بصیرت:حدود یک سال پیش، در یکی از خبرگزاریهای مطرح کشور میزگردی با عنوان «واکاوی پرونده ابوالحسن بنیصدر» برگزار شد که جلالالدین فارسی و دکتر صادق زیباکلام نیز در آن نشست حاضر بودند. یکی از محورهای بحث در این میزگرد، نفوذی بودن بنیصدر بود که «آیا قدرتهایی چون انگلیس یا آمریکا، بنیصدر را پرورش داده و وارد جریان انقلاب ایران کردند تا انقلاب را دچار انحراف کند؟» صادق زیباکلام کارشناس مسائل سیاسی ضمن رد این فرضیه گفت: «اینکه بگوییم بنیصدر از جانب آمریکا و انگلیس مأموریت داشت تا ضمن اجرای سیاستهای آنها، انقلاب را منحرف کند برگرفته از یک نگاه «توطئهنگر» است. نمیتوانم بپذیرم که انگلیسیها و آمریکاییها آنقدر باهوش باشند که برای چند سال جلوتر از خودشان برنامهریزی کنند و مثلاً بنیصدر را ترشی بیندازند که به اهدافشان برسند». تحلیل زیباکلام در ظاهر بسیار منطقی و کارشناسانه به چشم میآید اما واقعیات تاریخی و اسناد معتبر سیاسی پرده از حقیقتی برمیدارد و ما را ناگزیر از پذیرفتن این واقعیت میکند که انگلیس و آمریکا در طراحی تاکتیکها و برنامههای خود بسیار زیرکانه عمل میکنند.
آنها در طراحی برنامههای خود، «اهداف کوتاهمدت» و «اهداف بلند مدت» را طبقهبندی کرده و براساس این دو پروسه زمانی است که قدم برمیدارند. یکی از اسناد محکم تاریخی و سیاسی در این زمینه، خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی است.
اوایل قرن هجده میلادی، دولت بریتانیا در حد جنون به موضوع نگهداری مستعمرات و پابرجایی امپراتوری خود حساس میشود. وزارت مستعمرات انگلیس برای تثبیت تسلط هرچه بیشتر خود در ممالکی که استعمار شدهاند و همچنین برای به استعمار درآوردن کشورهای دیگر، به هر یک از این مناطق، هیأتهایی برای جاسوسی و کسب اطلاعات روانه میکند. خود همفر در این باره میگوید: «در آن زمان، دولت انگلیس خیالش از هندوستان آسوده بود، زیرا کشمکشهای قومی و نژادی و اختلافات سیاسی، دینی و فرهنگی، فرصت شورش علیه سیطره و نفوذ انگلیس را به آنها نمیداد. در چین نیز وضع بر همین منوال بود و از سوی پیروان بودا و کنفوسیوس که دینهایی مرده بودند، خطری انگلیس را تهدید نمیکرد و بعید به نظر میرسید که مردم چین و هند با آن همه اختلافات درونی که با هم داشتند در فکر استقلال و آزادی خود باشند، زیرا چیزی که در این نقاط مطرح نبود، اندیشیدن به زندگی و آزادی بود.
همفر یادآور میشود که هرچند بریتانیا از جانب چین و هندوستان نگران نبود اما تدابیری اندیشید تا از هرگونه تحولی در مسیر بیداری این ملتها پیشگیری شود، این تدابیر به صورت برنامههای دراز مدت و در قالب گسترش سراسری تفرقه، جهل، فقر و بیماری در این سرزمینها تنظیم شده بود.
به گفته این جاسوس انگلیسی، هرچند کارشناسان بریتانیایی پیشبینی کرده بودند که امپراتوری مسلمان عثمانی در کمتر از یک قرن سقوط میکند و هرچند جاسوسها و مأموران انگلیسی در ایران برای تحقق اهداف بریتانیا موفقیتهایی به دست آورده بودند و در «ترویج فساد اداری»، «رشوهخواری» و «تهیه وسایل خوشگذرانی پادشاهان با زیبارویان» تا حدودی بنیان این حکومتها را بیش از پیش متزلزل ساخته بودند اما دولتمردان انگلیسی از نتایج ضعف حکومتهای عثمانی و ایران به سود خود چندان مطمئن نبودهاند.
همفر در بیان مهمترین دلایل این نگرانی و عدم اطمینان بریتانیا نوشته است:
«اول، نفوذ معنوی اسلام در مردم این نواحی که از نیرومندی و ثبات کامل برخوردار بود و میتوان گفت یک مسلمان عادی از نظر مبانی اعتقادی با یک کشیش مسیحی رقابت میکرد. مسلمانها به هیچ عنوانی دست از دین خود برنمیداشتند. در بین مسلمانان، پیروان تشیع در ایران از حیث عقیده و ایمان استوارتر و خطرناکترند. دوم؛ دین اسلام بنابر سوابق تاریخی، دین زندگی و سیادت و آزادگی است و پیروان راستین اسلام به آسانی تن به اسارت و بندگی نمیدهند. سوم؛ ما از هوشیاری، دوراندیشی و تحریکات حکومتهای ایران و عثمانی در امان نبودیم و هر آن ممکن بود از نقشههای استعماری ما باخبر شوند. چهارم؛ علمای اسلام نیز سبب نگرانی ما بودند. مراجع شیعه و مفتیان الازهر در ایران و عراق، هرکدام مانع بزرگی در برابر مقاصد استعماری ما بودند.»
پدران انگلیسی برای کودکان خود میکارند
وزیر مستعمرات انگلیس جلسهای را با حضور کشیشان برجسته لندن تشکیل میدهد. یکی از کشیشان میگوید: «از جا در نروید و شکیبا باشید! مسیحیت پس از سیصد سال رنج و دربهدری و پس از شهادت عیسی توانست عالمگیر شود. چه بسا عیسی در آینده، نظر عنایتی به ما کند که پس از سیصد سال دیگر، کافران را بیرون کنیم. باید به کلیه ادوات و وسائلی که برای تسلط و پیروزی و در نتیجه انتشار مسیحیت در مراکز مسلمین، ضروری است مجهز شویم. حال ممکن است پس از قرنها به نتیجه برسیم چه اشکالی دارد؟ پدران برای کودکان خود میکارند»!
در یکی دیگر از جلسات که با حضور مقامات عالیرتبه بریتانیا برگزار میشود، تاکتیکها مورد بررسی قرار میگیرد. همفر میگوید: «شرکتکنندگان در این جلسه، راههای در هم شکستن نیروهای مسلمین و ایجاد تفرقه و نفاق در میان آنها را بررسی کردند و تزلزل در ایمان مسلمانان مورد گفتوگو قرار گرفت».
پس از این جلسات است که وزارت مستعمرات انگلستان، همفر و تعدادی از جاسوسان کارکشته را در سال 1710 م، روانه خاورمیانه میکند. همفر برای جاسوسی در ایران، عراق، مصر، حجاز و استانبول تعیین و وظیفهاش جمعآوری اطلاعات به منظور جستوجوی راههای در هم شکستن مسلمانان و نفوذ استعماری در ممالک اسلامی تبیین میشود. همفر روایت میکند: «اعتبار مالی کافی در اختیار جاسوسان قرار داشت و به نقشههای دقیق و دست اول مجهز بودند. فهرست کامل نام وزرا، فرمانروایان، مأموران عالیرتبه،علمای دینی و رؤسای قبایل به آنها داده شده بود.»
او با کشتی عازم استانبول – مرکز خلافت اسلامی – میشود و بنا به گفته خود همفر، نخستین وظیفه او فراگیری زبان ترکی، فارسی و عربی و آموختن قرآن و تفسیر است. خود او میگوید: «من مأموریت داشتم که در آموختن این زبانها آن چنان مهارتی به دست آورم که مانند مردم آنجا صحبت کنم.»
روباه انگلیسی، لباس اسلام به تن میکند
همفر پس از ورود به استانبول، نام «محمد» را برای خود برمیگزیند. در نخستین روزهای ورود با روحانی کهنسالی به نام «احمد افندی» از اهل تسنن آشنا میشود. شیخ از در مهماننوازی و محبت با همفر وارد میشود و در مهربانی با او سنگ تمام میگذارد. همفر، قرآن و زبانهای ترکی و عربی را از شیخ احمد میآموزد که دو سال به درازا میکشد. در همین ایام هر چند از سوی وزارت مستعمرات لندن بودجه کافی در اختیار دارد اما برای رد گم کردن، در یک مغازه نجاری متعلق به «خالد» مشغول به کار میشود و هر چند وقت یک بار، اطلاعات دریافتیاش را به بریتانیا مخابره میکند. «خالد نجار» فردی لاابالی است که همفر در توصیفش میگوید: «خالد فاصد الاخلاق بود. چندین بار وقتی مغازه خلوت شد حس میکردم به من سوء نظر دارد. شیخ احمد به من گفته بود که همجنس بازی در اسلام گناه کبیره است. با این همه، خالد بر این قضیه اصرار داشت. وقتی از وزارت مستعمرات بریتانیا کسب تکلیف کردم دستور داد: اگر قبول آن پیشنهاد، رسیدن به هدف را آسانتر میسازد، مانعی ندارد».
فاز دوم مأموریت این جاسوس انگلیسی براساس خواستههای بریتانیا از زبان خود همفر این گونه فاش شده است: «یافتن نقاط ضعف مسلمانان که ما را در نفوذ به آنها و ایجاد تفرقه و اختلاف بین گروهها موفق کند. پس از شناخت نقاط ضعف،اقدام به ایجاد تفرقه و اختلاف ضروری است.»
همفر وارد بصره میشود. در دستورالعملی که از سوی وزیر مستعمرات لندن به او داده شد، ضمن تقسیمبندی انواع اختلافات به «نژادی، قبیلهای، ارضی، دینی و قومی»، تأکید میشود که وظیفه او، شناسایی ابعاد این اختلافات میان مسلمین است و باید راهها و وسائل دامن زدن به آتش نفاق و اختلاف را تا سرحد انفجار بیاموزد. در این دستورالعمل تصریح شده است: «اگر بتوانی در قسمتهایی از ممالک اسلامی جنگ شیعه و سنی راه بیندازی، بزرگترین خدمت را به بریتانیای کبیر کردهای.برای ما انگلیسیها زندگی مرفه و آسوده فراهم نخواهد بود مگر آنکه در کشورهایی دیگر بتوانیم آتش نفاق و شورش و اختلاف را شعلهور سازیم.»
مردم را علیه حکومت بشوران
در این دستورالعمل به همفر و سایر جاسوسان انگلیسی تکلیف میشود که «مردم را علیه حاکمان بشورانید چرا که همیشه انقلابها و کودتاها از ناخشنودی و شورش مردم علیه فرمانروایان سرچشمه گرفته است.» آخرین جمله که کلیدیترین عبارت این دستورالعمل انگلیسی است، نظریهای اثبات شده است که میگوید:« هر گاه میان مردم یک کشور، اختلاف کلمه و هرج و مرج بروز کند،زمینه استعمار آنها به سادگی فراهم شده است.»
همفر در بصره، پس از مدتی کار در نجاری فردی به نام «عبدالرضا» که اصالتاً ایرانی و شیعه است، زبان فارسی را هم یاد میگیرد. در همین ایام با جوانی به نام «محمد بن عبدالوهاب» آشنا میشود که به سه زبان ترکی، فارسی و عربی تسلط دارد. همفر در توصیف او میگوید: «محمد عبدالوهاب یک طلبه دینی و اهل تسنن بود؛ جوانی جاهطلب، بلندپرواز و بینهایت عصبی مزاج. او از حکومت عثمانی بینهایت متنفر بود و بدگویی میکرد. سبب دوستی و مراودهاش با استاد عبدالرضا نجار آن بود که هر دو خلیفه عثمانی را دشمن شماره یک خود میدانستند.»
همفر در ادامه توصیفاتش از محمد عبدالوهاب، تصریح میکند: «او جوانی به تمام معنا آزاداندیش بود و هیچگونه تعصبی در سنیگری و تشیع نداشت.» از این گفته همفر آشکار میشود که «دگراندیشها بیشتر از هر طیف دیگری مورد توجه و سرمایهگذاری انگلیسیها و استعمارگران هستند.»
دگراندیشان؛ پیاده نظام اتاق فکر استحاله
همفر ادامه میدهد: «پس از مدتی آشنایی با محمدبن عبدالوهاب به این نتیجه رسیدم که او فردی شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه است. روح بلندپروازی، غرور، جاهطلبی، توهم خودبزرگبینی، تاختن به علما و مراجع اسلام، خودکامگی تا حد انتقاد از خلفای راشدین و نوع برداشت او از قرآن و حدیث که تفاوت آشکار با واقعیت داشت، بزرگترین نقاط ضعف محمدبنعبدالوهاب بود که میتوانست مورد استفاده ما قرار گیرد.»
جاسوس انگلیسی که همه او را فردی متدین میشناسند و از هویت اصلیاش بیاطلاعاند با محمدبن عبدالوهاب گرم میگیرد. خود او در این باره میگوید: «پیوسته در گوش محمدبن عبدالوهاب میخواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحهای بهرهمند ساخته که به مراتب از امام علی (ع) و عمر بیشتر است. به او میگفتم اگر تو در زمان پیامبر میبودی؛ یقیناً به جانشینی او انتخاب میشدی. من دائماً با لحن آرزومندانهای او را مخاطب قرار میدادم و میگفتم امیدوارم تحولی که به زودی باید در دین اسلام پدید آید به دست تو صورت گیرد.»
همفر به تدریج توانست با القائات و شگردهای روانشناسانه، محمدعبدالوهاب را که ذاتاً بلندپرواز و خودپرست بود زیر تأثیر سخنان خود قرار دهد تا آنجا که محمدعبدالوهاب برای جلب اعتماد بیشتر همفر، خودش را از آنچه واقعاً بود، بیبند و بارتر نشان میدهد.
همفر پس از مدتی، محمد عبدالوهاب را به سمت فساد اخلاقی و مشروبخواری هدایت میکند با این توجیه تلقینی که «حرمت زنا و شرب خمر برای عوام است نه برای خواص؛ تو جزء خواصی و این احکام برای تو صدق نمیکند»! همفر پس از تحریک غریزه جنسی محمد عبدالوهاب، او را با زنی فاحشه به نام «صفیه» که نصرانی و از جاسوسان وزارت مستعمره لندن است آشنا میکند. همفر به صراحت میگوید: «من و صفیه آماده ساختن محمد عبدالوهاب برای آینده بودیم. صفیه، شیرینی زیر پا نهادن احکام دینی و استقلال رأی را به محمد چشانده بود». همفر یادآور میشود که در پیاده کردن این تاکتیکها روی محمدعبدالوهاب از این سخن وزیر مستعمرات الهام گرفتم که گفت: «ما اسپانیا را که تحت تسلط مسلمین بود با شراب و فساد پس گرفتیم.»
به کارگیری تاکتیک «توهم رهبری» در بین دگراندیشان
این جاسوس کهنهکار بریتانیایی پس از مدتی، تاکتیک القای اندیشه رهبری و پیشوایی در ذهن محمد عبدالوهاب را در پیش میگیرد: «همیشه به او امیدواری میدادم که آینده درخشانی در انتظار اوست و قریحه تابناک و استعداد او بیچون و چرای او را در مسائل دینی میستودم. یک بار نیز به دروغ به او گفتم خواب دیدهام که پیامبر (ص) بر منبری نشسته بود و گرداگردش را عالمان گرفته بودند و تو محمدبن عبدالوهاب در حالی وارد شدی که چهرهات نورانی بود؛ پیامبر پیشانیت را بوسید و به تو گفت: «ای همنام من! تو وارث علم و جانشین من در اداره شئون دین و دنیای مسلمینی». وقتی محمد عبدالوهاب، این ماجرا را شنید نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند.»
سرانجام پس از طی مراحل اولیه، دولت انگلستان از طریق این جاسوس حرفهای، «محمد عبدالوهاب» را به این توهم دچار میکند که «محمد بن عبدالوهاب، منجی اسلام است»! سلاح و بودجه کافی در اختیار او گذاشته میشود و در نهایت، ناحیه کوچکی درنزدیکی «نجد» واقع در جزیرهالعرب برای حکمرانی او در نظر گرفته شد. تحت تأثیر القائات عناصر بریتانیایی، «محمد عبدالوهاب» اندیشهای را پایهریزی کرد که بعدها «وهابیت» نام گرفت.
هیچ کس از دگردیسی و استعمار در امان نیست
کوتاه سخن آنکه؛ هیچ فرد و گروهی از نفوذ استعمارگران در امان نیست. به باور بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران سیاسی و تاریخی، در حوادث پس از انتخابات 22 خرداد، ردپای انگلیس به وضوح مشاهده میشود. خواص و چهرههای شناخته شده بیش از هر فرد درگیری در معرض این خطر قرار دارند که از سوی انگلیس و سایر کشورهای استعمارگر به عنوان «آلت بهرهکشی» مورد سوء استفاده قرار گیرند. بر جاده پرسنگلاخ سیاست ورزی باید نوشت: «خطر! خطر! جاده در دست دگردیسی است»!