صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۳۵۶۶۷۱

از این تمدن بیش از این انتظار نیست 

جعفر بلوری
1- می‌گویند «مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است.» این مبحث در رشته‌هایی مثل علوم ارتباطات و روان‌شناسی مطرح است. «نسیم نیکولاس طالب» صاحب نظریه «قوی سیاه» در کتابی که به همین نام منتشر کرده است به این مبحث به‌خوبی می‌پردازد. موضوع درباره چگونگی «تاثیرگذاری» رسانه روی افراد است. او برای «جا» انداختن این مفهوم، به داستان واقعی می‌پردازد که مربوط می‌شود به جنگ داخلی لبنان (1975 الی 1990). نیکولاس طالب می‌گوید، در آن ایام که نوجوان بود، تصاویر وحشتناکی از جنگ در ذهنش ثبت شده است. روزانه تعداد زیادی انسان در خیابان‌ها کشته می‌شدند و بین کشته‌شدگان، زن و کودک و پیر و جوان دیده می‌شد. ‌تانک‌ها و خودروهای زرهی را به یاد می‌آورد که هر روز در خیابان‌ها مشغول بودند و.... در همان ایام، کودکی زیباروی 2 هزار و 236 کیلومتر آن طرف‌تر یعنی در ایتالیا در چاه افتاده بود و عکاسی زبردست توانسته بود، از نگاه معصومانه و ‌گریان آن کودک در حالی که در ته چاه بود، تصویری ناب و تاثیرگذار بگیرد. این تصویر، عکس روی جلد تمام رسانه‌ها و مجلات ایتالیا شده بود. نکته عجیب این بود که آن عکس، اینجا در لبنان نیز عکس یک روزنامه‌ها و مجلات شد! در حالی که طبق اصول ابتدائی خبرنویسی و خبرنگاری، تحولات داخل لبنان می‌بایست، در اولویت می‌بودند! این نظریه‌پرداز لبنانی - آمریکایی سپس با این سؤال مبحث خود را ادامه می‌دهد: «چرا با وجود اهمیت فوق‌العاده زیاد تحولات داخلی لبنان، برای رسانه‌ها و مردم این کشور سرنوشت یک کودک آن هم هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر مهم‌تر می‌نمود؟» این کودک چند روز بعد نجات یافت و خبر نجاتش نیز تیتر و عکس یک رسانه‌های ایتالیا و لبنان شد! نیکولاس طالب جواب این سؤال را خود می‌دهد او ابتدا به نقش مهم رسانه‌ها پرداخته و سپس می‌نویسد مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است....ماجرای کودک ایتالیایی، قصه دارد، احساس را درگیر می‌کند و چیزی که احساس و عواطف را درگیر خود کند برای انسان جذاب است. اما ماجرای جنگ داخلی لبنان که طی آن روزانه صدها نفر کشته و زخمی می‌شوند، قصه‌ای ندارد و بیشتر با اعداد و ارقام طرفیم و نقش رسانه، در آمار و ارقام دیده شدن این همه کشته، حیاتی است. (نقل به مضمون)
2- حالا این جملات را با دقت بخوانید. منظورمان این است که اعداد و ارقام موجود در آن را «آمار» نبینید: «30 هزار نفر طی 136 روز گذشته در غزه قتل عام شده‌اند که نزدیک به 90درصد آنها غیرنظامی‌اند. نزدیک به 12 هزار نفرشان هم کودک و نوزادند و تقریبا همین تعداد نیز زن هستند. 70 درصد این باریکه با خاک یکسان شده است. نزدیک به 70 هزار نفر زخمی شده‌اند. هزاران نفر هفته‌هاست زیر آوارند که به احتمال قریب به یقین همه جان باخته‌اند. 95 درصد کودکان و نوزادان باقی‌مانده به یک بیماری مسری مبتلا شده‌اند. (آخرین گزارش رسمی سازمان ملل) اعضای بدن مجروحین به دلیل نبود دارو، بدون بی‌حسی یا بیهوشی قطع می‌شود که غالبا نیز تحمل نکرده و فوت می‌کنند. (پزشکان فرانسوی بازگشته از غزه در گفت‌و‌گو با لوفیگارو) با‌ تانک و خودروهای زرهی وارد بیمارستان‌ها شده شلیک می‌کنند. به برخی مجروحین که روی تخت خوابیده‌اند، تیر خلاص می‌زنند. از این جنایات تصویر‌برداری می‌کنند و به سربازانی که در بیمارستان مجروحین را اعدام کرده‌اند، پاداش داده و تشویق‌شان می‌کنند. این کشتارها و تخریب‌های عظیم غالبا، با سلاح‌هایی انجام می‌گیرند که اصولا برای تخریب اهدافی سخت مثل بُتن و فولاد و سنگر و اهداف زیرزمینی ساخته شده‌اند. دوباره تکرار می‌کنم، کشتار 27 هزار غیر نظامیِ زن، کودک و نوزاد با سلاح‌های مخصوص انهدام بُتُن و فولاد و است....و در نهایت سیاستمدار آمریکایی که اصولا کشورش بازیگر اصلی این میدان است پشت تریبون‌های رسمی ظاهر شده و می‌گوید «باید همه کودکان فلسطینی را کُشت.»
3- از ترکیب دو نکته بالا نکته مهم بعدی متولد می‌شود که در قالب چند سؤال مهم به آن می‌پردازیم: چرا مرگ نزدیک به 30 هزار نفر طی یک بازه زمانی کوتاه یعنی 136 روز - که خود یک رکورد محسوب می‌شود - آن‌طور که باید حساسیت‌ها را برنمی‌انگیزاند؟ آیا واکنش‌های بین‌المللی به قتل عام این همه انسان بی‌گناه و جراحت نزدیک به 70 هزار نفر دیگر، در کنار مدفون ماندن 13 هزار انسان دیگر زیر خروارها بتن و سنگ و خاک، «متناسب» است؟ اگر «خیر»، نقش رسانه‌های بزرگ و تاثیرگذار جهان در تبدیل شدن این «تراژدی بزرگ» به «آمار» چقدر است؟ 
4- کمی نزدیک‌تر برویم. در ایران خودمان واکنش‌ها به جنایات هولناک رژیم صهیونیستی و آمریکا در غزه در میان اصحاب رسانه و چهره‌های سیاسی چگونه بوده است؟ آیا واکنش برخی رسانه‌های کشورمان به این حجم جنایت و خونریزی «متناسب» است؟ به شهریورماه سال گذشته برویم. یک دختر جوان در تهران و در اداره پلیس بر اثر استرس دچار ایست قلبی شد و جان باخت. واکنش جریانی که در کشور خود را «اصلاح‌طلب» می‌داند و لحظه‌ای «حقوق بشر» از دهانش نمی‌افتد و حکم قرآنی قصاص را با زبان بی‌زبانی نقد کرده و اعدام قاتلین و جنایتکاران را «غیر انسانی» می‌نامد، با عملکرد غیر انسانی آمریکا و رژیم صهیونیستی در غزه چگونه بوده است؟ این طیف چقدر تحولات غزه را در صفحه نخست خود پوشش داده و اگر یکی دوباری هم به خاطر «رودربایستی» یا «برخی ملاحظات سیاسی» پوشش داده، از چه زاویه‌ای آن را تحلیل و به خورد مخاطبانش داده است؟ غربی‌ها در زبان از رژیم صهیونیستی انتقاد و بعضا جنایاتش را هم محکوم می‌کنند (چون دفاع از چنین جنایاتی کار به غایت دشواری است) اما در عمل کنار رژیم صهیونیستی ایستاده‌اند. مثلا دولتمردان آمریکایی گفته‌اند مخالف حمله رژیم صهیونیستی به رفح هستند و مخالف کشتار غیرنظامیان در غزه‌اند اما همزمان، و در حالی که نتانیاهو تاکید کرده به رفح حمله خواهد کرد، قطعنامه آتش‌بس فوری سازمان ملل را وتو می‌کنند! حالا به سؤال بعدی کمی فکر کنید: «چرا مواضع آن جریان سیاسی در ایران در مورد غزه نیز با مواضع غرب به‌ویژه آمریکا مو نمی‌زند؟!» مورد بعدی جالب‌تر است. بخوانید:
5- «الکسی ناوالنی» از چهره‌های اپوزیسیون روسیه چند روز پیش در زندان جان باخت. هنوز دلیل واقعی مرگ او معلوم نیست. ممکن است کشته شده باشد ممکن هم هست، کشته نشده باشد. واکنش غرب به مرگ او در روسیه بسیار جدی و گسترده بوده است. برخی کشورهای غربی مثل انگلیس سفیر روسیه را فراخوانده‌اند. رسانه‌هایشان انواع و اقسام سناریوهای سیاه علیه پوتین نوشته‌اند و هنوز هم می‌نویسند. اما شاید یک‌دهم این واکنش را علیه صهیونیست‌ها نشان نداده‌اند. در حالی که 30 هزار نفر بیشتر از یک نفر است! اینجا هم برخی رسانه‌های مدعی اصلاحات «رفوزه» شدند چون مواضع‌شان عینا کُپی از روی مواضع غرب بود. این کُپی‌کاری‌ها گاهی آن‌قدر «زیاد» و «تابلو» می‌شود که ناخودآگاه یاد آن جمله معروف «شیمون پرز» رئیس اسبق رژیم صهیونیستی می‌افتیم که «اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه‌های اسرائیل در ایران هستند.»
6- قطعا بزرگ‌ترین قربانیان جنگ غزه، زنان و کودکان هستند. نزدیک به 24 هزار تن از شهدای غزه همین زنان و کودکان و نوزادان هستند. کشتار این همه انسان معصوم و بی‌گناه در سال 2024 آن هم با حمایت و مشارکت مستقیم صاحبان ایده «مدرنیسم» با پسوند «توسعه یافته» و «متمدن»، مایه شرم است. البته از «تمدن غرب» نباید بیش از این انتظار داشت. ریشه و ماهیت تمدن غرب همین است. تمدنی که پایه‌های اولیه آن با ماکیاولی گذاشته شده و بعدها از سوی امثال‌ هابز و لاک و اسمیت تکمیل شده باشد، چیزی بهتر از آنچه در غزه می‌بینیم نباید باشد. از تمدنی که انسانش، تک‌بُعدی و تک‌ساحتی است و وقتی در همان مقدمه و در تعریف کلید‌واژه «انسان»، حس و عاطفه و انسانیت را حذف کرده و او را «موجودی شریر، خبیث و فزون‌طلب» می‌خوانَد که از قضا «اختیاری هم ندارد»، بیش از این نباید انتظار داشت. (رجوع شود به یادداشت چرا غرب در حوزه تمدنی سقوط کرد؟) 

امیدوار به سندی برای صنعتی شدن

مهدی حسن زاده 
طی روزهای اخیر، پیش نویس استراتژی توسعه صنعتی توسط موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی تدوین شد. مروری بر سابقه ماجرا نشان می دهد که این سند، چهارمین سند استراتژی توسعه صنعتی کشور در 20 سال اخیر محسوب می شود. این مسئله نشان دهنده معضلات جدی در نظام برنامه ریزی و بی ثباتی در سیاست گذاری اقتصادی است که با تغییر دولت ها، استراتژی های توسعه صنعتی نیز تغییر می کند. این موضوع در گزارش تیتر یک امروز روزنامه خراسان با عنوان «ترافیک استراتژی‌های توسعه صنعتی» تبیین شده است؛ اما فارغ از این تشتت سیاست‌گذاری، هرگونه تلاشی برای رساندن بخش صنعت به یک استراتژی توسعه‌ای مثبت است و باید به فال نیک گرفت و تلاش کرد این استراتژی مطابق با مقتضیات اقتصاد ایران، تحولات جهانی و نگاه آینده نگر به تغییرات فناورانه تدوین شود اما قبل از همه این نکات شاید این سوال قابل طرح باشد که با وجود برنامه توسعه چه نیازی به استراتژی توسعه صنعتی داریم؟ واقعیت این است که عملا آن‌چه با عنوان برنامه توسعه در دولت ها تدوین و در مجالس تصویب می شود شباهتی با برنامه توسعه ندارد. برنامه یا استراتژی توسعه، سندی است که وضعیت فعلی را در حوزه های مختلف تشریح کرده، به آسیب شناسی وضعیت فعلی و دسته بندی معضلات می پردازد. مقتضیات بومی و محدودیت های داخلی را بر می شمارد. تصویری از آینده را با توجه به تحولات داخلی و خارجی ارائه می دهد و سپس ضمن هدف‌گذاری کمّی و کیفی، اولویت های پیش روی کشور برای توسعه را تعیین و چگونگی دسترسی به آن ها را نیز مشخص می‌کند. این در حالی است که برنامه توسعه تدوین شده در دولت و تصویب شده در مجلس احکامی قانونی برای 5 سال پیش روست که ناظر به برخی مشکلات کشور است و شباهتی به یک برنامه منسجم توسعه ای ندارد. با این حال، استراتژی توسعه صنعتی در یک فرایند کمتر سیاسی و بیشتر تخصصی با تمرکز بر صنعت تدوین می شود و در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز مرسوم است. این که چرا صنعت در اولویت تعیین استراتژی توسعه است، دلایل خاص خود را دارد. صنعت به دلیل نقش پیشران در توسعه اقتصادی، وابستگی پیشینی و پسینی به بسیاری از فعالیت ها در بخش های خدمات، کشاورزی، مسکن و نفت و گاز و مسیر اصلی ورود فناوری به اقتصاد و تجاری سازی آن، جایگاه خاصی دارد. از سوی دیگر صنعت با طیف وسیعی از فعالیت ها و رسته های تخصصی مواجه است که ایجاب می کند متناسب با اهداف کلان توسعه کشور و مقتضیات و محدودیت های پیش رو، بین این رسته ها اولویت بندی صورت گیرد. در حقیقت هدف اصلی استراتژی توسعه صنعتی را باید اولویت بندی بین صنایع مختلف دانست. اولویت بندی که تکلیف بخش های مختلف از نظام بانکی و تامین مالی کشور تا اعتبارات بودجه ای و سایر حمایت های دولتی از عموم صنایع را مشخص و این حمایت ها و منابع و اعتبارات را به بخش های اولویت دار محدود می‌کند. این موضوع دقیقا مسئله امروز اقتصاد ایران است. در حقیقت نظام بانکی با طیف وسیعی از تقاضای تامین مالی صنایع مختلف رو به روست که همه آن ها هم به صرف فعالیت تولیدی برای تامین مالی مورد توصیه و حمایت هستند در حالی که استراتژی توسعه صنعتی با خارج کردن بخش های غیرضروری از فهرست حمایت های دولتی و بانکی می تواند نقش مهمی در تقویت منابع محدود و حمایت های مورد نیاز بخش‌های اولویت دار داشته باشد. البته به شرط این که دخالت های سیاسی و مطالبات بخشی این استراتژی را به حاشیه نبرد
 
منطقه ممنوعه اخلاقی در رقابت‌های انتخاباتی
رسول سنائی‌راد
امام خامنه‌ای، در دیدار اخیرشان با مردم آذربایجان چند توصیه مهم مربوط به انتخابات پیش رو داشتند که دو مورد آن را به رعایت اخلاق و نزاکت یا اجتناب از بداخلاقی اختصاص دادند.
ایشان فرمودند: «کسانی که در میدان وارد می‌شوند، از بددهنی و توهین و سیاه‌نمایی اجتناب کنند.» و در ادامه نیز تأکید داشتند: «در فضای مجازی به یکدیگر تهمت نزنید و اهانت نکنید. این کار‌ها انتخابات را بی‌برکت می‌کند.»
این توصیه‌های حکیمانه در آستانه شروع رقابت‌های انتخاباتی در پیوند با چند واقعیت قابل فهم بوده و اهمیت آن برای انتخابات و فراتر از آن منزلت و اعتبار فعالان سیاسی و حتی بالاتر از آن فرهنگ سیاسی کشور، روشن می‌شود. واقعیت‌هایی، چون ۱- درچند انتخابات گذشته متأسفانه برخی نامزد‌های انتخاباتی و حامیان سیاسی و حزبی آن‌ها با الگوگیری از رقابت‌های سیاسی دموکراسی‌های غربی، یک شیوه سریع و آسان حذف رقیب را اهانت، تهمت و بدنام‌سازی دیده و با عبور از مرز‌ها و خطوط قرمز اخلاقی از توهین و تهمت به‌جای نقد رقیب یا اثبات خود استفاده کرده‌اند که متأسفانه پیامد‌های آن تا بعد از انتخابات ادامه داشته و فضای سیاسی را آلوده کرده است.
۲- اهانت‌ها و توهین‌هایی که در فضای رقابت سیاسی و با هدف حذف یا به‌چالش کشاندن رقیب انجام می‌شود و عموماً آمیخته با غلو و سیاه‌نمایی است در ساحت گسترده سیاسی و حتی اجتماعی و فرهنگی نیز بازتاب داشته و موجب بی‌اعتمادی به فعالان سیاسی و کارگزاران و مسئولان نظام شده و خروجی آن فرسایش سرمایه اجتماعی بوده که جبران آن بسیار سخت بوده و هزینه‌های سنگینی را بر نظام و کشور تحمیل کرده است.
۳- چنین فضایی می‌تواند موجب احتیاط و بی‌انگیزه شدن افراد فرهیخته برای ورود به عرصه فعالیت و رقابت سیاسی و محروم شدن این فضا از حضور این افراد و میدان‌داری عناصر هتاک و بداخلاق شده و همچنین رویه اهانت و تهمت را تداوم و گسترش دهد.
با توجه به همین واقعیت‌ها از یک‌سو و توصیه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی انتظار می‌رود نامزد‌ها و حامیان آن‌ها در رقابت‌های انتخاباتی، نزاکت و اخلاق را مراعات و از اهانت و تهمت‌زنی و سیاه‌نمایی علیه رقیب اجتناب نمایند.
اما ضمانت‌بخشی برای تحقق این توصیه‌ها و ایجاد بازدارندگی تضمینی در برابر این آفت و آلودگی خطرناک و پرهزینه، به جانمایی موضوع در قوانین و ضوابط نظارتی یا شاخص‌های تعیین شایستگی افراد و پاسخگو کردن آنان در برابر این بداخلاقی و بی‌نزاکتی گره خورده است.
همچنین دستگاه‌ها و مراکز متولی فرهنگ سیاسی و حتی فرهنگ عمومی جامعه نیز نباید نسبت به این آفت رفتاری در رقابت‌های سیاسی بی‌تفاوت نشسته و از کنار این مسئله ضدفرهنگی عبور کنند. طرح این مسئله توسط رسانه‌ها و تقبیح و بیان پیامد‌های منفی و خسارتبار آن برای حفظ وجاهت و اعتبار کشور، یک گام مقدماتی است که درمان و بازدارندگی لازم، مستلزم پیگیری توسط دیگردستگاه‌ها و نهاد‌ها می‌باشد.
اما بی‌تردید، یک اقدام اساسی برای وا داشتن اشخاص آلوده به این آفت سیاسی-اخلاقی، اقناع‌سازی رأی‌دهندگان به لحاظ کردن آن در رفتار انتخاباتی و گزینش نامزدهاست. چنین افرادی چنانچه بدانند که هرگونه تهمت‌زنی و اهانت آنان در فضای رقابت سیاسی، موجب نفرت و واگرایی رأی‌دهندگان و کاهش رأی خواهد شد، احتمال اجتناب او از این شیوه رذیلانه و غیراخلاقی به مراتب بیشتر از اصرار به تداوم آن خواهد بود.
اهانت و توهین علیه رقیب در رقابت‌های انتخاباتی باید یک منطقه ممنوعه قطعی به حساب آمده و همگان ملزم به رعایت آن گردند

جایگاه تسلیحات در امور بین الملل

سید محمود صدری

این روزها  موشک ویا مردم یک موضوع داغی شده است .این جنجال غیر منطقی یاد آور  بحث تعهد وتخصص زمان بنی صدر است. در آن زمان روشن بود که یک بحث انحرافیست وامروز نیز معلوم است که محلی از اعراب ندارد چرا که قراردادن مردم در مقابل موشک وبر عکس یک امر انحرافی  وبی اساس است.  بازدارندگی نظامی در هر کشوری یک نیاز حیاتی برای ادامه زیست آن کشور ومردمش میباشد .بازدارندگی نظامی همچون گلبول‌های سفید در برابر هر نیروی مهاجم است .تضعیف‌ بدن به معنای ورود میکروب وبیماری ویا مرگ است. ایران نیز  هر زمان که ضعف داشته است مورد هجوم اقوام بیگانه وحشی همچون مغول ویا تسلط قدرتها واشغال کشور مثل جنگ جهانی دوم شده است .

همه کشورها در جهان امروز ودر قدیم واز بدو تاریخ بشریت سیاست بازدارندگی را اعمال کرده اند .در زمان جنگ سرد توازن وحشت از وقوع جنگ بین شوروی وآمریکا جلوگیری میکرد .اکنون  نیز اگر آمریکا به چین وروسیه حمله نمیکند بخاطر ترس از توازن قدرت هسته این دو کشور است .

روشنفکران قبل از انقلاب چون از شرایط منطقه وبین الملل مطلع نبودند  سیاستهای نظامی شاه را مورد انتقاد قرار می‌دادند. آنها مخالف شاه مستبد وخود رای بودند ولذا هر سیاستی که او دنبال میکرد  را منکر میشدند  .مرحوم مهندس سحابی که از افراد پاک ودرستکار وانسانی شریف بود در اواخر عمر به این اشتباهات اعتراف کرده است . بعضی از روشنفکران ومخالفان شاه آنقدر در جهل بودند که سیاست او در ظفار ودر مقابل صدام را نفی میکردند.چپها وکمونیستها پا را فراتر گذاشته طرفدار رژیم جنایتکار بعث عراق‌بودند .

اکنون نیز بخشی از منتقدان حکومت اسلامی به سیاستهای موشکی ونظامی انتقاد وارد می‌کنند ویا بطور کلی خواستار عدم استمرار این سیاست می باشند .

این مخالفت ناشی از تضاد آنها با حاکمیت دارد .همانگونه که مخالفان شاه همه سیاستهای درست وغلط او را در یک مجموعه قرار می‌دادند وآنرا در راستای منافع کشور نمی‌دانستند  عده ای از ناراضیان فعلی نیز هر اقدام حکومت اسلامی را محکوم میکنند .

قدرت پیدا  کردن کشورها با هر سیستمی در نهایت بنفع مردم وآن کشور است .حکومتها در نهایت تاریخی دارند اما کشور وجامعه باقی میماند .شاه رفتنی شد اما فانتوم ها وهوا نیروز او در اوایل جنگ تنها نیروی بازدارنده پیشروی سربازان صدام بودند . اگر قرارداد اف شانزده ها لغو نشده بود صدام در مخمصه جدی تری قرار میگرفت .اف چهارده ها هنوز بعنوان اصلی ترین  پاسدار هوائی کشور میباشند .

پوتین  جدا از ماهیت غیر انسانی اش مرد بسیار با هوش ومیهن دوستی است اودر چندین سال پیش در برابر نظامیان اظهار داشت : اگر قدرت هسته ای روسیه وجود نداشت در دوران پس از فروپاشی،  کشور به اضمحلال دچار میشد ولی قدرت هسته ای در آن دوران کشور را نجات داد

سیاست، امری نخبگانی یا همگانی؟
علی‌ عسگری
 کنشگری سیاسی با توجه به ماهیت پیچیده و درهم‌تنیده با روابط مختلف طبعا نیازمند مقداری نخبگی و سطحی از دانش است. از این رو این پرسش که سیاست امری نخبگانی است یا همگانی شاید در بدو امر پاسخ روشنی داشته و انسان آن را امری نخبگانی بداند. با این حال می‌توان پرسش دیگری را نیز طرح کرد: آیا سیاست امری صرفا نخبگانی است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت قطعا خیر! حداقل آنچه قطعی بوده آن است که در اندیشه رهبران انقلاب اسلامی که در تار و پود جمهوری اسلامی تنیده شده، کنشگری سیاسی نباید امری متعلق به خواص باشد. برای این موضوع می‌توان استنادات مختلفی ارائه کرد اما به نحو مختصر گویاترین سند برای این مدعا، بخشی از بیانات امام خمینی در ۹ اسفند ۱۳۶۲ است که می‌فرمایند: «بیدار باشید! توجه کنید! اینها با توطئه‌های‌شان می‌خواهند کار را انجام بدهند، ‎‌نمی‌توانند با دخالت نظامی کار بکنند، اینها می‌خواهند با شیطنت‌های‌شان کار خودشان را‌‎ ‎‌انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به‌‎ ‎‌ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورده.‎ ‎‌حالا می‌گویند سیاست حق مجتهدان است، یعنی در امور سیاسی در ایران 500 نفر ‎‌دخالت کنند، باقی‌شان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به‎ ‎‌مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه‌‎ ‎‌سابق بدتر است برای ایران». 
دنباله‌های این موضوع را در دیگر مسائل نیز می‌توان جست. برای نمونه رهبر معظم انقلاب نیز پیرامون سیاسی بودن دانشگاه چنین بیان فرمودند: «صرفا حکومت‌های دیکتاتوری هستند که می‌خواهند مردم سیاسی نباشند و خدا لعنت کند دست‌هایی را که تلاش می‌کنند دانشگاه غیرسیاسی باشد». 
اما پرسش جدی در تبیین این رویکرد آن است که سیاست غیرمردمی ولو آنکه در دست صالحان و برجستگان یک جامعه باشد (همان‌گونه که در کلام امام خمینی، انتقاد از واگذاری سیاست به مجتهدان است) دارای چه اشکالی است؟ در پاسخ باید گفت سیاست بدون مردم به معنای سیاست بدون پشتوانه، فسادبرانگیز و بدون آینده است. 
این سیاست پشتوانه ندارد، چرا که در فرض سیاست‌زدایی از مردم، آنان تبدیل به توده‌های بی‌تفاوتی خواهند شد که قرار‌گیری در دوراهی‌ها و انتخاب برای آنان موجد هیچ حسی نخواهد بود. هدف از الگوی سیاست‌ورزی امامین انقلاب اسلامی تبدیل کردن مردم به هسته‌های سخت فعال، مقاوم و پیش‌برنده است که اصل انتخاب‌گری آنها در یک برآیند کلی منجر به رشد و سعادت کشور خواهد شد. هرچند در این برآیند کلی مردم ممکن است انتخاب‌های اشتباهی را نیز داشته باشند. 
سیاست بدون مردم فسادبرانگیز است، چرا که مردم مهم‌ترین ناظر ضد فساد در دل یک جامعه هستند. چنانچه مردم نسبت به وقایع سیاسی اطراف خود بی‌تفاوت باشند، کارآمدی، اصلاح و... نیز به حاشیه رفته و سیاست تبدیل به عرصه تولید ثروت برای جریان‌های قدرت خواهد شد. سیاست بدون مردم، بدون آینده است، چرا که «نیروی پیشران یک جامعه مردم هستند». 
جدی‌ترین گروهی که می‌توانند خیر عمومی را در یک فرآیند بلندمدت تأمین کرده و با اصلاح وضعیت، زندگی بهتری را تضمین کنند مردمند. نفع جریان‌های سیاسی و صاحبان قدرت، حفظ وضعیت موجود است، لذا اگر مردم از سیاست حذف شوند به معنای فقدان گروه تحول‌خواه و پیشران برای کشور است. این موضوعی است که می‌توان در حادثه‌های تاریخی نیز دنباله‌های آن را جست‌وجو کرد و با بررسی مصادیق مختلف از آن عبرت گرفت. سیاست بدون مردم یا میدان فریب نخبگان بود یا قتلگاه آنان. این موضوعی است که در تاریخ ایران معاصر، یک بار در مشروطه و یک بار در نهضت ملی شدن نفت رخ داد. در نهضت نفت با کنار گذاشته شدن مردم و تکیه بر امر سیاسی شاهد ناکامی و فریب سیاستمداران هستیم. در جنبش مشروطه نیز فقدان حضور مردم در نهایت منجر به سیطره جریان‌های وابسته به استعمار و شهادت ‌آیت‌الله شیخ‌فضل‌الله نوری شد، لذا سیاست بدون حضور مردم در نهایت همچنان که هابز می‌گوید امری به ذات شر و مخرب است، لذا سیاست سازنده، سیاستی است که از دل کنشگری مردمی بیرون آمده باشد
 

معنای مردم‌سالاری و اولویت امروز ما

 محسن پیرهادی

یک. ۹ روز تا دو انتخابات مهم مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری باقی‌مانده و طبیعتا مهم‌ترین مسئله همه کنشگران این عرصه در بازه زمانی پیش‌رو، مشارکت است. مشارکت قوی و مؤثر، از یک جهت تهدیدهای بسیاری را خنثی می‌کند و از طرف دیگر، علاوه بر این‌که وسیله‌ای اقتدارساز و رافع خطر است، نفس حضور درصد بالایی از مردم در انتخابات در یک نظام مردم‌سالار، هدف است.
دو. در سال‌های اخیر، تا سخن از مشارکت می‌شود، همه نگاه‌ها به سمت جریان‌های سیاسی می‌رود و مشارکت یا عدم مشارکت، سیاسی تفسیر می‌شود. این در حالی است که مشارکت در شرایط فعلی، بیش از آن‌که پدیده‌ای سیاسی باشد، مسئله‌ای اجتماعی است.
سه. گزاره بند قبل احتیاج به استدلال و اثبات دارد و نیازمند بیان نمونه‌هاست. پیمایش‌های مختلف نشان می‌دهد که از میان واجدان شرایط رأی در ادوار مختلف، حدودا ۲۰ درصد آرا متوجه جریان مشهور به اصولگرا و ۲۰ درصد اصلاح‌طلب است.
۶۰ درصد باقی‌مانده آرا معمولا ناشی از سلایق شخصی، فضای غالب و عمدتا غیرسیاسی است. دلیل غیرسیاسی بودن این اکثریت هم آن است که در سال ۸۰ به آقای خاتمی ‌و در سال ۸۴ به آقای احمدی‌نژاد مایل می‌شود، درحالی‌که این دو شخصیت از منظر سیاسی کاملا نامتجانس‌اند.
چهار. انتخاباتی پرشور و با مشارکت بالا تلقی می‌شود که عمده عناصر غیرجریانی و غیرسیاسی پای صندوق بیایند. درست است که ایجاد دوقطبی میان دو جریان ۲۰ درصدی جامعه ایران، می‌تواند محرک ۶۰ درصد غیرسیاسی باشد -مشابه آنچه در سال ۸۸ رخ داد و
۸۵ درصد واجدان، رأی دادند- اما ایجاد دوقطبی تنها راه تقویت مشارکت نیست. باید به سراغ بخش‌های غیرسیاسی‌تر جامعه هم رفت. این یعنی امروز، حتی اگر کاندیداهای حداکثری جریان اصلاح‌طلب تأیید شوند یا خودشان حاضر باشند در میدان حضور یابند، احتمالا باز هم توان تکان‌دادن بدنه حامیان خود و سمپات‌ها را نخواهند داشت.
پنج. احتمالا شما هم در اطرافیان خود چنین افرادی را دیده‌اید؛ اگر در گذشته برخی از شدت معترض‌بودن، سیاسی‌بودن یا عدم پذیرش فضای حاکم، پای میدان انتخابات نمی‌آمدند، امروز افرادی از طبقات متوسط یا محروم ممکن است نخواهند پای صندوق بیایند. حتی ممکن است این افراد، از وفاداران کامل به انقلاب اسلامی و مثلا عضوی از بسیج هم بوده باشند‌. باید برای بالا بردن مشارکت در همه طیف‌های جامعه تلاش کرد، اما تلاش برای طیف اشاره‌شده ضروری‌تر است.
شش. پس از انحلال شورای شهر اول تهران با نظر وزارت کشور دولت آقای خاتمی، مردم تهران از این نهاد بسیار ناراضی بودند و پایین‌ترین نرخ مشارکت در تمام ادوار با حدود ۱۳ درصد ثبت شد. اما با کارآمد شدن این شورا در دوره‌های بعد و کاهش اختلافات بی‌مورد، این نهاد در میان مردم جایگاه پیدا کرد و درصد مشارکت در انتخابات ادوار بعدی آن چندین برابر شد. این یعنی عموم مردم (همان اکثریت غیرسیاسی مردم) به همان میزان که با فرد یا جریانی عقد اخوت ندارند و با مشاهده عملکرد ضعیف ناراضی می‌شوند، به‌همان میزان با مشاهده خدمت زود راضی می‌شوند و پای کار می‌آیند.
هفت. تکلیف چیست؟ در همین یک هفته باقی‌مانده تا پایان مهلت تبلیغات انتخابات، هر یک از ما که به ضرورت حضور مردم در میدان واقف است، باید با مردم عادی کوچه و بازار سخن بگوید و این کار را از اطرافیان خود شروع کند. اگر هر یک از ما، چند نفر از اطرافیان خود اعم از دوست، همسایه، همکار یا … را به مشارکت در انتخابات دعوت کنیم، فضای کشور تغییر اساسی خواهد کرد. مردم، یکایکشان حق دارند. علاقه‌مندان به آرمان‌های اساسی این کشور یعنی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت باید این فداکاری را داشته باشند که حتی اگر بدانند فردی در صورت قانع‌شدن به حضور، علیه خودشان رأی خواهد داد، این کار را انجام دهند. دعوت مردم به حضور ممکن است خیلی هم راحت نباشد. باید پای حرف مردم نشست، غرور خود را شکست، انتقادات و درد دل‌ها را شنید و حق را به مردم داد. گاهی برخی کلمات را آن‌قدر گفته و شنیده‌ایم که در معنای دقیقشان کمتر تدقیق کرده‌ایم. مردم‌سالاری یعنی مردم، سالارند.

حرکت در هزارتو: نگاهی نظری به بیانیه «روزنه‌گشایی»

علی قلی‌زاده 

هم‌زمان با گسترش سایه انتخابات مجلس در اسفندماه بر عرصه سیاسی ایران ما، یک پرسش حیاتی در سراسر کشور مطرح ‌شده است: مشارکت کنیم یا نه؟ این دوگانه، بحث‌های آتشینی را به ویژه در میان اردوگاه اصلاح‌طلبان به پا کرده است که در بیانیه جبهه اصلاحات و بیانیه‌ «روزنه‌گشایی کنیم» توسط ۱۱۰ فعال سیاسی و مدنی اصلاح‌جو نمود یافته است. این مقاله با استفاده از طیفی از چارچوب‌های نظری، سوابق تاریخی و واقعیت‌های پیچیده سیاست ایران‌ و ضمن بررسی انتقادی شایستگی‌های رویکرد مشارکت‌جویانه و تأثیرات گسترده‌تر آن بر آینده دموکراسی در ایران، به بررسی استدلال‌های ارائه‌شده در بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم» و ترسیم مسیر راهبردی این بیانیه برای مشارکت در انتخابات می‌پردازد.

مشارکت دموکراتیک: فانوسی در دوران سخت: در قلب بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم»، اعتقاد راسخ به قدرت بنیادین مشارکت دموکراتیک، حتی در سیستم‌های ناکامل، وجود دارد. این بیانیه بازتابی است از استدلال‌هایی که توسط آدام پرژوورسکی در آثار مختلف حول دموکراسی و توسعه در جوامع مختلف منتشر کرده و پذیرفته است که حتی انتخابات ناقص نیز می‌توانند به عنوان سنگ‌بنای مهمی در فرایند دموکراتیزه‌شدن تدریجی عمل کنند. این بیانیه استدلال می‌کند که با مشارکت فعال، اصلاح‌طلبان می‌توانند از سیستم موجود – هرچند محدود – برای تقویت صدای خود، طرفداری از تغییر و تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاستی در موضوعات مرتبط با رفاه و آرزوهای مردم ایران استفاده کنند.

فراتر از یک رأی: مشارکت راهبردی: این بیانیه فراتر از یک فراخوان ساده برای رأی‌دادن در انتخابات است و بر اهمیت مشارکت راهبردی در کل فرایند انتخاباتی تأکید می‌کند. این به معنای تشکیل ائتلاف‌ها، استفاده از فضای انتخاباتی، مطرح‌کردن مطالبات اصلاح‌طلبانه، افزایش آگاهی عمومی و پرورش تفکر نقادانه، نقد دولت‌ها و مجالس پیشین نزدیک به جریان‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب، بررسی انتقادی برنامه‌های نامزدهای میانه‌رو در انتخابات آتی و میزان هم‌راستایی آنها با ایدئال‌های اصلاح‌جویانه و پاسخ‌گو نگه‌داشتن منتخبان به وعده‌هایشان است. این بیانیه بر لزوم یک رویکرد راهبردی که با اهداف بلندمدت اصلاحی هم‌راستا باشد و تأثیر تلاش‌های اصلاح‌طلبانه را به حداکثر برساند، تأکید می‌کند.

میراث مبارزه: احترام به گذشته، شکل‌دادن به آینده: صندوق رأی در ایران، همان‌طور که در بیانیه برجسته شده، هم یک ابزار اجتماعی و هم نمادی از تلاشی طولانی‌مدت برای مطالبات دموکراتیک ملت ایران است. حق رأی نماد آرزوهای نسل‌هایی است که برای داشتن صدایی در شکل‌دهی به سرنوشت ملت خود تلاش کرده‌اند.

بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم» استدلال می‌کند که تحریم این حق، نه تنها رأی‌دهندگان را محروم می‌کند بلکه به اصول مردم‌سالاری که در پی تحکیم آن است نیز صدمه می‌زند. هر رأی داده‌شده، صرف‌نظر از نتیجه فوری، به تقویت فرایندهای دموکراتیک در جامعه کمک می‌کند. رأی «روزنه‌گشا» با اهداف و انتظارات حداقلی، در انتخاباتی که کاملا آزاد نیست می‌تواند پیام قدرتمندی از سوی منتقدان وضع موجود به ساختارهای قدرت بفرستد که رأی‌دهندگان، با وجود همه محدودیت‌های انتخابات همچنان مشارکت‌جو و متعهد به دنبال‌کردن آینده‌ای دموکراتیک‌تر هستند و آن‌چنان که در بیانیه به زمینه‌های تاریخی اشاره شده است، مشارکت‌های گشایش‌آفرین در شرایط عسرتِ سیاست به تشکیل اقلیت‌های راهگشا در مجلس شورای ملی شانزدهم (۱۳۲۸) و مجلس شورای اسلامی پنجم (۱۳۷۴) و دولت‌های توسعه‌آفرین در ۱۳۷۶ و ۱۳۹۲ انجامیده‌اند و مردم‌سالاری و توسعه در ایران را چند گام به پیش برده‌اند.

منطق عمل جمعی:  ائتلاف‌سازی ملی: نویسندگان این بیانیه به چالش‌های قابل توجهی که در سیستم انتخاباتی ایران وجود دارد، اذعان دارند و محدودیت‌های اعمال‌شده توسط شورای نگهبان و محدودیت‌های گسترده‌تر در ساخت سیاسی کشور را واقعیت‌های انکارناپذیری می‌دانند، با این حال، نسبت به بدبینی به اصل نهادهای انتخابی و دوری از مشارکت هشدار می‌دهند. در این راستا می‌توان به «منطق عمل جمعی» منکور اولسون اشاره کرد که به خطرات «سواری رایگان» می‌پردازد- شرایطی که افراد به دلیل بی‌اثرپنداشتن عمل خود، از مشارکت صرف‌نظر می‌کنند و در نهایت صدای جمعی اصلاح‌جویان را ضعیف می‌کنند. به جای آن، این بیانیه بر اهمیت «عمل جمعی» همه جریان‌های توسعه‌گرا تأکید و از رویکردی حمایت می‌کند که ضمن پذیرش محدودیت‌ها، به دنبال استقاده از مسیرهای موجود برای تغییر است. بیانیه روزنه‌گشایی در رویکردی عملی پیشنهاد می‌کند که «نامزدهایی که توسعه‌گرا و اصلاحگر هستند، واجد تخصص و تجربه و صلاحیت‌های سودمند برای نمایندگی مجلس‌اند و به منافع ملی، خیر همگانی، سلامت اقتصادی و پرهیز از فساد و ویژه‌خواری تعهد دارند، می‌توانند مورد حمایت شهروندان توسعه‌گرا و دغدغه‌مندِ زندگی بهترِ ایرانیان قرار بگیرند. به‌رغم کاهش ثبت‌نام نامزدهای باکیفیت و متکثر و همه حذف‌های غیرعادلانه‌، هنوز در رقابت برای بیش از ده‌ها کرسی مجلس دوازدهم چنین نامزدهای میانه‌رو، اصلاح‌جو و سالم حضور دارند که راهیابی تعداد هر چه بیشتری از آنها به مجلس می‌تواند بر امکانات توسعه‌گرایان و زندگی‌دوستان ایران بیفزاید و تفاوتی معنادار در مصوبات مجلس آینده ایجاد کند».

مقاومت  غیرخشونت‌آمیز:  ابزاری برای اعتراض و حرکت به‌ پیش: این بیانیه پتانسیل صندوق رأی را به عنوان ابزاری برای هم اعتراض و هم پیشرفت در مسیر توسعه و مردم‌سالاری در ایران به رسمیت می‌شناسد. در یک سیستم با ساختار مشابه ایران، انتخابات می‌تواند سکویی برای بیان مخالفت و چالش با وضع موجود فراهم کند. این با یافته‌های اریکا چنووث و ماریا استفان در «چرا مقاومت مدنی کار می‌کند» هم‌راستاست، جایی که آنها اثربخشی روش‌های غیرخشونت‌آمیز، از جمله رأی‌دادن اعتراضی و راهبردی، در دستیابی به تغییرات سیاسی را نشان می‌دهند. با مشارکت راهبردی، اصلاح‌طلبان می‌توانند نواقص سیستم را آشکار کنند، خواست‌های رأی‌دهندگان را برجسته سازند و احتمالا پایگاهی برای اصلاحات بیشتر به دست آورند. آن‌چنان که در ادبیات «مقاومت مدنی» تأکید شده، عمل رأی‌دادن خود می‌تواند به عنوان یک شکل از مقاومت غیرخشونت‌آمیز در نظر گرفته شود که به حرکت گسترده‌تری برای تغییر درون سیستم کمک می‌کند.

فراتر  از  تحریم  انتخابات‌: آموختن  از  تجربیات  جهانی و   واقعیت‌های  ملی:  مطالعات متعددی، مانند «تهدید کن اما مشارکت کن: چرا تحریم انتخابات ایده  بدی است» از مؤسسه بروکینگز، وجود دارد که با بررسی ده‌ها مورد تحریم انتخابات در کشورهای با سیستم‌های غیردموکراتیک و نیمه‌دموکراتیک نتیجه می‌گیرند که تحریم انتخابات اساسا ایده شکست‌خورده‌ای است. این تحقیقات استدلال می‌کنند که تحریم‌ها اغلب خطر مشروعیت‌زدایی از جنبش‌های مخالف، اهدای پیروزی آسان و بدون چالش به نامزدهای مخالف مردم‌سالاری و توسعه و کاهش مشارکت رأی‌دهندگان در انتخابات‌های آینده را به همراه دارند. این مطالعات نشان می‌دهد که کمپین‌های تحریم انتخابات به‌ندرت به دموکراسی‌سازی موفق منجر می‌شود. در حالی که شواهد تجربی حاکی از آن است که شرکت در انتخابات، حتی انتخابات ناقص، شانس بیشتری برای پیشرفت تدریجی دموکراتیک دارد. رویکرد تحریم انتخابات در ایجاد اتحاد در نیروهای مخالف با مشکلات مواجه می‌شود. تحریم انتخابات اغلب نیازمند انسجام داخلی قوی در میان احزاب مخالف است که دستیابی به آن در چشم‌اندازهای پراکنده سیاسی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. مشکل دیگر تحریم انتخابات پیامدهای ناخواسته برای مشارکت رأی‌دهندگان است. بی‌تفاوتی و انفعال به دنبال تحریم افزایش می‌یابد و بسیج رأی‌دهندگان در انتخابات آینده را دشوارتر می‌کند. به جای دوری از مشارکت، بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم» از آموختن از تجربیات جهانی و سازگارکردن استراتژی‌ها با شرایط ایران حمایت می‌کند.

مسیر   پیش‌رو: حرکت در عدم‌ قطعیت با هدف مشخص:  انتخاب – برای مشارکت یا عدم مشارکت – همچنان پیچیده و با ریسک‌ها و عدم‌ قطعیت‌هایی همراه است. راهبری در این مسیر پیچیده، شجاعت، تفکر راهبردی و درک دقیق از عرصه سیاسی ایران و بین‌الملل را می‌طلبد. در حالی که نتیجه نهایی انتخابات اسفند به احتمال زیاد به نفع اصولگرایان خواهد بود، مشارکت دقیق و استراتژیک در آن می‌تواند با ایجاد اقلیتی قدرتمند به حرکت به سوی آینده‌ای روشن‌تر و دموکراتیک‌تر برای ایران کمک کند و برای انتخابات ریاست‌جمهوری بعدی روزنه‌ای برای بازگشت ایران ما به میانه‌روی بگشاید. همان‌طورکه بیانیه تأکید می‌کند تغییر و پیشرفت نیازمند حضور و دخالت مداوم ما در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی است. با این روحیه تزلزل‌ناپذیر تعاملی و مشارکت‌جویانه است که شهروندان ایرانی می‌توانند مسیر خود را از درون هزارتوی سیاست ترسیم کنند و با هدف و عزم راسخ از عدم قطعیت‌ها استقبال کنند. برای پایان‌بندی این مقاله از این بخش بیانیه استقاده می‌کنم که «به تعبیر رسای مرحوم عزت‌الله سحابی «صبر اصلاح‌طلبانه و تحمل حرکت تدریجی از گلوله‌خوردن هم سخت‌تر و گاهی از شهادت هم باارزش‌تر است». در شرایط عسرتِ کنونی سیاست در ایران، ما با کسری نارضایتی و بحران و آرزوهای جمعی نیکو مواجه نیستیم و باید برای کاهش کسری راه ‌حل، کاهش کسری ظرفیت گشایشگری عملی مصلحان، کاهش کسری حد وسط سیاسی (برای ساختن توافق‌های ملی و ائتلاف‌های حل مسئله‌ای گسترده و قوی)، کاهش کسری قدرت متشکل جامعه، کاهش کسری اندازه طبقه متوسط، کاهش عملی انواع تهدیدها و فشارها به ایران و نابرابری‌ها و تبعیض‌ها و فقر و کاهش کسری کیفیت حکمرانی به شکل گام به گام دستاورد و ظرفیت بسازیم».

هر چند رسد آیت یأس از در و دیوار/ تا ریشه در آب است امید ثمری هست