محمد محمودیکیا
ملیگرایی یا ناسیونالیسم از جریانهایی است که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی پدید آمده و همچنان ادامه یافته است و هم به عنوان ایدئولوژی و هم جنبش سیاسی مطرح بوده است در قالب تشکیلاتی به نام جبهه ملی و احزاب وابسته پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین در کشور فعال شده است.
ملیگرایان به دلیل اثرپذیری از مکاتب فکری مختلف، شئون متفاوتی را از خود بروز دادهاند. گرایشهای لیبرال، مارکسیستی و اسلامی از جمله این شئون است اما آنچه روشن منشأ غربی این جریان است. در همه گرایشهای ملیگرایانه، اصالت با ملیت و کشور است و ملیگرایان خود را هواخواه ملت و دارای تعصبات ملی و وطنپرستانه میدانند.
ملیگرایی ممکن است در اشکال مختلف زبانی، قومی – نژاد، منطقهای یا سرزمینی، تاریخی و فرهنگی ظهور پیدا کند که آنچه در ایران شاهد وقوع آن بودیم، تجلی افکار ملیگرایانه در قالب جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق بود که با کمک جریان اسلامی، نهضت ملیشدن صنعت نفت علیه انگلستان را به پیروزی رساند.
این جریان برخلاف جریان اصیل اسلامی بر «هویت ایرانی» به جای «هویت اسلامی» پای میفشارد و هدف این دسته از ملیگرایان ایجاد یک حکومت ملی در کشور بود.
یکی از مبانی فکری و اعتقادی این جریان «ایرانیت به جای اسلامیت» یا همان باور و اعتقاد به عظمت و بزرگی کشور است و با وجود خدمات فراوان متقابل اسلام و ایران، هویت ایرانی را از هویت اسلامی جدا میدانند. اسلام برای قائلین به این جریان فکری یا اهمیتی ندارد یا از اهمیت درجه چندم و برخودار است و در شیوه برخورد با ارزشها، هنجارها، نهادها و تأسیسات اسلامی نیز به همین گونه رفتار میکنند. از دیگر نحلههای فکری این گروه تفکر غربی سکولاریزم یا همان ایده جدایی دین از سیاست است. ملیگرایان هر چند تلاش دارند تا با ارائه تفسیر (قرائتهای جدید) جدیدی از دین به نوعی خود را اسلامشناس جلوه دهنده و در مقابل سبک فقاهتی حوزه علمیه منادی اسلام مترقی باشند، اما در عین حال از ورود دین به عرصه سیاست و اجماع به شدت پرهیز دارند. این گروه با تأثیر از برخی مکاتب نوظهور غربی همچون مدرنیسم، همان اصول و تفکر غرب در باب دین و سیاست را پی میگیرند. تلاش برای حاکمیت سکولاریسم در همه ابعاد در زمان حکومت پهلوی اول با کمک و حمایتهای همین روشنفکران به اصطلاح ملی(!) صورت گرفت. باید به این نکته توجه شود که تفکر سکولاریستی ملیگرایان ناشی از تأثیرپذیری و انفعال آنان در برابر اندیشه غربی است. در واقع سکولاریسم محصول عملکرد زیانبار و فساد اباء کلیسا در دنیای غرب است. برخی عبارت انجیل نیز مؤید این حقیقت است. از جمله در انجیل متی باب 22 میخوانیم: «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا» در این جمله قیصر مظهر سیاست و خدا مظهر دین است و بر جدایی این دو تأکید میشود. خطای این گروه در همسانی بین اسلام و مسیحیت در اندیشههای آنان است. حال آنکه بر رغم اینکه دین یهودی و مسیحی از ادیان توحیدی و ابراهیمی هستند، خرافات بسیاری به آن ادیان راه یافته است و کتب آسمانی آنها، تورات و انجیل دچار تحریف شده است. محققان متنشناس مغرب زمین، راه یافتن تحریف به این کتابهای مقدس را تأیید میکنند و اثبات کردهاند که قدیمیترین کتاب مقدس یهودیان سیصد سال پس از مرگ موسی(ع) و کهنترین انجیلها پنجاه سال پس از عیسی(ع) نوشته شده است و نیز اثبات کردهاند که نویسندگان آنها افراد عادی بوده و از ادبیات فرهنگ زمان خود متأثر بودهاند. آنچه بدان اشاره شد نقد اجمالی برخی از نحلههای فکری و اعتقادی جریان ملیگرایی است ولی آنچه باید در این میان مورد تأکید قرار گیرد، باز تولید این اندیشه التقاطی طی سالهای اخیر است.
سردمداران جریان ملیگرایی باید از تجربیات گذشته خود این درس را آموخته باشند که اسلامبخش جداییناپذیر فرهنگ و سیاست و همه شئون زندگی ایرانی است.
فرهنگ شیعی به خوبی این مهم را در میان جامعه ایران نهادینه کرده است که تنها معبری که میتواند جامعه را به مأمن سلامت رهنمون کند، دستورات تعالی بخش اسلام است. آنچه به سلطنت پهلوی و نظام شاهنشاهی در ایران پایان داد در واقع همین نگاه و نیاز جامعه ایران به شرع مقدس و آئین ولای اسلام بود. ایرانیان رشد و تعالی را در مسیر اسلام جستوجو میکردند و آنگاه که حقایق اسلام اصیل را از بزرگ معمار و مصلح بشری زمان خود شنیدند، لحظهای از تلاش جهت استقرار آن حکومت مطلوب خود دست نکشیدند و البته تجربه ملی شدن صنعت نفت و انقلاب مشروطه نیز در همین راستا و با همین نگاه صورت گرفت. طراحان و حامیان جریان شکست خورده و مطرح «جمهوری ایران» بار دیگر در انزوایی عمیقتر از قبل فرو رفته و این آغاز پایانی و فراموش ناشدنی برای آنان بود.