مسعود اکبری
1- شامگاه یکشنبه مراسم اختتامیه سیوسومین دوره بازیهای المپیک در پاریس پایتخت فرانسه برگزار شد. ورزشکاران کشورمان در این رقابتها خوش درخشیدند و دل مردم ایران را شاد کردند. در خصوص ابعاد مختلف و از جمله ابعاد سیاسی حضور ایران در المپیک 2024 پاریس گفتنیهایی هست که در ادامه به اختصار به آنها اشاره میکنیم:
2- کاروان ایران با کسب 12 مدال رنگارنگ شامل 3 طلا، 6 نقره و 3 برنز در رده 21 جهان ایستاد. این در حالی است که در مجموع ۲۰۶ کاروان ورزشی در این دوره از بازیهای المپیک حضور داشته و ۹۱ کاروان موفق به کسب مدال شدند. ناگفته نماند که ایران نسبت به دوره قبل صعود ۶ پلهای را تجربه کرد. ایران در المپیک 2024 پاریس، بالاتر از کشورهایی نظیر سوئیس، بلژیک، دانمارک، ترکیه، پرتغال، آرژانتین، عربستان و قطر قرار گرفت. پیشی گرفتن ایران از کشورهایی از جمله سوئیس، بلژیک، دانمارک، ترکیه و... با سکوت معنادار جریان غربگرا مواجه شد. این طیف که به «خودتحقیری حادّ» مبتلا است، این مسئله را کاملا سانسور کرد. علت روشن است، چون دیگر نمیتوانست با طعنه و کنایه، مدالهای این کشورها را بر سر مردم ایران بکوبد. سالهاست که جریان غربگرا با مقایسه کشورهایی از جمله سوئیس با ایران، خودتحقیری را رواج داده و اعتماد به نفس و خودباوری مردم کشورمان را نشانه گرفته است.
این طیف، از سوئیس یک «آرمانشهر» در ذهن طیفی از مردم کشورمان ترسیم کرده است. این در حالی است که تنها در یک نمونه، بر اساس گزارشهای رسمی منتشر شده در اروپا، سوئیس در صدر فهرست «فساد مالی» در جهان قرار دارد. به عنوان نمونه، بانکهای سوئیس به منظور ایجاد حاشیه امن، اطلاعات مشتریانی که در قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، پولشویی، شکنجه، فساد و سایر جرایم دخیل بودهاند را پنهان میکنند. حالا بگذریم از اینکه سوئیس در مفاسد اخلاقی و از جمله خشونت علیه زنان نیز کارنامه مفتضحانهای دارد.
3- کاروان ورزشی ایران در المپیک پاریس 12 مدال کسب کرد. نکته قابل توجه اینجاست که مدالهای ورزشکاران عزیز کشورمان معادل مجموع مدالهای 6 کشور است. قطر، الجزایر، مصر، تونس، مراکش و اردن همه باهم در المپیک پاریس 13 مدال کسب کردند که تقریبا اندازه ورزشکاران ایران است. جمعیت این 6 کشور به ترتیب مصر(111 میلیون نفر)، الجزایر(45 میلیون)، مراکش(38 میلیون)، تونس(12 میلیون)، اردن(11 میلیون) و قطر(3 میلیون) هستند که در مجموع 220 میلیون نفر میشوند. بر همین اساس کشور ایران با جمعیت 85 میلیونی به اندازه 220 میلیون نفر در مسابقات المپیک پاریس مدال کسب کرده است.
4- در المپیک 2024 پاریس، 115 کشور حتی یک مدال نیز کسب نکردند. عربستان و امارات در میان این کشورها هستند. در سالهای گذشته، افراطیون مدعی اصلاحات و جریان غربگرا - و به عبارت دقیقتر جریان «غربگدا» - با تحقیر مردم ایران، مدعی بودند که راه پیشرفت در عرصههای مختلف و از جمله عرصه ورزش، پیادهسازی الگویی شبیه الگوی توسعه عربستان است. حال این طیف زبان به کام و قلم به نیام کشیدهاند و اصلا به روی خودشان نمیآورند که کشوری که برای تقلید از آن، خودشان را به آب و آتش میزدند، حتی یک مدال هم کسب نکرده و با وجود سرمایهگذاری هنگفت و کلان، با دست خالی از رقابتهای المپیک به خانه بازگشته است.
فرض کنید، ایران بدون هیچ مدالی از المپیک بازمیگشت و عربستان و امارات هرکدام با 12 مدال، در جمع 21 کشور برتر المپیک قرار میگرفتند، در این صورت، جریان غربگرا و افراطیون مدعی اصلاحات چه میکردند؟! چه طعنهها و کنایهها که نمیزدند؛ چه سرکوفتها که حواله مردم ایران نمیکردند. چه ناسزاهایی که نثار حاکمیت نمیکردند.
5- مدالهای رنگارنگ ایران در المپیک پاریس، مربوط به دو رشته کشتی و تکواندو است. رؤسای فدراسیونهای کشتی و تکواندو و همچنین سرمربیان این دو رشته، دو خصلت ویژه دارند، یکی اینکه جوان هستند و دیگر اینکه ایرانی هستند و هیچکدام از این دو فدراسیون در این رقابتها با مربی خارجی شرکت نکرد.
حالا فرض کنید که مربیان تیمهای کشتی و تکواندو، خارجی بودند. در این حالت باز هم جریان غربگرا و افراطیون مدعی اصلاحات یقه میدریدند و فریاد برمیآوردند که چه نشستهاید، که این موفقیت و پیروزی را مدیون مربیان خارجی هستیم و اگر کمک و یاری آنها نبود، باید با دستان خالی و سرافکنده به خانه بازمیگشتیم. این طیف در ادامه، مدعی میشد که باید این مدل موفقیت را در عرصههای دیگر و از جمله عرصه حکمرانی نیز پیادهسازی کرده و برای مثال، باید از خارج مدیر ارشد وارد کنیم و امورات اساسی کشور را با هدایت مدیران خارجی به پیش ببریم و چه و چه!
و اما اکنون که چند جوان غیور و متخصص و متعهد ایرانی، این موفقیت بزرگ و افتخارآمیز را کسب کردهاند، هیچ صدایی از جریان غربگرا و افراطیون مدعی اصلاحات بلند نمیشود. دریغ از یک تجلیل و تشکر خشک و خالی.
6- یکی از ابعاد حضور ایران در المپیک پاریس، درخشش بانوان ورزشکار کشورمان است. مدال نقره ناهید کیانی و مدال برنز مبینا نعمتزاده، مردم ایران را شاد کرد. اما در نقطه مقابل، این موفقیت دختران غیور ایرانی و اهتزاز پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در رقابتهای المپیک، خشم و عصبانیت جریان معاند در خارج از کشور و جریان غربگرا در داخل کشور را در پی داشت.
ناهید کیانی، اولین زن ایرانی است که با پوشش اسلامی به فینال رقابتهای المپیک راه یافت و مدال نقره را از آن خود کرد. اما جریان معاند و جریان غربگرا، تحمل دیدن این موفقیت بزرگ را نداشت. چه آنکه ناهید کیانی در جریان این رقابتها، کیمیا علیزاده، ورزشکار ایرانی که تبعه بلغارستان شده را هم شکست داده بود و جریان معاند و جریان غربگرا از این رویداد بهشدت عصبی و سرخورده بودند.
جریان معاند و جریان غربگرا در مواجهه با درخشش ناهید کیانی زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران، دو گزینه در مقابل خود داشت، یکی سانسور این موفقیت بزرگ بود و دیگری تحریف این موفقیت بزرگ، خب، سانسور اصلا گزینه مناسبی برای این طیف نبود، چرا که این کار در مقابل دیدگان مردم و افکار عمومی به قول معروف، «تابلو» بود و «توی ذوق» میزد. بنابراین جریان معاند و جریان غربگرا در اقدامی مشترک سراغ پروژه «تحریف» رفت. چگونه؟! این دو طیف ضمن تجلیل از ناهید کیانی، از کیمیا علیزاده، ورزشکاری که به وطن و مردم خود پشت کرده و زیر پرچم کشوری بیگانه در رقابتها حاضر شده بود نیز تقدیر کرد.
در حقیقت این دو طیف، در پوشش تجلیل از ورزشکار زن ایرانی، «وطنفروشی» را تطهیر کردند. این در حالی است که به هیچ عنوان نمیتوان ناهید کیانی و کیمیا علیزاده را در یک کفه ترازو قرار داد.
در روزهای گذشته، شرکت «Nike» در یک تیزر تبلیغاتی، متنی برای کیمیا علیزاده نوشته بود تا وی آن را روخوانی کند. متن مذکور این بود:«من وطنم را باختم، همه چیزم را باختم، به غیر از انگیزه پیروزیام». یکی از فعالین رسانهای در توصیف این متن نوشت: «این همان پیامی است که سالهاست به جوان ایرانی تلقین میکنند؛ وطن و هویتات را رها کن و فقط به پیروزی فردیت بچسب، زیر هر پرچمی، با هر لوگو و برندی، برای هر رسانهای، با هر شرایطی.مهم فقط «پیروزی فردی» خودت است. با همین پیام است که از جوان ایرانی «سرباز پیمانکار» بینام و نشان میسازند و در مقابل وطنش قرارش میدهند. کاش کیمیا علیزاده متوجه فریبی که خورده، بشود...»
بله، کیمیا علیزاده، فریبخوردهای است که همه چیز خود را از دست داده است. سؤال اینجاست؛ چه کسانی این شکست بزرگ را به کیمیا علیزاده تحمیل کردند و به قول معروف، وی را هل دادند و زمین زدند؟! پاسخ روشن است؛ جریان معاند در خارج از کشور و جریان غربگرا در داخل کشور. در حقیقت این دو طیف، زیر پای این ورزشکار سابقا ایرانی، پوست موز انداختند و وی را از راه بهدر کردند. البته این به معنی بیتقصیری این فرد نیست. کیمیا علیزاده، آلت دست جریان معاند و جریان غربگرا شد و با وجود نصیحتهای دلسوزان، مسیر غلط و پرخسارت را انتخاب کرد.
7- در جریان رقابتهای المپیک پاریس، باز هم سر و کله جریان ورشکسته اپوزیسیون پیدا شد. به عنوان نمونه، ربع پهلوی عیاش و بیسواد ابراز وجود کرد و مدعی شد که «ناهید و کیمیا هر دو برندهاند و جمهوری اسلامی بازنده است.» این در حالی است که اولا ناهید کیانی زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران درخشید و ثانیا کیمیا علیزاده هم پیش از این زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران به مدال المپیک دست یافت و پلههای ترقی و پیشرفت را طی کرد.
ثالثا، ربع پهلوی در حالی ژست حمایت از زنان به خود گرفته است که در زمان رژیم پهلوی، زنان در هیچ کدام از عرصهها و از جمله در رقابتهای ورزشی، هیچ جایگاهی نداشتند. در زمان روی کار بودن رژیم پهلوی، رسانهها نوشتند که «چرا حتی یک ورزشکار زن به المپیک نرفت؟ آیا زنها و دختران ایرانی از حیث نیروی جسمانی از دخترها و زنهای سایر کشورها کمتر هستند؟»
لازم به ذکر است که بر اساس مشاهدات میدانی هموطنانمان در پاریس، جریان ورشکسته اپوزیسیون در طول رقابتهای ورزشکاران زن ایرانی، با خرید انبوه بلیط سالن رقابتها، در پی آن بود تا از لحاظ روحی و روانی، بانوان ورزشکار کشورمان را دچار مشکل کرده و از موفقیت آنها در رقابتها جلوگیری کنند. بهترین نتیجه برای جریان معاند و ضدانقلاب، باخت و شکست ورزشکاران زن ایرانی بود. اما این ورزشکاران باغیرت ایرانی هم رقبای خود را در داخل میدان مسابقه شکست دادند و هم جریان معاند را ضربه فنی کردند.
8- سیوسومین دوره بازیهای المپیک در پاریس به اتمام رسید. جمهوری اسلامی ایران و ورزشکاران دلاور کشورمان و مردم عزیز ایران، برندههای این رویداد بودند و جریان غربگرا و طیف ورشکسته اپوزیسیون نیز بازندگان قطعی این رویداد مهم بودند.
9- درخشش ورزشکاران جمهوری اسلامی ایران در المپیک پاریس و صعود 6 پلهای کشورمان نسبت به دوره قبل، مدیون بسترسازی درست برای ورزش در دولت شهید رئیسی است. این مدالهای درخشان، یادگاری ارزشمند از شهید آیتالله رئیسی است. امید است که جناب آقای پزشکیان، رئیسجمهور محترم با استمرار رویکرد شهید رئیسی در ورزش و دیگر عرصهها، موفقیتهای روزافزون را در پیش داشته باشد.
5 راهنما برای سنجش کابینه معرفی شده
مهدی حسن زاده
دو روز قبل سرانجام کابینه دولت چهاردهم به مجلس معرفی شد. کابینه ای که مطابق همه کابینه های قبلی موضوع بحث های داغ چهره های سیاسی قرار گرفته است. بخشی از این بحث ها طبیعی است و با توجه به حساسیت موضوع و اهمیت تاثیر عملکرد وزرا در عملکرد دولت چهاردهم بعید نیست که بحث های داغی درباره صلاحیت های عمومی و فنی وزرا صورت گیرد اما به نظر می رسد اکنون باید از همه بحث های مقدماتی گذر کرد و وارد بررسی صلاحیت نامزدهای تصدی وزارتخانه ها شد. آن چه می تواند در این مسیر به نمایندگان مجلس کمک کند به این شرح است: 1 - فارغ از رای مثبت یا منفی به هر گزینه، سیاسی شدن فضا و اظهارنظرهای تند درباره افراد معرفی شده، خلاف توصیه رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس است. لذا خود نمایندگان باید مراقبت کنند که احیانا معدودی از افراد تندرو، مسیر بررسی صلاحیت ها را با مواضع افراطی سیاسی نکنند، چرا که این مسئله می تواند حتی مانع رای عدم اعتماد به گزینه های ناکارآمد شود. 2 - دو شعار اصلی رئیس جمهور محترم، دکتر پزشکیان، پرهیز از افراط گرایی و اعتقاد به سیاست های کلی نظام بود. لذا سنجه اصلی نمایندگان برای وزرای معرفی شده باید مطابقت برنامه آن ها با سیاست های کلی و رصد مواضع قبلی آن ها برای تمایز بین افراط گرایان از سایرین باشد. 3 - ممکن است نمایندگان به دلایل فنی چهره های متعددی از کابینه را دارای صلاحیت لازم برای تصدی پست وزارت ندانند. اگرچه برای سپردن مسئولیت هر یک از بخش های کشور به نامزدهای معرفی شده باید به حجت کافی رسید اما به نظر می رسد نباید حداکثر بیش از 3 یا 4 نفر را رد کرد، چرا که رد بخش قابل توجهی از کابینه، پیام سیاسی نامناسبی را مخابره می کند. به این ترتیب در صورت تردید در صلاحیت بخش عمده ای از وزرای معرفی شده باید با نگاه سهل گیرانه تری رفتار کرد. 4 - نقش رئیس جمهور و مواضع وی در رای اعتماد مجلس مهم است. دکتر پزشکیان به خوبی سعی کرده است در دوران پس از انتخابات در جهت ترمیم شکاف های اجتماعی گام بردارد و خود را رئیس جمهوری برای همه طیف ها نشان دهد. تداوم مواضع سازنده و وحدت بخش ایشان موجب می شود تا مجلس نیز در موضع همکاری قرار گیرد و با کابینه معرفی شده همراهی بیشتری داشته باشد. 5 - چهره های معرفی شده برای وزارتخانه ها به ویژه چهره های کمتر شناخته شده باید فعالیت بیشتری برای جلب اعتماد عمومی نخبگان و نمایندگان مجلس کنند. انتظار می رود این افراد حضور رسانه ای پررنگ تری داشته باشند و درباره چالش های حوزه کاری مرتبط با وزارتخانه معرفی شده بیشتر حرف بزنند و بنویسند. البته باید توجه داشت که برنامه های ارائه شده از حرف های کلی و شعاری و تکرار سیاست های کلان فراتر رود و مشخص کند هر یک از افراد معرفی شده در بین مسائل مهم پیش رو چه مواردی را اولویت های اصلی می دانند و نحوه مواجهه آن ها با این مسائل چگونه خواهد بود.
تروئیکا و نایاک؛ پیمانکاران صهیونیستها
محمد قادری
سه کشور اروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه روز دوشنبه با صدور بیانیهای مشترک از جمهوری اسلامی ایران و گروههای مقاومت خواستند از حمله به اسرائیل صرفنظر کنند.
این سه کشور به سیاق گذشته و مطابق استانداردهای دوگانه خود، بدون اشاره به نقش رژیم جنایتکار صهیونیستی در تشدید آدمکشی در غزه و تداوم شرارتهای آنان در سطح منطقه غرب آسیا کوشیدهاند با دادن آدرس غلط درخصوص تحولات غرب آسیا، جای مظلوم و متجاوز راعوض کنند. اولاف شولتز، صدراعظم آلمان؛ کییر استارمر، نخستوزیر انگلیس و امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در این بیانیه، درحالی با وقاحت تمام خواستار ازسرگیری فوری مذاکرات میان نمایندگان حماس و رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل شدهاند که طی ۱۰ ماه گذشته کمترین تلاشی برای جلوگیری از جنایات بیسابقه و علنی دولت نتانیاهو انجام ندادهاند و حالا که از ترس انتقام سخت تهران، لرزه بر اندامشان افتاده، بنا به دستور صادره از واشنگتن موظف به اجرای نمایشی جدید برای انحراف افکارعمومی شدهاند. درمتن این بیانیه ذیل روایتی تحریف شده از تحولات ۱۰ماه گذشته در غزه، ضمن تصویرسازی از کشورهایی، چون قطر و مصر به همراه آمریکا و سه کشور اروپایی در قامت تلاشگران حصول آتشبس، درحالی سعی شده کلیت جریان مقاومت بهعنوان مانع اصلی پایان جنگ القا شود که اتفاقا همین کشورهابه همراه برخی دیگر از کشورهای عربی منطقه، طی این مدت با حمایت علنی یا دستکم سکوت و تعلل، بیشترین نقش را در تشجیع نتانیاهو و تداوم کشتار اهالی غزه داشتهاند.
دیگر اینکه؛ در این بیانیه حتی یک کلمه در محکومیت رژیم خونخوار اسرائیل مشاهده نمیشود و حتی وقتی بر وقوع آتشبس اصرار میشود، هیچ عبارتی که نشان دهد خون فلسطینیان کمترین اهمیتی دارد، وجود ندارد و در مقابل تنها بر لزوم آزادسازی اسرای اسرائیلی نزد حماس تاکید میشود. خباثت سران اروپایی زمانی بیشتر جلوهگری میکند که در ادامه بیانیه، بدون مقصر دانستن تلآویو در ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، آنهم زمانی که با گذرنامه دیپلماتیک و در قامت یک مهمان رسمی برای حضور در مراسم تحلیف مسعود پزشکیان به تهران سفر کرده بود، از جمهوری اسلامی درخواست میکنند که پاسخ این اقدام تروریستی را ندهد و منافقانه مینویسند: «ما عمیقا از تشدید تنشها در منطقه نگرانیم و در تعهد خود برای کاهش تنشها و ثبات در منطقه متحدیم. در این زمینه و بهویژه، ما از ایران و متحدانش میخواهیم از حملاتی که تنشهای منطقهای را بیشتر میکند و فرصت توافق بر سر آتشبس و آزادی گروگانها را به خطر میاندازد، خودداری کنند.»
فرامتن این بیانیه، اما دستکم بهدنبال القا و تثبیت سه موضوع است:
اول: عادیسازی و هنجارسازی کشتاروجنایت ازسوی رژیم پلید صهیونیستی آن هم نه فقط درجغرافیای اراضی اشغالی بلکه در سطح کل منطقه غرب آسیا با تزریق این نکته به افکار عمومی که اسرائیل در حال دفاع است نه تهاجم و در این مسیر «حق» دارد که هر اقدامی را صلاح میداند انجام دهد.
دوم: سفیدسازی حامیان پیدا و پنهان رژیمصهیونیستی با طرح گزاره دروغ «تلاش برای آتشبس» و القای این نکته که هم تلآویو و هم حامیان غربی - عربی آن کاملا آماده پایان جنگ هستند، اما این «مقاومت» و بهویژه حماس است که مانع آن شده و تن به آتشبس نمیدهد.
سوم: پاسخ انتقامی ایران به اسرائیل ابعاد منطقهای جنگ را گسترش خواهد داد و مانع اصلی برای تحقق آتشبس خواهد شد.
این دقیقا همان خط عملیات روانی است که لابیهای بهظاهر ایرانی متصل به اتاقفکرهای آمریکایی-صهیونیستی نیز طی دو هفته گذشته با تمام توان کوشیدهاند آن را اجرایی کرده و بهزعم خود فضا را علیه خونخواهی جمهوری اسلامی ایران سنگین کنند. در همین راستا، لابی «نایاک» در ادامه تلاشهای خود در این خصوص، روز دوشنبه در مطلبی که در حساب خود در شبکه ایکس منتشر کرد، نوشت: «نتانیاهو و تندروهای جنگطلب همچنان بهدنبال برپاکردن یک جنگ بیپایان دیگر در خاورمیانه هستند و تلاش دارند ایران را به این بازی بکشند.»
در ادامه این مطلب با ذکر خسارتهای حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و اینهمانیسازی میان تبعات «حمله آمریکا به عراق» و «حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل به ایران پس از پاسخ انتقامی تهران»، سعی شده با ترفند «هراسافکنی»، اولا ایران را از پاسخ منصرف کندوثانیا به افکارعمومی القا کند که هرگونه پاسخ ایران درخونخواهی هنیه میتواندچنین عواقبی برای کشور داشته باشد. این درحالی است که نه تنها طی سالیان گذشته، بلکه حتی طی همین ۱۰ماه گذشته نیز نه سه کشور اروپایی، نه کشورهای عربی مدعی آتشبس و لابیهایی، چون نایاک، هیچگاه اینچنین به تکاپوی تحقق آتشبس نیفتاده و نگران گسترش ابعاد جنگ در منطقه نبودهاند؛ لذا بدیهی است که نمیتوان ادعاهای آنان را که چیزی بیش از یک ایفای نقش گذرا در این صحنه است، جدی گرفت. با این تفاسیر؛ گرچه اروپاییها در حال نوشتن مشق شبی هستند که اربابان آمریکایی- صهیونیستی آنها برایشان تکلیف کردهاند، اما باید بدانند که تصمیم ایران بر مجازات این موجود شرور و جنایتکار قطعی است و تلاش مزورانه آنها تأثیری در این خصوص نخواهد داشت.
جنگی در کار نیست
یدالله کریمی پور
تقریبا همه آژانس های هواپیمایی بین المللی، پرواز به ایران، لبنان و اسرائیل را لغو کرده اند. نیروی هوایی اسرائیل مرخصی پرسنل را لغو کرده و از مستشاران و سایر نظامیانش در خارج، از جمله جمهوری آذربایجان و گرجستان خواسته است بی درنگ به کشور برگردند. زیر دریایی یو اس اس جورجیا, مجهز به ۱۹۵ موشک هدایت شونده مادون قرمز و ناوگروه یو اس اس آبراهام لینکلن، به دستور وزیر دفاع آمریکا راهی خاورمیانه شده اند.
کوتاه آن که خبرگزاری ها چنین وانمود می کنند که عملیات خونخواهی ایران و حزب الله همین امشب تا بیشینه پنج شنبه ۲۵ مرداد انجام انجام خواهد شد. حتی خوش بینانه ترین کارشناسان نیز وقوع حملات و در پی آن تکوین جنگ بزرگ منطقه ای در خاورمیانه را گریزناپذیر می پندارند.
گفته می شود نتانیاهو و گالانت نیز ارتش و دفاع غیر عامل را به حالت آماده باش درآورده اند. به هر روی چنین وانمود می شود که جنگ منطقه ای، آن هم در شرایطی که مذاکرات برقراری آتش بس بین حماس- اسرائیل در مراحل پایانی است، حتمی است و تا چند روز و بلکه امشب و طی چند ساعت دیگر آغاز خواهد شد.
با این همه جمهوری اسلامی در نجنگدیدن خبره شده است. تصمیم سازان کلان تهران، به خوبی روش های دور کردن کشور از جنگ گسترده با قدرت های بزرگ را آموخته و در آن به کمال خبرگی دست یافته اند.
مگر ممکن است جنگی به بزرگی نبرد با اسرائیل در میان باشد و شبکه های تلویزیونی در حال پخش برنامه های معمول آشپزی، آگهی تبلیغاتی، سریال ها و سخنرانی و …باشند؟! مگر نه این که اگر قرار بر رخداد جنگی بزرگ است، دستکم دفاع غیر عامل باید اطلاعیه ای صادر کند؟! وقوع جنگ بین دو کشور، با عملیات محدود هوایی هرگز یکسان تلقی نمی شود
کابینه وفاق ملی؟
کوروش احمدی
بعد از 80 روز عدم قطعیت، اکنون با انتشار فهرست وزرای دولت جدید، وارد دوره عدم قطعیت دیگری در رابطه با رأی اعتماد شدهایم. تاکنون روشن شده که بخشی از شخصیتها و طیفهایی که در این 80 روز با آقای پزشکیان همراه بودند، از ترکیب کابینه ناخشنودند. کنارهگیری دکتر ظریف نیز تحولی منفی و بسیار تأسفآور است. ایشان در 80 روز گذشته با حداکثر اخلاص و صرف بیشترین انرژی، نقش مؤثری در رونقگرفتن کمپین پزشکیان داشت. او تلاشی ارزنده نیز برای نزدیککردن نخبگان به حاکمیت و انداختن سیاستورزی در کانال توسعه کشور مبذول داشت. اجبار ظریف به کنارهگیری از هر جهت غیرقابل درک و خسارتبار است.
سؤالی که اکنون مطرح است، این است که آیا این کابینه همچنان «کابینه وفاق ملی» خوانده خواهد شد یا خیر؟ در این پنج هفته، سخنان تجریدی و انتزاعی بسیاری راجع به «کابینه وفاق ملی» شنیدیم. یک جامعهشناس میگفت: کابینه وفاق به این معنی است که «وزیر آن باید تکثیرپذیر» باشد؛ یعنی «بداند وزیر یک قشر جامعه نیست و وزیر همه اقشار جامعه است» و در این صورت «دولت تکثرپذیر خواهد بود»؛ سخنی که هم نامفهوم است و هم ناسازگار با ابتداییترین اصول علم سیاست. یک روزنامهنگار معتبر نیز بر آن بود که هدف «دولت وفاق ملی» باید «رفع شکاف عمیق در ساختار قدرت و شکاف بین مردم و قدرت» باشد. درحالیکه روشن است که این شکافها سیاسی و سیاستی هستند و با توصیههای مشفقانه رفع نمیشوند و برای رفع آنها راهی جز گردننهادن به حکم آرای عمومی وجود ندارد؛ در غیر این صورت همین شکافها وارد کابینه میشود و آن را فلج میکند. ضمن اینکه کابینه وفاق، راهی است برای گریز از مسئولیتپذیری و پاسخگویی.
به هر حال، از ابتدا مشخص بود که سخنگفتن از کابینه وفاق ملی بلاموضوع است. اساسا شرایط ایران کابینه وفاق ملی را ایجاب نمیکند. در ایران یک انتخابات برگزار شد که در آن رأیدهندگان و رأیندهندگان به صراحت سیاستهایی را که مایل هستند اجرا شود، مشخص کردند. دولت برآمده از این انتخابات (اگر انتخابات معنیدار باشد)، باید سیاستهای مدنظر 80 درصد جامعه را سرلوحه برنامه خود قرار دهد و کسانی را که به چنین سیاستهایی باور دارند، به کار بگمارد. مرور مواردی از کابینههای وفاق ملی که در یکی، دو سده اخیر در کشورهای مختلف تشکیل شده، نشان میدهد که هدف یک کابینه وفاق ملی هیچگاه تصحیح سیاستگذاریهای اشتباه در گذشته نبوده و نیست؛ چراکه تعیین تکلیف سیاستهای اشتباه امری سیاسی است که صندوق رأی باید تکلیف آن را مشخص کند. تقریبا همه کابینههای وفاق در دیگر کشورها در شرایط مواجهه کشور با بحرانی مانند جنگ داخلی یا خارجی یا بلایای عظیم طبیعی شکل گرفتهاند. دو نمونه کابینه وفاق در دهه 1860 در آمریکا برای واکنش در برابر جنگ داخلی و در انگلیس در 1939 برای جلوگیری از تصرف کشور توسط آلمان نازی گویاست. در مورد اول، آبراهام لینکلنِ جمهوریخواه در انتخابات دور دوم، آندرو جانسون دموکرات را بهعنوان معاون خود معرفی کرد و کابینهای مرکب از دموکراتها و جمهوریخواهان تشکیل داد و بر جنگ داخلی متمرکز شد. در مورد دوم نیز چرچیلِ محافظهکار، کلمنت اتلی، رهبر حزب کارگر را بهعنوان معاون و جمعی دیگر از آن حزب را در کابینه خود پذیرفت و تنها دستور کار او پیروزی در جنگ بود.
در شرایطی که ما با اضطرار ناشی از یک جنگ یا بحران طبیعی مواجه نیستیم، باید از بانیان و مجریان سیاستهای نادرست گذشته خواهش کنیم مدتی کنار بایستند، منتظر انتخابات بعدی باشند و اجازه دهند تا سیاستها و سیاستمداران جدیدی عهدهدار امور شوند. مشکل ما در ایران اشتباهها یا تعمدهای فاحش در حوزه سیاستگذاری از سوی جمعی است که در قوه مجریه و خارج از قوه مجریه، کشور را با انواع بحرانها مواجه کردهاند. حال، چگونه میتوان همانهایی که کشور را با انواع بحرانها و ناترازیها و عدم توازنها مواجه کردهاند، به کابینه دعوت کرد و نام آن را «کابینه وفاق ملی» گذاشت و امیدوار بود که این عنوان آنها را مأخوذ به حیا کند. البته ممکن است گفته شود که به دلایلی، راه دیگری نیست. بسیار خب، حداقل باید با مردم صادقانه سخن گفت. «راهحلی» که دیر یا زود مشخص میشود راهحل نیست، چه حاصلی میتواند داشته باشد.
تجربه دولت وفاق
مسعود پیرهادی
مقولههایی از جنس وحدت، اجماع و ائتلاف، دو روی کاملا متفاوت از هم دارند. یک طرف سکه، امید و روشنی و شیرینی است و یک طرف آن، ناامیدی و تاریکی و تلخکامی است.
تمامیتخواهان و آرمانگرایانی که بویی از واقعیت نبردهاند، از این جنس حرفها و اقدامات، ناراحت و ناامید میشوند و تمامقد مقابل آن میایستند اما کسانی که تجربه اجرا و مدیریت کلان دارند میدانند خالصسازیهای بیمبنا و طرد کردنهای افراطی چه بلایی بر سر سرمایه اجتماعی حاکمیت میآورد و کاملا از آن حمایت مینمایند.
نمیشود چهار یا هشت سال، یک تفکر و جریان و جمعیت را کاملا از چرخه قدرت و خدمت، دور کرد و توقع همراهی همهجانبه در بزنگاهها از آنان داشت. هم مجلس تناسبی با این منطق، سازگار است و هم دولت ائتلافی.
مجلس تناسبی یعنی هیچ صدایی در خانه ملت، بدون نماینده نیست؛ هیچ تفکری در بهارستان، بدون زبان و بلندگو نمیماند و اینگونه هر حزب و جمعیت شناسنامهداری خود را هیچگاه خارج از چارچوب نظام و کشور نمیداند؛ چراکه در نظام تصمیمسازی و نظارت، مهره و چهره دارد.
دولت هم بهطریقاولی باید پذیرای همه چهرهها، گروهها و تفکرها باشد. اگر دولت از خودش بزرگی نشان دهد و همه را زیر چتر خود بگیرد، هم اصطکاک کمتری در عرصه سیاست و رسانه خواهد داشت و هم از همه ظرفیتها بهره خواهد برد و کار خودش بهتر پیش میرود و مهمتر از همه اینکه حتی رقبای سابق، خود را دیگر رقیب نمیبینند بلکه بهمحض بهکارگیری عضوی از بدنه بزرگ دولت خواهند شد و برای آن قدم برمیدارند. مخالفان دولت و مجلس ائتلافی و اجماعی، کسانی هستند که «زندهباد مخالف من» فقط شعار بیپایه و اساسی برایشان است و هیچ اعتقادی به زیست مسالمتآمیز جناحها و گروهها در کنار همدیگر ندارند.
مسعود پزشکیان تاکنون هیئت دولتی ترسیم کرده که نشان میدهد واقعا عزم دولت ملی و وفاق دارد. قطعا نگارنده با برخی گزینههای مطرحشده اختلاف مبنایی دارم اما برآیند گزینههای معرفیشده به مجلس شورای اسلامی برای رأی اعتماد، حاکی از صداقت مسعود پزشکیان درباره وعدههای زمان انتخابات و بعدازآن است. باید با همراهی حداکثری در عین حفظ و حراست از چارچوبهای اصیل نظام، دولت را کمک کرد تا این تجربه بزرگ به توفیقی بزرگتر ختم شود، انشاءالله.
وفاق ملی ماییم!
کبری آسوپار
40 روز صحبت اصلاحطلبان از دولت وفاق ملی و مانور روی وحدت، ناگاه با معرفی وزرای پیشنهادی فروریخت و چنان حجمی از اعتراض و ناسزاگویی فعالان مجازی اصلاحطلب به پزشکیان به راه افتاد که مسلمان نشنود، کافر نبیند! برخی خواص اطراف دولت و اصلاحطلبان خواستند میانه را بگیرند و دعوت به صبر و وحدت کردند اما آشوب مجازی و رسانهای بالا گرفت و در نهایت هم، ظریف نشسته بر جایگاه معاونت دستساز! پست 9 روزه را گذاشت و به دانشگاه برگشت، با گلایه و دلخوری و حاشیهسازی و کمی مانده به نیمهشب، به سیاق زمانبندی استعفاهای حاشیهساز قبلیاش.
اتفاق جدیدی نبود، اصلاحطلبان آنگاه که بازی مطابق میلشان پیش نرود، زیر میز میزنند و دیگی را که برای آنان نجوشد، لایق سر سگ میدانند. همان ظریف هم تا وقتی با دولت بود که دولت پزشکیان با او بود، اگرنه دیگ و سر سگ درباره او هم مصداق عینی و متعدد از قبل دارد که در پایان عمر وزارتش هم آتش به میدان و دیپلماسی زد و رفت.
«وفاق ملی» شعار سیاسی قشنگی است و از حق نگذریم اصلاحطلبان در ساخت و استفاده شعارهای قشنگ سیاسی مهارت دارند و همه هم برایشان کف میزنند و هورا میکشند اما دولت با شعار اداره نمیشود و کذب شعارها در میدان اجرا زود عیان میشود.
وفاق ملی با چه کسانی؟ دولتی اگر قرار است - در محتوا و نه صرفا در نام - دولت وفاق ملی نام بگیرد، با چه کسانی باید در سازش و وفق باشد؟ با همجناحیهای خود؟ آنها که جزیی از این دولت هستند و پشتوانه سیاسی و منبع انسانی دولت خود هستند و وفاق با آنها از قبل بوده است، پس تشکیل دولتی با حضور همحزبیهای خود نمیتواند دولت وفاق ملی باشد. وفاق با کسی و جریانی و حزبی معنا مییابد که پیش از آن، وفقی میان آنها و دولت نبوده است و حالا فرد پیروز انتخابات میخواهد برای وحدت جامعه و شاید برای اعتقاد واقعی به شایستهسالاری، از چهرههای آنان هم در دولتش بهره ببرد.
اما رفتار اصلاحطلبان پس از معرفی هیات وزیران پیشنهادی پزشکیان نشان میدهد که منظور آنها از وفاق ملی و تبلیغ چنین عنوانی برای دولت پزشکیان، صرفا وفاق با آنها بوده است، اگرنه هیچ حجم از برآشفتگی و زیر میز زدن برای آنکه 3-2 وزیر دلخواه ما نیستند، معنی دیگری نمییابد. چند هفته فریاد زدید دولت وفاق ملی، حالا 3-2 وزیر غیردلخواه را برنمیتابید؟ پس منظورتان وفاق با چه کسانی بود؟
همین جبهه اصلاحات ایران که این روزها درباره وزرای معرفیشده میگوید «ترکیب معرفیشده حتما با معدل انتظار و مطلوب جبهه اصلاحات فاصله دارد»، همان جبهه اصلاحاتی است که پیش از تایید صلاحیت کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم، نام مسعود پزشکیان را به عنوان یکی از ۳ نفری که کاندیدای نهایی از میان آنها انتخاب میشود، اعلام کرد. از آن روز حدود ۲ ماه گذشته و آیا در این ۲ ماه مسعود پزشکیان تغییر هویت و ماهیت داده است که اینگونه بر او میتازند؟
اصلاحطلبان رئیسجمهور نمیخواهند، یک تدارکاتچی میخواهند که با تصمیمات گرفته شده در جلسات حزبی و محفلی یا تحریریههای رسانههای اصلاحطلب امورات دولت و کشور را پیش ببرد، به توصیهها «نه» نگوید و تن به سهمخواهی احزاب مختلف اصلاحطلب دهد. آنگاه وفاقی که ملیاش مینامند، از نظر آنان شکل گرفته است. وفاق یعنی ما، ملی یعنی ما و حتی ایران و مردم یعنی ما! دیکتاتوری اصلاحطلبان پیچیده در شعارهای دموکراتیک و مردمسالارانه است. پیشتر گفتیم که در ساخت و استفاده شعارهای قشنگ مهارت دارند.
کسی البته نمیتواند به پزشکیان بگوید تو باید دولت وفاق ملی تشکیل دهی، تصمیم فقط با خود اوست اما وقتی نام «وفاق ملی» بر دولتش زد، این نام لوازمی دارد که نمیتوان به آن پایبند نبود، مگر آنکه همه چیز فقط نام و شعار و ادعا باشد.
پزشکیان روزهای سختی در پیش دارد، نه بخاطر منتقدانش که از قضا منتقدان منصف و بااخلاقی دارد که در هیاتهای مذهبی با روی خوش و هدیه به استقبالش رفتند و حتی خریدش با نوهها را با ذوق بازنشر میکنند، اگرنه منتقدان شهید رئیسی صاحب یک بقالی را به خاطر تعارف شکلاتی به رئیسجمهور آواره کردند.
روزهای سخت پزشکیان به خاطر همین همفکران اصلاحطلب او است، همین سهمخواهانی که پا بر گلوی دولت میگذارند و به زور استعفا از مقامی 9 روزه هم شده، نفس دولت را میگیرند تا به حرف آنان گوش دهد. حالا ماه عسل انتخاباتی پزشکیان و اصلاحطلبان به پایان رسیده و لابد تاکنون پزشکیان دریافته که حملاتی تندتر از مناظره با رقبای انتخاباتی را از دوستان و همفکران اصلاحطلب خود خواهد داشت و باید آماده باشد