علیه ایران است و هم میتواند تبعاتی در زمینه هوشیاری و تمهیدات دفاعی ایران برای مقابله با جنگ جدید داشته باشد. با در نظر گرفتن این نکات مهم، حالا میتوان درباره اعتبار ادعای نتانیاهو اظهارنظر کرد. همانگونه که گفته شد، هم شکست برآوردهای رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه و هم تفاوت شرایط فعلی نسبت به قبل از وقوع جنگ ۱۲ روزه، بویژه در حوزه توانایی دفاعی ایران، باعث شده رژیم صهیونیستی موانع و نگرانیهای جدی نسبت به آغاز یک درگیری نظامی جدید با ایران داشته باشد. اگر رژیم صهیونیستی به دنبال یک درگیری نظامی جدید با ایران باشد، بدون تردید، به دنبال برداشتن این موانع و برطرف کردن این نگرانیهاست. پیام نتانیاهو به پوتین را میتوان دقیقا در همین راستا ارزیابی کرد.
جدا از نحوه برداشتها از پیام نتانیاهو، همانگونه که در ابتدای این نوشته تاکید شد، در شرایط فعلی، باید اقدامات رژیم صهیونیستی و آمریکا در راستای مقدمهچینی برای حمله نظامی مجدد به ایران ارزیابی شود. بهترین، مهمترین و موثرترین اقدام برای از بین بردن خطر جنگ، آمادگی کامل برای جنگ است. به همین خاطر میتوان گفت هر اقدامی که موجب برطرف شدن موانع و نگرانیهای رژیم صهیونیستی برای حمله مجدد به ایران شود، احتمال حمله نظامی جدید علیه ایران را افزایش میدهد.