حسین شریعتمداری
۱- شاید رئیسجمهور محترم کشورمان با خواندن این وجیزه ابرو در هم بکشند و نگارنده را ملامت کنند که این نوشته را چرا نوشتهای؟! ولی آنچه در این مختصر آمده است به وضوح نشان میدهد که از سر دلسوزی و خیرخواهی برای جناب ایشان و با انگیزه موفقیت دولتی است که درپی تشکیل آن هستند. ماجرا پیچیده نیست و در دو کلمه خلاصه شده است و آن این که، دیدگاه و بینش و منش بسیاری از اطرافیان و مخصوصاً تصمیمگیرندگانی که در کنار ایشان به صف شدهاند، با دیدگاه و بینش جناب پزشکیان که بارها به صراحت اعلام کردهاند نه فقط متفاوت بلکه در برخی از مبانی و اصول، متناقض است. این تناقض اگر به میدان عمل برسد -که متاسفانه در مواردی اینگونه بوده است- میتواند دولت رئیسجمهور محترم را با دشواری و ناکامی روبهرو کند.
۲- در صداقت رئیسجمهور محترم تردیدی نیست و از این روی انتظار آن است مشاوران و کسانی را که ماموریت بررسی و گزینش اعضای کابینه را به آنها واگذار کردهاند با دیدگاه و نظراتی که جناب پزشکیان درباره ویژگیها و خصوصیات اعضای کابینه خویش اعلام فرمودهاند همخوان و همسو باشند ولی متاسفانه در پارهای از موارد اینگونه نبوده و نیست و در پارهای از موارد کسانی انتخاب شده و یا در آستانه انتخاب قرار دارند که دیدگاه و سوابق و کارنامه برخی از آنها با دیدگاه اعلام شده رئیسجمهور محترم فاصلهای یکصد و هشتاد درجهای دارد! و اما، از آنجا که به صداقت رئیسجمهور محترم باور داریم، علت انتخاب گزینههای یاد شده را فقط میتوان ناشی از بیاطلاعی جناب پزشکیان از سوابق و کارنامه آنها دانست. این مشکل با مروری -هرچند گذرا- بر سوابق گزینههای معرفی شده و یا استعلام از مراکز و دستگاههای ذیربط، قابل حل است و تصور میشود که رئیسجمهور محترم دامنه اعتماد خود به برخی از اطرافیان را به اندازهای گسترش دادهاند که احتمالاً نیازی به بررسی مستقل و استعلام از مراکز مورد اشاره ندیدهاند!... و این میتواند خدای نخواسته برای دولت ایشان خطرآفرین باشد. بخوانید!
۳- روز شنبه (۶ مرداد ماه) در یادداشتی با عنوان «مقصد خراسان است، نه میدان خراسان» با نگاهی دلسوزانه به رئیسجمهور محترم خبر داده بودیم که بسیاری از اعضای شورای راهبری و کمیتههای زیرمجموعه آن، از صلاحیت لازم برای مشاوره و معرفی اعضای کابینه برخوردار نیستند و به مواردی از عدم صلاحیتها -بدون ذکر نام- اشاره کرده بودیم. از جمله آورده بودیم که «اکثر اعضای شورای راهبری و کمیتههای زیرمجموعه آن کسانی هستند که در کارنامه و سوابق خود، همراهی با سرویسهای اطلاعاتی دشمن، محکومیتهای امنیتی، آلودگی به فساد، بیاعتقادی به نظام و انقلاب، همسویی و همراهی برملا شده با مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل در فتنهها و آشوبها، ملاقاتهای پنهان با دشمنان تابلودار ایران در آمریکا و دریافت دستورالعمل برای ایجاد فتنه در کشور، درخواست از آمریکا برای اِعمال تحریمهای فلجکننده علیه ایران اسلامی، توصیه به شورای روابط خارجی آمریکا برای مداخله در امور داخلی ایران، مخالفت و سنگاندازی در مسیر تقویت تسلیحاتی ایران، برباد دادن ۸ ساله انبوهی از امکانات و ظرفیتها و بیتالمال برای مقابله با تحریمها و دو برابر کردن آنها، بازگرداندن کشتی حامل ملزومات غذائی و داروئی برای مردم یمن با تشر جان کری وزیر خارجه وقت آمریکا، حمایت از سند استعماری ۲۰۳۰ با وجود اطلاع از مضمون و محتوای ضد اسلامی آن و... را
در کارنامه خود دارند».
۴- برخی از آنان در جریان فتنه ۸۸ با فرستادگان سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس (MI6)، آلمان، فرانسه و هلند به ایران، نظیر «جان کین»، «یورگن هابرماس»، «ریچارد رورتی»، «مایکل ایگناتیف»، «تموتی گارتناش»، «اگشن هلر»، «مانوئل کاشتلز» و... ملاقات داشته و برای ایجاد فتنه، آموزش دیده بودند. یکی از آنها دو بار با جرج سوروس، سرمایهدار صهیونیست و یکی از دستاندرکاران مشهور کودتاهای مخملی (نظیر فتنه ۸۸) ملاقات داشته و دستورات دیکته شده او را در فتنه آمریکائی- اسرائیلی ۸۸ به اجرا گذاشته است! تا آنجا که ایشان، مسئول دفتر خود را برای دریافت کمک مالی نزد پادشاه عربستان فرستاده بود (اعتراف تلویزیونی بعد از دستگیری). مایکل لدین، مقام بلندپایه امنیتی آمریکا، شبی که فردای آن انتخابات ۸۸ در ایران برگزار میشد، در مصاحبه با نیویورک تایمز میگوید فردا در ایران انتخابات نیست، بلکه یک انقلاب رنگی کلید میخورد! و فردای آن روز همان که او پیشبینی (بخوانید به سران فتنه دیکته) کرده بود اتفاق میافتد.
۵- مخالفت با صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران که اگر به بار نشسته بود، امروزه آمریکا و اسرائیل تمام خاک کشورمان را شخم زده بودند! اعتراض به حضور رزمندگان اسلام در سوریه و عراق برای مقابله با تروریستهای تکفیری داعش، که اگر خواسته آنها تحقق یافته بود داعشیهای ساخته و پرداخته آمریکا و اسرائیل (اعتراف ترامپ و فیلم و عکس مداوای مجروحان داعشی در بیمارستانهای تلآویو و حیفا و ملاقات نتانیاهو با آنها) از کشتههای مردم این مرز و بوم، صدها پشته ساخته و با قتل عام مردم کشورمان حمام خون به راه انداخته بودند!
جنابعالی بر ضرورت انتقام خون میهمان عزیزمان شهید اسماعیل هنیه اصرار ورزیده بودید و حتی از شدت تاثر،گریه امانتان نداده بود که به پرسش خبرنگار پاسخ بدهید، حالا به بیانیه جبهه اصلاحات و مقالات و اظهارنظر مدعیان اصلاحات نیم نگاهی بیندازید. دقیقاً همسو با دشمنان بیرونی اصرار دارند که از واکنش و انتقام در مقابل جنایت هولناک اسرائیل صرفنظر کنیم! و با لطایفالحیل این خواسته نامشروع و دشمنپسند خود را در پوشش «اسرائيل سزاوار تنبيه جهانى است»! پنهان میکنند. یعنی تنبیه اسرائیل را به شورای امنیت سازمان ملل بسپارید! و...
۶ - جناب آقای پزشکیان این قصه سر دراز دارد و پرداختن به آن مثنوی هفتاد من کاغذ است. بسیاری از این جماعت هماکنون در اطراف جنابعالی حضور دارند و شواهد موجود حکایت از آن دارد که متاسفانه در موارد حساسی سررشته امور ریاست جمهوری را در دست گرفتهاند! انتظار آن است که درباره سوابق و کارنامه آنها تحقیق کنید و در این خصوص از مراکز ذیربط نیز استعلام بفرمایید. شماری از جماعت یاد شده به جای نفی مستندات ارائه شده، به ناسزاگویی علیه کیهان روی میآورند و «آب را گِل میکنند»! که تحقیق و بررسی جداگانه شما میتواند باطلالسحر این ترفند باشد.
تبعیض مثبت؛ از بی عدالتی تا رانت
محمد حقگو
در هفته های اخیر، شاهد گزاره های جدیدی در ادبیات اجتماعی و سیاسی کشور هستیم که با به کارگیری ادبیاتی بنیادین، تلاش دارند رویه ها و احکام عقلی جدیدی در حوزه کنش های اجتماعی، سیاسی و... را رقم زده و نظام های اجتماعی جدیدی را بر این مبنا ایجاد کنند. یکی از آن ها «تبعیض مثبت» است. عبارتی متناقض نما که اگرچه از زمان آغاز فرایند انتخاب گزینه های وزارتی دولت چهاردهم باب شد، اما به نظر می رسد به عنوان یک اصطلاح و یا منطق، کماکان در ادبیات سیاسی جامعه باقی مانده و توسط برخی در حوزه های دیگر در حال به کارگیری است. با این حال با توجه به جدید بودن طرح این نظریه، این سوال پیش می آید که این گزاره در ادبیات انسانی و اجتماعی تا چه میزان می تواند صحیح باشد و از آن جایی که دامنه شمول آن، ناظر به حوزه های انسانی است، تا چه حد به عنوان یک مبنای نظری در طراحی های اجتماعی، سیاسی و مخصوصاً اقتصادی می توان به آن اتکا کرد؟ طرفداران تبعیض مثبت چه می گویند؟ به طور خلاصه آن گونه که از ادبیات مبدعین این اصطلاح بر می آید، سه مولفه در تئوری «تبعیض مثبت» نقش بازی می کند. تفاوت بین آحاد جامعه، برخورداری از امکانی که برای همه باید فراهم باشد و فرصت هایی که دولت برای آحاد جامعه قرار است فراهم کند. نظریه پردازان این موضوع با تاکید بر رعایت عدالت، مثالی از تماشای فوتبال بین سه نفر کوتاه قد، میانه قد و بلندقد از پشت تبلیغات کنار زمین، و در دو حالت «برابری» و «عدالت» می زنند. (در این مثال، لااقل قد فرد کوتاه قد، کمتر از ارتفاع تبلیغات کنار زمین بوده و این فرد برای دیدن بازی، نیازمند کمک است.) حالت برابری: طبق تئوری تبعیض مثبت، حالت برابری سه نفر فوق، زمانی است که دولت، امکانات برابری را برای آن ها برای تماشای مسابقه و از طریق «چهارپایه هایی با ارتفاع برابر» فراهم می کند تا همه آن ها با رفتن روی آن چهارپایه ها بازی را تماشا کنند. در این حالت هر سه بازی را تماشا می کنند، اما طبیعتاً فرد بلندقد به مراتب از ارتفاعی بالاتر، فرد میانه قد از ارتفاعی پایین تر و فرد کوتاه قد، از حداقل ارتفاع ممکن قادر به دیدن مسابقه خواهد بود. حالت عادلانه: اما حالت عادلانه (یعنی حالت مطلوب تئوری تبعیض مثبت)، این است که همه باید از ارتفاعی برابر بازی را تماشا کنند و از این رو، دولت مکلف است برای فرد کوتاه قدتر، چهارپایه ای بلندتر، برای فرد میانه قد، چهارپایه ای میانه و برای فرد بلندقدتر، چهارپایه ای با ارتفاع کوتاه فراهم کند تا در نهایت ارتفاع دید این سه نفر تقریباً یکسان شود. تبعیض مثبت، خوب است یا بد؟ هر چند تا همین جا شاید تفاوت و نیز نوعی التقاط در به کارگیری معانی و مفاهیم عدالت و برابری در پی ریزی نظریه تبعیض مثبت روشن شده باشد، اما بگذارید جلوتر برویم و از آن جایی که دامنه شمول این نظریه، به آحاد جامعه بر می گردد، تبعات کاربست این نظریه را به عنوان نمونه و در فضای سیاسی و اقتصادی بررسی کنیم. تبعیض مثبت و دموکراسی به طور کلی دموکراسی یکی از آخرین دستاوردهای فلسفه سیاسی غرب به شمار می آید. این ساختار سیاسی در نظریات سیاسی معمول و به طور خلاصه، به نوعی طراحی حکمرانی گفته می شود که در آن، گروه های مشروع سیاسی، امکان نقش آفرینی در فضای سیاسی کشور به میزان وزن خود داشته باشند. با این حال، در نظریه تبعیض مثبت، ملاحظه می شود که باید برای گروه هایی که حتی وزن پایینی دارند، ضریب وزنی بیشتر قائل شد تا بتوانند حتی الامکان نقش بیشتری در فضای سیاسی، اجتماعی و ... داشته باشند. (بر این اساس، اخیراً و در خصوص ملاک های انتخاب گزینه های وزارتی دولت چهاردهم مطرح شد که مثلاً می بایست برای افراد از اقلیت های مذهبی، امتیاز بیشتری قائل شد.) با این اوصاف آن چه مشخص است، این است که این تئوری، فاصله زیادی با نظریات سیاسی غرب خواهد داشت. تبعیض مثبت و اقتصاد در حوزه اقتصاد نظریات متاخر اقتصادی بر این قضیه صحه می گذارند که برای حفظ کارایی اقتصادی، وجود تفاوت در آحاد جامعه اقتصادی لازم است. منتها از منظر کنترل ناکارآمدی های سیستم اقتصادی، بازتوزیع منابع برای حفظ حیات نیروی کار و آحاد جامعه نیز ضروری است. به عبارت دیگر هرکس باید مزد تلاش اقتصادی خود را در قالب سیستم عرضه و تقاضای نیروی کار و سرمایه در بازار به دست آورد. اما در کنار این موضوع، برای سایر افراد جامعه، حداقل های بخور و نمیر وضع خواهد شد. وجود کوپن غذا برای فقرا در آمریکا نمونه بارز این موضوع است. حتی در حوزه نظریات پیشرفته تر اقتصاد سیاسی که نمونه بارز آن سیستم آموزه های وحیانی اسلام است نیز، می توان برخی شباهت ها را با نظام اقتصادی غرب مشاهده کرد. به طوری که در فضای معمول اقتصادی، تفاوت ها در قالب قیمت نیروی کار در بازار عرضه و تقاضا پذیرفته و به آن احترام گذاشته شده است. ضمن این که با جهان بینی و انسان شناسی خاصی که در اسلام (حتی برخلاف سایر متون کنونی دینی غیر اسلامی) وجود دارد، دولت وظیفه دارد بر رعایت عدالت هم در مرحله توزیع منابع، و هم در مرحله بازتوزیع آن اعمال حکمرانی کند. در هر حال، آن چه واضح است این است که در نظام اقتصادی معمول، وجود حداقل ها برای برخورداری آحاد جامعه از حق حیات پذیرفته شده و البته در مسیربرخورداری بیشتر به تفاوت های بین انسان ها صحه گذاشته شده است. با این وصف اگر بخواهیم نظریه تبعیض مثبت را در نظام اقتصادی نیز پیاده کنیم، به این معناست که دولت وظیفه خواهد داشت رفاه همه را نه صرفاً در سطح حداقل ها، بلکه در سطوح بالاتر رفاه به طور یکسان تامین کند. بدان معنی که تفاوت ها جبراً باید از بین برده شوند! تبعیض مثبت یا رانت؟! لذا با توجه به آن چه گفته شد، و با اندکی تامل می توان دریافت آن چه از آن به عنوان تبعیض مثبت یاد می شود، حداقل در حوزه اقتصاد، چیزی جز رانت (در سطوح بالاتر از حداقل ها) به عده ای که از جنبه های مختلف از جمله اقتضای بازار، استحقاق برخورداری از مواهب را ندارند، نیست و مشابه این قضاوت را به شکلی دیگر در حوزه های سیاست و اجتماع نیز می توان داشت. در نهایت باید گفت چنان که تبعیض به معنای مرسوم آن به بی عدالتی بد و مذموم می انجامد، تبعیض مثبت نیز به رانت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که نوعی دیگر از بی عدالتی را رقم می زند، منتج خواهد شد.
دلایل شکست مشروطه
حسین عبداللهیفر
امروز چهاردهم مرداد برابر با یکصدوهجدهمین سالگرد صدور فرمان مشروطه است که متأسفانه پس از ۱۵ سال با روی کارآمدن رضاخان میرپنج عملاً با شکست مواجه گردید. حادثه تلخی که هفته پیش در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری مورد اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی قرارگرفت.
معظم له فرمودند: «قبل از اینکه ملت ایران به رهبری امام بزرگوار به مردمسالاری دست پیدا بکند، ما فقط تجربه مشروطیت را داشتیم که این تجربه، تجربه ناکامی بود.»
مشروطه شکست خورد، اما برای انقلاب اسلامی درسهای بزرگی داشت که نه تنها در پیروزی بلکه در ماندگاری و بقای نظام اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. نکته مهم این است که مشروطه هنوز برای ملت ایران عبرتهایی مهم دارد که توجه به آنها میتواند از بروز تجربههای تلخ جلوگیری کند. مهمترین علل شکست مشروطه از منظر مقام رهبری عبارتاند از:
تشخیص غلط در حق و باطل: مشتبه شدن حق و باطل در طول تاریخ بشریت همواره یکی از علل مهم شکست جبهه حق بوده است. تاریخ انبیا و گذشته مسلمین متأسفانه مشحون است از تجربههای تلخی که موجب تفوق باطل بر حق شده است. معمولاً انسانها از حق دفاع میکنند، اما لازمه حمایت مردم از حق، شفافیت میان حق و باطل است تا امر بر آدمیان مشتبه نشود. ضمن اینکه باطل سعی میکند خود را شبیه حق سازد تا مردم در دفاع از حق دچار تردید شوند. در مشروطه میان دو جبهه صراحت وجود نداشت و حتی بسیاری از مدافعان مشروطه نمیدانستند مشروطه چیست و چه میخواهد. همین امر سبب شد عدهای از مردم ناخودآگاه در خدمت اجانب قرار گیرند. اشتباه در تشخیص جبهه حق و باطل همچنان تهدید بزرگ فراروی ملت ایران است.
شکلگیری انحراف با حذف روحانیت: در جریان مشروطه هنگامی که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایی رسید که رضاخان قلدر، فردی که ضد همه آرمانهای مشروطه خواهی بود، به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامی ما هم تحت رهبری دینی نبود، سرنوشتی، چون انقلاب مشروطیت پیدا میکرد؛ لذا قاطعانه میتوان گفت اولاً شروع نهضت امام و پیروزی آن، ثانیاً بقای جمهوری اسلامی و مضمحل نشدن آن و ثالثاً حرکت مستقیم جمهوری اسلامی و منحرف نشدن آن، به برکت دین و رهبری دینی است. از این رو، دشمنان انقلاب اسلامی، چه در خارج و چه در داخل، سعی میکنند دین و رهبری دینی را از این انقلاب بگیرند تا آن از ادامه مسیر صحیح خود بازدارند.
حذف شورای نگهبان (علمای تراز اول): در متمم قانون اساسی مشروطه، گروهی از علما تحت عنوان «تراز اول» نقش شورای نگهبان را به عهده داشتند که خیلی زود با دسیسه دشمنان اسلام و ایران حذف شدند و بدون تراز اول، دهها سال مشروطیت ادامه پیدا کرد، اما مشروطه به استبدادی تراز اول تبدیل شد. حتی از استبداد ناصرالدین شاهی بدتر! به تعبیر مقام معظم رهبری هیچ کس نمیتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر بود؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن هم بود. خوشبختانه حمایتهای امام (رضواناللهتعالی علیه) و مقام معظم رهبری از شورای نگهبان اجازه نداد که دشمنان بتوانند همان کاری را بکنند که با تراز اول کردند.
احساس ترویج بیدینی: یکی از عواملی که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدینین بعد از مدتی احساس کردند مثل اینکه کار به سمت بیدینی پیش میرود. البته بخش زیادی از آن جنجال مطبوعاتی بود که آن وقت همه انگیزه خودشان را این قرار داده بودند که به مقدسات دینی حمله کنند. همین امر موجب شد که متدینین و علما که در صفوف اول مبارزه مشروطیت بودند، به تدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتی چنین شد مشروطیت شکست خورد.
جدی نگرفتن خطر نفوذ دشمن: ماجرای مشروطیت یکی از ماجراهای تلخ تاریخ اخیر است. چراکه ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانی، علمای بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند؛ ملت هم خوب فداکاری کردند؛ اما، چون تجربه کاری نداشتند، نفوذیهای دشمن توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثی کنند و از بین ببرند. پرداختن به ماجرای نفوذ در مشروطه در این مجال نمیگنجد، اما در این زمینه کافی است به نقش بیوت و فرزندان پیشگامان مشروطه اعم از علما و سایر شخصیتهای برجسته آن اشاره کرد که تحت تأثیر جریان روشنفکری غربزده و سفارتخانهها در خدمت استبداد رضاخانی قرار گرفتند.
محسن پاکآیین
بنیامین نتانیاهو در ناکامیهای متعددی که درحوزههای نظامی، بینالمللی، اقتصادی و افکار عمومی داشت، برای رهایی از این وضعیت نابسامان و کسب حمایت ایالات متحده به آمریکا سفر کرد و بازگشت او ازاین سفر، حاکی ازآن بود که وی دلگرم به پشتیبانی آمریکاییها برای تداوم جنایت است.
نخستوزیر رژیم صهیونیستی بعد ازمراجعت از آمریکا، شیوههای جنایتکارانه خود را با پاسخ مثبت ایالات متحده تغییر داد و، چون دریافت که نمیتواند در میدان به پیروزی دست یابد، برای اینکه چهره جدیدی از خود برای اهالی اراضی اشغالی خلق کند، وارد مرحله ترور شد و جنگ را به جنایت تبدیل کرد. اقدامات تروریستی رژیم اشغالگر قدس در لبنان و ایران به فجایعی منجر شد و این امکان وجود دارد که تلآویو در مناطق دیگر هم این شیوه جنایتکارانه خود را تکرار کند. کاملا بدیهی است که این راهبرد و رویکرد اسرائیل با حمایت و توصیه آمریکا انجام میشود و از این رو محور مقاومت باید شیوه ایستادگی خود را تغییر دهد و تدابیر لازم را برای جلوگیری از به ثمر رسیدن اهداف تروریستی رژیم صهیونیستی اتخاذ کند. اما واقعیت این است که همانطور که نتانیاهو در میادین مختلف دچار شکست و ناکامی شده، در اقدامات تروریستی هم دستاوردی نخواهد داشت، چون هرسردار، فرمانده و عضوی از اعضای محور مقاومت که به شهادت برسد، تعداد بیشتری از محور مقاومت پرچم شهید را به دست خواهند گرفت و به جهاد علیه رژیم صهیونیستی ادامه خواهند داد؛ بنابراین به نظر میرسد این نوع اقدامات جنایتکارانه آخرین تیر ترکش نتانیاهو خواهد بود و بعد از این مرحله ما شاهد خواهیم بود که مسیر زوال و فروپاشی رژیم اشغالگر تسریع و شخص نتانیاهو بهدلیل جنایات در اراضی اشغالی در مجامع بینالمللی محاکمه خواهد شد. در عین حال، طی چند روز گذشته ترس، عرصه را براین رژیم تنگ کرده و با توجه به اعلام همزمان ایران و محور مقاومت برای گرفتن انتقام سخت و مجازاتکردن این باند جنایتکار، وضعیت روانی و اجتماعی اهالی اراضی اشغالی کاملا نابسامان شده، فرودگاهها در آستانه تعطیلی قرار گرفته و پروازهای خارجی در آستانه لغو شدن است. رژیم اشغالگر قدس باید منتظر مجازات باشد، چون گرفتن این انتقام برای ایران هم حق است وهم وظیفه. حق است، چون ترورشهید اسماعیل هنیه کاملا مغایر با موازین بینالمللی بوده و دبیرکل سازمان ملل متحد هم حق ایران را دراین زمینه محفوظ دانسته و وظیفه است، چون رئیس دفتر سیاسی حماس مهمان ما و ایران هم میزبان بود؛ بنابراین وظیفه خونخواهی از این شهید برای ما مسئولیتآفرین است.
دولت چهاردهم و اولویتهای پیش رو
رضا سلیمانی
حال که گرد و غبار تبلیغاتی، پیرامون دولت سیزدهم برای سرپوش گذاشتن به ناکامیها و مشکلات عدیدهای که برای کشور به ارث گذاشته، کمی فروکش کرده است، به نظر حقیر، دکتر پزشکیان، اعضای دولتش و به ویژه، تیم رسانه ای دولت در ابتدای کار، باید به صورت شفاف و بی پرده به مردم کامل گزارش دهند که اسب زین کرده ای که ادعا میشود به دولت جدید تحویل داده شده، دارای چه نواقص، کاستیها و مشکلاتی برای کشور است و چه میراث بدی چه در ابعاد داخلی و خارجی به دولت جدید تحویل داده شده است. البته قطعاً صدا و سیما و رسانههای همسو، در این مورد هرگز با رییسجمهور و دولت، همراهی و همکاری نخواهند کرد ولی راههای فراوان دیگری وجود دارد که دولت می تواند مشکلات به جای مانده برای کشور را شفاف برای مردم توضیح دهد. با برگزاری مراسم تحلیف دکتر مسعود پزشکیان در مجلس شورای اسلامی، ایشان به طور رسمی به عنوان چهاردهمین دوره ریاست جمهوری، سکان نهاد ریاست جمهوری را به دست گرفت. اما بر اساس تجربه دولتهای آقایان محمد خاتمی و حسن روحانی، با شروع به کار دکتر پزشکیان، شاهد تغییراتی محسوس و غیر محسوس ولی کاملاً ملموس، در سایر بخشهای حاکمیتی در مواجهه با دولت جدید خواهیم بود.
یکی از مهمترین تغییرات در این دوره، برچیده شدن بساط و برهم خوردن قاعده خالص سازان در انتخابات اخیر است که البته از دید انحصار طلبان، تحول و اتفاق کوچک و غیر قابل اغماضی نیست و باید به هر قیمت ممکن، آب رفته،دوباره به جوی بازگردانده شود و با تصوری کاملآ اشتباه و خطرناک، به اصطلاح،کاری کنند تا مردم از رایی که به دکتر پزشکیان دادهاند،پشیمان شده و سبد رای خودشان را افزایش دهند.آنها تلاش خواهند کرد در تشکیلات سایه،مخفی یا آشکار و علنی، با بزرگنمایی مشکلات و دامن زدن به مطالبات به جای مانده از دولت سیزدهم که اتفاقاً خود بانیان آن بودهاند، دولت چهاردهم را ناکارآمد جلوه دهند. زمانی که برنامه و تشکیلات خالص سازان در این انتخابات به هم خورده، دیگر دلیلی برای لاپوشانی، مسامحه و همراهی به روالی که با دولت سیزدهم داشتند با دولت چهاردهم، وجود نخواهد داشت، بنابراین، سعی خواهند کرد با تمام توان در مقابل آن بایستند، که از اکنون نیز ،نشانههای آن، ظاهر شده است. موضوع مهم دیگر، دستگاههای تبلیغاتی حاکمیتی به ویژه سازمان صدا و سیما و رسانههای همسو هستند.
از این به بعد، قطعاً برنامهها و خطوط تبلیغاتی این رسانهها در مواجهه با دولت چهاردهم، همانند دولت سیزدهم نخواهد بود.از دید مسئولان این رسانهها به ویژه صدا و سیما، دولت قبل کاملاً خودی محسوب میشد و باید با بهانه و بیبهانه برای کارهای کرده و نکرده آن حتی به صورت غلو آمیز، تمام قد تبلیغ میشد ولی در دولت جدید، هرگز اینگونه نخواهد بود بلکه بر عکس، از این به بعد، حتی کم ترین افزایش احتمالی قیمتها و یا نوسانات بازار ارز، طلا، کالا و …را با آب و تاب منعکس و نمایش خواهند داد و دوربین به دست،گرانی و مشکلات معیشتی مردم که در سه ساله دولت قبل، نسبت به آن کاملاً بیتوجه شده بودند را دوباره در اولویت برنامههای خبری خود قرار خواهند داد.خلاصه اینکه مسئولان این سازمان و سایر رسانههای ریز و درشت حاکمیتی همسو، به جای دستگیری از دولت چهاردهم، بیشتر به دنبال مچگیری خواهند بود که البته امیدواریم از نتایج منفی این سیاست، در دوره هایی که ذکر کردم درس گرفته باشند واینگونه نشود. حتماً حافظه تاریخی مردم ایران، پروژه «گاندو» سازان را در دولت دوازدهم فراموش نکرده است و یا ساخت برنامههایی به ظاهر طنز ولی به شدت انتقادی با عناوین «دکتر سلام» «صدای مردم» و یا برنامههایی مانند «دورهمی» و… را خوب به خاطر دارند و یا دعوت از به اصطلاح کارشناسانی از طیف مخالفین دولت که به نام نقد،بدترین توهینها را آزادانه و بدون هیچ محدودیت و با مصونیت کامل انجام میدادند. و اما راه حل: حال که گرد و غبار تبلیغاتی، پیرامون دولت سیزدهم برای سرپوش گذاشتن به ناکامیها و مشکلات عدیدهای که برای کشور به ارث گذاشته، کمی فروکش کرده است، به نظر حقیر، دکتر پزشکیان، اعضای دولتش و به ویژه، تیم رسانه ای دولت در ابتدای کار، باید به صورت شفاف و بی پرده به مردم کامل گزارش دهند که اسب زین کرده ای که ادعا میشود به دولت جدید تحویل داده شده، دارای چه نواقص، کاستیها و مشکلاتی برای کشور است و چه میراث بدی چه در ابعاد داخلی و خارجی به دولت جدید تحویل داده شده است.
البته قطعاً صدا و سیما و رسانههای همسو، در این مورد هرگز با رییسجمهور و دولت، همراهی و همکاری نخواهند کرد ولی راههای فراوان دیگری وجود دارد که دولت می تواند مشکلات به جای مانده برای کشور را شفاف برای مردم توضیح دهد. راه حل دیگر برای ایستادگی وخنثی سازی در مقابل سنگ اندازی های سیاسی و بد اخلاقی های رسانهای، همانگونه که دکتر پزشکیان در وعدههای انتخاباتی خود اظهار داشتند، اجرای عدالت،سخن گفتن و شفافیت با مردم، خدمت رسانی صادقانه و مبارزه عملی با مظاهر فساد و خودکامگی و بیقانونی در کشور است. چنانچه رییس دولت چهاردهم همانگونه که تاکنون ادعا کرده است، شفاف،صادق و همگام با مردم و آحاد تودهها باشد و خدمت رسانی بی شائبه را سر لوحه برنامه های خود قرار دهد، هیچ سرمایهای بالاتر و ارزشمند تر از حمایت های مردمی نیست. اگر چنین شد دیگر هیچ توطئه و خدعه تبلیغاتی و بیاخلاقی سیاسی و اقتصادی، نمیتواند دولت را ناکارآمد و ناتوان جلوه دهد./ جمار
حمله پیشدستانه
غلامرضا نظربلند
عضوی از پارلمان اسرائیل (کنست) گفته است: منتظر حمله نباشید؛ ما باید با یک حمله پیشدستانه خسارات استراتژیک به اقتصاد ایران وارد کنیم.
این اظهارات گرچه ممکن است کماهمیت یا حتی بیاهمیت جلوه کند، چراکه از زبان نمایندهای بیان شده که هیچگونه مسئولیت رسمی نداشته و اظهاراتش هم نمیتواند در هیچ محکمهای در رد یا تأیید دعوایی مورد استناد قرار گیرد، اما در اصل حائز اهمیت زیادی است. حمله پیشدستانه (pre emptive strike) نوعی کنشگری است که با هدف مقابله پیشاپیش با حمله قریبالوقوع احتمالی طرف دیگر (دشمن) صورت میگیرد. اقدام به این نوع حمله در سند راهبردی امنیت ملی خیلی از کشورها از جمله ایالات متحده آمده و اسرائیل هم آن را بارها و در وضعیتهای گوناگون عملیاتی کرده است. برای آنکه چنین حملهای موجه جلوه کند، پیششرطهایی لازم است که از جمله قریبالوقوع و جدیبودن تهدید از ناحیه طرف مقابل است. اثبات اینکه تهدید، جدی و قریبالوقوع بوده، از جمله موکول به رفتار همان طرف است. اتخاذ سیاست تبلیغاتی و احیانا جنگ روانی با ادبیاتی نظیر وعده صادق دیگری در پیش است یا توییتزنی منتسب به اشخاصی دارای جایگاه در قضیه مذاکرات هستهای تحت عنوان «اسرائیل را ترک کنید»، «موشکها در راهند» و... و دادن عنوان مشاور وزارت خارجه به توییتزن (هرچند که توییت بعدی درصدد اصلاح برآمد و شوربختانه با این کار، فابریکبودن توییت اولیه را ثابت کرد)، میتواند در جهت اثبات جدی و حتی قطعی و قریبالوقوع بودن حمله نظامی انتقامجویانه مورد کارسازی رژیم جانی و یاغی اسرائیل واقع شود. این یادداشت درصدد پرداختن به موضوع ضرورت داشتن یا نداشتن پاسخ ایران به ترور رهبر جنبش حماس در خاک کشورمان نیست که البته در یادداشتی مستقل جای پرداختن دارد.
آنچه در اینجا مراد است، ناظر به حمله پیشدستانه احتمالی اسرائیل به ایران است. به گمان نگارنده، سیاست تبلیغاتی و شاید هم جنگ روانی ما در این قضیه کار اسرائیل را برای حملهای پیشدستانه راحت و حتی بسان آتش تهیه عمل میکند. طرفه آنکه، هر اقدامی از نوع توییتزنیهایی پیشگفته یا انجام بعضی مصاحبههای ناپخته و بیشتر حماسی و احساسی و حتی تراژیک توسط صداوسیما و برخی کانالهای خبری و تحلیلی و از این قبیل مستندات لازم و کافی را در اختیار اسرائیل برای حمله احتمالی پیشدستانه قرار میدهد. اگر اسرائیل با جاخالیدادنهای مزورانه و عدم قبول مسئولیت تروری که در تهران انجام داده، بتواند پاتک احتمالی ایران را غیرقابل توجیه جلوه دهد و این ناخواسته راه گریز مصلحتجویانهای ناظر به اجتنابورزیدن از حمله تلافیجویانه را پیش پای ما نهد، حمله مستقیم پیشدستانه احتمالی اسرائیل هیچ راه گریزی برای ما باقی نمیگذارد که خویشتنداری کرده و دست از حمله برداریم.
نقطه یا روند؛ مسئله این است
مسعود پیرهادی
یکی از بهترین ابزارهای درک موقعیت و چگونگی اوضاع و احوال، مراجعه به تاریخ و رصد جریانهاست؛ برای این کار، لازم است چند بار بهاصطلاح زوماوت کنیم و صحنه را از دورتر یا بالاتر ببینیم؛ از اینجا نقطهها کمرنگتر و کوچکتر دیده میشوند اما روندها بهتر و دقیقتر به چشم میآیند.
میبینید در این سالها چند فرمانده و شخصیت بزرگ، شهید شدند؟ بهشتی و مطهری و مفتح و باهنر و رجایی و …؛ همت و باکری و خرازی و زینالدین و چمران و … .
شهادت فرماندهان و بزرگان، غم و درد دارد ولی ترس و یأس ندارد.
یکزمانی اساسا مقاومتی نبود چه رسد به اینکه محور و جبههای داشته باشد.
یک انقلاب اسلامی صورت گرفت و روح مقاومت، یک جسم تنومند پیدا کرد.
بعد از مدتی یک گروهی در لبنان هم به تأسی از انقلاب اسلامی شکل گرفت و آرامآرام قدرت پیدا کرد. سوریه حافظ و بشار هم مدام در معرض جنگ و تهدید بود.
عراقِ صدام را که نمیشد نگاه کرد؛ آمریکا که آمد برخی گمان کردند دیگر تمام شد؛ داعشِ متولدِ آمریکا که وارد شد آنها یقین کردند، عراق از دست رفت و خطر جدی دیگر برای تمامیت ارضی ایران است.
از یمن هم اگر سؤالی میشد انگار کسی امروز مثلا از کویت بپرسد؛ اصلا داخل معادلات نبود.
گروههای مقاومت سایر کشورهای همسایه که دیگر هیچ.
یکروز دغدغهمان این بود چطور با برادران عراقی بعد از هشت سال جنگ خونین در کربلا چشم در چشم شویم؛ حالا اما میگوییم «ایران و العراق لا یمکن الفراق».
یکروز در گروههای لبنانی، اختلاف به حدی بود که روی هم اسلحه میکشیدند اما حالا مسیحیان لبنان هم سید حسن نصرالله را میستایند و پشت سر او حرکت میکنند.
یکروز با عملیات روانی، فلسطینیان را دشمنان شیعه جا میزدند و القا میکردند خودشان زمینهایشان را فروختند و … حالا بزرگترین تشییع یک اهل سنت فلسطینی در مملکت شیعه اتفاق میافتد.
یکروز انتقاضه با سنگ بود و رژیم صهیونیستی جنوب لبنان را هم تسخیر کرده بود. امروز فلسطینیان در داخل فلسطین اشغالی، عملیات حرفهای نظامی میکنند. لبنان هم یکی بخورد دهتا میزند.
در آنطرف یک رژیمی بوده که ۶ روزه چند کشور عرب را زمینگیر کرده اما حالا پس از چند ماه از پس حماسههای شیربچههای حماس هم برنمیآیند.
از ایندست مثالها کم نیست. درنتیجه با دیدن یک حادثه و نقطه نباید از نگریستن به واقعه و روندها غافل شویم. اگر در نقطه بمانیم بیجهت مأیوس میشویم و اتفاقا اگر سِیر را ببینیم یک دل سیر امیدوار میشویم.
جنگندیدههایی مثل بنده باید تاریخ نبردها خصوصا جنگ تحمیلی را بخوانند تا فراز و فرودها خیلی متأثرشان نکند و ثبات رأی و قدم را از آنان نگیرد.
درباره پیوند سیاسی ایران با مقاومت
چرا خونخواهی یک امر ملی است؟
حمید ملکزاده
سالهای زیادی است که ایده دولت از همه تحلیلهای سیاسی ما، چه اهل آکادمی سیاست باشیم چه از سیاسینویسان غیردانشگاهی، رخت بربسته است. تا جایی که میتوانیم بگوییم در طول این سالها بهرغم متون زیادی که به صورتهای مختلف درباره سیاست تولید کردهایم، هنوز چیز زیادی درباره سیاست نگفتهایم؛ یا اصلا چیزی درباره سیاست نگفته یا ننوشتهایم، این مساله میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. شاید مهمترین آنها را باید در اشتباهی مفهومی که ضمن برگرداندن متون کانونی سیاسی به آن دست زدیم جستوجو کنیم؛ اشتباهی که به سردرگمی ما در میانه ۲ مفهوم دولت (state) و حکومت (government) منتهی شده است.
تحت تأثیر این سردرگمی هر بار به جای اینکه درباره دولت، در معنای خاص کلمه صحبت کنیم، از مردم، رژیم، نظام و اصطلاحات جزییتری مانند این استفاده کردیم و کلمه دولت را به جای حکومت مورد استفاده قرار دادیم. اصرار اعضای آکادمی سیاست در ایران به استفاده از این مفاهیم ازریختافتاده به این سرگردانی بیش از گذشته دامن زده است. برای اینکه مخاطرات ناشی از این سردرگمی مفهومی برای ما معلوم شود تنها به مسائل ناشی از جابهجا شدن مفهوم نظام با ایده دولت اشاره میکنم. درست از وقتی نظام را به جای دولت به کار بردیم، نظام به چیزی بیرون از مردم تبدیل شد. این اشتباه مفهومی پیوندهای بنیادینی را که زندگی مشترک سیاسی ما را تشکیل میدادند به جایی بیرون از مناسبات هر روزه ما منتقل کرد. انگار میشود سرنوشت ما، به عنوان مردم را از «نظام» جدا کرد و حیات سیاسی در بیرون از مناسبات اصلی تشکیلدهنده آن را تصور کرد. مسائل ناشی از این اشتباه مفهومی بستر مناسبی برای ایجاد دشمنی را در اختیار دشمنان جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دولت قرار میداد. وقتی «نظام» در سطح شناختی به چیزی بیرون از مردم تبدیل شده باشد، میتوان «نظام» را تهدید کرد؛ میشود «نظام» را تحریم کرد و به «نظام» حمله نظامی کرد و به برخی از شهروندان ایرانی این ایده را فروخت که همه اینها برای آزادی آنها و تضمین زندگی بهتر برای ایشان انجام میشود.
این همان خط تبلیغیای است که سازمان مجاهدین خلق پیشتر وقتی برای تضعیف نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران همه توان خود را در اختیار دولت صدام قرار داده بود از آن استفاده میکرد. در این یادداشت تلاش میکنم روایتی سیاسی درباره مسائل مربوط به ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در تهران را فراهم کنم. همچنین سعی میکنم نتایج منطقی این روایت سیاسی در زمینه خونخواهی ایران را به طور مختصر مورد ارزیابی قرار دهم.
* ترور شخص ثالث در محدوده سرزمینی ایران بهعنوان چالش شخصیت حقوقی دولت
تا امروز درباره ترور رئیس دفتر سیاسی حماس و همراهش در تهران تحلیلهای زیادی ارائه شده است. با این وجود تقریبا هیچکدام از این تحلیلها به معنایی که اقدام بزدلانه رژیم صهیونیستی در این فقره از جنبه سیاسی دارد نپرداختهاند. تا جایی که به دولتها مربوط میشود، اقدام رژیم صهیونیستی در این مورد به معنای به چالش کشیدن شخصیت حقوقی و جوهره سیاسی جمهوری اسلامی ایران بهمثابه یک دولت است. این مساله را باید در سایه این واقعیت فهمید که همه افراد مقیم در یک کشور، چه شخصیتهای سیاسی باشند، چه شخصیتهای حقیقی معمول ذیل قوانین دولت میزبان از مصونیتها، حقوق و امنیت ناشی از استقرار دولت میزبان برخوردار هستند. هر بار یک طرف خارجی، بدون اذن یا اطلاع دولت میزبان علیه این دسته از افراد به اقدامی سیاسی، حقوقی یا امنیتی علیه تمامیت وجودی آنها دست بزند، در حقیقت و به طور عملی اصل استقرار دولت میزبان را به چالش کشیده و آن را نادیده گرفته است. از این جهت اقدام طرف ثالث در این زمینه اقدامی علیه تمامیت وجودشناختی دولت میزبان است، چرا که با این اقدام طوری عمل کرده است که انگار دولت میزبان اصلا وجود ندارد. به طور کلی اقدام باند تبهکار صهیونیستی علیه شهید اسماعیل هنیه در تهران، صرفا اقدامی علیه یک شهروند خارجی و یکی از رهبران مقاومت فلسطین نیست، بلکه بیش و پیش از هر چیز اقدامی علیه امنیت و تمامیت دولت جمهوری اسلامی ایران و بهتبع آن علیه هویت سیاسی همه ایرانیان است. از این قرار موضوع این اقدام صرفا به حقوق بینالملل مربوط نمیشود. از آنجا که موضوعی مربوط به امنیت ملی ایران است، میشود آن را به عنوان مسالهای داخلی در نظر گرفت. همینطور باید آن را در مقام موضوعی ملی که به هویت سیاسی همه ایرانیان مربوط میشود صورتبندی کرد.
* زمانبندی ترور؛ اقدام علیه اراده ملت
موضوع دیگری که باید درباره مسائل مربوط به اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رهبر سیاسی مقاومت فلسطین موردتوجه قرار گیرد، به زمانبندی این اقدام مربوط میشود. در میان همه فرصتهای احتمالی که ممکن بود سران رژیم صهیونیستی برای اقدام علیه شهید اسماعیل هنیه در اختیار داشته باشند، اینطور به نظر میرسد که با اهداف مشخص و مقاصد سیاسی روشنی فرصت کوتاه حضور او و همراهانش در مراسم تحلیف ریاستجمهوری ایران را انتخاب کردهاند. برای روشن شدن این موضوع باید به دلالتهای سیاسی روشن انتخابات اخیر ریاستجمهوری در ایران و مسائل بعد از معلوم شدن نتایج انتخابات بپردازیم.
انتخابات سیاسی برای تعیین نهمین رئیسجمهور ایران، دلالتهای سیاسی روشنی درباره سیاست داخلی ایران داشته است. حاکم شدن یکجور «عقلانیت انقلابی» در فرآیندهای منتهی به برگزاری انتخابات پس از ضایعه سقوط بالگرد شهدای خدمت، فرآیند نهادمند انتقال قدرت پس از شهادت دکتر ابراهیم رئیسی و مشارکت معنادار مردم در فرآیندهای مربوط به این انتقال نهادمند موضوع قابلتوجهی است که در این زمینه باید به آن اشاره کرد. مجموعه فرآیندهای انتخاباتی در چهاردهمین دوره ریاستجمهوری در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمایانگر ظهور نوعی بلوغ سیاسی در میان گروههای مختلف رقیب در جریان انتخابات بود. بلوغی که پایه وحدت سیاسی حول مبانی اصلی تشکیلدهنده دولت در ایران را ضمن برجسته کردن ارزشهای اساسی و روح حاکم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بخوبی برجسته کرد. مجموعه این مسائل نوعی بلوغ سیاسی مبتنی بر وحدت را در میان نخبگان سیاسی و مدنی ایران متبلور کرده بود.
همه اینها در مراسم تحلیف ریاستجمهوری و در حضور رهبران مقاومت یا نمایندگان آنها، بخوبی وحدت سیاسی میان ایران و مقاومت را در مقابل چشم رهبران سیاسی کشورهای مختلف جهان و نمایندگان رسانههای جهانی به نمایش درآورده بود؛ وحدتی سیاسی که به نام ارزشهای عام مقاومت، میتواند بیانگر ظهور هویت سیاسی جدیدی در منطقه غرب آسیا و الگویی برای مقامت سیاسی در همه جهان به حساب بیاید.
از این قرار اقدامی را که دولت جعلی اسرائیل علیه اسماعیل هنیه در تهران انجام داد باید به عنوان اقدامی علیه این ۲ وحدت و این فرآیندهای سیاسی بنیادین بفهمیم. اسرائیل با این کار از یک طرف اراده ایرانیان برای تعیین سرنوشت خود در قالبهای سیاسی نهادمند و نتایج بهدستآمده از این فرآیندهای سیاسی را هدف قرار داده و از طرف دیگر وحدت داخلی ایرانیان ذیل «عقلانیت انقلابی» پدیدارشده در انتخابات ریاستجمهوری و پیوند بنیادین و سیاسی میان این عقلانیت و روح نیروهای مقاومت در منطقه غرب آسیا را هدف قرار داده است. اینها هر دو موضوعاتی اساسی هستند که باید آنها را به اعتبار نسبتی که با ایده دولت در جمهوری اسلامی ایران برقرار میکنند، به عنوان موضوعاتی وابسته و مربوط به همه اعضای ملت در ایران در نظر گرفت: جنگی که اسرائیل بر آتش آن میدمد، جنگ علیه ایران و همه شهروندان دولت جمهوری اسلامی ایران است.
* خونخواهی، حراست از مبانی دولت و امر ملی
موضوع خونخواهی ایران که در پی اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی توسط رهبر انقلاب مطرح شد، جنبههای مختلفی دارد. با این وجود تا جایی که به موضوع این یادداشت مربوط میشود، این خونخواهی بیش و پیش از هر چیز دیگری باید به عنوان ضرورتی سیاسی و موضوعی مربوط به دولت فهمیده شود. همانطور که پیشتر آوردم، اقدام اسرائیل علیه شهدای مقاومت در تهران، از چند جهت موضوعی است که به شکل بنیادین با نفس دولت جمهوری اسلامی ایران پیوسته و بنیانهای حقوقی و سیاسی آن را هدف قرار داده است. از این جهت، «خونخواهی میهمان عزیز ما» را همچنین باید به عنوان تلاشی به نام دولت و با هدف حراست از این بنیان وجودشناختی دولت در جمهوری اسلامی ایران صورتبندی کنیم. اهمیت این موضوع باید هم در نوع روایتی که از آن ارائه میدهیم و هم در نوع پاسخی که در مقابل دشمن صهیونیست انتخاب میکنیم در نظر گرفته شود.
موضوع دیگری که در این زمینه باید به آن توجه کرد به وحدت ملی درون ایران و وحدت سیاسی میان ایران و مقاومت اسلامی در منطقه مربوط میشود. از این قرار، هم در روایتی که از اقدام تروریستی رژیم اسرائیل ارائه میکنیم و هم در شکل و محتوای خونخواهی ویژهای که انتظار آن را میکشیم باید موضوع این ۲ شکل از وحدت در نظر گرفته شود. از یک طرف نباید شرایطی را به وجود بیاوریم که وحدت بهدستآمده ذیل عنوان «عقلانیت انقلابی» در جریان و پس از به پایان رسیدن انتخابات ریاستجمهوری خدشهدار شود و از طرف دیگر باید پیوند عمیقا سیاسی و هویتی موجود میان دولت جمهوری اسلامی ایران با ایده مقاومت در منطقه غرب آسیا را بیشتر از قبل در نظر بگیریم و آن را به نمایش بگذاریم. اگر با من موافق باشید که اقدام رژیم صهیونیستی، اقدامی علیه ایران و ایرانی بودن ما، به عنوان اعضای یک واحد سیاسی است، در موضوع خونخواهی نیز باید این وحدت و سرنوشت مشترک را در نظر بگیریم و به صدای واحدی علیه نیرویی تبدیل شویم که در خیال پلید خود، نفاق، ازهمپاشیدگی و ناتوانی ما را آرزو میکند.