در جهانی که مرزهای فرهنگی، اعتقادی و فکری با سرعتی حیرتانگیز در هم فرومیریزد، یکی از واقعیتهای تلخ زمانه ما ظهور و گسترش آیینها و مراسمهایی است که نهتنها ریشهای در فطرت انسان ندارند، بلکه در بسیاری موارد، برخلاف مسیر سلامت روحی، کرامت انسانی و تعالی معنویاند. غرب امروز به دلیل بریدگی عمیق از سرچشمههای الهی، بهجای آنکه مناسکی برای آرامش روح، رشد فکری یا یادآوری حقیقت انسانیت خلق کند، به تولید آیینهایی روی آورده که اغلب بر محور هیجانهای سطحی، ترس، سیاهی، مرگگرایی، لذتطلبی و مصرفگرایی بنا شدهاند. از «هالوین» که بر محور چهرههای شیطانی، نمادهای اهریمنی و ترویج ترس شکل گرفته، تا «روز مردگان»، «ولنتاین» و حتی برخی نمادهای تازهسازی شدهای، مانند «دیوِ کریسمس» که با روایتهای مخوف و غیرانسانی همراه شدهاند، همه نشاندهنده وضعیتی است که تمدن غرب در آن بهسر میبرد؛ تمدنی که از معارف الهی فاصله گرفته و برای جبران فقدان معنا، سرگرمیهایی میسازد که نهتنها روح انسان را بالا نمیبرند، بلکه او را از مسیر حقیقت دورتر میکنند. این مراسمها با وجود ظاهر سرگرمکنندهشان، پیامدهای طولانیمدتی بر روح انسان دارند: عادیسازی خشونت، ترویج وحشت، فاصلهگیری از نورانیت فطری، گسترش بیماریهای روحی و روانی و ایجاد نسلی که معنا را نه در معرفت و انسانیت، بلکه در شوک، هیجان، تقلید و جلوههای بیرونی جستوجو میکند. مشکل اصلی غرب در همینجا نمایان میشود: جامعهای که خود را از وحی، هدایت پیامبران و معارف الهی محروم کرده، ملاکی برای تشخیص راه درست از غلط ندارد. وقتی معیار زندگی، تنها «سلیقه فردی»، «ذوق جمعی»، «هیجان موقت» و «سود اقتصادی» باشد، طبیعی است که هر روز آیینی تازه متولد شود و نسل بعد نیز آن را بیچونوچرا بپذیرد. قرآن کریم دقیقاً چنین وضعیتی را توصیف میکند؛ جامعهای که از وحی جدا شد، دچار «تحیر»، «سرگردانی»، «ملاک باختگی» و «پیروی از هواهای نفسانی» میشود. خداوند میفرماید: «پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست]گمراه کرد و بر گوش و دلش مُهرِ [تیرهبختی]نهاد و بر چشم [دلش]پردهای قرار داده است پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟» (جاثیه/۲۳) وقتی هواپرستی جای خداپرستی را بگیرد، هیچ معیار ثابتی برای فرهنگ، آداب، اخلاق و رفتار باقی نمیماند. غرب امروز دقیقاً مصداق همین آیه است؛ فرهنگ آن نه بر حکمت استوار است و نه بر نور، بلکه بر امواج زودگذر میلهای فردی و جمعی. طبیعی است که چنین جامعهای، هر روز مراسمی تازه میسازد؛ نه برای رشد انسان، بلکه برای سرگرمی و سودآوری که صدمات بزرگی از نظر انسانی برای آنان دارد. اما پرسش اساسی اینجاست: چرا در ایرانِ اسلامی، کشوری که میراث عمیقی از معارف الهی و انسانی دارد، شاهد نفوذ چنین آیینهایی هستیم؟ چرا برخی بازیگران، چهرههای مشهور و حتی بعضی جوانان، با چهرههای ترسناک، نمادهای شیطانی و آرایشهای هالوینی ظاهر میشوند، گویی که این مراسم بخشی از فرهنگ اصیل ماست؟ پاسخ در چند لایه نهفته است؛ اما همه آنها به یک نقطه بازمیگردند: ضعف شناخت نسبت به معارف الهی و نبود استحکام فکری و روحی در برابر هجوم فرهنگی غرب. در نگاه اسلام، انسان موجودی است که اگر از منبع نورانی هدایت دور بماند، بهسرعت جذب جلوههای فریبنده و پوچ میشود. قرآن میفرماید: «و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطانی را بر او میگماریم تا دوست و همراه او شود.» (زخرف/۳۶) آیینهایی، مانند هالوین دقیقاً مصداق «قرین شیطانی»اند؛ یعنی انسان را آرامآرام به سمت نمادهای ظلمت، تاریکی، وحشت و بیمعنایی میبرند، بیآنکه ابتدا خطر آن حس شود. ظاهرش سرگرمی است، اما باطنش انس گرفتن با مفاهیم ضددینی و ضدانسانی. در چنین وضعیتی، اگر جامعهای استحکام فکری نداشته باشد، فالودهوار هر پدیده تازهای را میپذیرد. مشکل بخشی از جامعه ایران همین است: خودباختگی فرهنگی. اینکه برخی افراد مشهور ایرانی، با چهرههای شیطانی و پوششهایی که در آیینهای غربی ریشه دارد، در جشن هالوین شرکت میکنند، نشانهای از همین «تهی بودن» است؛ تهی از هویت، تهی از ملاک، تهی از تعهد به حقیقت و تهی از ارتباط با خود برتر. مشکل تنها تقلید نیست؛ مشکل این است که انسان وقتی حقیقتی برای عرضه ندارد، سرگرمی را جایگزین معنا میکند. کسی که با معارف الهی آشنا باشد، بهجای آنکه خود را شبیه نمادهای شیطانی کند، چهرهای انسانی و نورانی میسازد. کسی که طعم ایمان را چشیده باشد، نمیتواند با ظاهری که یادآور مرگ ظلمانی و روح اهریمنی است، به خیابان بیاید و این را نشانه آزادی فکری بداند. اسلام بر «زیبایی فطری» تأکید دارد؛ خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»؛ انسان را گرامی داشتیم. حال چگونه میشود انسانِ مکرم، چهرهای شیطانی برای خود بسازد؟ چگونه میشود کسی که به معارف نورانی اهل بیت (ع) دسترسی دارد، زیبایی حقیقی را رها کند و به ظاهری که از ساحت ظلمت و وحشت الهام گرفته پناه ببرد؟ این همان «فقدان استحکام روحی» است. کسی که با قرآن انس دارد، بهجای تقلید از آیینهای تاریک، با نور حرکت میکند. در نهایت، مسئله فقط درباره هالوین یا یک جشن غربی نیست؛ موضوع درباره جنگی معنوی است که در آن، روح انسان هدف قرار گرفته است. اسلام نهتنها نمادهای شیطانی را نمیپذیرد، بلکه بر زیبایی، نور، طهارت و کرامت تأکید دارد. مؤمن واقعی باید بداند که هر نمادی بر روح اثر میگذارد؛ چهره، لباس، مراسم، آیین، حتی انتخاب سرگرمی. اگر این اثرها را نادیده بگیریم، بهتدریج خود را در مسیری مییابیم که با حقیقت انسانیت بیگانه است.