ترجمه: حسام رضایی
بسیاری اظهار میکنند آمریکای لاتین در حال گردش به چپ است . پیروزیهای انتخاباتی اخیر « ایوو مورالس » در بولیوی، « میشل باشله » در شیلی و « اولانتا هومالا » در دور نخست انتخابات ریاست جمهوری برزیل بخشی از هزارتوی چپ گرایی است که هوگو چاوز در ونزوئلا، لوئیز ایناسیو لالا داسیلوا در برزیل، نستور کرشنر در آرژانتین و آندرس مانودل لوپز اوبرادور ، پیشتاز انتخابات ریاست جمهوری مکزیک را در بر میگیرد، اما این صورت بندی سطحی برخی هم پالکیهای عجیب را گرد هم میآورد و نمیتواند آنچه را واقعا در آمریکای لاتین در حال تغییر است ، به دقت نشان دهد.
برخی از روسای جمهور جدید یا نوگرای منطقه از جناح سوسیال دموکرات چپ هستند. آنان شامل لالا ، خانم باشله در شیلی ، اسکار آریاس در کاستاریکا و تاباره و اسکوئز در اروگوئه هستند. به طور کلی، آنان طرفدار سیاستهای اقتصاد کلان خردمندانه و حفظ اصلاحات آزاد گرایانه دهه 1990 هستند، اما به همراه سیاستهای اجتماعی بهتر.
چاوز، کرشنر، لوپز اوبرادرو در پرو هومالا به گروه دوم تعلق دارند؛ هر چند به روشهای متفاوت و به اندازههای گوناگون، همه این افراد به سنت پوپولیسم آمریکای لاتین تعلق دارند . موزالس در بولیوی نیز ازجهاتی اینگونه است . اغلب وی را رهبری بومی قلمداد میکنند . وقتی مرد جوانی بود، روستای خود را در کوههای آند ترک کرد و به نطقه کاکائو خیز چاپاره رفت. سیاست وی سیاست یک رهبر دو نژادی اتحادیه کارگری است.
پوپولیسم مفهومی سیال و فرار است اما برای فهم آنچه در این منطقه رخ میدهد، ضروری است. یکی از مشکلات بسیار آن این است که اغلب از آن به عنوان لفظ ناسزا استفاده میشود . در بسیاری نقاط جهان، پوپولیست برای توصیف سیاستمداری به کار میرود که با ابزاری در پی کسب محبوبیت است که شعور پستر را جذب میکند.
اما پوپولیسم یک دسته معانی مشخصتر دارد، هر چند که این معانی در مناطق مختلف فرق میکند. در روسیه قرن نوزدهم، پوپولیستها روشنکفران طبقه متوسطی بودند که تجمعگرایی دهقانان را به عنوان پادزهر لیبرالیسم غربی پذیرفتند. در فرانسه، سیاستمداران از پیر پوجاد در دهه 1950 گرفته تا ژان ماری لوپن رهبری کوچک مرد را ضد شرکتهای بزرگ اتحادیهها و خارجیها بر عهده داشتهاند.
در آمریکا نیز پوپولیسم ریشههای روستایی در غرب میانه داشت. در سالهای دهه 1890، حزب خلق علیه آنچه تسلط کارتلهای شهری بر اقتصاد قلمداد میکرد، فعالیت میکرد. این فعالیت در انتخابات ریاست جمهوری 1896 بود. هویی لانگ فرماندار لوییزیانا در سالهای 32- 1928 یک پوپولیستی دیگر بود. وی علیه استاندارد اویل و سایر شرکتهای بزرگ فعالیت کرد ، مالیاتها و بودجه اجتماعی را بالا برد و به خاطر ساختن یک دستگاه سیاسی بیرحم به داشتن تمایلات مستبدانه متهم شد.
اما در آمریکای لاتین است که پوپولیسم بیشترین و ماندگارترین تاثیر را داشته است. به مانند روسیه و آمریکا ، این جنبش به عنوان تلاشی برای کاهش ناهنجاریهای ناشی از سرمایهداری شروع شد. در آمریکای لاتین، پوپولیسم به جنبشی شهری بدل شد. دوران اوج آن از دهههای 1920 تا 1960 بود که صنعتی شدن و رشد شهرها در این منطقه شروع شد. این بزاری بود که تودههای شهری – طبقات متوسط و کارگر – با آن به نظام سیاسی راه پیدا میکردند.
در اروپا، این کار را احزاب سوسیال دموکرات انجام میدادند. در آمریکای لاتین که اتحادیههای کارگری ضعیفتر بودند، این کار را رهبران کلاسیک پوپولیست انجام میدادند، از جمله گتولیو وارگاس در سال 45 – 1930 و 54 – 1950، هوان پرون در آرژانتین و اوا دوارته همسر دومش و ویکتور پازاستنه سورو رهبر انقلاب ملی 1952، آنان از نظر تشکیل ائتلافهای میان طبقات با سیوسیالیستها با محافظه کاران فرق داشتند.
نوعا رهبری آنان بر اساس فر یزدانی است. سخنوران یا به عبارتی عوام فریبان بزرگی هستند ( خوزه ماریا و لاسکو برجستهترین پوپولیستی اکوادور که پنچ بار رئیس جمهور شد و چهار بار توسط ارتش سرنگون شد ) . مانند هویی لانگ ، وارگاس و پرون از ابزار جدید رادیو برای ارتباط با توده ها استفاده میکردند. انقلاب بولیواری آقای چاوز تکیه زیادی بر مهارتهای ارتباطی وی دارد که هر یکشنبه در برنامه تلویزیونی چهار ساعته از آن استفاده میکند.
برخی از رهبران پوپولیست در پی پیوند مستقیم با توده پیرو خود بودند. آنان جنبشهای شخصی را رهبری میکردند نه احزاب سازمان یافته. سازمان سیاسی غالب در آرژانتین نام پرون را برخود دارد. اگر آقای چاوز را از انقلاب بولیواری جدا کنید، چیزی باقی نخواهد ماند. این را با خانم باشله مقایسه کنید که رهبر ائتلافی استوار متشکل از چهار حزب است یا لولا که حزب کارگران وی حدود 800 هرار عضو پرداخت کننده حق عضویت دارد.
پوپولیستها انتخابات را مسیر دستیابی به قدرت میدانستند و با موفقیت دست به گسترش پایگاه رای دهندگان زدند. آنان به علاوه به بسیج تودهای یعنی به خیابان کشاندن طرفداران خود اتکا داشتند و اغلب در اعمال قدرت دموکراتیک نبودند. به عبارت دیگر تمایز بین رهبر حزب، دولت و کشور را کم رنگ میدیدند. مثلا پرون طرفداران خود را در دستگاه قضایی گمارد، افراد خود را در اتحادیههای کارگری گذاشت و در دومین دوره حضور انتخاباتی در سال 1950 تقلب کرد. چاوز از مجلس موسسان برای کنترل تمام نهادهای حکومت استفاده کرد . مورالس و هومالا تشکیل چنین مجالسی را وعده دادهاند.
اتفاقی نیست که بسیاری از پوپولیستها افسران نامی بودهاند. این امر شامل وارگاس ، پرون و لازارو کاردناس رئیس جمهوری مکزیک از سال 1934 تا 1940 میشود که شرکتهای نفت خارجی را ملی کرد و زمین ها را به دهقانان داد. آقای چاوز و آقای هومالا هر دو سرهنگ بازنشسته هستند. بخشی از محبوبیت آنان به خاطر وجهه مرد قدرتمند بودن آنان است. وعده آنان تامین عدالت برای مردم با اقدامات قاطعانه علیه سودجویان است. برخی کارشناسان بین پوپولیستهای نظامیو غیرنظامی مانند هایاد لاتوره و پاز استنسورو تمایز قائل میشوند که بیشتر انقلابی ملی نزدیک به سوسیال دمکراسی تلقی میشوند.
اما صفات مشترک میان آنان دیده میشود. ملیگرایی یک مورد است. پوپولیستها مدافع فرهنگ ملی در برابر نفوذ خارجی بودند. به خصیتهای فراموش شده از گذشته متوسل میشدند، در بسیاری موارد، ملت ساز بودند.
با وجودی که زبان آنان اغلب ضد سرمایه داری بود، با سرمایه داران معامله میکردند. پیروان خود را گرد دو دشمن شعاری جمع کردند : الیگارشی زمین داران شهری و امپریالیستهای خارجی. از صنعت و نقش بزرگتر حکومت در اقتصاد حمایت کردند. به کارگران مزایای اجتماعی دادند . اغلب هزینه این کار را با چاپ پول تامین میکردند.
با وجودی که این پوپولیستها در طرفداری از بودجه تورمی تنها نبودند ، با آن همذات پنداری میکردند. برخی تفاسیر درباره پوپولیسم بر این جنبه تاکید دارد. در کتاب اقتصاد خرد پوپولیسم رودیگر دورن بوش و سپاستین ادواردز پوپولیسم اقتصادی را شامل شتاب برای رشد و توزیع مجدد درآمد و نادیده گیری تورم، کسر بودجه و سایر خطرات میدانند. این قبیل سیاست ها را نه فقط پوپولیستهای گذشته که آقای گارسیا رئیس جمهوری پرو در سالهای 1990 – 1985 نیز پیگیری میکرد و کرسشنر رئیس جمهوری آرژانتین به شکل ملایمتری دنبال میکند. در آمد بادآورده نفتی ونزوئلا تنها عامل نجات چاوز از کسر بودجه بوده است. سالوادر آلنده رئیس جمهوری سوسیالیست شیلی در سالهای 1973 – 1970 و ساندنیستها در نیکاراگوئه سیاستها، اقتصادی پوپولیستی را پیگیری میکردند. این امر سبب شده است بسیاری از ناظران از کلمات پوپولیست و چپ به جای هم استفاده کنند، اشتباهی که باعث شد سرمایه داران خارجی پس از پیروزی لالا در سال 2002 در برزیل وحشت زده شدند و زیان زیادی کردند.
در واقع، پوپولیسم ذاتا چیز چپ گرایانه ای ندارد. برخی رهبران پوپولیست به فاشیسم نزدیکتر بودند. پرون در زمان فرانکو 18 سال به حال تبعید در اسپانیا زندگی کرد. بسیاری از آنان طرفدار کورپوراتیسم بودند. یعنی تقسیم جامعه به گروههای کارکردی، نه بر اساس حقوق فردی و تکثرگرایی لیبرال دموکراسی.
سایر نویسندگان، پوپولیسم را بیشتر یک فن مربوط به رهبری سیاسی دانستهاند تا یک ایدئولوژی سیاسی. آنان این عبارت را برای توصیف محافظه کاران بازار آزاد مانند آلبرتو فوجیموری رئیس جمهوری پرو و کارلوس منم رئیس جمهوری آرژانتین به کار بردهاند که به شکلهای مختلف گروههای نماینده منافع را دور زدند و مستقیما با تودهها ارتباط برقرار کردند.
پوپولیسم سرشار از تناقضهاست. مهمتر از همه ضد نخبه است، اما نخبگان جدیدی به وجود میآورد. مدعی است طرفدار مردم عادی در برابر الیگارشهاست. اما همانطور که دورن بوش و ادواردز خاطر نشان میکنند در پایان هر آزمایش پوپولیستی دستمزدهای واقعی کمتر از زمان آغاز آزمایش است. پوپولیسم سیاست تودهای را به آمریکای لاتین آورد، اما رابطه آنان با دموکراسی نامعلوم است. پوپولیستها علیه فساد برمیخیزند، اما اغلب فساد بیشتری پدید میآورند.
در دهه 1960، به نظر میرسید پوپولیسم در آمریکای لاتین زیر فشار مارکسیسم، دموکراسی مسیحی و دیکتاتوری نظامی به پایان رسیده است. تجدید حیات فعلی آن نشان میدهد پوپولیسم ریشه عمیقی در فرهنگ سیاسی منطقه دارد. اما این تحول عناصر دیگری دارد. نسل جدید رهبران پوپولیست تا حدی متکی بر سیاست هویت قومی هستند. ائتلاف چاوز مبتنی بر فقرای شهری و روستایی و کسانی است که در اقتصاد غیررسمی کار میکند. آنان مدافع کسانی هستند که از جهانی شدن آسیب دیدهاند نه صنعتی شدن.
یک دلیل عمده بقای پوپولیسم نابرابری شدید در این منطقه است. این امر جاذبه اصلاحات تدریجی را کاهش و جاذبه رهبران را که دنیایی جدید را وعده میدهند، افزایش میدهد. اما پوپولیسم کار چندانی برای کاهش نابرابری در آمد انجام نداده است. علت دوم بقای پوپولیسم منابع طبیعی غنی در آمریکای لاتین بوده است. بسیاری از مردم آمریکای لاتین معتقدند کشورشان ثروتمند است، در حالی که در واقع اینگونه نیست.
پوپولیستها فقر را ناشی از فساد، الیگارشی حریص یا امروزه شرکتهای چند ملیتی نفتی یا معدن میدانند. این معمولا در پای صندوقهای رای تاثیر مثبت دارد. اما این تشخیص درستی نیست. کشورها با ترکیبی از سیاستهای درست و نهادهای درست توسعه پیدا میکنند. پوپولیستها صرف نظر از دستاوردهای قبلی، آمریکای لاتین را در کوچهای بن بست به پیش میبرند.