تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۶:۲۹  ، 
کد خبر : ۲۳۴۰۵۰
گفت‌وگو با مصطفی معین

توسعه علمی شرط بقا (بخش اول)

مقدمه: دکتر مصطفی معین متولد 1330 در نجف‌آباد است. او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از فعالان ضد استبدادی بود و همواره در صحنه انقلاب حضور داشته است. وی پست‌های متعددی را پس از انقلاب اسلامی عهده‌دار بود. ریاست دانشگاه شیراز، نمایندگی مردم شیراز در نخستین و سومین دوره مجلس، وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت‌های هاشمی رفسنجانی و خاتمی. با دکتر معین در زمینه‌های متعددی از جمله جایگاه توسعه علمی، فعالیت‌های ایشان در خصوص توسعه و ارتقای علمی، و تاثیر توسعه علمی در رسیدن به توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و سایر مسائل مربوط به توسعه و آموزش عالی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در زیر می‌خوانید:

* جایگاه توسعه علمی در میان رویکردهای مختلف توسعه‌ای کجاست؟
** از تبعات علم، توجه به ظرفیت‌های مختلف مادی و معنوی و اهمیت یافتن مبانی و جوانب کارشناسانه و عاقلانه در مواجهه با مسائل مختلف جامعه است از این‌رو و برخورداری از رویکرد اخلاقی، خردمندانه و عادلانه نسبت به مسائل جامعه از جمله پیامدهای رویکرد علمی است و در نتیجه پرداختن به هر مشکلی با رویکرد علمی، کمک بیشتری به حل آن می‌کند با این نگاه توسعه علمی نقش محوری و پایه‌ای در مسائل و برنامه‌های مختلف توسعه‌ای دارد و بر پایه توسعه علمی جایگاه و نقش ابعاد دیگر توسعه مثل توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و صنعتی درست‌تر و واقعی‌تر تبیین می‌شود.
در واقع یکی از موضوعاتی که ما در کشورمان به آن کم‌توجهیم تاکیدهای مکرر قرآن کریم به اهمیت و جایگاه علم است که آن را مکمل ایمان و حتی مقدم بر آن قرار می‌دهد؛ یرفع الله الدین آمنوا منکم والذین اوتو العلم درجات. به این اعتبار اگر ما بتوانیم ایمان خود را پشتوانه کسب و ترویج علم قرار دهیم به توسعه و جهش علمی می‌رسیم که این در واقع همان رنسانس علمی است. پس راه میانبر توسعه این نیست که مثل یکصد سال گذشته فقط نفت خام صادر کنیم که تنها به توسعه خام و وابستگی بیشتر اقتصادی و فرهنگی کشور منجر می‌شود راه میان‌بر به کار بستن اندیشه، علم و تجربه در سطح ملی برای رفع تنگناها و حل مسائل توسعه‌ای است؛ یعنی همان راهبردی که در دولت اصلاحات هم دنبال می‌کردیم توسعه علمی شرط بقا.
* آیا توسعه تعارضی با مبانی دینی ما ندارد؟
** نه، به نظر من توسعه اگرچه مفهومی جدید است اما می‌تواند با مبانی دینی سازگار باشد. این رویکرد چیزی است که از دوره دانشجویی هم در ذهنم بود. از همان زمان من تعارضی بین کار و تلاش علمی و دینداری نمی‌دیدم. شاید این یک تصویر ساده و اولیه از محوریت علم در توسعه و سازگار بودن آن با دینداری بود. آن زمان دانشجویانی بودند که هم عضو انجمن اسلامی بودند هم در عرصه‌های علمی فعال بودند و هم نسبت به جامعه و طبقات محروم آن نیز احساس مسئولیت و ادای دین می‌کردند و من هم به این نگاه باور داشتم. بعدها هم چه به عنوان یک معلم در دانشگاه و چه مسئول اجرایی در دولت به همین دیدگاه معتقد بودم و هستم و تلازم اینها را عملی، موثر و مفید می‌دانم. می‌توان هم یک مسلمان واقعی و فعال بود هم کار علمی جدی کرد و هم به نحو تاثیرگذار در عرصه اجتماعی خدمت کرد.
* شما مدت‌ها در سمت‌های اجرایی فعال بودید، خود شما چه گامی برای توسعه برداشتید؟
** زمانی که در مسئولیت وزارت قرار گرفتم دوست داشتم نگاه علمی و توسعه‌ای را به برنامه تبدیل و اجرا کنم. در دوره اول وزارت که در سال‌های 68 تا 72 در دولت آقای هاشمی بود مشکلات بسیاری وجود داشت. دوران بازسازی بود و از دوره رکود و تعطیلی دانشگاه‌ها هم مشکلات و کاستی‌های بسیاری بر جای مانده بود. دغدغه‌هایی نسبت به تحقق عدالت در آموزش عالی وجود داشت و اینکه باید آموزش عالی به عنوان یک حق به اقصی نقاط کشور برود. سیاست ما این بود که در هر استان حداقل یک دانشگاه حضوری و یک دانشگاه نیمه حضوری وجود داشته باشد، ضمن اینکه از مشارکت و سرمایه‌گذاری بخش غیر دولتی هم در آموزش عالی استقبال می‌کردیم.
بر این اساس سیاست ما در آن دوره گسترش کمی آموزش عالی، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و کادرسازی بود. در آن دوره نزدیک به 4 هزار نفر در دوره‌های دکترای تخصصی در داخل و در رشته‌هایی که در ایران دکترا نداشت در خارج کشور پذیرفته و اعزام شدند. تلاش من در دور دوم مسئولیتم در وزارت علوم (بین سال‌های 76 تا 82) با توجه به تجربیات گذشته و اینکه مشکلات جنگ و مسائل آن تا حدودی رفع شده بود بیشتر بر توسعه کیفی آموزش عالی، تقویت زیرساخت‌ها و تحول ساختاری جهت ارتباط بیشتر دانشگاه با جامعه و دولت بود. این امر کاربردی کردن همان مفهوم توسعه علمی در سطح دستگاه متولی آموزش عالی و پژوهش کشور بود که براساس آن می‌توانستیم در دانشگاه که خود یک جامعه کوچک از فرهیختگان است نسبت به جامعه پیرامونی خود به شناخت و تحلیل دقیق و علمی دست یابیم.
این شناخت که بر پایه پژوهش و مطالعات کارشناسانه است می‌تواند به ارائه راه‌حل‌های علمی برای رفع معضلات و مشکلات مبتلا به کشور بینجامد و با آینده‌نگری مسائل و مشکلات را پیش‌بینی و مدیریت کند و در واقع عقلانیت و فهم علمی را مبنای شناخت مسائل عام و خاص کشور و حل و فصل آنها قرار دهد. برآوردن این‌گونه انتظارات علمی و اجتماعی نیازمند انجام یک تحول ساختاری و بنیادین در دستگاه علمی کشور بود. بر این اساس چندین بند برنامه‌ای که من در مجلس پنجم و برای دولت هفتم به آقای خاتمی تقدیم کردم به همین تحول ساختاری در آموزش عالی برمی‌گشت.
هدف این بود که این برنامه هم متناسب با تحولات ساختاری نظام علمی و تحقیقاتی و فناوری در ایران و جهان باشد و هم اینکه تعهدی برای من و همکارانم باشد که نسبت به تحقق آن پیگیری و تلاش کنیم. از همان اوایل کار در شهریور و مهر 76 جلسات متعددی ابتدا بین من و معاونان وزارت سپس در سطح رئیسان و مدیران دانشگاهی صورت گرفت و نزدیک به دو سال ادامه یافت که برای کاربردی کردن و اجرایی کردن همین رویکردها بود. بر این اساس 10 پروژه مطالعاتی در ستاد وزارت و در سازمان پژوهش‌های علمی و صنعتی ایران و برخی دانشگاه‌ها تعریف شد. در یکی از این پژوهش‌ها ساختار نظام آموزش عالی در 21 کشور مختلف اعم از کشورهای توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته مورد بررسی قرار گرفت.
نتیجه این مطالعات ماده 99 برنامه سوم توسعه کشور را شکل داد که اساس آن ایجاد تحول ساختاری در نظام آموزش عالی کشور در جهت انسجام‌بخشی به سه مقوله آموزش عالی، تحقیقات و فناوری و ایفای نقش موثرتر نهاد دانشگاه در برنامه توسعه کشور بود. با تصویب این قانون عنوان وزارت فرهنگ و آموزش عالی به علوم، تحقیقات و فناوری تغییر یافت و ظرف یکسال وزارتخانه موظف شد لایحه شرح وظایف و اختیارات قانونی جدید را به مجلس تقدیم کند. در سال 1379 وزارت جدید رسما با حضور آقای خاتمی رئیس‌جمهور افتتاح شد و لایحه شرح وظایف آن قریب به اتفاق آرا در دولت تصویب گردید و با اکثریت قاطع آرا در مجلس رای آورد. در دل آن قانون شورای عالی علوم تحقیقات و فناوری پیش‌بینی شده بود که ریاست آن با رئیس‌جمهور و نایب رئیسی وزیر علوم و تحقیقات فناوری و دبیرخانه آن در خود وزارت بود.
ترکیب اعضای آن طوری بود که به جز وزیر و تعدادی از معاونان، وزرای صنعتی و خدماتی و اقتصادی، رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و... به انتخاب دولت حضور داشتند که باعث ایجاد نوعی نگاه مشترک و علمی در مدیران کلان کشور می‌شد. در شورای نگهبان گفتند که این کار از آنجا که با آیین‌نامه داخلی شورای عالی انقلاب فرهنگی که زیر نظر رهبری است مغایرت دارد، از این‌رو با قانون اساسی هم در تعارض است. من این نظر را درست نمی‌دانستم چون ما براساس ماده 99 برنامه سوم توسعه کشور این لایحه را تدوین کرده بودیم که خود شورای نگهبان هم قبلا قانون برنامه سوم را تصویب کرده بود. این مواضع در رسانه‌ها اعلام شد و با آقای جنتی هم دیداری داشتم که به نتیجه نرسید.
سرانجام موضوع را با رهبری در میان گذاشتم و ایشان دستور دادند که کمیته‌ای مرکب از خود من و نماینده شورای نگهبان و نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی به این موضوع رسیدگی کنند. ابتدا بنا شد که نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی آقای دکتر حسن حبیبی باشد که ایشان با وجودی که رای هم می‌آورد و موافق نظر ما هم بود در پذیرش مسئولیت تردید کرد و آقای دکتر ولایتی بی‌درنگ کاندیدا شد و رای آورد. نماینده شورای نگهبان هم آقای صادق لاریجانی بود و از ابتدا مشخص بود که در آن کمیته آرا دو به یک است. وقتی دیدم که جلسات این کمیته به جایی نمی‌رسد و من نمی‌توانم برنامه‌ای را که اعلام کرده بودم و بر پایه آن از مجلس رای اعتماد گرفته بودم پیش ببرم و اجرای آن را هم یک وظیفه اخلاقی و قانونی می‌دانستم در دوم شهریور 1382 استعفا دادم.
این یکی از دلایل استعفای من بود و دلیل دیگری که موجب استعفای من شد نخست عدم رعایت حرمت دانشگاه و دانشجو و حمله گروه‌های فشار به دانشگاه در آن سال بود و دیگری هم تداخل کار دستگاه‌های دیگر و شورای عالی انقلاب فرهنگی در آموزش عالی. البته گویا روی خود من هم حساسیت‌هایی وجود داشت چرا که پس از من و در فضایی که ایجاد شده بود این قانون با تغییراتی به تصویب شورای نگهبان رسید. هرچند موادی را که معتقد بوند با اختیارات شورای عالی انقلاب فرهنگی تداخل دارد حذف کردند اما ساختار کلی قانون حفظ شد و به سلامت از این کشمکش‌ها عبور کرد هر چند اجرای قانون جدید در دولت کنونی بر زمین ماند و با تشکیل معاونت فناوری در ریاست جمهوری بر میزان دخالت‌ها و موازی‌کاری‌ها هم افزوده شد.
* ممکن است در مورد مفاد این لایحه توضیحات بیشتری بدهید؟
** شعار محوری ما در دولت اصلاحات توسعه علمی، شرط بقا بود که در مورد آن یک سمینار علمی هم برگزار کردیم. برای توسعه تعریف‌های زیادی شده است و شاید برای آن نتوان تعریف واحدی در ادبیات علمی و دانشگاهی یافت اما به هر حال در تعاریف جدید توسعه در جهان گرایشی به سمت دانش‌مداری و توسعه انسانی به وجود آمده است. اگر جوهر توسعه، گسترش منابع مادی و معنوی جامعه باشد امروز گسترش سرمایه‌های طبیعی و فیزیکی در جامعه محصول گسترش سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی به شمار می‌آید و این یعنی اهمیت و محوریت دانش و کاربرد دانش در هر چهار وجه توسعه. با این تعریف باید دانشگاه تبدیل به کانونی شود که مهمترین هدفش توسعه همه جانبه کشور است و توسعه انسانی به معنای تربیت کادر تخصصی مورد نیاز جامعه بخش محوری آن است.
در این جهت هدف دیگر توسعه علم و فناوری به معنای تحقیق، پژوهش، نوآوری و ارتقای بهره‌وری در تولید و خدمات، صنعت، کشاورزی و مدیریت کلان کشور است. البته ابعاد دیگر توسعه متوازن و پایدار و مسئولیت اجتماعی دانشگاه هم این ضرورت را ایجاب می‌کند که دانشگاهیان نسبت به مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه خود حساس باشند و با نگاه علمی و کارشناسانه برای حل مسائل آن راهکار بیابند. این مهم را در دوره وزارت، در قالب دو سخنرانی کلیدی در جهت تحقق مفاد آن لایحه مطرح کردم که در کتابی با عنوان چه حاصل توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
عنوان یکی از این سخنرانی‌ها پیش‌نیازهای توسعه علمی کشور بود که در پانزدهم دی 1379 در فرهنگستان علوم ایراد شد و عنوان دیگر موانع توسعه علمی ایران بود که یک سال بعد در دانشگاه صنعتی شریف ارائه گردید. بنا به آن مطالب پیش‌نیازهای توسعه علمی در این عناوین خلاصه شده است: همسویی و تناسب فعالیت‌های علمی با مبانی و باورهای دینی ـ شناخت منابع، موقعیت‌ها و امکانات جهانی و ملی. برای نمونه ما در آن دوره از وزارت متوجه شدیم که ایتالیا هشت سال پیش از ما عنوان و ساختار وزارت علومش را به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تغییر داده است.
در واقع فهمیدیم که طرح تحول ساختاری که در آن دوران ارائه شد در جوامع توسعه یافته ایده‌ای جدید و در حال اجراست. ـ تقویت روحیه علمی در جامعه از طریق راهکارهایی چون آمادگی برای ورود به چالش‌هایی در حوزه‌های علم و فناوری و آموزش عالی با تکیه بر شناخت مسائل نوین آموزش در دنیا و ایران و... من در آن رویکردها پس از طرح مقدمات نظری از این دست سراغ راهبردها و راهکارها رفته‌ام. برای نمونه سیاست در خدمت علم به عنوان یک راهبرد مطرح شده است. در ایران علم در خدمت سیاست، سیاست در خدمت قدرت و انسان نیز در خدمت هر دوی اینهاست. این چیزی است که دقیقاً باید برعکس باشد. بنا نیست که سیاست از علم سواری بگیرد بلکه باید در خدمت علم باشد و همه باید دانشگاه را از خود بدانند.
دانشگاه نهادی در خدمت علم و جامعه است یک نهاد ملی و بین‌المللی است که از میراث مشترک بشری که علم است پاسداری و آن را تقویت و تولید می‌کند. علم در خدمت عدالت هم خود یک راهبرد مهم است که در آن عدالت در خدمت رشد و تعالی انسان و توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تعریف می‌شود. به طور خلاصه برای توسعه علمی راهبردهای زیر مورد توجه است: رشد و تعالی جامعه، فقرزدایی، تحقق عدالت اجتماعی و دیگر آرمان‌های ملی، اسلامی و انقلابی. به این معنا دستیابی به همه اینها وابسته به توجه اساسی به توسعه علمی است. راهبرد دیگر همگانی کردن علمی است. این مباحث در دین ما بسیار مورد تاکید است و دستاوردهای جدید بشری نیز موید آنهاست.
راهبردهای دیگر ارتقای مدیریت اجتماعی، تربیت خودباوری، توسعه منابع انسانی و کاهش گسست‌های موجود در جامعه است؛ شکاف‌های عمیقی که در سطوح مختلف جامعه بین مردم و دولت وجود دارد از این جمله است. توسعه مشارکت عمومی در آموزش عالی و تحقیقات، جذب دانش ایرانیان و مسلمانان چه در داخل و چه در خارج از کشور هم از دیگر راهبردهای توسعه علمی است. در آن دو سخنرانی که در واقع گزارش کار وزارت بود پس از اینکه راهبردها را مشخص کردم به سیاست‌ها و برنامه‌ها پرداختم از جمله: 1- ارتقای کیفی دانشگاه‌ها و تنوع آموزشی، پژوهشی و خدمات تخصصی. 2- حفظ و بهبود شاخص‌های توسعه کیفی آموزش عالی. 3- ادامه ارزیابی مستمر رشته‌ها و برنامه‌ها و محتوای دروس.
4- تربیت و گسترش تحقیقات و آموزش‌های کاربردی. 5- اصلاح نظام پذیرش دانشجو. 6- تحول ساختاری در مدیریت آموزش عالی، پژوهش و فناوری. 7- انتقال وظایف و اختیارات قانونی این بخش به خانواده دولت با تشکیل شورای عالی علوم، تحقیقات و فناوری. 8- تمرکززدایی در امور اجرایی و تفویض اختیار به دانشگاه. در توضیح این بند باید بگویم که یکی از برنامه‌های مهم در دوره وزارت به خصوص در دولت آقای خاتمی، تمرکززدایی از وزارتخانه بود. به نظر من وزارت نقش پشتیبانی، نظارت و ارزیابی دارد و سایر امور در خود دانشگاه باید متمرکز باشد. این رویکرد استقلال دانشگاه را در پی داشت. مساله دیگر موضوعیت یافتن آزادی علمی به گونه‌ای است که استاد دانشجو و دانشگاهی کاملا احساس امنیت داشته باشند. این ایده‌ها و برنامه‌ها از زمان دولت اول آقای هاشمی آغاز شده بود.
در واقع با پیگیری تشکیل هیات‌های امنا در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی، نهاد ذی‌حسابی از ساختار دانشگاه حذف گردید و هیات امنا از سوی خود حسابرس تعیین می‌کرد. این مساله به لحاظ نحوه اداره مالی و اجرایی دانشگاه‌ها، یک نقطه عطف به شمار می‌آمد، چون دانشگاه جامعه‌ای از نخبگان علمی است و بر پایه این نظر باید بتواند خودش را اداره کند. در برنامه چهارم توسعه هم این موضوع پیگیری شد. در جلسات شورای فرابخشی برنامه چهارم توسعه که در بخش‌های فرهنگی و اجتماعی در وزارت علوم تشکیل می‌شد، استقلال مالی، اداری، سازمانی، استخدامی، معاملاتی، علمی، آموزشی و پژوهشی دانشگاه به رسمیت شناخته شد و دولت در جایگاه حمایت و پشتیبانی و نظارت و ارزیابی قرار گرفت.
در روند این جهت‌گیری یک اقدام مهم در سال‌های 81 و 82 انجام گرفت و آن انتخابی شدن مدیریت دانشگاه‌ها بود. بنا به این تصمیم مسئولیت انتخاب روسا که از جمله اختیارات وزیر بود طی آیین‌نامه‌ای به دانشگاه‌ها تفویض شد. براساس این آیین‌نامه انتخاب مدیر با نظرخواهی از شورای گروه شروع می‌شد به سطح شورای دانشکده می‌رسید و بعد در شورای دانشگاه به بحث گذاشته می‌شد و در آنجا با حضور نماینده‌ای از سوی وزیر برای نظارت انتخابات انجام می‌گرفت. در نهایت چهار نفر با رای مخفی انتخاب و به وزیر معرفی می‌شدند. وزیر با آنان گفت‌وگوی می‌کرد و بر پایه سوابق و صلاحیت‌های افراد و رای کسب شده یکی را برمی‌گزید و به شورای انقلاب فرهنگی می‌برد تا پس از تایید حکم برایش صادر کند.
ما طی دو سالی که این طرح را پیگیری می‌کردیم موفق به اجرای آن در 15 دانشگاه شدیم. ابتدا از دانشگاه ارومیه شروع کردیم که گرفتار مشکلات مدیریتی بود و این طرح کمک شایانی به ثبات مدیریت و کاهش بحران نمود. این دانشگاه تحت تاثیر شرایط منطقه مشکلات خاصی داشت. فردی که طی این طرح در دانشگاه ارومیه انتخاب شد رئیسی جوان و به روز و مقبول از نظر استادان و دانشجویان بود و چون تحمیلی نبود مقبولیت داشت انتخابی و در نتیجه پاسخگو بود توانست یک دوره کامل و موفق مدیریت کند و مشکلی هم پیش نیامد. بندهای دیگر سیاست‌ها و برنامه‌ها عبارت بود از: 9- تقویت پیوندهای قانونمند، موثر و پایدار میان دانشگاه‌ها مراکز پژوهشی و مراکز اجرایی.
10- ایفای نقش و مشارکت موثر نهاد دانشگاه و دانشگاهیان در نظام تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی کشور. 11- اهتمام هر چه بیشتر به توسعه شبکه همکاری‌های علمی ملی و منطقه‌ای. ما در آن دوره به صورت‌های مختلف سعی کردیم روابط علمی خود را با جهان توسعه دهیم. ارتباط و همکاری با یونسکو، آیسکو، آکادمی علوم جهان سوم، شبکه اجرایی سازمان‌های علمی جهان سوم، مرکز بین‌المللی فیزیک نظری و پروژه سزامی از جمله این قبیل روابط علمی بین‌المللی بود که تحرک علمی فراوانی پیدا کرد. 12- تقویت نظام ارزشیابی و اعتباربخشی آموزش عالی. در آن مباحث در خصوص موانع توسعه علمی ایران هم به مسائل فکری و فرهنگی، سیاسی ـ اجتماعی، اقتصادی و مدیریتی اشاره کرده بودم. در این میان، موانع فکری و فرهنگی از مسائل توسعه علمی به شمار آمده که به صورت تهدیدهای مختلف بروز یافته است از جمله:
1- در توسعه فرهنگی تاکید بر آفرینندگی، خلاقیت، بحث، گفت‌وگو، نقدپذیری، نقد از دیگران و مشارکت است. در فرهنگ عمومی ما به دلایل متعدد تاریخی و ساختاری این مولفه‌ها ضعیفند. 2- ضعف اعتماد به نفس و خودباوری. 3- تقلید و خودباختگی. 4- حیرت‌زدگی در برابر تحولات جدید علمی و فرهنگی غرب. 5- گسستگی از معارف فرهنگی و دینی. به نظر من اگر ما در صدر اسلام و قرون نخستین آن رنسانس عظیم علمی را داشتیم به دلیل فرهنگ و زمینه‌های مساعد فرهنگی و اعتقادی مردم نسبت به فریضه بودن آموزش و کسب علم بود که در آیات قرآن و سخنان پیامبر(ص) تکرار و تاکید می‌شد. مطالعه تاریخی ما به درستی نشان می‌دهد که دین در آن دوره پشتوانه توسعه و ترویج علم بوده است.
6- فریضه دانستن تنها برخی از علوم دینی و نه همه علوم. در سال 1365 من دبیر شورای مرکزی جهاد دانشگاهی بودم. با اعضای شورا خدمت مرحوم آیت‌الله منتظری رسیدیم. ایشان آیاتی از سوره نور (آیه 43) را خواندند و این‌گونه تفسیر کردند که علما فقط محدود به علمای دین نیست و منظور تمام کسانی است که به آموزش و تحقیق در علم می‌پردازند. با این نوع نگاه تمام متخصصان در دید قرآنی ما عالم یا به اصطلاح اهل علم هستند. 7- فقدان فرهنگ علمی و فنی در جامعه. 8- فقدان روحیه و فرهنگ کاوش و پرسش‌گری در جامعه. 9- فقدان فرهنگ تحقیق. 10- ضعف‌های مستمر در گفتمان علمی کشور اعم از نقد، بحث و تبیین نگرش‌ها و یافته‌های علمی در جامعه.
11- کم‌توجهی به ارزش زمان و فرصت‌های موجود در متن فرهنگ عمومی. ما نسبت به گذشت زمان حساس نیستیم برای نمونه شما اگر از کسی بپرسید تا شهر بعدی چقدر فاصله است معمولا به جای مسافت، زمان را به شما می‌گویند و به عنوان نمونه می‌گوید نیم ساعت. وقتی به مقصد می‌رسید متوجه می‌شوید که شاید گاهی چند برابر آن زمانی که به شما گفته شده بود طول کشیده است. این ناشی از بی‌توجهی فرهنگی ما به ارزش و گذر زمان است. معمولا جلسات ما، حتی جلساتی که در سطوح بالا تشکیل می‌شود حداقل با نیم ساعت تاخیر آغاز می‌شود و گاهی تاخیر کردن بخشی ار پرستیژ افراد به شمار می‌آید یعنی کسی برای اثبات برتری‌هایش سعی می‌کند بعد از بقیه برسد.
تاخیر و بی‌نظمی و اتلاف وقت برای ما ضد ارزش که نیست هیچ گاهی هم ارزش است. در فرهنگی غربی ontime به معنای سر ساعت و دقیقه در جلسات شرکت کردن است و intime تاخیری در حد یک یا دو دقیقه است که نوعی بی‌توجهی به ارزشمندتری سرمایه انسان که دقایق زندگی اوست و خلف وعده و نداشتن نظم و دیسیپلین است. توسعه پیش از آنکه صرفا اقتصادی باشد یک امر فرهنگی است و نیاز به زمینه‌های مساعد فرهنگی و اجتماعی دارد. با فرهنگ عمومی و مدیریتی موجود سخت می‌توان به توسعه اندیشید شاید حتی بتوان گفت توسعه فرهنگی مقدمه هر شکلی از توسعه است.
12- فقدان شرایط درونزای توسعه فرهنگی و علمی. در این زمینه می‌توان از مصرف‌گرایی حتی در محدوده علم و فناوری که متاثر از فرهنگی مصرف‌گرای عمومی است نام برد. ما بیشتر مصرفی هستیم تا تولیدی. تولید فکری هم نداریم مجبوریم نفت بدهیم و تولید فکری، علمی و تکنولوژی غرب را وارد کنیم چون تولیدکننده نیستیم و به مصرف عادت کرده‌ایم. 13- ضعف نهادهای ارتباطی علمی در کشور که سازوکار جذب و هضم علوم و فنون جدید را محقق نکرده‌اند. نهادهایی چون انجمن‌های علمی و تخصصی، پارک‌های علم و فناوری که در سال‌های آخر مسئولیت من در وزارت، برنامه‌های آن آماده شد و به تدریج به اجرا درآمد.
از جمله چالش‌ها و آسیب‌های دیگر وجود موانع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مدیریتی است. یکی از چالش‌های مدیریتی ما این است که در دانشگاه‌های کشورهای صنعتی معمولا دولت‌ها فقط 40 تا 50 درصد بودجه دانشگاه را تامین می‌کنند باقیمانده آن را خود دانشگاه با خدماتی که به جامعه و صنعت می‌دهد اعم از خدمات پژوهشی، آموزشی، فنی، مشورتی و دیگر خدمات تخصصی ـ تامین می‌کند. البته بخش کمی از آن هم از طریق دریافت شهریه است و درصد قابل توجهی از هزینه‌ها هم با هدایا و کمک‌های افراد متمکن تامین می‌شود.
* به نظر شما چگونه می‌توانیم از طریق توسعه علمی به توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برسیم؟
** این موضوع تنها یک بحث نظری و انتزاعی نیست بلکه مبحثی راهبردی و کاربردی هم هست که در همان زمان مورد تحقیق و مطالعه قرار گرفت و برای آن برنامه‌ریزی شد و به صورت قانونمند با شعار توسعه علمی، شرط بقا روند اجرایی خودش را آغاز کرد. به یکی دو مورد از تجربه‌های عملی خودم قبل از اجرای این برنامه اشاره می‌کنم: پروفسور عبدالسلام که اولین جایزه نوبل را در بین مسلمانان گرفت معتقد بود ایران به خاطر استعدادهای انسانی و منابع سرمایه‌ای که در اختیار دارد اولین کشوری است که می‌تواند در بین کشورهای اسلامی به توسعه دست یابد. من در دوره اول وزارتم یعنی در فاصله زمانی 72-1368 همکاری‌های نزدیکی را با وی در قالب آکادمی علوم جهان سوم و مرکز بین‌المللی فیزیک نظری در تریست ایتالیا شروع کرده بودم.
ایشان معتقد بود که یکی از علل عدم دستیابی به توسعه در کشورهای توسعه نیافته عدم استمرار برنامه‌ها و سیاست‌های کلان توسعه‌ای است و این به خاطر عدم ثبات مدیریت‌هاست. عدم ثبات مدیریت‌ها نیز به دلیل سیاسی‌کاری‌ها و بحران‌های سیاسی است. در واقع برای گذر از توسعه علمی به توسعه سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی باید نخست ایده آن را پیدا کرد سپس آن را به برنامه تبدیل کرد و در نهایت آن را مدیریت کرد و پیش برد. در اینجا آن ایده و طرح آماده و به برنامه هم تبدیل شد و اجرای آن هم در دولت اصلاحات شروع شد، اما به قول پروفسور عبدالسلام عدم استمرار مدیریت اجازه تداوم و تحقق آنها را نداد. به یاد دارم که در سال‌های 69-1368 یک جزوه حدودا 100 صفحه‌ای از آقای مجید رهنما که اواسط دهه 40 وزیر علوم بود به دستم رسید.
این جزوه بسیار برای من قابل استفاده بود و جدا از اینکه خیلی از دیدگاه‌های علمی آن مشترک بود اما برخی از آنها هنوز تازگی داشت و برای زمان ما هم قابل استفاده بود. پس طبیعی بود که من در این حلقه تاریخی باید نسبت کاری خودم را به عنوان یک مسئول با آنچه در گذشته ایران، در جهان و در جوامع نظری خودمان رخ داده است پیدا کنم چون مساله تنها داشتن دیدگاه و رویکرد نیست بلکه امکان پیش بردن یک برنامه برای توسعه علمی هم مهم است. تعریف و مفهوم توسعه علمی و نسبت آن با سایر ابعاد توسعه در اسناد مختلف آمده هر چند این تعاریف، متفاوت است. در این میان سعی کردیم که با بهره‌گیری از ایده‌ها، تعاریف، نهادها، سازمان‌های علمی بین‌المللی و کارهایی که در دیگر کشورها انجام شده بود به تعریف توسعه علمی بپردازیم.
در کنفرانس مهم علمی از سوی یونسکو در آن سال‌ها برگزار شد یکی در سال 1998 در پاریس به نام کنفرانس جهانی آموزش عالی در قرن 21 و دیگری یک سال بعد در بوداپست به نام کنفرانس جهانی علم در قرن 21 و تعهد دولت‌ها. در این دو مجمع جهانی به خصوص از آن جهت که در سال‌‌های پایانی قرن بیستم برگزار می‌شد بیانیه‌هایی صادر شد که از اسناد کلیدی در زمینه توسعه علمی است و برای تحول علمی و تکنولوژیک جهان در آستانه قرن بیست و یکم، رهیافت‌های جدیدی مطرح شد.
ما در این دو کنفرانس شرکت فعال داشتیم و بیانیه‌های آنها را در دستور کار اجلاس مدیران و روسای دانشگاه‌ها قرار دادیم که پیرامون آن گفت‌وگو و تبادل نظر کنند. در یکی از این جلسات فدریکو مایور مدیرکل وقت سازمان یونسکو هم حضور داشت و نظرات خود را مطرح کرد و در جلسه دیگری هم ماتسورا مدیرکل بعدی یونسکو حضور پیدا کرد از دیدگاه یونسکو تاکید بر آن است که نگاه ما به امر توسعه جهانی و عمل مایور می‌باشد.
* ممکن است درباره این بیانیه بیشتر توضیح دهید؟
** این بیانیه‌ها چالش‌هایی را که آموزش عالی در قرن 21 با آن مواجه می‌شود مطرح می‌نماید. یکی از این چالش‌های جدید توده‌ای شدن دانشگاه است که از نیمه دوم قرن بیستم آغاز گردیده است. در سال 1960 تا 1995 تعداد دانشجوها در دنیا 6 برابر افزایش داشته است و به 80 میلیون نفر رسیده است. خود ما اول انقلاب در ایران 175 هزار دانشجو داشتیم که اکنون به سه میلیون و نیم رسیده است. پیش‌تر طبقات ثروتمند و فرزندان آنان به دانشگاه دسترسی داشتند ولی امروز قشرهای متوسط و طبقات محروم هم وارد دانشگاه می‌شوند.
دیگر اینکه رسالت دانشگاه در جامعه جدید فقط یک رسالت علمی ـ آموزشی و پژوهشی نیست بلکه این رسالت بعد تربیتی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و جهانی هم پیدا کرده است و باید این رسالت‌ها خود را در برنامه‌ها و زندگی مردم هم نشان دهد. دانشگاه دیگر برج عاج روشنفکری یا طبقات اشرافی نیست بخشی از روند تحولات جامعه است و در این میان از دانش‌آموخته دانشگاه هم انتظار می‌رود که در جامعه در صنعت و در فرهنگ مشکلی را حل کند. یکی از نتایج علمی و کاربردی این تحول آن است که آموزش‌ها و پژوهش‌های میان‌رشته‌ای رو به گسترش گذشته است. در دنیا رشته‌ها هم می‌شوند و هم به همدیگر نزدیک می‌شوند درست برخلاف کاری که در ایران انجام شده و رشته‌های گروه پزشکی و پیراپزشکی را از سایر شاخه‌های علوم جدا کرده‌اند.
دانشگاه می‌تواند و باید چهارراه ارتباط و همکاری با دولت، جامعه، صنعت و نخبگان باشد. در کنفرانس بوداپست راهبردهایی در مورد توسعه مطرح شد که درخور توجه جدی است از آن جمله: علم برای دانش و دانش برای پیشرفت ـ علم برای ایجاد صلح و توسعه ـ علم برای برطرف کردن نیازهای اساسی بشر یعنی مسکن و غذا و اشتغال و رفاه ـ علم برای محیط زیست و توسعه پایدار. شاید بدانید که ایران پس از آمریکا و چین سومین کشوری است که تولید آلودگی در فضا می‌کند که اگر این میزان آلودگی را به نسبت جمعیت و تولید ناخالص ملی محاسبه کنیم اولین کشور آلاینده محیط زیست جهانی می‌شویم. خود این مبحث جدیدی است.
در واقع با این نگاه توسعه علمی زمینه‌ساز توسعه همه جانبه متوازن و پایدار جامعه به شمار می‌آید پس توسعه علمی را می‌توانیم با این مقدمات به این صورت تعریف کنیم: تولید علم و به کارگیری نتایج آن و دستیابی به روندها و تکنیک‌های جدید برای بهبود و ارتقای زندگی مردم در همه سطوح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. یکی دیگر از تعاریف توسعه علمی، افزایش توان آینده‌نگری، پیش‌بینی و مدیریت تحولات آتی است چرا که جامعه جهانی به دلیل پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک و ورود به عصر ارتباطات و جامعه اطلاعاتی دچار تحولات عمیق و تغییرات پر شتاب در همه حوزه‌ها شده است. اگر جامعه‌ای بتواند به آینده‌نگری و پیش‌بینی علمی مجهز شود خواهد توانست از تنگناها و بحران‌های مختلف نیز پیشگیری کند.
در علم طب اساس کار بر پیشگیری است تا درمان. سیاستگذاران و دولتمردان یک جامعه هم باید حکیمانه آینده‌نگری و قدرت پیشگیری داشته باشند. ما تنها در زمینه تکنولوژی‌های کلاسیک ممکن است با دنیا فاصله داشته باشیم اما در عرصه‌هایی که مانند تازه به آنها پرداخته است مانند بیوتکنولوژی و تکنولوژی ناتو می‌توانیم خود را آماده کنیم که خیلی عقب نمانیم. حال به این زمینه مجموعه‌های دیگری از ظرفیت‌های تحول و نوآوری را اضافه کنیم: نسبت بین توسعه علمی و محیط زیست، نسبت بین توسعه علمی، مدیریت و توانمند شدن جامعه و دولت، نسبت بین توسعه علمی و رشد شهروندی، نسبت بین توسعه علمی و حقوق بشر حقوق اساسی ملت، نسبت بین توسعه علمی و جنبش‌های اجتماعی، نسبت بین توسعه علمی و ارزش‌های اخلاقی، نسبت بین توسعه علمی، عدالت، آزادی و... بنابراین تعریف توسعه در طول زمان تغییر کرده است.
زمانی صنعت در تعریف توسعه محوریت داشت بعد اقتصاد مبنا شد پس از آن توسعه انسانی مطرح شد و امروز صحبت از توسعه سرمایه‌های اجتماعی و سرمایه فرهنگی است. این اواخر در برنامه چهارم توسعه دانایی‌محور مطرح شد که مفهوم درست و علمی آن دانش‌محور بودن است نه تنها دانایی‌محوری. این موضوع را آن زمان هم تذکر دادم، اما مسئولان سازمان مدیریت و دولت عنوان دانایی‌محوری را ترجیح دادند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات