صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۵  ، 
کد خبر : ۳۶۷۳۱۰

یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه سوم آبان ۱۴۰۳

ما افتخار می‌کنیم؛ شما چطور؟!، شکست تمدنی غرب در غزه و لبنان، دیوانه بازی مجازی؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز پنجشنبه ۳ آبان

ما افتخار می‌کنیم؛ شما چطور؟! 

 عباس شمسعلی 
شهادت خاص «یحیی سنوار» رهبر فقید حماس در هفته گذشته که همچنان یکی از خبرهای اصلی محافل رسانه‌ای جهان و منطقه است چهره‌ای قهرمان و شجاع از این شهید سعید در اذهان مردم در کشورهای مختلف ترسیم کرد.
این در حالی است که تا همین چند روز قبل و پیش از شهادت «سنوار» رسانه‌های در اختیار و یا همسو با دشمن صهیونیستی از او چهره‌ای کاملا متفاوت و کسی که مردم غزه و اسرای اسرائیلی را سپر بلای خود قرار داده و فراری است ساخته بودند و برخی افراد بد‌سابقه و مشکوک نیز درخصوص شخصیت این مجاهد نستوه به تشکیک و تردید روی‌آورده بودند. اما از آنجا که دست خدا بالاترین دست‌هاست و به فرموده حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، «هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌کند»، جهاد خالصانه یحیی سنوار نیز آنچنان مورد تایید الهی قرار گرفت که خدای متعال به زیباترین شکل، آخرین لحظات حیات دنیایی و باشکوه این مرد بزرگ را کارگردانی کرد و با چند تصویر و ویدئو علاوه‌بر رنگ باختن همه تهمت‌ها و دروغ‌های متوالی علیه این شهید، چهره‌ای عزتمندانه و قهرمان از او تا همیشه تاریخ در اذهان دوست و دشمن ثبت شد. اتفاقی که عصبانیت و اعتراض دشمن را در پی داشت تا آنجا که خود معترفند انتشار این چنین تصاویر آخرین لحظات مبارزه و شهادت عزتمندانه یحیی سنوار او را بزرگ‌تر و دشمنش را خوار و ذلیل کرد.
حال دیگر یحیی سنوار هم به قهرمان نوجوانان و جوانان منطقه و مردم آزاده در اقصی نقاط جهان تبدیل شده است. آنچنان که پیش از او یاران و برادران او در جبهه مقاومت با زندگی شرافتمندانه و مرگ عزتمندانه خود که حیاتی جاودانه است به قهرمانانی بی‌پایان تبدیل شده بودند.
قهرمانانی که نه افسانه بودند و نه با تکنیک‌های سینمایی و استودیویی و با چهره‌سازی‌های صرفاً تبلیغاتی ساخته شده بودند، بلکه با شجاعت، ایثار، انسان‌دوستی، ایستادگی در برابر ظلم و با مجاهدت بزرگ خود به قهرمانانی محبوب تبدیل شده‌اند.
از خیل این اسطوره‌های ناب فراوان می‌توان نام برد اما چه کسی است که قهرمانی همچون شهید حاج قاسم سلیمانی را فراموش کند؟ بزرگمردی که چهل سال لباس رزم و دفاع از وطن، دین، ناموس، مظلوم و مبارزه با ظلم و اشرار و دشمنان انسانیت را بر تن داشت. سرداری که با آن‌ چهره پرجاذبه، مهربان‌ترین فرد به کودکان و یتیمان و مظلومان زخم‌خورده از دشمن و سرسخت‌ترین سد در برابر دشمنان داعشی و صهیونی و اشرار وابسته به دشمن بود.
تاریخ رشادت‌های حاج قاسم در 8 سال دفاع مقدس، سال‌ها مبارزه با اشرار داخلی در نقاط مرزی و مبارزه بی‌امان با فتنه گروهک‌های تکفیری ساخته و پرداخته آمریکا همچون داعش و تقویت غیرقابل تصور جوانان لبنانی، فلسطینی، یمنی، عراقی و سوری در برابر رژیم سفاک صهیونی و آمریکا را فراموش نخواهد کرد. تاریخ شهادت خواهد داد که حاج قاسم کیلومترها دورتر از مرزهای کشور راه دشمن برای کوچک‌ترین خیال باطل علیه مردم و وطنش را بست. او همان‌طور که در وصیتنامه نورانی‌اش بیان کرده است، در دل سخت‌ترین خطرها و در برابر جنایتکارترین دشمنان انسانیت به معرکه زد تا آن دختر ایزدی، مسیحی، شیعه یا سنی در عراق و سوریه به اسارت حیوانات درنده داعشی گرفتار نشود و پای این حرامی‌ها به میهن و حریم زنان و دختران هموطنش باز نشود. او در عین صلابت و خشم در برابر دشمن با مردم به عطوفت رفتار می‌کرد، تا جایی که وقتی در عراق خانه‌ای رها شده را به عنوان سنگر و مقر انتخاب کرده و چند روزی در آن اقامت کرده بود در زمان ترک آنجا نامه‌ای برای صاحب خانه نوشته و شماره تماسی برای او گذاشته بود تا اگر خسارتی به خانه وارد شده جبران کند و نمازی که آنجا خوانده با رضایت باشد این در حالی است که او و یارانش برای دفاع از همان مردم از جمله صاحب همان خانه ‌که از ترس دشمن گریخته بودند، جان خود را به خطر انداخته بودند.
حاج قاسم بزرگ ما، به درستی بزرگ‌ترین دشمن تروریست در جهان بود که توانست ریشه حکومتی سیاه و باطل که آمریکا برای رسیدن به اهداف شومش در منطقه ‌ایجاد کرده بود را از جا برکند و در نهایت آمریکا؛ دشمن تروریست‌پرور مدعی دروغین مبارزه با تروریست، بزرگ‌ترین دشمن تروریست‌های پرورش یافته خود را به شهادت رساند.
شهید سید حسن نصرالله(ره) یکی دیگر از قهرمانان دنیای معاصر و سیدالشهدای جبهه مقاومت است. او نیز همچون برادرش حاج قاسم، عمر بابرکت خود را صرف دفاع از آرمان فلسطین و دفاع از مظلومان منطقه و مبارزه سرسختانه با رژیم صهیونیستی کرد.
او که با صلابت مثال زدنی و نعره‌های حیدری‌اش لرزه به اندام دشمن می‌انداخت، در بیش از سه دهه رهبری حزب‌الله، دشمن صهیونیستی را خوار و خفیف کرده بود؛ از اخراج اسرائیل از جنوب لبنان تا شکست مفتضحانه صهیونیست‌ها در جنگ‌های رو در رو. او مردی بود که تا پای جان در دفاع از انسانیت و مبارزه با دشمنان بشریت پا پس نکشید و امروز و پس از شهادتش بیش از پیش قهرمان بزرگ در دنیای اسلام و قهرمان واقعی جوانان و نوجوانانی در جهان عرب است که از سیره رهبران و حاکمان سرسپرده یا بی‌اراده خود شرمسار هستند.
او قهرمانی بود که به گواه روایت‌های مستند، بارها دست رد بر سینه آمریکا و سران برخی کشورهای عرب منطقه در پاسخ به وعده رسیدن به بالاترین ثروت‌ها و حکومت و موقعیت‌های بالای سیاسی در ازای دست کشیدن از راه مبارزه و پشت کردن به راه ولایت فقیه و دشمنی با اسرائیل زد.
شهید نصرالله به تأسی از اجداد طاهرینش عزتمندانه زندگی کرد و تا آخر در کنار مظلومان ماند و علاوه‌بر تقدیم فرزندش در راه خدا، جان خود را نیز پای آرمان الهی و دفاع از مردم و مظلومان و دشمنی با دشمنان خدا فدا کرد.
ما در جبهه مقاومت از دوران دفاع مقدس تا اکنون از این قهرمانان که خالصانه و با شجاعت در دفاع از انسانیت و دین و مبارزه با دشمن بعثی، داعش، اسرائیل، آمریکا و گروهک‌های سرسپرده آمریکا تا پای جان ایستادگی کردند فراوان داریم از همت‌ها و باکری‌ها و صیادها، تا صدرزاده‌ها و همدانی‌ها و زاهدی‌ها، از عماد مغنیه‌ها و ابراهیم عقیل‌ها و فواد شکرها تا ابومهدی المهندس‌ها و هنیه‌ها و صالح العاروری‌ها و... که باید به بهترین وجه آنها را در قالب‌های هنری، کتاب، سینما و... به نوجوانان و جوانان خود و مردم منطقه و جهان معرفی کنیم. اگر در این راه غفلت کنیم این دشمن است که علاوه‌بر تلاش برای تخریب و تحریف چهره نورانی و شخصیت این قهرمانان و مردان بزرگ در ذهن نوجوانان و جوانانمان، با ابزار هنر و سینما و بازی‌های رایانه‌ای و... قهرمانان پوشالی و دروغین خود را در ذهن فرزندان ما نفوذ می‌دهد.
حال آنکه اگر بخواهیم راه و منش و واقعیت چهره دشمن در میدان جنگ و پشت پرده قهرمان‌سازی‌های دروغین از سربازان و فرماندهانش را بشناسیم و بشناسانیم کافی است نگاهی به جنایات این به اصطلاح قهرمانان پوشالی در چند دهه گذشته تاکنون بیندازیم.
در همین روزهای اخیر وقتی آخرین لحظات زندگی شهید یحیی سنوار به اراده الهی و با خبط دشمن بدون تحریف و به طور واقعی در معرض دید مردم دنیا قرار گرفت، چیزی جز افتخار و بزرگی و نمایش رشادت یک مرد بزرگ در دفاع از مردمش و تسلیم ناپذیری در برابر دشمن مشاهده نشد. 
کمی به عقب می‌رویم؛ مردادماه سال 96 وقتی تصاویر اسارت «محسن حججی» عزیز در دست تکفیری‌های بی‌رحم و صلابت و شجاعت این جوان مدافع حرم ایرانی منتشر شد، آنجا نیز جز افتخار به داشتن چنین قهرمانانی که تا پای جان و دادن سر در راه مبارزه با پلیدترین دشمنان انسانیت ایستادگی کردند وجود نداشت.
حیات طیبه و رزم شجاعانه هر کدام از شهدای عزیز کشورمان و شهدای بزرگ جبهه مقاومت آن‌قدر افتخار‌آمیز و قهرمانانه است که دشمن برای پنهان کردن این ستارگان درخشان راهی جز تحریف و تخریب پیدا نمی‌کند.
اما این سؤال را از دشمن و سرسپردگانش می‌پرسیم؛ آیا شما نیز حاضر هستید زندگی و نمای نزدیکی از قهرمانان پوشالی شما بدون سانسور برای مردم جهان پخش شود؟ آیا حاضر هستید نوجوانان و جوانان خودتان و جهان ببینند که در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی چه جنایتی را رقم زدید؟ آیا حاضر هستید جنایات سربازانتان در ویتنام را بی‌پرده به نمایش و معرض قضاوت جهانیان بگذارید؟ آیا وقتی تصاویر قریب 300 جسم بی‌جان مسافران هواپیمای ایرانی از جمله چندین کودک بر روی آب‌های خلیج‌فارس پس از شلیک موشک ناو آمریکایی و تصاویر اهدای مدال به فرمانده جنایتکار این ناو را نوجوانان و جوانان امروز ببینند باز هم به آن افتخار می‌کنید؟ وقتی مردم دنیا ببینند و بشنوند که سربازان آمریکایی اعتراف می‌کنند که در افغانستان برای عبور از معابر و کوچه‌هایی که بیم وجود تله‌های انفجاری در آنها وجود داشت با پرتاب شکلات کودکان بی‌گناه و معصوم افغانستانی را ترغیب به حرکت در مسیری که احتمال انفجار وجود داشت می‌کردند و بارها جان این کودکان را گرفتند یا وقتی تصاویر حمله‌های متعدد سربازان آمریکایی به مردم بی‌گناه در عروسی و کوچه و خیابان‌های کابل و هرات و... منتشر شود باز هم این سربازان جنایتکار را قهرمان و سفیر صلح جا می‌زنید؟
اگر تصاویر و روایات جنایات و تجاوز و تعدی سربازان آمریکایی به زنان و دختران عراقی مانند انتشار تصاویر لو رفته کشتار مردم بی‌گناه و قتل 24 نفر از اعضای سه خانواده در عراق که به «جنایت حدیثه» معروف شد پس از 19 سال در سال گذشته در کنار تصاویر کشتار صدها هزار بی‌گناه در عراق به دست مردم دنیا برسد باز هم می‌توانید خود را مدافع حقوق بشر جا بزنید؟
یک سال است که تصاویر فجیع‌ترین جنایات رژیم صهیونیستی در کشتار بی‌رحمانه 50 هزار نفر در فلسطین و اکنون در لبنان پیش چشم مردم دنیاست و وجدان‌های آزاده و بیدار شده در جهان چشم بر این جنایات که با دخالت و حمایت آمریکا و برخی سران ریاکار کشورهای غربی در حال وقوع است نخواهند بست.
ما افتخار می‌کنیم در عصری زندگی می‌کنیم که مردان بزرگی همچون حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله و یحیی سنوار و... را درک کردیم که جان خود را در دفاع از مردم مظلوم و بشریت فدا کردند، اما دشمن راهی جز سرپوش گذاشتن بر جنایت‌های قهرمانان پوشالی و دروغین خود ندارد. پیروزی نهایی میراث و ثمره خون‌های پاک قهرمانان ما خواهد بود، ان‌شاء‌الله.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز پنجشنبه ۳ آبان

شکست تمدنی غرب در غزه و لبنان

 حمیدرضا شاه نظری
غربی‌ها پس از مواجهه با اسلام و مسلمانان در جنگ‌های صلیبی با مشاهده تمدن بزرگ اسلامی و مواجهه با دانش اندوخته شده در جهان اسلام، دچار حیرت شدند و در واقع همین مواجهه و شگفتی، از جمله عوامل تکاپوی آنان برای رشد تمدن غرب بود. آنان همزمان با اخذ بسیاری از علوم و دانش‌ها از اسلام و شرق، تلاش کردند با توسعه رویه استعماری خود، غلبه و سلطه بر جهان غیرغربی را به دست آورند. غربی‌ها همزمان با توسعه اومانیسم و سکولاریسم و کنار زدن کلیسا به عنوان متهم توسعه‌نیافتگی خود، با استفاده از زیربنای علمی شرق، و به خصوص تمدن اسلامی، تلاش کردند با توسعه علمی به ابزار‌های گوناگون ضروری برای بسط سلطه و استعمار سرزمین‌ها و تمدن‌های غیرغربی دست پیدا کنند. توسعه بسیاری از علوم در غرب هم با همین نگاه استعماری انجام شد؛ از علوم انسانی تا علوم فنی و مهندسی. برای نمونه رشته‌هایی، چون مردم‌شناسی و شرق‌شناسی در حوزه علوم انسانی با هدف به انقیاد کشاندن جوامع غیرغربی به وجود آمد و توسعه جنگ‌افزار‌های نظامی و رسانه‌های مختلف نیز با هدف تحت سلطه و استعمار درآوردن کشور‌ها و ملت‌های مختلف دنبال شد. به جرئت می‌توان گفت، و مطالعات نیز نشان می‌دهد که اگر امروز تمدن غرب، یک تمدن ثروتمند و غنی به لحاظ اقتصادی و قدرتمند به لحاظ سیاسی در نظر گرفته می‌شود، تماماً بر اساس استثمار و استعمار سایر ملت‌ها به دست آمده است. از قتل عام ملت‌های مظلوم جهان تا استعمار و غارت منابع این ملت‌ها. مرور تاریخ مغرب زمین مشحون از خونریزی و جنایت است. از کشتار میلیون‌ها مسلمان در جنگ‌های صلیبی تا کشتار میلیون‌ها سرخپوست در امریکا، از کشتار مردم آفریقا و غارت منابع آنان، تا به بردگی رفتن میلیون‌ها سیاهپوست آفریقایی. اساساً بخش بزرگ و قابل توجه تاریخ ملل غیر غربی، تاریخ مظلومیت‌ها و استثمار آنان توسط غربی‌ها و نیز تاریخ مبارزات برخی از ملل به پا خواسته با آنان است. حتی در این باره، تلاش‌های علمی متعددی برای روشن‌سازی استعمار و روش‌های استعماری برای سلطه بر ملت‌ها در ادبیات علمی صورت گرفته و اندیشمندان و مبارزان متعددی همچون فرانتس فانون و ادوارد سعید به تولید نظریه و ادبیات در این حوزه پرداخته‌اند. غربی‌ها باوجود تاریخچه سرشار از ظلم و جنایت خود، همیشه سعی کردند روایت غلط و یک‌سویه خود را درباره تحولات رخ داده و وضع موجود مسلط کنند، همین‌طور که تلاش کردند مزورانه و منافقانه ادعای برتری اخلاقی و فرهنگی خود را غالب نمایند. شعار‌های زیبا و دلفریبی، چون دموکراسی‌خواهی و طرفداری از حقوق‌بشر با همین هدف ساخته شد ولی در عمل ابزاری برای سلطه بر سایرین تبدیل گشت. اگر در ساختار‌های سیاسی غربی عمیق شویم متوجه می‌شویم که هیچ دموکراسی واقعی در غرب وجود نداشته و این صرفاً یک ادعا است ولی همین ابزار برای مدیریت سایر ملت‌ها همیشه کارآمد است. همین‌طور حقوق بشر که صرفاً ابزاری برای محکومیت دولت‌های ناسازگار با نظم غربی است و به خصوص امروز روشن شده که این عبارت هیچ‌گونه ارزش واقعی برای غربی‌ها ندارد. 
امروز در غزه و لبنان مرز‌های جنایت علیه بشریت درنوردیده می‌شود. هزاران کودک و زن بیگناه به فجیع‌ترین شکل ممکن سلاخی و تکه‌تکه می‌شوند. هزاران تن بمب سنگرشکن بر سر مردم و بیمارستان‌ها ریخته می‌شود. با محاصره غزه، صد‌ها هزار انسان بیگناه در خطر مرگ ناشی از گرسنگی هستند و رژیمی در سرزمین‌های اشغالی حاکم است که صبح و شب در حال عربده‌کشی و تهدید دیگران است و از خونریزی سیراب نمی‌شود. با این حال غرب نه تنها کوچک‌ترین نگرانی از نقض حقوق بشر ندارد بلکه مستحکم و قدرتمندتر از قبل از این رژیم کودک‌کش حمایت می‌کند. البته همگام با ملل مستضعف جهان، بخشی از ملت‌های غربی نیز از غفلت بیدار شده‌اند ولی هنوز شاکله و ساختار تمدنی غرب کاملاً حامی جنایتکاران صهیونیست و تأمین‌کننده امکانات نظامی، مادی و معنوی این رژیم برای تداوم جنایاتش است. این حمایت از سیاستمداران و دولت‌های غربی تا روشنفکران و اندیشمندان غرب را شامل می‌شود. برای نمونه یورگن هابرماس به عنوان یکی از مهم‌ترین متفکران چپ غربی، باوجود ادعا‌های انسان‌مدارانه خود به صراحت از جنایات رژیم صهیونیستی در غزه حمایت کرد. 
تمدن فعلی غرب روی خون انسان‌ها بنا نهاده شده و زیربنای تمدن غرب نه علم و دانش، که استعمار و استثمار است. در نگاه غرب، انسان غربی با انسان غیرغربی متفاوت است و در دو ساحت مختلف طبقه‌بندی می‌شود. صحنه امروز غزه و لبنان به روشنی این واقعیت غرب را نشان می‌دهد و به فرموده رهبر معظم انقلاب، رژیم صهیونیستی شکست خورده است ولی شکست بزرگ‌تر از آن تمدن غرب است. صحنه منتشر شده پیش از شهادت شهید بزرگ یحیی سنوار که خود صهیونیست‌ها منتشر کردند، استعاره و نمادی از تقابل تمدن ضدبشری غرب با ملت‌های مظلوم و مستضعف است. یک طرف نیرو‌های نظامی تا بن دندان مسلح به آخرین فناوری‌های کشتار انسان‌ها و ثبت و ضبط وقایع با کوادکوپتر نظامی ولی مرعوب از مواجهه مستقیم با یک انسان تنها و در طرف دیگر مردی زخمی، مسلح به کتاب دعا، دارای یک اسلحه معمولی انفرادی چسب خورده و یک چوب‌دستی. در نهایت هم در اذهان میلیارد‌ها انسان، پیروز و قهرمان این صحنه کسی است که در ظاهر شهید شد و جان داد. صحنه امروز غرب آسیا، مهم‌ترین آوردگاه انسانیت و توحش، ایمان و کفر و آخرین تلاش‌های تمدن ضدبشری غرب برای تغییر روندی است که آغاز شده ولی دیگر کار از کار گذشته و حقیقت برای بسیاری روشن شده است. این صحنه، بیشتر از اینکه نشان‌دهنده تلاش‌های مذبوحانه رژیم صهیونیستی برای جبران شکست ترمیم‌ناپذیر و بازگشت به قبل از ۷ اکتبر باشد، صحنه برملا شدن و نشان داده شدن حقیقت تمدن غرب و سرآغاز پایان هژمونی این تمدن ضدبشری است.
عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز پنجشنبه ۳ آبان

دیوانه بازی مجازی

دکتر علی میرزا محمدی

دیوانه‌بازی» پدیده‌ای اجتماعی با ابعاد جامعه شناختی، روانشناختی و رسانه‌ای است. در این پدیده، فردی با وجود داشتن اختلالات روانشناختی جنون یا تظاهر به آن و یا تلقی دیگران از رفتار جنون آمیز او، مرکز و محور گفتگوها و تجمعات سرگرم کننده و نمایشی قرار می‌گیرد.
با الهام از بینش فوکویی می‌توان دو دوره مهم تاریخی را در برخورد ایرانیان با مساله جنون متمایز نمود: دوره نخست دوره ای که افراد مبتلا به اختلال‌های جنون تا زمانی که آزاری به دیگران نمی رساندند، در کنار دیگران به زیست خویش ادامه می دادند؛ اما دوره دوم تاریخی با ظهور و گسترش پزشکی و روانپزشکی، این افراد از جامعه، تفکیک و در مراکز ویژه چون تیمارستان، تحت درمان و کنترل قرار گرفتند.
این افراد در دوره نخست، در ادبیات ما حضوری قابل توجه دارند. آنها گاهی چون مجنون در داستان لیلی و مجنون قهرمان شعر و داستان هستند و یا چون بهلول در ظاهری دیوانه، کلمات نغز بر زبان جاری می سازند و یا چون ملانصرالدین به طنازی کام مخاطبان را شیرین می کنند. در این هیبت، آنها گاهی به دلقک شبیه اند و گاهی به حکیم و فیلسوف.
اما حضور اجتماعی و فرهنگی دیوانه‌ها در دوره دوم، یعنی دوره مدرنیته کمرنگ می‌شود و آنها فقط گاهی فرصت سوژه شدن در فیلم‌هایی چون گاو داریوش مهرجویی را پیدا می‌کنند.
با ظهور و گسترش فضای مجازی، دیوانه‌ها و «دیوانه‌بازی» فرصتی دوباره در عرصه فرهنگی جامعه ایران یافته است. پدیده «دیوانه‌بازی مجازی» در فضای رسانه‌ای ایرانیان نیازمند تامل ادبی، روانشناختی و جامعه‌شناختی است. به نظر نویسنده، «دیوانه‌بازی مجازی» در رسانه‌های ایرانی، در دو شکل عمده قابل رصد است:
شکل اولیه دیوانه‌بازی مجازی، را تداوم همان همان نسخه سنتی دیوانه‌بازی در فضای واقعی می‌توان دانست. با این تفاوت که بیشتر افراد دارای اختلال روانی از حضور دوربین اطلاع دارند و همین آگاهی، به رفتارهای آنها جنبه نمایشی بیشتری می دهد. نمونه بارز این شکل نمایشی را در صفحه‌های اینستاگرامی می توان در شخصیت «سلطان» با تکه کلام «میدونی چیه!؟» جستجو نمود. در آسیب‌شناسی این پدیده رسانه‌ای به همین قلم یادداشتی با عنوان «آزار بیماران روانی از فضای حقیقی تا مجازی» در شماره ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ روزنامه اعتماد منتشر شده است. در این آسیب شناسی شیوع نزدیک به ۳۰ درصدی اختلالات روانی در جامعه ایران در حالی مورد تامل قرار گرفته است که گسترش فقر و تبعیض، فرسایش سرمایه اجتماعی، شکاف طبقاتی (با ضریب جینی نزدیک ۴۱ درصد) به تشدید خشونت، اعتیاد، احساس نارضایتی و احساس ناشادی در جامعه ایران منجر شده است. اینچنین جامعه‌ای بستری فراهم کرده است که افراد مبتلا به اختلال‌های روحی و روانی دستمایه تمسخر و حتی عقده‌گشایی‌های جناحی و سیاسی شوند.
شکل دوم دیوانه‌بازی مجازی را «بلاگری شبه مازوخیسمی» می توان نام نهاد که به نمایش دیوانه وار بلاگرهایی مربوط می‌شود که برای جذب فالور و جنون دیده شدن به نمایش‌هایی هنجارشکنانه روی می‌آورند. جنون دیده شدن در بلاگرهایی که به ظاهر از سلامتی روان برخوردار هستند، آنها را وادار به کارهایی عجیب و غریب آسیب به خود مانند ریختن سیمان، نوشابه، گرد و خاک بر سر، خرد کردن هندوانه و وارد شدن با سر درون بشکه آب و.. می‌کند.
اما درباره گسترش شکل اول پدیده دیوانه‌بازی مجازی در رسانه‌های ایرانی می‌توان به انسداد اجتماعی در بیان مستقیم نقدها و سو استفاده از افراد مبتلا به بیماری روانی اشاره نمود.
تحلیل نمایش‌های دیوانه‌بازی از جمله پراکنده‌گویی‌ها و سخنان بر آمده از ذهن آشفته مبتلایان به بیماری‌های روانی گواه آن است جمعی در کنار این افراد با تهییج تلاش دارند سخنانی از این افراد مطرح شود که هر چند در ظاهر در حمایت از ارزش‌های مورد حمایت حاکمیت است، اما در عمل با پراکنده‌گویی‌ها و رفتارهایی که نمود بیماری‌های روانی است به تمسخر این ارزش‌ها منتهی شود؟! این نوع ادبیات مویدی است بر اینکه جامعه‌ای که از بیان مستقیم انتقادها احساس امنیت نمی‌کند، تلاش می‌کند ادبیات دیگری برای خود ابداع کند. اما درباره دلایل ظهور شکل دوم دیوانه‌بازی مجازی یا بلاگری شبه مازوخیسمی به جنون دیده شدن و کسب شهرت و مزایای مادی تبلیغات برای برخی شرکت ها و فروشگاه‌ها می توان اشاره نمود. جایی که مرز ابتذال/ هنر، هیجان/ خودزنی و جلوه‌های نمایشی بدلکاری/ جلوه‌های سطحی و مبتذل در هم آمیخته می شود.
آسیب شناسی بلاگری شبه مازوخیسمی نیازمند پژوهش‌های دقیق‌تر است که می تواند مد نظر پژوهشگران حوزه جامعه‌شناسی و روانشناسی رسانه قرار گیرد.

روزنامه تاریخ ۳ آبان ۱۴۰۳

مانایی شهری مبتنی بر  «آینده پژوهی»

مهدی خداشناس 

​​​​​​​شهر به عنوان یک کل منسجم واحد دارای ساختاری پیچیده، همواره دستخوش دگرگونی است که نیازمند چشم اندازی برای هدایت هدفمند و هوشمندانه تغییرات به سوی وضعیت مطلوب می باشد. رسالت برنامه ریزی شهری ترسیم چنین چشم اندازی است و آینده پژوهی، بانک اطلاعات آماری جامع، علمی و مبتنی بر یافته های حقیقی و برداشت های به‎روز، دستمایه اصلی آن قلمداد می‌شوند. «آینده پژوهی» 
گم گشته کلان‎شهر مشهد در مسیر توسعه طی ۶ دهه اخیر است که به دلایل مختلف مغفول مانده است و هرگاه نیز در دستور کار مدیریت شهری قرار گرفته یا دستخوش اقدامات کلیشه ای و ظاهری شده و یا با تغییرات مدیریتی عقیم مانده و در پیچ و خم سلایق به فراموشی سپرده شده است. حال آن‎که اصالت با توسعه و کارآمدی در شهر است و آینده پژوهی علمی برگرفته از اجماع صاحبان اندیشه در حوزه مدیریت شهری است و رکن اصلی مانایی و پایداری یک شهر قلمداد می‌شود.
شهر به عنوان یک واحد منسجم زیستی نیازمند اراده معطوف به مانایی در مسیر تعالی است و بن مایه این پایداری و مانایی اجماع نخبگان شهری بر مبانی نظری توسعه و تسری آن به عموم شهروندان است. آینده پژوهی پیش و بیش از تشکیل ساختار و ساز و کار سازمانی عریض و طویل و تاسیس نهاد و دستگاه، نیازمند توجه به جامعه نخبگانی و باور بر واگذاری امور پیچیده و درهم تنیده مانند شهرسازی و برنامه ریزی شهری به صاحبان تخصص در دانشگاه ها و مراجع و مجامع علمی است، که دارای درک صحیح از پدیده شهر به مثابه امری سیال و پیوسته جاری و تحت تاثیر متغیرهای بیرونی و درونی مستعد دگرگونی ذاتی است.
برنامه ریزی شهری بر اساس آینده پژوهی این سیالیت را به رسمیت می‌شناسد، به خوبی ادراک می‌کند و با تکیه بر دانش مدون و اصول برگرفته از تجربه پیشین، چشم انداز پسین را ترسیم می کند. مانایی و سرزندگی شهری مبتنی بر آینده پژوهی پدیده ای است که باید با تامل و تعمیق بیشتر بدان پرداخت و شهرها به نسبت اراده معطوف به پایداری در توسعه در بین نخبگان خویش بدان دست می یابند. درک صحیح نیازها بر اساس بانک آماری، راهبردهای پاسخ به نیازها و آینده پژوهی، ترسیم چشم انداز و افق مطلوب برای شهر در دایره واژگان مدیریت شهری به اختصار «برنامه ریزی شهری» نام نهاده شده است.

روزنامه تاریخ ۳ آبان ۱۴۰۳

رمزگشایی از جاودانگی شهدای مقاومت

حنیف غفاری
شهید یحیی السنوار، رئیس دفتر سیاسی حماس و معمار عملیات غرور آفرین طوفان الاقصی، به آرزوی دیرینه خود دست یافت و در مسیر آزادی قدس شریف به همراهان شهید خود پیوست.در اینجا قصد تمرکز بر ابعاد میدانی و راهبردی صحنه نبرد پس از شهادت فرماندهان مقاومت را نداریم ، اما مختصات و شرایط کنونی  میدان نبرد در شمال غزه و جنوب لبنان  به وضوح نشان داده که رهروان مسیر فرماندهان شهید مقاومت، لحظه ای در گرفتن انتقام خون پاک آنها دریغ نکرده و روز به روز بر ابعاد و عمق شکست دشمن صهیونیستی در منطقه می افزایند. در اینجا قصد داریم بر مسئله مهم تری متمرکز شویم و آن خطای شناختی دشمنان در قبال شهادت فرماندهان مقاومت است. این خطای شناختی، در طول تاریخ معاصر و مناسبات گذشته و جاری در حوزه روابط بین الملل نیز ظهور و بروز پیدا کرده و هر بار، هزینه های سخت تری را متوجه بانیان صهیونیستی و آمریکایی این جنایات می سازد. 

در ادبیات سیاسی غرب و تئوری ها و فرضیاتی که اکثرا از سوی رئالیستها( واقع گرایان) و نئورئالیستها مطرح می شود، «ساختار»بر«بازیگران»غلبه داشته و قدرت تنظیم حدود و ثغور رفتار و گفتار بازیگران را داراست. هر بازیگری که چارچوب ها و خطوط قرمز  تحمیل شده از سوی ساختار قدرت را نپذیرد، از سوی همین ساختار حذف می شود. اما سوال اصلی اینجاست که چه کسانی این ساختار و حدود آن را تعیین وتفسیرمی کنند؟ پاسخ این سوال مشخص است:بازیگری که بیشتر از دیگران می تواند زور و قدرت خود را به دیگران تحمیل کند! این همان چرخه و رابطه ایست که«زور»و «سلطه گری» خمیرمایه و ماهیت آن را تشکیل می دهد.
 در چنین ساختاری، بازیگران دارای«کمیت»و «وزن محاسبه شده»هستند و از سوی ساختار پنهان و آشکار قدرت «ارزشگذاری»می شوند .
 بدون شک نمی توان منکر تاثیرگذاری«ساختار»بر «بازیگران»بود اما زمانی که ماهیت و مناسبات این ساختار بر اساس سلطه گری و زور تعریف شود، قطعا بازیگرانی که خود را در ذیل آن تعریف می کنند نیز تاریخ مصرف محدودی دارند و هر زمان کارکرد آنها برای صاحبان قدرت و زور خاتمه پیدا کند، به نوعی از ساختار حذف می شوند.
اما زمانی که یک ساختار بر اساس ارزش های فطری و الهی و بر مبنای مبارزه با سلطه و ستمگری و تحقق عدالت واقعی در جهان شکل گیرد، بازیگران نیز در بطن آن دارای ارزش ابدی خواهند شد. یکی از این ساختارها، گفتمان مقاومت است. 
در اینجا، نسبت به  چرایی جاودانگی منظومه گفتمانی مقاومت و فرماندهان شهید آن می شویم. این جاودانگی، ریشه در اصالت و قداست این منظومه و ساختار است.ارزش های الهی و انسانی، ذاتا مانا و پایدار هستند و در نتیجه، افرادی که حیات خود را بر مبنای این ارزشها و اصول تعریف نموده اند نیز پایدار خواهند بود. در ساختار و منظومه گفتمانی مقاومت، خبری از زور و سلطه نیست و "حریت" و" عدالت" تبدیل به تنها هدف و ارزش مشترک بازیگران و ساختار می شود.در چنین منظومه ای، شهدای بزرگواری مانند سید حسن نصرالله، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، شهید نیلفروشان و ..... احیاء و عند ربهم یرزقون هستند.
یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه سوم آبان ۱۴۰۳
کدام حقوق، کدام بشر
حمید ملک‌زاده
یک رویکرد معمول در گفتمان عمومی ایرانیان درباره سیاست این است که هر چیزی را نمی‌پسندند به چپ‌گرایی ناشی از استقرار نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی نسبت می‌دهند؛ رویکردی به ‌غایت ایدئولوژیک که هر چیز و همه چیز را در جهان به اعتبار دوگانه منسوخ چپ و راست می‌فهمد. آگاهی شرمگینی که انگار هنوز جایی در میانه ‌سال‌های مربوط به جنگ سرد مانده و فکر می‌کند باید از هر طریقی تعلق خودش به «جبهه آزادی‌خواهی و حقوق بشر» را در مقابل محور شرقی متشکل از جماهیر وابسته به شوروی سابق نشان دهد. این آگاهی بیمارگونه جایی در میانه تاریخ متوقف مانده است تا جایی که هنوز نمی‌تواند باور کند «اتحاد جماهیر شوروی و دولت‌هایی که از ایدئولوژی آن نیرو می‌گرفتند موضوعاتی مربوط به گذشته هستند» و جهان امروز و تاریخی که ما در میانه صفحات آن زندگی می‌کنیم، آزمایشگاه ایده‌های جبهه‌ای است که بیانیه‌های حقوق بشر و شهروندی خودش را بر دست گرفته و به نام ایده تهی انسان، در حالی ‌که کلاه گاوچران‌ها را بر سر گذاشته، سوار بر اسب زین‌کرده موشک‌هایی با سر جنگی چندتنی، زندگی زنان و کودکان بی‌پناهی را که پیش‌تر بی‌جا و آواره شده‌اند از آنها می‌گیرد. جبهه‌ای از ایده‌ها که به نام مفهوم انتزاعی بشر و حقوقی که برای آن در نظر گرفته‌اند، مجتمع‌های مسکونی چند طبقه‌ را به گورستان دسته‌جمعی ساکنان‌شان تبدیل می‌کنند؛ اینها صهیونیست‌های شرمساری هستند که در برخی موارد، در حالی ‌که عنان کلام را به فریادهایی گوش‌خراش سپرده‌اند، فریاد زندگی سر می‌دهند تا واقعیت زندگی‌های غصب‌شده توسط ارتش‌های ضدحیات بشری را انکار کنند؛ صهیونیست‌های شرمگینی که هنوز از این اعتماد به‌‌نفس برخوردار نشده‌اند که حمایت رسمی خود را از کشتار بی‌رحمانه بیش از ۱۰ هزار کودک، هزاران زن و مرد و نابودی محیط زندگی بیش از ۲ میلیون انسان بی‌جا شده اعلام کنند.
روز گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری کنگره ۱۵ هزار شهید استان فارس ضمن ارائه روایتی درباره اهمیت مقاومت و نقش شهدای آن در تعیین مسیر تاریخ منطقه غرب آسیا، اینطور بیان کردند: «۱۰ هزار کودک معصوم شهید شدند، غربی‌ها خم به ابرو نیاوردند! دیگر کسی از تمدن غرب حرف نزند؛ تمدن غرب این است». در این یادداشت به بهانه بیانات ایشان درباره این موضوع خواهم نوشت که چطور تاریخ اشغال فلسطین به طور عام و آنچه امروز در سرزمین‌های اشغالی جریان دارد به طور‌ خاص، آزمایشگاه راستی‌آزمایی مفاهیمی مثل بشر، حقوق بشر و روندهای نهادی بین‌المللی پیش‌بینی‌شده برای ترویج و حمایت از همه اینهاست.
کدام انسان، کدام حق، کدام آزادی؟!
پیش‌تر اشاره کردم تاریخ بزنگاه راستی‌آزمایی اندیشه‌ها و دعاوی مربوط به آنهاست. معمولا اینطور بوده است که اندیشه‌ها یا ادعاهای نظری خاصی را که در نتیجه فعل ‌و انفعالات سیاسی - اجتماعی فرصت پیدا می‌کنند تا به تشکیل دولت مبادرت کنند به اعتبار نسبت میان آنچه دولت‌های‌شان انجام داده‌اند و آنچه نظریه‌پردازان و متفکران‌شان ادعا می‌کنند مورد ارزیابی قرار می‌دهند. این شکل راستی‌آزمایی، معمولا بعد از فروپاشی دولت‌ها یا در دوره‌های زوال آنها، یعنی در زمانه‌ای که اطلاعات محرمانه یا خاطرات ناگفتنی و اسناد منتشرناشدنی بیشتری در اختیار پژوهشگران قرار می‌گیرد رونق بیشتری دارد، چرا که در نهایت در دوران افول یا فروپاشی دولت‌ها پژوهشگران و روزنامه‌نگاران مدارک قابل‌استناد بیشتری را به دست آورده‌اند و قدرت نفوذ یا دستکاری دولت‌ها در فرآیندهای مربوط به پژوهش و انتشار نتایج آن تا حد قابل‌ توجهی کاهش پیدا کرده است. این موضوع اما درباره انواع روایت‌های مختلف از لیبرال - دموکراسی تا حد زیادی متفاوت است. از این ‌جهت، صورت‌های متفاوت از لیبرال - دموکراسی در جهان غرب از این بخت برخوردار هستند که در دوران اوج و شکوفایی قدرت دولت‌‌هایی که آنها را نمایندگی می‌کنند با نتایج آنچه به نام انسان و حق ‌و حقوق شهروندی ترویج می‌کنند مواجه شوند. به بیان روشن‌تر، آنچه را امروز با حمایت دولت‌های غرب در سرزمین‌های اشغالی اتفاق می‌افتد می‌توان - و باید – به ‌عنوان آزمایشگاه یا بزنگاه آزمون روایی دعاوی بنیادین لیبرال - دموکراسی به ‌حساب آورد. برای اینکه منظورم از این موضوع را به شکل مناسب‌تری بیان کنم، به تجربه تاریخی مشترک اندیشمندان اروپایی در سال‌های بعد از پیروزی فاشیسم در اروپا بازمی‌گردم.
بعد از پیروزی فاشیسم در اروپا و با مشخص‌تر شدن فجایع ناشی از استقرار دولت‌های فاشیست، اندیشمندان سیاسی اروپا با یک پرسش اساسی مواجه بودند: چرا سازوکارهای دموکراتیک نتوانست مانع  پیروزی فاشیسم شود؟ این پرسش در طرف اندیشمندانی که علایقی مارکسی و مارکسیستی داشتند به این شکل صورت‌بندی می‌شد: چرا طبقه کارگر به استقبال رهبران فاشیست رفت؟ این پرسشی بنیادین بود که تقریبا در همه صورت‌های متفاوت از اندیشه‌های سیاسی به آن پرداخته شده است. من فکر می‌کنم اندیشمند سیاسی اروپایی - و هر انسان دیگری که درباره سیاست می‌اندیشد - امروز با پرسشی بسیار بنیادین‌تر از پرسش فاشیسم روبه‌رو باشد، چرا که در اروپای اواسط قرن بیستم هنوز امکان نام‌گذاری فاشیسم به ‌عنوان نیرویی شرور برای انسان اروپایی وجود داشت. هنوز ارزش‌هایی بودند که می‌شد به نام آنها دولت‌های مدعی لیبرالیسم و دموکراسی را برای مبارزه با فاشیسم بسیج کرد، در حالی ‌که امروز «تنها دموکراسی سابق در منطقه غرب آسیا» با حمایت «باسابقه‌ترین» و «ریشه‌دارترین» دموکراسی‌های لیبرال به کشتار جمعی زنان، کودکان و مردانی دست می‌زند که حتی بر اساس همان قوانین نیم‌بند و نهادهای محافظه‌کار بین‌المللی خودشان نیز از حق دفاع مشروع در مقابل اشغال سرزمین‌های اجدادی‌شان برخوردارند. 
* انسان، دولت، آزادی
مساله اساسی درباره این صورت جدید، پیوسته و خشن از کشتار جمعی به دست دولتی از جبهه طرفداران «بشر» این است: نظام‌شناختی هیچ‌کدام از این دولت‌ها واقعیت جنایات جاری علیه بشریت توسط ماشین کشتار جمعی رژیم اشغالگر صهیونیستی را اصلا به رسمیت نمی‌شناسد. یعنی در مواجهه با واقعیت کشتار به نحوی رفتار می‌کند که انگار فلسطین نام درختی باشد که در سرمای خشک پاییزی، به طور طبیعی با عارضه ریزش برگ‌هایی شیرخواره، خردسال، نوجوان و جوان از زنان و مردان درگیر شده ‌است. صدای فریاد و ناله‌ای هم اگر باشد، احتمالا صدای خش‌خش برگ‌های پاییزی زیر چکمه سربازان دژخیم است. آنچه در سرزمین‌های اشغالی در حال اتفاق‌ افتادن است، آزمایشگاهی است که ناروایی روایت‌های غربی از انسان، فرد انسانی، حق‌ و حقوق ذاتی او و هر چیز دیگری را که در حقوق بین‌الملل به دنبال آن می‌آید نشان می‌دهد. امروز اندیشمند علاقه‌مند به لیبرالیسم و دموکراسی باید بتواند توضیح دهد چه فهمی از انسان دارد و در زمانه کشتار جمعی بیش از ۱۰ هزار کودک فلسطینی، چطور می‌تواند این فهم را توجیه کند؟
 آیا غیر از این است که انسان برای او مرد سفیدپوست سیاست‌زدایی‌شده‌ای است که تنها تا جایی در معادلات قدرت به‌حساب می‌آید که «فرمانبرداری کند»؟ آیا در چنین شرایطی این نه انسان‌ها، بلکه دولت‌ها نیستند که از آزادی تام و مطلق برخوردارند؟ آیا این دولت‌ها نیستند که می‌توانند به‌سادگی مجموعه تمدنی خاصی را که حاضر نیست از آنها فرمانبرداری کند از دایره شمول انسان خارج کرده و بعد از آن حیات آنها را به طور جمعی از آنها سلب کنند؟ آیا اینکه امروز نه دولت‌های مدعی حقوق بشر اراده‌ای برای جلوگیری از قتل‌عام کودکان فلسطینی دارند و نه بخش عمده شهروندان اروپایی می‌توانند مانعی برای ادامه‌ پیدا کردن حمایت دولت‌های خود از ارتش جنایتکار رژیم صهیونیستی ایجاد کنند، دعاوی انسان‌دوستانه و سازوکارهای ادعایی درباره «قدرت پاسخگو» در دموکراسی‌های غربی را به طور بنیادین به مخاطره نینداخته است؟ این موضوعی برای اندیشیدن است؛ موضوعی که امروز باید به آن پرداخت. تا جایی که به ما مربوط می‌شود، دعاوی بنیادینی که تمدن غرب برای شایستگی خود در زمینه رهبری‌ جهان ارائه می‌کند، مفاهیمی پوچ و انتزاعی است که در بزنگاه راستی‌آزمایی در سرزمین‌های اشغالی به شکل حیرت‌آوری شکست‌‌ خورده و رسوا شده‌ است.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات