مسعود اکبری
1- وبسایت آمریکایی «آنتی وار» چندی پیش در گزارشی نوشت: «در آینده ممکن است کشورهای جهان، دیگر تمایلی به امضای توافق با آمریکا به دلیل عمل نکردن به وعدههایش نداشته باشند. مشکل فقط نقض وعده آمریکا در دولت دونالد ترامپ نیست، بلکه رفتار دموکراتها در طول تاریخ نیز بر پیمانشکنی آمریکا صحه میگذارد.»
2- دولت آمریکا - هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان - به دلیل نقض فاحش توافقات بینالمللی در طول تاریخ، به «قاتل زنجیرهای توافقات بینالمللی» مشهور است. نکته مهم اینجاست که طرف مقابل در این عهدشکنی، صرفا کشورهای متخاصم با آمریکا نبودهاند، بلکه متحدان آمریکا را نیز شامل میشود. به عبارت دیگر، «عهدشکنی» جزو لاینفک DNA مقامات آمریکایی است، حال میخواهد کشور مقابل در تخاصم با آمریکا باشد، یا متحد آمریکا. سابقه رفتار آمریکا حاکی از آن است که این دولت همیشه یک شریک بینالمللی غیرقابل اعتماد بوده است. «مایک پمپئو» وزیر خارجه اسبق آمریکا که به مدت یک سال نیز در دولت ترامپ رئیس سازمان سیا بود، پیش از این در اظهارنظری گفته بود: «زمانی که رئیس سازمان سیا بودم در سازمان دروغ میگفتیم، تقلب میکردیم، دزدی هم میکردیم. در سازمان سیا برای دروغ، تقلب و دزدی کلاسهای آموزشی برگزار میشود. این کارها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است.»
3- «توماس وودرو ویلْسون» بیستوهشتمین رئیسجمهور آمریکا از حزب دموکرات، از جمله افرادی بود که برای پیمان ورسای تبلیغ و بر سر آن مذاکره کرد. این پیمان که بین دولتهای پیروز جنگ (انگلیس، روسیه، فرانسه و آمریکا) و متحدین شکست خورده (آلمان، ایتالیا، اتریش- مجارستان) حاصل شد به جنگ جهانی اول پایان داد. با اینحال، مجلس سنای آمریکا در نوامبر سال ۱۹۱۹ این پیمان را تصویب نکرد. این اتفاق، تعهدات آمریکا به معاهدات بینالمللی را زیر سؤال برد و وقوع جنگ جهانی دوم را کلید زد.
4- در طول تاریخ، انگلیس همواره متحد آمریکا به شمار میآمده است. این دو کشور در جنگ جهانی دوم در یک جبهه حضور داشتند. اما با این وجود نمونههایی از بدعهدی آمریکا نسبت به این متحد همیشگیاش دیده میشود. به عنوان نمونه، در طول جنگ جهانی دوم و ماجرای فتح نورماندی، انگلیس از آمریکا خواست تا سریعا وارد عمل شده و با اعزام نیرو و تسلیحات نظامی، بریتانیا را در فتح نورماندی یاری کند. مشخص بود که فتح نورماندی میتوانست بزرگترین ضربه را به آلمان زده و روند پیروزی متفقین را سرعت بخشد. اما آمریکا با وجود درخواست انگلیس، در ورود به جنگ تعلل کرد تا جایی که انگلیس در ساحل نورماندی بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. آنگاه آمریکا وارد جریان شده و نقش فاتحان را بازی کرد.
5- در سال ۲۰۱۶ استرالیا با یک شرکت وابسته به نیروی دریایی فرانسه توافقی چند میلیارد دلاری برای ساخت ۱۲ فروند زیردریایی امضا کرده بود اما در آگوست 2021 به دنبال نشست سهجانبه رئیسجمهور آمریکا با نخستوزیران استرالیا و انگلیس اعلام شد که کانبرا با واشنگتن و لندن برای ساخت زیردریایی اتمی تحت عنوان پیمان «اوکاس» توافق کرده است. این پیمان به منزله لغو قرارداد استرالیا و فرانسه برای ساختن زیردریایی بود. ارزش این قرارداد برای فرانسه ۳۷ میلیارد دلار بود که با انعقاد اوکاس از دست رفت. «ژان ایو لودریان» وزیر خارجه وقت فرانسه، با اشاره به این مسئله پیمان «اوکاس» را «خنجر زدن از پشت» از سوی آمریکا توصیف کرد.
6- پیمان «سالت 2» (Strategic Arms Limitation II) در سال 1979 میان جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا و لئونید برژنف، رهبر شوروی امضا شد. بر اساس این پیمان قرار شد دو کشور موشکهای راهبردی خود را به 1320 عدد کاهش دهند. شوروی 200 موشک راهبردی خود را نابود و آمریکا هم آزمایش موشکهای کروز با برد بیش از 600 کیلومتر را متوقف کند. این توافق با کارشکنیهای کاخ سفید و سنا هرگز اجرایی نشد و پس از چندین سال کشمکش، پایان آن رسماً از سوی آمریکاییها اعلام شد.
7- در سال 1994 آمریکا و کره شمالی توافقی موسوم بهagreed framework در ژنو امضا کردند. این توافق برای کنترل فعالیتهای هستهای کره شمالی منعقد شد. بر این اساس پیونگ یانگ متعهد شد رآکتور آب سنگین خود را تعطیل، سوخت هستهای خود را به کشور ثالث ارسال و اجازه بازرسیهای ویژه به آژانس بینالمللی انرژی اتمی بدهد. تعهدات واشنگتن به کره شمالی از این قرار بود؛ کاهش موانع تجارت و سرمایهگذاری، رفع برخی تحریمها در بخش مخابراتی و خدمات مالی، ساخت دو رآکتور آب سبک 1000 مگاواتی و تحویل سالانه نیم میلیون تن نفت خام تا وقتی که رآکتورهای آب سبک ساخته شوند و عادیسازی روابط میان دو کشور. آمریکاییها که قرار بود با مشارکت ژاپن و کره جنوبی رآکتورهای آب سبک را بسازند، هرگز اقدامی در این زمینه انجام ندادند و تحویل محمولههای نفتی هم به بهانههای مختلف با تاخیر بسیار انجام شده و نهایتاً قطع شد. سال 2002 آمریکا رسماً اعلام کرد پیمان هستهای با کره شمالی را به رسمیت نمیشناسد و فشارها به این کشور را تشدید کرد.
8- سرگذشت «معمر قذافی» دیکتاتور معدوم لیبی نیز از جمله درسهای عبرتآموز در خصوص توافق با آمریکاست. به عبارت دیگر، لیبی و برنامه هستهای قذافی نمونه روشنی از بدعهدی و غیرقابل اعتماد بودن آمریکاست.
9- در یک نمونه دیگر، «حسنی مبارک» دیکتاتور سابق مصر در سال ۲۰۱۱ با انقلاب مردم برکنار شد. این رویداد و دادگاهی شدن وی شش ماه پس از آن و زمانی که حسنی مبارک پشت میلهها در دادگاه حاضر شد، یک پیام صریح به رهبران عرب مخابره کرد، مبنی بر اینکه باید نگران خالی شدن پشتشان از سوی آمریکا باشند. زمانی که حسنی مبارک پشت میلههای آهنی در دادگاه حاضر شد، روزنامه یدیعوت آحارانوت به نقل از «ایتان گیلبواع» استاد دانشگاه و مشاور اسبق وزارت جنگ رژیم صهیونیستی نوشت: «زمانی که رهبران عرب مشاهده میکنند نزدیکترین دوست منطقهای آمریکا در قفسی تنگ انداخته و به کهنسالی و سرطان او هم رحم نمیشود، این پیام به همه رهبران جهان مخابره میشود که آمریکا قابل اعتماد نیست.»
10- همچنین در یک نمونه دیگر، «اشرف غنی» رئیسجمهور سابق افغانستان، پس از سقوط کابل در اولین گفتوگوی رسانهای خود با «نیک کارتر» رئیس سابق ستاد ارتش انگلیس در رادیو چهار بیبی سی گفت که بزرگترین اشتباه او به عنوان رئیسجمهور افغانستان، اعتماد به آمریکا بوده است. غنی گفت که چطور آمریکا او را برای آزادی پنج هزار زندانی طالبان تحت فشار گذاشت و موضوع مسائل داخلی افغانستان هیچ اهمیتی برای آمریکا در آن مقطع نداشت. ارتش سیصد هزار نفری افغانستان که دو دهه توسط برنامه «آیساف» - نیروهای بینالمللی كمك به امنیت افغانستان و وابسته به ناتو - آموزش داده شدند، در برابر نیروی هشتاد هزار نفری طالبان هیچ مقاومتی نشان ندادند و با یک حمله سریع کابل سقوط کرد. در آن مقطع «جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا به صراحت گفت که تأمین امنیت داخلی افغانستان ارتباطی به آمریکا ندارد و بیش از این نمیخواهد در افغانستان هزینه کند. بنابراین پایگاه بگرام در حالی که طالبان پشت دروازههای کابل بود خالی شد و آن صحنههای حقارتآمیز و تأسفبرانگیز از دویدن مردم پشت سر هواپیمای آمریکایی و آویزان شدن و سقوط از هواپیما در حوالی فرودگاه منتشر شد.
11- قطعا فهرست عهدشکنیهای آمریکا به موارد مذکور خلاصه نمیشود. دولت آمریکا در مقابل ایران نیز کارنامهای سیاه از عهدشکنی برجای گذاشته است.
رهبر معظم انقلاب - 11 آبان 96 - در دیدار دانشآموزان و دانشجویان فرمودند: «بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسیها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیله انگلیس [بلکه] بهوسیله آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند.»
بیانیه الجزایر نخستین تجربه تلخ ایران از توافق با آمریکا، پس از انقلاب اسلامی بود. توافقی که با خوشخیالی برخی مقامات و غفلت از سیاستهای فریبنده ایالات متحده حاصل شد و برگ دیگری از بدعهدی آمریکا را رقم زد.
برجام نیز جدیدترین سند بدعهدی آمریکا در مقابل ایران است. در شرایطی که دولت یازدهم و دوازدهم، به صورت پیشدستانه تمامی تعهدات خود را انجام داد، دولتهای آمریکا (هم در دوره جمهوریخواهان و هم دوره دموکراتها) به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرده و توافق را به صورت فاحش نقض کردند.
12- عهدشکنیهای آمریکا در مقابل ایران و انگلیس و فرانسه و روسیه و مصر و لیبی و کره شمالی و افغانستان و اوکراین و... با یک جستوجوی ساده اینترنتی در دسترس است. با اینحال جریان مدعی اصلاحات چشمان خود را بر این واقعیتهای آشکار بسته و برای مذاکره با ترامپ، کف و سوت و هورا میکشد.
اینجاست که با قاطعیت میتوان گفت که مدعیان اصلاحات، غایبان همیشگی کلاس تاریخ هستند. لازم و ضروری است که فعالین و رسانههای این طیف، چند واحد درس «آمریکاشناسی» گذرانده و عقلانیت را سرلوحه امور خود قرار دهند.
راز تشکیل بسیج دشمن شناسی امام بود
حسین عبداللهیفر
بسیج اعجاز امام راحلی (ره) بود که دشمنان اسلام و مسلمین را عالمانه و حکیمانه میشناخت. نامگذاری هفتهای به نام بسیج و اختصاص هر روز آن به عناوینی، چون معنویت، انتظار، انقلابی، بن بست شکنی، مقاومت، جهاد، شهادت، خدمت رسانی، کارآمدی، استحکام درونی، آمادگی همه جانبه، استکبار ستیزی فرصتی ایجاد نموده تا کارکردها و برکات روزافزون این شجره طیبه مورد بازخوانی و تبیین دقیق قرار گیرد.
اما آنچه این روزها بیش از گذشته نیاز به مطالعه و واکاوی دارد راز تشکیل بسیج و شناخت دشمنان اسلام، انقلاب اسلامی، امام (ره) و خلف صالحش است. همانگونه که معمار کبیر نظام اسلامی آنان را میشناخت و امریکا را شیطان بزرگ معرفی میکرد.
به ویژه آنکه امسال هفته بسیج در حالی با شکوه هر چه بیشتر از گذشته برگزار میگردد که جهان شاهد توحش، ددمنشی، رذالت، جنایت، خباثت و عمق کینه توزی استکبار جهانی و صهیونیزم بینالملل است. جنایاتی که با همه توان و تمامی حمایتهای تسلیحاتی و مالی، سیاسی و تبلیغاتی با کمترین توفیقی روبهرو بوده است. زیراکه تجربه بسیج در ایران اسلامی و ایستادگی زنان و مردان مقاوم ایران زمین در طول هشت سال دفاع مقدس امروز فراروی مردم قهرمان غزه و لبنان است. مردمی که با استفاده از تجارب ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس و ترجیح راه سرخ شهادت بر سازش و انفعال، بیش از یک سال است که با ایمان و توکل در برابر هر گونه ظلم و جنایت ایستادهاند و به امید پیروزی بر رژیم کودک کش صهیونی همچنان مقاومت میکنند.
بزرگترین درس تقابل حق و باطل در غزه قهرمان و پیام روشن ایثار و مقاومت، رشادت و شهادت، مظلومیت و اقتدار در مقابل جنایت و رذالت، ترور و خشونت، حمایت کینه توزانه لیبرال دمکراسی غرب و سکوت رذیلانه مدعیان حقوق بشر در طول ۴۰۰ روز گذشته این است که دشمنان اسلام و مسلمین سرسختتر و پست تر، جنایتکارتر و کینه توزتر از چیزی هستند که نشان میدهند. اما امام راحل سالها پیش از این به عمق دنائت و لجاجت دشمنان اسلام پی برده و با همین شناخت درست و دقیق از دشمن بود که نهضت اسلامی را به پا کرد و برای بقای آن فرمان تشکیل بسیج را صادر فرمود. از این رو، میتوان گفت رمز و راز اصلی صدور فرمان تشکیل بسیج دشمن شناسی دقیق و درست امام راحل (ره) بود. آن امام بصیر و روشن ضمیر، عمق کینه، سرسختی، قدرت و برنامههای استکبار و صهیونیزم را درک کرده و تنها راه استمرار انقلاب اسلامی را تاسیس نهادی میدانست که بتواند در مقابل هر نوع تهدید دشمن آرایش لازم را گرفته و از ارزشهای اسلام، کیان ایران و منافع مسلمانان دفاع کند؛ لذا در هفته بسیج باید فرصتی فراهم ساخت تا اندیشههای امامین انقلاب اسلامی درباره دشمنان امت اسلام را بازخوانی و مقاصد، راهبردها و تاکتیکهای امریکا و غرب را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در این رابطه فرمان حضرت امام (ره) برای تشکیل بسیج در سال ۵۸ کاملاً گویاست. چنانچه فرمان خویش را با این جمله بدون هیچ مقدمهای آغاز میفرماید:
«شما غافلید که الان با امریکا که مجهز به همه جهازهای درجه اول دنیاست یعنی یک قوهای است که در دنیا مقابل ندارد روبهرو هستید.» در ادامه پس از توجه دادن ملت ایران به قدرت اسلام مجدداً ابعاد قدرت امریکا به ویژه قدرت شیطانی آن را مورد اشاره قرار داده و تأکید میفرماید: «نباید فراموش کنیم ما مواجهیم با یک چنین قدرت بزرگ که علاوه بر قدرت تسلیحاتی، قدرتهای بزرگ شیطانی هم دارد که الان در همه دنیا فعالیت و تبلیغات میکند و وادار میکند ممالک دیگر را که آنقدر که بتوانند تجهیز کنند.»
آن پیر سفرکرده در ادامه بار دیگر خطر دشمن را گوشزد کرده و فلسفه تشکیل بسیج و ارتش ۲۰ میلیونی را چنین بیان میفرماید: «باز من تکرار میکنم که بدانید شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر غفلت بشود، مملکت تان از بین میرود، غفلت نباید بکنید غفلت نکردن به این است که همه قوا را و هرچه فریاد دارید سر امریکا بکشید، هرچه تظاهرات دارید بر ضد امریکا بکنید قوای خودتان را مجهز بکنید و تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستان تان تعلیم دهید، به همه اشخاصی که همین راه میروند تعلیمات نظامی بدهید مملکت اسلامی باید همهاش نظامی باشد.»
تلاش غرب برای شرطیکردن جامعه ایرانی
مسعود رضایی
درهفتههای اخیر، همزمان با فشارهای کشورهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران، رسانههای جریان اصلی نیز مشغول خبرسازی و تسهیل پروژههای غربی هستند؛ از جمله این موارد میتوان به خبرسازی درباره ملاقات ادعایی ایلان ماسک با آقای ایروانی، نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل اشاره کرد.
این خبر ابتدا از سوی برخی از رسانههای آمریکایی منتشر شد و بعد بلافاصله در سطح خبرگزاریهای دنیا و همچنین در سطح رسانههای داخلی بازتاب پیدا کرد که متعاقب آن، شاهد موضعگیریهای متفاوت و مثبت و منفی در داخل کشور درخصوص انتشار این خبر بودیم. حال آنکه درنهایت بنا به گفته سخنگوی وزارت خارجه و همچنین وزیر خارجه کشورمان، این خبر از اساس کذب بود و چنین ملاقاتی صورت نگرفته است. هنگامی که میبینیم چگونه فضاسازیهای مختلفی حول و حوش چنین خبر کذبی صورت میگیرد، بیش از پیش به نقش رسانهها در شکلدهی به افکار عمومی و همچنین شکلدهی به روند حوادث و وقایع پی میبریم و باید به این نکته توجه داشته باشیم که رسانهها از قدرت بالایی در جهت دادن به افکارعمومی برخوردار هستند. یک نمونه بارز آن را در وقایع غزه و لبنان شاهدیم که رژیمصهیونیستی با دست زدن به جنایات بسیار زیاد و بعضا بیسابقه در تاریخ، درحال قتلعام و نسلکشی مردم غزه و لبنان است. حال آنکه برخی رسانههای غربی حامی رژیم اشغالگر قدس مسائل و حوادث را کاملا به صورت معکوس نشان میدهند و نهتنها برخی از این جنایات و اعمال ضدحقوقبشری را کاملا پنهان کرده بلکه تلاش میکنند ماجرا را واژگون و معکوس کرده، رژیم صهیونیستی را نهتنها تطهیر کنند بلکه با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، حماس را مقصر جلوه دهند و افکار عمومی را علیه یک گروه مقاومت آزادیخواه برانگیزند. علاوهبر اینگونه تحریفات، یکی از کارکردهای رسانههای غربی در مورد افکار عمومی مردم ایران تلاش در جهت شرطی کردن جامعه ایرانی است. آنها با انتشار اخبار تنظیمشده و جهتدار، سعی میکنند مردم ایران را به جای اتکا به توانمندیهای داخلی و تلاش برای به فعلیت رساندن ظرفیتها و استعدادهای واقعی خود، منتظر غربیها کرده و کاری انجام دهند که مردم ایران چشمشان به اخبار و حوادث بیرونی و این مساله باشد که آیا رئیسجمهور آمریکا به آنها اخم میکند یا لبخند میزند تا بهواسطه هر واکنشی، جامعه ایرانی دچار نگرانی یا امیدواری شود. درحالی که اینها همه یک عملیات روانی است که از سوی رسانههای غربی دنبال میشود. ما در طول بیش از چهار دهه گذشته، این را تجربه کردیم که اخمها و لبخندهای روسای جمهوری آمریکا و مسئولان غربی، هیچکدام واقعی نبود و آنها باتوجه به اینکه انقلاب اسلامی منافع نامشروعشان را در کشور ایران و منطقه به خطرانداخته ازماناراحت ودرصدد انتقامگیری هستند و هدفشان این است که باشکست ملت ایران، مجددابه منافع ازدسترفتهشان دست پیدا کنند ویک سلطه همهجانبه را بر این منطقه از دنیا برقرار کنند. در طول سالیان گذشته، ملت ایران نشان دادهاند در مسیری که در پیش گرفتهاند، ثابت قدم هستند و به اخم و لبخند مقامات غربی هم کاری ندارند؛ ضمن اینکه ما بسیاری از این مسائل را تجربه کردهایم. معمولا روسای جمهور آمریکا اینگونه تعریف میشوند که جمهوریخواهان با اخم و دموکراتها با لبخند ظاهر میشوند، اما تجربه ثابت کرده که رفتار همه آنها با انقلاب اسلامی و مردم ایران خصمانه است و درصورتیکه در برابر آنها مقاومت صورت گیرد و براستقلال، قدرت و عظمت کشورمان پافشاری کنیم، میتوانیم توطئههایشان را خنثی کنیم. هرچند که ممکن است با هزینههایی هم مواجه باشیم. یادمان نرفته که در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، سعی میشد با انتشار اخباری مبنی بر اینکه ممکن است حمله نظامی به ایران در دستور کار وی قرار گیرد، مردم ما را دچار ترس و وحشت کنند، اما با این وصف، اگرچه ترامپ با تشدید تحریمها و لغو برجام مسیر فشار حداکثری به کشورمان را پیش گرفت، اما باوجود همه این کارها و تبلیغات صورتگرفته، نهتنها صادرات کشورمان کم نشد بلکه با افزایش تولید به رده سومین صادرکننده نفت اوپک ارتقا پیدا کرد. حتی در این دوره، بعد از شهادت سردار سلیمانی، ایران برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم یک پایگاه آمریکایی را مورد حمله قرار داد و علاوهبر آن، باعث سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک شد، اما ترامپ جرات تعرض به کشورمان را نداشت. طبیعی است ما همانطور که در برابر تهدیدات نظامی و فشارهای اقتصادی آمریکا راهحلهای متناسب را در پیش گرفته و تلاش کردهایم در برابر قدرت نظامی این کشور، قدرت دفاعی خود را افزایش دهیم و در برابر تحریمهای اقتصادی آمریکا تواناییهای اقتصادی را در عرصه داخلی و تجارت خارجی گسترش دهیم، باید در برابر رسانههای آمریکایی هم توانمندیهای خودمان را با افزایش سواد رسانهای بالا ببریم و فریب مانورها و توطئههای رسانهای آمریکا را نخوریم و با هوشمندی و درایت، بتوانیم از این مرحله حساس و پیچیده تاریخی به سلامت عبور کنیم.
پیامدهای ترور سخنگوی حزبالله
صلاح الدین خدیو
یک روز پس از قدم زدن علی لاریجانی در معیت خبرنگار المیادین در خیابان های بیروت زیر سایهی تهدید پهپاد اسرائیلی، محمد عفیف مسئول امور رسانهای حزب الله ترور شد.
پیام این حمله آشکار است:در قبال مانور دیپلماتیک ایران جهت حمایت از حزب الله و سوریه، خط قرمزها بار دیگر جابجا شدند، تا نشان دهند که هیچ محدودیتی سر راه اسرائیل وجود ندارد.
در جریان حملهی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، محمد سعید الصحاف به عنوان سخنگو و چهرهی رسانهای دولت بعث عراق مسئول اصلی پروپاگاندا علیه هجوم آمریکا و انگلیس بود.
اما پس از سقوط صدام بلافاصله آزاد و از تعقیب و مجازات مصون ماند.
عفیف نیز یک شخصیت غیرنظامی و تنها چهرهی حزب الله بود که هنوز کنفرانس های خبری خود در ضاحیه را زنده برگزار می کرد.
از این رو ترور او در اثنای مذاکرات آتش بس در لبنان و نمایش دیپلماتیک تهران برای تقویت حزب الله بیانگر هدف اسرائیل برای تحمیل ترتیباتی جدید در منطقه است.
به عبارت دیگر اسرائیل نه تنها حزب الله مجهز به زرادخانهی موشکی و پهپادی مستقر در مرزهای جنوبی لبنان را نمی پذیرد، بلکه از طریق هدف قرار دادن چهرههای سیاسی و منافع اقتصادی و پایگاه جمعیتی آن در اندیشهی تبدیل آن به نیرویی کوچک و فاقد تاثیر است.
از قضا سفر علی لاریجانی و وزیر دفاع ایران هم درست برای مقابله با این هدف طراحی و انجام شده است؛
جمهوری اسلامی دست از حمایت حزب الله بر نخواهد داشت. روی برقرار ماندن خط تدارکاتی تهران – دمشق – بیروت برای تداوم حمایت از آن پافشاری می کند.
همچنین آمادهی تقویت موضع آن در جریان مذاکرات جاری آتش بس است تا با خسارت کمتری از جنگ فعلی بیرون بیاید.
پیش از ترور عفیف، اسرائیل با بمباران مکانی نزدیک به محل اقامت لاریجانی در دمشق به سفر او واکنش نشان داد.
قبل از آن هم به صراحت بشار اسد را در صورت کمک به حزب الله تهدید به ترور نمود.
پیام هایی با همین صراحت و مضمون هم دربارهی بمباران فرودگاه بیروت و بستن آسمان لبنان در صورت استفاده از سوی ایران برای کمک به حزب الله برای دولت لبنان فرستاده است.
اسرائیل برای نیل به هدف غایی خود دال بر تضعیف شدید حزب الله به چیزی بیش از قطعنامهی ۱۷۰۱ چشم دوخته که اجرای آن موضع اصلی دولت لبنان است.
مطابق این قطعنامه نیروهای حزب الله باید منطقهی مرزی را تخلیه و به ساحل نهر لیطانی عقب بنشینند.
تل آویو علاوه بر آن می خواهد از نوعی آزادی عمل دائم برای نقض حریم هوایی لبنان جهت رصد و مهار تحرکات حزب الله و جلوگیری از تسلیح مجدد آن برخوردار باشد.
این موضع سرسختانه می تواند ایران را در برابر انتخاب هایی دشوار قرار دهد که آخرین آن ورود مستقیم و احیانا انجام عملیات وعدهی صادق ۳ می تواند باشد.
چشم امید اصلی آن در حال حاضر پایداری حزب الله در جنگ و تحولاتی است که ممکن است در میدان رقم بخورد و تاب آوری اسرائیل را کاهش دهد.
حزب الله در هفته های اخیر موج شوک و سردرگمی اولیه را پشت سر گذاشته و به رویکردی منسجم دست یافته است.
درست به همین دلیل است که استراتژیست های اسرائیلی بنا را بر قطع ارتباط آن با ایران و سوریه و اجرای سیاست زمین سوخته در لبنان گذاشته اند.
تحلیلی ترمینولوژیک از کلینیک ترک بیحجابی
مخاطرات یک ابداع
1- زبان، اختراع ارزشمند بشر و ابزاری بنیادین برای انتقال مفاهیم و اندیشههای انسانی است. تکامل زبان طی زمانی دراز شکل گرفته و ظرایف زبان در طول قرنها صیقل خورده است. مردمان یک جامعه و بهخصوص نهادهای رسمی آن جامعه در پاسداشت زبان و مصونداشتن آن از اشتباهات سهوی یا عمدی، نقشی حائز اهمیت دارند؛ چراکه اگر معانی واژگان جابهجا و خارج از قراردادهای پذیرفتهشده ادبی و عرفی به کار روند، اساسا دیری نمیپاید که زبان فاقد معنا میشود.
2- بهکارگیری عبارت کلینیک یا محافل ترک بیحجابی دو پرسش را در ذهن خلق میکند؛ اولا آیا بهکاربردن این واژگان در کنار هم به لحاظ زبانشناسی صحیح است؟ ثانیا آیا بیحجابی یک بیماری است؟ از نظر زبانشناسی واژه «ترک» را برای مصادیقی به کار میبریم که رفتار، نشانه یا نمودی بیرونی از یک واقعیت وجود دارد و میخواهیم آن را حذف کنیم و از میان برداریم. برای مثال وقتی میگوییم «ترک اعتیاد»، اعتیاد بهمثابه یک رفتار وجود دارد و هدف ترک آن است، اما وقتی میگوییم «ترک بیحجابی» بهواقع چگونه میتوان چیزی را که وجود ندارد، ترک کرد؟ اما آیا بهکارگیری واژه کلینیک صحیح است؟ اگر بیحجابی را یک اختلال یا بیماری بینگاریم، از واژه کلینیک میبایست بهره بگیریم. هم «کلینیک» تعریف علمی دارد و هم «بیماری»؛ سؤال این است که در کدامیک از مراجع علمی بیحجابی به معنای یک اختلال یا بیماری ذکر شده است؟ اما برخی برای حل این تناقضهای فاحش واژگانی و مفهومی گفتهاند که به جای کلینیک از واژه «محفل» استفاده میکنند. محفل به معنای جایی است در قالب پاتوق، انجمن یا کانون که افراد در آن به صورت داوطلبانه حضور مییابند. بر این اساس، آیا در محافل ترک بیحجابی افراد به صورت داوطبانه حضور مییابند؟
3- به نظر میرسد که بهکارگیری نادرست واژگان در عدم دستیابی به اهداف یا حتی ایجاد مقاومت در دستیابی به هدف مؤثر باشد؛ چراکه کلینیک یا محافل ترک بیحجابی در ذات یا سرشت واژهگزینی دچار تناقض معنایی است. کلینیک یا محافل ترک بیحجابی در ذات خود بیمارانگاری و برچسبزدن را به دنبال دارد؛ چیزی که حتی در نهادهای علمی در موضوعات زیستی و روانشناختی بر پرهیز و احتراز از آن دقت بسیار دارند و در تمامی منابع روانشناختی، مددکاری اجتماعی و جامعهشناسی از بهکارگیری واژگان یا قراردادن افراد زیر لیبل یک رفتار خاص -ناهنجار- دوری میگزینند.
4- به نظر میرسد استفاده -یا سوءاستفاده- از مفاهیم تخصصی علمی برای دستیابی به اهداف و اغراض خاص سیاسی یا ایدئولوژیک، کنشی بهشدت غیراخلاقی و خطرناک است؛ چراکه در سوی مخالف نیز کسانی برای تقابل ممکن است دست به همین سلاح ببرند و هنجارهای مسلط را ناهنجار بنامند و باورمندان به آن را بیمار بخوانند و در برابر انگزنیها، از روشهای مقابلهبهمثل استفاده کنند و این در ذات خود امری مخاطرهآمیز است؛ چراکه مبانی و مفاهیم علمی را تبدیل به سلاحی دولبه میکند. برای همین به آقایان و خانمهایی که مبتکر این روشهای شگفتآور و هولانگیز هستند، توصیه میکنیم برای اعمال قدرت وارد این حوزه نشوند و ساحت علم را دستنخورده و سالم نگه دارند.
دست های نامرئی آقای اسمیت در بازار
مسعود حمیدی
قواعد اصولی اقتصادی عموما برای یک وضعیت نرمال ساختار کارایی دارند و پاسخگو هستند. همین چند سال پیش بود که معاون وقت رئیس جمهور (دولت دوازدهم) که خود از طرفداران اقتصاد آزاد بوده و هست اعلام کرد در شرایط جنگی، اقتصاد آزاد معنی ندارد. البته این که تا چه اندازه می توان از این گفته دفاع کرد محل اختلاف عمیق بین کارشناسان اقتصادی است اما حداقل عموم مردم ایران انتظار دارند یا عادت کرده اند در شرایطی که بازار عرضه و تقاضا به عدم توازن می رسد دولت با نیروی قاهره دخالت کند و اجازه ندهد سوداگری در بازار رخ داده و قیمت ها فوران کند. با روی کار آمدن دولت چهاردهم و با توجه به سیاستهای اقتصادی دولت باید گفت متأسفانه در چند ماه اخیر شاهد جهش قیمت کالاها و خدمات در بخشهای مختلف هستیم که البته گروهی معتقد هستند این افزایش قیمتها متأثر از سیاستهای انقباض قیمتی دولت قبل بوده و گروهی معتقدند دولت جدید بیشتر تابع سیاست اقتصاد آزاد یا همان نظریه دست نامرئی در اقتصاد آدام اسمیت است. شاید بتوان نشانههای آن را در بخشهای مختلف مشاهده کرد که دولت عملاً اجازه داده است که حوزههای ارائهکننده کالا و خدمات نرخهای شناوری را بر اساس حجم تقاضا و هزینههای تمامشده عرضه، تعیین کنند. کافی است نگاهی به نرخ گوجهفرنگی در بازار مشهد بکنیم؛ این که قیمت این محصول به مدت یک ماه در یک نرخ نامتعارف بین ۶۰ تا ۷۰ هزارتومانی شناور باشد، بیسابقه بوده و در دولتهای قبل معمولاً در چنین شرایطی نظارتها تشدید و جلوی صادرات این محصول گرفته میشد اما در این دولت گویی خبری از این تصمیمات نیست. نمونه دیگر قیمت مرغ در بازار مشهد است که طی یکی دو روز گذشته به مرز ۱۰۰ هزار تومان در هرکیلو هم رسیده ولی خبری از تشدید نظارتها و بگیروببندها نیست و کمیسیون تنظیم بازار استان هم به نظر مخالفتی باقیمتهای فعلی ندارد طوری که جهاد کشاورزی استان به تازگی در جوابیهای به گزارش روزنامه صراحتاً عنوان کرده قیمت مرغ تابع عرضه و تقاضاست و این پاسخ حداقل در سیاستهای دو دولت قبل نبوده است. مثال دیگر قیمت حبوبات یا برنج است که به همین رویه دچار شدهاند و حتی در دیگر بخشهای بازار عرضه و تقاضا گویی مدیران و بخش نظارت، بازار را به حال خود رها کرده اند که آقای اسمیت با نظریه دستهای نامرئی بازار را به تعادل برساند. اما واقعاً در شرایط جنگی میتوان چنین انتظاری داشت؟ بعید میدانیم.
سیدمحمد بحرینیان
یک. کادر فرماندهی سیاسی و نظامی حزبالله، از دبیرکل گرفته تا فرماندهان موشکی و پهپادی همه شهید شدهاند. همین تازگی هم محمد عفیف، مسئول دفتر رسانهای حزبالله شهید شد. علمدارانی چون سید حسن نصرالله و سید هاشم صفیالدین هم شهید شدهاند، کسانی که نه در تراز لبنان، بلکه حتی در قیاس جهان اسلام و محور مقاومت یگانه و بینظیرند.
دو. سؤال این است که از حزبالله چه باقیمانده؟ حزبالله تا کجا ادامه میدهد و آینده چگونه برای این تشکیلات رقم خواهد خورد.
حزبالله تشکیلات منسجمی دارد و برای هر جایگاه، چندین گزینه پیشبینیشده دارد. هرکدام هم که شهید میشود، گزینه بعدی فورا جایگزین میشود. حزبالله تا امروز چند بار رژیم صهیونیستی را شکست داده و سازمانی با دهها هزار نیروی آماده عملیات است. همه اینها درست اما این اصل ماجرا نیست.
سه. نیروهای مسلح ما هم در ایام دفاع مقدس فرماندهان و نخبگان بزرگی از دست دادند اما با رفتن این شهدا چه اتفاقی افتاد؟ آیا سرنوشت جنگ تحمیلی به سود دشمن رقم خورد یا مطابق خواسته همان شهدا شکل گرفت؟ با شهادت حاج قاسم که سیدالشهدای محور مقاومت بود چه شد؟ آیا نیروی قدس تضعیف شد؟ آیا جریان مقاومت منطقه تضعیف شد؟! پاسخ معلوم است.
چهار. همه از روزی که مجاهد کبیر سید حسن نصرالله در میان ما نباشد نگران بودند اما امروز با شهادت او چه اتفاقی افتاده است؟ آیا غیرازاین است که انگیزه رزمندگان و مجاهدان حزبالله تقویتشده است؟ یک تفاوت اساسی اما به وجود آمده که هم دوست و هم دشمن فهمیدهاند که حزبالله تنها به الله اتکای مطلق دارد و حتی با رفتن نصرالله خم به ابرو نمیآورد. اگر بخواهیم کاملا عملگرایانه و کارکردگرا به موضوع نگاه کنیم، حزبالله امروز، همه توانمندیهای پیشین را دارد، بهعلاوه یک ویژگی جدید و آنهم اینکه فهمیده بی نصرالله هم همان تشکیلات مقاوم قبل است، بلکه مقاومتر؛ چه اینکه از شهادت او غیرت و همیتی شکلگرفته که در نیروهای مسلح ما بعد از شهادت حاج قاسم شکل گرفت.
پنج. حزبالله از تمام آزمونهای سیاسی، تحریم، اختلافات و فتنه داخلی لبنان، آزمون نبرد با رژیم اشغالگر و حمایت از سایر اضلاع محور مقاومت پیروز بیرون آمده و امروز در آزمون جانشینی و از دست دادن رهبران عالی هم پیروز شده است. حزبالله همهچیز دارد و اینک در پی پیروزی در پروژه پایانی است: شکست نهایی رژیم صهیونیستی.
مهدی بختیاری
حزبالله لبنان از همان مقطعی که شکل گرفت، رسانه را به عنوان یک اصل و رکن در ساختار خود تعریف کرد؛ از نشریه «العهد» تا تلویزیون «المنار»؛ رسانه نه یک پیوست برای اقدامات حزبالله بلکه در متن و بطن آن بود.
بعد از جنگ 33 روزه، شبکه 10 اسرائیل در مستندی مفصل فقط به تاثیر المنار به عنوان ارگان رسمی و تلویزیون رسمی حزبالله در آن جنگ و حتی در سالهای قبل از آن پرداخت.
در صحنهای که سربازان اسرائیلی در کمین نیروهای حزبالله لت و پار شده بودند، وقتی بالگرد اسرائیلی برای تخلیه مجروحان و کشتهشدگان به منطقه آمد، دوربین المنار در فاصله چند ده متری آن حضور داشت و همه دقایق را ثبت و ضبط کرد.
کارشناس صهیونیست روی این صحنه توقف کرد و گفت نگاه کنید دوربین حزبالله در وسط میدان است و در نزدیکی نیروهای ماست. حالا فرض کنید رزمنده حزبالله به جای دوربین، آرپیجی داشت.
این «در میدان بودن» جزئی از هویت رسانهای حزبالله است و شهید «محمد عفیف» در این زمینه یک نماد محسوب میشود.
همین چند هفته قبل، وقتی اسرائیل بهشدت ضاحیه بیروت را زیر بمباران سنگین خود داشت، محمد عفیف وسط میدان در روضهالشهیدین نشست خبری برگزار کرد و تا روزی که شهید شد، این «در میدان بودن» را قطع نکرد.
شهید محمد عفیف سخنگوی حزبالله بود اما این عنوان سخنگو نمیتواند عمق و بزرگی کارهای او را نشان دهد.
اگر شهیدان سیدفؤاد شکر، ابراهیم عقیل و علی کرکی فرماندهان نظامی و راهبران عملیاتی حزبالله بودند، محمد عفیف فرمانده رسانهای حزبالله بود که سابقهای به اندازه آنها و شاید بیشتر از برخی دیگر داشت.
وی سال 1983 به حزبالله پیوست، یعنی در زمانی که حزبالله تاسیس شد ولی تا یک سال بعد علنی نشده بود. محمد عفیف از نسل بنیانگذاران حزبالله بود و نقش موثری در تشکیل و قوام این حزب داشت.
۱۰ سال پیش در سال 2014 به عنوان مسؤول رسانهای حزبالله منصوب شد و نقش مهمی در انتقال پیامها و هماهنگیهای رسانهای حزب در سطح داخلی و بینالمللی، بویژه در زمانهای بحرانی و درگیری با رژیم صهیونیستی ایفا کرد.
اگر المنار را اصلیترین رکن رسانهای حزبالله بدانیم، محمد عفیف در مقطعی مدیریت بخش اخبار و برنامههای سیاسی آن را برعهده گرفت و در این مسؤولیت، بر تدوین و اجرای استراتژیهای رسانهای نظارت داشت که هدف اصلی آن تقویت گفتمان حزب و حمایت از مواضع سیاسی آن بود.
اگر مستند المنار ـ که بالاتر به آن اشاره شدـ را دیده باشید، یک جا دوربین اسرائیلی سراغ خانوادههای صهیونیست میرود که در حال رفتن به پناهگاه هستند، از آنها میپرسد چرا به پناهگاه میروید؟ میگویند چون نصرالله گفته میزند و ما به حرف نصرالله بیشتر از مقامات خودمان اعتماد داریم. همان دوربین بعدا ثبت میکند خانوادههای اسرائیلی در خانههایشان تلویزیون المنار را روشن دارند و اخبار را از آن دنبال میکنند.
مرجع بودن رسانه حزبالله و صادق بودن آن، ۲ اصل اساسی در حزبالله لبنان بود که هنوز هم به آن پایبند است و در این بین، محمد عفیف، نقشی اساسی در بازوی رسانهای حزبالله داشت.
درِ دفتر سادهای که او در طبقه دوم یکی از ساختمانهای منطقه معوض در بیروت داشت، همیشه بر روی رهبران احزاب مختلف لبنانی، وزرا، نمایندگان، صاحبان روزنامهها و شبکههای تلویزیونی، روزنامهنگاران عرب خارجی و متخصصان رسانه باز بود و بسیاری از صاحبنظران در عرصه رسانه مقاومت، در مکتب شهید عفیف فارغالتحصیل شدند.
روابط نزدیک و سابقه دوستی و همکاری محمد عفیف با آیتالله شهید سیدحسن نصرالله و پیش از آن با شهید سیدعباس موسوی، او را به یکی از کلیدیترین و موثرترین شخصیتهای حزب تبدیل کرد که توانست شبکهای گسترده از ارتباطات رسانهای ایجاد کند.
شهادت محمد عفیف اگر چه ضربهای بزرگ به حزبالله لبنان و جبهه مقاومت خواهد بود اما روندی که او پایهگذاری کرد به گونهای خواهد بود که صدای حزبالله و مقاومت زیر بمبارانهای بیسابقه اسرائیل در بیروت و جنوب لبنان، قطع نخواهد شد. علی حجازی، دبیرکل حزب بعث سوریه در بیروت، پس از شهادت مسؤول رسانهای حزبالله اعلام کرد عفیف پس از شهادت سیدحسن نصرالله به وی گفته بود پس از نصرالله دوست ندارد زنده بماند و دقیقا ۵۰ روز بعد از شهادت دبیرکل حزبالله، به مقتدایش پیوست.