با نگاهی به جنبشها، خیزشها و انقلابهای ملت ایران در ۱۵۰ سال گذشته، به آسانی میتوان فهمید که یک سر پیکان اعتراضهای ایرانیان، علیه استعمار خارجی و استکبار جهانی بوده است. جنبش تنباکو، جنبش ملی شدن صنعت نفت، قیام ۱۵ خرداد و در نهایت انقلاب شکوهمند اسلامی یا به تنهایی علیه منافع استعمار و نفوذ بیگانگان رخ داده است، مانند جنبش تنباکو و نهضت ملی شدن صنعت نفت، یا همانند انقلاب اسلامی در کنار مبارزه با استبداد داخلی، نفوذ بیگانگان و استکبار خارجی را نیز هدف گرفته است؛ به همین دلیل استکبارستیزی در گفتمان انقلاب اسلامی یک مؤلفه و عنصر مستقل شده و همه تحولات پس از انقلاب اسلامی در سطح داخلی، منطقهای و جهانی را متأثر کرده است. استکبارستیزی مؤلفهای مهم در کلیت و روح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که در سیاستها و خط مشیهای نظام ظاهر شده است. با حذف استکبارستیزی از گفتمان اسلامگرایی و بیداری اسلامی معاصر، این گفتمان دال مرکزی خود را از دست خواهد داد.
اکنون این پرسش مطرح است که اگر استکبارستیزی چنین جایگاهی در انقلاب اسلامی و در نتیجه در سیاستها و رویکردهای جمهوری اسلامی ایران دارد، جای مذاکره و تعامل با دنیا در کجای این مقوله میگنجد؟ آیا میان استکبارستیزی و مذاکره و تعامل با دنیا و به ویژه قدرتهای استکباری نسبتی وجود دارد؟
در پاسخ این پرسش توجه به چند نکته ضروری است:
۱- ابتدا باید مفهوم استکبار و استکبارستیزی را روشن کرد.استکبار قدرت سلطهطلب و برتری جویی و به عبارت دقیقتر «آن قدرتی است که اظهار بزرگی کند و آنچه را که از آن او نیست و برای او روا نیست ابراز دارد.» قدرتی که از موضع برتر با دیگر ملتها و دولتها تعامل کند و در پی هماهنگسازی سیاستهای دیگر دولتها با منافع خود باشد. منظور از استکبارستیزی مقاومت در برابر چنین قدرت یا قدرتهایی است که هدف آنها سلطه بر دیگران و بهرهکشی از آنها و در یک کلام تحقیر و تخفیف دیگر ملتها با ادبیات اربابـ رعیتی و کدخدا محوری است. در قرن ۱۹ قدرتهای استعماری مانند بریتانیای کبیر، روس تزار، اتریش و... مصادیق استکبار جهانی بودند. در نیمه دوم قرن ۲۰، آمریکا به عنوان سر دسته نظام سرمایهداری و اتحاد جماهیر شوروی به نمایندگی از جهان کمونیست و مارکسیست، دو ابر قدرت استکباری بودند. در دنیای امروز، با تجزیه و تضعیف قدرتهای استعماری اروپایی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده آمریکا مصداق کامل قدرت استکباری است.
۲- در عرف دیپلماسی و روابط بینالملل، مذاکره به معنای گفتوگو میان دو یا چند طرف برای رسیدن به هدف مشترک، رفع اختلاف یا رسیدن به درک مشترک است. مذاکره ابزاری برای حل اختلاف دولتهای قانونی و عضو جامعه بینالمللی است. یکی از شروط مذاکره این است که دو طرف با اختیار وارد فرایند مذاکره شوند.
۳- در رابطه میان یک دولت معقول با یک قدرت استکباری، باید توجه کرد در حالی که قدرت استکباری اساساً برای طرف مقابل حقوقی متصور نیست، از موضع برتر وارد مذاکره، گفتوگو و تعامل خواهد شد و این با مفهوم مذاکره در تضاد است. وقتی که یکی از طرفهای مذاکره، قدرت مستکبری باشد که از موضع برتر وارد مذاکره میشود، طرف دوم را با اجبار وارد فرایند مذاکره خواهد کرد که این امر نیز با روح مذاکره در تضاد است.
۴- در تعامل ایران و آمریکا باید تکلیف تعاریف استکبار و استکبارستیزی و مذاکره مشخص شود. اگر استکبارستیزی از مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی هستـ که هستـ و اگر آمریکا نمود عینی قدرت استکباری هستـ که هستـ و اگر معنای مذاکره چانه زنی و رد و بدل کردن امتیاز باشد؛ پس مذاکره مستقیم و غیرمستقیم چه در موضوع هستهای و چه در غیر هستهای با این کشور معنای مذاکره نمیدهد.
۵- اولاً امریکا از موضع برتر و با ابزار فشار و تهدید و تحریم، ایران را به اجبار به پای مذاکره میخواند. دوم اینکه به عنوان پیش شرط مذاکره، حقوق اولیه طرف مقابل(ایران) را به رسمیت نمیشناسد؛ بنابراین مذاکره در چنین بستری از هیچ منطقی پیروی نمیکند؛ مگر اینکه مذاکره پوشش و ابزار فریب باشد که این فریب هم میتواند از سوی قدرت استکباری صورت گیرد و هم رویکرد طرف دوم باشد.
۶- در نگاه آمریکاییها، هدف از مذاکره و طرح آن، فشار به ایران برای تضعیف گفتمان جهانی انقلاب اسلامی و راهبرد منطقهای و سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که اختلافافکنی داخلی، فریب افکار عمومی و به طور کلی ضربه زدن به منافع ایران را دنبال میکند؛ بنابراین مذاکره در نگاه طرف آمریکایی، نه تنها هدف یا وسیله برای حل اختلاف دو طرف نیست، بلکه در راهبرد آمریکاییها به ویژه دولت ترامپ، آنگونه که بارها به زبان آورده است هدف تغییر رفتار نظام جمهوری اسلامی به طور کلی است و مذاکره تنها ابزار فشار و تهدید است. مذاکره یکی از ابزارهای تقابل با ایران است نه راهی برای حل اختلاف و تعارض با آن.
۷- در طرف جمهوری اسلامی نیز سخن از مذاکره نقض غرض است. نمیتوان هم استکبارستیزی را در مبانی رفتاری جمهوری اسلامی درج کرد و هم از مذاکره با قدرت استکباری سخن گفت. اگر در میان مقامات، مسئولان یا سیاستمداران ایرانی کسی با وجود تصریح به التزام عملی به مبانی نظام جمهوری اسلامی از مذاکره با آمریکا سخن بگوید، باید به هدف و نیت آن مشکوک بود. این موضعگیری نیز میتواند ابزار فریب باشد که این بار این فریب نه به سمت طرف خارجی، بلکه به سمت افکار عمومی داخلی طراحی میشود و مذاکره میتواند پوششی برای امتیازدهی و وادادگی باشد. مذاکره از این منظر، برنامه اقدام کسانی است که با مقوله استکبارستیزی از مبنا مسئله دارند. اگر چنین است این حق مردم است که با اغراض و نیات واقعی مدافعان مذاکره و تعامل با آمریکا آشنا شوند و پرده از چهره دروغین و ادعای متناقض استکبارستیزی و طرفداری از مذاکره برافکنده شود.