۱۵ خرداد یک جنبش عمومی- مذهبی به رهبری روحانیت شیعه علیه رژیم و به حمایت از اسلام بود. این تحرک صد درصد به نیروهای اسلامی تعلق داشت و هیچ گروه و دسته ملی و غیرمذهبی مدعی سهمی در این روز نیست. احساسات درونی و ریشههای معنوی انگیزه این بر پایی بود و از قبل صفآرایی و برنامهریزی معمول سازمانها را نداشت و این حرکت گرچه رژیم را ساقط نکرد، اما او را متزلزل ساخت و همین حرکت مستقل دینی پایه انقلاب ۲۲ بهمن سال ۵۷ شد.
۱۵ خرداد نشان داد بهترین قوه محرکه در متن ایران وجود دارد که میتواند با استقلال عمل کند و برخلاف تصور گروهها احتیاج به پشتیبانی خارج ندارد. این جنبش درست در زمانی صورت گرفت که همسایه شمالی ایران، یعنی ابرقدرت شوروی پس از مدتی روابط تیره با دولت دیکتاتوری وقت تازه سازش کرده و او را در اقدامات به اصطلاح اصلاحی و انقلاب سفید تأیید و پشتیبانی میکرد و گروه مقاوم و از جمله مبارزین مذهبی و روحانیون را مرتجعین مینامید و در ۱۵ خرداد هم همین سیاست را تعقیب کرد. هواداران سیاست شوروی در داخل کشور هم که همیشه خود را پیشگام و ترقیخواه مینامیدند از این سیاست اصلی پیروی. داشتند و طبعاً نهتنها نمیتوانستند سهمی در این اقدام براندازی علیه رژیم داشته باشند، بلکه در صف مخالف آن قرار میگرفتند.
هیئت حاکمه و حامیان غربی آنها هم که شاه نماینده و اجراکننده برنامه آنان بود، مستقیماً زیر ضربه ۱۵ خرداد قرار داشتند.
بنابراین، ۱۵ خرداد مظهر یک استقلال واقعی بود که تشیع قرنها بهدنبال آن میگشت، ولی همواره راههای انحرافی به آن ضمیمه میشد. اینبار یک آزمایش داد که بعد از این تاریخ روی آن حساب میشود. جنبش ۱۵ خرداد گرچه عکسالعمل طبیعی مردم مسلمان در برابر مصوبات خلاف اسلام رژیم و بازداشت «آیتالله العظمی خمینی» بود. اما آزادی فوری ایشان را در بر نداشت. به همین جهت اعتراضات با تلگراف و نامه از نقاط مختلف ادامه داشت. هزاران تلگراف در حمایت از امام خمینی و آزادی ایشان مخابره شد. در این مورد میتوان به تلگرافهایی از جانب «آیتالله شاهرودی گلپایگانی»، «میلانی»، «شریعتمداری» و بسیاری دیگر از علمای درجه اول اشاره کرد.
بالأخره علمای طراز اول کشور برای چارهجویی در تهران اجتماع کردند و رژیم حاکم که از یک ۱۵ خرداد دیگر بیمناک بود، سعی داشت آنها را پراکنده کند و قدمی هم در جهت خواست آنها بر ندارد. روحانیون مهاجر در تهران با روحانیون تهران به مشاوره نشستند و، چون مردم نسبت به سلامتی امام حساسیت نشان میدادند، تصمیم گرفتند به هر شکل اخباری از ایشان بهدست آورند و مسئله ملاقات مطرح شد و مرحوم حاج آقا «روحالله کمالوند» از علمای خرمآباد به نمایندگی از روحانیون با شاه ملاقات و نگرانی آنها را به وی اعلام کرد و او پذیرفت یکی از مقامات روحانی امام خمینی را ملاقات کند و «آیتالله خوانساری» بعد از دیدار امام خبر سلامتی ایشان را به ملت داد.
اعتصاب ١٤ روزه بازارهای کشور پس از اطلاع از سلامتی روحانیون بازداشت شده پایان گرفت و جمعی از علما هم در ۲۹ تیر آزاد شدند و این شایعه بهوجود آمد که آیتالله خمینی را تبعید میکنند و به همین دلیل یکبار دیگر علما و روحانیون عکسالعمل نشان دادند.
تعطیلی ۱۴ روزه بازار بهدنبال ملاقات آیت الله خوانساری با امام پایان گرفت و از شدت هیجان عمومی کاسته شد در حالیکه جمعی معتقد بودند رژیم در این جهت علاقمند بود که با ترتیبی روحانیون را راضی کند که از مردم بخواهند بکار خود بازگردند و با طرح مسئله اعدام، روحانیت را با تعهد به سکوت کشاند.
نویسنده کتاب «بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی» مینویسد: «توطئه شاهانه بهمنظور مرعوب ساختن و به تسلیم و سازش واداشتن قائد بزرگ به همین مرحله پایان نیافت، بلکه وقتی دیدند که این فشار و ناراحتی روحی نیز نتوانسته روح بزرگ و انقلابی ایشان را در هم بشکند به فرمان همایونی ایشان را به سلول انفرادی در پادگان نظامی عشرتآباد منتقل کردند و با این جنایت ننگین و شرمآور خواستند اراده آهنین و عزم پولادین خمینی قهرمان را در هم شکسته، ایشان را در مقابل اغراض شوم و اسارتبار شاه به تسلیم وادارند. امام خمینی در ۱۲ تیر ماه که به پادگان عشرت آباد انتقال یافت حدود ٢٤ ساعت در سلول تنگی که در آن هوای آزاد درست جریان نداشت، گذرانید و مقاومت کرد و رژیم شاه را رسوا ساخت.»
این قیام با قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ از لحاظ تجمع تودهها و انگیزش مذهبی و عدم حمایت بیگانگان قابل مقایسه بود. با این تفاوت که در ۳۰ تیر محتوای اسلامی قضیه بعد از پیروزی با حذف مرحوم «آیتالله کاشانی» در راستای ملی خواهی قرار گرفت و بعد هم به سقوط منجر شد، اما ۱۵ خرداد گرچه پیروزی فوری نداشت ولی پایگاه محکمی برای تجهیزات و صفآرایی و رشد گروههای مذهبی و شناخت اصول راستین اسلام و تعیین نقطههای جهش شد و در انحصار مکتب باقی ماند و در دراز مدت به پیروزی انجامید.