صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۵  ، 
شناسه خبر : ۳۵۴۷۴۷

مدعیان تقلب یا متقلبان مدعی؟

سید محمدعماد اعرابی
19 فروردین 1367 انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی در حالی برگزار شد که در ماه‌های منتهی به انتخابات، حملات رژیم بعث صدام به ایران شدت گرفته و فقط به شهر تهران بیش از 140 بمب اصابت کرده بود. طبق آمارهای اعلام شده توسط سخنگوی وقت ارتش بعث، در این مدت 731 تُن بمب و 300 تُن مواد منفجره بر سر مردم در شهرها و روستاهای ایران ریخته شده بود. زمزمه‌هایی برای به تعویق انداختن انتخابات از ترس عدم شرکت مردم زیر بمباران شدید دشمن به گوش می‌رسید.
 با این حال امام(ره) طی پیامی در 11 فروردین 1367 مردم را به حضور در انتخابات تشویق کرد: «[ملت ایران] مطمئناً در زیر موشک و بمب هم اگر قرار بگیرند، به پاى صندوق‌ها مى‏روند و به تکلیف شرعى و الهى خود عمل خواهند نمود.» همین اتفاق هم رخ داد. انتخابات در موعد مقرر برگزار شد و علی‌رغم شرایط جنگی آن روزها با حضور حدود 17 میلیونی مردم پای صندوق‌های رأی، مشارکت 59.7 درصدی در انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی به ثبت رسید. این اتفاق بزرگ اما با بدخُلقی‌های انتخاباتی یک طیف سیاسی، اندکی به کام مردم و دست‌اندرکاران انتخاباتی وقت، تلخ شد. طیفی که آن روزها به «جریان چپ» معروف شده بود و معمولا رقبای سیاسی خود را با برچسب «آمریکایی» کنار می‌زد، سال‌ها بعد در منتهی‌الیه راست ایستادند و از سردمداران «برقراری رابطه با آمریکا» شدند!
جریان موسوم به چپ با توجه به تمایلات نخست‌وزیر وقت، نفوذ و قدرت قابل توجهی در دولت داشت. از همین رو وزارت کشور وقت، به عنوان مجری انتخابات چندان بیطرفانه عمل نمی‌کرد. فرماندار وقت تهران در حدود 30 شعبه از شعب اخذ رأی، ناظرین شورای نگهبان را دستگیر و زندانی کرد. ناظرین حدود 600 صندوق نیز در گزارش‌های خود از وقوع تخلفاتی در جریان برگزاری انتخابات خبر داده بودند. آیت‌الله مؤمن که آن زمان عضو هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات بود، می‌گفت: «آقای باهنر دوهزار و خرده‌ای رأی داشته است؛ ولی تنها دو رأی برای ایشان منظور شده است.» اتفاق مشابهی برای حبیب‌الله عسگراولادی و اسدالله بادامچیان نیز افتاده بود. آقای بادامچیان می‌گوید: «اشکالات تا حدی بود که با بازشماری بیست-سی تا از صندوق‌ها، نتیجه تغییر کرد. بنده و آقای عسگراولادی که جزو ۳۰ نفر [منتخب تهران] نبودیم به [رتبه] 17 و 18 رسیدیم.»
شورای نگهبان اگرچه از همان ابتدا میزان تخلفات را در حد ایجاد تغییرات جدی میان منتخبان نمی‌دانست، اما اصرار به رفع شبهات داشت. امام(ره) نیز خواسته به حق شورای نگهبان را اجابت کرد و هیئتی برای بررسی شکایات انتخاباتی تشکیل شد و در نهایت پس از رسیدگی به موضوع و گزارش این هیئت، امام(ره) انتخابات دوره سوم مجلس را شخصا تأیید کرد. اما فارغ از این روند، آنچه در خاطره‌ها ماندگار شد بداخلاقی و شیطنت «جریان چپ» در برگزاری انتخابات بود، تا جایی که آیت‌الله صافی‌گلپایگانی دبیر وقت شورای نگهبان، از این شورا استعفا داد.
9 سال بعد، «جریان چپ» با حمایت از سید محمد خاتمی، پای به انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری گذاشت. آنها یک بار دیگر بداخلاقی‌های انتخاباتی خود را آغاز کردند، با این تفاوت که این بار پیش از برگزاری انتخابات، رقبای خود را به تلاش برای تقلب متهم کردند! آنها کوچک‌ترین شایعات درباره تقلب را برجسته می‌کردند. در یک مورد پیش از برگزاری انتخابات اعلام کردند دو صندوق پر از رأى به نفع آقاى ناطق نوری (نامزد رقیب آقای خاتمی در انتخابات 1376) در یکی از شهرستان‌ها وجود دارد؛ ادعایی که پس از بررسی نهادهای نظارتی مشخص شد کاملا کذب است. همان زمان آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌جمهور وقت در خطبه‌های نماز جمعه 26 اردیبهشت 1376 (هفته قبل از انتخابات) گفت: «مسئولان اجرائی و ناظر باید این کار را بکنند تا همان که رأی مردم است در صندوق ریخته، خوانده و اعلام شود. ممکن است کسی فکر کند که اگر تغییراتی بدهیم تا شخص مقبولی که خودمان به ‌او ایمان داریم، به سر کار بیاید، نفعی برای جامعه است. ولی این کار ضرر بنیانی دارد... مسئولان اجرائی و ناظران واقعاً باید به‌گونه‌ای کار کنند که خیال مردم راحت‌ باشد.»
 این سخنان ظاهرا برای رفع شائبه بود اما با دامن زدن به شائبه تقلب، سبد رأی خاتمی و طیف حامی او را سنگین‌ کرد. آقای ‌هاشمی خودش دو روز بعد در 28 اردیبهشت 1376 به این نتیجه رسید: «آثارى که سخنرانى روز جمعه من در جامعه ایجاد کرده، جناح خاتمى را خوشحال و جناح ناطق را نگران کرده است.» انتخابات برخلاف شایعات «جریان چپ» و حامیانشان، بدون هیچ تقلبی برگزار شد و اتفاقا نامزد مورد حمایت آنها به صندلی ریاست جمهوری رسید. برخلاف سال 1367 این بار کسی مشارکت بالای 79 درصدی در انتخابات را به کام مردم تلخ نکرد، اما باز هم بداخلاقی «جریان چپ» در تاریخ انتخابات‌های کشور به ثبت رسید.
دو سال بعد در زمستان 1378 «جریان چپ» که دیگر نام «اصلاح‌طلب» را برای خود انتخاب کرده بود و دولت را در دست داشت، مجری برگزاری انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در 29 بهمن 1378 شد. آنها خاطره تلخ انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی را زنده کردند و شورای نگهبان، 11 اسفند 1378 ضمن تأکید بر اینکه «اکثر حوزه‌های انتخابیه مشکل چندانی ندارند» از بروز برخی تخلفات در جریان برگزاری انتخابات به ویژه در حوزه انتخابیه تهران خبر داد. با بررسی شکایات و بازشماری برخی صندوق‌ها، آرای برخی نامزدهای انتخاباتی تغییر قابل ملاحظه‌ای داشت. یکی از این افراد حجت‌الاسلام‌ هاشمی رفسنجانی بود که دو سال پس از پایان دوران ریاست‌جمهوری‌اش، برای راهیابی به مجلس از حوزه انتخابیه تهران نامزد شده بود. محسن‌ هاشمی، رئیس دفتر آن‌روزهای آقای ‌هاشمی می‌گوید: «برخی از صندوق‌ها را باز کردند و هر صندوقی که باز می‌شد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام می‌شد. تا 30 درصد بازشماری شد و حاج آقا بیستم شد... وقتی از [رتبه] 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است. افراطی‌های اصلاح‌طلبان و اجرائی‌های آنها تقلب کرده بودند.» همین اتفاق برای آقای غلامعلی حدادعادل نیز رخ داده بود و پس از بازشماری آراء، رتبه او در حوزه انتخابیه تهران از 33 به 28 رسید. دست آخر با دستور رهبر انقلاب مبنی بر تأیید نتایج انتخابات پس از ابطال صندوق‌های مخدوش، پرونده انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی بسته شد. پس از آن با پیگیری حقوقی شورای نگهبان، معاون سیاسی وقت وزارت کشور به اتهام وقوع تخلفات گسترده در انتخابات تهران مقصر شناخته شد. ششمین دوره انتخابات مجلس بیش از 67 درصدی مردم را به همراه داشت و البته یک باردیگر شیطنت یک جریان خاص را در برگزاری انتخابات به ثبت رساند.
10 سال بعد، پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388، باز هم این جریان مدعی اصلاحات بود که توانست مشارکت بی‌نظیر 85 درصدی مردم در انتخابات را به کام ملت زهر کند. اختلاف آرای منتخب مردم با نفر بعدی که مورد حمایت اصلاح‌طلبان بود، به بیش از 11 میلیون رأی می‌رسید و آنها در جلسات خصوصی از عدم امکان تقلب در انتخابات می‌گفتند، اما با این حال از هیچ تلاشی برای القای تقلب انتخاباتی در افکار عمومی فروگذار نکردند. حتی عباس آخوندی نماینده نامزد انتخاباتی‌شان 26 خرداد 1388در دیدار نمایندگان نامزدهای انتخابات با رهبر انقلاب ضمن رد ادعای تقلب به صراحت گفت: «صندوق‌ها را [اگر] بیست بار هم بشمارند نتیجه آراء عوض نخواهد شد.» محمد خاتمی نیز نظر مشابهی داشت و بعدها در دیدار با فعالان رسانه‌ای گفت: اعتقاد به تقلب در انتخابات 1388 ندارد و البته تأکید کرد که حاضر نیست این اظهار نظر را علنی کند! با این حال آنها 8 ماه با دروغ تقلب، کشور را به آشوب و اغتشاش کشاندند و زمینه‌ساز تحریم‌های فلج‌کننده علیه ملت ایران شدند. آنها دو سال بعد بی‌اعتنا به خساراتی که به کشور وارد کرده بودند و با زیر پا گذاشتن همه ادعاهای پوچ تقلب، در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی شرکت کردند و در انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 نیز در حالی که فقط 4 سال پیش از آن، ساختار برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی را زیر سؤال برده بودند، به شوق رسیدن به صندلی قدرت، صف کشیدند!
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال 1392‌، یک درس به یاد ماندنی بود. آقای حسن روحانی به عنوان نامزدی که مدعیان اصلاح‌طلبی در نهایت از او حمایت کردند تنها با 7 دهم درصد رأی، یعنی چیزی حدود 200 هزار رأی
بیش از حد نصاب 50 درصد آراء توانست به ریاست جمهوری برسد. علی‌رغم این اختلاف کم، اما این بار هیچ کس با شایعه تقلب کام مردم را در این مشارکت 73 درصدی تلخ نکرد. جریان رقیب کاملا به قانون پایبند بود؛ شکست را پذیرفت، آشوب به راه نینداخت و به نامزد پیروز انتخابات تبریک گفت؛ کاری که برخی مدعیان اصلاحات در انتخابات 1388 نشان دادند توانایی انجام آن را ندارند. از نظر برخی مدعیان اصلاح‌طلبی‌، انتخابات فقط زمانی «آزاد»، «رقابتی» و «سالم» است که نامزدهای مورد حمایت آنها رأی بیاورند. تخریب انتخابات و جرزنی‌های انتخاباتی، بخشی از تاریخ زیست آنان است. آنها متقلبان پرادعایی هستند که همیشه مدعی تقلب در انتخابات بوده‌اند، حتی اگر در جمع‌های خصوصی اذعان کنند تقلب در انتخابات ایران عملا غیرممکن است.
دریای سرخ و گزینه های محدود آمریکا
صادق رسولی
طی یک ماه گذشته به دلیل حملات موشکی انصارا...، شرکت‌های کشتیرانی دسته‌دسته دریای سرخ را ترک می‌کنند. به گفته مقامات آمریکایی، این گروه یمنی حداقل 12 کشتی در دریای سرخ را هدف 100 حمله موشکی و پهپادی قرار داده و هشدار داده که همه کشتی‌هایی را که به سمت اسرائیل (سرزمین‌های اشغالی) حرکت می‌کنند، خواه متعلق به اسرائیل باشند یا نه، هدف قرار خواهد داد. درمجموع کاری که یمن با کشتی‌های اسرائیلی و حامیان تجاری آن‌ها انجام داد در جبهه نبرد تحول بزرگی ایجاد کرده است.در روزهای اخیر و در واشنگتن بحث‌های گسترده‌ای درخصوص اجرای یک عملیات نظامی علیه اهدافی که پنتاگون مشخص کرده، صورت گرفته بود. این بررسی‌ها که با ترس شدید از پیامدهای آن همراه بود با خوش‌رقصی مزدوران سعودی و اماراتی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی و ارائه طرحی برای تصرف بندر الحدیده و خط ساحلی مصادف شده بود. نهایتا آمریکا تصمیم گرفت یک محاصره دریایی علیه بندر حدیده اعمال کند. اقدام بعدی آمریکا در دریای سرخ که نوعی تشدید تنش تلقی می‌شود، استقرار ناوگان نظامی خود در دو سوی تنگه باب‌المندب بود. این آرایش بدین شکل بود که کشتی‌های عبوری از تنگه به شکل یک کاروان فشرده و نزدیک به هم درآمده، کشتی‌های اسرائیلی در این قالب پنهان شوند و پوشش لازم از سوی آمریکا داده شود. بسیاری از شرکت‌ها و کشورها اما راه خود را از آمریکا جدا و در تماس‌هایی با صنعا بر عدم حرکت به سمت بنادر رژیم صهیونیستی تاکید کردند. همچنین بسیاری از کشتی‌ها نیز به‌رغم توصیه‌های آمریکا ردیاب و کانال‌های ارتباطی خود را خاموش نکرده و با نیروی دریایی یمن ارتباط گرفتند. ذکر این نکته جالب است که گفته می‌شود برخی کشتی‌ها یک بنر روی کشتی‌هایشان زده و روی آن نوشته‌اند که هیچ رابطه‌ای با اسرائیل ندارند! این مسائل باعث شد تا یمنی‌ها نیز دست به کار شوند و در گام اول نظارت و پوشش اطلاعاتی خود را چند برابر کنند. از این رو گشت‌زنی دریایی نیروهای یمن نیز به شدت افزایش یافت تا هیچ کشتی مرتبط با رژیم تحت پوشش تاکتیک‌های آمریکایی از تنگه عبور نکند. در گام بعدی و در جلسه اخیر مقامات یمنی سه تصمیم مهم گرفته شد: ۱. آمادگی و هماهنگی برای حرکت به مرحله سوم محاصره دریایی رژیم صهیونیستی۲. قرار گرفتن همه ناوگان آمریکایی در لیست اهداف عملیاتی۳. ورود همه پایگاه‌های آمریکایی در لیست قرمز نیروهای مسلح یمن تصمیمات دوم و سوم در صورت تداوم تلاش ایالات متحده برای تشدید تنش در دریای سرخ یا هرگونه اقدام خصمانه اجرایی خواهد شد.حال سؤال مهمی که مطرح است، این است که آیا این تنش‌ها منجر به ورود مستقیم ایالات‌متحده به جنگ علیه یمن خواهد شد؟در بررسی شرایط فعلی، به چند نکته باید توجه کنیم:1- نکته اول این که تاثیرگذارترین سلاح انصارا... توانایی آن‌ها در ایجاد اختلال در حمل‌ونقل تجاری از طریق دریای سرخ و تا کانال سوئز است که سریع‌ترین و مقرون به‌صرفه‌ترین مسیر برای کشتی‌ها برای سفر از آسیا به اروپاست. این‌ یک مسیر استراتژیک و یک تهدید بزرگ اقتصادی است. انصارا... در هفته‌های اخیر نشان داده می‌تواند تل‌آویو و متحدانش را تحت‌فشار اقتصادی قرار دهد و از یک «دردسر کوچک» به یک «تهدید امنیتی بزرگ» برای غرب بدل شود.2-نکته‌ دوم این است که انصارا... توانسته در ضمن موفقیت‌های نظامی و سیاسی، یک نفوذ اجتماعی هم داشته باشد، یعنی مردم یمن کاملاً با این گروه همراهی می‌کنند و این یعنی یک جنبش اجتماعی پشت سر حرکت بزرگ انصارا... و مدیریت آن وجود دارد. بنابراین تهدیدات آمریکا، علیه یک گروه نظامی نیست و در صورت وقوع جنگ، یمنی‌ها از کشورشان دفاع خواهند کرد.3-نکته سوم شکست آمریکا در ائتلاف‌سازی علیه یمن است. شکستی که در سال‌های جنگ عربستان سعودی با یمن تجربه شد و در اتفاقات اخیر نیز با کنار رفتن برخی از کشورها، ائتلاف دریایی  به سرنوشتی نامعلوم دچار شده است.بنابراین باید گفت هنوز تردیدهای زیادی درخصوص ورود مستقیم آمریکا به جنگ علیه یمن وجود دارد و به نظر می‌رسد ایالات‌متحده به حمایت از متحدان خود با هدف توقف تهدیدها و حملات انصارا... ادامه دهد
بصیرت رمز حماسه ۹ دی
حسین عبداللهی‌فر

حماسه ۹ دی ویژگی‌های منحصربه‌فردی داشت که آن را جاودانه کرد. مختصاتی، چون برای خدا و نصرت دین الهی، خودجوش و مردمی بودن، برخاسته از دل، گستره و فراگیر، بموقع و بهنگام، این حضور با شکوه را ماندگار ساخت. اما آنچه حماسه ۹ دی را در تاریخ ایران از همه اجتماعات مانند آن برتری بخشید «بصیرت» بود. بصیرت به مفهوم شناخت دقیق دشمن، اهداف و برنامه‌هایی که برای رسیدن به آن طرح‌ریزی می‌کند. بر همین اساس یکی از شاخصه‌های بارز بصیرت «مقاومت» است، چراکه محال است کسی دشمن و اهداف خبیث آن را بشناسد و در برابر آن مقاومت پیشه نکند.
از این رو، باید نهم دی ماه ۸۸ را مانور بصیرتی ملت ایران خواند که برای همیشه مایه افتخار و مباهات شد. بدون تردید همین بصیرت و دشمن شناسی بود که ملت ایران را در سال ۵۷ برای حمایت از دین خدا به خیابان‌ها کشاند و بار‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی تکرار شد. نمونه اعلای این بصیرت را می‌توان در ایستادگی مردم در مقابل تهدیدات سخت به ویژه هشت سال دفاع مقدس مشاهده کرد. دشمن بصیرت ملت ایران را هدف قرار داد و پس از ۲۰ سال بر این گمان بود که می‌تواند از روشی دیگر به براندازی نرم نظام اسلامی اقدام کند. جنگ نرم، ناتوی فرهنگی، تحریم‌های اقتصادی و فناوری، نفوذ، انزوای سیاسی، فشار‌های حقوقی، پرونده‌سازی‌های متعدد هسته‌ای و حقوق بشری، راه اندازی جنگ در منطقه و هر راهکار دیگری که امکان داشت به کار گرفت تا بصیرت ملی را کمرنگ ساخته و به تصور خویش پشتوانه مردمی نظام را کاهش دهد.
از این رو براندازی از بیرون را به درون، از سخت به نرم، از موضوعات ایدئولوژیک به سیاسی، محور قراردادن جریان‌های سیاسی داخل، دوقطبی‌سازی بر سر شخصی که تجربه دوقطبی چپ و راست را در کارنامه خود داشت، انتخابات و تقلب در آن را بهانه قرار داد و فتنه پیچیده‌ای را طراحی نمود تا از طریق براندازی دمکراتیک، انقلاب رنگی و کودتای سبز به هدف خویش برسد. ۹ دی ثابت کرد که بصیرت مردم ایران نه تنها در سایه اقدامات دشمن کاهش نیافته، بلکه به اندازه‌ای رشد یافته است که می‌تواند حق و باطل را از لابه‌لای غبار‌های انبوه فتنه بزرگ و پیچیده‌ای تشخیص داده و بموقع از جبهه حق دفاع کند. نکته بسیار حائز اهمیت این است که بصیرت ملت ایران همچنان روبه افزایش بوده و اجتماعاتی، چون تشییع پیکر مطهر سردار دل‌ها چند روز پس از ۹ دی ۱۳۹۸ آن را ثابت می‌کند.
روند روبه رشد بصیرت مردم ایران راز ماندگارسازی نظام اسلامی است و به نظر می‌رسد همین بصیرت در پایان سال جاری بار دیگر دشمنان ملت ایران را در تحریم انتخابات ناکام خواهد گذاشت. بصیرت ملت ایران ایجاب می‌کند تا به جای پشت کردن به صندوق‌های رأی، راه حل مشکلاتش را تقویت مجلس شورای اسلامی با انتخابی آگاهانه دنبال کند.
مردم ایران می‌دانند که اگر انتخابات با مشارکت پایین صورت گیرد، دشمن تلاش خواهد کرد همه کسانی را که به هر دلیلی پای صندوق رأی حاضر نشوند معترض به نظام اسلامی خوانده که می‌توانند در ادامه جنگ ترکیبی روی آن‌ها حساب کند. مردم با بصیرت ایران از نقشه شوم دشمن آگاهی دارند که مشارکت پایین دشمن سبب خواهد شد غرب گمان کند که تحریم اقتصادی ملت ایران و پاره کردن برجام روی معیشت مردم تاثیر داشته و به افزایش فشار‌ها روی خواهد آورد. مردم ایران با بصیرت ژرف خود درک می‌کنند که مشارکت پایین سبب تضعیف رویکرد انقلابی دولت شده و رویکرد غربگرایان تقویت خواهد شد؛ لذا اجازه نخواهد داد راهی که دولت سیزدهم آغاز کرده با شکل‌گیری مجلس ضعیف نیمه تمام بماند.
با این نگاه می‌توان گفت حماسه ۹ دی در پایان امسال قابل تکرار است چراکه آنچه به رغم همه فشار‌ها و جنگ شناختی کاهش نیافته بصیرت ملت ایران است.

تحول، زیر تیغ غربگرایی و واپس‌گرایی!
مهدی گیوه‌کی
۱- دوشنبه‌شب‌ها برنامه‌ای با عنوان «جام‌جم» روی آنتن رسانه‌ملی و شبکه یک می‌رود که در قالب مناظره با حضور موافق و منتقد به بررسی سیاست‌های سازمان صداوسیما و عملکرد آن می‌پردازد. این همان برنامه‌ای است که رئیس سازمان صداوسیما در دیدار با دانشجویان وعده آن را داده بود و طبعا روی آنتن بردن برنامه‌هایی به این شکل مشخصا نیازمند دستور شخص رئیس سازمان است. از زمان آقای لاریجانی اجرای این نوع برنامه‌ها مطرح بود یا در زمان آقای علی‌عسکری نیز به این سمت رفتند یا حتی در دوره مسئولیت آقای ضرغامی گام‌هایی برداشتند، ولی چنین برنامه‌ای در هیچ دوره‌ای به آنتن نرسید.
 
۲- با بررسی دو طرح کلان تحولی که در سال‌های ۹۳ و ۹۷ برای سازمان نوشته شده‌است می‌توان به وضوح مشاهده کرد که تفکر حاکم بر سازمان در نزدیک دو دهه عمدتا بر مسائل فنی و اجرایی متمرکز بوده و سهم فکر، محتوا و نرم‌افزار گام‌به‌گام رقیق‌تر شده‌است. شاید بتوان گفت طرح‌های پیشتر گفته بیشتر از جنس طرح توسعه بوده‌اند تا طرح تحولی که به‌دنبال تغییر گفتمان و رویکرد‌ها باشد. طرح تحول رسانه‌ملی که این روز‌ها از آن زیاد می‌شنویم دنبال اصلاح رویکرد‌های غلط و تغییر گفتمان حاکم بر رسانه‌ملی است که بعضا صداوسیما را به مسیری برده که هم‌اکنون چاره‌ای جز تغییر آن نیست. حال با این وضعیت برنامه‌ای به‌نام جام‌جم که عملا پرچم خودانتقادی و اصلاح رویه‌های غلط را در دست گرفته به‌عنوان یکی از برنامه‌های شاخص دوران تحول روی آنتن می‌رود.
 
۳- رسانه‌ملی با عزمی که در دوره تحول دارد در اقدامی بی‌سابقه نقد را از خودش شروع کرده و منتقدان تاکنون بدون هیچ محدودیتی حرف‌ها و نقدهای‌شان را درباره موضوعات مختلف مربوط به صداوسیما بیان کرده‌اند و این امیدواری وجود دارد که طرح این‌گونه مباحث، باب نقد درست را باز کند.
 
۴- صداوسیما در دوره اخیر نشان داد طرفدار این نظریه نیست که «کسی حق انتقاد کردن دارد که تمایل به کمک کردن داشته باشد»! تاکنون منتقدانی در برنامه جام‌جم حضور پیدا کرده‌اند که بعضا سخنان دقیق و منطقی زده‌اند و علاوه بر نقد، راهکار نیز ارائه داده‌اند و برخی نیز ادعا‌های ژورنالیستی و سطحی که در میکرورسانه‌ها منتشر می‌شود را در فرصت آنتن رسانه‌ملی مطرح کردند، البته نکته مثبت این بود که عیار برخی منتقدان مشخص شد. منتقدانی که پس از این برنامه نیز بر همان روال غلط ثابت تاکید کردند و نشان دادند که هدف آن‌ها از نقد، اصلاح نیست، بلکه صرفا به‌دنبال دیده‌شدن هستند. تناقضات گذشته و حال جریان منتقدان سطحی، گویای این واقعیت است. وقتی هدف فقط نقد کردن باشد، فرق ندارد که چه چیزی و کجا را نقد می‌کنیم. نقد به ما‌هو نقد اصل است! و اینجا جایی است که تاکید داریم باید نقد درست را تمرین کرد و یاد بگیریم نقد واقعی چیست.
 
۵- واپس‌گرایی به معنای مخالفت کردن با حرکت رو به جلو یا پیشرفت در حوزه‌های مختلف است که گاه به صورت اقدامات خشونت‌آمیز علیه مردم یا به صورت افکار و اندیشه‌های ارتجاعی و گاه با تکیه بر عرف و عادات فرهنگی عقب‌مانده در برابر اندیشه‌های پیشرو و ترقی‌خواه عمل می‌کند.
 
۶- منتقدان تحول در رسانه‌ملی که از قضا در برنامه جام‌جم نیز حضور پیدا کرده‌اند به نوعی واپس‌گرایی یا تحجر دچار شده‌اند و خواستار بازگشت صداوسیما به ریلی هستند که سال‌ها روی آن حرکت می‌کرده‌است. 
 
۷- بزرگ‌ترین اشتباه این جریان آن است که بر‌خلاف ادعا‌های پرطمطراق، درک صحیحی از پیچیدگی‌های سیاسی ــ فرهنگی ندارد و در برخورد با متغیر‌های بیرونی در موضوعات مختلف با حمله و نقد فوری موضوع، اعتبار لحظه‌ای یا همان دیده‌شدن را طلب می‌کند. این جریان که در دو سمت سیاسی غالب کشور حضور دارد، بنابر تعاریف علمی تنها نظام اندیشگی خود را معتبر جلوه می‌دهد و هرگونه فاصله‌گیری از مرام خود را یک انحراف می‌داند و فقط وقتی تحولات را تایید می‌کند که از مدیریت‌ها و تحولات، سهم خود را بگیرد، یعنی الزاما اندیشه و گفتمانی ندارد، دنبال سهم‌خواهی است و این تجربه در طول سال‌های پس از انقلاب در برابر گروه‌های مختلف ثابت شده‌است!
این جریان، وضعیت جمهوری اسلامی ایران را بسیار بحرانی و نامطلوب می‌بیند! نظام را به‌ویژه پس از ماجرای۱۴۰۱ برخلاف نظر رهبری دربن‌بست می‌داندوبرهمین اساس با طرح یک گفتمان خاص که خلاصه آن «وسط بازی» است مسیری مشترک را شروع کرده که از قضا نقاط هدف مشترک فراوانی با لیبرال‌ها دارد و رسانه‌ملی یکی از آن نقاط هدف است. جریان غربگرا سال‌هاست دنبال به کرسی نشاندن قرائت خود از رسانه‌ملی است و جریان واپس‌گرا نیز به همان سبک مسیری را شروع کرده که غربگرایان ۳۰سال پیش شروع کردند!

چرایی تغییر موضع روسیه در قبال اسرائیل

عبدالرضا فرجی راد

وزیر خارجه روسیه در اظهاراتی گفت: «اهدافی که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل از جنگ غزه اعلام کرده، در خصوص از بین بردن حماس به عنوان یک گروه نظامی و اصولاً به عنوان یک سازمان، شبیه غیرنظامی کردن (باریکه غزه) است…این بسیار شبیه اهداف ما در اوکراین است». وزیر خارجه روسیه این را نیز گفت که «ما باید مراقب تاریخ مشترک خود با اسرائیل، و قبل از هر چیز، مبارزه با نازی‌ها باشیم. این چیزی است که حقیقتاً ما را از نظر تاریخی متحد می‌کند»

لاوروف در مورد بنیامین نتانیاهو این را نیز گفت که «او با وجود انتقادها از سراسر جهان و در حالی که با شرایط پیچیده روبه‌رو شده بود، در باره روسیه صحبت نکرد». سرگئی لاوروف اما از یائیر لاپید، رهبر کنونی اپوزیسیون اسرائیل، که در آغاز حمله روسیه به اوکراین در دولت نفتالی بنت، نخست وزیر وقت، مقام وزیر خارجه را در دست داشت، انتقاد کرد. مشخصا این تحول مهمی است در سیاست خارجی فعلی روسیه. اولا نشان میدهد روسها در سیاست خارجی خود هیچ اهمیتی به دیگران خود نمیدهد.همسایه جنوبی در تنگنای ژئوپلیتیکی قرار دارد و اقدام خاصی انجام نمیدهد. ثانیا روسیه ملاحظه اعراب و افکار عمومی کشورهای عربی را هم نکرده است.

درست است که رهبران کشورهای عربی تفکر ضد حماسی دارند ولی ظاهر امر را حفظ میکنند.خود را حامی مبارزان فلسطینی نشان میدهند.بویژه در زمانی که روسیه سعی دارد رابطه خود با جهان عرب توسعه دهد. ثالثا بنظر میرسد روسیه در سفر اخیر پوتین به حوزه جنوبی خلیج فارس دریافته که متحد اقتصادی اش یعنی امارات چه اندازه ضد حماس و چه اندازه به اسراییل نزدیک است.لذا نگرانی از تضعیف روابط خود با امارات و سپس عربستان سعودی را ندارد. رابعا این موضعگیری روسیه میتواند نتیجه مذاکرات پنهانی روسیه و اسراییل و نیز لابی نتانیاهو برای روسیه در امریکا و بلوک کردن ۵۰ میلیارد دلار کمک امریکا و عدم ارسال سلاح باشد. بر همین اساس بعید نیست که هدف قرار دادن سردار سید رضی موسوی در سوریه در راستای هماهنگی روسیه و اسراییل باشد. باید منتظر موضع گیری ها بیشتر روسیه به نفع اسراییل بود و احتمالا محکوم کردن اقدامات حوثی ها در دریای سرخ و حتی اعلام امادگی روسیه برای همراهی با نیروهای متحد با امریکا

اقتصاد ملی و تبعات اعتماد مفرط به نارفیقان

ناصر ذاکری
مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم بر روابط بین‌الملل متأثر از قواعد و فرمول‌هایی است که بیرحمانه خود را به دولت‌ها و ملت‌ها تحمیل می‌کنند، و همان‌گونه که قانون گریزناپذیر جاذبه حاکم بر زندگی مادی انسان شده، این قواعد نیز گریزناپذیر هستند، و نادیده گرفتن آنها درست مثل این است که کودکی با الهام از فیلم‌های فانتزی بخواهد با نادیده گرفتن نیروی جاذبه از پنجره اتاقش به پرواز درآید.

در دهه‌های گذشته رقابت گسترده بلوک شرق و غرب به‌گونه‌ای مشوق مداخله عوامل غیراقتصادی در تدوین سیاست‌های بلندمدت به‌ویژه برای بلوک شرق بود. اما با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، جهان بیش از پیش در معرض حکومت اقتصاد بر سیاست قرار گرفت و امروزه کشورها خواه بزرگ و خواه کوچک با درنظر گرفتن ملاحظات اقتصادی سیاست خارجی خود را پیش می‌برند و در پی هر تحولی در میدان سیاست جهانی، مانند بازرگانی هوشمند و حسابگر به‌اصطلاح چرتکه برداشته و منافع و مضرات هر حرکت احتمالی خود را برآورد می‌کنند. به بیان دقیق‌تر سیاست خارجی کشورها تحت فرمان اقتصادشان است.

بااین‌حال سال‌هاست کشور ما در مسیری متفاوت با بقیه جهان، اقتصاد خود را تحت فرمان سیاست قرار داده‌است. دشواری‌هایی که در میدان تجارت خارجی برای کشورمان پیش آمده، از دست دادن فرصت نقش‌آفرینی در اقتصاد منطقه و جهان، کم‌رنگ شدن حضور در بازار جهانی انرژی، بهره‌برداری نکردن از مزیت‌های ارزشمند سرزمینی و ... همه و همه نتایج تسلط سیاست بر اقتصادمان است؛ تسلطی که فرصت رشد شتابان اقتصادی را از کشور گرفته‌ و مهم‌ترین نقش را در تداوم حاکمیت تورم دورقمی داشته‌است.

در دهه‌های گذشته شرایط خاص سیاسی و اقتصادی که کشورمان با آن روبه‌رو بود، مسئولان را وادار کرد که با روسیه همراهی و همسویی جدی داشته ‌باشند. این همراهی ظرف دو دهه گذشته پررنگ‌تر و پرمعنی‌تر شد. از همان ابتدا دو نگاه متفاوت در باره پرونده همکاری سیاسی و اقتصادی با روسیه در بین سیاسیون کشور وجود داشت. گروه اول نگاه خوشبینانه به این همکاری داشت و می‌گفت این همراهی می‌تواند ضمن رفع نیازهای کشور به تقویت جبهه مقابله با غرب جهانخوار منتهی شود. اما گروه دوم به این شریک جدید بدبین بود. این گروه می‌گفت اولا روس‌ها سابقه خوبی در چنین همکاری‌هایی ندارند و نشان داده‌اند که هرگز شریک صادقی نیستند. ثانیا روس‌ها بیشتر از طرف غربی تحت فشار رقابت اقتصادی هستند و درنتیجه تمایل بیشتری به فدا کردن کشورهای اقماری برای نجات اقتصادشان دارند. ثالثا روسیه نمی‌تواند مکمل خوبی برای رفع نیاز فناوری ما باشد، زیرا فناوری آن فاصله معنی‌داری با فناوری روز جهان دارد. علاوه‌براین قطع رابطه با بقیه جهان و انحصار روابط به یک قطب هرچند توانمند، جز کاهش قدرت چانه‌زنی و درنتیجه امتیازدهی به آن قطب به‌عنوان تنها انتخاب ممکن نتیجه‌ای‌ ندارد.

بااین‌حال متولیان امر با نادیده گرفتن تذکرات منطقی گروه دوم، با ذوق‌زدگی مفرط تمام تخم‌مرغ‌ها را در سبد همسویی با روسیه چیدند، به نحوی که به خود فرصت استفاده از شانه نگهدارنده تخم‌مرغ‌ها را هم ندادند!

اما روسیه همان‌گونه که انتظار می‌رفت پاسخ مناسبی به این همسویی صادقانه نداد. از دولاپهنا حساب کردن هزینه راه‌اندازی نیروگاه بوشهر گرفته تا رأی سخاوتمندانه به همه قطع‌نامه‌های ضدایرانی در شورای امنیت‌ و سپس کارشکنی در مسیر امضای توافقنامه نهایی برجام، همه و همه نشان این بود که روسیه به‌ویژه در شرایطی که سایر شرکای احتمالی را از خود رانده‌ایم، شریک قابل‌اعتمادی برایمان نیست. اما سیاست‌مداران گروه اول حاضر به دیدن واقعیت‌ها نبودند و رقبای سیاسی خود را به نداشتن بینش کافی متهم می‌کردند.

روسیه حتی بی‌میل نبود ایران را در جنگ اوکراین گرفتار کند تا سهمی از زیان‌های احتمالی این جنگ از دوش روسیه برداشته‌شود، که البته درایت تحسین‌برانگیز رهبری مانع موفقیت این شریک طمعکار شد.

اینک درحالی‌که روسیه با هدف جلب نظر کشورهای پولدار منطقه ادعای همسویی با آنها کرده، و حتی حاضر به امضای بیانیه‌های ضدایرانی آنان می‌شود، برخی از مدافعان دیروزی سیاست همسویی با روسیه کم‌کم به نتایج انتخاب غلط خود پی‌برده‌اند.

نارفیقی روسیه با ایران مایه شگفتی نیست. ایران نمی‌تواند انتظار داشته‌ باشد طرف مقابل هم مانند او با نادیده گرفتن عوامل اقتصادی، سیاست را بر اقتصاد برتری و سروری ببخشد. طبعا روسیه در شرایطی که با مشکلات اقتصادی دست به گریبان است، دنبال رفقای پولدارتری می‌گردد که کیف پول فربه‌تر و توان مالی بالاتری داشته ‌باشند و بی‌مهاباتر از ایران برایش دست‌ودلبازی کنند.

نارفیقی مکرر روسیه و امضای بیانیه ضدایرانی کام برخی سیاسیون کشورمان را تلخ کرده، اما به باور نگارنده همین اتفاق تلخ می‌تواند نتایج شیرینی به‌دنبال داشته ‌باشد و سیاسیون ما را از توهم امکان غلبه بر نیروی جاذبه خارج کرده‌ و به آنان بفهماند که نباید به رویه نادرست قربانی‌کردن اقتصاد پیش پای سیاست ادامه بدهند

پاتک مردم به فتنه شوم 88
محمدکاظم انبارلویی
فتنه‌ سال 88 دومین جنگ ‌شناختی و روانی آمریکا و ۳ کشور شرور اروپایی به کارگردانی صهیونیسم بین‌الملل برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بود. آنها از اینکه یک انتخابات با مشارکت 85 درصدی مردم شکل گرفته بود و می‌توانست پایه اصلی امنیت ملی و رفاه ملی قرار گیرد، می‌ترسیدند، لذا از پیش توطئه خطرناکی را طراحی و عملیاتی کردند تا نگذارند ملت ایران طعم شیرین مردمسالاری دینی با آن مشارکت تاریخی را بچشد.
۱-‌ رمز اصلی این آشوب طرح مساله تقلب بود. لذا قبل از شمارش آرا، یکی از نامزدها در حالی که مردم هنوز پای صندوق‌های رای بودند، اعلام کرد او برنده نتایج شمارش آرا شده(!) و صبح آن روز هم همسر آقای رفسنجانی وقتی رای می‌داد زمانی که خبرنگار پرسید اگر موسوی رای نیاورد چه می‌کند، گفت: مردم باید بریزند توی خیابان‌ها و بی‌بی‌سی این فرمان شورش را چند بار در اخبار سیاسی خود منعکس کرد.
۲- نفوذی‌های غرب و تدارک‌چی‌های فتنه در ارتش رسانه‌ای امپریالیسم خبری از قبل گفته بودند آنچه در ایران شاهد خواهیم بود یک انتخابات نخواهد بود، یک انقلاب خواهد بود. آنها دلخوش بودند یک انقلاب رنگی را تدارک دیده‌اند و رنگ سبز انتخابی از سوی یکی از نامزدها حکایت از یک انقلاب رنگی داشت.
۳- کافی است نگاهی به ۲ شعار کلیدی اجتماعات اعتراض‌آمیز 88 بیندازیم. پیاده‌نظام سرویس‌های موساد و سیا در تهران فریاد می‌زدند:
-‌ انتخابات بهانه است/ اصل نظام نشانه است
- مرگ بر اصل ولایت فقیه
۲ نامزد اصلی بازنده یعنی موسوی و کروبی با عدم موضع‌گیری در برابر این ۲ شعار ضدانقلابی و ضداسلامی عملا مشروعیت خود را مبنی بر التزام عملی به نظام، اسلام و ولایت فقیه از دست دادند و در صف ضدانقلاب و ضدنظام اسلامی قرار گرفتند.
۴- نظام 8 ماه با این پدیده ضدانقلابی مدارا کرد. کسانی که در خیابان‌ها با تعرض به مردم و حمله به کسب و کار مردم و نهادهای دولتی تا مرز «محاربه» و «بغی» پیش رفتند  به صورت عریان نشان دادند نسبتی با انقلاب و مردم ندارند و انتخابات را سکویی برای براندازی درآورده‌اند. راهپیمایی عظیم و تاریخی 9 دی 88 یک قیام خودجوش مردمی بود که مثل سیل در خیابان‌های تهران و ایران راه افتاد و مثل توفان هر آنچه دشمن تدارک دیده بود را به زباله‌دان تاریخ ریخت.
۵- کیستی جریان ضدانقلاب که زیر پوست یک جناح سیاسی در تدارک سرنگونی نظام بودند و چیستی هویت آنها مهم است و می‌تواند در شناخت تحرکات بعدی آنها موثر باشد.
الف- جریان ضدانقلاب ذلت‌پذیری در برابر آمریکا و غرب را ترویج می‌کند.
ب- دین‌گریزی، ولنگاری فرهنگی، خودباختگی در برابر غرب و کدخداپرستی را تبلیغ می‌کند.
پ- به اسم اصلاحات با اصول انقلاب، حضرت امام و اسلام و مبانی جمهوری اسلامی مخالفت می‌کند.
ت- ضدانقلاب کمر به هدم جمهوریت و اسلامیت نظام بسته است.
آنها در مواجهه با نظام ۲ دسته می‌شوند. یک دسته در انتخابات رای نمی‌دهند و پای صندوق رای نمی‌آیند تا بگویند نظام مشروعیت مردمی ندارد و حاکمان نماینده اقلیت هستند نه اکثریت. یک عده شرکت می‌کنند و اگر رای بیاورند از همان روز اول آهنگ «خروج از نظام» ساز می‌کنند؛ مثل فتنه 78 و اگر رای نیاورند می‌گویند تقلب شده است و این بار آهنگ «خروج بر نظام» را می‌نوازند؛ مانند فتنه 88. جریان ضدانقلاب در داخل نفرت‌آفرینی می‌کند و با پدیداری شکاف‌های سیاسی ـ اجتماعی زیست انگلی خود را در درون این شکاف‌ها تدارک می‌بیند.جریان ضدانقلاب در راه پیشرفت و توسعه همه‌جانبه کشور در حوزه‌های گوناگون بویژه حوزه اقتصاد اخلال و زیر پرچم «اصلاحات» استقلال کشور و آزادی ملت را تهدید می‌کند.
۶- در آستانه چهارمین سالروز شهادت انسان الهی، سردار شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی قرار داریم. خداوند رحمت کند حاج‌قاسم را. ایشان در وصیتنامه سیاسی‌ ـ الهی‌شان با درک چنین خطری یک فرمول مشخص برای مقابله با جنگ‌ شناختی دشمن ارائه فرمود:
-‌ جمهوری اسلامی حرم و قرارگاه حضرت حسین‌ بن علی در عصر ما است. اگر این حرم بماند، دیگر حرم‌ها باقی خواهند ماند.
- هدف دشمن از دشمنی با جمهوری اسلامی ویران کردن خیمه ولایت فقیه است. مردم به دور از هر اختلاف خیمه ولایت فقیه را رها نکنند.
- ایرانیان از اصول انقلاب مراقبت کنند. اصلی‌ترین اصل انقلاب «ولایت فقیه» است. والله اگر این خیمه آسیب ببیند، همه حرم‌ها و قرآن آسیب می‌بینند. 
- عزیزان من! در اصول اختلاف نکنید. برای چینش سازه نظام به کسانی رای دهید که اعتقاد حقیقی به ولایت فقیه داشته و به مبانی جمهوری اسلامی دلبسته باشند. پاکدست و به دور از تجملات به مردم خدمت کنند.
رضوان‌الله تعالی علیه..

بالاتر از تکریم و تبلیغ

به سالروز شهادت بزرگمردی نزدیک شده‌ایم که اسم و عکسش هم، دلارام است؛ چه رسد به راه و مکتب و مرامش و چه رسد به وجود ذی‌جودش.
تکریم مقام حاج قاسم، بر ما که مدیون او هستیم واجب است. تبلیغ مکتب حاج قاسم بر هر که این مکتب را شعبه‌ای از مکتب امام (ره)
 و به‌تبع اباعبدالله علیه‌السلام می‌داند، لازم است. اما هیچ وجوب و لزومی بالاتر از تکثیر او و تشبّه به آن مرد خدا، به آن جانفدا و به آن «شهیدالقدس» نیست.
اما به‌صرف ادعا نمی‌شود در این وادی قدم برداشت. تبعیت، تقلید یا تشبّه، آداب و قواعد خودش را دارد. تقلید و تشبّه، زیباست اما ادابازی بی‌ریخت است. نقل از حاج قاسم برای تشبث و اقتدای به این مکتب، عالی است اما خرج از حاج قاسم برای پوشاندن اشتباهاتی که می‌شد نباشد، بی‌معرفتی است. شأن حاج قاسم این نیست که او را برای بقای صندلی‌هایمان مصادره و هزینه کنیم؛ جواب هم نمی‌دهد. مردم حاج قاسم را دوست داشتند چون مرد خدا بود؛ چون خدا وعده داد بود «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا» خدا محبت کسی که مؤمن است و در راه او قدم برمی‌دارد و عمل می‌کند در دل مردم می‌اندازد.
برای شبیه شدن به کسی نمی‌شود فقط یک یا دو‌ خصلت و ویژگی از او اقتباس کرد؛ برای اینکه شباهت به چشم بیاید و لمس شود، باید سر تا پا «او» شد؛ وگرنه چهره‌ای کاریکاتوری از خود می‌سازیم؛ دیگر نه خودمانیم نه اوییم!
بودند و هستند کسانی که مثل حاج قاسم چهل سال لباس نظامی بر تن داشتند ولی کسری از حاج قاسم به نظام خدمت نکردند. بودند و هستند کسانی که اسم و رسمی داشتند اما از این اسم و رسم، دنبال آب و نان برای خود بوده‌اند نه حل مسائل پیچیده کشور. مثال‌های بیشتر فقط غم آدم را بیشتر می‌کند؛ فقط از خود حاجی بگوییم بهتر است. کسی که غیر از خدا از کسی نمی‌ترسید ولی از ظلم به احدی هراس داشت. کسی که مستکبران و داعشیان را به زانو درآورد اما جلوی بچه یتیم یا فرزندان شهدا زانو می‌زد. کسی که در بزرگداشت مقام پدر و مادر، بی‌نظیر بود. کسی که اهل روضه و بکاء و ذکر و توسل بود.
کسی که در میدان جنگ هم چارچوب داشت و از حدود الهی تخطی نمی‌کرد. کسی که طبیب دوار بطب بود و می‌گشت دنبال یار تا دور ولی گشته باشد. کسی که ابایی نداشت دست آن‌که موضع مقوم رهبری می‌گیرد را ببوسد ولو آن فرد، دستش را در جبهه‌های نابرابر، خالی گذاشته باشد.
بند به بند صفات حاج قاسم را باید نوشت و خواند و گریست؛ همانطور که بعد از چهارسال هنوز بر بدن اربا اربا سیدالشهدای مقاومت گریه می‌کنیم.
سخت است قسمت‌قسمت وجودمان را مثل حاج قاسم طراحی و زندگی کنیم اما باید خود را در این کهکشان راه سلیمانی بیندازیم و به‌قدر وسع و استطاعت، یار شویم تا باری برداریم از دوش ولی مظلوم تنهای مقتدر