بصیرت: روزنامههای امروز در سرمقالههای خود به مهمت رین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند که برخی از آنها در زیر میآید.
جام جم: چرا اوباما برآشفت؟
«چرا اوباما برآشفت؟» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم بیژن مقدم است که در آن میخوانید؛ سخنان احمدینژاد در سازمان ملل حاوی نکات مهمی بود، اما چرا بیش از هر چیز این بخش از سخنان او که سازمان ملل را به تشکیل یک گروه حقیقتیاب مستقل درباره وقایع 11 سپتامبر فراخواند، مورد توجه و واکنش رسانههای غربی و حتی رئیسجمهور آمریکا قرار گرفت؟
احمدینژاد مگر چه گفت؟ آیا حادثه 11 سپتامبر را انکار کرد؟ نه. اما او سوالات کلیدی را مطرح کرد که میتوانست به کشف حقایق بیشتری بینجامد؛ حقیقتی که سران آمریکا از آن گریزانند. آنان میخواهند 11 سپتامبر را همچون هولوکاست (کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم) تبدیل به اصل مسلمی نمایند که هیچکس حق نداشته باشد امروز، فردا و صدها سال دیگر سوال، پرسش و تردیدی درباره چگونگی و عوامل آن مطرح نماید.
اوباما در گفتگو با تلویزیون بی.بی.سی به اظهارات احمدینژاد درباره این واقعه اشاره کرد و آن را توهینآمیز دانست، اما حتی یک جمله هم درباره حادثه 11 سپتامبر و عوامل آن و اینکه پس از 10 سال ابرقدرت جهان! در مقابل مهاجمان فرضی و ادعایی چه کرده است، بر زبان جاری نکرد. طراحی شتابزده برای حضور اوباما در شبکه تلویزیونی بی.بی.سی فارسی که مخاطبان ایرانی را هدف قرار داده بود، حکایت از میزان اثرگذاری سخنان احمدینژاد در واکاوی حادثه 11 سپتامبر داشت.
هرچند سخنان و تردیدهای احمدینژاد از جهت محتوایی جدید نبود چرا که بلافاصله پس از حادثه حمله به برجهای دوقلو در سال 2001 نیز سوالات و ابهامات جدی در خصوص این حادثه توسط پژوهشگران و محققان آمریکایی و... مطرح و فیلمهایی نیز برای اثبات دخالت آمریکا در این حادثه ساخته و پخش شد،اما نکته مهم سخنان رئیسجمهور ایران در انتخاب محل بیان این بحث یعنی سازمان ملل بود، جایی که نمایندگان حدود 200 کشور جهان در آن گرد هم میآیند و رسانههای گروهی جهان به پوشش خبری آن میپردازند.
استفاده از فرصتها برای انتقال پیامها و دیدگاههای انقلاب و ایران از ویژگیهای احمدینژاد در دیپلماسی خارجی است که معمولا تحسین همگان را برانگیخته است.نظرسنجی رادیو دویچهوله آلمان درباره دخالت یا عدم دخالت آمریکا در حادثه 11 سپتامبر که پس از سخنان رئیسجمهور ایران انجام شد، نشان میدهد که 55 درصد پاسخگویان معتقدند دولت آمریکا به نحوی در حادثه حمله به برجهای دوقلو دست داشته و این پاسخی است شایسته برای رئیسجمهور آمریکا.
مردم سالاری:من می خواهم با آقای احمدی نژاد مصاحبه کنم
«من می خواهم با آقای احمدی نژاد مصاحبه کنم»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛روز گذشته محمود احمدی نژاد از سفر به نیویورک بازگشت تا طولا نی ترین سفر او به مقر سازمان ملل به پایان برسد. احمدی نژاد که تنها رئیس جمهور ایرانی است که هر سال برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفته، امسال بیش از سالهای گذشته در نیویورک ماند. او در این سفر، در 12 گفت وگوی خبری به ویژه با رسانه های آمریکایی شرکت کرد و به پرسش های متعدد آنها پاسخ گفت. اما چرا آقای احمدی نژاد که هیچگاه گفت وگو با رسانه های بیگانه مخالف را رد نمی کند به غیر از صداوسیما و روزنامه ارگان دولت با سایر رسانه های ایرانی گفت وگو نمی کند؟ نزدیکان آقای احمدی نژاد همواره کمبود وقت وفشردگی برنامه های رئیس جمهور را بهانه می کنند اما وقتی ایشان می تواند یک هفته در آمریکا باشد و با بیش از 10 رسانه خارجی گفت وگوی اختصاصی انجام دهد، چرا در طول این پنج سالی که از ریاست جمهوری او می گذرد حتی یکبار با رسانه های داخلی گفت وگوی اختصاصی انجام نداده است؟
البته همگان می دانیم که آقای احمدی نژاد در طول سال نیز دهها مصاحبه اختصاصی دیگر با رسانه های خارجی انجام می دهد اما در طول 5 سال اخیر به غیر از نشست های خبری عمومی، هیچگاه با رسانه های داخلی گفت وگوی اختصاصی نداشته است. گفت وگو با صداوسیما و روزنامه ایران هم گفت وگویی چالشی محسوب نمی شود و تفاوتی با سخنرانی یا ارائه گزارش عملکرد دولت ندارد.
پس رسانه های داخلی، چه زمانی باید پاسخ پرسش های خود را از رئیس جمهور بگیرند و بتوانند گفت وگویی اختصاصی و چهره به چهره با او داشته باشند؟ قطعا این موضوع قابل پذیرش نیست که آقای احمدی نژاد در طول سال، دهها گفت وگوی اختصاصی با رسانه های خارجی، حتی از نوع رسانه هایی که برخی اصولگرایان، آن را رسانه های استعماری و استکباری می دانند، انجام دهد اما حتی یک گفت وگوی اختصاصی با هیچ روزنامه منتقد داخلی در کارنامه خود نداشته باشد. به هرحال ابهامات و پرسش های فراوانی در ذهن جست وجو گر خبرنگاران ایرانی وجود دارد که پاسخ آن را تنها در گفت وگویی اختصاصی با آقای احمدی نژاد می توانند بگیرند.
پس اگر آقای احمدی نژاد با گفت وگو با روزنامه های منتقد داخلی مخالفتی ندارد و از این لحاظ تبعیضی بین رسانه های ایرانی و آمریکایی قائل نیست فرصتی برای گفت وگوی اختصاصی با یک روزنامه منتقد داخلی فراهم سازد. من به عنوان یک روزنامه نگار ایرانی دلسوز کشور و نظام که در روزنامه ای منتقد فعالیت می کنم تمایل دارم گفت وگویی اختصاصی با آقای احمدی نژاد انجام دهم. دراین صورت دیگر هیچ شائبه ای در ذهن برخی افراد مبنی بر تمایل احمدی نژاد برای گفت وگو با رسانه های خارجی و عدم انجام گفت وگوی اختصاصی با خبرنگاران و روزنامه نگاران ایرانی وجود نخواهد داشت.
رسالت:آنها که خود تمام شدهاند
«آنها که خود تمام شدهاند»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ آسیب شناسی انقلاب از ابعاد گوناگون بویژه نیروی انسانی که به عنوان موتور حرکت انقلاب عمل میکند خیلی مهم است. اینکه آیا انقلاب فرزندان خود را میخورد یا برخی فرزندان انقلاب قصدخوردن خود انقلاب رادارند از منظر آسیب شناسی انقلاب نیز مهم است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان پرشور و انقلابی اعضای بسیج سازندگی نوعی آسیب شناسی از این منظر را مطرح فرمودند که شایسته دقت و تامل است.
برخی انقلابیون خود را ملاک ومعیار حدوث و بقای انقلاب میدانند همین جماعت وقتی به خود نگاه میکنند و میبینند رمقی از ایمان به اسلام و انقلاب در وجود خود و فرزندان و یا حواریون خود نمیبینند لذا انقلاب را تمام شده و اسلام را پایان یافته اعلام میکنند.
یک لحظه غفلت از خدا و حساب و کتاب قیامت، یک لحظه غفلت از ماموریتی که خداوند برعهده اهل حق نهاده که با ستمگران بجنگند و یاور محرومان وستمدیدگان باشند انسان را به وادی تسلیم در برابر جور وستم وحتی همراهی و همگامی با ستمکاران میکشاند.
عشق به قدرت ، تسلیم جاذبههای مادی و دنیوی شدن، زانو زدن در برابرشهوات، مایههای ایمانی وانقلابی را در یک انسان میکشد و او را تا حد یک حیوان وحشی فرو میکاهد.
انقلاب اسلامی چیست؟ وجه تمایز آن با انقلابات دیگر کدام است؟ علت حدوث و بقای آن چیست؟
ما انقلاب و جنبش در صد سال اخیر زیاد داشتهایم. اما دوام آنها به اندازه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) نبوده است . ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که "سرّ" مانایی انقلاب چیست؟ تا با مراقبت از آن انقلاب را تا ظهور صاحب اصلی آن یعنی حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفدا حفظ کنیم.
واقعیت آن است که پایه های انقلاب از اول روی شانه های لرزان عناصر کم ایمان و بیباور نبوده است. این انقلاب بر بال ملائک مسیر سه دهه خود را تاکنون طی کرده است.
ان الذین قالو ربنا الله ثم استقموا تتنزل علیهم الملائکه ..... کسانی که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت برآنها نازل میشوند ومژده میدهند که دیگر هیچ ترسی از حوادث آینده و اندوهی از گذشته نداشته باشند. شما را به بهشتی که انبیاء وعده دادهاند بشارت میدهیم ( فصلت آیه 30)
این انقلاب توسط کسی به پا شد که در بیان این معنا که پروردگار ما خداست صادق بود.یاران او اعم از عالمان و مجاهدان و عابدان روزگار در این بیان صادق بودند و توانستند ازگردنههای صعب العبوری طی سه دهه گذشته با خطر کردن و فداکاری عبور کنند.
تنها کسانی که رب آنها هوای و هوس و شهوات بود از راه باز ماندند وفکر کردند بقیه هم راه را ادامه نمیدهند. سوخت اصلی موتور انقلاب ایمان، تقوا، اخلاص ، فداکاری ، ایثارگری، علم،تدبیر، شجاعت و عدالت است.
ملت ما بیش از هزار سال است در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت این سوخت را غنی سازی کرده و مودب به آداب الهی و قرآنی شده است. رویشهای ایمانی وانقلابی در سراسر کشور موج می زند. ریزشهای کسانی که خود تمام شدهاند و انقلاب راتمام شده میپندارند در برابر رویشهای عظیم و انبوه عددی نیستند.
آن هنگام که امام عظیم الشان جهان اسلام در دهه چهل پس از جنایات استکبار در حادثه 15 خرداد و ماجرای کاپیتولاسیون خطاب به آمریکا و شاه ستمگر فرمود: "من قلبم را آماده کردهام که بر سر نیزههای شما بزنم "به این سئوال پاسخ داد که سپاه و سربازان او کجا هستند!
او بارها به این سخن تفوه فرمود؛ ما که خدا را داریم به او توکل میکنیم ضمن اینکه سربازان ما درگهوارهها هستند.همان سربازان در گاهوارهها سالهای 56 و57 با مشت گره کرده در شهرهاو روستاها به میدان آمدند واسلام را فریاد زدند و با صدای بلند گفتند " پروردگار ما خداست" ما اسلام را میخواهیم ما جمهوری اسلامی را میخواهیم ما نمیخواهیم ننگ زندگی زیر پرچم کفار را بپذیریم، ما ولایت آمریکا و اسرائیل را ولایت کفر میدانیم. ما ولایت فقیه را میخواهیم. همین سربازان در 8 سال دفاع مقدس صادقانه جهاد کردند و انقلاب و کشور را با خون خود پاسداری نمودند.
اهل معنا خوب میدانند رزمندگان اسلام همپای بال ملائکه حرکت میکردند و به نویدهایی که آنها درمورد آینده میدادند خوب آشنا بودند.
انقلاب از این منظر به یک منبع لایزال متکی است و هیچگاه تمام شدنی نیست . مقام معظم رهبری با واکاوی این معنا که چه کسانی اکنون خود وانقلاب را تمام شده میدانند در دیدار با اعضای بسیج سازندگی چهار شنبه گذشته فرمودند: "کسانی که اکنون ادعای کهنه شدن و تمام شدن انقلاب و فراموش شدن امام را دارند ... کم آوردند واسیر وسوسه ریاست و قدرت شدند. این بلا آنها را از درون تهی و تمام کرد لذا فکر میکنند که انقلاب تمام شده اما این ادعا فقط یک خیال و توهم است".
امام (ره) چه هوشمندانه این جماعت را شناسایی کرده و فرمودهاند ؛ "میزان حال فعلی افراد است".
باید دید افرادی که روزگاری خوش درخشیدند در انقلاب و خدماتی هم کردند آیا حالا هم همین روحیه وتفکر را دارند یا تمام شدهاند.
برخی فکر میکنند مردم اینها را طرد میکنند اما درواقع اینها هستند که مردم را ترک میکنند و هر چقدر از مفاهیم اسلامی و انقلابی فاصله میگیرند با مردم هم فاصله پیدا میکنند . بعد فریاد میزنند انقلاب فرزندان خود را میخورد. حال آنکه خودشان میخواهند انقلاب را وقیحانه بخورند و انتظار دارند صدای کسی هم در نیاید!
اینها مزد خدمات خود را در انقلاب به هنگام تصدی مقامات عالیه گرفته و طلبی از مردم و خدا ندارند. آنها در آزمونهای سخت الهی مردود شدند تنها وقتی به نمرات و کارنامه مردودی خود علم پیدا میکنند که در محضر خداوند تبارک وتعالی حاضرشوند. خوردن پیشانی آنها به سنگ قبر در اولین شب وفات برای آنها لحظه حضور در محضر الهی است که مفری هم بر آن نیست . به هر حال ملت ایران که پرچم رهایی امت اسلامی را بر دوش دارد بدون اعتنا به ریزشهای انقلاب با سرعت نور به پیش میرود تا مو قعی که ما در میثاق خود با خداوند صادقانه عمل میکنیم هیچ چیز نمیتواند حرکت پر رویش انقلاب را متوقف کند.
سیاست روز:گفتوگوی شتابزده اوباما
«گفتوگوی شتابزده اوباما»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛مصاحبه اختصاصی «بیبیسی» فارسی با «باراک اوباما» نشان از شتابزدگی رئیسجمهور آمریکا در پاسخگویی به سخنان محمود احمدینژاد رئیسجمهوری کشورمان بود.
این گفتوگوی اختصاصی که با محوریت ایران انجام شد در واقع پس از آن صورت گرفت که رئیسجمهوری کشورمان در سخنان خود در سازمان ملل، 11 سپتامبر را زیر سوال برد و خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب در این باره شد.
احمدینژاد برای نخستین بار با استفاده بهینه و هوشمندانه از تریبون رسمی و بینالمللی دنیا مطرح کرد که 11 سپتامبر کار دولت آمریکا بوده است. دلایلی هم که رئیسجمهوری ایران در اثبات خودزنی آمریکا در ماجرای 11 سپتامبر مطرح کرد، دلایلی روشن و قاطع بود که پس از گذشت حدود 10 سال هنوز به آنها پاسخ داده نشده است.
واکنش تند «اوباما» نیز دور از انتظار نبود، این واکنش نشان دهنده تاثیرگذاری ادعایی بود که آقای احمدینژاد درباره ماجرای 11 سپتامبر مطرح کرد.
ابهامات 11 سپتامبر بسیار است. از مسائل امنیتی گرفته تا اطلاعاتی این اتفاق مبهم است و هر فردی که کمی در این باره اندیشه کند، نمیتواند بپذیرد با آن همه سیستمهای حفاظتی و امنیتی پیشرفته، چنین فاجعهای رخ دهد.
ایالات متحده آمریکا در گذشته نیز دست به اقدامات مشابه زده بود. در یک فیلم آمریکایی به نام «منطقه صفر» مشاهده میکنید که در یک رزمایش سربازان به منطقهای اعزام میشوند که قرار است یک بمب اتم آزمایش شود و سپس تاثیرات تشعشات اتمی بر روی سربازان نیز مورد آزمایش قرار گیرد.
و یا در فیلم عملیات مرداب میبینید چگونه سربازان باقی مانده و معترض جنگ ویتنام کشته میشوند.
دستگاه حکومتی آمریکا از هر وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند و این امری است اثبات شده. در آمریکا هدف وسیله را توجیه میکند و هیچ مسئلهای نمیتواند سیاستمداران آمریکا را برای رسیدن به هدف خود مانع شود.
اما «بیبیسی» فارسی هم با یک خوشحالی زایدالوصفی از این گفتوگوی اختصاصی گزارش پخش میکرد که انگار اتفاق بسیار مهمی افتاده است. آقای اوباما در مقابل پرسشهایی قرار گرفت که پاسخ آنها از پیش مشخص بود. رئیسجمهور آمریکا ا گر قصد دارد گفتوگویی داشته باشد، بهتر است در مقابل یک خبرنگار رسمی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد آنگاه متوجه خواهد شد که پرسشها چگونه مطرح خواهد شد.
کیهان:ماجرای یک گمراهی اطلاعاتی
«ماجرای یک گمراهی اطلاعاتی»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛3 ماه از صدور چهارمین قطعنامه تحریمی علیه ایران در شورای امنیت گذشت. نمایندگان آمریکا انگلیس و فرانسه در جمع بندی این 3 ماه اعلام کردند ایران تحریم ها را دور زده و اعضای سازمان ملل نیز اهتمام چندانی به این موضوع ندارند. چند روز دیگر (اول اکتبر) هم سالگرد مذاکرات گروه وین با ایران در ژنو است که به خاطر بدقلقی های طرف غربی و زیاده خواهی آنها به سرانجامی نرسید. آمریکا چند ماه پیش به جای استقبال از بیانیه سه جانبه تهران ترجیح داد قطعنامه ای متضمن تهدید و ارعاب و تحریم از سوی شورای امنیت صادر شود و به جای تأمین سوخت مورد نیاز را آکتور تهران، بسته تنک مایه تحریم را روی میز بگذارد. ایران یک سال پس ازمذاکرات اکتبر 2009 و 3 ماه و نیم پس از صدور قطعنامه 1929، به جای 1200 کیلوگرم اورانیوم، بیش از 2800 کیلوگرم اورانیوم 5/3 درصد غنی سازی شده در اختیار دارد و اگر 120 کیلوگرم اورانیوم 20 درصدی مورد نیاز را از او دریغ کرده اند، اکنون در حال غنی سازی 20 درصدی برای تامین نیازهای خود است و 25 کیلوگرم از این اورانیوم را تولید کرده است.
چهارشنبه گذشته وقتی نمایندگان گروه از معنا تهی شده 1+5 خواستند دور هم بنشینند و نتایج قطعنامه 1929 را بررسی کنند، پیشاپیش سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل اعلام کرد «نباید انتظار زیادی از این نشست داشته باشیم» و ایلان برمن نایب رئیس شورای سیاست خارجی آمریکا، تصویر شفاف تری به ارزیابی دولت آمریکا از روند پروژه تحریم داد آنجا که گفت «فعلا مسیر تحریم ها یک روند شکست خورده است و احتمال ناچیزی برای وقوع تغییر وجود دارد.» همزمان استیون چو وزیر انرژی آمریکا معتقد بود «شرایط از مذاکرات اکتبر سال گذشته تغییر کرده» و معاون وی- دانیل پونمن- توضیح می داد «مذاکرات هسته ای با ایران باید در حد وسیع تری صورت بگیرد. شرایط نسبت به سال گذشته که بحث تبادل سوخت با ایران مطرح شد تغییر کرده و ایران مشغول غنی سازی در سطوح بالاتر است. دیگر نمی توان فقط به گفت وگو درباره مبادله سوخت بسنده کرد». اکنون جرج فریدمن مدیر مؤسسه پژوهش های اطلاعاتی و امنیتی استراتفور می گوید «هدف تهدید و فشار، مرعوب ساختن ایران بود اما طرح های حمله و تحریم قبلا شکست خورده اند... ما قبلا چندین بار این تجربه را داشته ایم که اسرائیل نقش یک سگ هار و دیوانه را بازی می کند که یک آمریکای هوشیار مهارش می کند و در عین حال مصرانه از ایران می خواهد برای جلوگیری از جنگ سازش کند. ما از این بازی چند باره که قبلا هم داشته ایم هیچ نتیجه ای نگرفته ایم». در پایان انبوه این جمع بندی ها آقای اوباما مجبور است بگوید درهای دیپلماسی به روی ایران گشوده است! دیوار کشیدن در برابر دیپلماسی با خشت تحریم و سپس گشوده خواندن باب آن؟! سیاست سازان دولت آمریکا در کدام دستگاه فکری محاسبه می کنند که با چیدن دیوار تحریم، کار را بر خویش سخت می کنند؟ آیا حکایت آنها حکایت همان نابغه ای است که وسط خیابان دیوارکشیده و چراغ چشمک زن هشدار را نیز بر فراز آن گذاشته بود تا خودروهای عبوری چراغ را ببینند و به دیوار اصابت نکنند؟ با این تفاوت که آمریکا بر گرد دیپلماسی خود دیوار می کشد و قدرت مانور خود را محدود می سازد.
کجای محاسبه آمریکا ایراد دارد که نمی تواند ضربه ای مؤثر بر ایران وارد کند؟ چرا ابرقدرت قرن به ویژه در برابر ایران قدرت «غافلگیری» و «ارعاب» را از دست داده و نه می تواند مدل محاسبه ملت- دولت ایران را بفهمد و نه بر آن اثر بگذارد؟ آیا مشکل در دیدبان های اطلاعاتی و امنیتی آمریکاست که از درختان از درون پوسیده و تهی شده نردبان صعود به برج دیدبانی ساخته اند و مدام سقوط می کنند؟ آیا با طناب «پوسیده» جریان هایی در ایران به چاه رفتند که آدرس ها و گراهای غلط درباره ملت- دولت ایران می دهند؟ آیا این جریان ها بدون اینکه بفهمند بازیچه سیستم اطلاعاتی- امنیتی ایران شده و سالهاست اطلاعات و تحلیل های غلط به اتاق فکرهای سیاسی- اطلاعاتی آمریکا می دهند و بدین ترتیب «فرصت» یک دهه طلایی و پرقیمت را به ایران دوره پیشرفت و عدالت برای «تیک آف» نهایی و پریدن از دسترس قدرت ها تقدیم کرده اند؟ اگر سخن نتانیاهو درست باشد که ایران با سرعت قطاری تندرو به پیش می تازد و ما مانند یک ماشین قراضه سعی می کنیم خود را به پای این کشور برسانیم، جریان مورد اشاره چه قدر آمریکا و اسرائیل و انگلیس (مثلث صهیونیسم مسیحی) را معطل کرده و طعمه اطلاعاتی ایران برای فریب رژیم های سه گانه مذکور شده است؟
اینها پرسش های تند و زهرآگینی است که قطعاً ذهن محاسبه گران صهیونیسم بین الملل را درگیر خود ساخته است. با عنایت به این گفته درست و دقیق رهبری ایران که «کسانی که تمام و تهی شده بودند، انقلاب را تمام شده پنداشتند»، باید نتیجه گرفت سرویس های اطلاعاتی و تصمیم سازان سیاسی در غرب دست کم به مدت یک دهه، پایه نردبان تحلیل و تصمیم سازی خود را «پندار پوسیده» و «حباب وهم» نهادند وگرنه، عقل حسابگر دارای اطلاعات صحیح و آدرس درست، امضا نمی کرد که غرب مبادله اورانیوم 5/3 درصد با سوخت 20 درصد را نپذیرد و به جای آن دل به صدور قطعنامه تحریمی 1929 دو روز پیش از سالگرد انتخابات ریاست جمهوری(20 خرداد 1388) ببندد شاید که از دریای دروغ «جریان پندار» بتوان دوغی درست کرد و ترش کام شد!
اما بازی خوردن آمریکایی ها از «جریان پندار» در ایران یک مصیبت است و اینکه دولت- ملت ایران دست قدرت ها را خوانده، مصیبتی بزرگ تر. مسئله این است که ایرانی ها دست طرف مقابل را خوانده اند و این صرفاً به این معنا نیست که یقین کرده اند دست آمریکا و اسرائیل و انگلیس خالی است. ایرانی ها هم می دانند دست دشمن از انواع گزینه ها خالی است و هم ترسشان از دشمن ریخته است. ملت ایران صرفا بر مبنای اینکه آمریکا ناتوان از حمله و تعرض و درگیری جدی است، هم مصاف با کاخ سفید نشده اند بلکه حتی اگر دست آمریکا از گزینه های تهدید هم پر بود، از این مصاف شانه خالی نمی کردند. و کدام مصیبت برای آمریکا و اسرائیل از این بزرگ تر و بی علاج تر که طرف مقابل-برخلاف عرف گذشته- جا نزند و استراتژی بازدارندگی و باج خواهی مبتنی بر ارعاب دیگر تهی مایه و بی معنا شود؟ که اساسا همه چیدمان زورگویان بر این بازدارندگی مؤثر مبتنی بوده است.
اکنون نه ایران سلحشور و نترس که حتی عروس خاورمیانه- لبنان- هم سیمای مقاومت و رزمندگی به خود گرفته است. اکنون «رمز33» رمزی است امتداد یافته از ایران تا لبنان. اگر روزگاری خرمشهر بی دفاع، در برابر سگ هار و قلاده گشوده آمریکا، 33 روز مقاومت کرد تا درخت استواری سبز و ستبر و ترکه های مجازات بر تن متجاوز نواخته شد و سرنوشت نکبت را برای صدام نگاشت، اکنون ریشه های این مقاومت رازآلود تا جنوب لبنان دویده و مقاومت پیروز در جنگ 33 روزه را در سال 6200 و سپس 22 روزه در سال 8200(غزه) را به رخ کشیده است. یعنی که آغاز جنگ نیابتی در 22 سپتامبر 0198 (13 شهریور 9135) با آمریکا بود اما پایان آن با آمریکا نیست. یعنی که جنگ در 72 تیر 7136 (81 ژوئن 8198) تمام نشد و تازه راه خود را به عمق عراق و لبنان و فلسطین و ترکیه و مصر و بحرین و یمن و افغانستان باز کرد و سپس تا بیخ گوش کاخ سفید در آمریکای لاتین زبانه کشید. حالا ترس از آمریکا در خیلی از کشورها ریخته است.
آری ملت ایران سابقه جنگی چنین را در حافظه و تجربه خود نداشت. ملت ما کجا و گلاویز شدن با قدرت ها کجا؟ از 020 سال پیش، بی کفایتی حاکمیت قاجار و سپس پهلوی کار را به جایی رساند که ایران با مشاهده چند لشکر یا ناوجنگی دشمن، پاره ای از تن خود را- از هرات تا بحرین- تقدیم بیگانه کند. آری جنگ توأم با کراهت است و ایران تازه از انقلاب درآمده، هیچ مهیای جنگ نبود اما شیطان بزرگ آن روز بی آنکه بخواهد پای در دام در مکر الهی گذاشت و پادزهر ترس از جنگیدن و مقاومت را تقدیم ملت ایران کرد. آن جنگ پرماجرا و هیجان، ما را به خود آورد. مجبور کرد حالا که در فشار و محاصره و تحریم و تنگنا و تهدید بودیم، به راه بیفتیم و حرکت کنیم. جنگ کلید گشاینده خزانه های بزرگ شد و شد «مفاتیح الغیب». فتح باب شد برای پیدا کردن دفینه های بزرگ و ناشناخته «ظرفیت»ها و «توانمندی»های خود. راه های میان بر و فرمول هایی طلایی را پیش پا و چشم می گشود تا شهادت دهیم به حقیقت کلام امیرمؤمنان که «انّ الجهاد باب من ابواب الجنه ... جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای برگزیدگان از اولیای خویش می گشاید و آن لباس تقوا و سپر استوار و زره محکم خداوندی است. پس هر کس از سر اعراض آن را ترک کند، خداوند لباس ذلت و بلا بر او بپوشاند و در پستی و حقارت غوطه ور سازد و پرده های بی عقلی بر دل او زند و چنین کسی از حق خود به خاطر ضایع کردن جهاد محروم ماند» (خطبه 27 نهج البلاغه). ملت ما با دفاع 8 ساله باور کرد که جهاد، هم بسط و گشایش در توانایی ها، و هم استحکام و نفوذناپذیری در دفاع از خویش است. از این تجربه موفق مقاومت (سینه سپر کردن و پیش رفتن نه درجا زدن) بود که خوشه ها و شاخه های پربار جهاد سازندگی، علمی و فناوری، فرهنگی و معرفتی، و دفاعی و نظامی به ثمر نشست و رشته تمام محاسبات قدرت های زورگو را پنبه کرد. ملت ما به برکت دفاع مقدس راه های گشوده بسیاری یافت تا معنا شود این آیت الهی که «الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا».
برای چنین دولت- ملتی دعوت به از سرگیری مذاکرات اکتبر همان قدر تنک مایه و کم بهاست که نشان دادن چنگ و دندان تحریم. اکنون به طرف مذاکره کننده ای که برگ آخر را اول به میز کوبیده باید گفت تمام هنر خویش را خرج کرده اید، پس نوبت حریف شماست که عجله ای در رو کردن برگ برنده و جابجایی مهره آخر برای اعلام پایان بازی ندارد و اساسا بساط این بازی کاملا جدی حیف است که به این زودی جمع شود.
این بازی بزرگ پر از سود و فایده برای ایران بوده است. ما پای همین بازی بزرگ مذاکره بود که به استانداردهای عزت و آقایی و اقتدار دست یافتیم. همین چالش و مذاکرات هسته ای بود که بهانه و تریبونی پرمخاطب برای گفتن و شنواندن پیام های گیرا و نافذ به افکار عمومی دنیا و دولت ها و ملت ها شد.
جا دارد آمریکایی ها بنشینند و دوباره بررسی کنند که با ملت ایران چه کردند تا این گونه در دیپلماسی زبردست و در پنجه افکنی قدرتمند شد. اگر بررسی کردند شهادت خواهند داد به حقانیت این کلام امام خمینی در منشور روحانیت که «... هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ صادر نموده ایم... ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختیم. ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم. ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمانمان بارور کردیم». و باید خاطرنشان کرد که هنوز هزار باده ناخورده در رگ جنگ (تاک) است.
ابتکار:دوئل احمدی نژاد و اوباما
«دوئل احمدی نژاد و اوباما»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛ششمین سفر دکتر احمدی نژاد به مجمع عمومی سازمان ملل همچون پنج سفر گذشته، اجلاس سالانه را تحت شعاع خود قرار داد. این سفر در شرایط حساسی صورت پذیرفت.افزایش تحریمها علیه کشورمان،سوزاندن قرآن توسط کشیش افراطی امریکایی،افزایش تهدیدات زبانی مقامات آمریکا و اسرائیل عیله ایران تمرکز افکار عمومی غرب بر پرونده سکینه آشتیانی،شرایط سفر اخیر را بسیار پیچیده و حساس کرد.
مواضع گذشته احمدی نژاد،مسائل مربوط به انتخابات دهم، همه و همه بر حساسیت این سفر افزود. در نقطه مقابل اوباما که همچون احمدی نژاد با شعار تغییر در آمریکا بر سر کار آمده است،تلاش دارد مسیر متفاوت از اسلاف خویش بپیماید.
او تمام توان خودرا به منظور پیشبرد صلح خاورمیانه مصروف داشته و فشار بی حد و حصر را بر طرفین مذاکره( محمود عباس و نتانیاهو) گذاشته است.اوباما که اکنون گرفتار شمارش معکوس انتخابات کنگره است و عملکردش چندان رضایت آور نبوده است، قصد دارد در مدت باقی مانده،گامی در جهت شعارها و وعدهها بردارد. او در جبهههای افغانستان و عراق با ناکامی روبروست .نکته جالب اینکه آمریکا تمام ناکامی خود در نا ممکن شدن صلح خاورمیانه و بن بست افغانستان و عراق را به ایران نسبت میدهد مجمع عمومی سازمان ملل،فرصتی فراهم آورد که برفراز هیاهوهای رسانهای،صدای این دو (احمدی نژاد و اوباما)شنیده شود. اگرچه بارها دکتر احمدی نژاد آمادگی خود جهت مناظره با آقای اوباما را مطرح کرد اما صحبت ایشان در مجمع سازمان ملل و اشاره ایشان به نظریه دست داشتن بخشی از دولت مردان آمریکا در حادثه 11سپتامبر واکنش همه جانبه آمریکاییها را به دنبال داشت.
مصاحبه اختصاصی آقای اوباما با شبکه فارسی بی بی سی که در حقیقت تلاش ایشان برای پاسخ گفتن به سخنرانی آقای احمدی نژاد بود،نوعی مناظره غیر رسمی بین آن دو را شکل داد .
احمدی نژاد هم در مصاحبهها و دیدارها و همچنین در صحن علنی مجمع عمومی، محورهایی را انتخاب کرد که در برگیرنده مجموع اتهاماتی بود که در طول یک سال اخیر علیه ایران مطرح و تبلیغ شده است.او با طرح پرونده یک زن گمنام آمریکایی به نام ترزا لو یسیس (که اتفاقا دو روز پیش مطابق حکم دادگاه اعدام شد )برگ برنده غرب در موضوع سکینه آشتیانی را ستاند و موج ایجاد شده را معکوس کرد. احمدی نژاد با گرفتن کتاب مقدس در یک دست و قرآن در دست دیگر،پاسخ عاطفی،انسانی خوبی به اهانت کنندگان به قرآن داد و موجی از رضایت را در کشورهای اسلامی ایجاد کرد.
رئیس جمهور کشورمان همچنین به ساختار ناکارآمد سازمان ملل تاخت و بر پیشنهاد تغییر ساختار نهادهای بین المللی تاکید مکرر کرد اما بمب خبری احمدی نژاد در حقیقت آنجا بود که او با اشاره به 11سپتامبر به فرضیهای اشاره کرد که همواره در مجامع کارشناسی مورد گمانه زنی بود اما تاکنون هیچ کدام از روسای کشورها آنرا به زبان نیاورده بودند و آن احتمال دست داشتن حاکمان آمریکا در واقعه 11سپتامبر بود.طرح این موضوع همچون مسئله انکار هولوکاست تا سالها در محافل خبری و تحلیلی روی آنتن خواهد ماند همین مسئله اوباما را قانع کرد تا برای اولین بار جلوی دوربینهای بی بی سی فارسی حاضر شود و تلاش کند به آن پاسخ دهد .
اوباما در مقاطع مختلف مصاحبه، اصرار داشت بین دولتمردان ایران و مردم تفاوت قایل شود و آنجا که به گفته مجری برنامه، دود تحریمها به چشم مردم خواهد رفت، مجبور شد که تقصیر را بر گردن دولتمردان بگذارد .رئیس جمهور آمریکا که معلوم بود از صحبتهای احمدی نژاد بسیار عصبانی است بر تراژدی بودن حادثه 11سپتامبر تاکید داشت و سخنان احمدی نژاد را نفرت انگیز خواند .به هر حال مناظره غیر همزمان احمدی نژاد و اوباما به دوئلی شبیه بود که به نظر میرسد به دلیل رفتارهای غیر منطقی دنیای غرب برنده این دوئل احمدی نژاد است.
واقعیت اینست که نقش رسانهها در مهندسی افکار عمومی قابل انکار نیست و قدرت آمریکا بیش از آنکه مبتنی بر واقعیات باشد،ساخته رسانه هاست بنابراین سفرهای هرساله احمدی نژاد به آمریکا و مصاحبه با رسانههای مختلف و استفاده از تریبون سازمان ملل گام مهمی در مهندسی افکار عمومی است و توانسته است بخش مهمی از هجمه رسانهای غرب را خنثی سازد البته کاش رئیس جمهور محترم آنچنانکه به اهمیت و کار ویژه رسانه در غرب توجه دارند و اینچنین سخاوتمندانه حاضر با مصاحبه اختصاصی به آنان میباشد در داخل نیز این امکان را برای رسانههای غیر دولتی جهت مصاحبههای چالشی فراهم آورند.
جمهوری اسلامی:تبعات سنگین تاخیر در تشکیل دولت عراق
«تبعات سنگین تاخیر در تشکیل دولت عراق»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛آیت الله سیستانی مرجع عالی شیعیان عراق روز گذشته بار دیگر نسبت به پیامدهای ناشی از تاخیر در تشکیل دولت در عراق هشدار داد و خواستار عمل کردن گروههای سیاسی به مسئولیت خود در روند تشکیل دولت جدید شد.
عراق نزدیک به هفت ماه است به دلیل وجود اختلاف نظر بین گروههای سیاسی، رسما فاقد دولت است و همین مسئله ابهامات و نابسامانی های این کشور بحران زده را دو چندان کرده است.
تازه ترین گزارش ها ازتحولات سیاسی این کشور حاکی از آن است که جریانات سیاسی برای انتخاب نخست وزیر جدید به اجماع نزدیک شده اند و به گفته منابع مطلع عراقی این اجماع به احتمال قوی بر روی نوری مالکی خواهد بود، هرچند در این باره نمی توان امیدواری قطعی داشت چراکه جریانات سیاسی در مدت هفت ماه پس از انتخابات، بارها از دستیابی به توافق سخن گفتهاند ولی درعمل، اتفاقی رخ نداده و دولت تشکیل نشده است.
تازه ترین گزارشها حاکی از آن است که شماری از اعضای حزب اتحاد ملی، متشکل از دو فهرست شیعه "دولت قانون" و "ائتلاف ملی" با شروطی با ادامه نخست وزیری مالکی موافقت کرده اند ولی سیدعمارحکیم، رهبر جریان "ائتلاف ملی" کماکان با انتخاب مجدد مالکی مخالف است.
فهرست "ائتلاف ملی" به ریاست حکیم اخیرا عادل عبدالمهدی، معاون رئیس جمهور عراق را به نامزدی نخست وزیری عراق معرفی کرده است.
در این باره، حکیم هفته گذشته دردفاع از انتخاب عبدالمهدی، وی را سیاستمداری بامنطق سیاسی و اقتصادی توصیف کرد که با همه طرف های سیاسی عراق دارای روابط مستحکمی است.
شخص عادل عبدالمهدی نیز هفته گذشته امکان چشم پوشی از نخست وزیری به نفع مالکی را رد کرد.
مشکل سیاسی جاری عراق به همین جا محدود نمی شود و گروه "العراقیه" وابسته به ایاد علاوی، سیاستمدار شیعه ولی سکولار عراق نیز به عنوان ضلع سوم ساختار سیاسی کنونی این کشور، ساز خود را می زند و به دنبال اهداف جناحی خود می باشد.
"العراقیه" که در انتخابات اسفندماه گذشته، توانست با برخورداری از حمایت های گسترده تبلیغاتی و حتی مالی آمریکا و عربستان 91 کرسی مجلس را تصاحب کند به دلیل اینکه دو کرسی از ائتلاف "دولت قانون" وابسته به مالکی بیشتر کسب کرده تشکیل دولت راحق خود می داند. با اینحال، مانع اصلی العراقیه برای تشکیل دولت آن است که این گروه اگرچه اکثریت راکسب کرده است ولی از تامین حدنصاب لازم کرسی ها برای تشکیل دولت عاجز است چرا که اکثریت کماکان در اختیار دو تشکل شیعه وابسته به حکیم و مالکی می باشدکه بر روی هم 150 کرسی در اختیار دارند.
میان گروههای حکیم و مالکی در طول ماههای گذشته رایزنیهای گستردهای برای رسیدن به وحدت این دو گروه صورت گرفت و حتی با اعلام ادغام دو گروه در حزب موسوم به "اتحاد ملی"، خوش بینی در شکستن بن بست عراق قوت گرفت ولی این خوش بینی به مرور زمان و به دلیل بروز اختلافات جدید رنگ باخت.
عمده اختلافات دو تشکل سیاسی شیعه عراق که عامل اصلی بروز انشعاب در جناح حاکم "یکپارچه شیعیان" نیز بود، سیاست های نوری مالکی بوده است. گروه وابسته به حکیم، مالکی را به دیکتاتوری متهم کرده است. درروزهای اخیر نیز گروه حکیم به عنوان راهحلی برای این مسئله، خواستار بازنگری در اختیارات نخست وزیر شده و معادله جدیدی در این باره ارائه داده است که اختیارات، به طور کامل در انحصار شخص نخست وزیر نباشد. مالکی که از فروردین 1385 نخست وزیر عراق است در طول ماههای گذشته نشان داده است که به هیچ وجه حاضر به کناره گیری نیست.
امروز، یکشنبه آخرین روز مهلت پنج روزه ای است که اعضای دو جناح شیعه برای معرفی نخست وزیر تعیین کرده اند با اینحال با توجه به شواهد، دستیابی به توافق نهایی همچنان بعید به نظر می رسد.
ادامه اختلافات میان گروههای سیاسی و بلاتکلیفی در تشکیل دولت جدید، همچنانکه مرجعیت شیعه عراق نیز در طول هفت ماه گذشته بارها آن را گوشزد کرده است تبعات منفی و خسارات سنگینی در برداشته که بارزترین آن، گستاخ تر شدن اشغالگران در اعمال نفوذ خود درامور داخلی ملت عراق و همچنین یکه تازی گروههای تکفیری و بعثی برای تشدید ناامنی و خشونت ها بوده است.
در طول هفت ماه گذشته، مقامات آمریکایی یکی پس از دیگری وارد عراق شده اند و به بهانه کمک به تشکیل دولت با اظهارات مداخله جویانه، اعمال نفوذ غیرقانونی خوددر عراق را تشدید کرده اند.
این مقامات، با گستاخی گفته اند به دلیل بی کفایتی مسئولان عراقی در انسجام بخشیدن به امور و بهبود شرایط امنیتی، عقب نشینی از عراق را ممکن است به تعویق بیاندازند و حتی برخی از آنها از ادامه حضور تا 10 سال آینده در عراق سخن رانده اند.
آمریکائیها با شیطنت ادعا می کنند اگر آنها ازعراق خارج شوند این کشوردچار هرج و از هم پاشیدگی می شود. این گونه اظهارنظرها مفهومی جز تهدید غیرمستقیم عراقی ها به پذیرش و تحمل حضور طولانی مدت اشغالگران ندارد. البته تاثیر تداوم تفرقه میان جریانات سیاسی عراق، در جریتر شدن اشغالگران به خوبی آشکار است.
از سوی دیگر گروههای تروریست نیز که از ابتدای روی کار آمدن جناح شیعه از هیچ جنایتی برای رسیدن به اهداف زیاده خواهانه خود فروگذار نکرده اند، بیشترین بهره را از وضعیت بلاتکلیف عراق برده اند و طی ماههای گذشته، با انجام حملات انفجاری متعدد و خونبار سایه مرگ و ناامیدی را بر سر ملت عراق گسترده اند تا بلکه بتوانند به اهداف خود برسند.
بدیهی است سردمداران گروههای تروریستی که با اشغالگران همدست می باشند به هیچ وجه تمایل ندارند که شرایط سیاسی عراق روال طبیعی بگیرد و دولت و کابینه جدید تشکیل شود و این واقعیتی است که مسئولان عراقی و متولیان سیاسی در عراق نمی توانند به آن بی توجه باشند.
گروههای سیاسی به خصوص جناح شیعه که در اکثریت می باشد باید برای تشکیل دولت از برخی خواسته های خود صرفنظر کنند و با تشکیل دولت در اسرع وقت، راه را برای نفوذ بیگانگان سد کرده و فرصت را از جریانات فرصتطلب هرج و مرجخواه بگیرند. سران گروههای سیاسی نباید نسبت به توصیههای مشفقانه مرجعیت شیعه که مبتنی بر خواست ملت عراق است، بیتوجه باشند، زیرا این بیتوجهی ضربات جبران ناپذیری را بر مقدرات ملت عراق و سرنوشت این کشور وارد خواهد ساخت.
تهران امروز:رونمایی از دست چدنی
«رونمایی از دست چدنی»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد ساداترضوی است که در آن میخوانید؛مواضع اصولگرایانه رئیسجمهور در سازمان ملل و طرح پرسش جدی در برابر حادثه یازده سپتامبر ولولهای در کاخ سفید ایجاد کرد بهطوری که رئیسجمهور ایالاتمتحده در اقدامی کمسابقه با حضور در یک شبکه خبری به موضعگیری در این باره پرداخت.
اوباما نتوانست خشم و ناراحتی خود را از طرح سوال درباره حقیقت یازده سپتامبر پنهان کند و به این بهانه سخنانی بر زبان راند که سویهای دیگر از اهداف پنهان ایالاتمتحده را آشکار ساخت. سویهای که پیش از آن رهبر معظم انقلاب بسیار هوشمندانه آنرا «دستکش مخملین بر دست چدنی» نام نهاده بودند. دست چدنی ایالاتمتحده در گفتوگوی اوباما با شبکه بیبیسی رونمایی شد تا مشخص شود واقعیتها و حقایق را نمیتوان در پس کلمات زیبا پنهان ساخت.
او البته روشن نساخته که به چه سبب از طرح کمیته حقیقتیاب درباره یازده سپتامبر تا بدین پایه آشفته شده است؟ اکنون بسیاری از خود میپرسند چطور ایالاتمتحده به خود اجازه میدهد در اقصی نقاط دنیا و در همه ارکان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای مستقل وارد شود و دست به هر اقدامی بزند و از به هم ریختن هنجارهای اجتماعی و واقعیتهای تاریخی ملل دیگر هیچ واهمهای به خود راه ندهد ولی با طرح یک درخواست ساده زبان به درشتگویی میگشاید و خوی استکباری را با بددهنی آمریکایی درهم میآمیزد و زشت و سخیف به هم میبافد تا آسمان و ریسمان دیگر بنا نهد.
رفتار رئیسجمهور ایالاتمتحده نشان داد که آمریکا آبستن چالشهای جدی است به شرط آنکه کسی بتواند ضربه چالشپذیر مناسبی به آنها وارد کند. بحث پیرامون حقیقت یازده سپتامبر درست همان نقطه آسیبپذیر سیاست ایالاتمتحده است که پیش از هرکس در جمهوری اسلامی این رهبر فرزانه انقلاب بودند که با هوشمندی بر آن تاکید فرمودند.
آفرینش:عراق و مسئله غرامت به ایران
«عراق و مسئله غرامت به ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در آن میخوانید؛این روزها برای ایرانیان یاد آور جنگ تحمیلی هشت ساله ای است که رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین کشور ما را مورد هدف قرار داد که موجب بروز پیامد های متعددو زیانبار بر کشور گردید پیامد هایی که امروزه نیز همچنان ادامه داشته و دهه ها طول خواهد کشید که ثمرات وپیامد های ناگوار انسانی، اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی حمله عراق به ایران ازبین برود پیامد هایی که فقط در بخش انسانی آن همراه با شهادت وجانبازی حدود یک میلیون شهروند ایرانی و آوارگی میلیون ها شهروند دیگر عجین بوده است .در این بین خساراتی که سیاست حزب بعث به ایران وارد کرد در واقع تا دهه ها تداوم دارد اما در حال حاضر مسئله ای که مطرح است پیگیری دریافت خسارت از این کشور در برابر این خسارت هاست .
در واقع از آنجا که یکی از بندهای قطعنامه 598 شورا ی امنیت الزام عراق به پرداخت غرامت جنگی به ایران بوده است این قضیه در طول 22 سال گذشته بنا به دلایل سیاسی و بین المللی مختلف چندان مورد توجه نبوده است بویژه اینکه تداوم بحران زایی صدام در حمله به کویت و تحریم هاو حمله امریکا در کنار عدم پیگیری جدی مقامات ایرانی باعث شده است تا امروزه این موضوع در صدر خواسته های کارشناسان مسائل سیاسی از دولت در قبال عراق باشد. در این بین مساله در خواست غرامت از عراق با توجه به آغاز گر دانسته شدن عراق توسط سازمان ملل و دهها دلیل حقوقی دیگر می تواند این کشور را مکلف به پرداخت غرامت به ایران کند.در این بین سقوط صدام و روی کار آمدن دولت جدید در عراق باید به مثابه فرصتی تلقی گردد که کشور مان به پیگیری در خواست غرامت جنگی دست یازد .
در این راستا هر چند در ماه می 2005 وزرای خارجه ایران و عراق با صدور بیانیه ای، صدام حسین را مسئول آغاز جنگ دانسته اند اما امروزه در بین محافل عراقی نگاههایی متفاوت نسبت به پرداخت غرامت به ایران وجود دارد چنانچه در چند سال گذشته رئیس جمهور و برخی دیگر از مقامات این کشور خواستار بخشیده شدن پرداخت غرامت به ایران شده اند دراین بین آنچه جالب توجه است روند پرداخت غرامت این کشور به کویت وایالات متحده در قبال سیاست های صدام است دراین راستا اینک عراق با قرار داشتن در شمول بند 7 منشور سازمان ملل 30 میلیارد از غرامت کویت را پرداخت کرده و 22 میلیارد و سه میلیون دلار از مجموع غرامت های حمله دوماه صدام به کویت نیز باقی مانده است .
به راستی کشوری همانند کویت چگونه توانسته با دیپلماسی کارامدی در قبال دو ماه اشغال میلیاردها دلار از بغدادخسارت طلب کند و جایگاه ما در دریافت خسارت های جنگ 8 سال کجاست ؟ آنچه مشخص است باید توجه داشت که رویکرد فعلی در نگاه به دریافت خسارت های کشور از عراق تا کنون نتیجه ویژه در برنداشته است دراین راستا باید در نظر داشت که دریافت خسارت ها نه مسئله ای قابل بخشش است چراکه امری ملی و مربوط به میلیون ها شهروند خسارت دیده است و از طرف دیگر نیز نمی توان آن را به فردا سپرد چه اینکه مرور زمان ممکن است روند احقاق حق را با مشکلاتی دیگر روبرو کند .
در این راستا اینک بیش از هر زمانی دولت باید با رایزنی با سازمان ملل و کشور عراق و تشکیل کمیته مشترک به پیگیری جدی این حق کشور بپردازد در این بین باید به یاد داشت که در دنیای دیپلماسی امروز، هیچ پیوندی میان روابط دوستانه دو کشور و مطالبه حقوق وجود نداشته و اقدامات ما در این زمینه نمی بایست به هیچ وجه غیردوستانه یا خصمانه تلقی شود.
آرمان:بانکها و رنج داراییهای سمی
«بانکها و رنج داراییهای سمی»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم محمود رضا خاوری است که در آن میخوانید؛ یکی از عوامل موثر بر ورشکستگی بانکها ریسک اعتباری است که منجر به ریسک نقدینگی و عدم تطابق جریانهای ورودی و خروجی منابع خواهد شد. تموج در متغیرهای کلان اقتصادی در طول زمان، عدم یکپارچگی در سیاستگذاری و مقررات احتیاطی ارگانهای نظارتی، عدم تناسب حجم فعالیتها با زیر ساختهای موجود، عدم
به کارگیری فناوری اطلاعات و نظامهای اطلاعاتی یکپارچه در میان سازمانهای ذی نفع، نبود فرایندهای رتبه بندی اعتبار کافی و کارآمد،فقدان کنترلهای داخلی مبتنی بر فناوری اطلاعات ازجمله عوامل موثر بر افزایش مطالبات سمی است. از طرفی، نبود سیاست گذاری درست در قیمتهای نسبی متغیرهای کلان اقتصادی از جمله عوامل موثر بر افزایش داراییهای سمی بانکهای ایرانی است.
میتوان با استفاده از بررسیهای تطبیقی متغیرهای کلان اقتصادی کشورهای مختلف، آثار و تبعات عدم سیاست گذاری یکپارچه و درست در تعیین قیمتهای نسبی متغیرهای اقتصادی از جمله نرخ تورم و سود مورد انتظار تسهیلات را بر داراییهای سمی بانکهای ایرانی مورد مطالعه قرار دهد. هر چند ایجاد داراییهای سمی بانکهای ایرانی را نمیِتوان فقط به متغیرهای کلان اقتصادی محدود کرد، لیکن به طور قطع ایجاد این نوع از داراییها یکی از تبعات ناشی از تموجات در بازارهای مالی است و به صورت یک چرخه دوباره با آثار مخرب تر بر بحران پولی و مالی میافزاید.
از طرفی، عدم توسعه بازارهای مالی ایران در قالب ابزارهای مالی رایج مانند ابزارهای مشتقه هر چند آثار مخرب بحران مالی بین المللی را برای ایران به ارمغان نداشته، ولی به دلیل وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای ناشی از نفت و نوسانی بودن این متغیر و نبود یکپارچگی در سیاستگذاری متغیرهای تاثیر گذار بر بازارهای مالی از جمله دلایل اصلی بر ایجاد داراییهای سمی بانکهای ایرانی است.
افزایش داراییهای خارجی بانک مرکزی ناشی از افزایش درآمدهای نفتی، افزایش واردات دلارهای نفتی، عدم توان رقابت قیمتی واحدهای تولیدی، تعیین سود مورد انتظار کمتر از نرخ تورم،بالا بودن قیمت تمام شده(هزینههای مالی) پولی به منظور کاهش ریسک رقابت، نبود سازوکارهای نظارتی کارآمد و کنترلهای داخلی بانک ها، مداخله در سیاستهای اعتباری در قالب تسهیلات تکلیفی و تبصرهای و سایر ریسکهای نظام یافته و انعطاف پذیری قوانین و مقررات از جمله دلایل اصلی بروز داراییهای سمی بانکها محسوب میشود.
دنیای اقتصاد:لزوم تجدیدنظر در برنامه مدارس
«لزوم تجدیدنظر در برنامه مدارس»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم علی سرزعیم شروع مهرماه همواره یادآور اهمیت مقوله آموزش در توسعه کشور است. پس از تحقیقات گری بکر، اهمیت آموزش در شکلگیری سرمایه انسانی به یک باور مسلم در میان اقتصاددانان بدل گردیده به طوریکه امروزه مشاورین اقتصادی، یکی از مهمترین توصیههای سیاستی خود برای ایجاد رشد بلندمدت را سرمایهگذاری در امر آموزش میدانند. نیازی نیست تا به راهی دور برویم! اگر به کشورهای عرب همسایه نگاه کنیم، متوجه میشویم که آنها چه اندیشهای در سر دارند. کشورهای موفق حاشیه خلیجفارس نظیر امارات، کویت، قطر، بحرین و عربستان به یمن سیاستهای اقتصادی مناسب توانستند در مقاطعی از زمان، رشدهای قابل قبولی را تجربه کنند.
ضعف عملکرد اقتصادی ایران، مشکل عراق، افغانستان، مشکلات کشورهای آسیای میانه و بلوک شرق زمینه ای را برای رشد آنها فراهم آورد، اما از آنجا که دلنگران تداوم این رشد هستند شروع به سرمایه گذاریهای کلان روی آموزش کردند. دعوت از دانشگاههای مهم آمریکا و کانادا برای حضور و تاسیس شعبه در کشورهای قطر، امارات و کویت همگی، نشان از عزم جزم آنها در این زمینه دارد. بیتردید راهی مستقیمتر و موثرتر برای توسعه بلندمدت ایران جز از طریق سرمایهگذاری در امر آموزش و پرورش متصور نیست.
خوشبختانه امروز کشور در عرصه آموزش گرفتار مشکلاتی که در سالهای پس از جنگ بود نیست. به عنوان مثال، امروز دیگر مساله اصلی نظام آموزش و پرورش، مدارس سه شیفته نیست و مدرسهسازی به یک دغدغه غیربحرانی تبدیل شده است. آنچه که به نظر میرسد باید در عرصه آموزش و پرورش در دستور کار قرار گیرد، افزایش کیفی آموزش است. امروز تحقیقات اقتصادی پیرامون رشد نشان میدهد که گاه دو کشور (مثلا ایران و کره) هر دو به یک میزان از افزایش تحصیلات برخوردار شدهاند، اما در ایران این افزایش سرمایه انسانی به افزایش رشد اقتصادی منجر نشده است.
یکی از دلایلی که برای این امر مطرح شده تفاوت کیفیت آموزش است و صرفا تعداد سالهای تحصیل نمیتواند ملاک کافی برای نشان دادن میزان آموزش باشد، بنابراین اگر میخواهیم که میوه سرمایهگذاری در امر آموزش؛ یعنی افزایش بهرهوری را واقعا بچینیم باید روی کیفیت آموزش سرمایهگذاری قابل توجهی کنیم. برای نمونه کافی است تا نگاهی به آموزش زبان خارجی بیندازیم. شاید نسل ما در مقایسه با دیگر افراد خارجی غیر انگلیسی زبان بیشترین ساعتهای عمر را صرف شرکت در کلاسهای زبان کرده باشند.
آموزش زبان انگلیسی نهتنها از راهنمایی وجود داشته و تا مقطع دیپلم هر کس اقلا هفت سال را صرف آموزش زبان میکند، بلکه انواع و اقسام موسسات آموزشی وجود دارد و کماکان به عنوان یک بیزنس جذاب فعالیت دارد.
اما با این حال عموم ایرانیها با مشکل زبان روبهرو هستند و ضعف زبان را یک مشکل در برقراری ارتباط با طرفهای خارجی و جهان خارج مییابند؛ در حالیکه بسیاری از ملتهای اروپایی نظیر سوئدیها، هلندیها و تا حدودی بلژیکیها عموما قادر به تکلم به زبان انگلیسی هستند و این را صرفا مرهون آموزش عمومی در مدارس میباشند! همه اینها در حالی است که در برخی کشورهای اروپایی دانشآموزان سه زبان خارجی را یاد میگیرند، اما در ایران نهتنها آموزش انگلیسی، بلکه آموزش عربی نیز وضعیت اسفباری دارد و هیچ توشه ارزشمندی برای دانشآموزان فراهم نمیکند.
افزایش کیفیت آموزش صرفا به معنی آن نیست که درسهای موجود با کیفیت بهتر ارائه شوند، مثلا ریاضیات با کیفیت بهتر ارائه شود یا آزمایشگاههای مدارس تجهیز شود! بلکه به معنی آن است که در مورد سرفصل دروس یک ارزیابی مجدد صورت گیرد. در چارچوب نظام آموزشی فعلی فرض بر این است که مواد آموزشی دبیرستان باید شخص را مهیای ورود به دانشگاه کند؛ در حالیکه بنا به فرض همه به دانشگاه نخواهند رفت! لذا نباید وقت و عمر کسانی را که قصد ندارند به دانشگاه روند با آموزشهای تئوریک ضایع نمود.
ماموریت اصلی نظام آموزشی باید آماده کردن دانشآموزان برای ایفای نقش شهروندی در یک جامعه مدرن باشد. زندگی در جامعه مدرن امر دشوار و پیچیدهای است که با توسعه بیشتر جامعه این پیچیدگیها گسترش مییابد. در چنین فضایی، آموزش عمومی و فراگیر باید بتواند نیازهای زندگی در جامعه مدرن را برطرف کند.
قطعا آموزش ریاضیات از این حیث که ذهن را برای تفکر منطقی، انتزاعی و استدلالی پرورش میدهد لازم است، اما این یقینا تنها و حتی مهمترین سرفصل آموزشی نیست! نیازهای به مراتب مهمتری نیز وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال، امروزه تقریبا هیچ کار بزرگی نیست که به تنهایی بتوان آن را به اجرا درآورد و همه کارها منوط به همکاری و معاضدت است. یاد گرفتن کار تیمی و آماده شدن برای کار کردن در تیم از اموری هستند که موفقیت و عدم موفقیت افراد، گروهها و حتی شرکتهارا تضمین میکند.
در ایران معروف است که وقتی احزاب کمی بزرگ میشوند دچار انشعاب میگردند. شرکتهای ایرانی وقتی که کمی به سوددهی میرسند دچار اختلاف میشوند! دلیل همه اینها، ضعف در کار تیمی است که باید در مدارس فرد را برای آن مهیا کرد. مثال دیگر سواد رسانهای است. بشر مدرن نمیتواند بدون به روز کردن سبد اطلاعاتی خود از احوال جامعه زندگی کند. به همین دلیل ناگزیر از مصرف محصولات رسانهای و استفاده از رسانههای جمعی است، اما استفاده درست از اینها منوط به داشتن سواد رسانهای است. اینکه چگونه بزرگنماییهای رسانهای را تشخیص دهیم و مسحور تبلیغات قرار نگیریم، باید در بلندمدت و به شکل مدون آموزش داده شود.
مثالهای دیگر مهارتهای زندگی نظیر تصمیم گیری، بهداشت و کمکهای اولیه، چگونگی مهار استرس و فشارهای روانی، حل مساله و حل تعارضهای جمعی و خانوادگی است. تردیدی نیست که اهمیت هیچکدام از این مقولات نه تنها کمتر از ریاضیات و علوم نیست، بلکه بیشتر است و در زندگی ضروریتر میباشد.
برای نمونه ما عموما تفاخر میکنیم که دانشآموزان ما از مهارت ریاضی بیشتری نسبت به همتایان خارجی خود برخوردارند (نشانه آن مدالهای المپیاد ریاضی) اما چگونه است که در عرصه کار همتایان خارجی موفق تر از آب در میآیند؟ آیا این به این دلیل نیست که مهارت ریاضی صرفا تعیینکننده موفقیت در عرصه کار و صنعت نیست! واقعا ضروری است تا مسوولان آموزش و پرورش با بهرهگیری از تجربه جهانی، اصلاحاتی را در برخی جهتگیریهای آموزشی اعمال کرده و منابع موجود را صرف بهبود کیفیت آموزش کنند.
جهان صنعت:مافیای رانتخوار
«مافیای رانتخوار»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم فریبرز مسعودی است که در آن میخوانید؛ مافیای نفت، مافیای مالی، مافیای مواد مخدر و مافیای میوه و ترهبار و... و این آخری مافیای واردات! هر گوشه اقتصاد کشور را که نگاه کنیم ردپای مافیا دیده میشود. جریانی که پس از فتح یک به یک قلههای تولید کشور اینک قصد نابودی کشاورزی ایران را دارد. پدرخواندهها و اعضای این دیو هفتسر کیستند و چه قدرتی دارند که دولت، مجلس و قوه قضاییه آنها را میشناسند اما نمیتوانند دست آنها را از سر اقتصاد نیمهجان کشور کوتاه کنند.
این مافیا کیست که همه اقدامات خوب دولت را زیرسوال میبرد؟ تا جایی که به گفته وزیر جهاد کشاورزی، برخی افراد که به مافیای واردات متصل هستند به بخش کشاورزی لطمه زده و با جوسازی با اقدام خوب دولت مقابله میکنند. البته آقای وزیر نام ایشان را افشا نمیکند. شاید به این دلیل که سودی در افشای آنها نمیبیند چراکه به گفته قنبری، نماینده مجلس برنامههای دولت به گونهای شکل میگیرد که برای منافع تولیدکنندگان اهمیت قایل نیست و در نهایت این مافیای واردات هستند که سود میبرند. مافیایی که با برخی صاحبان قدرت مرتبط هستند و از سوی آنان حمایت میشوند.
تا وقتی که یک سمتگیری عمومی به سود تولید و به سود تولیدکننده وجود نداشته باشد تا زمانی که سایه انحصار روزبهروز بر سر اقتصاد کشور گستردهتر شود مافیا روزبهروز گستردهتر خواهد شد زیرا مافیای رانتخوار در لایههای قدرت انحصاری خزیده و منافع خود را به منافع صاحبان قدرت گره زده است.