تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۸:۲۴  ، 
کد خبر : ۱۶۲۷۴۵

دانشگاه، حکومت و جامعه


مجید حاجی بابایی
1- رابطه تولید علم و نیاز جامعه
اگر نگاهی به پیشینه علم در جامعه ایران بیندازیم، خواهیم دید که حوزه‌های دانش و مدارسی که در درون آن علم و اندیشه شکل گرفته است معمولاً مطابق با نیازهای اجتماع عصر و دوران خودش بوده است. اگر حوزه‌های علمی کهن مثل مدارس نظامیه با مدارس حوزه قلمرو اندلس و فاطمیان را بررسی کنیم، شکل‌گیری آنها بر اساس نیازها، پرسش‌ها و خواسته‌های آن روزگاران جوامع اسلامی و تمدن اسلامی مشهود است. در این مدارس عمده اشتغالات صرف تعلیم علوم رسمی دین (فقه و کلام) می‌شد و در کنار آن مطابق با نیاز جامعه، علومی چون طب، نجوم، ریاضی، فلسفه و... تدریس می‌شد.
اصولاً این مسئله نشات گرفته از خصلت اجتماعی علم است. در تمام جوامع و روزگاران از گذشته تا کنون این جامعه است که مشخص می‌کند چه علمی و چه اندیشه‌ای باید تولید شود. وقتی نیازهای جدید در عرصه اجتماع پدید می‌آید، این نیازها و این خواسته‌ها در دانشگاه بازتاب پیدا می‌کند و بازتاب آن باعث ایجاد تحول و تکامل می‌گردد.
اگر در این گفتار از حوزه‌های کهن علمی بگذریم به مدارس عالی در ایران و کارکرد اجتماعی آنها می‌رسیم.
وقتی جامعه ایران با اندیشه غربی و تجدید ارتباط برقرار می‌کند و مفاهیم و واژگان مدرن وارد قاموس ادبی ما می‌گردد، اندیشه تاسیس مدارس عالی نیز شکل می‌گیرد.
نزدیک به صد سال از تشکیل مدرسه عالی سیاسی ایران و 150 سال از تشکیل دارالفنون که معادل پلی‌تکنیک غربی است می‌گذرد. پیدایی چنین مراکز علمی جدیدی دقیقاً منبعث از تحولاتی است که در مناسبات اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی ایران ایجاد شده است. ولی دانشگاه به معنای امروزین آن که نقطه تکاملی تحولات وقایع پیشین بود، در سال 1313 خورشیدی با تاسیس دانشگاه تهران به وجود آمد. پیدایی دانشگاه در ذیل حکومتی شبه مدرنیستی به وقوع پیوست،‌به همین دلیل در کنار عنوان نخستین یعنی دانشگاه و جامعه باید حکومت را نیز اضافه نمود. زیرا دانشگاه نیز مثل سایر مظاهر تمدنی مدرن حالتی شبه مدرنیستی به خود گرفت. یعنی به عنوان تزئین و تعریف نوگرایی حکومت مورد استفاده قرار گرفت.
حکومت شبه مدرنیستی از وضعیتی استبدادی و مطلقه برخوردار است و در تمام حوزه‌ها دخالت می‌کند، این نوع دولت‌ها خود را موتور توسعه می‌دانند، به همین دلیل حوزه‌های مستقل در جامعه مدنی را به رسمیت نمی‌شناسند و آنها را در خدمت خود می‌خواهند، از اینجا به بعد نوعی تقابل بین نهادهای علمی مدنی مانند دانشگاه با حکومت به وجود می‌آید. این تقابل نشات گرفته از ماهیت علم که مستقیماً با جامعه ارتباط برقرار می‌کند و حکومت مطلقه که در صدد هدایت دانشگاه در مسیرهای دلخواه است، است. این تقابل خصلت اعتراضی و جنبشی دانشگاه را در کشورهای در حال توسعه سبب می‌شود.
در کشورهای توسعه‌یافته دانشگاه و جامعه وجود دارد، اما در کشوری مثل ایران فیلتری بین دانشگاه و جامعه قرار می‌گیرد که اجازه نمی‌دهد نیازهای واقعی جامعه به دوران دانشگاه بازتاب پیدا کند و در آنجا مورد بحث و بررسی قرار گیرند و تفکر و استراتژی متناسب با خواست جامعه از دانشگاه بیرون آید. در اینجا دانشگاه خود به سراغ جامعه می‌رود، دقیقاً بر خلاف آن سیکلی که باید رعایت شود. حرکت دانشگاه‌ به سوی جامعه سبب‌ساز پیدایی آوانگاردیسم درون دانشگاه می‌شود. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که در چنین جوامعی دانشگاه معمولاً به عنوان یک جزیره عمل می‌کند. یعنی همانطور که گفتیم ارتباط ارگانیک و پیوسته با جامعه ندارد. و بعضاً مناسبات آن با مناسبات درون جامعه تا حدودی متفاوت است. اگر بخواهیم عوامل شکل‌گیری آوانگاردیسم در دانشگاه را بررسی کنیم از پنج عامل می‌توان نام برد.
نخست اینکه آگاهی بیشتر، مسئولیت بیشتر را به دنبال دارد. وقتی عمل توزیع عادلانه آگاهی در سطح جامعه انجام نشده باشد. یعنی شما با توده‌ای از جامعه برخورد کنید که به لحاظ آگاهی و رشد به پای دانشگاه نرسیده است، سبب‌ساز ایفای نقش پیشرو برای دانشگاه می‌شود. در جوامع توسعه‌یافته که سطح دانش آنها و گسترش آموزش در حد مطلوبی است چنین نقشی برای دانشگاه قائل نمی‌شوند. اما در ایران هر نوآوری و تحولی در عرصه‌‌های اجتماع، سیاست و فرهنگ از درون دانشگاه نشات می‌گیرد، این اتفاق محصول انباشت آگاهی و ایجاد مسئولیت بیشتر است .
دوم عدم وجود احزاب و نهادهای مدنی قدرتمند است که در ادامه همان توسعه‌نیافتگی به وجود می‌آید. وقتی که حکومت اجازهپیدایی احزاب، نهادها و سازمان‌هایی که بتوانند نیازها و خواسته‌های جامعه را دسته‌بندی کنند، نمی‌دهد، لاجرم بار آن بر دوش جریان‌های دانشجویی و دانشگاهی قرار می‌گیرد. بارها این جمله تکرار شده که جنبش دانشجویی ایران یا حرکت‌های روشنفکری نقش حزب گونه بر عهده گرفته‌اند. در کمتر نقطه‌ای از دنیا می‌توان جریان دانشجویی‌ای را پیدا کرد که لیست انتخاباتی بدهد، حتی در مجلس فراکسیونی به نام فراکسیون جنبش دانشجویی می‌بینیم. دلیل این کار چیست؟ دلیلش این است که نهادهای قدرت اجازه نداده‌اند نهادها و سازمان‌های مستقل سیاسی به وجود آید، برای همین این بار بر شانه نحیف جریان دانشجویی قرار می‌گیرد.
سوم آرمانگرایی و جوانی است. دانشجویان به مقتضای جوانی و عدم وجود تعلقات مرسوم در جامعه، بیشتر آماده هزینه دادن هستند. جوان خیلی زودتر از دید ظلم و ستم و بی‌عدالتی تحریک می‌شود و واکنش نشان می‌دهد.
چون تعلق خاصی ندارد، چیزی برای از دست دادن ندارد، در زندگی خود از نوعی رهایی برخوردار است.
چهارمین و شاید یکی از مهمترین دلایل، عینی بودن ناامنی فکری و عدم آزادی برای دانشگاه است. بسیاری از اقشار در جامعه هستند که اصولاً درک روشنی از ناامنی فکری و آزادی اندیشه ندارند. زیرا مقتضای زندگی آنها چنین ایجاب می‌کند. مثلاً کسی که در بازار فعالیت می‌کند و می‌خواهد جنسی را بفروشد یا خدمتی را ارائه کند، ضرورتی ندارد که در تنگنای آزادی بیان قرار بگیرد،‌ زیرا زمینه عینی برایش فراهم نیست. مثال ملموس‌تری بزنم. اگر شما در مورد مشکلاتی که ماموران برای افراد به دلیل نوع پوشش‌شان به وجود می آورند توجه کنید، برخی اصلاً متوجه چنین مشکلی در جامعه نمی‌شوند، زیرا تمام مطلوب‌ها و استانداردهای مورد نظر را رعایت می‌کنند.
به همین دلیل وقتی در خیابان راه می‌روند کسی به آنها کاری ندارد و تذکری نیز نمی دهد. این فرد چندان نمی‌تواند درک کند «هر کسی حق دارد هرگونه که مایل است پوشش داشته باشد» به چه معناست. مگر اینکه دغدغه‌های فکری و اندیشه‌ای داشته باشد که بحث آن جدا است. اینجا بحث متوسط آدمیان مطرح می‌شود. اما وقتی فرد دیگری با فضای برخورد، تذکر و دستگیری مواجه می‌شود، معنای آزادی پوشش برایش عینیت پیدا می‌کند و ملموس می‌شود. عینی بودن عدم آزادی، و ناامنی فکری دقیقاً به همین معنا است. در درون دانشگاه این محدودیت‌ها ملموس‌تر و عینی‌تر است. استاد دانشگاه وقتی به نظری می‌رسد باید آن را بیان کند و برای بیان آن البته باید امنیت داشته باشد. اگر امنیت نداشته باشد نمی‌تواند حرف خودش را بزند، کاملاً احساس در قفس، ماندگی و احساس در تنگنا بودن می کند. برای دانشجو هم همین است. دانشجو نیز وقتی مطالعه می‌کند، وقتی به یک فکر و اندیشه می‌رسد نیاز به بازگو کردن آن دارد. او وقتی می‌فهمد که آگاهی چه نعمت خوبی است، وقتی می‌فهمد انسانیت انسان به اراده، اختیار و آزادی اوست، پس باید به هر نتیجه‌ای که رسید آن را اظهار کرده و مطابق آن عمل کند، دیگر نمی‌تواند تحقیر و سرکوب و در قفس ماندن را تحمل کند. اینجا ناامنی فکری و عدم وجود آزادی برایش کاملاً ملموس است آن را با تمام وجود حس می‌کند. لاجرم برای شکستن این قفس و از بین بردن تنگنا حرکت می‌کند.
این قفس و تنگنا عموماً دو منشاء عمده دارد، یکی حکومت است و دیگری عرف‌های کهن و سنتی اجتماع.
در بخش حکومتی آن مبارزه سیاسی، جنبش‌های دانشجویی شکل می‌گیرد. دولت‌های اقتدارگرا و ایدئولوژیک در اینجا چالش اصلی جنبش دانشجویی است و خط برخورد بین دانشگاه و حکومت شکل می‌گیرد. اما برخی عرف‌ها و سنت‌ها نیز با اندیشه و عمل روشنفکران ناسازگار است. به همین دلیل اولین سنت ستیزان و سنت شکنان، در درون دانشگاه به وجود می‌آیند. نقد خرافه‌ها و باورهای غلط که به عنوان یکی از موانع توسعه و ایجاد حصارهای اجتماعی دست و پاگیر در برابر خواست آزادی و پیشرفت عمل می‌کند، از دیگر زمینه‌های ایجاد آوانگاردیسم در درون دانشگاه است. زیرا دانشگاه برای ایجاد حداقل‌ها چاره‌ای جز درگیری با ساختارهای بسته و متصلب ندارد.
پنجمین دلیل نیز به ماهیت علوم پوزیتیو (Positive) در دانشگاه برمی‌گردد. علم جدید ماهیتی انتقادی دارد و هیچ خط قرمزی را به رسمیت نمی‌شناسد. کسی نمی‌تواند بگوید شما در علم فقط حق دارید تا اینجا فکر کنید. در حالی که در گذشته و در حوزه‌های کهن علمی اینگونه نبود. علم فقه یا سایر علوم وقتی به قال‌الصادق(ع)‌ و قال‌الباقر(ع) می‌رسیدند متوقف می‌شدند. اینجا خط قرمز است. شما در برابر کلام وحیانی و نص صریح آن یا هر متن مقدس دیگری و همچنین اقوال امام معصوم یا پیامبر به دلیل عصمت چون و چرا نمی‌کنید. اما در علم خط قرمزی وجود ندارد. چون و چراگر است. با شما وارد گفت‌و‌گو می‌شود، از شما پرسش کرده و طلب دلیل می‌کند.
کسانی که در ذیل چنین نظام اندیشه‌ای تربیت می‌شوند وقتی وارد عرصه سیاست و اجتماع می‌شوند نیز روش خود در علم را به این حوزه‌ها تسری می‌دهند. و اصولاً در اینجا دیالکتیک جالبی بین عرصه اجتماع و علم به وجود می‌آید که شناخت مکانیسم آن کمک بزرگی به فهم تحولات دانشگاه و ارتباط آن با جامعه می‌کند. در عرصه سیاست اگر حکومت شبه‌مدرنیستی حاکم باشد، دانشگاه در مقابل فرامین آمرانه ایستادگی می‌کند، پرسش از چرایی صدور فرمان و عقلانیت آن می‌نماید. در برابر ریشه‌های عرفی و سنتی نیز دانشگاه چنین واکنشی دارد.
لاجرم دانشگاه با تکیه بر علوم انتقادی خود نوعی وارستگی و رهایی را کسب می‌کند که سبب‌ساز پیشتازی‌اش در جامعه می‌شود.
2- نگاهی تاریخی به فضاهای سیاسی
اجتماعی حاکم بر دانشگاه‌ها
در این بخش دو بحث عوامل موثر بر شکل‌گیری فضاهای داخل دانشگاه و قانون‌مندی‌های حاکم بر جنبش دانشجویی باید مورد بررسی قرار گیرد. بحث نخست را در گفتاری دیگر به تفصیل بیان کرده‌ام (در همین مجموعه، رویکردی تاریخی به جنبش دانشجویی ایران) خلاصه آن، چنین است که جنبش دانشجویی ایران همواره از دور حوزه روشنفکری بین‌المللی و داخلی متاثر بوده است و تولید ایده و انجام عمل آن معطوف به کنش و واکنش‌های درون این ساختارها است.
اما درباره بحث دوم، وقتی به روند تحولات دانشگاه نگاهی گذرا می‌اندازیم نوعی قانون‌مندی حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی دانشگاه را می‌بینیم. به عبارت دیگر نوعی پیوستگی بین کنش‌های دانشجویی از گذشته تاکنون وجود داشته است. هر چند ممکن است به لحاظ تاکتیک و روش تفاوت‌هایی داشته باشند. اما افق‌ها و پرسش‌ها تقریباً یکسان است. یکی از مهمترین درس‌های این تاریخ‌نگری، شناخت جریان‌های موجود در درون دانشگاه است.
عموماً ترکیب دانشگاه متشکل از سه گروه بوده است.
الف- فعالان دانشجویی
ب- حامیان آماده عمل
ج- نظاره‌گران بی‌عمل، کسانی که به دنبال نوعی رستگاری شخصی بوده و سرنوشت خود را به سرنوشت جامعه و سیر نهایی آن به سوی آزادی گره نمی‌زنند.
نکته سومی که از رویکرد تاریخی می توانیم درک کنیم حرکن نوسانی و رفت و برگشتی دانشگاه بین پویایی و انفعال است. هرگز یک حرکت مداوم و پیوسته که فعالیت و خواسته مشخصی داشته باشد بر جریان‌های دانشجویی حاکم نبوده است. اگر نگاهی به فعالیت دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته داشته باشیم، معمولاً متوجه نوع خاصی از فعالیت‌ها که از روش‌های مشخصی پیروی می‌کند می‌شویم، ولی در جامعه و دانشگاه ما، متاسفانه یک زمانی در اوج فعالیت و پویایی هستیم و یک زمانی در پائین‌ترین سطح از فعالیت و حتی انفعال قرار داریم.
اگر اجمالاً این سه نکته و مطالب پیش گفته را بپذیریم وارد بحث اصلی این گفتار: فضاهای اجتماعی و سیاسی حاکم بر دانشگاه می‌شویم.
3- فضای سیاسی حاکم بر دانشگاه‌ها
برای شناخت فضای سیاسی باید دو مسئله را مورد توجه قرار دهیم. یکی علم دانشگاهی و ماهیت آن و دیگری دانشجویان و جریان‌های سیاسی و اجتماعی است. این دو نیز به نوعی بر یکدیگر اثر می‌گذارند و با هم تعامل دارند و حاصل این تعامل پیدایی فضای سیاسی اجتماعی حاکم بر دانشگاه است که در این گفتار ما فقط به بخشی از فضای سیاسی می‌پردازیم. برای تحلیل این بخش علاوه بر مقدمات پیش گفته از سه منبع نیز استفاده شده است.
1- نظرسنجی‌ها و مطالعات میدانی صورت گرفته. به طور مشخص سه منبع الف- نگرش‌ها و رفتار دانشجویان که در سال 1382 توسط وزارت علوم انجام شده است ب- ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان موج اول- پائیز 1380 ج- ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، موج دوم- زمستان 1382
2- منبع دوم شناخت فضاهای اندیشه‌ای و سیاسی جامعه ایران معطوف به مطالعاتی در خصوص جریان‌شناسی اندیشه‌ای و سیاسی ایران است که با جمعی از دوستان انجام شده است. در این بخش باید به مکتب‌های علمی و نشریاتی که چاپ کرده‌اند و متفکرانی که در این حوزه‌ها وجود داشته‌اند توجه نمود. جریان‌های سیاسی نیز در گذشته به چپ و راست تقسیم می‌شدند اما الان فاکتورهای جدید و دسته‌بندی‌های جدید به وجود آمده است.
3- منبع سوم نیز تجربیات شخصی در درون دانشگاه است.
طبیعی است که شرح یکایک این منابع در گفتاری محدود امکان‌پذیر نیست و هر کدام به گفتار یا گفتارهای جداگانه‌ای احتیاج دارد. به همین دلیل در عملی بین‌الاذهانی در مرحله جمعی و سازماندهی درون ذهنی (فردی) می‌توان ما حصل آن را به عنوان مدل و الگوی تقسیم‌بندی فضاهای سیاسی و اجتماعی حاکم بر دانشگاه‌ها دانست. از همه موضوعات نیز فقط به فضای سیاسی در دانشگاه ها و آن هم صرفاً مسئله پویایی و انفعال دانشجویان پرداخته می‌شود. جریان‌شناسی سیاسی و اندیشه‌ای دانشجویان و گسترش اندیشه‌های عرفی نیازمند به فرصت جداگانه است. گزاره‌ای که در حال حاضر درباره وضعیت دانشگاه‌های ایران تکرار می‌شود، انفعال دانشگاه است. من اجمالاً با این ایده که دانشگاه‌های ایران و دانشجویان از تدبیر و انجام عمل سیاسی مشخص پرهیز می‌کنند موافقم، اما باید ریشه این مسئله را جست‌و‌جو کرد. متاسفانه برخی از افراد که خود را نیز اصلاح‌‌طلب می‌دانند مدام در حال تکرار این مسئله هستند که تندروی برخی افراد و جریان‌ها باعث به وجود آمدن انفعال در درون دانشگاه است. این به نوعی سیاست فرار به جلو است زیرا برای پوشاندن ضعف و کاستی‌های خود شروع به متهم کردن دیگران می‌کنند. فضای سیاسی فعلی حاکم بر دانشگاه به تبع آن قانونمندی قبلی هنوز فضای آرمان‌گرا و دموکراسی‌خواه است . هنوز هم بر اساس نظرسنجی‌ها و تحلیل‌های انجام شده، آرمان دانشگاه آزادی و دموکراسی است. اگر نظرسنجی‌ها و پیمایش‌های صورت گرفته را ملاک قرار دهیم، خواهیم دید دفاع از مولفه‌های آزادیخواهی و حکومت دموکراتیک در دانشگاه از جامعه بسیار جلوتر است. به عبارتی دانشگاه به همان سیاق گذشته عمل می‌کند. پس چرا و چگونه باید انفعال را تحلیل کنیم؟ به نظر می‌رسد این انفعال سیاسی فعلی ریشه در یک ساختار کلان‌تر دارد و آن بازی اصلاح‌طلبی در درون ساختار سیاسی موجود است. در 8 سال گذشته با پدیده‌ای به عنوان اصلاح‌گری مواجه بوده‌ایم. پدیده‌ای که همگان فکر می‌کردند بدان وسیله می‌توان جامعه را به سرمنزل مقصود رساند. دانشگاه عموماً از گذشته به شدت خواستار روش اصلاح‌گری بوده است.
نظرسنجی‌ها و پیمایش‌ها نیز این تحلیل را اثبات می‌کند. بر اساس نظرسنجی انجام شده در سال 1382، 59درصد دانشجویان معتقد به روش اصلاح‌گری هستند. نزدیک به 30 الی 31 درصد معتقد به تغییر بنیانی حاکمیت و به یک معنا براندازی هستند. طبیعی است که تعدادی هم موافق وضع موجود باشند و آن را وضع مطلوب بدانند. البته اینها تعدادشان خیلی کم‌ است و تقریباً 12درصد هستند. این درصدها در اکثر نظرسنجی‌ها تایید می‌شود. بر این اساس آنان که به دنبال حرکت‌های رادیکال یا براندازانه‌اند، کاملاً در خطا و اقلیت هستند. یعنی اگر الان کسی بگوید می‌خواهم گروه چریکی تشکیل دهم یا مبارزه علنی یا غیرعلنی علیه حکومت انجام دهم، مطمئن باشید که در درون دانشگاه نیروی زیادی جذب نخواهد کرد. دلیلش این است که روش پذیرفته شده اصلاح‌گری است. اما در آن سوی، آن چیزی که امروز به نام اصلاح‌گری و اصلاح‌طلبی مطرح است شوری بر نمی‌انگیزد و فضای سرد سیاسی و یاس آلودی بر دانشگاه حاکم است. دلیل چنین پدیده‌ای چیست؟
پاسخ دقیق به این پرسش کمک موثری به شناخت هر چه بیشتری فضاهای سیاسی و اتخاذ راهبرد مناسب می‌کند. به خصوص آنان که خود را اصلاح‌طلب می‌دانند و این خواست و گرایش دانشگاه و جامعه را در مسیر اهداف خود تفسیر می‌کنند و به نوعی باعث گمراهی خود می‌شوند.
در کنار توجه به روش اصلاح‌گری به عنوان خواست، باید طرف دیگر معادله یعنی رضایت از شرایط موجود و روش‌های به کار رفته را نیز مورد توجه قرار داد. این سویه هم در دانشگاه و هم در جامعه مصداق دارد. در پیمایش علمی ارزش‌ها از مردم دو پرسش پرسیده می‌شود؛ نخست از آنها می‌خواهند تا ارزیابی خودشان را از پنج سال گذشته بگویند. چیزی نزدیک به 80 درصد جامعه معتقدند که وضعیت بدتر شده است. جامعه از یک طرف می‌خواهد اصلاح‌گرایانه عمل کند ولی از آن سو آنچه به نام اصلاح‌طلبی بوده نتوانسته وضعیت مطلوبی در حال یا چشم‌انداز مثبتی برای آینده ایجاد کند. این باعث نوعی سردرگمی و آشفتگی در جامعه شده است. اگر از این زاویه به مسئله نگاه کنیم، می‌توانیم راز ایستادن جنبش دانشجویی در برابر اصلاح‌طلبان را درک کنیم. می‌فهمیم چرا همین دانشگاه معتقد به «اصلاح‌گری» مقابل آنها ایستادگی می‌کند. چرا همین دانشگاه در روز 16 آذر در مقابل خاتمی صف‌آرایی کرده و او را نفی و طرد می‌کند.
طبیعی است وقتی 5 سال گذشته مطلوب نباشد و چشم‌اندازی منفی هم از مسائل اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشد، جامعه به سمت بی‌اعتمادی پیش می‌رود. و تارسیدن به راهبردهای مشخص این فضا پابرجا می‌ماند. آنان که نگران این وضعیت هستند صرفاً نباید نقش ملامتگر را ایفا کنند بلکه باید برای برون آمدن از این بحران، اندیشه و برنامه‌های راهبردی که قابلیت اقناع کنندگی داشته باشد.، ارائه کنند. این بحران، یاس و انفعالی که در دانشگاه‌ها وجود دارد، صرفاً حاصل برخی تندروی‌ها و بالا بردن مطالبات دانشجویان نیست.
نظرسنجی‌ها چیز دیگری می‌گوید. نشان می‌دهد اعتراضات اصلی متوجه کسانی است که نتوانستند از روش اصلاحی برای پیشبرد اهداف خود سود ببرند و به حداقل‌های خود نیز پایبند نماندند. نکته دیگری که در تبیین انفعال فعلی می‌توان بیان کرد، درک دوگانه از حاکمیت است.
نظرسنجی‌های صورت گرفته موید این سخن است. میزان اعتماد مردم و دانشجویان به نهادهای انتخابی و انتصابی (اجتماعی) مهمترین ملاک برای درک این دوگانگی است.
نمره‌ای که دانشجویان می‌دهند از بسیار خوب تا خیلی بد متغیر است. همین مسئله خود گویای بسیاری از واقعیت‌ها است و فقط برای درک آن اندکی شهامت لازم است. نباید چون گذشتگان اگر واقعیت با ذهنیت و باور ما هماهنگ نبود، بگوییم بدا به حال واقعیت و درصدد تغییر آن براییم، زیرا این خودفریبی است.
حالا بهتر می‌توان راز سکوت ظاهری دانشگاه را فهمید، زیرا در پارادوکس گرفتار آمده و به دنبال خلاصی از آن است. به جرات می‌توان گفت این پیچیده‌ترین وضعیت جنبش دانشجویی ایران، در چند دهه اخیر است.
زیرا از یک طرف دموکراسی‌خواه و آزادیخواه است، از طرفی دیگر روش او اصلاح‌گری است و حکومتی که در برابر او قرار گرفته، هم می‌تواند واحد اصلاح‌گری باشد و هم می‌تواند نافی آن. تصمیم‌گیری در این شرایط دشوار است. از یک طرف درون این حکومت دوم خرداد 76 با حضور 80درصد مردم شکل می‌گیرد، انتخابات مجلس ششم برگزار می‌شود، این واقعاً امیدوارکننده است، زیرا زمینه‌هایی برای تحقق حکومتی دموکراتیک را نشان می‌دهد. اما از طرف دیگر نهادهایی وجود دارند که عملاً اینها را خنثی کرده و با اقدامات خویش مانع تحقق ظرفیت دموکراتیک ساختار سیاسی می‌شوند. در چنین فضایی امکان عمل سیاسی مشخص وجود ندارد. اگر امروز انفعالی در فضای سیاسی دانشگاه وجود دارد محصول چنین کنش و واکنشی است. در اینجا راهکار برون رفت از بن‌بست فعلی به ویژه برای کسانی که خود را اصلاح‌طلب می‌دانند مشخص می‌شود. «اصلاح‌گری» الزاماتی دارد که باید به آنها پایبند بود. باید تکلیف این موضوعات روشن شود تا بتوان از پتانسیل عظیم اجتماع و دانشگاه برای پیشبرد اهداف دموکراسی خواهانه سود جست. در غیر این صورت واژه اصلاح‌طلبی حرکت به سوی سرای است. نتیجه آنکه، با شناخت دقیق زمینه‌های پیدایی شرایط فعلی در دانشگاه‌های ایران، می‌توان با ارائه برنامه‌های امیدآفرین و تحول‌ساز یک‌بار دیگر دانشگاه را در مسیر حرکت به سوی دموکراسی تمام عیار پیشتاز دید.
آرمان دانشگاه هنوز آزادی و دموکراسی‌خواهی است.
میانگین شاخص‌های دموکراسی‌خواهی با میزان تحصیلات نسبت مستقیم دارد. 90درصد دانشجویان یا خواهان اصلاح قانون اساسی یا تغییر آن هستند. کسانی که مایل به همکاری تمامی نیروهای آزادیخواه هستند باید به این واقعیت‌ها توجه کنند. در غیر این صورت شائبه استفاده ابزاری از سایر نیروها به ذهن متبادر می‌شود.
جنبش دانشجویی ایران دیگر حاضر نیست به عنوان ابزار در خدمت اهداف «قدرت‌گرایانه» قرار گیرد. به ویژه فعالان حرفه‌ای عرصه سیاست باید عزم خود را برای دفاع از حقوق اساسی ملت و حاکمیت تمام عیار رای ملت در عرصه عمل نشان دهند تا بدین وسیله شور و نشاطی دوباره در دانشگاه در راه مبارزه برای آزادی پدیدار گردد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات