سینمای ایران در سال ۱۴۰۴ بهطور خاص در موقعیتی پیچیده و چالشبرانگیز قرار دارد. اگرچه این سینما در طول سالهای گذشته تجربههای گوناگون مدیریتی و اقتصادی داشته، اما همچنان با ابهاماتی جدی مواجه است که میتواند مسیر آن را تحت تأثیر قرار دهد. شاید مهمترین موضوعی که در این سالها بهویژه در شش ماهه دوم سال گذشته مطرح شد، مسئله مدیریت سینما و تصمیمات کلیدی است که سبب شده چشمانداز سینما در افق سال جدید غبارآلود به نظر برسد.
در حالی که ابتدای سال گذشته، آغاز چهارمین سال مدیریت سینمایی دولت شهید رئیسی بود و این مدیریت در آستانه تثبیت ریلگذاری مد نظر و نهایی کردن برنامههایش بود، شهادت رئیسجمهور رئیسی و تغییر دولت، موجب ناتمام ماندن فعالیت دولت قبلی و تغییر مدیران و اعضای شوراهای زیرمجموعه سازمان سینمایی بود. «رائد فریدزاده» که از پشتوانهای دانشگاهی و آکادمیک برخوردار است و سابقه مدیریت در مجموعه سازمان سینمایی را دارا بود، ریاست مهمترین بخش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را عهدهدار شد. با این حال، رئیس سازمان سینمایی نیز مانند کلیت دولت چهاردهم، طی این مدت، هیچ برنامه و سیاست مشخصی را اعلام و اعلان نکرده و راه پیش رویش مبهم به نظر میرسد. یک قلم اینکه، بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر از بخش ملی جدا شد، اما بعد از این جدایی، هیچ خبر دیگری درباره برگزاری جشنواه جهانی فیلم فجر منتشر نشد و هنوز تکلیف بخش بینالملل مهمترین رویداد سینمایی کشور مشخص نیست!
از طرف دیگر، اغلب مهرههایی که رائد فریدزاده در سازمان سینمایی به کار گرفته، از تخصص و سابقه روشن بیبهره هستند و متأسفانه برخی از ایشان ضعیف ارزیابی میشوند.
نکته مهم این است که وضعیت سینمای ایران در آغاز دولت فعلی با شروع به کار دولت سابق قابل مقایسه نیست. چون «محمد خزاعی» در وضعیتی مدیریت سینمایی دولت سیزدهم را به عهده گرفت که وسط شیوع کرونا بودیم و سینما از نظر اقتصادی در کمای مطلق بود. پس از آن هم، اوضاع بحرانی سال ۱۴۰۱ در عرصه فرهنگ و هنر بر سینما سایه افکند، اما خزاعی و دولت شهید رئیسی، حداقل توانستند سینمای ایران را از مرگ قریبالوقوع نجات دهند و چرخهای اقتصادی و تولید در سینما را به گردش درآوردند. دولت چهاردهم و فریدزاده در وضعیتی کار اداره سینمای کشور را عهدهدار شدند که این سینما اگرنه مطلوب و آرمانی، اما در مدار جنبش و حرکت قرار داشت و از وضعیت بحرانی سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ فاصله گرفته بود.
با این حال، آنچه رائد فریدزاده در این مدت نشان داده، استفاده نکردن از این شرایط برای ارتقا و اعتلا بخشیدن به سینماست. عدم طراحی راهبرد و برنامه برای فعالیت سازمان سینمایی از سوی مدیریت این سازمان، دردی است که قطعاً به بیماری سینمای ایران خواهد انجامید. هر چند این اگر مدیریت همان ریلگذاری دولت سابق را هم ادامه دهد، میتواند چشمانداز مثبتی داشته باشد، اما حرکت سازمان سینمایی نیازمند پویایی در عمل و متناسبسازی و بهروزرسانی سیاستهاست.