مهمترین تفاوت انقلاب کبیر فرانسه با انقلاب اسلامی ایران به جهتگیریهای آنها مربوط میشود. اولی انسان را از عرش الهی بر فرش انسانمحوری و انسانمداری ساقط کرده و در پی ترجیح اراده بشر بر اراده خداوند و آزاد کردن بشر از همه قیود الهی بوده است و دیگری با تکیه بر فطرت پاک انسانی در پی آشتی دادن انسانها با خدا است و با ۱۸۰درجه اختلاف نسبت به انقلاب اول به هموار کردن راه بشر به سمت معنویت و نجات انسانها از باتلاق رذایل شیطانی همت گماشته است. مهمترین مأموریت انقلاب اول، قطع رابطه انسان با خدا و راهبرد اصلی انقلاب دوم، اصلاح رابطه انسان با خدا و بازگشت به ارزشهای والای الهی است.
انقلاب لیبرالیستی فرانسه در سال ۱۷۸۹ را میتوان سرآغاز و سرچشمه فکری نظام سلطه دانست که تمام شالوده و ساختارهای سختافزاری و نرمافزاری و تمام ساحات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی، علمی و هنری نظم موجود جهانی بر پایههای آن تفکر بنا نهاده شده است. هدف اصلی نظم موجود جهانی که ریشههای آن به رنسانس برمیگردد، سقوط انسان از عرش الهی بر فرش مادیات و هبوط در برهوت و باتلاق ترجیح اراده انسان بر اراده خداوند است که اساس و مفهوم دموکراسی در نظم موجود جهانی نیز به همین معنا است.
امروز دنیای هنر، رسانه، ارتباطات، فضای مجازی و دانشگاهها همگی در خدمت ترویج «سکولاریزم و طرد خدا از زندگی بشر»، «بی هویتسازی انسان»، «محو و نابودی روابط سالم اجتماعی» و «نابودی نظام خانواده» است. کمتر فیلمی را در رسانههای غربی میتوان یافت که مروج «روابط ناسالم»، «تخریب پیوندها و بنیان خانواده» نباشد. سازمان ملل متحد و زیرمجموعههای آن و همه سازمانها و ساختارهای بینالمللی و منطقهای در خدمت گفتمان لیبرالیستی و اومانیستی غرب هستند. همه قوانین، قراردادها و اسناد بالادستی بینالمللی در راستای تحکیم و ترویج دین بشرساخته و زمینی (منبعث از گفتمان انقلاب لیبرالیستی فرانسه) تنظیم شده و میشوند.
و، اما انقلاب اسلامی ایران در عصری که جهان بشری، در نظام به ظاهر دوقطبی تحت تأثیر انقلاب لیبرالیستی فرانسه و در چارچوب گفتمان اومانیستی غرب، در مسیر انحطاط اخلاقی گام بر میداشت، طلایهدار انقلاب مستضعفین و جنبشهای عدالتخواهانه شد و پابرهنگان مغضوب نظامهای فاسد سرمایه داری را به مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم ابرظالمان و مستکبران جهانی فراخوانده است. انقلاب اسلامی ایران با هدف «احیای کرامت انسانی و ارزشهای الهی»، «استقلال، آزادی و رهایی از ظلم، استبداد و چپاولگری ظالمان» و «رهایی از الگوی وابستگی به غرب یا شرق» پا به عرصه وجود گذاشته و عملاً ماهیت نظام سرمایه داری غرب را زیر سؤال بوده و گفتمان اومانیستی غرب را به چالش کشیده است.
در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی گفتمان مقاومت به عنوان یک گفتمان معتبر، مستقل و فراگیر نه تنها از جغرافیای ایران و نه فقط از منطقه غرب آسیا بلکه از مرزهای جهان اسلام نیز فراتر رفته و قلوب مستضعفین سراسر گیتی را جذب مغناطیس مقاومت کرده است. آنچه این روزها در سراسر جهان به ویژه در کشورهای غربی در اعتراض به توحش و ددمنشی تروریستهای رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی فلسطین مشاهده میشود تصویری روشن از جهانی شدن گفتمان مقاومت است. امروز جهان شاهد امواج بیداری انسانی است. بشر امروزی خسته و ملول از بیش از دو قرن تلاش برای مرگ ارزشهای فطری و الهی، به شدت تشنه معنویت و ارزشهای الهی شده است. همه قرائن و شواهد نشان میدهد که حرکت جهانی انقلاب ارزشهای اسلامی و الهی تازه شروع شده و دیری نخواهد گذشت که شریانهای امواج بیداری انسانی به هم پیوند خورده و به رودخانهای بس بزرگ خروشان (به وسعت جهان) تبدیل خواهد شد و دودمان نظام سلطه را بر باد داده و نظم جدید جهانی با گفتمان عدالتخواهی و آشتی با خدا شکل خواهد گرفت و پیشبینی معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به وقوع خواهد پیوست که «من با اطمینان میگویم که اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مینشاند».
دکتر صلاح الدین هرسنی
قسمت اول…
بعد از ۴۸ سال صبر و انتظار بی امان جام ۲۰۲۳ ملت های آسیا نیز برای ما با شکست تلخ در مقابل قطر به پایان رسید و قطعا حسرت فتح چنین جامی برای ما ۵۱ ساله خواهد شد.
قبل از رسیدن تیم ملی به مرحله نیمه نهایی جام ملت های ۲۰۲۳ گفته بودم که بنا به مسائل فنی و همچنین هزاران مسائل غامض،پیچیده و پروبلماتیک دوست ندارم که تیم ملی فوتبال فاتح و قهرمان این جام گردد. یکی از دلایلم بهره برداری سیاسی بخشی حاکمیت از فوتبال بود که تلاش داشت پیروزی های فوتبالی را همانند سایر رخداد ها، سیاسی کند و رخداد هایی از این دست را به سود خود مصادره کند. البته دلایلی بی شماری را برای تمایل به باخت تیم ملی بر شمرده بودم که ذکر مجال همه آنها از حوصله این مقال خارج است و مایل نیستم که همه علل آن آرزو را در اینجا بیان و تکرار کنم. اول بدان جهت که باید آستانه صبر و تحمل خواننده را در نظر بگیرم و سپس نمی خواهم بخاطر آرزو برای باخت تیم ملی بار دیگر مشمول لعن و نفرین بیشتر خوانندگان قرار بگیرم، چون، سخت بر این باورم که حقیقت تلخ است.! حالا که تیم ما با باخت مفتضحانه در مقابل قطر در ورود به مرحله فینال باز ماند، خیلی مایلم همان خوانندگانی که مرا مشمول لعن و نفرین قرار داده بودند، مجددا آن مطلبم را بخوانند و داوری کنند و بگویند که آیا حق با من بوده یا آنکه دارای تمایلات سادیسمی،اجنبی،خائن،مزدور،وطن فروش، عقده ای و دشمن خوشحالی مردم ایران بوده ام؟! واقعیت غیر قابل انکار آنکه من کارشناس فوتبال نیستم،اما عجیب فوتبال دوست و ذهن فوتبالی دارم. تنها تفریح زندگی ام نوشتن و روزنامه نگاری در حوزه سیاست،دیپلماسی،فرهنگ و اجتماع و همچنین پیروزی تیم ملی در ابر تورنمنت هایی چون جام جهانی و جام ملت های آسیا است و همین علایق یعنی تفریح به سبک خودم، بهانه ای می شود که بخواهم حول سیاست،دیپلماسی،فرهنگ و اجتماع و بازی های تیم ملی فوتبال کشورمان در جام ملت های آسیا مطالبی بنویسم و روزنامه های صبح کشوری نیز صرفا به جهت لزوم و ضرورت تعدد دیدگاه ها و البته در راستای خوانش های پُست مدرنیسم، آن را چاپ و منتشر نمایند. هراس و اِبایی هم ندارم که خوانندگان مرا به مصداق (سندروم شوفر) یا همان اصل (خود توانمند پنداری) به توهم دانایی متهم کنند.!! مهم این است که جاده ای را که در آن می رانم،شش بانده و یکطرفه و با دنده ۶ می تازم و از رقص قلم و واژه ها روی کاغذ لذت می برم. واژه ها هنگام نوشتن برایم می بارند و اساسا با مقوله ای به نام (بغض واژه ها) نا آشنا و بیگانه ام. شکارچی ماهری برای شکار واژه ها در منقح کردن ادبیات مطالبم هستم. مهمتر از آن این است که می خوانم،می اندیشم، می نویسم، پس هستم.! در آن نوشته ها گفته بودم که کسی علاقه ای به دیدن نشانه ها ندارد، مجبور است که اتفاق را یکجا هضم کند.! شاید از من بپرسید که چه نشانه هایی وجود داشت که دیده نشد تا تیم ملی فوتبال ما اتفاق بزرگی چون شکست را در یک قدمی فینال در ورزشگاه الثمامه دوحه یکجا ببیند و توسط قطر حذف شود؟ اولین نشانه همان فقدان تدارک تئوری و نظری و با کمترین بازی تدارکاتی و بازی با کشور های فاقد سبک فوتبال یعنی کشور های میکروسکوبی بود. برای اثبات این ادعا قیاس کنید که ژاپن در بازی تدارکاتی به تیم ملی چه کشور هایی بازی کرد و قدم در آوردگاه قطر گذاشت؟ دومین نشانه، رها نشدن از فوتبال به سبک (کارلوس کی روش) پرتغالی بود. طبق نگاه (سیمور مارتین لیپست) در مکتب و پارادایم نوسازی توسعه،پرتغال در زمره کشور هایی بود که قادر به پذیرش امواج دموکراسی در موج های دوم و سوم نشد و نتیجه آن شد که دموکراسی در این کشور بی ثبات ماند و سرانجام به دیکتاتوری تن داد. بر این باورم کی روش وارث همان دموکراسی بی ثباتی که از کشورش به ارث برده است. کی روش موجد و مروج سبک ضد دموکراسی در فوتبال بود. کی روش موجد بازتولید توتالیتاریسمی در خوانش استالینیسم در فوتبال بود و به آزادی و انتخاب اعتقادی نداشت. فرق است میان شاخه راست توتالیستاریسم یعنی نازیسم هیتلری با شاخه چپ آن یعنی استالینیسم لنینیستی که اساسا پویش آن به مهندسی روح انجامید. نازیسم در قیاس با استالینیسم تا میزانی به راسیونالیسم و سوبژه و در نتیجه جولان دادن به متفکرانی چون (مارتین هایدگر) و (کارل اشمیت) مجال داد. از میان همه فلاسفه و اندیشمندان فقط اعضای مکتب فرانکفورت بودند که به جهت ترس از آلمان نازیسم و پیشوای آن یعنی رایش سوم (هیتلر) آلمان به مقصد آمریکا ترک کردند. اما پویش استالینیسم در تئوریزه کردن مسائل لنینیسم به ارتداد و اردوگاه های کار اجباری انجامید و متفکر و البته اپوزیسیونی چون (الکساندر سولژنیتسین) با مانیفستی چون (مجمع الجزایر کولاک) را در مقابل خود قرار داد. مهمترین هنر کی روش بر هم زدن قاعده دموکراسی در فوتبال و بردن تیم در لاک دفاعی بود. تیم های فوتبال کلمبیا، مصر و همین قطر میزبان را به مرز نابودی کشاند و نتیجه آن شد که مربی گری او را نپسندند و نپذیرفتند و دست رد بر سینه اش زنند..اما ایران او را بها داد و تا توانست تمام امکاناتش را در اختیارش گذاشت. پترو دلار های ایران به کامش سازگار شد و آنقدر مغرور و قلدری رفتار می کرد که گویی او چوپان است و ۸۵ میلیون دوستدار فوتبال گوسفند. او حتی به خاطر جو گل آلود سپهر سیاست کشورمان تحت لوای دفاع از حقوق ملت ایران به نوع و نحوه حکمرانی طعنه می زد. ارنج و آرایش سیستم او آنقدر ضعیف و ناکارآمد بود تا جایی که قطر و کمترین کشور های عربی برای ما اسباب درد سر شوند. دلمان را تنها به این خوش کرده بودیم که کی روش با همین ضد فوتبال دوبار توانست ما را به جام جهانی و فقط برای بازی در مرحله گروهی ببرد. اما مهمترین نشانه همان لژیونر هایی بودند که به خاطر بزرگی نکردن حتی داد مربی معلوم الحال و متوهمی چون قلعه نویی را در آوردند
۱- مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش به مقوله «قدرت» و «اقتدار ملی» اشاره فرمودند و نقش تعیینکننده این دو مقوله در پدیداری «امنیت ملی» را یادآور شدند.
ایشان آنگاه به رسالت تاریخی و وظایف کلیدی خواص در پدیداری اقتدار ملی و امنیت ملی اشاره فرمودند و این نقش را در خنثی کردن تهدیدات دشمن، تعیینکننده خواندند و تأکید کردند: «مردمسالاری دینی ضامن امنیت ملی و قدرت ملی است.»
ملت ما در چهل و پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به پای صندوقهای رأی میروند تا با تحکیم مبانی مردمسالاری مهر تاییدی بر اقتدار ملی ایرانیان در مقابله با استبداد و استکبار جهانی بزنند.
۲- ۲۲ بهمن را در پیش داریم. روز غلبه نور بر ظلمت، روز آغاز حکومت الله در ایران اسلامی و روز پایان حکومت ۲۵۰۰ ساله ستمگری و تبهکاری پادشاهان جور!
ایرانیان در این روز به خیابانها میآیند تا با حضور خود درصحنه، اقتدار ملی را به رخ جهانیان بکشانند و حمایت خود را از نظام الهی تکرار کنند.
حضور در این میدان در نگاه جهانیان بهمثابه یک رفراندوم در تایید نظام الهی و اعلام نظر صریح مردم بر تداوم انقلاب اسلامی دارد.
۳- فیلسوفان سیاسی غرب و برخی دلسوزان به مصلحان اجتماعی در ۲۰۰ سال اخیر توصیه میکردند، قدرت فساد آور است و به آن نزدیک نشوید؛ آن را برای اهلش که در وادی فساد و تباهی هستند بگذارید.
گزاره قدرت فساد آور است، یک دروغ فلسفی بود. مماشی رهبران انقلاب نشان داد ترس از دست دادن قدرت، حرص رسیدن به قدرت و طعمه انگاشتن قدرت، فساد آور است.
۴- امامین انقلاب در مشی سیاست ورزی و انقلابی گری نشان دادند نه حرص و طمعی در رسیدن به قدرت دارند و نه ترس از دست دادن آن را دارند. آنها بر «علم»، «عدل»، «حکمت»، «خداترسی» و «صیانت نفسی» تکیهدارند.
امامین انقلاب نشان دادند «حرص»، «طمع» و «ترس» در سازه روحی آنان راه ندارد و در پی ایجاد حیات طیبه الهی در جامعه هستند.
از جمعبندی همه سخنان و رهنمودهای امامین انقلاب تاکنون سه کلمه بیشتر صادر نشده است:
الف- به آیات الهی کفر نورزید.
ب- از طاغوتها حمایت نکنید.
ج- از نافرمانی انبیا و اولیای الهی پرهیز کنید.
تا به حیات طیبه برسید و مشمول رحمت الهی شوید.
امامین انقلاب به قدرت ملی و اقتدار ملی میاندیشیدند و آن را متضمن امنیت ملی و رفاه ملی میدانستند. آنان ثابت کردند «سیاست» امر مقدسی است و طواغیت جهان با تقدسزدایی از آن در پی ستم و دیکتاتوری، تباهی و تبهکاری هستند.
لذا امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی صریح، شفاف و عریان فرمود:
– ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست تا مبارزه هست ما هستیم.
– ما تصمیم داریم پرچم لاالهالاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.
– جنگ ما جنگ عقیده است، جغرافیا و مرز نمیشناسد.
– من بهصراحت اعلام میکنم جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایهگذاری میکند.
۵- امروز امام خامنهای با همین دستفرمان امام خمینی (ره)
و راهبرد انقلابی ایشان با تکیه بر جوانان انقلابی و ملت رشید ایران و تربیتیافتگان مکتب امام(ره) در خارج از مرزهای جغرافیایی پشت دیوارهای ناتو و پایگاههای نظامی آمریکا و نیز مرزهای سرزمینهای اشغالی خیمه زده است.
مردم دلیر غزه و کرانه باختری رود اردن و دیگر نیروهای مقاومت در عراق، سوریه، لبنان و یمن بیش از ۱۲۷ روز است یک نبرد حماسی و یک شکست جبرانناپذیر را به رژیم صهیونیستی تحمیل کرده و بهزودی صدای شکستن استخوانهای طاغوت و طواغیت منطقه در ۵ قاره جهان شنیده میشود.
۶- انتخابات با یک فهم درست از حکمرانی باید منجر به آرامش و امنیت شود. دشمن میخواهد با دستکاری در ذهن مردم و خواص، انتخابات را بهصورت تهدید امنیت ملی درآورد.
کما اینکه در انتخابات سال ۸۸ در این مسیر گام برداشت.
دشمن به اضلاع مشارکت و رقابت القا میکند انتخابات یعنی «منافزایی» در قدرت نه «همافزایی»! با همین ترفند کلید ذهن سیاسی برخی را در دست میگیرد و در روز برگزاری انتخابات اخلال میکند.
متأسفانه برخی در اردوگاه اصلاحطلبی با پذیرش این منطق مسیر «افسادطلبی» را پیشگرفته و درراه امنیت و رفاه ملی اخلال میکنند.
ملت رشید ایران روز ۱۱ اسفند بهپای صندوقهای رأی میروند تا مجلس شورای اسلامی بهعنوان نهادی که باید امور کشور را تدبیر کند را با یک نوسازی جدید شکل دهند و نیز با رأی به خبرگان ملت حیات و تداوم رهبری «علم» و «عدل» در اداره امور کشور را تضمین کنند انشاءالله.
این واقعیت را حتی خشکسرترین دشمنان ایرانیت مانند فرقه «داعش» و برادران وهابی آنها میفهمند و خود را «داعش خراسان» مینامند. خراسان تاریخی تا حدود ری میرسید که هرات، بلخ، کابل، فاریاب، بامیان، غور، نیمروز و زابلستان و بخارا و سمرقند و خیوه و خوارزم را هم شامل میشد که نقش این نواحی در ایجاد و نگهداری تمدن ایرانی و بهویژه در پایداری زبان پارسی کمتر از اصفهان، شیراز، ری، تبریز یا کرمان نبوده است. افغانستان یک نام مندرآوردی است که مرده ریک شوم توطئههای انگلیس و سپس روسها برای حفظ سلطه بر هندوستان و آسیای مرکزی بود. این دو کشور استعمارگر میدانستند که فرهنگ و زبان پارسی از راه افغانستان زبان رسمی شبهقاره هند و آسیای مرکزی شده بود؛ بنابراین تیرهای از پشتون های ساکن نواحی مرکزی ایران و هند به نام «افغان» را هم متعهد به خود کردند تا در سرزمینهای ایرانی خراسان بزرگ برای خود بهعنوان میراثخوار میرویس، محمود و اشرف افغان برای خود شریک محلی درست کنند و کشور جدیدی به نام افغانستان بسازند که بین ایران و هند انگلیس و روسیه ضربهگیری پوشالی باشد. و این افغانهای پشتون در ضدیت با ایران و ایرانیت از اسلاف خود مانند محمود افغان چیزی کم ندارند.
شوربختانه آخرین کوشش بزرگمردان ایرانی، مانند قائممقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر و مراد میرزا حسامالسلطنه در نگهداری یکپارچگی ایران را توطئه روس و انگلیس و عوامل «افغان» آنان ناکام گذاشت، آخرین فتح نظامی هرات به دست مراد میرزا بود. این پیروزی که با استقبال شایان مردم مواجه شد، میرفت کابلستان، بلخ، بخارا، سمرقند و خوارزم را هم بگشاید؛ ولی با حمله نیروی دریایی انگلیس به بوشهر و خوزستان ناکام ماند و ایران مجبور شد این کانونهای بزرگ فرهنگ ایرانی و خاستگاه زبان دری را به روس و انگلیس واگذارد. وقایع همزمان با پیروزیهای مراد میرزا نشان میدهد که او نهتنها هرات و مناطق اطراف هریرود را آزاد کرده بود؛ بلکه همه اتباع غیرافغان از او و لشکرش پشتیبانی میکردند و جداکردن افغانستان به خواست و اراده مردم نبوده و فقط به ضرب نیروهای نظامی و سیاسی قدرت فائقه استعماری انگلیس انجام شد. در این ماجرا روسها هم با مصالحه انگلیس قسمتهای شمالیتر شامل سمرقند و بخارا و خیوه را تصاحب کردند!! حال آنکه از دیدگاه سوابق تاریخی زمانی پارهای از تمامیت یک کشور جدایی قانونی مییابد که از یکی از سه راه زیر انجام شود:
1- از راه ابراز اراده عمومی ساکنان محلی با شورشی پیروز بر قوای نظامی حکومت مرکزی که ساکنان بهاصطلاح محلی پشتونهایی بودند که از جنوب کوهها و درههای خیبر آورده شده بودند. نواحی جنوب خیبر در تصرف حکومت انگلیسی هند بود و «افغان»هایی بودند با فرهنگی کاملا متفاوت، از مردم خراسان بزرگ.
2- از راه انتخابات و رأی اکثریت که چنین رویکردی هنوز هم در افغانستان انجام نشده است.
3- از راه اعطای حکومت محلی و استقلال از سوی حکومت مرکزی، درباره «افغانستان» دیدیم که رویکرد برعکس بود و قشون ایران در جنگ متجاسرین را بیرون راند؛ همانگونه نادر شاه افشار افغانهای متجاسر را از ایران بیرون رانده و آنها را به پشت کوههای قندهار پس راند و باقیمانده آنها را که به هند فرار کرده بودند تا دهلی تعقیب کرد و محمدشاه هندی را هم برای پناهدادن به متجاسرین تنبیه کرد. در حقیقت انگلیس و روس وقتی دیدند مراد میرزا خواهد توانست در جنوب تا درههای خیبر و در شمال تا بخارا و سمرقند پیش برود با اینکه ایران در هنگام پیروزیهای مراد میرزا قدرت زمان نادر را نداشت؛ ولی انگلیسها با حمله به جنوب ایران و تهدید به اسقاط حکومت مرکزی با توطئه از بازگشت بخشهای شرقی خراسان بزرگ به ایران مانع شدند و کشوری به نام افغانستان خلق کردند.
در ایران باستان هم کوروش در دفاع از مرزهای ایران در ختن کشته شد که هنوز هم در شرقیترین ایالت چین، در ارومچی و کاشغر مردم به پارسی دری سخن میگویند. در همین زمینه است که ملکالشعرای معزی میسراید که: «از حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است».
در دهههای اخیر تاریخ ناخواندگان، حتی رویدادهای دو قرن اخیر که ناآگاهی آنها به میراثهای ایرانی میرسد دست به سیاستهایی میزنند که حتی دل وابستگان به ایران را از ایران بگریزانند؛ آنهم خراسانیهای فارسیزبانی که به زور توطئه و جعل تاریخی «افغان» نامیده میشوند و پشتونهای طالبانی بر آناند که آنان را «افغان» بنامند.
در برابر میبینیم که دیگر کشورها در ارجنهادن به زبان و فرهنگ خود، در کشورهای دور و نزدیک دنبال همزبان میگردند و با هزینههای کلان آموزشگاه زبان و ایستگاههای مخابراتی و رادیو و تلویزیونی برپا میکنند و برای هرکس که زبان آنها را بداند، کاری میکنند کارستان. و هرگاه این «همزبانان» چه به صورت مسافر رسمی یا آواره به کشورشان بیایند، آنها را با آغوش باز میپذیرند و گویندگان به زبان مشترک را از باشندگان خویش میشمارند و آنها را وسیله انتقال فرهنگ بیننسلی میپندارند؛ پس چرا ما همشهریهای جلالالدین بلخی، رودکی، فارابی و ابن سینای بخارایی را بیگانه میپنداریم؟! حتی برخی از کشورهای مدرننما که در نژادپرستی غوطهورند، مانند آمریکا هر انگلیسیزبان را خودی میداند و میپذیرد و پیش از دریافت اسناد تابعیت، او را از حقوق شهروندی برخوردار میکنند و فقط حق مشارکت در انتخابات ملی و محلی را منوط به دریافت تابعیت میکنند؛ ولی در همین ایالات متحده آمریکا مردم سرزمینهای همسایه را که لاتینزبان هستند، با انواع آزار، به پشت مرزها میرانند. آمریکاییها ایالتهایی که تقریبا همزمان با دزدیدن پارههای اصلی خراسان از ایران، اشغال کردهاند و هنوز اسامی لاتینی آنها زدوده نشده است؛ مانند نیومکزیکو یا تگزاس را مرز بسته اعلام میکنند.
چه باید کرد؟
به مصداق حدیث «الاقربون اولی بالمعروف» یعنی نیکی را از بستگان شروع کنید؛ پس ما هم باید به جای رفتن به سراغ چین و ماچین و روس و ماورای اردن به سراغ ایرانیان نژاده و همکیش در بخارا، بلخ، کابلستان، هرات، خوارزم و سمرقند باشیم تا بتوانیم جایگاه ارزندهای در خانواده ملل جهان امروز بیابیم، از تحریمها رها شویم و به «تعامل سازنده با جهان»* دست یابیم. آمین یا ربالعالمین.
*برای این بحث به کتاب «تعامل سازنده با جهان» نوشته این نویسنده و مرحوم دکتر اکبر ترکان مراجعه فرمایید.