تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۹  ، 
کد خبر : ۸۱۶۱۷

مسائل آذربایجان و «ایران»


محمد نوری/ دبیر گروه سیاسی روزنامه ایران
1- سه شهر نامى آذربایجان هر کدام نمادهاى گرانسنگى از گوهر مدارا و همزیستى را در قلب خویش جاى داده اند. نمادهایى که هر سیاح و گردشگرى را مجذوب دامن فراخ تمدن ایرانى مى کند. اردبیل، شهر شیعى ایران، در جوار بقعه مرشد و مرجع صفوى ها (شیخ صفى) به وجود شهر سنى نشین «عنبران» آراسته است. تبریز در جنب ده ها یادگار مشروطیت به مقبره الشعراى خود مى بالد که 200 شاعر نامور از طوایف مختلف ایران را در آغوش گرفته است و ارومیه در حوالى مناره هاى مساجد مسلمین به همنشینى با معابر طایفه مسیحیان و کلیمیان افتخار مى کند که سالیان طولانى این شهر را به مرکز همزیستى و تعامل ادیان و اقلیت ها تبدیل کرده است.بر این سه مثال تابناک مورخین، بى شک امروز عالمان جامعه شناسى که درگیر تحلیل روابط اقوام و طوایف جامعه ایرانى هستند مثال ها و شواهد تازه اى خواهند افزود و نگاه هاى کنجکاو را به سمت مراکز و نهادهاى جدیدى چون بازار، دانشگاه، صنعت و ادارات خواهند برد که در آنها عمیق‌ترین و مدرن ترین سنت هاى همزیستى و هم پذیرى اقوام ایرانى به ویژه دو قوم فارس ها و آذرى ها جریان دارد.
بر این مبنا است که اصحاب علم الاجتماع سخت معتقدند که مناسبات دو قوم بزرگ ایرانى، فارس ها و آذرى ها، مرتبه فراترى از ادغام و تجانس را گذرانده اند، مرحله اى که در آن حلقه هاى پیوند، منحصر و محدود به عناصر خاک و خون و سرزمین مشترک نیست بلکه دو طایفه اندیشه و نگاه واحد به جهان و زندگى پیدا کرده اند.از این منظر اگر در حوادث نواحى آذربایجان نگریسته شود وقایع روزهاى اخیر، ماهیتى متفاوت از نزاع هاى مرسوم قومیت ها دارد و روایت درست وقایع اخیر این خواهد بود که اعتراض و ناخرسندى هموطنان آذرى را «تضاد» و «تقابل» دو قوم ننامیم که یک سوءتفاهم و «ذهنیت منفى» است. در شمار «شکاف» و بحران هاى بنیادین نبینیم، عارضه و «آفت اجتماعى» است که باید با عینک آسیب شناسى و منطق پیشگیرى به رفع و علاج آن اقدام کرد.
2- روزنامه ایران که کاریکاتور نشریه آدینه‌اش اسباب رنجش آذرى‌ها شد عمارتى است که در سرشت و سرگذشت خویش چون ولایات آذربایجان، نمادهاى چشمگیرى از تعامل دارد. در میان موسسین و در حلقه افرادى که خشت اول این عمارت را در دولت سازندگى گذاشتند نام دو آذرى و دو پیر پارسى‌گوى ـ محمد بلورى و حسین الهامى ـ ثبت است. نخستین مدیر روزنامه که خود برخاسته از یکى از اقوام ایرانى بود از آن رو نام «ایران» را بر پیشانى این جریده نشاند که زبان و صداى همه ملیت‌ها و قومیت‌ها باشد. خاطره و حس دل‌انگیز تولد روزنامه‌اى که تعلق به همه ایران دارد هنوز در ذهن ها جارى است، چینشى که آن روز از نویسندگان اقوام گوناگون براى ساختن تحریریه «ایران» صورت گرفت هنوز پس از 12 سال ترکیب خویش را حفظ کرده است و صدالبته که در این ترکیب، نویسندگان پیر و جوان آذرى، سهمى غالب داشته اند.تولد روزنامه ایران به فاصله اندکى پس از تاسیس «همشهرى» براى ما روزنامه نگاران شهرستانى، یک اتفاق بود و شاید براى نخستین بار بود که در سیماى این زوج رسانه هاى رنگارنگ، هموطنان نمودهاى تکثر فرهنگ و اقوام ایرانى را مى دیدند.
از همین روست که حوادث ناشى از رنجش هموطنان آذرى در میان مدیران و نویسندگان دیروز و امروز «ایران» بازتابى غیرقابل وصف دارد، حیرت و اسف آنها صدچندان است چون در خیال هیچ عضو خانواده غالباً آذرى‌زبان «ایران» نمى‌آمد که روزى در مظان اتهام اهانت به اقوام قرار گیرند. لذا بر همه ما فرض است که شهادت سرمقاله‌نویس شرق را به همه خاطرهاى آزرده آذرى‌ها برسانیم که خطاى یک همکار کاریکاتوریست در عصر و نسل امروز مطبوعات، یک استثنا و اشتباهى نادر است. نه سابقه و زمینه‌اى دارد و نه دنباله و عقبه‌اى.
3- پاى بست خانه تمدنى ما، ایران، به ویژه در خطوط آذرى‌نشین چنان نیست که به تلنگر و تندبادى بلرزد. حوادث اخیر آذربایجان در ذهن و دل برخى خوف پاگیرى جریان‌هاى قوم‌گرا را دامن زده اما اجماع نظر اندیشوران بر این است که شوونیسم یا نژادگرایى افراطى، در این مرز و بوم بخت و امکان ظهور ندارد. بنا به چندین دلیل متقن، برترى جویى قومى در میان دو ملت بزرگ آذرى و فارس، اندیشه‌اى محتوم به شکست است که یک دلیل قاطع آن، تلخى تجربه‌اى است که فارس‌ها و آذرى‌ها از دو موج خسارت بار شوونیسم چشیده اند: تجربه پان ایرانیسم عصر پهلوى‌ها و پان‌ترکیسم دوره پیشه‌ورى‌ها. پنجاه سال پس از حکومت نخستین موج هاى نژادگرایى، امروزه پدیده شوونیسم از سوى قاطبه نخبگان آذرى و فارس، همپاى مارکسیسم و ایسم هاى بى بنیان مذمت مى شود و صاحبان دیدگاه هاى قوم گرایانه به چشم اینان، قهرمانان پوشالى بیش نیستند. از حلقه نخبگان که بگذریم، نزد عامه مردم، سکه اعتبار شوونیسم بیش از این تنزل کرده است و در این عرصه توسط رقیب نیرومندى به نام مذهب به حاشیه رانده شده است. قدرت هژمونیک مذهب در نواحى آذرى نشین چنان است که گرایش تجزیه و تفکیک تاکنون مجال و فرصت ابراز وجود نیافته است.
بنابراین تجربه هاى تاریخ و نیروى مذهب دو بال توانایى بوده اند که ایرانى ها را در عصر جولان اندیشه هاى نژادى یارى رساندند. بزرگترین آزمون ایرانى ها در این وادى، هجوم موج هاى نژادگرایى به مرزهاى شمالى در فرداى فروپاشى شوروى بود. پس لرزه هاى واقعى که بزرگترین رستاخیز قومى نامیده شد چنان بود که گسل هاى تمدنى ـ فرهنگى ایران را جابه جا کرد اما جمهورى اسلامى ایران به آسانى از گرداب جنبش هاى قومى آن سوى ارس و آشوب هاى جبهه خلق عبور کرد، چون در بستر همزیستى فارس ها و آذرى ها، گرایشات قومى رنگ باختند. آرزوى بزرگ پیشوایان پان ترکیست ها که عصر جدید را عصر فرزندان آتاتورک خوانده بودند ناکام ماند وقتى که متحدان روس ها با تغییر لهجه در حاکمیت جمهورى هاى ترک تبار باقى ماندند و قیام هایى که با دینار و دلار ارسالى آنکارا آغاز شده بود یکى پس از دیگرى منقرض شدند.بر این مبنا باید فاصله اى فاحش قائل شد میان حوادث اخیر آذربایجان با وقایع قومى که دهه 90 سرزمین هاى ماوراءالنهر را فراگرفت. حتى اگر در آهنگ حوادث آذربایجان ما، محافلى در آنکارا و باکو آرزوهاى بربادرفته خود را زمزمه کنند اما به ضرس قاطع مى توان گفت که آذرى هاى ایران پشت به باکو و آنکارا حرکت اعتراضى خود را انجام دادند. دلیل این رویگردانى نیز روشن است، مادرشهر پان ترکیسم خود در بحران هویت غوطه ور است؛ بحرانى که جمهورى آذربایجان و جمهورى ترکیه را در نقطه تلاقى شرق و غرب به پاره هاى سرگردان جامعه بین‌الملل بدل کرده است.
4- پس‌زمینه حوادث اخیر، یک سوءتفاهم و تصور بدبینانه است. تصورى که در گذر ایام و تعطیلى باب گفت‌وگوى نخبگان اقوام رنگ تصدیق به خود گرفته است. این تصور دو سویه دارد، سویه اى سیاسى که مى پندارد سهم مناطق آذرى نشین در پروسه توزیع منابع ثروت و قدرت به کفایت ادا نشده است و سویه اى فرهنگى که در آن هموطنان آذرى از رواج لودگى در لطیفه ها و ادبیات عامه رنجورند.هر دو قسم از مطالبات هموطنان آذرى با واکنش مثبت از سوى طیف نخبگان حکومتى و دانشگاهى روبه رو شد. نخبگان و روشنفکران بر پیرایش زبان و گفتار عامه مردم از نمادها و نشانه هاى اهانت به اقوام تاکید ورزیده اند و حکومتگران با افزودن این قید که حق بسیارى از استان ها چون مناطق آذرى نشین که از کیک قدرت ملى ادا نشده نوید تعدیل چرخه توزیع امکانات را داده اند.با وجود این، نه نخبگان و نه حکومتگران، در این مسیر هیچ کدام گام عملى چندانى برنداشته‌اند.
بنابراین در وقایع اخیر نواحى آذربایجان اصحاب سیاست و اهل فرهنگ به یک اندازه سزاوار نقد و نکوهش هستند. نخبگان فرهنگ و اندیشه اکنون باید اقرار کنند که در پروسه اصلاح گرى، عرصه مهم قومیت را فراموش کردند. درس روشن وقایع اخیر براى نیروهاى پیشاهنگ جامعه این است که راهبرد گفت وگو به عنوان نسخه درمان آسیب هاى جامعه ایرانى باید پیش از رفتن به سمت احزاب و دولت و جامعه بین المللى در میان قومیت هاى این سرزمین جارى مى شد. رفتار‌ها و کنش‌هاى آمیخته به نابردبارى و خشونت گروه‌هایى از اقوام آذرى آشکار ساخت که تعلل و اهمال در گفت وگو چه میزان آستانه تحمل افراد را پائین نگه داشته و رغبت به شنیدن و گفتن را از میان برده است. روشن شد که نخبگان جامعه در مطالعه راه هاى انسجام و ثبات جامعه نباید حتى از لغزش هاى زبان و معایب محاورات عمومى غفلت کنند.اما عمق خسارت ناشى از غیبت و غفلت نخبگان از جوامع قومیت نشین آنجا نمایان شد که مطالبات و حرف توده آذرى ها در غبار شعارهاى جمع اندک افراطیون و فرصت طلبان گم شد و افرادى در جایگاه بیان‌کننده و سخنگوى مطالبات این مناطق ایستادند که تفکرى جدابافته از این پاره سرزمین ایران دارند و عاقبت نیز هم‌اینان به اجتماع مسالمت‌آمیز آذرى‌ها رنگ اغتشاش پاشیدند.
5- حوادث آذربایجان بهره اى وافر از ابزار و امکانات دنیاى رسانه ها برد. مى شد در پرتو فعل و انفعالات آن ده روز دریافت که فضاى مناطق پیرامونى ایران چه میزان در تسخیر ماهواره ها است و برخى نیرو هاى اجتماعى، چگونه ابزار اینترنت و اى میل و SMS را به خدمت مى گیرند.وقایع اخیر دریچه اى جدید به روى ما اهل رسانه گشود و متولیان حوزه سیاست و عرصه افکار عمومى را با واقعیات کاملاً بدیع آشنا کرد.اگر درس اول حوادث اخیر براى اهل رسانه این باشد که باب گفت وگوى نخبگان اقوام را باز کنند و به پیرایش و پالایش ذهن و زبان عامه از واژگان و تصورات هجوآلود مبادرت کنند، درس مهم دیگر این است که از این پس لاجرم باید از تمرکز ملال آور بر اخبار و امور تهران و جهان دست کشند و سر در هزارتوى مسائل و موضوعات اقوام و مناطق ایران بگذارند.ما مطبوعات در این قضایا مقصریم که چون حوزه اقتصاد و سیاست کشور به آفت پایتخت نشینى مبتلا گشته‌ایم و همچون سیاستمداران و تجار و سرمایه‌گذاران‌مان ایران پهناور را در شعاع قلم و نگاه خویش ندیده‌ایم.
مطبوعات براى بازگشت به عرصه پیچیده اقوام ناگزیر از بازنگرى هستند. براى این کار آنها ناگزیرند صفحات جدید بگشایند و ساختار هاى تازه کارشناسى فراهم آورند. فهمیدیم که این عیب و آسیب در ساختار مطبوعات ما چقدر فاجعه بار است که صفحه و سرویس شهرستان ها هنوز رنگى از محرومیت و فقر مناطق حاشیه نشین بر چهره دارد و تحریریه مطبوعات ایران هنوز در کنار ده ها خبرنگار و کارشناس حوزه هاى داخل و خارج فاقد تیم کارشناسى مناطق و اقوام است. همه موضوعات و رویداد ها سهم خود را از ضمیمه و ویژه نامه مطبوعات برده اند الا موضوعات اقوام و ملیت هاى ایرانى. به یقین موسسین «ایران» نیز اکنون حسرت مى‌برند که کاشکى در کنار نشریات عربى، انگلیسى و بریل، صفحاتى نیز به زبان اقوام ایرانى منتشر مى‌شد.
6- وقایع آذربایجان هرچه بود، گناه آن تماماً به پاى یک روزنامه نوشته شد. دستگاه ها و نهاد هاى مختلف بسیار آسان از ماجرا عبور کردند آن هم با گذاشتن بار سهمگین غائله بر دوش «ایران».حقایق و گفتنى ها درباره کاریکاتور مناقشه انگیز را باید به اهلش سپرد که قاطبه همشهریان ناراضى و مسئولان امر فقط تصویر واژگون این اثر و خالق آن را شنیده و دیده اند.اکنون باید به این مسئله مبرم اندیشید که چرا کانون ها و مبادى تفاهم و مدارا در شهرهاى آذرى نشین به میدان تضاد تبدیل شدند، غفلت و اهمال کدام نهادها و نیروها باعث شد برخى محافل ادبى و رسانه اى در این مناطق به تفکرات قومى اقبال کنند. این انتظار بى جا نیست که در فصل آسیب شناسى حوادث متولیان و مدیران امور با زبانى صریح ضعف ها را بازگویند. از این سئوال که بگذریم هیچ کس نقش حلقه اى مفقوده را در وقایع اخیر انکار نمى کند. شبکه اى ارتباطى که راه بر هر گونه گفت و شنود میان ناراضیان و دولتمردان بست و اجتماعات پراکنده دانشجویى را به اغتشاش خیابانى تبدیل کرد. به هر تقدیر اکنون که گرد و غبار ماجرا فرو نشسته است هیچ چیز به اندازه بیان صریح واقعیات گره از مسائل این منطقه باز نخواهد گشود. وقایع آذربایجان ابعادى چندگانه داشت و به این اعتبار، موضوعى مشترک در حیطه سه دستگاه اطلاعات، کشور و فرهنگ بود.
از این سه نهاد وزیران ارشاد و کشور در نخستین روز وقوع ناآرامى داورى خود را ابراز کردند و هر دو، علت و منشاء ماجرا را کاریکاتور «ایران» خواندند. چنین قضاوتى از بحران، به تدریج نقش «نظرمبنا» به خود گرفت و مجال طرح آرا و نظرات دیگر از دست رفت. محافل و مجامع رسمى نیز کار بى دردسر را در این دیدند که فقط زبان به تحسین تاریخ و ملت آذربایجان بگشایند و رسم تخطئه روزنامه ایران پیش گیرند. در این فاصله سرمقاله‌هاى کیهان و شرق را که هر کدام حاوى سخنى خلاف عادت زمان بود باید یک مستثنى دید. به هر حال پرونده حوادث آذربایجان در حال بایگانى شدن است. در حالى که پرونده تنها متهم و قربانى این ماجرا هنوز مفتوح مانده است. شاید براى جمع پریشان خانواده «ایران» در این روزهاى سخت خواسته‌اى بالاتر از این نمى‌تواند بود که چهره حقایقى که در غبار حوادث اخیر گم شد آشکار شود و آنها که راه بدنام‌سازى رسانه‌اى ملى در نزد اقوام پیش گرفتند راه انصاف و مروت پیش گیرند. بدترین فصل این تراژدى براى اهالى «ایران» آنجا بود که جمع آشنایان این رسانه در حلقه دولتیان و مجلسیان، مجال نه تنها تصحیح خطا بلکه فرصت توضیح واقعیات را از «ایران» گرفتند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات