* آیا به نظر شما میتوان یک مبدأ تاریخی برای مبارزه اندیشه یا همان تضارب آرا و افکار در نظر گرفت؟
** دکتر متولیان: بسمالله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصر و معین. برای بنده فرصت مغتنم و توفیقی است که بتوانم در خدمت شما بزرگواران، در میدان نبرد اندیشه (که بیشک از خطرناکترین میدانها و انواع تهدیدات است)، ادای تکلیف نمایم و پیشاپیش از زحمات شما در بیان تضارب آراء و افکار تقدیمر مینمایم. و اما در مورد سؤال شما. قدمت مبارزۀ اندیشه و تضارب آراء و افکار به قدمت ظهور اندیشههای بشری است و چنانچه منظورتان بررسی مبدأ تاریخی اندیشههای سیاسی در انقلاب اسلامی ایران باشد، میتوانم بگویم نزدیکترین مبدأ تاریخی آن به سقوط رضاخان و شکسته شدن اختناق رضاخانی برمیگردد. در آن دوره سه جریان فکری بروز کرد. یکی حزب توده بود که به عنوان جریان چپ تبلور پیدا کرد و دیگری حزب ایران بود که به عنوان جریان ملی مطرح شد و در حدود سالهای 1327 تا 1332 و قبل از کودتای 28 مرداد در قالب جبهه ملی به اوج خود رسید و بالاخره جریان سوم فکری جریان مذهبی بود که به عکس دو جریان قبلی یک جریان ریشهدار به قدمت مبارزات تشیع در تاریخ بیش از 1400 ساله اسلام بود؛ اگر چه به ظاهر ظهور و بروز اندیشۀ سیاسی تشیع به شکل مکتوب به عهد صفویه و در نزدیکترین زمان به عهد قاجاریه برمیگردد که منجر به انقلاب مشروطیت گردید. در طول تاریخ همواره تهدیدهایی وجود داشته که آسیبهایی بسیار بیشتر از تهدیدهای نظامی داشتهاند و آن تهدید در حوزه اندیشه است. این میدان میدان بسیار خطرناکی است، ادبیات مبارزهاش هم منحصر به فرد است. در طول تاریخ، ادبیات این مبارزه اگر چه به مقتضای تحرک و پویایی شیطان به مرور زمان تکمیل شده است، آنچه که امروز در جمهوری اسلامی تحت عنوان رفتارشناسی احزاب و جریانشناسی سیاسی دنبال میکنیم، ریشههایش به پیش از اسلام برمیگردد؛ به نبرد میان مؤمنین با اهل یهود. این طرف مؤمنین هستند و آن طرف یهود، کلمه «مؤمن» را «مسلم» نمیگویم. چون در قرآن آیه 82 سوره مائده چنین آمده است: «لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود». برای بنده هم فرصت مغتنمی است و توفیقی است که بتوانم در این میدان ادای تکلیف کنم. در این میدانی که از نظر من نه تنها تفاوتی با هشت سال دفاع مقدس ندارد، بلکه به مقتضای فرمایشات نورانی ائمه معصومین علیهالسلام و شخص نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آله این میدان جهاد اکبر است. میدان نبرد اندیشه به مراتب میدان خطرناکتری است از حوزه نبرد آب و خاک، اگر ما در این حوزه بتوانیم پیروز شویم، به آن چیزی که در جامعه سیاسی نوین به آن باور دارند، میرسیم؛ به اینکه اگر یک ملتی، یک جمعیتی، یک گروه فکری حول یک اندیشه مقدس جمع بشوند، اینها شکستناپذیر میشوند. یعنی اگر تفکر واحد داشته باشند، شکستناپذیر میشوند و حتی اگر همهشان را بکشید، باز هم شکست در آنجا راهی ندارد؛ پیروز میمیرند. این اندیشه البته سابقهای کهن در تاریخ بشر دارد.
* نقطه عطف این سابقه تاریخی را در چه مقطعی میدانید؟
** دکتر متولیان: مشروطیت، آغاز اندیشه سیاسی شیعه در منظر حکومت است و این نقطهای است که ما به صورتی نظاممند وارد مبارزه شدهایم. اندیشه سیاسی شیعه تا پیش از صفویه چندان زمینه بروز و ظهور نیافته است، اما در عصر صفویه و به خصوص در عصر قاجار (به علت نیازی که شاهان به پایگاه اجتماعی شیعه و روحانیت احساس میکردند)، علما اولین اندیشههای سیاسی و اجتماعیشان را ارائه کردند. این اندیشهها در افکار شیخ بهایی و ملاصدرا (در عصر صفویه) و در اندیشه مرحوم نائینی (در عصر قاجار) متجلی است. در دوره قاجار این نیاز شدیدتر بود و پایگاه شیعه تقویت شد؛ یعنی میخواستند با حکم یک عالم شیعی، تکلیف جنک با روسیه تزاری را روشن بکنند. به همین دلیل اندیشههای سیاسی شیعه اندکی تقویت شد.
* بعد از مشروطیت چه اتفاقاتی میافتد؟
** دکتر متولیان: در اواخر عصر قاجار، همزمان با سفر برخی شاهان قاجار به غرب و همینطور پیدایش طبقه جدیدی در جغرافیای فکری ایران به نام روشنفکران، دغدغه مبارزه با استبداد شاهی روحانیت با تجددطلبی روشنفکران تلاقی میکند و این دو قشر همراه با طبقه بازار، سنگ بنای مشروطیت را میگذارند. متأسفانه با انحراف نهضت مشروطه توسط روشنفکران و نادیده انگاشتن دین و تقلید کورکورانه از غرب در برکناری دین از صحنه اندیشه و فکر، روحانیون اعدام، ترور یا منزوی میشوند. شیخ فضلالله نوری که داعیه دینی شدن مشروطیت را دارد بر چوبهدار میرود و «مجلس شورای اسلامی» توسط مشروطه خواهان به «مجلس شورای ملی» تغییر نام مییابد. پس از یک دوره کشمکش که چهرههایی نظیر شهید مدرس و آیتالله کاشانی با جریانهای انحرافی دارند، پایگاه مرجعیت شیعه از نجف به قم منتقل میشود. همزمان با بلوکبندی مجازی جهان توسط استعمار به بلوک شرق و غرب، این تقسیمبندی بازتابهایی در ایران مییابد. حزب توده به عنوان اردوگاه کمونیسم و ملیگرایان به عنوان اردوگاه لیبرالیسم و ناسیونالیسم غربی در ایران متولد میشوند. این دو حزب همچون ید واحده بودند. با توجه به اینکه مدل حکومتی مشخصی نیز برای ارائه نداشتند، بیشتر به دنبال محدود کردن اختیارات شاه بودند. ملیگراها غرب را خودی میدانستند و تودهایها شرق را از خود میدانستند. برخی از آنها را میبینیم که در دستگاه سلطنت نیز راه پیدا میکنند و از عوامل رژیم میشوند. نیروهای مذهبی هم متأسفانه متکثر و گروه گروه بودند تا اینکه اندیشه دینی با رهبری حضرت امام قدسسره وارد مرحله تازهای شد، حرکت جدیدی علیه طاغوت شکل میگیرد؛ حرکتی که نه وابسته به شرق است و نه وابسته به غرب.
* حالا که بحث گروههای مذهبی را مطرح کردید، بد نیست اشارهای هم به انحرافاتی که این گروهها را تهدید میکرد، داشته باشید.
** دکتر متولیان: حضرت امام به مناسبتهای مختلف فصل مشترک این انحراف را مطرح کردند؛ مثلاً در یک جایی فرمودند «عالم متهتّک و جاهل متمسک». این فصل مشترک اینهاست؛ حضرت آقا از این، تحت عنوان فقدان بصیرت یاد کردند. حضرت امام اسلام آنها را اسلام آمریکایی نامیدند. اینها یا جاهلند یا عالم متهتکند، متحجرند. متأسفانه عدهای در جریان مذهبی به دام سلفیگری و اندیشههای ابن تیمیه افتادند. شما فکر میکنید کاری که جریانی مثل فرقان میکند، صرفاً با دستور پایگاه خارجی صورت میگیرد؟ این سطحینگری است اگر بگوییم جریانی مثل فرقان صرفاً از بیرون دستور گرفته یا اینکه بگوییم انجمن حجتیه برای مبارزه با بهائیت صرفاً از فراماسونری دستور گرفته است. اینها پایگاه دینی داشتند. به نظر میرسد فصل مشترک اینها همان تحجری است که در مقابل اندیشه ناب ایستاد. آن چیزی که اینها را به هم پیوند داده، میتواند یک جریان ماسونی خارجی باشد که یک جریان فعال است. نمیشود پذیرفت که اینها در مباحث کلامی شکل گرفته باشد؛ از مباحث کلامی، انجمن حجتیه و فرقان در نمیآید؛ بله، فقها یا عرفا در میآیند. حالا یکی پای فلاسفه را نجس میداند؛ آن یکی میگوید عرفا صوفیگری میکنند و نجسشان میداند؛ هر کدام اتهاماتی به هم میزنند. آشکار و پیداست دستی که از خارج این جریانها را با هم پیوند میدهد؛ همان جریان کم و بیش بعد از انقلاب نیز فعال میماند و هر زمان در لباس حزب یا گروهی پنهان میشود و پدرخوانده آن گروه میشود.
* ابداع بحث فقه پویا در برابر فقه سنتی نیز به نظر میرسد یکی از تهدیدهای جریان دینی باشد.
** دکتر متولیان: بله. یک دفعه در مقطعی از دوران جنک میبینیم در حوزهها چالشی به وجود میآید و دانشگاهها نیز به مدد این بحث میآیند که فقه سنتی جوابگوی نیازهای جامعه در عصر کنونی نیست و باید به سمت فقه پویا برویم. ما باید به دنبال یک فقه جوابگوی نیاز عصر حاضر برویم؛ در کنار اینها یک سری متحجرین نیز بودند. متحجرینی که اساساً نه به فقه سنتی اعتقاد داشتند نه به فقه پویا. فقه پویا یعنی چه؟ یعنی عقلمداران؛ یعنی آنها که میخواهند سنت و قرآن را زیر پا بگذارند و آخر، سر از پلورالیزم در میآورند. حضرت امام به عنوان کسی که پیش از شکلگیری این اندیشه، انحراف را تشخیص داد و بسیار قوی وارد میدان شد و بر فقه جواهری و فقه سنتی تاکید کردند و هشدار دادند که این آغاز هلاکت حوزههاست، میفرمایند رسوخ اندیشه فقه پویا آغاز هلاکت حوزههاست؛ یک کلمه اینچنینی دارند. حضرت امام خودشان آمدند این کلمه را یک مقدار برای مردم تبیین کردند که اصلاً فقه سنتی ما همان فقه پویاست.
* یکی از مسائلی که امروز بسیار شاهد آن هستیم، دگردیسی و تغییر جهت دادن برخی از جریانهای سیاسی کشور است. جریانی که اوایل انقلاب به هر بهانهای افراد را امپریالیست خطاب میکرد و امروز سنگ رابطه با آمریکا را به سینه میزند و حتی تحمل کوچکترین انتقاد از نظام سلطه را ندارد. اخیرا یکی از بزرگان همین جریان که پیش از این میگفت «من از شعار مرگ بدم میآید» و این سخن را در برابر برائت ملت از استکبار مطرح میکرد، امروز میگوید: «برای نابودی اندیشه دولت فعلی صلوات بفرستید». این تغییر رنگها را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
** دکتر متولیان: یک دستهبندی در اوایل دهه شصت تحت عنوان چپ و راست و میانه مطرح شد. جناح چپ را نیروهای خط امام میدانستند و جناح راست را بازار و روحانیون؛ کسانی بودند که القا میکردند جناح راسکاررت، اندیشه امام را قبول ندارند و اینها معتقد به اقتصاد باز کاپیتالیستی غربی هستند و بسیار اتهامزنی میکردند. با چنین فضایی ما سالهای جنگ را سپری کردیم. در همان دوران جنگ یک عده برای حضرت امام نامه نوشتند که با توجه به اختلافاتی که میان برخی اعضای جامعه روحانیت است، ما میخواهیم از آنها جدا و گروه جدیدی را تأسیس کنیم. حضرت امام هم قریب به این مضمون فرمودند که اصل اختلاف نه تنها بد نیست، بلکه منشأ خیرات هم میباشد، مشروط بر آن که به اختلاف عقیده نینجامد و از روی هوای نفس نباشد. با همین حکم، اینها آمدند مجمع روحانیون مبارز را در مقابل جامعه روحانیت شکل دادند. آغاز بلوکبندی اینجا بود. البته گاهی خیرات خوبی هم برای نظام ما داشت؛ مثلاً یکی از رسالتهای نظام این بو د که مردم آموزش سیاسی بدهیم. پیداست که هیچ چیز نمیتواند به این شکل مردم را در سیاست وارد بکند. در چالش میان دو گروه، کسی که میخواهد از یک گروه دفع کند، نقاط ضعف گروه دیگر را پیدا میکند و نقاط ضعف و قوت گروهها، کم کم در میدان سیاسی مشخص میشود. اگر این دو گروه طبق تقسیمبندی مقام معظم رهبری، شاخصههای نیروهای خودی را دارا باشند، نفوذ دشمن در آنها مشکلتر میشود. هر گروه، گروه دیگر را رصد میکند و دشمن برای نفوذ، به مشکلات بیشتری برمیخورد. دیگر فایده این صفآرایی این است که جناحی که حاکم است، حتی اگر از خدا نترسد، از افشاگری جناح مقابل میترسد و برای اینکه اهرم قدرت را در اختیار داشته باشد، خودش را ملزم به کار کردن میداند و این تعبیر فرمایش امام است که فرمود این اختلاف میتواند منشاء خیرات شود. مجمع روحانیون مبارز مدعی طرفداری اندیشه و خطر حضرت امام هستند. مدعی بود مقابل آمرکیکا صفآرایی کرده و اقتصاد کاپیتالیستی را قبول ندارد. چون مدعی بود اقتصاد کاپیتالیستی را قبول ندارد، لذا در انگزنیها متهم به چپ شد. گفتند اینها چپ هستند؛ چرا؟ چون در افکار و آراء به کمونیسم تمایل دارند که البته بخشهایی از آن هم بیربط نبود؛ اگر چه بعداً خلاف آن عمل کردند و مولتیتریلیاردهایی شدند که دومی ندارد و واقعاً کسی نمیتواند جمعشان کند. همان چپهای دیروز، امروز از پتروپارس و کجا و بانک پارسیان و بیمه سر در آوردند. از سویی در طرف مقابل، کسانی بودند که مدعی بودند این مشی دینی ما نیست. مالکیت در آراء حوزوی ما محترم است و در اقتصاد هم میشود تعامل کرد. در صدر اسلام، در دوران خلفا و دوران بنیعباس هم این نوع تعاملات و ارتباطات بوده است. دیدگاههایی را داشتند و احادیث و روایاتی برای این میآوردند. این بلوکبندی بود تا جنگ تمام شد. هنگامی که جنگ تمام شد، ما مواجه شدیم با تغییر در اولویتهای نظام؛ دکترین نظام و اولویتهای اجرایی نظام تغییر کرد؛ مثلاً ما در جنگ به اقتضای ضرورتهای جنگ مجبور بودیم اقتصاد را کوپنی کنیم. حالا جنگ تمام شده و میخواستیم کشورمان را بسازیم؛ نفت هفت دلار هم نبود؛ شش دلار و نود سنت بود. با کدام پول؟ ما که کفگیر را زده بودیم و تهدیگهای خزانه را هم تراشیده بودیم. به قول رئیس وقت بانک مرکزی که الان رئیس بانک پاسارگاد هستند ـ آقای مجید قاسمی ـ که گفته است: «من یک موقعی برای اداره جنگ آمدم یک کاری انجام دادم که رئیسجمهور وقت ـ مقام معظم رهبری ـ واقعاً شوکه شد. یک هواپیما طلا را بار زدم و به سوئیس بردم. رهن گذاشتم و پول گرفتم و با دلارها به کشور برگشتم.» میگفت حالا خروج از کشور و با گارد امنیت هماهنگ کردن جانم را به لب رساند تا این طلا را بردم و پول آوردم؛ برای این که مملکت را باید اداره میکردیم. ببینید! اینها اقتضائات زمان جنگ بود. ما واقعاً در خزانهمان حتی یک ریال دیگر باقی نمانده بود؛ نه تنها باقی نمانده، بلکه کلی بدهی هم بالا آورده بودیم.از چه کسی؟ از بخش خصوصی. همه بازاریها طلبکار دولت بودند. دولت مستأجر بخش خصوصی شده بود؛ در حالی که باید صاحبخانه باشد. در همچون مقطعی ما مواجه شدیم با سلسلهای از اتفاقات جدید که هر کدامش برای یک نظام بس است.
* یعنی شما مقطع پذیرش قطعنامه را آغاز دگردیسی برخی جریانهای سیاسی میدانید؟
** دکتر متولیان: بله، تقریبا. مجموعهای از اتفاقات آن زمان سبب این تغییر شد. اولین اتفاق، پذیرش قطعنامه است. با آن همه شعارهایی که داده بودیم که تا آخرین قطره خون میجنگیم و سازش نمیپذیریم، یک مرتبه به سرخوردگی در تبیین وضع موجود مواجه شدیم. واقعاً هیچ کس نمیتوانست پاسخگو باشد. تبلور و تجلی این سرخوردگی در سخنان قائم مقام وقت رهبری بود؛ در 22 بهمن همان سال، یعنی سال 67؛ آقای منتظری در قم در نطقی همه دوران جنگ را به طرز وحشتناکی زیر سؤال برد و نقل به این مضمون گفت که با این همه خسارت روی دستمان مانده و جوانهایی که از دست دادیم، بیچاره شدیم. درست مثل شخصیت کلاهشابگاهی سفرهای گالیور، آیه یأس میخواند که «از اولش هم می میدانستم گالیور شکست میخورد، در دریا غرق میشود؛ دیدی غرق شدیم.» همه مملکت به هم ریخت. این تجلی آن حادثه بزرگ پذیرش قطعنامه بود که اگر نبود نامه سراسر حماسه حضرت امام که دقیقاً یک رجزخوانی عاشورایی است، هرگز آرامش به کشور باز نمیگشت. حضرت امام در «پیام استقامت» اشاره میکند که ما برای یک لحظه هم از عملکرد خود نادم و پشیمان نیستیم؛ و بعد در قسمتی میگوید: پیروزی افغانستان آثار جنگ ماست، عزت لبنان از آثار جنگ ماست؛ پشت سر هم این مطلب را امام در آن منشور رجزخوانی میکند. این یکی از حوادث آن مقطع زمانی است که باعث دگردیسی برخی جریانها میشود.
اتفاق دوم، عزل قائم مقام رهبری به دستور حضرت امام بود. همین یک حادثه، رویداد کوچکی نیست؛ این حادثه بزرگتر از حادثه اولی است. امام دو جا «از اول هم موافق نبودم» را در کل عمرش گفته است:
یکی در مورد آقای منتظری و دیگری در مورد آقای بازرگان است؛ یعنی میگوید به من تحمیل شد و من هم تمکین کردم برای این که به اصول مشورتی که قرآن میگوید، معتقد بودم. مردم رأی دادند فلانی رئیسجمهور بشود، امام هم تنفیذ و منصوب نمودند.
* این حوادث چه تأثیری بر جریانهای سیاسی گذاشت؟
** دکتر متولیان: آنجا تنشی که ایجاد شد، ابهام در آینده نظام بود. همزمان، کیسهدوزی عدهای هم آغاز شد. یک عده آمدند دستها را به هم مالیدند که حالا که دیگر امام نیست، پس الان دیگر چه کسی رهبر میشود؟ فلانی میشود یا فلانی میشود؟ ما هم بالاخره از این نمد یک کلاهی برای خودمان درست میکنیم.
یکی دیگر از بحثهای چالشی آن زمان، ضرورت بازنگری در قانون اساسی بود که اصلاً تشخیص خود حضرت امام بود. این هم یکی از آن مسائل بود که باز از مباحث چالشی دوران پس از جنگ بود. جنگ تمام شده بود و در این یک ساله پس از جنگ به اندازه هزار سال، بحران داشتیم. بازنگری قانون اساسی کشور در نظامهای سیاسی، یعنی تولد یک جمهوری جدید؛ مثلاً میگویند فرانسه در جمهوری پنجم به سر میبرد. این زایمان سیاسی عوارض بسیاری با خود دارد. در کنار این موضوع، یکی دیگر از مشکلات، ضرورت تغییر سیاستهای کلی نظام از «نگاه جنگمحور» به «نگاه سازندگیمحور» است. مقاومتها در مقابل این تغییر نگرش، واقعاً مقاومتهای بسیار سنگینی است. نگاهی را که مردم به آن عادت کردهاند و به آن خو گرفتهاند با تمام مبانی آن، باید به یکباره تغییر کند. نگرشی به دشمن، نگرشی به خودی، نحوه نگاه به سرمایه، نگاه به کار، نگاه به نیروی انسانی، همه چیز دستخوش تغییر مبنایی میشود. دنبال این نیستیم که آیا نگاه دوران سازندگی درست یا غلط بوده است؛ از وقایع آن زمان است که ضروری است کشورمان را بسازیم، حالا در چگونه ساختن آن نقد وجود دارد. در ضرورت ساختن کشور که همه متحدیم؛ بالاخره موقعی که جنگ تمام شد ما باید کشورمان را بسازیم. مثل جنگ 33 روزه حزبالله، بالاخره بعدش کشور را ساختند یا در این 22 روزه غزه، بالاخره باید خرابیها را بسازند. ما بالاخره باید خرابیها را میساختیم. در چگونگی آن نقد داریم که چرا این سازندگی باید با نگاه تکنوکراتها دنبال شود؟ یعنی چهارمین مشکل، همین ورود تکنوگراتیسم یا اندیشه مبتنی بر اندیشه غربی بود.
پنجمین اتفاق بسیار مهیب، رحلت حضرت امام است. رحلت حضرت امام واقعاً سنگینترین فضای سیاسی را در کشور ما حاکم کرد و همه را دچار بهت و سردرگمی کرد. دو قطب چپ و راست دچار سردرگمی میشوند. چون به تبع ارتحال حضرت امام، خبرگان رهبری، لیدر یکی از این دو تفکر را به عنوان رهبر انتخاب کرده است. به نظر شما آن جریان چه کار باید بکند؟ آن جریان سرخورده در این گیج زدن، باید چه کار بکند؟ قدرت تصمیمگیری و قدرت تشخیص از آن سلب شده است. رئیسجمهور هم که همفکر رهبری است، آیتالله یزدی نیز جانشین آیتالله اردبیلی میشود. در چنین فضای سنگین، التهاب سیاسی طبیعی است که ما این دگردیسی را شاهد باشیم.
* پس میتوان در یک نتیجهگیری کلی، سبب تغییر فکر برخی جریانها را عدم بصیرت آنها نسبت به مسئله مهم ولایت فقیه در نظام اسلامی دانست.
** دکتر متولیان: همینطور است. میبینیم که جریان موسوم به پیروان خط امام به علت فقدان بصیرت سیاسی و ضعف تحلیل نداشتن لیدرهای عاقل در درون، خود را روبهروی رهبری احساس میکند و در تفکر سایهاش به این نتیجه میرسد که بیمایه فطیر است؛ باید بروی پشتوانه را قوی کنی؛ یعنی در تفکراتش تغییر مشی میدهد مانند مثال ارائه شده در کتاب تحریفات عاشورا (اثر شهید مطهری) که کمی زهرماری هم بد نیست؛ کمی ثروت هم بد نیست؛ اگر ثروتی نداری، نمیتوانی در مبارزه شرکت کنی و در انتخابات خرج کنی. لذا خودش را از عرصه سیاسی بیرون میکشد و در لایههای اقتصادی فقط، کار میکند. پس از جنگ دنبال خودسازی رفتند. دنبال درس رفتند؛ دنبال اقتصاد، دنبال... و اصلاً دیگر دیده نشدند. شما یک مرتبه میبینید در یک مقطع، نزدیک 8 سال اینها غیب میشوند. اصلاً نیستند. اما در این 8 سال، جریانسازی سیاسی با قوت دارد شکل میگیرد؛ مثلاً جریانی که میگوید جنگ دیگر تمام شده و باید با حمایت از فئودالها و سرمایهداران و اعتمادسازی، آنها را برای بازسازی ایران جلب کرد، آمدند جریانسازی کردند؛ مثل سکولاریزه کردن اندیشه و شکلگیری آن در نظام ما و در دانشگاهها در حاکمیت نیز شروع به یارگیری میکنند و حلقه کیان را نیز تشکیل میدهند. در وزارتخانهها و حتی در حوزه هم یارگیری میکنند. کسی مثل آقای کدیور به دنبال سکولاریزه کردن نظام است. اندیشه لائیتیزه (بیخدایی) کردن انقلاب، باز دوباره جلو میآید و بحث واتیکانیزه کردن نظام را مطرح میکند. به دنبال این هستند که علما بروند در حوزه بنشینند و نظارت کنند؛ یعنی جداسازی روحانیت از عرصه حاکمیت و حکومت و اندیشههایی از این دست نو به نو میآمد. جریان روشنفکری نوین و ملی ـ مذهبیها دوباره آمدند که نه ملی بودند و نه مذهبی. یک اندیشه سیاسی را تحت عنوان «کارگزاران سازندگی» شکل دادند که برخیهایشان همان وزرای دوران دفاع مقدس بودند؛ وزرای آن دوره بودند، اما اینجا آمدند دقیقاً برخلاف مشی آن موقع یک حزب سیاسی تشکیل دادند. در چنین فضایی کاملاً ورق برگشت و صفبندیهای زیر و رو شد.
* به اتفاقات و بحرانهایی که پس از پذیرش قطعنامه در کشور رخ داد، اشاره کردید، نظام چگونه از این حوادث بیرون آمد؟
** دکتر متولیان: اینجاست که ما به رهبری حضرت آقا و به این لیاقت در مدیریت میرسیم؛ آن جملهای که حضرت امام فرمودند ایشان برای رهبری لیاقت دارند. این مدیریت و شایستگی خودش را در بحرانها نشان میدهد؛ به خصوص در بحرانهای سیاسی و فکری. در این عرصهای که طوفان حوادث و بلایای ریز و درشت نظام ما را کلافه میکند و به قول حضرت آیتالله بهاءالدینی قدسسره که فرموده بودند این بحرانهای ما از بحرانهای زمان جنگ بیشتر خواهد بود و به آقا گفته بودند «خودت را برای بحرانهای بزرگ آماده کن»، در چنین عرصهای حضرت آقا با تدبیر، این اندیشهها را اداره میکند تا جایی که امروز در نظام ما مردم براساس این، گروهی را در خط ولایت دانسته و گروهی را در این خط نمیدانند. در واقع، کاری که صورت گرفته در نگاه مردم این است؛ یعنی الان مردم نگاه میکنند چه کسی در جبهه ارزشهای انقلاب و حافظ ولایت فقیه است و چه کسی در این جبهه نیست. البته زایش اندیشههایی که مقابل ولایت فقیه قرار داشتند هم کم نبودند؛ مثلاً در طیف جبهه مشارکت که خود معجونی از اندیشههاست؛ یعنی از کسانی که اساساً اجتهاد حوزوی را به هیچ وجه برنمیتابند و به دین نگاهی فردی دارند و میگویند مبنای عمل در دین، برداشتهای فردی است و اصلاً اجتهاد و مرجعیت را به صورت صد در صد رد میکنند.
* همانطور که گفتید با مدیریت رهبر معظم انقلاب، صفبندیها به زودی شفاف شد و جریانها به دو گروه خودی و غیرخودی تقسیم شدند. نکته جالب این است که بعد از حدود سه دهه از انقلاب، باز دولتی که شعارها و آرمانهایش همان اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی است، توسط مردم برگزیده میشود.
** دکتر متولیان: آقای رابرت گیتس که قبلاً رئیس سازمان سیا بود و الان وزیر دفاع ایالات متحده است، یک ماه و نیم پیش در شورای سیاست خارجی آمریکا میگوید: هر کسی غیر از احمدینژاد، ولو آن که به مراتب رادیکالتر و خشنتر از او باشد، رئیسجمهور بشود، طرف برنده ما هستیم. هر کسی غیر از او رئیسجمهور بشود، برنده ما هستیم.
* مکمل صحبت شما گفتههای خاخام بزرگ اسرائیلیهاست که تعبیری اینگونه داشته است که «دعا کنید معجزهای بشود که احمدینژاد رئیسجمهور نشود».
** دکتر متولیان: من و شما و همه نیروهای ارزشی جامعه، باورمان این است که جامعه اسلامی یک مسجد است. در مسجد هم یک محراب متصور است و در این محراب هم دو تا امام را نمیشود فرض کرد. اگر یکی به امامت ایستاد و در آن محراب، امام شد، هر کس پشت سرش باشد، مأموم میشود؛ ولو پشت سر علی علیهالسلام حسنین علیهالسلام باشند، آنها هم در آن مقطع امام نیستند؛ آنها هم مأموم هستند و شرط قبولی عملشان هم تبعیت از امامشان است. در نماز سیاسی هم که قرآن میگوید «لاتقدموا بین یَدَی الله و رسوله»، تقدم و تأخر را در نظام سیاسی اسلام ممنوع میکند. پس اگر اسم دکتر احمدینژاد را میآوریم، در واقع او برای ما یک مأموم مثل سایرین است. لذا من میپرسم که انقلاب مگر با بعضی چه کرده است که حالا با رئیسجمهوری که همه شعارهایش متکی بر آن انقلاب است، چنین برمیآشوبند. این مقدمه را گفتم که اگر شما اسم ایشان را گفتی، اصلاً نه به منزله تعریف از اوست و نه حمایت و تأیید او و نه تکذیب دیگری؛ بلکه حمایت و تبیین جریان اصیل انقلاب اسلامی است که همه به دنبال آن هستیم و اینک در شخص رئیسجمهور (احمدینژاد) متبلور شده است.
* بحث جریانهای سیاسی کشور را از دوم خرداد به بعد چگونه ارزیابی میکنید؟
** دکتر متولیان: فکر میکنم اگر کمی وقایع 18 تیر سال 78 را تحلیل کنیم، بسیاری مسائل روشن خواهد شد؛ روزهایی که مقام معظم رهبری به آن «روزهای گریهآور» تعبیر فرمودند. در فتنه قتلهای زنجیرهای، دستگاه امنییت ما به کلی متلاشی شده بود و به تبع آن، دستگاه قضائی ما واقعاً کمتوان شده بود. دستگاه انتظامیمان هم با وقایع 18 تیر از بین رفت. سازمان ثبت احوال هم که فشل شده بود و دریغ از اینکه بتواند بگوید این فرد ایرانی است یا خارجی؛ جالب اینکه یک نفر افغانی در مجلس ششم، چهار سال نماینده بود.
آمدند و گفتند این مردم، مردم اول انقلاب نیستند، پس باید رفراندوم کرد و خود مردم نوع حکومتشان را دوباره انتخاب کنند. تا رفراندوم پیش رفتند؛ تمام فشارها را بر رهبر انقلاب وارد کردند و میخواستند با یک رفراندوم کار حکومت دینی را تمام کنند. آقای تاجزاده صریحاً این مسائل را مطرح میکند و میگوید مشکل ما تغییر قانون اساسی نیست؛ ما به تغییر قانون اساسی راضی نیستیم، چرا که ساز و کار تغییر قانون اساسی در اختیار همان نهاد غیردمکراتیکی است که مورد انتقاد ماست. ما با ولیفقیه مشکل داریم. ما به دنبال نظام منهای ولیفقیه هستیم. بعد میگوید کما اینکه در دوران شاه مشکل ما قانون اساسی نبود که قانون اساسی شاه متأثر از قانون اساسی پیشرفته و مترقی بلژیک بود. از منظر آقای تاجزاده و دار و دستهشان، قانون اساسی ما قانون اساسی وازده دست چندمی است. قانون مترقی برای بلژیک است و میگوید با آن قانون مترقی قبل از انقلاب، مشکل ما زیادهخواهیهای شاه بود؛ اینک هم مشکل ما زیادهخواهیهای ولایت فقیه و غیر دمکراتیک بودن اوست. ما این را برنمیتابیم. در 18 تیر، جمعی از خواص خدمت حضرت آقا رفتند و آقا را نصیحت کردند که «دیگر الان عصر جامعه مدنی و توسعه سیاسی است؛ بخشی از اختیاراتت را واگذار کن!» چه اتفاقی افتاده بود که خواص آمده بودند در مقابل این منطق روشن ایستاده بودند و میگفتند «آقا شما اختیاراتت را وابگذار». بعد میگفتند الان دنیا در تب و تاب جهانی شدن است و ما هم تاب مقاومت در برابر این موج را نداریم. یکی هم ظاهراً تحت این تعابیر جملهای را عنوان میکند که «حضرت امام هم اولش میگفت تا آخرین قطره خون میجنگیم، ولی عاقبت جام زهر را سرکشید؛ پس شما هم مجبورید جام زهر را سر بکشید.»
* واقعا چه اتفاقی افتاده بود؟
** دکتر متولیان: چه اتفاقی افتاده بود؟ اتفاق این بود که گفتمان حضرت امام در بین نمایندگانی که خودشان را نماینده مردم میدانستند، مرده بود. به صراحت مطرح کردند عصر انقلاب سپری شده است. تصریحاً تأکید کردند که اندیشه امام متعلق به ده سال پیش بوده و الان دیگر جای آن اندیشه نیست و باید آن را به موزهها سپرد. تصریحاً به ساحت مقدس نبیمکرم اسلام صلیالله علیه و آله و به امام حسین علیهالسلام اهانت کردند. یک روحانی که در این نظام صاحب کرسی نمایندگی حضرت امام بود و در جایگاههای مختلفی کار کرده بود و شخصیت و شأنیتی داشت در روزنامهاش با صراحت عاشورا را نتیجه کشتن سران بنیامیه توسط علی (علیهالسلام) دانست؛ که «این قصاص تاریخ است. او کشته و اینها هم کشتند. خشونتطلبی خشونتطلبی میآورد! مگر در دعای ندبه نمیخوانید که در بدر و حنین و خیبر علی علیهالسلام از آنها کشت، خوب آنها هم کینه به دل گرفتند و ایشان را کشتند، فرزند علی علیهالسلام را هم کشتند. پس کربلا محصول خشونتطلبی علی علیهالسلام است!»؛ اهانت به علی علیهالسلام کردند. اهانت به امام حسین علیهالسلام کردند. آن یکی با وقاحت تمام در «روزنامه زن» نوشت که اگر ما بپذیریم یک مرد مجاز است چهار معشوقه قانونی داشته باشد، در دنیا دمکراتیک باید این حق را نیز برای زنان هم محفوظ بدانیم؛ ازدواج چهارگانه را معشوقه مینامد و میگوید اگر مرد میتواند چهار تا معشوقه قانونی داشته باشد، زن هم میتواند چهار تا معشوق قانونی داشته باشد؛ دمکراسی جنسی.
ببینید! دنبال این موضوع بودند که همه ارکان ارزشی ما را زیر سؤال ببرند؛ یعنی صرفاً این نبود که ولایت فقیه را حذف کنند. اینها در حقیقت به دنبال هدم همه چیز بودند و بلایی که در آن عصر سر نظام ما آمد، سیلیای که نظام ما از این اوباش سیاسی خورد، من تردید ندارم در دوران پادشاهان خشن و خونخوار تاریخ ایران هم رخ نداد؛ در دوره هیچ پادشاهی، آن خون خوارترینهایشان که از چشم مردم تپه میساختند، این چنین سیلی به گونه کشور ما و به اسلام نزدند.
* چگونه این ضربه به نظام ما وارد شد؟
** دکتر متولیان: یک دستگاه اطلاعاتی در جهان تمام توانش را میگذارد که بیاید یکی از ارکان امنیت یک کشور را یک ذره سست بکند. امنیت هر کشوری پنج رکن دارد. یعنی اگر این پنج رکن خوب کار کنند امنیت برقرار است؛ هر کدامش کار نکند و یا ناهماهنگ باشد، این امنیت مشکل دارد. اولین رکن، رکن تبلیغاتی یک نظام است که باید عملیات روانی بکند و مردم را سر خط مبارزه نگه دارد. روحیه را بالا بیاورد و روحیه دشمن را بشکند. دو عملیات روانی باید انجام شود؛ عملیات روانی تحکیمی برای خودیها، عملیات روانی تخریبی برای دشمنان. دومین رکن، نظارت محسوس است. هر دستگاه سیاسی در جهان ارگانهایی را درست میکند که کارشان مراقبت بر اجرای صحیح قانون باشد؛ مثلاً پلیس سر چهارراه میایستد که مردم قانون را رعایت کنند. رکن سوم، نظارت نامحسوس است. هر کشوری یک سری چشمهای پنهان در دستگاه اطلاعاتی درست میکند که اینها مراقبند که در لایههای زیرین، کسی خلاف قاعده عمل نکند؛ رکن چهارم، دستگاه قضایی است که امنیت فردی ایجاد میکند و میگوید هر کس تخلف بکند با او برخورد میکنم. رکن پنجم، ارتش امنیتی است که در کشور ما به سپاه سپرده شده. چون ارتش مرزبان ماست. در قانون اساسی حوزه اقتدار امنیتی نظام و حفاظت از دستاروردهای نظام به سپاه سپرده شده است. بزرگترین دستگاههای اطلاعاتی جهان در یک پروژه مشترک با تمام دستگاههای اطلاعاتی همپیمانشان قادر نیستند ریشه یکی از این ارکان را بزنند. میتوانند مسئله درست کنند و یا یک بهانه بینالمللی برایش درست کنند، مثلاً فلان جاسوس را بگیرند و بحران درست کنند؛ اما در کشور ما، به ید با کفایت رئیسجمهور وقت، همزمان، چهار رکن از این ارکان و ستونها زده شد. من میگویم اگر سرویس جاسوسی انگلستان، سیا، موساد و تمام همپیمانان آنها در یک جبهه جمع بشوند، نمیتوانند یکی از این ارکان را بلرزانند؛ کما اینکه در دوران دفاع مقدس هم نتوانستند به ما لطمهای بزنند و مثل کوه استوار ماندیم. آن منشور روحانیت حضرت امام، تفسیر هشت سال جنگ ماست که ما این چنین هستیم، اما رئیسجمهور محترم دوران اصلاحات، چهار تا از این ارکان را نابود کرد؛ با پروژه موهوم و خیالی قتلهای زنجیرهای! این مسئله در آن دوران، دستمایه یک پروژه سنگین سیاسی شد تا ارکان حاکمیت امنیتی ما را نابود کنند. دستگاه تبلیغاتی ما متلاشی شد، همه رفتند سراغ ماهواره، روزنامهها و شبنامههای زنجیرهای. دستگاه اطلاعاتی ما به کلی متلاشی شد و دستگاه انتظامی ما در 18 تیر نابود شد. دستگاه قضاییمان هم که چیزی از آن نماند؛ فقط سپاهی باقی مانده بود.
* خوب، حالا برای این رکن باقی مانده چه اتفاقی افتاد؟
** دکتر متولیان: فرمانده سپاه در قم سخنرانیای داشتند با این مضمون که ما زمان جنگ با دشمن، مقابل و رو در رو بودیم. هر دو همدیگر را میدیدیم و سلاح هر دویمان توپ و گلوله و تانک بود. اما امروز جبهه جدیدی مقابل انقلاب باز شده است که صلاحش زبان و حرف و نوشته است و شما باید برای مقابله با آن قلم به دست بگیرید. پس از آن روزنامههای زنجیرهای جنجالی بر پا کردند که فرمانده سپاه تهدید کرده است و به انتقاد و تضعیف کردن سپاه پرداختند. عدهای در سپاه گفتند بیایید این صحبتها را توجیه کنیم و جنجال را بخوابانیم، اما برخی فرماندهان به این نتیجه رسیدند که تنها خاکریزی که باقی مانده، سپاه است و باید به قدرت وارد عرصه شود. آنها معتقد بودند همین یک رکن برای نظام باقی مانده و اگر آن را نیز از پا درآوریم، کار امنیت نظام تمام است. یک میتینگ در دانشگاه تهران گذاشته شد و فرمانده سپاه، خبرنگاران را هم دعوت کردند. فرمانده سپاه مسائلی را گفت که استنتاجش اینها بود که «از قول من در روزنامهها نقل کردند که سپاه میخواهد زبان در بیاورد؛ چنین بکند، چنان بکند. در این جمع به شما میگویم که از قول مستقیم من بنویسید رحیم گفت همه را شناسایی کردهایم. آنچه که مانع جدی اقدام ماست، فرمان ولایت است. اگر ایشان فرمان دهند، خواهید دید که همه را میگیریم و چون شناسایی شدهاند، هیچ کسی راه فرار ندارد». وحشتزده شدند و گفتند این خاکریز خیلی خاکریز بزرگی است؛ عقبنشینی کردند، اما بعد در تحلیلهای درون گروهیشان به این نتیجه رسیدند که سپاه لاف زده و خالی بسته است. گفتند اینها را ما در انتخابات فراموش کرده بودیم. در انتخابات 76 اینها آیه نازل کردند که تکلیف شرعی، دینی، عرفی و ملی شماست که به آقای الف رأی بدهید، اما این هرم سپاه بیش از نیمی از بدنهاش به آقای ب رأی دادند. این نشان میدهد که بدنه سپاه حرف آن صدر را نمیپذیرد. با این بدنه که حرفش را گوش نمیدهد میخواهد با ما مبارزه کند؟ اینها فرمان نمیبرند. پس ما میتوانیم به خط بزنیم. در 18 تیر به خط زدند؛ به خط انقلاب زدند و بحران هم بحران بسیار بزرگی بود.
* آیا توانستند این رکن را هم از پا درآورند؟
** دکتر متولیان: دو فضا کنار هم طراحی شده بود؛ فضای اول بحران داخلی بود. در این بحران قرار بود التهاب سیاسی درست کنند و خرابیهای زیادی به بارآوردند. روزنامه سلام شروع کرد و تا آنجا کشیده شد که بنا داشتند رادیو ایران را هم در میدان ارک بگیرند و با هدایت تاجزاده به سمت بیت رهبری بروند. اراذل و اوباش جلوی وزارت کشور آمدند و در آنجا آقای تاجزاده به عنوان معاون سیاسی وقت وزیر کشور، خیلی آشکارا آنها را به بیت رهبری راهنمایی کرد. در یک چنین زمانی، بحران خارجی هم کلید میخورد. ترکیه که عضو پیمان ناتو است به ایران حمله هوایی میکند و 53 نفر ایرانی کشته میشوند. قرار بر این بود که در فاز دوم این عملیات نامیمون برای تجزیه ایران اقدام شود. در این فضا قرار شد سپاه را تحریک بکنند و با حرفهای اتو کشیده به سپاه بگویند که میشود این بحران داخلی را کنترل بکنیم، ولی به دشمن باید بفهمانیم که ما مثل گرگها حتی اگر گوشت همدیگر را بخوریم، استخوان همدیگر را نمیخوریم؛ دشمنمان را میشناسیم. پس به سپاه گفتند با موشک پاسخ ترکیه را بدهد. با این انگیزه که اگر موشک ما در ترکیه روی زمین بیاید، ناتو بگوید به سرزمین من حمله شده چون ترکیه عضو پیمان ناتو است. در آن التهاب قرار بود آمریکاییها به بیش از 90 نقطه حمله کنند. آمریکاییها پروژه مشترکی با ناتو شروع کنند تا کاری که در کوزوو کردند در ایران انجام دهند و ایران را ایرانیزه کنند؛ مثل جمهوریهای بالکان تجزیه بکنند. نقشههایش همین الان هم در اینترنت موجود است حد ایرانی که قرار شد درست بکنند با نام ایران، شمالاً کوههای البرز آن طرفش برای ما نه، غرباً کوههای زاگرس آن طرفش برای ما نه، شرقاً کویر طبس و جنوباً حد یزد و کرمان بود. یک فضایی این وسط که به هیچ کجا هم راه نداشته باشیم؛ به هیچ آبی هم راه نداشته باشیم. دور تا دورش جمهوری اهواز، جمهوری مهاباد، جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکمنستان باشد. در این بحران سپاه با تدبیر خردمندانه حضرت آقا موشک شلیک نکرد.
* عکسالعمل مقام معظم رهبری چه بود؟
** دکتر متولیان: حضرت آقا فرمودند: فعلاً داخل را دریابید که وقت برای پاسخ گفتن به ترکیه هست. جلوی این توطئه بزرگ را گرفتند و بعد هم به اینها ثابت شد که سپاه پاسداران لاف نزده است. بیست دقیقه هم نتوانستند مقاومت بکنند. سپاه داشت میرفت خودش را آماده مقابله کند که اینها همه گم شدند. اصلاً سپاه در صحنه نیامد. سهشنبه شورای هماهنگی تبلیغات جلسهای تشکیل داد که بنده هم آنجا بودم و با ترس و لرز فقط مصوب کردند در حمایت از صحبتهای روز دوشنبه حضرت آقا در مقابل دانشگاه تهران میتینگ بگزار کنند. مصوبه شورای هماهنگی تبلیغات که ساعت 11:30 تصویب شد، قرار بود در اخبار ساعت 14 صدا و سیما پخش شود. آقای تاجزاده قبل از ساعت 14 به تمام فرمانداریهای کشور محرمانه و مستقیم ابلاغ میکند که برابر خبر واصله، شورای هماهنگی در حمایت از فرمایشات حضرت آقا تصویب کرده است تا در مقابل دانشگاه تهران یک میتینگ برگزار شود. ممکن است عدهای از انسانهای اخلالگر به قصد برهم زدن نظم عمومی و... بخواهند در شهرها تحرکاتی راه بیندازند؛ قویا تاکید میگردد که تمام ابزارهای امنیتی موجود در حوزه جغرافیایی امنیتی خودتان را در شهرستان به کار بگیرید و مانع از حضور افراد در خیابانها شوید؛ یعنی میخواستند کاری بکنند که هیچ کسی به حمایت از حضرت آقا، در خیابان نیاید. آقای تاجزاده استانداریها را دور زد و یک دفعه به هزار شهر اینگونه ابلاغ کرد. فردا مردم در خیابان آمدند و هیچ نیروی امنیتیای هم نتوانست جلوی مردم را بگیرد. یک راهپیمایی سراسری در کل ایران شکل گرفت.
* این راهپیمایی چه شاخصههایی داشت؟
** دکتر متولیان: این راهپیمایی واجد ویژگیهای عجیبی بود. اولین ویژگیاش این بود که طراحی قبلی نداشت دومین ویژگیاش این بود که نشانی از حتی یک حزب سیاسی در آن دیده نمیشد. اصلاً بحث خودی و غیرخودی نداریم که بگوییم مثلاً فلان حزب بود یا فلان حزب نبود. مطلقاً حزبی در آن نبود. سومین ویژگی سیاسیاش این بود که غیر از عکس آقا و امام، تصویر دیگری در دست مردم دیده نمیشد و ویژگیهایی از این دست زیاد داشت. شعارها فقط در جهت تأیید حضرت آقا بود و بس؛ هیچ شعار دیگری جز این شنیده نمیشد. اینها اغلبشان جوان بودند؛ اگر فیلمهای راهپیمایی روز 23 تیر 78 را بررسی کنید، خواهید دید که اغلب اینها جوان بودند. جوانهایی بودند که آقا طی سالهای 68 تا 78 پرورش داده و تربیت کرده بود. زمانی بود که امثال آقای خانیکی و تاجیک تحریک میکردند که دیگر عصر انقلاب تمام شده، میگفتند اصلاً دیگر جوان نیازهایش، دیدگاههایش، شهادتطلبی و جهاد نیست؛ الان دیگر عصر گفتمان بینالمللی، اینترنت، چت کردن و این حرفهاست و در نقش مصلح هم در میدان میآمدند.
من در خانه یکی از سرانشان رفته بودم. موقعی که خوب رجزش را خواند، گفتم من هر چه در خانه تو نگاه میکنم، میبینم که برج ایفل هست، ولی حتی یکی از آثار باستانی کشور خودمان نیست. تو اصلاً اعتقاد به ایران نداری. برج ایفل داری، ولی لااقل نماد تخت جمشید را در خانهات نداری. حالا عکس حضرت آقا و امام نمیخواهیم داشته باشید. چرا این همه ادعای ایراندوستی میکنید؟
به هر حال این جوانها به میدان آمدند و انقلابی کردند که من اسمش را انقلاب سوم میگذارم.
* یعنی بسیج عمومی مردم در سراسر کشور را در حمایت از رهبر معظم انقلاب، به اهمیت یک انقلاب میدانید؟
** دکتر متولیان: من اسمش را انقلاب سوم گذاشتهام و معتقدم انقلاب اول با هدف طاغوتزدایی بود. آن انقلاب گستردگی داشت و همه آحاد مردم در آن شریک بودند و کمر طاغوت 2500 ساله را شکستند، اما عمق آن بیشتر به مبارزه با مستکبرین باز میگشت تا درک صحیحی از اسلام امام ما خودمان را متولد شده همان سال میدانیم؛ یعنی در زمان حضرت امام بود که تازه متولد شدیم. قبلش اصلاًً مسلمان نبودیم؛ نماز میخواندیم، ولی با چه اسلامی؟ انقلاب دوم، انقلاب استکبارزدایی بود. ما کمر استکبار را در حادثه 13 آبان شکستیم. انقلاب دوم بود که حضرت امام فرمودند انقلابی از انقلاب اول بزرگتر. این انقلاب به عکس آن، عمق بیشتری داشت، ولی گستردگی نداشت. اما انقلاب سوم، انقلاب ولایتخواهی مردم بود. انقلاب ولایتمداری مردم بود؛ عنصر ولایت که به زعم آقای فرانسیس فوکویاما زرهی است که ضامن امنیت پرنده بلندپرواز شیعه میباشد. این انقلاب متضمن دو ویژگی بود: هم به وسعت تمامی مردم ایران گستردگی داشت و هم بسیار عمیق بود. به عمق اسلام ولایی و اسلام ولایت مطلقه فقیه در مقابل همه یاوههایی که در روزنامههایشان نوشته بودند و هنوز هم ادامه دارد.
* حضور امروز این جوانان را در صحنههای سیاسی کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
** دکتر متولیان: میتوان حضور این جوانان را از آن به بعد بسیار واضح احساس کرد. آنها کم کم در میدان انتخابات وارد شدند. در انتخابات دومین دوره شوراهای اسلامی همین جوانهایی که هیچ کس باورشان نمیکرد وارد شدند و بسیاری از آنها نیز انتخاب شدند. در کل کشور، آمار شوراهای دوم، همه جوان هستند؛ جوانهای خودباوری که باور داشتند باید در میدان بیایند و از آقا حمایت کنند. یکیشان از آن پیرهای سیاسی، اعم از این طرفی یا آن طرفی نبودند.
انتخابات شوراها را برنده شدند و یک دفعه سرها برگشت. واقعاً در آن باتلاقی که درست شده بود، یک متر جا پیدا کردیم که از ولایت دفاع کنیم. در این باتلاق یک سکویی درست شد به نام شوراهای دوم؛ در فضایی که جایی برای دفاع از ولایتمان برایمان باقی نمانده بود. آنها با حضور خود در انتخابات بعدی، یعنی انتخابات مجلس نیز برنده شدند و یک دفعه همه مجلس، البته نه کاملاً (چون آدمهایی که آنجا بودند درکهایشان فرق میکرد، ولی لااقل در بدبینانهترین شکلش این که 60 درصد) برای پیروان ولایت بود. بعد انتخابات ریاست جمهوری رسید. حالا «انا شریک»ها سر زبانها آمد. ما هم هستیم. در حالی که در میان اصولگرایان هم برخی جریانهای حزبی به دنبال سهمخواهی برآمدند و سنتیها هم طرفی را میکشیدند. باز این جوانها بودند که مسیر انتخابات را مشخص کردند و در میانه تعدد کاندیداهای اصولگرا، کسی را برگزیدند که فارغ از کشمکشهای حزبی بود و بدون هیچ وابستگی و دینی به گروهها، پرچم ولایت و شعارهای انقلاب را مطرح کرده بود. این جریان اینجا هم برنده شد. اتفاقی اینجا افتاد و آن اتفاق این بود که این جریانی که آمد حاکم شد، مشارکت دیگران را نفی کرد و مشارکت احزاب را از بزرگ و کوچکشان نفی کرد. گفت هر که اهل خدمت در میدان باشد، بیاید. ما سهم حزبی نداریم؛ کما اینکه سهم قومی هم نداریم. همان حرفهایی که عبدالله رمضانزاده، هنوز هم در هاون میکوبد و میگوید که «آقا! قوم کرد این تعداد نفرند، چند تا کرسی از وزرای دولت و مجلس را دارند؟» مقام معظم رهبری آمد و گفت به دنبال یک نظام فکری هستیم که آدمهایی که شایسته هستند، روی کار بیایند؛ نه به زبانشان کار داریم، نه به قومیتشان کار داریم و نه به جنسیتشان تحلیل نمیکنیم که این جمله را عمل کردند یا نکردند. به دنبال این هستیم که اینه اساساً براساس این شعار سهمی برای احزاب قائل نشدند؛ کما اینکه قانون اساسی نیز سهمی برای قومیتها تخصص نداده است.
* این موج تازه چگونه ایجاد شده بود؟
** دکتر متولیان: سال 71 بود که رهبر فرزانه انقلاب بحث عبرتهای عاشورا را مطرح کردند. بعد از آن، به تناوب بحث عوام و خواص و رسالت خواص را مطرح کردند. سپس بحث خودی و غیرخودی را مطرح کردند. در یک مقطعی از زمان، حضرت آقا بیان کردند که اگر شما در میدان نمایند بعدها یک عدهای میآیند که شما را دعوت به اسلام انقلابی میکنند؛ این فحوای آیهای از سوره بقره بود. همین اتفاق افتاد که امام ما، حضرت آقا چفیه انداختند و یک جنگ آغاز شد. از آن موقع هم چفیه را برنداشتند. چون جنگ هنوز ادامه دارد و در مصلای تهران گفتند که کربلای دیگری واقع خواهد شد. مطرح کردند که صلح امام حسن علیهالسلام واقع نخواهد شد و اگر اتفاقی بیفتد قطعاً خون سرخ حسینی علیهالسلام را شاهد خواهیم بود. از آن زمان دیگر چفیه گردن ایشان بود. آقا در سال 74 فرمان تشکیل قرارگاه ثارالله را صادر کردند دو سال قبل از سال 76 آقا میدانستند که لایه لایه میکروفیزیک قدرت برای تصرف عرصههای حاکمیت ما در مجلس و در وزارتخانهها دارد شکل میگیرد. در این فضا آقا بعد از 76 آمد شهر به شهر شروع کردند در مقابل، فرهنگسازی میکردند و استان به استان نیروهای انقلاب را سیراب میکردند و پرورش میدادند.
* برای چه مردم از اصلاحطلبان روی برگرداندند؟
** دکتر متولیان: 20 میلیون جوان ما در تب و تاب مشکلاتشان میسوختند: مشکل اقتصاد خالی جیبشان را داشتند؛ مشکل ازدواج داشتند، مشکل بحران شخصیت اجتماعیشان را داشتند. واقعاً بیکاری اینها را رنج میداد؛ مشکل فساد اخلاقی جامعه را داشتند؛ مشکل فساد اقتصادی داشتیم؛ مشکل بیبند و باری هرزگی و قاچاق دختران، مشکل مواد مخدر را داشتیم و دهها و صدها مشکل دیگر و از جمله، مشکلات امنیتی اشرار مسلح هم دوباره آغاز شده بود که هنوز ادامهاش از آن دوران باقی مانده است. اما اینها مشکل نبود. مشکل اصلی، این چهار نفر بودند که جرا خونشان روی زمین ریخته شد. رئیسجمهور ما دنبال این بود که این چهار نفر را کشتند. میگفت من میخواهم ریشه را بخشکانم. ریشه چه را میخواهی بخشکانی؟ ریشه 20 میلیون جوان را خشکاندی؛ اما حضرت آقا آمد این 20 میلیون جوان را احیا کرد. آقای احمدینژاد رودربایستی در یک سکه، نماد این 20 میلیون جوان است که آقا ساخته است.
* به نظرتان سبب دشمنی با دولت فعلی چیست؛ آن هم دولتی که این همه مورد تأیید و تشویق حضرت آقاست؟
** دکتر متولیان:دولت احمدینژاد یک نماد است. این نماد باید بشکند. اگر این نماد بشکند، یعنی توان آقا شکسته شده است. برای این که آقا میرود در دانشگاه علم و صنعت میگوید آقای احمد متوسلیان و رئیسجمهور متعهد، کارآمد، انقلابی، پرکار و شجاع کنونی از این دانشگاه بیرون آمده است. شجاع را در مقابل جمله قبلی میگوید که فرمودند کار انقلاب با شاه سلطان حسینها به سرانجام نمیرسد. چون یک نماد از یک اندیشه است. من اصلاً راجع به احمدینژاد حرف نمیزنم. شخص احمدینژاد را ممکن است من قبول داشته باشم یا قبول نداشته باشم. بحث من این است که ایشان نماد اندیشه اصیل انقلابی است. آقای در سخنرانیهایشان شهر به شهر آمدند و نیازهای اصلی مردم را به مسئولان گوشزد کردند. فرمودند امروز نیاز اصلی مردم ما و دغدغه اصلی مردم ما رفع فقر، بیکاری، فساد به جمیع جهاتش، تورم و تبعیض است. پنج مشکل اصلی مطرح کردند و بعد هم خودباوری را به این جوانها آموختند. در هر استانی رفتند دنیا میدید اینهایی که آقا را احاطه کردهاند و یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، پای هر صحبت آقا عاشقانه نشستهاند، همه جوان هستند؛ همه اینها نسل سومیاند که به دنبال انقلاب سوم هستند. امروز هم اینهایی که در این شهرها جمع میشوند، ارادتشان به احمدینژاد، ارادت به حضرت امام است. ارادت به این گفتمانی است که دوباره زنده شده است. این پرچم باید بیفتد. چرا آقای رابرت گیتس میگوید اگر این آقا بشکند، پیروز میدان ماییم؟ چون هر فرمانده دیگری بگذارید، به هر حال این پرچم زمین افتاده است. این پرچم اگر بیفتد، تا بیایید یکی دیگر را علم کنید و تا بیایید ادبیاتش را جا بیندازید، ما کار خودمان را کردهایم. به دنیا هم القا میکنیم که ما سرنوشتها را تعیین میکنیم. تا حالا توی بوق میکردید ایران سرنوشت رؤسای جمهور آمریکا را تعیین میکند، ولی دیدید که ما رئیسجمهور آمریکا ستیز شما را کنار گذاشتیم. این که چه کسی جای او بیاید، دیگر مهم نیست، مهم این است که ما این را با دستگاه تبلیغاتیمان زمین زدیم.
* اما بیش از دشمنی، یک نوع عصبانیت و کینه عجیب نسبت به این دولت دیده میشود؛ حتی از داخل.
** دکتر متولیان: احزاب سیاسی ما آن شاهراهی که در رانندگی میکنند، طراحی شده توسط غربیهاست و لاجرم به براندازی نظام میانجامد. مثل این میماند که شما یک سفره را پهن بکنید و در این سفره غذای مسموم بگذارید حالا فرق میکند که چه حزبی سر این سفره بنشیدند. هر کسی بنشیند، بعد از تناول این غذا، اسهال و استفراغ است. این مسیری که طراحی کردند و این گاردهایی را که در نوع نگاه حزبی زدند، بیشک به براندازی نظام میانجامد. غربیها ما ایرانیها را از خودمان بیشتر میشناسند؛ اقوام ما را هم؛ یعنی شما اگر به عنوان یک دانشجو در این مملکت بخواهید راجع به فلان قوم تحقیق کنی، تردید نکن حتی یک صدم منابع تحقیقاتی را که در انگلستان پیدا میکنید، اینجا پیدا نمیکنید. با این وجود میدانید مشکلشان چیست؟ تنها یک مشکل دارند و آن این است که نظام ما را نمیشناسند و الا مردم ما را خوب میشناسند، فرهنگ ما را خوب میشناسند. این مدل را نمیشناسند. چرا باید این انقلاب بشکند؟ چون در طراحی چهار صد سالهشان از رنسانس یا زایش جدید تا به امروز، اینها به رفتار سیاسی مردم مدل دادند و همه مدلها قراردادی شده؛ به طوری که اگر توپ به دستت بخورد، هند است و نمیتوانی در نظام بینالملل هم تخلف بکنی. میگویند تو بیخود میگویی. این تروریسم است؛ تو هر چه بگویی، چهار تا آدم در کشورشان که اشغال شده است، دارند مقاومت میکنند. اینها حق دارند بگویند نه؛ میگویند این مصداق تروریسم است و هم دنیا هم این حرف را تأیید میکند. نمیتوانی با این قضیه مقابله کنی. چرا که دنیا این را پذیرفته است. چون این مدل است. مثلا در نیکاراگوآ یک سال بعد از انقلاب ما ساندنیستها انقلاب کردند. در آن انقلاب آنها گفتند این مدل، مدل جهانی است؛ شما که نمیتوانید تخلف کنید. آنها هم میگفتند قصد تخلف نداریم. گفتند اگر تخلف بکنید، شما را متحجر مینامیم تا در دنیا مطرود شوید. ضمن این که این مدلها را دارند، چنان میکنند که در بازی اقتصادی هم سهمی نداشته باشید؛ نه چیزی از تو میخرند، نه چیزی به تو میفروشند. یک جاسوس به نام خانم «وایولتا باریوس چامارو» از سازمان سی.آی.ای فرار کرد و به نیکاراگوآ پناهنده شد. در حالی که جاسوس بود و شماره جاسوسی داشت، پناهنده شد و بعد تابعیت نیکاراگوآ را اختیار کرد. در این یک سال، تمام بلندگوهای تبلیغاتیشان از او یک اسطوره ساختند. علیه سیا سخنرانی و افشاگری میکرد. کاری که بنیصدر اول انقلاب، اینجا انجام میداد. یک سال بعد میخواستند انتخابات ریاست جمهوری را برابر قواره غربی برگزار بکنند، آقای دانیل اورتگا کاندیدا شد و خانم «چامارو» کاندیدای آزاد نامیده شد. مردم همه آمدند به این خانم رأی دادند. بعد خانم «چامارو» وقتی که رئیسجمهور شد، تبار ساندنیستها را الیالابد نابود کرد و نسلکشی انجام شد. نسلکشی یک اندیشه؛ اندیشهای که در آن یک عده افراد مسیحی و باسواد و باغیرت بودند، اما راحت محو شدند. آقای اورتگا بعد از بیست و چند سال رئیسجمهور شده، ولی جرئت نمیکند بگوید ساندنیست هستم. مثل انصار حزبالله که آنچنان در دوم خرداد به آن حمله کردند که امروز شما چفیه گردنت باشد، جرئت نمیکنی بگویی من حزبالله را قبول دارم. همین الانش هم مطرود میشوید؛ در حالی که بروید تحقیق کنید که انصار حزبالله چه کسانی بودند. یک مشت جوان باغیرت طرفدار ولایت و طرفدار دین. هیچ ویژگی دیگری نداشتند. دنبال این هستند که یک دوره چهار ساله نفسی بکشند و احمدینژاد رأی نیاورد تا فعلاً بتوانند خود را بازسازی بکنند. این نظام سیاسی برای غرب شناخته شده نیست. این نظام چون شناخته شده نیست، تیرها در آن اثر نمیکند؛ از همین رو باید هم عصبانی باشند.
* چه موانعی در مقابل این هجوم همهجانبه غرب، نظام ما را حفظ کرده است؟
** دکتر متولیان: اینها به دنبال این هستند که نظام واژگون بشود. نظام، یکی از گوشههایش نظارت استصوابی است که چون سدی در برابر آنهاست. از دیگر ویژگیهایش مثلاً بحث اختیارات ولایت فقیه است. میگویند غیر دمکراتیک است؛ البته در بعضی از حوزهها رأی مردم در نظام اسلامی کارایی ندارد؛ در امامت، اختیار ذاتی امام است و قابل تفویض هم نیست؛ قابل نیابت است؛ یعنی آنچه در جهان تشیغ برگزار میشود، نیابت از امام زمان (عج) است. چون یک امام بیشتر نداریم در دین. اینطور نیست که بگوییم رأی میدهیم فلانی بشود امام جماعت. رأیی نیست. ربطی به مردم ندارد؛ مثلاً بگوییم مردم رأیگیری کنند رئیس قوه قضائیه ما کی باشد. مگر میشود منصب قضا را دموکراتیزه کنیم؟ این منصب امامت هم از همانهاست. دموکراسیبردار نیست. حضرت امام آن زمان میدانست و مدلی ارایه داد که دهن همه این احمقها را ببندد. خبرگان رهبری یعنی همین. خبرگان رهبری یعنی اینکه دهن همه احمقهای کره زمین بسته شود و این سخن از خود امام معصوم، امام زمان علیهالسلام است. نظام امام زمان در دوران غیبت صغری یک تمرین برای ما بود که در غیبت کبری چه کنیم. همانطور که آنجا امام زمان نصب میکرده، اینجا نیز امام زمان نصب میکند. اندیشه سیاسی حضرت آقا را که برای غرب، نظام ناشناختهای است، هنوز هم پس از 30 سال ذرهای نمیشناسند و سر سوزنی نسبت به آن شناخت ندارند. مقام معظم رهبری با همان مدلها آنها را زمین میزنند. دموکراسی دینی دارد. میگوید که دموکراسی غربی، فشل و پنچر است آنها میگویند حماس تروریست است، اما مردم فلسطین به آنها رأی دادند؛ خوب، این دیگر دموکراسی است و آنها حاکم یک ملت شدهاند. حاکم که تروریست نمیشود. میگویند حزبالله تروریست است. خوب، اگر شما معتقد به دموکراسی هستید، مردم رأی دادند که آنها تروریستها نیستند. افغانستان را اشغال میکنید، مردم رأی میدهند یونس قانونی در مجلس نماینده میشود. آن طرف اشغال میکنید، مردم رأی میدهند. آقای نوری مالکی نخستوزیر میشود و با ادبیات خود آنها به جانشان میافتد. پس نه تنها مدل ما ناشناخته است، رهبری نظام با مدل خود آنها دارد با آنها میجنگد. اذناب داخلی آنها نیز چون جرئت نمیکنند و به مصلحت نمیدانند در این زمان به آقا حمله کنند، به نماد این اندیشه حمله میکنند؛ به این نماد حمله میکنند و از آن عصبانی هستند.
* وقتی به تاریخ انقلاب اسلامی نگاه میکنیم، در تمام جریانهای غیرخودی طی نیم قرن گذشته، پیر کفتارهای معنوی هستند که برای مقابله با اصول انقلاب و نظام، به گروههای زیرمجموعه، خطوط کلی را میدهند. این پدران معنوی و فکری را در کدام گروه و جریان میبینید؟
** دکتر متولیان: جریان نفاق به مقتضای زمان رنگ عوض میکند. جریان نفاق در اسلام یک جریان وارداتی است که در نبرد یهود و شیعه طراحی شده است و به مقتضای زمان و محیط، رنگ محیط را گرفته و از ادبیات حاکم بر زمان استفاده میکند. از زمان حاکمیت خلفا تا سلطنت پهلوی در هر نقطهای از ملل اسلام، اگر پادشاه و خلیفهای بوده، مشاور آن یک یهودی بوده است. مشاور رضا شاه، ریپورتر اول، مشاور محمدرضا، ریپورتر دوم، اولی اردشیر و دومی شاپور، هر دو هم یهودی هستند. اکنون جریان نفاق را میتوان در خط ملی مذهبیها یافت. کتابهای بازرگان و طیف آنها را بخوانید. میبینید که واقعاً مملو از اشارات منافقانه است. تفاسیری که از آیات دارند، یک نگاه منافقانه از اسلام را ارائه میدهند.
در زمانی که ادبیات غالب سیاسی در کشور ما، کمونیستی بود، مثل خلق، خلق قهرمان، کارگری و توده زحمتکش، برای آن که نفوذ خود را در عرصه حاکمیت دینی داشته باشند، آن زمان سازمان مجاهدین خلق ایران را راهاندازی کردند. منافقین واقعاً از دل ملی ـ مذهبیها در آمدند. اسناد موجود است. انقلاب که شد، همان نفاق، طنازی و جلوهگری دیگری کرد و با ادبیات انقلابی وارد شد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را راهاندازی نمود. چون بحث جهاد در آن دوره مطرح بود، شدند مجاهدین انقلاب اسلامی. تفاوتی هم در رفتار و بیانیههای آنان دیده نشد. سازمان مجاهدین خلق به براندازی روی آوردند، اینها بر مشی فشار سیاسی تکیه میکنند. جنگ و جهاد که تمام شد، عصر، عصر سازندگی شد. میبینیم همان جریان نفاق که اول خود را نشان نمیدهد آشکارا و به راحتی میآیند و از ملی ـ مذهبیها، از بازرگان و از مصدق حمایت کرده و برای آنها کنگره میگیرند. میبینیم پدر معنوی اینها نیز همان پیشینیان هستند. کارگزاران سازندگی، همان منافقین این دوره هستند. از این مقطع که میگذریم، زمان توسعه سیاسی میرسد و جامعه دموکراسی محور میشود. در این دوره جبهه مشارکت ایران اسلامی، جبهه جایگزین ادبیات نهضت میشود. چون نهضت بار انقلابی دارد، جبهه را با آن منظور جایگزین نهضت کردند. فعلاً آنها حاکم نیستند، ولی به محض اینکه حاکم بشوند، ادبیات غالب روز هر چه باشد، برای آن حزب درست میکنند. ممکن است کسی بگوید پیرها چکار میتوانند کنند؟ بله؛ میخواهم بگویم این پیرها همانهایی هستند که امام فرمودند: «پدر معنوی منافقین!». الان هم این جریان زنده و فعال در لایههای زیرین، خطدهی میکند.
* در مراسم تشییع و ختم آقای بازرگان در قم آقای «ع.ت» که به ظاهر یک دانشجوی رزمنده و عدالتخواه انقلابی بود، پا به پا و درست کنار ابراهیم یزدی حرکت میکرد. برایم سؤال بود، ایشان که از رزمندگان بسیجی بوده در کنار آقای ابراهیم یزدی چه کار میکند؟ پس از گذشت زمان و موضعگیریهای آقای «ع.ت» که نماینده شد و علیه ارکان نظام سخن گفت، تمام همراهیها و همنشینیهای او با پدران معنوی غیرخودیها، برایم زنده شد. میخواهم از این نکته وارد این هشدار حضرت آقا به دوستان انقلاب و یاران انقلاب شوم که همواره ایشان به ارتباط و پیوند نیروهای انقلاب با آیتالله جوادیآملی و علامه مصباحیزدی تأکید کردهاند و این دو بزرگوار را عقبههای تئوریک نظام برشمردند. فکر میکنید برای پیوند نیروها و خطوط اولیه نیروهای انقلاب به این دو عقبه چه تدبیری باید اندیشید و اگر تا به حال این پیوند برقرار نشده چه باید چه کرد؟
** دکتر متولیان: حضرت علی علیهالسلام میفرماید دشمن نخوابیده است. دشمن برنامهریزی میکند. نشانه بیداری دشمن، برنامهریزی دشمن است. مقام معظم رهبری سالها پیش، از رسالت خواص نام میبرند، اما هنوز هم خواص خواب خونقشاب خوابند. خواص کار نمیکنند و این خیلی دردناک است. خواص در این مورد حاضر نیستند بیدار بشوند و ما از خواب بودن خواص لطمه سنگینی میخوریم. این در حوزه منابع انسانی یک آسیب است. در حوزه مدیریتی ما مهندسی و سیستم نداریم. خیلی بیبرنامه کار میکنیم؛ در حالی که غرب در تبلیغ، یک سیستم جامع طراحی شده و مدل دارد؛ مثلاً بر مبنای میکروپلتیک، میلها میل مردم ایران را سازماندهی کردهاند. بعضیها به ورزش علاقهمند هستند، شبکه ورزشی برای آنها دایره کرده است. لابهلای شبکه ورزشی هر چه میخواهند به جوان میدهند و ذهن او را میسازند. یکی به تفسیر قرآن علاقه دارد، دو کانال مستقیم برای ایران، کانال تفسیر قرآن پخش میکند. آقایی با لباس بدون یقه که دکمه بالایی را هم میبندد و داغ هم روی پیشانی دارد، برای مردم تفسیر قرآن میگوید. اتفاقاً خیلی هم بیربط نمیگوید. ترجمه فارسی قرآن را میگوید. مبنا را فهم ظاهری ما از قرآن میداند. یکی به سکس علاقه دارد، برای آن شبکه طراحی کرده و لابهلای سکس، ذهنش را نیز تخریب میکند. هر کس هر علاقهای داشته باشد برای او شبکه طراحی کرده است. من و شما چه کار کردیم؟ هیچی. بیایید نگاه کنید در مهندسی تبلیغی، چون تبلیغات ما مهندسی ندارد، چگونه آسیبپذیر است! باید دقت کنیم و در لایههای گوناگون، مهندسی رفتار و عملکرد خود را برنامهریزی کنیم. اکنون ما مهندسی ظرف و مظروف نداریم. ظرف ما ظرف غربی و مظروف آن دینی است؛ مثلاً بانک غربی و مظروف آن عقود اسلامی است. طبیعی است این کلیه پیوند نمیخورد. انتظار دارید از این تنور نان در بیاید؛ ربا در میآید. این کار مهندسی، ظرف و مظروف میخواهد تا این کلیه با این پیوند بخورد. گروه خونی باید یکی باشد. حضرت آقا فرمایشی دارند، اما «هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من»؛ هر کسی برابر ذهن خود تفسیر میکند. در زمان حضرت امام هم همین بود. الان هم همینجور است. این مهندسی هم نیاز به کارگروه ویژه دارد. مجموعه «کانون طلوع» مؤسسه امام خمینی قدسسره یکی از کارگروههای بسیار مثبت و ویژه در این زمینه است، اما کافی نیست. باید نظایر این کارگروهها به صورت مستمر مباحث گوناگون را بررسی کنند. نظیر این کانونها باید ایجاد شده و به عنوان کار گروههای دائمی اتاق فکر نظام بشوند. و مطالب آن در بدنه تصمیمگیری و اجرای نظام از قالب اندیشه به قالب برنامه و سیستم تبدیل شود.