وقتی با دقت به اطراف نگاه میکنیم، افراد زیادی را میبینیم که ظاهراً حال شان خوب است t شغل مناسبی دارند، درآمدشان بالاست و در مسیر پیشرفت قرار گرفتهاند؛ اما اگر کمی دقیقتر شویم، نشانههای خستگی عمیق و فرسودگی را در چهره و رفتارشان میبینیم. خستگیای که دلیلش فقط کمبود وقت یا فشار کار نیست؛ ریشهاش در از دست دادن ابعاد مهم زندگی است. اگر این نسل را با نسلهای گذشته مقایسه کنیم، میبینیم که با وجود امکانات محدودتر، مردم احساس حمایت بیشتری داشتند. فردی که در زندگی با مشکلی روبهرو میشد، در ذهنش چندین نفر را داشت که میدانست با یک تماس حاضرند کمک کنند؛ اما امروز، در دنیایی که همه درگیر رقابت، درآمد بیشتر و رفاه بالاترند، بسیاری از ما از نزدیکترین عزیزانمان فاصله گرفتهایم. گویی در مسیر بهتر شدن، از مهمترین بخشهای وجودمان جدا شدهایم. فرسودگی روانی پنهان، درست از همینجا شروع میشود؛ جایی که هدف اصلیمان را فراموش میکنیم. همه ما تلاش میکنیم تا خانوادهای آرام، زندگی باکیفیت و آیندهای مطمئن داشته باشیم؛ اما وقتی وارد جاده بیپایان رقابت مالی میشویم، کمکم مقصد را گم میکنیم و شبیه دوندهای میشویم که فقط میدود، بدون اینکه بداند برای چه و به کجا. راهحل این خستگی پنهان برخلاف تصورمان پیچیده نیست. کافی است یاد بگیریم همه ابعاد زندگی را ببینیم و برای هرکدام برنامه داشته باشیم. همانطور که برای پیشرفت شغلی و مالی برنامهریزی میکنیم، لازم است برای کیفیت رابطه با خانواده، برای آرامش شخصی و برای شادی فرزندانمان نیز زمان و انرژی بگذاریم. همانطور که پسانداز مالی برای روزهای سخت ضروری است، داشتن شبکهای از دوستان و روابط حمایتی نیز یک سرمایه مهم روانی است. فرسودگی زمانی آغاز میشود که تنها یک بُعد رشد میکند و بقیه ابعاد رها میشوند و حال خوب زمانی برمیگردد که دوباره یاد بگیریم زندگی، مجموعهای از بخشهاست که باید کنار هم رشد کنند.