با مرگ دیک چنی، بسیاری از تحلیلگران میگویند پروژهای که او برای محدود کردن ایران طراحی کرده بود، به نتیجهای کاملاً معکوس انجامید. حذف صدام، فروپاشی نظم قدیم خاورمیانه (غرب آسیا) و ضعف درونی آمریکا در منطقه، عملاً به افزایش قدرت ایران منجر شد. «دیک چنی» معاون جنجالی جورج بوش پسر و یکی از چهرههای بانفوذ نومحافظهکاران آمریکایی، در سن ۸۴سالگی درگذشت؛ مرگی که همزمانی آن با روز «مبارزه با استکبار جهانی» برای بسیاری در جهان، بهویژه در ایران، طعنهآمیز به نظر میرسد. چنی در دو دهه گذشته یکی از سرسختترین معماران سیاستهای ضدایرانی در ساختار قدرت واشنگتن بود؛ سیاستمداری که گفتار و کردار او، ردپایی ماندگار در روابط خصمانه آمریکا با جمهوری اسلامی برجای گذاشت.
معمار جنگ و استراتژی بازدارندگی علیه ایران
چنی در دوران معاونت ریاستجمهوری (۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹)، نقشی کلیدی در شکلدهی به سیاست خارجی تهاجمی دولت بوش داشت. او از نخستین کسانی بود که معتقد بود «بازدارندگی در قبال ایران» تنها زمانی معنا دارد که تهدید نظامی واقعی پشت آن باشد. در جلسات شورای امنیت ملی، بارها از لزوم «نمایش قدرت نظامی» علیه تهران سخن گفت و تحریمهای اقتصادی را ناکافی میدانست.
به روایت منابع آمریکایی، چنی معتقد بود مذاکره با ایران فقط زمانی مفید است که طرف مقابل احساس کند هزینه سرپیچی از خواستههای واشنگتن، برخورد نظامی خواهد بود. همین دیدگاه بود که بعدها در قالب سیاست موسوم به «فشار حداکثری» در دولت ترامپ دوباره احیا شد؛ سیاستی که به تعبیر بسیاری از ناظران، میراث مستقیم تفکر دیک چنی است.
طراح عبارت «محور شرارت»
در سال ۲۰۰۲، بوش در سخنرانی معروف خود، ایران را در کنار عراق و کره شمالی در «محور شرارت» قرار داد؛ عبارتی که گفته میشود با حمایت مستقیم چنی وارد متن سخنرانی شد. چنی در همان دوران بر این باور بود که جمهوری اسلامی بهزودی به قدرتی منطقهای تبدیل میشود که مهار آن بدون اقدام قاطع ممکن نیست.
با آغاز جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، او امیدوار بود سقوط صدام و استقرار نیروهای آمریکایی در بغداد، ایران را در محاصره استراتژیک قرار دهد. اما واقعیت برخلاف تصور او پیش رفت؛ سقوط رژیم بعث به جای تضعیف ایران، موجب تقویت نفوذ منطقهای تهران شد و همین امر، به گفته تحلیلگران آمریکایی، یکی از بزرگترین شکستهای راهبردی چنی محسوب میشود.
طراح عملیاتهای پنهان
چنی نهتنها در تصمیمگیریهای سیاسی، بلکه در حوزه عملیاتهای امنیتی نیز نقشآفرین بود. منابع متعددی در سالهای بعد فاش کردند که او از طراحان پروژههای محرمانه علیه ایران بوده است؛ از جمله توسعه ویروس سایبری استاکسنت که با هدف تخریب تأسیسات هستهای ایران طراحی شد.
او در مصاحبهای با شبکه سیبیاس سالها بعد گفت: «وقتی با کشوری روبهرو هستید که آشکارا خواهان نابودی شماست، باید از همه ابزارها استفاده کنید، حتی اگر خوشایند نباشد.»
مخالفت سرسخت با برجام
در سال ۲۰۱۵ و همزمان با امضای توافق هستهای ایران و ۱+۵، دیک چنی یکی از شدیدترین مخالفان برجام بود. او این توافق را «یک اشتباه تاریخی» و «بخشی از سیاست تسلیم» توصیف کرد. از دید او، برجام به ایران مشروعیت و فرصت میداد تا بعدها برنامههای خود را بازسازی کند.
چنی در سخنرانی معروفش در اندیشکده امریکن اینترپرایز هشدار داد که «نمیتوان فقط امیدوار بود تهدید ایران از میان برود، بلکه باید با آن مواجه شد قبل از آنکه خطرناکتر شود». او خواستار توافقی بود که شامل توقف کامل فعالیتهای موشکی ایران، دسترسی نامحدود بازرسان و حذف هرگونه زیرساخت حساس هستهای باشد؛ خواستههایی که حتی متحدان اروپایی واشنگتن نیز آن را غیرواقعبینانه میدانستند.
پیوندهای اقتصادی پنهان با جریان غربگرا
با وجود مواضع تند ضدایرانی، دیک چنی در دوران فعالیت اقتصادی خود پیش از معاونت ریاستجمهوری، روابطی پنهان و جنجالی با برخی پروژههای نفتی در ایران داشت. در سال ۱۳۷۹، زمانی که مدیرعامل شرکت هالیبرتون بود، زمینه قرارداد نفتی میان شرکت اورینتال کیش و هالیبرتون فراهم شد؛ قراردادی که بعدها مشخص شد با حضور مستقیم چنی در تهران و دیدارهایی محرمانه شکل گرفته است.
به گزارش برخی منابع داخلی، او در جریان همان سفر دچار عارضه قلبی شد و چند روزی را در یکی از بیمارستانهای تهران سپری کرد. این سفر تا سالها بعد از مسئولیتش در دولت بوش فاش نشد، اما در گزارش سال ۱۳۸۹ خبرگزاری فارس برای نخستین بار به آن اشاره شد.
این تناقض میان مواضع علنی ضدایرانی و روابط اقتصادی پیشین، یکی از نقاط تاریک کارنامه چنی بود. او در حالی از «لزوم نابودی ظرفیت انرژی ایران» سخن میگفت که در دوران مدیریت صنعتی خود، از همکاری شرکتهای آمریکایی با پروژههای نفتی ایران استقبال کرده بود.
تحلیلگران این دوگانگی را نشانهای از رویکرد سلطه جویانه مقامات آمریکایی میدانند؛ حکومتی که منافع اقتصادی یکطرفه را همزمان با سیاستهای تهاجمی دنبال میکند.
با وجود گذشت سالها از خروج چنی از کاخ سفید، تفکر او همچنان بر سیاستهای واشنگتن در قبال ایران سایه انداخته است. ایده ترکیب فشار اقتصادی با تهدید نظامی، در دولت ترامپ به اوج رسید. چنی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ برخلاف انتظار، از کامالا هریس حمایت کرد، اما رویکرد ضدایرانی او هیچگاه تغییر نکرد.
بسیاری از ناظران آمریکایی معتقدند او در شکل دادن به سیاست «مهار ایران» نقشی فراتر از معاون رئیسجمهور داشت و حتی برخی تصمیمهای کلیدی دولت بوش بدون نظر او اتخاذ نمیشد.
نتیجهای معکوس برای سیاستهای ضدایرانی واشنگتن
امروز، با مرگ دیک چنی، بسیاری از تحلیلگران میگویند پروژهای که او برای محدود کردن ایران طراحی کرده بود، به نتیجهای کاملاً معکوس انجامید. حذف صدام، فروپاشی نظم قدیم خاورمیانه (غرب آسیا) و ضعف درونی آمریکا در منطقه، عملاً به افزایش قدرت ایران منجر شد.
بهرغم همه فشارها، تحریمها و تهدیدها، جمهوری اسلامی همچنان ایستاده است و توان بازدارندگیاش بیش از گذشته تثبیت شده است. در این معنا، مرگ چنی نهتنها پایان یک سیاستمدار کهنهکار، بلکه نماد پایان دورهای از سیاستهای واشنگتن در قبال ایران است.
دیک چنی شاید برای برخی از مردم آمریکا نماد قدرت، قاطعیت و «دکترین پیشدستانه» بود، اما در غرب آسیا، او چهرهای شناختهشده از جنگ، اشغال و بیثباتی به شمار میرفت. در ایران، نام او همواره با تهدید، تحریم و عملیات پنهان همراه بود. اکنون با مرگ وی، میراث سیاسی او همچنان در سیاست خارجی آمریکا زنده است؛ میراثی که در برابر مقاومت ملت ایران، نهتنها به نتیجه نرسید بلکه مشروعیت خود را نیز از دست داد.