صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۴  ، 
شناسه خبر : ۳۶۷۳۶۲
دو پایه اصلی استحکام حزب‌الله لبنان، ضرورت تمرکز بر مخاطب جوان در یادواره‌های شهیدان، افق تحرکات دیپلماتیک ایران؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

دو پایه اصلی استحکام حزب‌الله لبنان

 سعدالله زارعی
تا پیش از شهادت «عماد مغنیه» در 24 بهمن 1386 فقط تعداد کمی از او و شخصیت، توانمندی اطلاعاتی و عملیاتی او خبر داشتند. تا پیش از شهادت مصطفی بدرالدین نابغه عملیاتی حزب‌الله در21 اردیبهشت 1395 هم فقط تعداد کمی از او و توانمندی‌های ویژه او خبر داشتند. تا پیش از شهادت «فؤاد شکر» فرمانده ویژه حزب‌الله در 9 مرداد 1403 کمتر کسی می‌دانست حزب‌الله از چنین فرماندهی برخوردار است. تا پیش از شهادت «ابراهیم عقیل» در 30 شهریور 1403، «علی کرکی» در 6 مهر 1403 هم فقط تعدادی می‌دانستند که چنین ستارگانی در حزب‌الله وجود دارند. تا پیش از شهادت آیت‌الله سیدهاشم صفی‌الدین و حجت‌الاسلام نبیل قاووق در هفتم مهر ماه 1403 هم فقط تعدادی از ابعاد شخصیتی و ظرفیت وجودی این افراد باخبر بودند. 
به خاطر داریم وقتی عماد مغنیه که شهید سلیمانی او را «اعجوبه» طرح‌ریزی می‌خواند، در دمشق به شهادت رسید، خیلی از دوستان با ناراحتی و خیلی از دشمنان با خوشحالی گفتند «کمر حزب‌الله و سیدحسن نصرالله شکست». واقعاً هم شهادت حاج‌رضوان اتفاق ساده‌ای نبود. در همان موقع بعضی خودی‌ها زبان به شماتت حزب‌الله، نیروی قدس و حاج قاسم باز کردند که چرا در جهت حفظ شخصی با این درجه از اهمیت، کوتاهی کرده‌اند و کمتر پرسیده شد چطور چنین شخصیتی که از سال 1363 در لیست اصلی و ویژه ترور سازمان‌های اطلاعاتی تروریستی آمریکا، انگلیس، فرانسه، رژیم اسرائیل و بعضی دولت‌های عربی و غیرعربی منطقه قرار داشته، طی 23 سال مورد شناسایی قرار نگرفته است و یا این سؤال کمتر پرسیده شد که حزب‌الله چطور چنین اعجوبه‌ای در متن خود پروریده و طی یک دوره طولانی او را حفظ کرده است. بعدها که مصطفی بدرالدین که بعضی او را «عماد عملیاتی» حزب‌الله می‌خواندند به شهادت رسید، دوباره همین سؤالات تکرار گردید تا رسیدیم به شهادت فؤاد شکر و تصویر پرجاذبه‌ای که از او برای اولین بار به رسانه‌ها راه یافت. این بار عده‌ای با اشاره به رخدادهای سنگینی مثل شهادت حاج علی زاهدی که در همین نزدیکی‌ها و همین روزها در سوریه و لبنان رخ داده بود، پرسیدند، پس حزب‌الله، ایران و... چه کار می‌کردند که مقاومت لبنان با چنین ضربه‌ای مواجه گردیده است. بعد شهادت اسطوره مقاومت، سیدحسن نصرالله پیش آمد و اینک شهادت آیت‌الله سیدهاشم صفی‌الدین و فردا روز باز شهادت‌های دیگر و تکرار پاره‌ای عبارات استفهامی.
در مورد حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی، انصارالله، حشدالشعبی و... به پرواز درآمدن «عباس بن علی‌ها» علیهم‌السلام تعجب ندارد، اگرچه دریغ دارد. آنچه تاریخ و دهر را انگشت‌ به دهان می‌کند عظمت روحی و اعجاب شخصیتی عباس بن علی‌هاست و تا زمانی که این اعجاب وجود دارد، تلاش برای عباس بن علی شدن‌ها سکه رایج خواهد بود. عماد مغنیه با همه بزرگی‌اش به شهادت رسید اما جنگ سوریه و عدم حضور عماد و در عین حال 
پیروزی حزب‌الله در آن، ثابت کرد حزب‌الله خیلی بزرگ‌تر و توانمندتر از عماد مغنیه است. کما اینکه وقتی «سیدعباس موسوی» دبیرکل بسیار خوشنام حزب‌الله به شهادت رسید و جنوب لبنان در غیاب او از سیطره ارتش تروریست اسرائیل آزاد گردید، معلوم شد حزب‌الله خیلی بزرگ‌تر و توانمندتر از سیدعباس است. وقتی فؤاد شکرها، ابراهیم عقیل‌ها، علی کرکی‌ها و چندین فرمانده دیگر به همراه سه تن از کادر رهبری و دبیرکل طی دو ماه و در حین یک جنگ سنگین به شهادت می‌رسند و باز صحبت از برتری قدرت فرماندهی و قدرت آتش‌ حزب‌الله است، این یعنی حزب‌الله خیلی بزرگ‌تر از مجموعه رهبران و فرماندهان آن است! این نکته اصلی اعجاب‌هاست نه به شهادت رسیدن رهبران و فرماندهان. 
چرا چنین است؟ دلیل آن بزرگی و عمق و تدبیر عالی در تأسیس یک سازمان و یک جریان است. حال اگر افرادی برای «اطمینان قلبی» درباره اقتدار درون حزب‌الله نیاز به شواهدی داشتند، این شاهد اینک به بازار آمده و نقاب از رخ برگرفته است. حزب‌الله براساس یک ایده مرکزی بسیار محکم تشکیل شده است. این ایده مرکزی اعتقاد به ضرورت برپایی حکومت صالحان ـ وعده قرآنی که در آیات مختلف آمده ـ در عصر غیبت با اعتصام به اصل «ولایت فقیه» است. این بارزترین حرفی است که می‌توان درباره حزب‌الله لبنان زد. خیلی‌ها با انگ زدن و سرزنش کردن، تلاش نمودند این را «نقطه ضعف» حزب‌الله معرفی نمایند. امروز که حزب‌الله این همه ضربه را در یک جا 
تحمل کرده و نشکسته است، معلوم می‌شود این عنصر مرکزی چه تأثیر شگرفی در استحکام آن داشته است. 
تأثیر ولایت فقیه چیست؟ ولایت فقیه در امر اداره جامعه، در واقع برقرارکننده پیوند آسمان و زمین است. چطور؟ یک جنبه ولایت فقیه، جعل شرعی آن است. اعتقاد به اینکه در عصر غیبت امام معصوم عجل‌الله تعالی فرجه، مدل الهی اداره هر مجتمع اسلامی فقط «ولایت فقیه» است، تکلیف دینی، دلی و فطری افراد را روشن و از پراکندگی و تزلزل حفظ می‌کند. در روند کار یک دولت یا یک سازمان مثل حزب‌الله که می‌خواهد بنایی نو دراندازد و تسلیم حرف‌های رایج نباشد، دشواری‌ها و دشمنی‌های زیادی پیش می‌آید و گاهی حتی «کارد به استخوان می‌رسد» و به تعبیر قرآن فریادها بلند می‌شود که (مَتَى نَصْرُاللهِ) پس وعده کمک الهی چه شد، در این مواقع اعتقاد راسخ به «حق بودن» و زیر نگاه حق بودن و خود را مأمور حق دیدن خیلی از گره‌های ذهنی و عملی باز می‌کند و استواری را فزونی می‌بخشد؛ همان‌طور که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکّه العواصف». اگر در این عنصر مرکزی، «ولی فقیه» نباشد، صرف اعتقادات مذهبی و صرف اعتقاد به ولایت نمی‌تواند رافع مشکلات و راهگشا باشد؛ چرا که بخصوص در بزنگاه‌ها و میدان‌های خوف و خطر، آن عنصر فعال در دسترس (ولی فقیه) باید باشد تا نیروی مجاهد بتواند صدق عمل را با صدق اعتقاد پیوند بزند و به درجه «اطمینان کامل» برسد. 
عنصر دوم در ولایت فقیه جنبه مردمی آن است. اعتقاد به اینکه صالح‌ترین انسان‌ها، محق‌ترین آنان در اداره جامعه است، وحدت می‌آفریند؛ چرا که این یک ملاک عقلایی است و مخالف واقعی ندارد. وقتی فردی با انتخاب و برخاستن از متن مردم ـ محرومان ـ به ولایت و رهبری می‌رسد، موقعیتی مطمئن و متداوم پیدا می‌کند و برای همیشه تاریخ، حکومت آن، حکومتی مشروع دیده می‌شود. همه عناصر حزب‌الله لبنان از دبیرکل تا نیروی عادی آن از نظر درونی یک چنین اعتقاد پولادینی به ولایت و 
ولی فقیه داشته‌اند و لذا حزب‌الله پس از عبور از اعوجاج یک ساله‌ای که در مورد اولین دبیرکل آن پیش آمد، تا امروز هیچ‌گاه با انشعاب و یا کناره‌گیری مسئولان و یا اختلاف درونی مواجه نگردیده است و این برای اقران حزب‌الله در جنبش‌های مختلف سیاسی یک استثناء رشک‌برانگیز به حساب می‌آید. بنابراین حزب‌الله حتی آنگاه که در زمان واحد با شهادت رهبران و فرماندهان مواجه می‌گردد، محکم استمرار می‌یابد.
نکته دیگر، در تداوم جهاد و تداوم فکر جهاد است. حزب‌الله از زمان تأسیس اولیه در سال 1361 و تأسیس جامع در سال 1363 تا همین روزها یعنی در همه دوره 40 یا 42 ساله خود، هیچ‌گاه از «معرکه» دور نبوده است. 18 سال جنگ در دوره پاگیری حزب‌الله، شش سال بعد، جنگ بسیار شدید 33 روزه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته، آن را به «جنگ خندق» شبیه خوانده‌‌اند، پنج سال بعد 8 سال درگیر شدن در جنگ با تروریسم در سوریه، پنج سال بعد وارد شدن به دفاع سنگین از غزه. این موضوع یعنی پا به رکاب جهاد بودن، پس از اعتقاد محکم به ولایت فقیه، در استحکام، سرزندگی و استقامت حزب‌الله خیلی نقش داشته است. حزب‌الله مرحله چهارم (از مهرماه 1402 تاکنون) از حیث قدرت، انسجام و تاثیرگذاری از  حزب‌الله مرحله اول (1361 تا 1379) که 18 سال درگیر بود، توانمندتر است. در حالی که در طول این دوره‌ها، حزب‌الله همواره با شهادت رهبران و فرماندهان بزرگ مواجه بوده است. چرا؟ راز این طراوت و توفندگی، «جهاد مستمر» است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید هر چه به‌عنوان خیر در نظر می‌گیرید و به تصور درمی‌آید، در جهاد مقابل دشمن به دست می‌آید (اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي اَلسَّيْفِ وَ تَحْتَ اَلسَّيْفِ وَ فِي ظِلِّ اَلسَّيْفِ). خسته نشدن از مبارزه و پشت به جهاد با دشمنان نکردن و در ورود به معرکه تعلل نورزیدن، سازمانی به نام حزب‌الله پدید آورده است که امروز به دغدغه بزرگ مشترک همه دشمنان ملت‌ها (از آمریکا تا رژیم غاصب تا انگلیس تا فرانسه و تا بعضی دولت‌های عربی و غیرعربی منطقه) تبدیل گردیده و هیچ را‌ه‌حلی در مقابل آن ندارند! 
الان بعضی از افراد که تاریخ چهل ساله حزب‌الله را نخوانده‌اند یا خوانده و در آن تأمل نکرده‌ و به ذات حزب‌الله پی نبرده‌اند، در انتظارند ببینند سرنوشت حزب‌الله در این مصاف متراکم چه می‌شود! آنان که بر صحنه تحولات منطقه و جهان، طی 40 سال گذشته اشراف داشته‌اند، می‌دانند که علی‌رغم بعضی هیاهوها، حزب‌الله با هیچ چیز جدیدی که قبلاً سخت‌تر آن را تجربه نکرده و بر آن فایق نیامده باشد، در داخل و خارج لبنان مواجه نیست؛ هیچ قدرتی نمی‌تواند حزب‌الله را به پشت نهر لیتانی عقب بزند و یا قطعنامه‌های قدیمی 1559 و 1701 شورای امنیت را علیه آن به اجرا بگذارد؛ هیچ قدرتی نمی‌تواند حزب‌الله را از مرکزیت جبهه مقاومت و نقش منطقه‌ای آن جدا نماید؛ هیچ قدرتی نمی‌تواند به روند دستیابی حزب‌الله به تسلیحات بیشتر و مدرن‌تر آسیب بزند؛ هیچ قدرتی نمی‌تواند حزب‌الله را از موقعیت کنونی سیاسی در لبنان که مؤثرترین است، جدا نماید. حزب‌الله و جبهه مقاومت با قدرت بیشتر، صحنه تحولات آینده را رقم خواهند زد. اندکی صبر کنید. 

ضرورت تمرکز بر مخاطب جوان در یادواره‌های شهیدان 

رسول سنائی‌راد

برگزاری کنگره‌ها و یادواره‌های شهیدان، از سنت‌های حسنه است که در سالیان اخیر در کشور متداول گردیده و در سطوح مختلف محلی تا ملی برگزار می‌شود. در این مراسم‌های آیینی که معمولاً با تهیه و انتشار زندگینامه و خاطرات مربوط به شهیدان و سخنرانی و خاطره‌گویی رزمندگان و همرزمان شهیدان برگزار می‌شود، بزرگداشت شهیدان زمینه‌ساز تقویت فرهنگ جهادی و حماسی شده و روحیه شجاعت و دلاوری با چاشنی عطر ایثار و شهادت به نسل‌های بعد از دوران دفاع مقدس منتقل می‌گردد. توسعه و تداوم این مراسم‌ها و نهادینه شدن آن، موجب پدید آمدن ظرفیتی آیینی برای عمق‌بخشی به فرهنگ جهادی و حماسی گردیده که می‌تواند جبران‌کننده برخی کمبود‌ها و خلأ‌های نهاد‌های فرهنگی یا کمک‌کننده به آن‌ها باشد. از الزامات قوام‌بخش این مراسم آیینی هدفمندی و طراحی اقدامات و فعالیت‌های هدفمند برای برگزاری آن است که بتواند اثربخشی آن را برای جامعه هدف بیشتر و عمیق‌تر کند. 
امام خامنه‌ای در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای کرمانشاه، ضمن تأیید اقدامات و برنامه‌های مربوط به این کنگره و تأکید بر ضرورت اثرگذاری آن‌ها بر روی جامعه مخاطب، خروجی نتیجه کار‌ها را مهم دانستند و فرمودند: «بروید سراغ خروجی این کارها.» و در ادامه با اشاره به ضرورت نگاه به میزان استفاده از کتاب‌ها و آثار و ارتباط مخاطبان با نقاط برجسته شهدای معرفی شده، مخاطب اصلی این مراسمات آیینی را جوان‌ها معرفی و اظهار کردند: «مخاطب کار‌های شما جوان‌هایند. باید این مجموعه کار‌هایی که انجام می‌دهید روی جوان‌ها اثر بگذارد.»‌
واقعیت این است که کاربر اصلی فرهنگ حماسی جوانان هستند که در شرایط بروز تهدید و جنگ، میدانداران و معرکه‌گردانان عمده به حساب می‌آیند و از این رو، باید به عنوان مخاطب اصلی کنگره‌ها و یادواره‌ها مورد توجه قرار گرفته و در مرکز برنامه‌ریزی‌ها جا داده شوند و نوع پیام و محتوا نیز متناسب با نیاز و ذائقه او تنظیم شود و خوشبختانه ذخایر معنوی دفاع مقدس، زمینه و شرایط مناسبی برای تقویت روحیه حماسی و ایثارگری توأم با معنویت برای جوانان فراهم کرده است. 
‌رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی با اشاره به تقید جوانان رزمنده دوران دفاع مقدس به احکام و ضوابط شرعی و اخلاقی، حتی در شرایط سخت محاصره و گرسنگی و با وجود دسترسی به مواد غذایی و امکانات متعلق به مردم در منطقه، این نوع رفتار را متفاوت از رفتار جنگجویان دیگر کشور‌های دنیا می‌دانند که نابودی و غارت برای آنان عادی به حساب می‌آید و از این رو، خطاب به برگزارکنندگان کنگره ملی شهیدان کرمانشاه، تأکید داشتند: «این تقوا، این پرهیز، این ورع، این اخلاص و این صمیمیت را شما کجا پیدا می‌کنید؟ این را جوان امروز باید بداند. این را باید نشان بدهید. مقایسه بین جوانان رزمنده ما و نوع رزمنده‌های دنیا، در زمینه معنویات، در زمینه نیت، در زمینه نوع عمل و مانند این‌ها.»
نقطه کانونی در رمزگشایی از این توصیه راهبردی را باید در مبنای ارزشی و معنوی، رفتار رزمندگان اسلام و شهدای دفاع مقدس دانست که برآمده از اخلاص و تقوای الهی و به دور از خودخواهی و هوای نفس بود. شجاعت و رشادت پیوند خورده با این مبانی ارزشی و معنوی، زیبایی و منزلت رفتار جهادی و روحیه جنگجویی رزمندگان اسلام را چشمگیر و نورانی می‌سازد و همین ویژگی گم شده جوان امروزی است که غفلت نهاد‌های فرهنگی از درون و تهاجم فرهنگی بیرونی و زیست او در فضای مجازی، تماس او با مبانی و ارزش‌های مادی و سودجویانه غربی را بیش از پیش برایش فراهم ساخته است. از این رو لازم است دست‌اندرکاران این مراسمات آیینی و ارزشمند، جوانان را در مرکز تصمیمات و برنامه‌ریزی‌های خود قرار دهند و با بهره‌گیری از شیوه‌ها و ابزار‌های علمی و هنری، انتقال ارزش‌های معنوی حاکم بر رفتار حماسی و رشادت‌های رزمندگان اسلام و شهدای دفاع مقدس را به نسل جوان امروز، در زمره اهداف اصلی خود قرار دهند. 
با همین نگاه، شاید بهتر باشد مکان برگزاری کنگره‌ها و یادواره‌ها را به مدارس و دانشگاه‌ها انتقال داد و به جای مراسم متمرکز، آن را در چند مکان جداگانه و قابل دسترس برای جوانان به اجرا گذاشت.

افق تحرکات دیپلماتیک ایران

محمد مهدی مظاهری

در روزها و هفته‌های اخیر سیاست خارجی ایران شاهد تحرکات فراوانی برای نجات منطقه از یک جنگ فراگیر بوده است. در شرایطی که ترور فرمانده‌هان مقاومت در رأس برنامه‌های رژیم اسرائیل قرار گرفته (که برخی از آنها با نقض حاکمیت ایران و عبور از خط قرمزهای مشخص کشورمان همراه بوده است) و این رژیم در حمله به غزه و لبنان به طور مرتب و سازمان یافته مرتکب جنایات جنگی، نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه شده و می‌شود و کشورهای غربی نیز به دلیل راهبردها و منافع خود در منطقه غرب آسیا در برابر آن سکوت کرده و به حمایت مالی و نظامی از آن ادامه می دهند، جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد با اجرای عملیات وعده صادق پاسخی قاطع به ترور مهمان رسمی اش (اسماعیل هنیه) و سردار نظامی اش (شهید نیلفروشان) نشان دهد و قدرت بازدارندگی خود را به رخ حریف بکشد.
با این وجود، اعتماد به نفسی که حمایت کشورهای غربی به نخست وزیر رژیم اسرائیل بخشیده، سبب شده است تا این پایان ماجرا نباشد، اسرائیل به پذیرش نتیجه اقدامات ضد حقوق بین الملل خود رضایت ندهد و اعلام کند که پاسخی سخت تر به حمله موشکی ایران خواهد داد. این وضعیت منطقه را در یک شرایط بحران و تنش پینگ پنگی قرار داده و اعلام اخباری مبنی بر انتقال فوری سامانه ضد موشکهای بالستیک تاد از سوی آمریکا به رژیم اسرائیل و تحرکات نظامی آمریکا در پایگاه‌هایش در منطقه نیز بر آتش این تنش ها و تحلیلهای نگران کننده اضافه می‌کند.
در پاسخ به چنین شرایطی ضمن اینکه نیروهای میدان ایران برای مواجهه با تهدیدات احتمالی آماده می‌شوند، دستگاه دیپلماسی کشور نیز بنا به رسالت خود، تحرکات وسیعی را به منظور جلوگیری از گسترش جنگ آغاز کرده است. تور منطقه ای وزیر امور خارجه به کشورهای عرب و مسلمان منطقه حکایت از آن دارد که ایران ضمن آمادگی برای دفاع از خود، خواهان تداوم تنش ها نیست و معتقد است صلح فراگیر منطقه ای، تنها با همکاری و نشان دادن ابتکارعمل‌های سریع و دقیق از سوی همه کشورهای منطقه امکان پذیر است.
هر چند پاسخ رسمی همه سران منطقه اعتقاد و علاقه آنها به جلوگیری از جنگ منطقه ای بوده است، اما از آنجا که در عرصه سیاست خارجی و روابط بین الملل سیاست های اعلامی‌کشورها چندان قابل اعتماد و اعتنا نیست و این منافع پنهان و چند لایه و سیاستهای اعمالی آنها است که بر روند تحولات در منطقه تأثیر می‌گذارد، به نظر می رسد نمی‌توان با قاطعیت تخمین زد که موضع گیری واقعی این کشورها در صورت گسترش دامنه تنش ها چه خواهد بود.
تکلیف چین و روسیه نیز مشخص است؛ چین به صورت سنتی از ورود مستقیم به تنش‌های سیاسی- امنیتی منطقه احتراز و تنها به صدور بیانیه‌های کلی مبنی بر لزوم خویشتن داری طرف ها و پرهیز از گسترش جنگ تأکید می‌کند. روسیه نیز که خود در باتلاق اوکراین گرفتار شده و حمایت های همه جانبه کشورهای غربی از اوکراین مانع پیروزی برق آسای آن در کشور همسایه اش شده است، حال منافعش حکم می‌کند که از باز شدن جبهه‌های جدید پیش روی آمریکا و سایر کشورهای غربی و معطوف نمودن حواس آنها به یک بحران جدید جلوگیری نکند. البته این امکان وجود دارد که مقامات کرملین با ارائه یکسری همکاری‌های اطلاعاتی بکوشند پاسخ حسن نیت های پرهزینه ایران به خودشان را بدهند، اما حداقل بر اساس اخبار و اطلاعات رسمی، به نظر نمی رسد بیش از این حاضر به حمایت از ایران در برابر اسرائیل و کشورهای غربی باشند.
در چنین شرایطی مهمترین مؤلفه رهایی ایران از این وضعیت و خروج عزت مندانه و مقتدرانه از بحرانهای موجود، در کنار رایزنی‌های منطقه ای، تکیه بر مؤلفه‌های قدرت ملی است. قدرت ملی هم تنها در توان موشکی ایران خلاصه نمی‌شود؛ بلکه مجموعه ای از عناصر شامل جمعیت، وسعت و عمق استراتژیک، توان اقتصادی، قدرت نظامی، قدرت رسانه‌ای، حمایت‌های مردمی، اعتماد و سرمایه اجتماعی و البته وفاق ملی را در بر می‌گیرد. بی شک جمهوری اسلامی ایران تنها با اتکا به یک مولفه از قدرت ملی نمی‌تواند سیاست خارجی موثری را طراحی و اجرایی کند. در شرایط کنونی ایران به یک استراتژی شبکه ای نیاز دارد که همه عوامل قدرت ملی در آن مورد توجه و بهره وری قرار بگیرند.

بودجه ۰۴: ‌ناترازی درآمدهای ناپایدار و هزینه‌های فزاینده

حسین سلاح‌ورزی

لایحه بودجه ۱۴۰۴، یکی از حساس‌ترین اسناد مالی کشور در سال‌های اخیر است، زیرا با محدودیت‌های داخلی و خارجی روبه‌رو است. از یک سو، دولت با تحریم‌های اقتصادی و دسترسی‌نداشتن به بازارهای بین‌المللی روبه‌رو است و از سوی دیگر، فشار تورمی داخلی و نیازهای اجتماعی و زیرساختی همچنان بر دوش بودجه سنگینی می‌کند. بودجه ۱۴۰۴ باید با برنامه هفتم توسعه منطبق باشد و درعین‌حال چالش‌های بین‌المللی نظیر تحریم‌ها، جنگ اوکراین و تهدیدات امنیتی را نیز مدنظر قرار دهد.

نقاط قوت لایحه بودجه ۱۴۰۴

1. تمرکز بر کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی: دولت در بودجه ۱۴۰۴ تلاش کرده است تا با افزایش سهم درآمدهای مالیاتی و توسعه صادرات غیرنفتی، وابستگی به نفت را کاهش دهد. این رویکرد با توجه به تحریم‌ها و محدودیت‌های صادرات نفتی یک گام مثبت به شمار می‌رود. درآمدهای مالیاتی برای سال ۱۴۰۴ حدود دو هزار هزار میلیارد تومان پیش‌بینی شده است، که سهم مهمی از درآمدهای دولت را تشکیل می‌دهد. توسعه زیرساخت‌های مالیاتی و گسترش پایه مالیاتی از‌جمله سیاست‌هایی است که دولت برای افزایش این درآمدها در نظر گرفته است.

2. توجه به صادرات غیرنفتی و ارزآوری: افزایش صادرات غیرنفتی از طریق بخش‌های مختلف مانند پتروشیمی، صنایع معدنی و کشاورزی، یکی از نکات مثبت این بودجه است. در شرایط تحریم و محدودیت‌های صادرات نفت، ارزآوری از این منابع به دولت کمک می‌کند تا بخش مهمی از هزینه‌های ارزی خود را تأمین کند. اگرچه تحریم‌های بانکی همچنان یکی از چالش‌های اصلی در جابه‌جایی ارز است، توسعه کانال‌های غیررسمی و همچنین تعاملات جدید با کشورهای همسایه می‌تواند در بهبود ارزآوری مؤثر باشد.

3. تثبیت قیمت نفت و نرخ دلار برای بودجه: دولت در بودجه ۱۴۰۴ قیمت هر بشکه نفت و قیمت دلار را در مقایسه با سال‌های گذشته محتاطانه‌تر در نظر گرفته و ظاهرا سعی دارند تا نوسانات قیمت نفت و دلار را مدیریت کنند. این پیش‌بینی‌ها با توجه به نوسانات بازار جهانی نفت و تحریم‌ها تا حدی محافظه‌کارانه است، اما همچنان تحقق درآمدهای نفتی و صادرات آن به دلیل تحریم‌ها با عدم قطعیت روبه‌رو است.

4. تقویت زیرساخت‌های دفاعی و امنیتی: با توجه به تهدیدات منطقه‌ای و بین‌المللی، دولت بودجه درخورتوجهی را برای تقویت بنیه دفاعی اختصاص داده است، که با توجه به شرایط امنیتی منطقه و فشارهای بین‌المللی مانند تهدیدات اسرائیل و جنگ‌های نیابتی، توجیه‌پذیر است. این تقویت امنیت می‌تواند نقش مهمی در حفظ ثبات داخلی و دفع تهدیدات خارجی ایفا کند.

نقاط ضعف لایحه بودجه ۱۴۰۴

1. افزایش بودجه شرکت‌های دولتی بدون اصلاحات ساختاری: یکی از نقاط ضعف جدی این بودجه، افزایش بودجه شرکت‌های دولتی است. شرکت‌های دولتی، به دلیل ناکارآمدی مدیریتی و بهره‌وری پایین، در بسیاری از موارد به منبعی برای اتلاف منابع مالی تبدیل شده‌اند. بدون اصلاحات ساختاری و مدیریتی، این شرکت‌ها همچنان به‌عنوان باری سنگین بر دوش بودجه باقی می‌مانند و هزینه‌های بیشتری را به اقتصاد تحمیل می‌کنند.

2. ناترازی جدی میان هزینه‌ها و درآمدها: یکی از مشکلات اساسی بودجه ۱۴۰۴، ناترازی بین درآمدها و هزینه‌ها است. درآمدهای پیش‌بینی‌شده به‌ویژه در بخش مالیات و صادرات غیرنفتی، ممکن است به دلیل شرایط اقتصادی محقق نشوند. در‌حالی‌که هزینه‌ها به‌ویژه در بخش حقوق و دستمزد (با افزایش ۲۰‌درصدی)، یارانه‌ها و هزینه‌های جاری دولت بسیار بالاست. این ناترازی می‌تواند به کسری بودجه شدید و در نتیجه فشار بر تورم و افزایش بدهی‌های دولت منجر شود.

3. وابستگی به درآمدهای نفتی ناپایدار: اگرچه دولت در تلاش است تا وابستگی به نفت را کاهش دهد، اما بخش مهمی از درآمدهای بودجه همچنان از فروش نفت تأمین می‌شود. با پیش‌بینی فروش نفت به طور منظم به‌ویژه در شرایطی که تحریم‌ها دسترسی به بازارهای جهانی را محدود کرده و فروش نفت ایران با تخفیف‌های زیادی همراه است، رسیدن به این اهداف درآمدی ممکن است با انحراف همراه باشد.

4. وابستگی شدید به افزایش درآمدهای مالیاتی: پیش‌بینی افزایش ۳۹‌درصدی درآمدهای مالیاتی در بودجه ۱۴۰۴ یکی از ریسک‌های مهم این بودجه است. هرچند تلاش دولت برای گسترش پایه مالیاتی و کاهش فرار مالیاتی اقدامی مثبت است، اما با توجه به رکود اقتصادی و فشارهای تورمی، احتمال تحقق کامل این درآمدها با تردید مواجه است. همچنین افزایش فشار مالیاتی بر کسب‌وکارها و بخش‌های تولیدی ممکن است به کاهش فعالیت‌های اقتصادی و رشد منفی تولید منجر شود.

بودجه نهادهای خاص بدون بهره‌وری اقتصادی

اختصاص بودجه به نهادهای خاص، نظیر نهادهای فرهنگی و مذهبی، در‌حالی‌که بخش‌های کلیدی مانند بهداشت و آموزش نیاز به حمایت بیشتری دارند، یکی دیگر از نقاط ضعف این لایحه است. افزایش بودجه این نهادها بدون تأثیرگذاری ملموس اقتصادی می‌تواند به نارضایتی عمومی و ناکارآمدی در تخصیص منابع منجر شود. بودجه ۱۴۰۴ با توجه به شرایط داخلی و بین‌المللی یک سند مالی پیچیده و چالش‌برانگیز است. از یک سو، تلاش برای کاهش وابستگی به نفت و تقویت درآمدهای غیرنفتی مثبت ارزیابی می‌شود، اما از سوی دیگر، ناترازی درآمدها و هزینه‌ها، افزایش بودجه شرکت‌های دولتی ناکارآمد و وابستگی به منابع ناپایدار همچنان از چالش‌های جدی پیش‌روی دولت است. به نظر می‌رسد که توجه به موارد زیر در دولت باید مدنظر قرار گیرد:

1. اصلاحات ساختاری در شرکت‌های دولتی به منظور افزایش بهره‌وری و کاهش اتلاف منابع. 2. کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و گسترش صادرات غیرنفتی با تقویت زیرساخت‌ها و افزایش تعاملات منطقه‌ای. 3. بهبود نظام مالیاتی از طریق گسترش پایه‌های مالیاتی بدون اعمال فشار بیش از حد بر بخش تولیدی. 4. اولویت‌بندی صحیح در تخصیص منابع با توجه به نیازهای حیاتی کشور مانند بهداشت، آموزش و تولید. این تغییرات می‌تواند به بهبود کارایی بودجه ۱۴۰۴ و جلوگیری از بحران‌های مالی و اقتصادی کمک کند و زمینه‌ساز توسعه پایدار در سال‌های آینده باشد.

مسئول پرونده چین چه کسی است؟

مصطفی غنی زاده 

وضعیت کنونی منطقه باعث شده تا بحث همکاری راهبردی با چین دوباره به یکی از هسته‌های اصلی حلقه‌های کارشناسی در کشور تبدیل شود. مسئله مهم جهان امروز، تغییر نظم جهانی برای حرکت به چندجانبه‌گرایی است و چین اصلی‌ترین بازیگر برای این تغییر بزرگ است. همین امر باعث شده تا در چند سال اخیر، درگیری چین و آمریکا در جنبه‌های مختلف به یکی از مهم‌ترین مسائل بین‌الملل تبدیل شود. مسئله‌ای که اثر خود را بر دیگر نقاط جهان به ویژه جنوب غرب آسیا گذاشته و عملا کشورهای منطقه را وارد منازعه‌ دوطرفه میان آمریکا و چین کرده است. لذا فرار از این واقعیت جدید اساسا امکان‌پذیر نیست. آمریکا کشورهای قدرتمند و اثرگذار در دنیا را به گروهی که همراه او در تداوم نظام تک‌قطبی و مخالفان این نظم تقسیم کرده و براساس آن، انواع کنشگری له یا علیه آنان را طراحی می‌کند. از یک طرف برای هند، امارات، رژیم صهیونیستی یک مدار کریدوری با تمام ظرفیت‌های لازم را طراحی می‌کند و از طرف دیگر ایران و کشورهای محور مقاومت را با انواع ضربه‌ها چه اقتصادی، چه امنیتی یا نظامی تضعیف می‌نماید. چه بخواهیم و چه نخواهیم، در سیستم ادراکی تصمیم‌گیری در آمریکا این طور دیده می‌شویم و این واقعیت جدید به تمام تنفرها و مشکلات بنیادین گذشته هیئت حاکمه آمریکا از ایرانِ اسلامی اضافه شده است. در این میان، ما به صورت فعالانه عمل نمی‌کنیم و در برخی موارد دقیقا در مختصات مورد نیاز آمریکا نقش‌آفرینی می‌کنیم. بهترین مثال در این زمینه واگذاری چابهار به هند با ثمنی بخس است که ذیل تحریم‌های آمریکا و برای ساخته‌نشدن اهدا شده است. همچنین فروش نفت ذیل چتر امنیتی آمریکا در امارات و تسویه‌ آن به درهم به اسم دورزدن تحریم است که عملا با اطلاع کامل طرف غربی انجام می‌شود.
این امر در سطح ایجابی هم با مشکلاتی اساسی مواجه بوده و هست. وقتی از ارتباط راهبردی با چین سخن گفته می‌شود بازهم موضوع کاملا غیرراهبردی و فارغ از معانی اقتصاد کلان و بسته‌های امنیتی دیده می‌شود. باید دقت داشت که ارتباط راهبردی به معنای یک بسته کامل از قراردادهای روی زمین (و نه توافق اصولی برای ۲۵ سال آینده) است که در خود معانی امنیتی، نظامی و فناوری را توامان داشته باشد. برای مثال وقتی از یک کریدور سخن گفته می‌شود، این امر شامل بسته‌ای از ساخت بنادر اقیانوسی، منابع انرژی، ساختارهای تولید انرژی، تامین امنیت راه‌ها، انتقال فناوری در مسیر راه مانند ساخت خودرو یا فولاد، تامین امنیت مرزهای فراسرزمینی و بین‌المللی (مانند رزمایش‌ها)، استفاده مستقیم از امکانات مالی و اقتصادی متقابل، انتقال تجهیزات نظامی پیشرفته بین طرفین، همکاری در عرصه امنیتی و اطلاعاتی، انتقال فناوری در زمینه‌های خاص و... است.
نگاه به روابط ایران و چین نشان از آن دارد که این بسته‌ها عموما به صورت ناقص مورد نظر طرفین قرار گرفته و تبدیل به یک مجموعه به‌هم پیوسته نمی‌شود. درواقع مشکل اساسی در روابط ایران و چین که آن را از راهبردی بودن انداخته، همین مجموعه و یکپارچه نبودن آن است. برای مثال ایران بخش اعظمی از نفت خود را به چین می‌فروشد اما عاملیت فروش و تسویه‌ی آن را زیر چتر امنیتی آمریکا در دبی انجام می‌دهد. درحالیکه بخش اعظمی از نیازهای کشور مانند گوشی موبایل، بخشی از کالاهای اساسی، قطعات خودرو و خودروی تولید شده (اعم از چینی و غیرچینی) قابلیت خرید و تسویه در داخل چین با یوآن را دارد. یعنی می‌توان لنگر ارزی کشور را از درهم درآورد و آن را به صورت موازی به یوآن منتقل کرد که موازنه نیز بین دو قطب جهانی به وجود آید. درحالیکه الان به صورت خطی به هر دوطرف وابسته است.
درواقع نگاه به چین، نگاهی کلان و دارای یک نخ تسبیح برای ایده‌های ایجابی منطقه‌ای و جهانی نیست. به جای آنکه روابط منطقه‌ای در گستره جهانی دیده شود، به صورت مستقل و بدون اتصال دیده می‌شود و اساسا معانی جهانی ایجاد نمی‌کند. حال اینکه روابط با عراق، سوریه و لبنان باید با نخ تسبیح این معنای جهانی دیده شود. آن چنان که رقیب این نخ تسبیح را در جنوب خلیج فارس ایجاد کرده است. اما چرا نگاه به این موضوع، کلان و راهبردی نشده و نمی‌شود؟ این سوال دو پاسخ نظری و عاملیتی دارد. پاسخ نظری این است که برخی مسئولین کشور به دنبال ایجاد توازن در روابط شرق و غرب کشور هستند درحالی که همین الان توازن استقلالی در روابط ما با خدشه جدی مواجه شده و عملا فروش نفت و تسویه آن و حتی صادرات کشور به دو تا سه کشور وابستگی جدی دارد و این وابستگی هم متوازن و موازی نیست بلکه خطی و به هم پیوسته است. یعنی هرکدام از این سه کشور امکان قطع آن را دارند بدون اینکه مسیر جایگزینی وجود داشته باشد. و همچنین باید دقت داشت که ما در حال آسیب خوردن شدید از طرف آمریکایی به علت نزدیکی با چین هستیم درحالی که از این نزدیکی استفاده راهبردی و اساسی نمی‌بریم. یعنی چوبش را می‌خوریم اما نفعش را کم می‌بریم. علاوه براین باید دقت داشت که ایجاد توازن در دنیای امروز عموما به معنای استفاده ایجابی از کشورهای دیگر و نه سلبی است. یعنی برای مثال به منظور کنترل رفتار چین باید برخی همکاری‌ها با روسیه را تعریف کرد و از روابط با روس‌ها برای فشار به چین استفاده نمود. 
پاسخ عاملیتی به این سوال آن جاست که پرونده چین در ایران، مسئول مستقیم و واحد برای کلیت خود ندارد. یعنی مشخص نیست که کجا، چه نهادی و چه شخصی مسئول تنظیم کلیت روابط با طرف چینی است و طراحی صحنه اصلی را انجام می‌دهد تا بعد جزئیات آن جورچین هم مشخص شود. در این موضوع وزارت اقتصاد (به عنوان مسئول گروه دوستی دو کشور) امکان طراحی بسته امنیتی یا نظامی را ندارد. از آن طرف ستاد کل نیروهای مسلح هم نمی‌تواند بسته صنعتی و انتقال فناوری را طراحی کند. یک نهاد بالادستی باید اولا یک کلیت دقیق از نوع روابط را طراحی کند و سپس از هرکدام از این نهادهای مسئول، بخش‌های تخصصی را بگیرد و در کلیت طراحی شده، تجمیع نماید.
در گذشته، این جایگاه با تدبیر دقیق رهبر معظم انقلاب به آقای لاریجانی داده شده بود که با پایان دولت دوازدهم بدون متصدی ماند. در دوران شهید رئیسی نیز پرونده در کلیت خود نتوانست پیشرفتی داشته باشد. البته در جزئیات برخی موفقیت‌ها را داشت اما بازهم تصویر کلی روابط ترسیم نشد. در دولت کنونی هم این مشکل بسیار بیشتر از گذشته نمایان شده است. لذا لازمه‌ی این پرونده، قرار دادن یک متصدی فرادولتی است که با دولت روابط نزدیک دارد. فرد مورد نظر باید هم فهم نظامی و هم فهم استراتژیک داشته باشد و توسعه‌گرایی را در کارنامه خود داشته باشد. آنچه باید از این پرونده به دست آورد، اعم از امر نظامی و اقتصادی است و باید لاجرم به توسعه منجر شود.
 

بازی در سیاست!

محمدکاظم انبارلویی
۱- سیاست در منطق و فلسفه غرب یک بازی است. آنها معتقدند در ساخت و ساحت سیاسی یا باید یک «بازیگر باشی» یا «بازی‌گردان»!

لزوما برای ورود به این عرصه باید «بازی‌ساز» هم باشی!
اصحاب قدرت و ثروت در غرب ، به‌ویژه در دوران مدرنیته برای تسلط به جهان به دو جنگ جهانی اول و دوم رسیدند و میلیون‌ها تن را در بازیگری و بازی‌سازی و بازی‌گردانی خود به کام مرگ بردند.
محصولات فکری این قتل‌عام را در چند زرورق به نام «دموکراسی»، «جمهوری‌خواهی»، «آزادی»، «حقوق بشر»، «حقوق زنان و کودکان» و... پیچیدند و به خورد نخبگان و روشنفکران جوامع انسانی دادند.
غرب هم آنچه که از حقوق اساسی انسان در تئوری پردازی‌های خود بافته بود در قاب جنایت جنگی سازمان یافته و قتل‌عام‌های وحشیانه و کشتار جمعی در غزه و لبنان رشته کرد و در اذهان جهانیان به آتش کشید.
این سخن امام خامنه ای در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان فارس که فرمودند:
« برآیند حوادث کنونی در غرب آسیا شکست رژیم صهیونیستی و شکست تمدن غرب و فرهنگ غرب است.»یک تفسیر واقعی از بازی‌سازی و بازی‌گردانی و بازیگری سیاسی آمریکا در غرب آسیاست.
امروز کاخ سفید، پنتاگون و سیا و شرکای آنها در انگلیس و فرانسه و آلمان «بازی‌خورده» یک جماعت فاشیست در سرزمین‌های اشغالی هستند، که از بازی سیاسی جز قتل‌عام و نسل‌کشی و قتل‌عام‌های وحشتناک، ویران کردن خانه‌ها ،مدارس ، بیمارستان‌ها و ... چیزی نمی‌دانند.
صهیونیست‌ها در بازی سیاسی خود غرب را به سمت «چاه ویل» یک جنگ فرسایشی می‌برند که قبلا آن را در ویتنام ، افغانستان و عراق تجربه کردند.
۲- غرب در برابر بیداری اسلامی در ایران و مهار سه جنبش اجتماعی مشروطه ،نهضت ملی و انقلاب اسلامی برای اینکه رهبرای جنبش را از صحنه بازی دور کند چند راهبرد داشت.
الف- مدیریت ذهن رهبران نهضت با گردش اطلاعات خود خوانده
ب- ترور شخصیت، منزوی کردن و ایزوله کردن آنها از ساحت سیاست 
ج-ترور فیزیکی
غرب موفق شد دو نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را پس از توفیق رهبران آن ظرف یک سال شکست دهد. اما در نهضت اسلامی امام خمینی (ره) سرش به سنگ خورد نتوانست با ترور فیزیکی ، ترور شخصیت، کودتا ، جنگ تحمیلی وسه نبرد پیچیده نرم در سال‌های ۷۸ و ۸۸ و ۹۸ انقلاب را به شکست رساند.
امروز علی‌رغم همه توطئه‌ها در تهران دولتی اصلاح طلب مستقر است اما از حکومت ، حکمرانی یک صدا علیه غرب به گوش می رسد.
بازی‌خورده های غرب یکی‌یکی دارند برمی‌گردند . حرف آنها این است در مورد دموکراسی ، آزادی ، حقوق بشر و ... گفتی و باور کردم. اصرار کردی شک کردم، حالا در تماشای جنایات و قتل‌عام های وحشیانه در غزه و لبنان شک ما تبدیل به یقین شد!(۱)
آمریکا در «بازی‌سازی» و «بازی گردانی» سیاسی در ایران شکست خورده است . بازیگران اصلی در ایران شهید حججی‌ها و شهید قاسم سلیمانی‌ها و ...هستند.
بازیگران اصلی در منطقه شهید سیدحسن نصرالله و شهید یحیی سنوار و شهید سید هاشم صفی الدین ها و ... هستند. کسانی که جهاد، عقل، شجاعت، فداکاری ، صداقت ، اخلاص را در هم آمیختند و به میدان آوردند و حماسه آفریدند.
شهدای مقاومت سیاست را بازی نمی دانند ، سیاست را تکلیف و حرکت در مسیر تاریخی انبیاء و اولیای الهی می دانند . 
شهدای مقاومت اسطوره‌های اسلام و ایران در جهان هستند. آنها صفی پولادین در پیکره مقاومت پدید آوردند که در برابر «جبهه شرارت» در منطقه و جهان ایستاده‌اند. آمریکایی‌ها فکر می‌کنند «خیر» آنها در «شری» است که به پا می‌کنند. آنها به زودی خواهند فهمید اشتباه می‌کنند.
پی نوشت :
۱- واکنش عبدالکریم سروش در مورد جنایات رژیم اشغالگر قدس در غزه و لبنان و به ویژه ویدئوی اخیر ایشان که همه مفاهیم ارزشی غرب و لیبرالیسم را که سالها تبلیغ و ترویج
 می کرد طی سخنانی به سخره گرفت و این استفراغ فکری و ذهنی برای برخی روشنفکران و نخبگان عبرت‌آموز است.
او در این ویدئو هر چه در این سالها خورده و خورانده بود را بالا آورد
 
جایگاه شهید صفی‌الدین در مثلث طلایی حزب‌الله
مهدی بختیاری
 اگر بگوییم «دیرقانون النهر» پایتخت مقاومت در جنوب لبنان است، سخنی به اغراق نگفته‌ایم؛ روستایی در منطقه صور در جنوب لبنان که زادگاه تعدادی از بزرگ‌ترین و شناخته‌شده‌ترین فرماندهان، رهبرا و شهدای مقاومت اسلامی حزب‌الله است. خانواده قصیر که ـ یکی از فرزندان‌شان «احمد» نخستین مجری عملیات‌های استشهادی علیه اشغالگران صهیونیست در لبنان است ـ از همین روستا بودند و عالی‌ترین مقام حزب‌الله پس از آیت‌الله شهید سیدحسن نصرالله که به دست ارتش جنایتکار اسرائیل به شهادت رسید نیز زاده همین روستا بود.
علامه «سیدهاشم صفی‌الدین» را خیلی‌ها به واسطه شباهت زیادش در چهره و رفتار به سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزب‌الله می‌شناختند و برخی دیگر به واسطه پیوند خانوادگی‌اش با سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی. اما سیدهاشم در حزب‌الله سابقه‌ای به طول خود نصرالله و شهدای دیگری نظیر شهید حاج‌عماد مغنیه داشت. خاندان صفی‌الدین نیز در لبنان بویژه در میان شیعان یک خانواده شناخته شده است و در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و مقاومت نقشی پررنگ و اثرگذار دارد.
سیدهاشم سال 1964 در روستای دیرقانون به دنیا آمد و هنگام شهادت 60 سال داشت. دوران تحصیلش (در رشته الهیات) را همراه با سیدحسن نصرالله در دهه 80 میلادی در شهر قم و بعد نجف گذراند و به زبان فارسی هم تسلط کامل داشت. در همان دوران، تحت تاثیر انقلاب اسلامی و رهبر بزرگ آن حضرت امام خمینی(ره) قرار گرفت و در مقطعی که جمعی از جوانان شیعه لبنانی پایه‌های اولیه تشکیل حزب‌الله را در سال 1982 می‌گذاشتند، سیدهاشم هم یکی از همان‌ها بود و نقشی موثر داشت و جزو مؤسسان و از نسل اول حزب‌الله محسوب می‌شد. اواسط دهه 90 میلادی سیدهاشم به لبنان برگشت و در تشکیلات حزب‌الله نقشی بسیار مهم برعهده گرفت که ریاست شورای اجرایی حزب بود.
«شورای اجرایی» شاید برای شناخت مخاطب ایرانی از جایگاه سیدهاشم عبارت کاملی نباشد ولی در عمل او دومین فرد موثر حزب‌الله بعد از دبیرکل و به نوعی جانشین او محسوب می‌شد.
ارتباط بسیار نزدیک سیدهاشم با حاج‌رضوان (شهید عماد مغنیه) و تاثیر او در شورای مقاومت حزب‌الله نیز یکی دیگر از ابعاد کمتر شناخته‌شده‌اش در حوزه عملیاتی است.
تصویر به یادماندنی سیدهاشم در مانور بزرگ زمینی حزب‌الله و بوسه‌اش بر اسلحه‌ای که یادگار حاج‌رضوان بود، بیشتر از قبل عموم مردم را با چهره این روحانی عالیقدر آشنا کرد و بسیاری معتقدند او بهترین کسی بود که می‌توانست به عنوان جانشین دبیرکل حزب‌الله (آیت‌الله شهید سیدحسن نصرالله) انتخاب شود. سید حسن نصرالله 6 مهر با حمله سنگین جنگنده‌های اسرائیلی به ضاحیه بیروت به شهادت رسید و همه نگاه‌ها به سمت سیدهاشم بود تا رهبری حزب‌الله را برعهده بگیرد. همین مساله را اسرائیل هم بخوبی می‌دانست و با شناخت دقیقی که از او و جایگاه رفیعش در حزب‌الله داشت، هدف بعدی را او قرار داد و کمتر از یک هفته بعد، در عملیاتی به بزرگی همان عملیات به شهادت رساندن نصرالله، او را هدف گرفتند و به شهادت رساندند. سیدهاشم صفی‌الدین، سیدحسن نصرالله و حاج‌رضوان(عماد مغنیه) 3 ضلع مثلث طلایی حزب‌الله بودند که رهبری، فرماندهی نظامی و ریاست ساختاری و اجرایی آن را بر عهده داشتند. با شهادت سید صفی‌الدین، حزب‌الله منطقا به دلیل خطری که متوجه سرانش شده، تاکنون رهبر بعدی خود را معرفی نکرده است اما این شخص هر که باشد، مهم‌ترین رسالت و وظیفه‌اش بعد از پایان جنگ (که حزب‌الله حتما پیروز اما با زخم‌های عمیق از آن بیرون خواهد آمد) باید برنامه‌ای اساسی برای احیای ساختار و قدرت فرماندهی خود بویژه در سطوح عالی باشد. فرماندهان و رهبران مهمی از حزب‌الله در یک سال اخیر به شهادت رسیدند که سیدحسن نصر‌الله، سیدهاشم صفی‌الدین، شیخ‌نبیل قاووق، سیدفؤاد شکر، ابراهیم عقیل و علی کرکی برخی از شناخته‌شده‌ترین آنها بودند و جایگاه‌هایی مهم در این تشکیلات داشتند که فقدان هر کدام از آنها به تنهایی ثلمه‌‌ای بزرگ برای حزب‌الله و لبنان محسوب می‌شود. با این حال حزب‌الله لبنان در طول این 4 دهه که از عمرش می‌گذرد، بخوبی نشان داده اگرچه از دست دادن رهبرانش خساراتی بزرگی و ضرباتی سنگین برای آنهاست اما توان از پا درآوردن این سازمان ریشه‌دار در میان شیعیان لبنان را ندارد. دهه 90 میلادی وقتی اسرائیل تصمیم گرفت سیدعباس موسوی، دبیرکل وقت حزب‌الله را ترور کند، کسی فکرش را هم نمی‌کرد بعد از ترور او -و در مقطعی که قدرت حزب‌الله اصلاً قابل قیاس با امروز نبود- روحانی دیگری به جایش انتخاب شود که ۳۳ سال بزرگ‌ترین کابوس آنها باشد