اتکای بیوقفه به فشار و نمایش قدرت، بدون توجه به محدودیتها و پیامدها، میراثی از شکافها و بیاعتمادیها به جا گذاشته که اثرات آن ممکن است سالها بر سیاست آمریکا سنگینی کند. * قدرت در سیاست، اگر از مرز تعادل عبور کند، از یک ظرفیت راهبردی به یک تهدید درونی تبدیل میشود. در دنیای سیاست، قدرت همچون شمشیری دولبه است؛ ابزاری که میتواند امنیت و نفوذ ایجاد کند، اما اگر بیمهار و افراطی به کار رود، به تدریج پایههای خود را فرسوده میسازد.
تاریخ بارها نشان داده که استفاده بیش از حد از زور و قدرت در کوتاهمدت، گرچه ممکن است کنترل بیشتری به همراه آورد و برتریهای میدانی یا تاکتیکی ایجاد کند، اما در بلندمدت اعتماد، مشروعیت، پایداری، ثبات و توان واقعی آن قدرت را فرسوده میکند.
این یک قانون نانوشته، اما تکرارشونده در تاریخ سیاست است؛ قانونی که امروز بیش از هر زمان دیگری خود را آشکار کرده است. امروز، نمونههای این واقعیت را در دو سوی جهان میتوان دید.
رژیم صهیونیستی، در غزه و خاورمیانه، بیش از حد به توان نظامی و ابزارهای فشار خود تکیه کرده است. این رویکرد، هرچند در لحظه ممکن است برتری میدانی ایجاد کند، اما هزینهی آن در افکار عمومی جهانی و حتی در امنیت درازمدت خود این رژیم، بهتدریج نمایان خواهد شد.
آنچه امروز بهظاهر قدرت به نظر میرسد، در عمل به فرسایش سرمایه سیاسی این رژیم منجر شده و شکافهای جدیدی در جایگاه بینالمللی آن ایجاد کرده است. قدرتی که بهجای تولید امنیت، خود به منبع بیثباتی تبدیل شده است.
در سوی دیگر، دونالد ترامپ با استفاده بیش از اندازه از اهرمهای قدرت آمریکا، چه در سیاست خارجی و چه در تعاملات داخلی، نمونهای از فرسایش سرمایه سیاسی را به نمایش گذاشته است. اتکای بیوقفه به فشار و نمایش قدرت، بدون توجه به محدودیتها و پیامدها، میراثی از شکافها و بیاعتمادیها به جا گذاشته که اثرات آن ممکن است سالها بر سیاست آمریکا سنگینی کند.
ترامپ در سال نخست دوره دوم ریاستجمهوریاش همان سیاست دیرینه قلدری آمریکا را اینبار آشکارتر و بیپرده دنبال میکند. اما اتّکای افراطی او به فشار، تهدید و نمایش قدرت در دورهای که آمریکا با شبکهای از بحرانهای انباشته روبهروست، نه دستاوردی به همراه آورده و نه هیمنه جهانی آمریکا را ترمیم کرده است.
شکستهای پیدرپی در پروندههایی، چون اوکراین، چین، تایوان، ایران و غزه و همچنین واکنش منفی کشورهای آمریکای لاتین به عملیات «نیزه جنوبی» علیه ونزوئلا نشان میدهد که این سیاست ناکارآمد بوده است.
اتّکای بیشازحد ترامپ به تهدید، تحریم و فشار، نه تنها نتیجه نداده بلکه روند فرسایش اعتبار و نفوذ آمریکا را شتاب داده است.
رژیم صهیونی و ترامپ هر دو گرفتار یک خطای راهبردیاند؛ مصرف بیمحابای قدرت. قدرتی که به جای مدیریت شدن، به نمایش گذاشته میشود؛ به جای ایجاد ثبات، صرف بحرانسازی و بیثباتسازی میگردد؛ و به جای تقویت مشروعیت، آن را تحلیل میبرد.
قانون سیاست روشن است: هرگاه قدرت از چارچوب عقلانیت بیرون رود و به ابزار افراط تبدیل شود، بذر ضعف آینده را در زمین امروز میکارد.
رهبران و ملّتها باید این حقیقت ساده، اما بنیادین را از یاد نبرند؛ هیچ قدرتی حتی اگر بزرگ باشد در برابر فرسایشی که خود ایجاد میکند دوام نمیآورد.
پیروزیهای نمایشی امروز، اگر بر زور بیپایهی افسارگسیخته تکیه کنند، فردا هزینههایی بسیار بزرگ بر جای خواهند گذاشت.
هرگاه قدرت به ظلم و افراط روی آورد، خود بذر نیرویی را میکارد که روزی بر خود او غلبه خواهد کرد. قدرتی که بیمحابا مصرف شود، دیر یا زود خود را میبلعد.
