تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۲ - ۰۲:۳۱  ، 
کد خبر : ۲۶۱۲۷۸

بایستگی تحریف‌زدایی از نهضت عاشورا


محمدصادق مزینانی

در دین‌ها و کیشهای پیشین، یهود، نصارا و... باژگون‌سازی آموزه‌ها، هدفها، واژگان و گردانیدن سخن از جای خود، کنار گذاردن، کنار کشیدن، روی داده است؛ برای هدفها و برنامه‌های ویژه:

«یحرفون الکلم من بعد مواضعه...»

سخنان خدا را جا به جا می‌کنند، پس از آن که جای هر سخنی را می‌شناسند.

در اسلام نیز، البته با این فرق که اسلام در حصار نگهبانان تیزنگر و هشیار بوده و هست و هماره، کسانی بوده و هستند که هرگونه دست آلوده‌ای را از ساحَت آن دور بدارند و هرگونه غبار را از سیمای آن بزدایند و از گوهر و بنیاد آن، پاسداری کنند:

«... فان فینا اهل البیت فی کلّ خَلَف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین.»1

زیرا در خاندان ما اهل بیت در هر عصر، جانشینان عادلی هستند که از واژگونه‌سازی و تحریف آموزه‌های دینی، از سوی غالیان، به خود بستن باطل‌گرایان و بدمعنی کردن نادانان، باز می‌دارند.

سخن ما در این نوشتار، درباره رویداد عاشوراست. آیا رویداد عاشورا، آن‌گونه که بوده و رخ داده، به تمام و کمال و با همه جنبه‌ها و زاویه‌ها، به دست به ما رسیده و یا دستکاری شده و چهره غبار گرفته و کدری از آن، فرا روی ماست؟

شماری از اهل نظر، بر این باورند که این رویداد، چون گزارش‌گران و راویان همه‌سونگر، تیزهوش، شجاع و خردورزی بسان امام سجاد(ع) زینب کبری و... داشته، از هرگونه باژگونگی و تحریف برکنار مانده است. اینان، شجاعانه و تیزنگرانه، با تمام وجود، در غوغای تبلیغاتی حکومت سیاه و تاریک یزید، به پا خاستند و با خطبه‌های رسا و روشن‌گر، نگذاشتند در این فتنه‌انگیزی گرد و غباری چهره قیام راستین حسین بن علی(ع) را بپوشاند و قیام را و چهره زیبا و رخشان آن را زشت و کدر بنمایانند.

و شماری بر این نظرند که رویداد عاشورا هم، بسان بسیاری از رویدادهای تاریخی، دچار دگرگونی شده و دستهای آلوده حکومت‌گران اموی، آن را واژگونه ساخته‌اند و آنچه ما در آیینه تاریخ می‌بینیم آن نیست که رویداده است.2 بلکه انگیزه برای دستکاری و کدر نمایاندن چهره زیبای حماسه‌آفرینان کربلا، وارونه جلوه دادن تک‌تک رویدادها، پوشاندن جنایتها، آدمکشی‌ها، وحشی‌گریهای سپاه باطل، جوانمردیها، مهرورزیها، زیباییها و رخشانیهای سپاه حق، از هر رویدادی بیش‌تر بوده است؛ چرا که این حماسه بزرگ و روایت آن در درازای تاریخ و در همان برهه روی دادن آن، برای حاکمان ستم، مایه دردسر و نگرانی بوده است. از این روی، از همان آغاز قیام، امویان، به تکاپو می‌افتند، تا این زلال را گل‌آلود بنمایانند و نگذارند کسی به زلال این جریان و جوی همیشه جاری و چشمه همیشه جوشان، راه یابد و تشنگی خود را فرونشاند.

در این جریان‌سازی، دروغ‌پراکنی و فتنه‌گری، با گوناگون انگیزه‌ها، از سوی نادانان و فریب‌خوردگان دشمن در لباس دوست نیز، تحریفهایی در روایت رویداد عاشورا افزوده می‌شود و زوایای فاجعه دامن می‌گسترد و اندیشه ناب، بی‌آمیغ و زلال حسین بن علی(ع) به قربانگاه برده می‌شود و به گفته شهید مطهری، افزون بر شهادت تنِ آن بزرگوار، اندیشه آن بزرگ والاتبار نیز، به زیر تیغ جلاد می‌رود و قربانی می‌شود.3 و باژگونه جلوه دادنِ رویداد عاشورا، مصیبتی بر مصیبت کربلا افزود و به گفته محدث نوری، مصیبتی بزرگ‌تر از مصیبت کربلا.4

با بررسی و درنگ روی متنها و کتابهایی که به این رویداد ویژه شده و پرداخته‌اند، بر هر ژرف‌نگر و درنگ‌ورزی، روشن می‌شود که آنچه فراروی ما قرار گرفته زیر عنوان تاریخ عاشورا، از زوایایی دستخوش طوفان تحریف قرار گرفته و نکته‌های درس‌آموز و عبرت‌انگیز آن، واژگونه، کدر و فرو رفته در گردابی از خرافه‌ها، عرضه شده است.

روشن است که نمایاندن چهره راست و راستین کربلا و نهضت امام حسین(ع) نیاز همه آنی و همیشگی جامعه ماست و جامعه شیعی و اسلامی، بدون این چشمه زلال و آبشخور و فرات همیشه جاری، می‌پژمرد و از هستی فرو می‌افتد. از این روی، نیاز است که نهضت تحریف‌زدایی، آغاز شود، تا:

1. دشمن نتواند از الگو شدن عاشورا جلوگیری کند. زیرا این چشمه، اگر همیشه و همه‌گاه، زلال و شفاف بجوشد و جاری شود، تشنگیها را فرو می‌نشاند و روح و روان انسانهای جویای کمال را پر و بال می‌دهد و از پژمردگی و افسردگی به در می‌آورد و آینده روشنی را برای او در افق نمایان می‌سازد.

2. گرفتار آمدگان در تارهای عنکبوتی تحریف، زمین‌گیرشدگان در باتلاق دروغ و فریب رهایی می‌یابند و راه روشن کمال و سعادت را پیش می‌گیرند.

3. امروزه مذهب‌ستیزان و مخالفان نهضت عاشورا و آیین ناب اسلام عاشورایی، درآوردگاهی سهمگین، رودرروی عاشورائیان قرار گرفته‌اند، هیچ راه گریزی ندارند، جز این که با بزرگ‌نمایی سخنان سخیف، بی‌پایه، به دور از خود و ناسازگار با مبانی اعتقادی، مردم را از پیرامون رایت عاشورا دور کنند.

حادثه بزرگ عاشورا، الگوی ما در تمام زوایای زندگی، فراز و نشیبها، بویژه در عرصه رفتار سیاسی است. با تحریف، نه تنها عاشورا و خیزش بزرگ حسینی، از الگو بودن می‌افتد که ممکن است، به جای چراغ راه شدن و رهاندن انسان جویای کمال از شبهای تار و تاریک، مایه گمراهی شود و این پدیده حق‌نما، حق‌پوش گردد.

مگر این پندار و گمان که قیام امام حسین از اسرار الهی و ویژه آن حضرت است، یا کفاره گناهان شیعیان است، نتیجه‌ای جز این دارد؟

بی‌گمان، با تحریف نخست، عاشورا را از الگو شدن به کنار داشته‌ایم و آن را از کارایی و نقش‌آفرینی در عرصه‌های فردی و اجتماعی به دور داشته‌ایم.

و با تحریف دوم، آن را به سنگری برای بزه‌کاران و مرزشکنان، دگر کرده‌ایم.

امام حسین(ع) که با قیام خود به همگان فهماند، در برابر ستم ایستادن، با واژگونه جلوه دادن چهره اسلام در افتادن، تباهی‌آفرینان را از صحنه به در کردن و رسوای عام و خاص ساختن، وظیفه‌ای است همگانی، نه ویژه او، حال شماری از دنیامداران راحت‌طلب، گرفتار چرب و شیرین دنیا، وقتی می‌بینند، ابراز علاقه به حسین(ع) باید با میدان‌داری و وظیفه‌بانی همراه باشد. از آن‌جا که اینان مرد این میدان نیستند، به این سخن سخیف پناه می‌برند که حرکت امام حسین(ع) ویژه خود آن حضرت و از اسرار الهی است و ما نمی‌توانیم و نباید در آن آوردگاه نقشی داشته باشیم.

تحریف‌گران دوم، از آن جا که اهل گناه و آلودگی‌اند و می‌بینند این آلودگی و تردامنی، با عشق به حسین(ع) سازگاری ندارد، به این سخن بی‌بنیاد روی می‌آورند و می‌گویند: حسین(ع) شهید شد، تا کفاره گناهان مردان و زنان شیعه شود!

اینان راه یهودان را پیش گرفته‌اند، همانان که خداوند از کار زشت تحریف‌گری آنان پرده برمی‌دارد و می‌فرماید:

«یحرّفون الکلم من بعد مواضعه.»

جای سخن را می‌دانند، از هدف تعالی‌بخش حسین‌بن‌علی(ع) آگاهی دارند و می‌دانند آن عزیز، چرا جان خود و عزیزانش را فدا ساخت و چرا به این آوردگاه پرخطر و سهمگین گام گذاشت و چرا به ذلت و خواری تن در نداد و... اما برای رهایی از دست وجدان و پرسشهای بی‌شمار مردم در ناسازگاری رفتارشان، با باورشان، دست به این تحریف بزرگ زده و با اسلام به رویارویی برخاسته‌اند.

شهید مطهری، این حرکت زشت و نفرت‌انگیز را این‌گونه تقسیم کرده است: 

«تحریف، از پشت خنجر زدن است. ضربت غیرمستقیم است که از ضربت مستقیم، خطرناک‌تر است. یهودیان، که قهرمان تحریف در تاریخ‌اند، همواره ضربتهای خود را از طریق غیرمستقیم، وارد کرده‌اند.»5

افزون بر اینها، آنچه در واژگونه‌سازی تاریخ عاشورا رخ داده، با اندک درنگی، ناسازگاری‌ آنها با علم و عقل روشن می‌شود. این حرکت شوم، عاشورا را که حرکتی خردورزانه و هماهنگ با معیارهای عقلی، دقیق و سنجیده بوده و از سوی خردمندترین انسان آن روزگار و همه روزگاران رهبری شده، حرکتی جاهلانه و نابخردانه جلوه‌گر می‌سازد و مایه رمیدگی خردمندان و دانشمندان که مورد خطاب امام هستند، می‌گردد.

کدام خردمند می‌تواند بپذیرد: «روز عاشورا هفتاد ساعت بوده»6 یا «لشکر ابن‌زیاد، یک میلیون و ششصد هزار نفر و همه از کوفه.»7 و...

این سخنان و طرح آنها در هر محفل و مجلس، سبب می‌گردد که هر انسان صاحب عقل و شعوری، از مجلسهایی که چنین تحریفهایی در آنها گفته می‌شود و از مجلسهای دیگر به همین گمان و پندار که جای همین سخنها و گفتارهاست، کناره‌گیری کنند، یا این که به عقیده ناروا روی آورند که این وادی، وادی عقل نیست که وادی جنون و عشق است! در حالی که در اسلام، عقل و عشق درهم آمیخته‌اند و جدایی‌ناپذیرند.

از این روی، برای در هم کوباندن و نقش بر آب کردن نقشه‌های شوم امویان جنایت پیشه، خود امام حسین(ع) و یاران، پیش از شهادت و حضرت زینب و امام زین‌العابدین(ع) پس از اسارت، با شیوه‌های گوناگون، در برابر تحریف‌گران ایستادند و دیگران را نیز به مبارزه‌ای همه‌سویه با آنان فرا خواندند.

در این نوشتار برآنیم که پس از اشاره به پیشینه تحریف و تحریف‌زدایی و رسالت عالمان دین در تحریف‌ستیزی، به گامهای بایسته علمی و عملی که باید در این راستا برداشته شود، اشاره کنیم:

پیشینه تحریف‌ستیزی

با نگاهی به تاریخ درمی‌یابیم که در برابر تحریف عاشورا، جریان تحریف‌زدایی از این حادثه بزرگ نیز، پا به پای تحریف‌پراکنی، هماره پرتکاپو بوده است.

کاروان اسیران، پس از حادثه غم‌انگیز و پر درد و اندوه عاشورا، بویژه چشم و چراغ آن، حضرت زین‌العابدین و غمگسار عزیزان حسین(ع) زینب کبری، عالمان و متفکران اسلامی، مدیحه‌سرایان، شاعران و خطیبان، با گوناگون شیوه‌ها در برابر تحریفها و تحریف‌گران ایستاده‌اند، تا چراغ راه و مشعل هدایت و کشتی نجات، حسین‌بن‌علی، همچنان فروزان و استوار بماند و امت اسلامی، بلکه همه انسانهای سرگشته و گرفتار در طوفان فتنه‌ها و حادثه‌ها را به ساحل نجات برساند و از مکتب حیات‌بخش اسلام پاسداری کند:‌

«انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.»

تلاش تلاش‌گران عرصه تحریف‌زدایی، بر دو پایه استوار بوده است:

1. بیان درست، روشن، رخشان، بی‌آمیغ و زلال هدف، پیام، روش و سیره امام و گونه رویارویی آن حضرت با دشمن و افشای جنایتها، ستمها، وحشی‌گریهای سپاه ابن‌زیاد و نقاب کنار زدن از چهره یزید و پیرامونیان وی.

2. افشار دروغها، پاسخ به سخنان ناروا و پیرایه‌هایی که امویان به عاشورائیان و آقا و سرور آنان امام حسین(ع) بسته بودند.

تحریف‌ستیزی کاروان اسیران

حرکت کاروان اسیران از کربلا به سوی کوفه و شام، با همه غم و اندوهی که برای امام زین‌العابدین و حضرت زینب و عزیزان فاطمه داشت، این خوبی و نقش مهم و بنیادی را نیز داشت که نقشه جارچیان حکومتی را در وارونه جلوه دادن قیام امام حسین(ع) نقش بر آب کرد و آموزه‌های راستین شیعی را پراکند و اسلام اموی را به انزوا راند و به مردم کوفه و شام و بین راه فهماند، آنچه معاویه و فرزند او از اسلام مطرح کرده‌اند، با اسلام ناب محمدی(ص) فرسنگها فاصله دارد. اسلامی که امویان مطرح کرده و می‌کنند، با شرک و کفر، دورویی و دغل، کشتار و غارت‌گری سازگاری دارد و می‌توان برپایه اسلام اموی با معصوم در افتاد، خاندان رسالت را برانداخت، فسق و فجور انجام داد و... .

در این کاروان بیدارگر، امام زین‌العابدین و حضرت زینب(ع) نخستین مشعل‌افروزان بیداری و مبارزه علیه تحریف عاشورا و قیام ابا عبدالله(ع) بودند. آن دو بزرگوار، قهرمانانه، با دروغ‌پراکنی امویان درافتادند و از تحریف جلوگیری کردند و به تحریف‌زدایی پرداختند.

امویان، پیش از عاشورا و آفریدن آن فاجعه بزرگ و حرکت شوم علیه زبان گویای اسلام و نماد راستین آن و پاسدار وحی، حضرت اباعبدالله(ع) تبلیغات و هیاهوی گسترده‌ای به راه انداختند و پس از خاموش کردن چراغ پرفروغ وحی در تاریکی مطلق و در شب‌ترین شب تاریخ، دروغ‌پراکنی و تحریف نهضت عاشورا را در حجم گسترده‌تری پی گرفتند و از هرگونه افترا بر آن حضرت دریغ نورزید. گفتند و پراکندند:

1. آشوب‌گر و تفرقه‌انداز است. جارچیان هرزه‌درای و ژاژخای اموی، در هر کوی و برزن، در هر قریه، دیه و شهر، این سخن یاوه را جار زدند و بر بوقها و شاخها دمیدند: هان مردمان بدانید و آگاه باشید علیه حکومت مشروع، آشوب‌گر و تفرقه‌انگیزی به نام حسین! برخاسته است و بر آن است آشوب پدید آورد، آرامش را از بین ببرد، خون‌ریزی به راه بیندازد، هرج و مرج پدید آورد و... .

در همین راستا، نماینده پاک و راست آیین، ناب‌اندیش و شجاع آن حضرت، مسلم بن عقیل را در کوفه، یاغی، سرکش و برهم زننده نظم اجتماعی معرفی کردند و از مردم خواستند از دور او پراکنده شوند و پس از آن که به دردناک‌ترین وجه او را از پای درآوردند، جارچیان علیه او به دروغ‌پراکنی پرداختند و چهره او را زشت و کدر نمایاندند:

وقتی مسلم بن عقیل را دستگیر و پیش ابن زیاد آوردند، گفت‌و‌گویی بین این مرد نابکار و مسلم بن عقیل روی داد که می‌تواند بیان‌گر شگردهای تبلیغی امویان و تحریف‌گریها و فریبکاریهای حکومت‌گران و کارگزاران اموی باشد. و به روشنی می‌نمایاند که حکومت‌گران اموی، برای درهم کوباندن حرکت والا و راستین امام، از چه ابزار و ترفندهایی بهره می‌برده و چگونه مردم را در باتلاق جهل نگه می‌داشته‌اند، تا به دنیا و هدفهای شوم خود دست یابند.

ابن اعثم کوفی گزارش می‌دهد:

«عبیدالله گفت: با عاق و با شاق بر امام وقت بیرون آمدی و اجماع امت و مسلمانان را خلاف کردی و فتنه انگیختی.

مسلم گفت: دروغ می‌گویی ای پسر زیاد. هرگز معاویه به اجماع امت، خلافت مسلمانان نکرد، بلکه به حیله و تقلب بر وصی پیغمبر درآمد و به غصب، خلافت از او بگرفت و حال یزید هم همچنان است.

ای پسر زیاد، بدان که فتنه تو انگیختی و پیش از تو پدر تو فتنه انگیخت.»8

و یا در آغازین روزهای حرکت، آن‌گاه که امام مکه را ترک گفت و راهی کوفه شد، کارگزاران اموی، امام را از رفتن به کوفه پرهیز دادند و گفتند به مکه برگرد. وقتی حضرت نپذیرفت، گفتند:

«الا تتقی الله تخرج من الجماعة‌ و تفرق بین هذه الامّة...»9

آیا از خدا، بیم نداری که از گروه مسلمانان جدا می‌گردی و بین امت اسلامی پراکندگی پدید می‌آوری.

2. خارج از دین و خروج‌کننده بر امام است. دستگاه خلافت، امویان، یزید و پیرامونیان وی، با این که به گواه امام حسین(ع) و همه اسلامیان و مؤمنان و آگاهان آن عصر، با اسلام و دین بیگانه بودند و دین را بازیچه قرار داده بودند و وسیله و ابزاری برای رسیدن به قدرت و معاویه و پس از او یزید، با تمام توان بر آن بودند که نام محمد(ص) را از دلها و ذهنها و صفحه روزگار بزدایند و بر این گواه‌ها و دلیلها بسیار است؛ اما در رویارویی با امام، برای این که بتوانند در این آوردگاه پیروز شوند و این صخره بزرگ را از سر راه خود بردارند، دست به شگرد ناجوانمردانه می‌زنند و آن حضرت را خارج از دین و خروج‌کننده بر امام و خلیفه مسلمین(یزید) وانمود می‌کنند.

امویان، برای مشروع جلوه دادن کار خود و جنایتی که آفریده بودند، دست به کار شدند و در یک شبیخون تبلیغاتی و دروغ‌پراکنی و شایعه‌گستری، نه تنها حسین(ع) که پدر بزرگوارش، که نُماد اسلام بود و اسلام بر دوش او اوج گرفت و دامن گسترد، خارج از دین شناساندند و یزید در مجلس جشنی که برای پیروزی بر حسین(ع) و یاران آن گرامی، ترتیب داده بود، به زینب گفت:

«انما خرج من الدین ابیک و اخیک.»10

عمرو بن حجاج زبیدی، برای انگیزاندن سپاه اموی علیه امام(ع) می‌گفت:

«یا اهل الکوفة الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فی قتل من مَرَق من الدین و خالف الامام.»

هان ای کوفیان! بر شماست پیروی و همبستگی و به گمان نیفتید در کشتن کسی که از دین خدا بیرون رفته و به مخالفت با امام برخاسته است.

امام حسین(ع) در پاسخ وی فرمود:

«یا عمرو بن الحجاج! أعلیَّ تحرَّضُ الناس؟ أنحن مَرَقنا و انتم ثَبتُّم علیه. أما و الله لتعلَمُنَّ لو قد قُبضَت أرواحکم،‌مُتُّم علی اعمالکم أیّنا مرق من الدّین و من هو أولی بِصلّیِ النار.»11

هان ای عمرو بن حجاج! مردم را علیه من برمی‌انگیزانی؟ آیا ما از دین بیرون رفته‌ایم و شما بر دین پایدارید؟

هان! به خدا سوگند آن‌گاه جانهای شما از کالبدهاتان جدا شوند و بر این کردار خود بمیرید، درخواهید یافت که کدام یک از ما از دین خدا بیرون رفته و چه کسی به سوختن در آتش سزاوارتر است.

3. حرکت برخلاف خواست خداوند: امویان، با تکیه به اندیشه سست و ناسازگار با مبانی اسلامی، جبرگرایی، چنین وانمودند که حکومت آنها، موهبتی است آسمانی و مقدر از سوی خداوند و کشته شدن حسین(ع) نیز بنابر خواست و اراده خدا بوده و سرنوشت او، چنین رقم خورده است که به دست خاندان بنی‌امیه کشته شود و خاندانش به اسارت گرفته شوند، تازیانه بخورند، خیمه‌ها در آتش بسوزند و... .

روی این عقیده سخیف، وقتی زینب قهرمان وارد کاخ ابن زیاد می‌شود و رودرروی آن مردم پست قرار می‌گیرد، ابن زیاد به وی می‌گوید:

«کیف رأیت صنع الله باهل بیتک.»12

کار خدا را با خاندان خویش چگونه دیدی؟

ابن‌زیاد، با این سخن واهی، در عین حال آزاردهنده و گزنده، بر آن است جنایت، آدمکشی و در به در کردن اهل بیت را، که به دست خون‌آلود و فکر و طرح کثیف و اهریمنانه خود او انجام گرفته، به خداوند نسبت بدهد و چنین وانمود کند که او و مانند او، حکومت‌گران جنایت پیشه اموی، دست خدا بوده‌اند در زمین که می‌باید این کار را انجام می‌داده‌اند و گریزی از آن نبوده است.

در برابر این اندیشه سخیف و پلید و این حرکت تبلیغاتی شوم و ناجوانمردانه و غبارآلود جلوه دادن عقاید و باورهای راستین اسلامی، زینب کبری، قهرمانانه می‌ایستد و می‌فرماید:

«ما رأیت الآ جمیلا، هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفلح یومئذ ثکلتک امک یا ابن مرجانة.»13

ندیدم مگر خوبی. خانواده من کسانی بودند که شهادت برای آنان نوشته شده بود و به آرامگاه خود شتافتند. زود است، که خداوند تو و آنان را در یک جا گرد آورد، تا محاجه و اقامه دعوا کنید. پس بنگر که در آن روز، بهروزی و رستگاری از آن کیست. مادرت به عزایت نشیند، ای پسر مرجانه.

همین اندیشه، در مجلس یزید نیز بازتاب می‌یابد. یزید، دستور می‌دهد، مجلس را بیارایند و جشن پیروزی برپا کنند. در این جشن، اسیران، نور دیدگاه رسول‌الله را به نزد او می‌آورند. سر مقدس امام حسین(ع) را برابر او قرار می‌دهند. وی پس از خواندن اشعار کفرآمیز، می‌گوید:

«أتدرون من أین أتی هذا؟ قال: أبی علیّ خیر من أبیه و فاطمة أمّی خیر من أمّه، و جَدّی رسول الله، خیر من جَدّه و انا خیر منه و أحق بهذا الامر منه. فامّا قوله: ابوه خیر من ابی، فقد حاجّ ابی، اباه الی الله و علم الناس أیّهما حُکم له. و أمّا قوله: أمی خیر من أمّه. فلعمری فاطمة بنت رسول الله، خیر من أمّی.

و امّا قوله: جدّی رسول خیر من جدّه. فلعمری ما أحد یؤمن بالله و الیوم الآخر یری لرسول الله فینا عدلا و لا بدّاً و لکنّه إنّما اُتی من قبَل فقهه، و لم یقرأ: قل اللهم مالک الملک... .»14

آیا می‌دانید این مرد از کجا آسیب دید؟

می‌گفت: پدرم، بهتر از پدر یزید است. مادرم فاطمه، گرامی‌تر از مادر اوست.

نیایم پیامبر خدا، برتر از نیای اوست و خودم نیک‌تر و سزاوارتر از اویم.

اما این که گوید: پدرم بهتر از پدر یزید است، پدرم، پدر او را به داوری خدا سپرد و مردمان می‌دانند که رأی به سود کدام یک داده شد.

اما این که گوید: مادرم فاطمه، گرامی‌تر از مادر اوست، به خدا، فاطمه، دخت پیامبر خدا، بهتر از مادر من است.

اما این که گوید: نیایم پیامبر خدا، برتر از نیای وی است، به خدا در میان ما کسی نیست که به خداوند و روز رستاخیز باور داشته باشد و گمان برد که پیامبر خدا را در میان ما مانند و همتایی است.

او، از رهگذر دانش دینی خود آسیب دید و شاید به یاد نیاورد که خدا می‌گوید:

بار پروردگارا، بخشنده پادشاهی تویی؛ آن را به هر که خواهی می‌دهی و از هر که خواهی، باز می‌ستانی.

یزید می‌خواست در جامعه آن روز، که سخت از کشته شدن پسر فاطمه، دختر رسول‌الله در بهت و حیرت فرو رفته بود و مردمان، پدیدآورنده این فاجعه بزرگ را یزید و فرومایگان پیرامون او می‌دانستند و به آنان لعن و نفرین می‌کردند، چنین وانمود کند که من باور دارم که مادر حسین، فاطمه زهرا(ع) از مادر من بهتر است و در برتری نیای او بر همه کس، جای گفت‌و‌گو نیست و کسی هم نمی‌تواند ادعا کند، بر پیامبر برتری دارد، اما آنچه بر سر حسین آمد، از سوی خود او بود، چرا که به آیه شریفه: «قل اللهم مالک الملک...»15

توجه نکرده بود که پادشاهی را خدا می‌بخشد و خدا می‌ستاند. این که من در این مقام قرار دارم، موهبتی است از سوی خدا و این که حسین(ع) این مقام را نداشت، خواست خدا بود و تلاش او برای برگرداندن این خواست و به زیر آوردن من از اریکه قدرت و به دست گرفتن قدرت، خواست خدا نبود، از این روی، زمین‌گیر شد و شکست خورد و از بین رفت.

یزید، حکومت خویش را خواست خدا می‌داند و کشته شدن حسین را هم خواست خدا و خود را در پدید آوردن این پدیده‌ها بی‌نقش می‌انگارد.

یزید، قیام امام را با این سخن و برداشت نادرست از آیه شریفه، تحریف کرد و حرکت قهرمانانه او را علیه ستم و بیداد برخلاف خواست خدا نمایاند و حکومت ضدانسانی، ضداسلامی، شوم و نفرت‌انگیز خود، که همه نشانه‌های دین را محو کرده و فرهنگ و آیین جاهلیت را گسترانده بود، برابر خواست خدا خواند!

حضرت زینب، در دشوارترین برهه از زمان، در هنگامه‌ای بس دردناک، در مجلس اهریمنی یزید، در برابر این تحریف و سخن نابخردانه یزید، برخاست و او را در برابر این رفتار جنایت‌بار مسؤول دانست و یادآور شد که: سزاوار عذاب خداست. این رفتار، نه تنها خواست خدا نبوده که مورد غضب و خشم خدا هم هست. در خطبه رسا، کوبنده و روشن‌گر خود، این آیه شریفه را تلاوت کرد:

«ثن کان عاقبة الذین أساؤالسوأی ان کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن.»16

سپس، فرجام آن کسان که بدی کردند، آن بود که سخنان خدای را دروغ داشتند و بدان ریشخند می‌کردند.

بنی‌امیه، با رواج جبرگرایی، بر آن بودند که به مردمان بفهمانند، حکومت، همانی است که باید باشد و حسین بن علی، وظیفه‌ای نداشت که در برابر آن بایستد. قیام علیه حکومتی که خواست خداست، در حقیقت قیام در برابر خواست خداست.

اهل بیت، حضرت سجاد و حضرت زینب، با شجاعت تمام، نگذاشتند این فرهنگ تار و پود جامعه را از هم بدرد و حکومت‌گران اموی برای فرار از مسؤولیت به این مقوله پناه ببرند و خود را بری از هرگونه گناه جلوه دهند.

4. دروغ‌گو خواندن امام حسین: امویان، پس از به شهادت رساندن امام حسین(ع) از خشم و نفرت مردم، به هراس افتادند. در برابر سیل پرسشهای مردم و بیان سخنان درست و روشن او در مکه، بین راه و کربلا، از امویان بازخواست می‌کردند که کدام سخن او نادرست بود و برخلاف واقع و حقیقت که شما او را در هم کوبیدید؟ دست به کار شدند و او را دروغ‌گو خواندند.

یعنی او برنامه‌ای جز اینها داشت. او به هدف امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور، پیاده کردن اسلام و احکام قرآن، مبارزه با ستم، زنده کردن اسلام و قرآن، به قدرت رساندن محرومان و مستضعفان و سپردن کارها به دست صالحان و شایستگان و... برنخاسته بود. دروغ می‌گفت که چنین هدفهایی دارد. کاروان اسیران در برابر این موج سهمگین ایستاد. امام زین‌العابدین و حضرت زینب، هدف امام را به روشنی بیان کردند.

البته در برابر این موج، افزون به امام سجاد و حضرت زینب، که نقش کلیدی در تحریف‌زدایی داشتند، دلاور مردان دیگری نیز قد افراشتند و دست به روشن‌گری زدند و از چهره سیاه و نفرت‌انگیز نابکاران اموی، نقاب افکندند.

یکی از آن دلاور مردان عبدالله عفیف ازدی بود؛ جانباز جبهه حق. همو که دو چشم خود را در دفاع از حکومت عدل و داد علی(ع) فدا کرد؛ یکی در جنگ جمل و دیگری را در جنگ صفین.

او این بار، در دفاع از حسین علی، جانش را فدا کرد.

او ماند، تا در شب‌ترین شب تاریخ، در روزگار فتنه‌ها،‌ غبارآلودیها، در آمیختن حق و باطل، طلسم شب را بشکند و موجی از نور پدید آورد آن‌گاه به مولای خود امیرالمؤمنین(ع) و سرور شهیدان حسین بن علی بپیوندد.

واقعه دردناک از این قرار بود. پس از به شهادت رسیدن حسین و یاران در دشت نینوا، ابن‌زیاد، شادمانه و مغرورانه، به عنوان فاتح، به مسجد کوفه رفت و در برابر انبوه مردم برخاست و گفت:‌

«الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله، و نصر امیرالمؤمنین یزید و حزبه و قتل الکذّاب بن الکذّاب الحسین بن علی و شیعته.»17

سپاس خدا که راستی و درستی را آشکار ساخت و پیروان آن را پایدار بداشت و سرور خداگرایان یزید و یارانش را یاری کرد و دروغ‌گوی دروغ‌گوزاده، حسین بن علی و پیروانش را برانداخت.

عبدالله عفیف ازدی، هراسی به دل راه نداد و در برابر این ناحق‌گویی ابن‌زباد برخاست. ابن‌زیاد گمان کرد، در جو رعب و هراسی که پدید آورده، هر ناروایی را می‌تواند به زبان براند. می‌پنداشت می‌تواند در پناه خنجرهای آخته اجامر، ننگ و نکبت کشتن فرزند رسول‌الله را از دامن خود بسترد و چنین وانمود کند که با یک دروغ‌گو به نبرد برخاسته است.

گمان نمی‌کرد، در این فضای خشن و خون‌آلود، در برابر این همه خنجرهای آخته و نگهبانان درنده و خونخوار، کسی برخیزد و او را رسوا کند و سخن او را به سخره گیرد و او را پسر مادرش (زنازاده) خطاب کند و کشنده پسر پیامبر و دروغ‌گوی دروغ‌گوزاده!

بله عبدالله بن عفیف ازدی، وقتی این سخنان یاوه ابن‌زیاد را شنید، به دفاع از حسین بن علی برخاست و گفت:

«یا ابن مرجانة! انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذی ولاّک و ابوه یا ابن مرجانة! اتقتلون أبناء النبیّین و تتکلّمون بکلام الصدّیقین.»18

پسر مرجانه! دروغ‌گوی دروغ‌گوزاده تو هستی و پدرت و آن که شما را بر گردن مردم سوار کرد و پدرش.

پسر مرجانه! فرزندان پیامبر را می‌کشید و گفتار پرهیزکاران و راست‌گویان بر زبان می‌رانید!

ابراهیم آیتی پس از نقل این رویداد، می‌نویسد:

«این هوشیاری و فراست تاریخ، همیشه کار خود را کرده است و می‌کند و در هر موقعی که دستی برای تحریف تاریخ از آستین بیرون آمده در همان جا، در فکر چاره افتاد و سندی قاطع و صریح و کافی برای نشان دادن واقع، به وجود آورده است.»19

5. ساختن حدیث: حکومت نامشروع یزید، برای این که از خشم و نفرت مردم علیه یزید و کارگزاران نابکار وی بکاهد، شماری از عالمان دین به دنیافروش را گرد آورد و آنان را با نواله‌ای،‌ به کار ساختن حدیث و نشر آن واداشت. از آنان خواست: عاشورا، این غم و حزن بزرگ و ناکران پیدا که هر سال تکرار می‌شود و مردم را برمی‌انگیزاند و موجی از خشم و نفرت پدید می‌آورد و بنیان حکومت یزید را از هم می‌گسلد، به روز عید و شادی و برکت دگر کنند، تا هم آن غم و اندوه از دلها برود و هم در ذهنها چنین افکنده شود که روز عاشورا، با کشته شدن حسین بن علی در آن، روز برکت و عید گردیده است.

عبدالله بن فضل هاشمی می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم:

«یا ابن رسول‌الله فکیف سمّت العامة، یوم عاشورا یوم برکة؟ فبکی(ع) ثمَّ قال: لمّا قتل الحسین(ع) تقربّ الناس بالشام الی یزید، فوضعوا له الاخبار و أخذوا علیها الجوائز من الاموال، فکان مما وضعوا له أمر هذا الیوم و أنّه یوم برکة، لیعدل الناس فیه من الجزع و البکاء و المصیبة و الحزن، الی الفرج و السّرور و التبرّک و الاستعداد فیه، حکم الله بیننا و بینهم.» 20

پس چگونه اهل سنت، روز عاشورا را روز برکت می‌شمارند؟ حضرت گریست و فرمود: چون حسین، علیه‌السلام، شهید شد، مردم شام به یزید نزدیک شدند و برای رسیدن به پول و جایزه، به ساختن حدیث روی آوردند. از جمله روایاتی که برای او ساختند، احادیث برتری و برکت این روز بود. این، از آن روی بود که مردم از گریه و اندوه دست بردارند و به شادمانی و گردآوری و تهیه آذوقه روی آورند. خدا بین ما و ایشان حکم کند.

امامان(ع) با بر گذاردن مجلسهای عزا و مرثیه‌سرایی، با این موج سنگین روایات جعلی که بنی‌امیه ساخته و رواج داده بودند، به رویارویی برخاستند.

از باب نمونه، ابوالفرج اصفهانی در الأغانی می‌نویسد:

«علی بن اسماعیل تمیمی، از پدرش روایت کرده است که: روزی در محضر ابوعبدالله جعفربن محمد بودم که حاجب او درآمد و برای سیداسماعیل حمیری، اجازه ورود خواست. آن حضرت امر فرمود: او را به درون خانه راهنمایی کند. بانوان حرم را نیز پشت پرده نشانید. سید وارد شد و سلام کرد و نشست. جعفربن محمد(ع) از او خواست چیزی از اشعار خود انشاد کند و او این ابیات را انشاد کرد:

اُمرُر علی جَدَث الحسین

فقل لأعظِمهِ الزَکیَّه

آ أعظماً لازلتَ من

و طفاءَ ساکِبة رَویَّه

و اذا مَررَت بقبره

فأطِلِ بِه وقِفِ المطیّه

وَ ابْکِ المطهرَّ لِلمُطَهَّرِ

و المُطَهّرة النقیّه

کبکاء مُعوِلَة أتَت

یوماً لواحدِها المنیّه

بر قبر حسین بگذر و به استخوانهای معطر او بگو:

ای استخوانها! پیوسته از ابری سنگین و باران‌ریز سیراب باشید.

چون به قبر او گذشتی، پس شتر خویش را مدتی در آن متوقف ساز

و بر آن پیکر پاک، که زاده آن مرد پاک و بانوی پاک است، گریه کن.

چون گریه زن فرزند مرده‌ای که روزی مرگ بر فرزند یگانه او درآمده است.

اسماعیل تمیمی روایت کرده است که دیدم اشکهای جعفربن محمد بر رخساره‌هایش فرو می‌ریزد و بانگ شیون و گریه از خانه او برخاسته است. تا این که سید را امر فرمود، بس کند و او بس کرد.»

همو نقل می‌کند:‌

«تمیمی گوید: پدرم از فضیل بن رسان مرا حدیث کرد که قصیده سیّد را به مطلع ذیل:

لاُمَّ عمرو باللوی مربع

در اسة أعلامُهُ بَلقَعُ

ام عمرو را در لوی منزلگاهی است که نشانه‌های آن فرسوده شده و بیابانی خالی از سکنه گشته است.

در خانه جعفر بن محمد(ع) انشاد کردند و شنیدم صدای شیون از آن خانه برخاست.

مرا فرمود: این شعر از کیست؟

عرض کردم: از سید است.

احوال او را پرسید.

عرض کردم: وفات کرده است.

فرمود: خدا او را بیامرزد.»21

دِعبل خُزاعی. با رفتن امام رضا(ع) به مرو، مدینه را خالی از حجت می‌بیند و مدارس آیات قرآن را خاموش. جانش از غم و اندوه خاندان رسالت، شعله‌ور می‌شود و قصیده مدارس آیات را می‌سراید. وقتی به محضر امام رضا(ع) در مرو بار می‌یابد، امام از او می‌خواهد یکی از سروده‌هایش را بخواند. او هم، قصیده مدارس آیات را می‌خواند تا به این فراز از قصیده می‌رسد که شعله به جانها می‌افکند:

اَفاطِمُ لو خِلْتِ الحسینَ مُجَدَّلاً

و قد مات عطشاناً بشطَّ فرات

اِذاً لَطَمت الخَدَّ فاطِمُ عنده

و أجرَیتِ دمعَ العین فی الوَجَناتِ

أفاطمُ قُومی یا ابنَةَ الخیرِ و اندُبی

نُجُوم سموات باَرض فلاةِ

قبور بکوفان و اُخری بطَیبة

و اُخری بفخًَّ نالَها صلواتی22

ای فاطمه اگر به خاطر می‌آوردی که روزی حسین تو، در کنار شط جاری فرات لب تشنه، جان خواهد داد، بی‌دریغ بر چهره می‌کوفتی و سیل اشک از دیده جاری می‌کردی.

فاطمه!‌ ای گرامی‌ دخت پیامبر نیکی، برخیز و مویه کن، مویه کن بر اختران سوخته آسمان نبوت و امامت که چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی، دیگر زمین، همیشه شبی بی‌ستاره ماند.

برخیز و مویه کن بر گورهای غریبی که در کوفه و مدینه و فخ است. درود و سلام من بر آنان باد.

شیخ صدوق، در امالی، به سند خود از امام رضا(ع) روایت کرده است:

«محرم ماهی است که اهل جاهلیت، ظلم و ستم و جنگ را حرام کرده بودند. اما در همین ماه بود که خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را شکستند، فرزندان ما را اسیر ساختند، خیمه‌های ما را به آتش کشیدند، اموال ما را غارت کردند و حرمت رسول‌الله را رعایت نکردند. راستی که شهادت امام حسین(ع) چشمان ما را زخم زده کرد، اشکهایمان را جاری ساخت.

در سرزمین کربلا عزیز ما را خوار کردند و سرانجام محنت و رنج تا پایان دنیا برای ما باقی گذاشتند. آری، برای چنین انسانی همچون حسین(ع) همواره باید گریست.» 23

پس از حادثه غم‌انگیز عاشورا، بنی هاشم، با افراشتن رایتهای عزا بر سر در خانه‌های خود، پرهیز از هرگونه شادی و شادمانی، در برابر برنامه‌های امویان، که براساس احادیث ساختگی خود، روز عاشورا را، روز شادی و سرور اعلام کرده بودند، ایستادند و نگذاشتند این حماسه خونین و این غم جانکاه در هیاهوی پای‌کوبیها، دست‌افشانیها و شادخواریها گم شود و از یادها و خاطره‌ها برود.

از امام صادق(ع) روایت شده است:

«زنان بنی‌هاشم، پس از واقعه جانسوز عاشورا، از کشیدن سرمه و خضاب خودداری کردند و از خانه هیچ یک از بنی‌هاشم هرگز دودی که حاکی از پختن غذا باشد، دیده نشد؛ تا آن‌گاه که عبیدالله بن زیاد، به قتل رسید.»24

تحریف‌زدایی عالمان

عالمان آگاه، پس از رویداد عاشورا، چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت، در برابر فتنه بزرگ تحریف چهره عاشورا و عاشوراییان ایستادند. اینان در طول تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، با کسانی که بر آن بودند، هدف امام حسین را وارونه جلوه دهند و از این راه به هدفهای شیطانی خود دست یابند، به رویارویی جدی برخاستند.

1. از آغاز دستهایی در کار بودند که امام را از الگو شدن بر کنار بدارند و به مسلمانان چنین بباورانند کاری که امام انجام داد و حرکتی را که او بنیان گذارد، شخصی بود و ویژه او و شماری از یاران و خویشان؛ از این روی نمی‌توان و نباید آن را الگویی برای همه کسان و در همه زمانها قرار داد و با تکیه بر حرکت او و عاشورا، هر کجا ستمی دید و ستم‌پیشه‌ای و مبارزه‌ای علیه قرآن، انسانیت، شرف، حقوق و عزت مردم، حرکت کرد و به مبارزه برخاست و تن به مرگ داد.

عالمان آگاه، متعهد و راستین، با سرمشق از امامان و اسوه قرار دادن آنان، علیه گردباد بنیان‌برافکن تحریف‌گری، که از سوی دربارهای ستم و حاکمان زر و زور، بر شاخها دمیده می‌شد و با تلاش عالمان درباری آذین‌بندی می‌گردید، قد برافراشتند و با خطابه‌ها و نوشته‌های خود، به شرح جزءجزء برنامه‌ها و هدفهای امام حسین(ع) پرداختند و نگذاشتند، جامعه، بویژه جامعه شیعی در باتلاق این سیاهی فرو رود و با کنار گذاشتن مشعل هدایتی چون حسین(ع) در کُنام ذلت گرفتار آید.

آنان، با فرادید نهادن سخنان امام در زمان معاویه و پس از مرگ او و هجرت بزرگ خویش، از مدینه تا کربلا، هدف امام را رسم کردند و براساس آن، حرکت خویش را بیاغازیدند.

نکته نکته‌ای که امام در این مسیر طولانی و پیش از آن در برابر فضای آلوده عصر خود بیان کرده بود، در سرلوحه کار عالمان قرار گرفت.

2. معاویه برخلاف پیمان نامه‌ای که با امام حسن(ع) بست، یزید را به ولایت عهدی خود گماشت و نمایندگانی به شهرها فرستاد، تا از مردمان و سران آن شهرها برای یزید بیعت بگیرند. اهل مدینه و بزرگان آن از بیعت با یزید سرباز زدند. معاویه برای تک‌تک سران و بزرگان مدینه نامه نگاشت و آنان را بر بیعت نکردن با یزید سرزنش کرد و در ضمن هشدار داد. همچنین نامه‌ای به امام حسین(ع) نوشت و به تحریف هدف امام پرداخت. از جمله به وی نوشت:

«لاترد هذه الامه فی فتنة... انظر لنفسک ولدینک و لامة محمد.»25

امت محمد را به گرداب فتنه درنینداز... متوجه خودت، دینت و امت محمد باش.

او، امام حسین(ع) را که حکومت او را نامشروع می‌داند و فتنه‌ای بزرگ و بریده از مردم، نه او با مردم است و نه مردم با او، قاتل حجر و یاران و دوستان او، قانل عمروبن حمق، چون با یزید فاسق فاجر دست بیعت نمی‌دهد، فتنه‌گر می‌خواند و تلاش‌گر برای به فتنه افکندن امت محمد! از قرینه‌ها و نشانه برمی‌آید که همین را بخشنامه می‌کند به تمام قلمرو حکومت خویش و به همه فرمانروایان و حکومت‌گران و کارگزاران، تاریخ‌نگاران، شاعران، درباریان و عالمان درباری، دستور می‌دهد: حسین را با این چهره و سیما به مردمان زیر فرمان خود بشناسانند و نگذارند سیمای دیگری از او، خارج از این دایره که حزب اموی ترسیم می‌کند، ترسیم شود.

با این شگرد و فتنه حزب اموی،‌ از آغاز تاکنون، عالمان، شاعران، سخن‌سرایان و سخنوران، نگارگران و نویسندگان شیعه به مبارزه برخاسته‌اند و در جای جای آثار و گفتار خود، این نقشه شوم را با تکیه بر سخنان امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت زینب(ع) نقش بر آب کرده‌اند و چهره‌ای زلال و شفاف و هدفی روشن از آن عزیز فرادید مردمان نهاده‌اند.

امام حسین(ع) در پاسخ به ژاژخایی معاویه، او را از دروغ‌گویی و افترا پرهیز می‌دهد. دروغ، یعنی همان تحریف، زشت جلوه دادن شکوه‌ها و زیباییها.

معاویه، با دسیسه و دستان، ایستادن در برابر زورگویی، فساد، قتل و غارت، نامشروع دانستن حکومت فساد و تباهی، دست بیعت ندادن با یزید شراب‌خوار و سگ‌باز که نابودی دین است و تباهی ملت و... را فتنه‌گری می‌نامد؛ یعنی حقیقت را، راستی و درستی را دگرگونه جلوه می‌دهد و تحریف می‌کند.

در برابر این تحریف، دروغ‌گویی و زشت جلوه دادن چهره حقیقت، عالمان دین، در برهه‌ها و زمانهای گوناگون، شجاعانه و بی‌باکانه، به روشن‌گری پرداخته‌اند.

اگر نبود حرکت روشن‌گرانه آنان در درازای تاریخ اسلام، اکنون، با آن موجب لجن‌پراکنی علیه زیباییها و قداست امام حسین، عاشورا، مانند هزاران هزار پدیده و رویداد تاریخی، در گرد و غبار گذشت زمان، گم شده بود.

3. امام حسین(ع) و پیش از او، نیا، پدر و برادرش، برای به پاداری دین و آیین حق و افشاندن عطر دین در کران تا به کران زمین، به پا خاستند و دشواریها و گرفتاریها و رنجها را به جان خریدند، با بنی‌امیه به خاطر تلاش آنان در رواج بت‌پرستی، فساد، تباهی و ایستادگی در برابر موج توحید و ستم به مردم درافتادند، امّا بنی‌امیه چنین وانمود می‌کردند و شبان و روزان تلاش می‌ورزیدند به مردم بباورانند که دشمنی بنی‌هاشم با بنی‌امیه بر سر قدرت است، نه بر سر دین، قرآن، نماز و روزه.

معاویه و پس از او یزید و دستگاه حاکمه اموی، همیشه و همه‌گاه در تکاپو بودند که این تحریف ویران‌گر و تباهی‌آفرین را بگسترانند که جنگ ما با بنی‌هاشم، جنگ دیرین و کهنه است و به تازگی بنی‌هاشم برای چیرگی بر ما، دین را به میدان آورده و به آن تمسک می‌جوید و در برابر ما قد افراخته است.

گفتند، نوشتند و جار زدند: حسین، یاران و خویشان و بنی‌هاشم نمی‌خواستند دین احمد را به پا دارند، زشتی و تبهگینی را از ساحت جامعه بزدایند، قرآن را بر صدر نشانند، و جامعه اسلامی را از رذالتها، زشتیها و آلودگیها بپیرایند و مردمان را از تنگنا و خفقان به درآورند و آزادی، تعالی، مجد و اوج دهند، بلکه بر آن بودند پادشاهی و قدرت را به دست بگیرند.

این مبنای تفکر حزب اموی بود. ارکان این حزب بر این اندیشه جاهلی استوار بود. زیرساخت حزب اموی را بی‌‌اعتقادی به احمد مرسل و قرآن شکل می‌داد. بر همین مبناست که یزید وقتی سر امام حسین را در برابرش قرار می‌دهند، شروع می‌کند با چوب بر لب و دندان آن نازنین زدن و این اشعار را خواندن:

لیتَ اشیاخی ببدرٍ شهدوا

جَزَع الخزرجِ من وَقعِ الاَسل

لَاهَلّوا و استَهَلّوا فَرَحاً

ثُمَّ قالوا یا یزید لاتَشَل

قد قتلنا القومَ من ساداتِهِم

وعدلناهُ بِبَدر فاعتَدَل

لعِبَت هاشم بالمُلک فلا

خبر جاءَ و لا وحی نَزَل

لست من خَندَفَ ان لَم انتَقم

من بنی احمد ما کان فَعَل26

ای کاش پدران و بزرگان قوم من که در جنگ بدر کشته شدند، حاضر بودند و می‌دیدند که چگونه قبیله خزرج از نیزه زدن من – در جنگ احد – به جزع افتاده است.

پس شاد می‌شدند و فریاد خوشحالی برمی‌آوردند و می‌گفتند: ای یزید دستت شل مباد.

بزرگان بنی‌هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم، پس برابری کرد.

قبیله بنی‌هاشم با حکومت بازی کرد و گرنه هیچ خبری از رسالت و وحی نبود.

من از قبیله خندف نخواهم بود اگر از فرزندان احمد، انتقام کارهای او را نگیرم.

و عمرو بن سعید بن عاص اموی،‌حاکم مدینه، به شنیدن بانگ شیون زنان بنی‌هاشم، بخنده این بیت را خواند:

عجّت نساءُ بنی زیاد عَجَّةً

کَعَجیج نَسوَتنا غداةَ الاَرنَب

زنان بنی زیاد ناله و شیون کردند

چنان که زنان ما، بامداد جنگ ارنب فغان کردند

سپس گفت:

«هذه واعیة بواعیة عثمان.»27

شیون امروز زنان بنی‌هاشم، به جای شیونی است که زنان بنی‌امیه در کشته شدن عثمان کردند.

این تحریف، پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پیامبر(ص) و بیست سال از شهادت علی‌بن‌ابی‌طالب و کم‌رنگ شدن ارزشها و باورهای متعالی اسلام، و پیشینه قبیله‌ها و گروه‌های عرب در یورش به یکدیگر و جنگ و غارت، کینه‌های دیرینه و کهنه، طبیعی جلوه کرد و در بسیاری از ذهنها و فکرهای ساده اثر گذارد و بسیاری از ناآشنایان به امام حسین و هدفهای والا و متعالی آن بزرگوار را به کژراهه فکند و از راه و مسیر حق جدا ساخت.

در این جا، بیان هدفهای امام حسین(ع) با گواه آوردن از سخنان آن بزرگوار و سیرت وی و نمایاندن چشمه‌های زلال اندیشه آن حضرت، که از سوی عالمان و آگاهان، پس از رویداد عاشورا انجام گرفت، تار و پود اندیشه ویران‌گر و تباهی‌آفرین حزب اموی را در هم ریخت.

عالمان، شاعران آگاه و دار بر دوش، که بیش‌ترین نقش را در تمامی دورانها، بویژه در عصر حضور داشته‌اند، درون ناپاک حزب اموی، معاویه و یزید را بر همگان آشکار ساختند. با تلاش و پی‌گیری، رنجها و دشواریهای بسیار، فدا کردن جان، بی‌خانمانی و در به دری، در برابر این طوفان بنیان‌ برافکن ایستادند و با ارائه سندها و مدرکهای فراوان و بی‌شمار، ثابت کردند که دشمنی بنی‌امیه با محمد(ص)، نه از آن روی بود که آن بزرگوار، از قبیله رقیب و تیره هاشم و آنها از تیره امیه، که دشمنی این گروه با محمد(ص) بر سر خدا و هبل بود و نیز دشمنی آنها با علی، حسن و حسین(ع). بنی‌امیه، اسلام را، قرآن را و رسالت پیامبر را برنمی‌تابید. بر آن بود که نظام جاهلی را زنده کند و اسلام و قرآن را بمیراند و نام پیامبر(ص) از سینه‌ها و دلها بزداید، که با تلاش عالمان از جان گذشته، در گوناگون برهه‌ها، این نقشه اهریمنی، با این که بسیاری از برج و باروی ارزشها، باورها و آموزه‌های اسلامی را ویران کرد و هنوز نیز تباهی می‌آفریند، نقش بر آب شد.

4. امویان، روایاتی را ساختند و نشر دادند و دستور دادند که عالمان درباری، در منبرها به شرح و بیان آن بپردازند که حرکت، اعتراض، قیام و برخورد با حاکمان و کسانی که بر اریکه قدرت قرار دارند، گرچه فاسد و به زور شمشیر و خونریزی و کشتار به این قیام دست یافته باشند، نارواست.

این موجی که امویان، با برنامه‌ریزی معاویه برای استواری بخشیدن به حکومت نامشروع خود به راه انداختند، کم‌کم در بین اهل سنت فرهنگ شد و حاکمان ستم‌‌پیشه چه اموی، چه غیر اموی، به نام پیامبر و سنت آن بزرگوار به رواج این احادیث در برابر مخالفان خود و برای رویارویی با آنان و انگیزاندن مردم علیه هر حرکت ستم‌ستیزانه و عدالتخواهانه پرداختند.

حذیفه از پیامبر(ص) نقل می‌کند:

«یکون بعدی ائمة لایهتدون بهداتی و لایستنّون بسنَّتی فیهم رجال قلوبهم کقلوب الشیاطین فی جُثمان إنس.

قال: قلتُ کیفَ اَصنعُ یا رسول الله ان اَدرکتُ ذلک؟

قال: تسمعُ و تطیع للأمیر و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک فَاسَمْع و أطعِ.»28

پس از من، پیشوایانی خواهند آمد که به راه من نمی‌روند و به روش من عمل نمی‌کنند و شماری از ایشان، دلهایی همچون دل شیاطین دارند،‌ گرچه به ظاهر انسانند.

حذیفه می‌گوید: گفتم: رسول‌الله، اگر من آن زمان را دریابم، چه عکس‌العملی نشان دهم؟

فرمود: شنوایی صددرصد و اطاعت مطلق از امیر کن؛ اگرچه به پشتت بکوبد و مالت را ببرد، تو باید فرمان ببری و گوش به دستورش بسپاری.

برابر این سنت‌‌سازی دستگاه‌های ستم، بویژه اموی است که بعدها قاضی ابویعلی و فضل‌الله بن‌روزبهان به آسانی فتوا می‌دهند:

«آن کسی که با شمشیر و زور بر جامعه اسلامی غلبه یافت، و خلیفه گشت و امیرالمؤمنین نامیده شد، دیگر برای هر کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، جایز و روا نیست که شبی را به روز آورد، در حالی که او را امام نداد، خواه خلیفه آدمی جنایتکار باشد و خواه پاکدامن.»29

«طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهی و امامت، شوکت و استیلاست. علما گفته‌اند که چون امام وفات کند و شخصی متصدی امامت گردد، بی‌بیعتی و بی‌آن که کسی او را خلیفه ساخته باشد، و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر، امامت او منعقد می‌گردد؛ بی‌بیعتی، خواه قریشی باشد و خواه نه، خواه عرب باشد، یا عجم، یا ترک و خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل... امام و خلیفه به او اطلاق می‌گردد.»30

این فرهنگ‌سازی و سنت‌تراشی برای رویارویی با قیامهایی چون قیام سالار شهیدان است. امویان وقتی خود را رودرروی با قیام شورانگیز اباعبدالله(ع) دیدند، به دروغ و تحریف روی آوردند و قیام امام را خروج بر خلیفه وانمود کردند و نامشروع و برای هدف شوم خود روایت جعل کردند و بر کالبد جامعه اسلامی دمیدند و بخش بسیار بزرگی از جامعه اسلامی را با این شگرد و نیرنگ، فلج کردند و بسیاری از علمای درباری را به این سمت کشیدند که برابر این روایات فتوا بدهند و بسیاری را هم در این فضا وارد ساختند و آنان بدون این که توجه کنند و به ساختگی بودن این دست از روایات پی ببرند، برابر این روایات ساختگی فتوا دادند و حرکت علیه بیداد، ستم، تجاوز، گناه و آلودگی را حرام انگاشتند و سبب گردیدند، مردمان در باتلاق گناه آلود حکومتهای فاسد بمانند و دم بر نیاورند.

عالمان آگاه شیعه، به پیروی از امام حسین که فرمود:

«ایها الناس انّ رسول‌الله(ص) قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناکثاً عهدهُ، مخالفاً لسنَّةً رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان، فلم یغیّر علیه بفعل و لا قولٍ کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله.»31

ای مردم! همانا پیامبر خدا(ص) گفته است‌: هر کس پادشاهی بیدادگر ببیند که نارواهای خدایی را روا می‌دارد و پیمان خدا را می‌شکند و با شیوه پیامبر خدا(ص) به راه ناسازگاری می‌رود و در برابر بندگان خدا با گناه و پرخاش‌گری رفتار می‌کند و آن‌گاه با گفتار، یا کردار، در برابر او به پایداری در نایستد، بر خدا بایسته باشد که او را در سرنوشت آن بیدادگر، انباز گرداند.

و به پیروی از دیگر امامان(ع) علیه این تحریف و شگرد، از همان آغاز قد افراشتند و با سخنان روشن‌گر، واقعه‌نگاریهای دقیق فتواها و قیامهای شورانگیز، طومار آن را در هم پیچیدند و قیام امام حسین(ع) را قیام والاییها، پاکیها ارزشها علیه زشتیها و ناپاکیها نمایاندند.

این حرکت، چنان شورانگیز و مبانی استوار و دقیق شکل گرفت که شماری از اهل سنت نتوانستند در فضایی که حکومتهای استبدادی ستم‌پیشه اموی و عباسی پدید آورده بودند، تاب بیاورند و برخلاف فطرت پاک انسانی و مبانی استوار اسلامی، فتوا به ماندگاری در زیر بیرق و رایت حاکم را، گرچه ستم‌پیشه و فاسق باشد، بدهند و هرگونه حرکت و اعتراض علیه حاکمان ستم را نامشروع بینگارند و گناه، یا دست کم، درباره قیام امام حسین(ع) به گونه دیگر داوری کردند و حرکت او را، براساس اجتهاد و شایستگی که داشت، روا شمردند و کارکرد کسانی که با یزید همراه شدند از صحابه نیز، گونه‌ای اجتهاد انگاشتند، اما کشتن امام حسین(ع) را از سوی هرکس، گناه بزرگ دانستند و به روشنی یادآور شدند: صحابه که با یزید همراه شدند، نه این که نمی‌دانستند او فاسق است و حسین‌بن‌علی شایستگی دارد و برابر اجتهاد خود عمل می‌کند و نه این که راضی به کشته شدن حسین‌بن‌علی بودند، هرگز، بلکه بر این گمان بودند که قیام علیه یزید به هرج و مرج و خون‌ریزی می‌انجامد.

اینان با این توجیه، از تیررس انتقادهای تند شیعیان و مبانی استوار و دقیق آنان خود را به کنار کشیدند. چون در برابر پرسشهای تند شیعیان:

آیا زندگی در زیر پرچم فرد فاسق، فاجر، جنایت پیشه، مشروب‌خوار و سگ‌بازی چون یزید، رواست؟

آیا حرکت و قیام انسان والا و شایسته‌ای مانند حسین‌بن‌علی، فرزند فاطمه دختر رسول‌الله(ص) تربیت شده دامن آن بزرگوار، علیه بیداد و ستم یزید، نارواست؟

آیا کشتن او برای این حق‌گویی رواست؟

آیا همراهی صحابه با یزید و سکوت آنان، دلیل شرعی دارد و برابر معیارهای شرعی است؟

و...

پاسخی نداشتند و خود را در بن‌بست بسیار شدید گرفتار دیدند از یک سو و از دیگر سو، پاسخی برای وجدانهای بیدار خود نمی‌یابیدند؛ از این روی، به راه‌حلی که بیان شد، روی آوردند.

گامهایی که باید برداشت

یادآور شدیم که در بازگویی رویداد عاشورا تحریفهایی راه یافته که پالایش آن از این تحریفها، بایسته است؛ چرا که در دنیای امروز و در هر جامعه‌ای، با حادثه تحریف شده نمی‌توان مشعلی را افروخت و راهی را نمود. البته در گذشته هم، این چنین بوده است، ولی امروز با گذشته، فرقها و ناسانیهای بنیادین دارد. در گذشته آثار ویران‌گر آن و گمراه‌کننده آن، کم بود ولی امروزه آثار زیانبار آن فراوان است. بر این اساس مهم‌ترین و اساسی‌ترین وظیفه امروز و اکنون روحانیت شیعه در برابر این رویداد بزرگ این است که به مطالعه همه‌سویه روی رویداد عاشورا بپردازد، تا دریابد چه تحریفهایی در آن راه یافته و با آن تحریفها، چگونه به مبارزه برخیزد.

1. شناخت درست: نخستین گام روحانیت شیعه و عالمان بیدار این است که: شناخت درستی از این حادثه بزرگ به مردم بدهند. فلسفه پیام، درسها و عبرتهای آن را یک به یک، با بیانی روشن، گویا ارائه دهند و با واژگون‌سازیهایی که چهره و سیمای عاشورا را دگرگون کرده است، به رویارویی جدی و همه سویه برخیزند.

فلسفه وجودی حوزه اقتضاء دارد اگر توان چنین کاری را اکنون ندارد، به تلاش برخیزد و آن را به دست آورد، تا بتواند به خوبی وظیفه خود را پاس بدارد. این مرزبانی مقدس، در روایات هم به گونه یک تکلیف بیان شده و هم به گونه یک خبر: عالمان دین چنین می‌کنند، همواره و در همه جا.

حدیث معروفی از پیامبر اسلام(ص) با عبارتهای گوناگون روایت شده که همواره در هر نسلی و در هر قرن و عصری، کسانی از اهل بیت برای دفاع از حق و مبارزه با بدعتها و زدودن تحریفها و پیرایه‌ها از پیکر دین قیام می‌کنند:

«یحمل هذا الدین فی کل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین و تحریف الغالین و انتحال الجاهلین، کما ینفی الکیْرُ خُبث الحدید.»32

در هر قرنی، کسان عادلی به پاسداری از دین برمی‌خیزند و تأویل باطل‌گرایان و تحریف غلوکنندگان و دروغ‌ نادانان را از دین می‌زدایند؛ همان‌گونه که دَم آهنگر مواد زائد آهن را از بین می‌برد.

امام صادق(ع) در ذیل حدیث: «انّ العلماء ورثة الانبیاء» همین حدیث را با اندک فرقی،‌ از پیامبر(ص) نقل فرموده است.33 و در روایاتی دیگر، دستور به رویارویی با بدعتها و تحریفها داده است.34

از سخنان پیامبر(ص) و امام صادق(ع) استفاده می‌شود که تحریف، در اسلام و آموزه‌های آن راه پیدا کرده، ولی در برابر آن همواره تلاشهایی از سوی امامان(ع)‌و یا عالمان متعهد صورت گرفته است و می‌گیرد.

افزون بر روایات یاد شده، عالمان و متفکران اسلامی،‌ برای بایستگی مبارزه با تحریفهای عاشورا، به آیات و روایات بسیاری استناد جسته‌اند که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

1. آیات و روایاتی که از دروغ، بویژه دروغ بستن بر خدا و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بازداشته و نکوهش کرده‌اند.35

2. آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر، تحریف در رویداد عاشورا از منکرات شمرده شده است که باید با آن، برابر این آیات و روایات، ستیزی همه‌سویه داشت.36

3. آیاتی که عالمان یهود را، به خاطر تحریف کلام خدا، در برابر دریافت وجهی اندک،‌ نکوهش کرده‌اند.37

4. آیات کتمان.38

از باب نمونه علامه سیدمحسن امین در چگونگی استدلال به آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر، می‌نویسد:

«خداوند سبحان، مخالفت با کارهای ناپسند و حرام را تا آن جا که امکان دارد، به وسیله قلب و دست و زبان واجب کرده است. از بزرگ‌ترین بدیها، بدعت را به جای سنت و سنت را به جای بدعت دانستن و ترویج و فراخوانی مردم به سوی آن است.»

سپس، دروغ و تحریف و خرافه را در رویداد عاشورا از مصداقها و نمونه‌های سخنان یاد شده دانسته است:‌

«دروغ گفتن: اخبار دروغ و نادرستی که دروغ بودن آن از روز روشن‌تر است، نه در کتابی نوشته شده و نه در جایی نقل گردیده است. با وجود این، شب و روز بر سر منابر و در مجالس بدون رادع و مانعی خوانده می‌شود و این خود، به تنهایی از بزرگ‌ترین معاصی است. مخصوصاً وقتی که نسبت به خدا و پیامبر(ص) و امام(ع) باشد که مبطل روزه نیز می‌گردد.»39

از سوی دیگر، رویداد عاشورا، چون مجموعه‌ای از کفتار و رفتار و تقریر امام معصوم(ع) است، شماری از اندیشه‌وران و صاحب‌نظران اسلامی، برای مبارزه با تحریف، به روایات بدعت از جمله روایت زیر استناد کرده‌اند:

«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله.»40

در آن هنگام که بدعت در امت من پدیدار شد، عالمان باید علم خود را آشکار کنند. هر که چنین نکند لعنت خدا بر او باد.

با توجه به حدیث یاد شده، اگر دروغ و یا سخنی بی‌اساس به امام معصوم(ع) که سخن و عمل او حجت و جزو دین به شمار می‌آید، نسبت داده شود، باید عالمان دین با آن به مبارزه برخیزند و دروغها و تحریفها را آشکار کنند. بی‌تفاوتی و سکوت آنان، مایه لعن و نفرین خداوند است؛ چرا که این سکوت به معنای راست انگاشتن آن دروغها پنداشته می‌شود.

محدث نوری، پس از اشاره به حرام بودن تحریف از باب دروغ بودن آن و خدشه‌دار کردن چهره دین، همچنین حرام بودن گوش دادن به تحریف و دروغ می‌‌نویسد:

«آنچه در این خاتمه گفتیم، بیان شنیدن دروغ بود برای متعارف خلق که در شنیدن دروغ، مفسده‌ای جز ضرر به خود چیزی نباشد و مفسده دیگری پیدا نشود. و اما آنانی که پیشوایان بندگان خدا و راهنمایان خلق‌اند به سوی خداوند – عزّ اسمه – و عباد، بایست پیروی کنند ایشان را در گفتار و رفتار و سیره و کردار و یاد گیرند از ایشان حلال و حرام و طاعت و عصیان را. پس در شنیدن ایشان در مجالس تعزیه‌داری دروغهای بی‌اندازه را از روضه‌خوانان، خصوص آنچه متعلق به سیره و کردار و گفتار ائمه طاهرین(ع) است، مفاسد دیگر مترتب شود که یکی از آنهاست، داخل شدن این پیشوای دانایی که گوش‌کننده دروغ است، در زمره دروغ‌گویان. پس به هر دو بلا مبتلا شده، هم دروغ‌گو شده، هم گوش‌دهنده دروغ.

زیرا ما در اقسام دروغ توضیح نمودیم که کذب در اصل لغت، اگرچه از صفات لفظ و سخن است؛ اما در شرع حکم آن جاری است در افعال که از جوارح غیرزبان صادر می‌شود، مثل دست و چشم و سر و پا و همچنین در سکوت و تقریر، چنانچه مثال آن گذشت و این مقام نیز از آن قسم باشد؛ زیرا دانای مطاع مسموع القول هرگاه شنید که روضه‌خوان خبر دروغی گفت و نسبت بی‌اصل به امام(ع) داد و چون نهی این منکر، بی‌ضرر برای او میسر بود، با این حال ساکت بود و منعی نکرد، بلکه حالش منقلب نشد و لامحاله سلوکش را با او تغییر نداد که پست‌ترین مراتب نهی از منکر است. معلوم می‌شود آن را دروغ ندانسته، بلکه به سکوتش، امضای نقل آن را کرده، پس چنان است که گویا خود گفته... . سکوت متمکّنین، سبب تجری بی‌مبالاتی این طایفه بی‌انصاف شده [است].»41

محدث نوری با واژه «متمکنین»‌ می‌فهماند که انجام وظیفه و برخورد با این گروه از هر عالمی ساخته نیست. عالمانی که وجهه اجتماعی ندارند،‌ با ژاژخایی این گروه دروغ‌گو، صحنه‌سازیها و بهتانهای آنان، نه تنها کاری از پیش نخواهند برد که ممکن است از هستی ساقط شوند. ولی اگر عالمان بزرگ و کسانی که از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردارند با اینان رو در روشوند، به افشای دروغها و تحریف‌گریها و عوام‌فریبیهای آنان بپردازند، گروه یاوه‌گو را تاب ایستادگی در برابر این موج بیداری نخواهد بود. از این روی وظیفه عالمان بزرگ و صاحب نفوذ و برخوردار از جایگاه اجتماعی سنگین است و اگر سکوت کنند و از کنار این پدیده زشت و نفرت‌انگیز، بگذرند، دوزخ جایگاه‌شان خواهد بود.

2. گامهای علمی و عملی: انجام مسؤولیت عالمان دین و حوزه‌های علمیه در مبارزه سنجیده، خردمندانه و منطقی با تحریفها، نیاز به تلاشهای گسترده علمی و پژوهشی و عملی دارد که به بخشی از آنها اشاره می‌کنیم:

الف: تلاشهای علمی و پژوهشی

1. شناخت مفهوم و گونه‌های تحریف: شناخت و شناساندن مفهوم و گونه‌های تحریف از نخستین گامهای بایسته برای مبارزه با تحریف است؛ چرا که با روشن نبودن حد و مرز تحریف، ممکن است، هرگونه دروغ، افسانه، جستارهای بی‌اساس و نابخردانه، با عنوانهای دیگری چون: زبان حال، یا مبالغه‌های شعری، استعاره و مجاز، یا نقل به معنی، و یا در قالب کرامتها و معجزه‌ها، بر رویداد روشن و شفاف عاشورای حسینی سایه بیفکند و آن را در ابهام فرو برد که نه درس‌آموز باشد و نه عبرت‌انگیز.

برای روشن شدن حد و مرز تحریف، پاسخ به پرسشهای زیربایسته است و می‌تواند روشن‌گر باشد:

تحریف چیست؟

گونه‌های آن کدام است؟

آیا شعر و یا نثری که به عنوان زبان حال نقل می‌شود تحریف است؟

غلوّ و مبالغه در شعر و یا نثر چه حکمی دارد؟

خوابهایی که به عنوان کرامت و یا معجزه به امام حسین(ع) و دیگر یاران آن حضرت نسبت داده می‌شود، چه حکمی دارد؟

آیا کم‌رنگ کردن و یا نقل نکردن برخی از زوایا و قضایای عاشورا تحریف است؟

نقل به معنی، نقل مطالب مورد تردید و... چه حکمی دارد؟ نقل دروغ از دیگری چگونه است؟

شماری از مداحان و یا روضه‌خوانان خبر دروغی را که مایه گرمی مجلس آنان است نقل می‌کنند و برای این که مسؤولیت آن را برعهده نگیرند، آن را از کتاب و یا شخصی که شنیده‌اند، نقل می‌کنند، آیا چنین کاری رواست؟

پاسخ به پرسشهای یاد شده و دیگر پرسشهایی که در این جا مطرح است، در این مقال نمی‌گنجد. از این روی، به پاره‌ای از آنها که از اهمیت بیش‌تری برخوردارند،‌ پاسخ خواهیم داد.

مفهوم تحریف: تحریف از ریشه «حرف» به معنای کنار و پیرامون یک چیز، و از جایگاه اصلی کج کردن و به سوی دیگر بردن است.

فخر رازی از قفال نقل می‌کند:

«التحریف: التغییر و التبدیل واصله من الانحراف عن الشیء و التحریف عنه.»42

تحریف به معنای تغییر و تبدیل است و ریشه آن از منحرف شدن از چیزی است.

ابن منظور می‌نویسد:

«تحریف الکلم عن مواضعه: تغییره. و التغییر فی القرآن و الکلمه تغییر الحرف عن معناه و الکلمه عن معناها.»43

تحریف الکلم عن مواضعه، یعنی دگرگون ساختن آن. تغییر در قرآن و کلمه، به معنای دگرگون ساختن حرف و کلمه از معنای اصلی آن، به معنای دیگری است.

امین‌الاسلام طبرسی، در ذیل آیه شریفه: «یحرفون الکلم عن مواضعه» می‌نویسد:

«ای یبدلون کلمات الله و احکامه عن مواضعها»44

یعنی کلمات و احکام خدا را از مواضع آن تغییر می‌دهند.

بنابراین، تحریف کلام، به معنای تفسیر سخنی برخلاف معنای ظاهرش و در نظر گرفتن معنای دیگری برای آن، بدون هیچ دلیل و قرینه‌ای است. ماده تحریف در قرآن، به همان معنای لغوی به کار برده شده است.45

در دیگر لغت‌نامه‌ها و فرهنگها، تحریف در معنای گسترده‌تری به کار رفته است:

کج کردن، گردانیدن، تغییر دادن و تبدیل کردن، گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز حالت اصلی خود، بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنای آن و... .46

بر این اساس، تحریف، گاه به معنای دگرگونی در معنی و گاه به معنای دگرگونی واژه است که این دگرگونیها،‌ گونه‌هایی دارد که به پاره‌ای از آنها، اشاره می‌کنیم:

لفظی: واژگان را کم و زیاد و یا پس و پیش کردن، به گونه‌ای که معنای آنها فرق کند. اگر از یک حدیث، یا یک قطعه تاریخی، کلمه و یا جمله‌ای را بردارند و یا بدان بیفزایند، یا کلمه‌ها و جمله‌هایی را چنان پس و پیش برند که معنای آنها دگرگون شود، گفته می‌شود: آن حدیث و یا قطعه تاریخی، تحریف شده است.

تحریف معنوی: یعنی سخنی را به گونه‌ای تفسیر و معنی کنیم، که معنایی خلاف معنای واقعی آن برساند. در تحریف معنوی، به واژگان و جمله‌ها و عبارتها، دست برده نمی‌شود، ولی به گونه‌ای تفسیر می‌شود که با هدف گوینده سازگاری ندارد.

تحریف عملی: سخن راست و درست و برابر معیار و ترازمند گفتن؛ ولی کرداری برخلاف آن داشتن.

امام باقر(ع) در ضمن رساله‌ای به سعدالخیر، پس از آن که از پیامدهای زیانبار تحریف عملی، سخن گفته، می‌فرماید:

«و کان من نبذهم الکتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه و لا یرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایه و العلماء یحزنهم ترکهم للرعایه.»47

یکی از شیوه‌های آنان در پشت سر انداختن کتاب، آن بود که حرفها و واژگان آن را بر پای داشتند، ولی حدود آن را تحریف می‌کردند. آنان کتاب خدا را تلاوت و روایت می‌کردند، اما به آن عمل نمی‌کردند. نادانان از حفظ آنان در شگفت می‌شدند؛ اما این کار آنان سبب نارضایتی و اندوه دانایان می‌شد.

تحریف از زاویه‌های دیگر نیز، در خور تقسیم است:

تحریف لفظی و معنوی، گاه در قرآن و حدیث، رخ می‌نماد و گاه در تاریخ و شخصیتها.

تحریف در شخصیتها بر دو گونه است: گاه در شخصیت کسانی است که قول و عمل و تقریر آنان حجت است و گاه این‌گونه نیست.

تحریف گاه در امور جزئی و گاه در امور بزرگ است و گاه در یک سخن عادی، همانند این که دو نفر گفتار یکدیگر را تحریف کنند و گاه در یک موضوع بزرگ اجتماعی و یا یک حادثه بزرگ تاریخی است. تحریف، گاه از روی اختیار و عمدی و با هدف از پیش تعیین شده و گاه غیراختیاری است. حکم همه اینها یکسان نیست.

شماری از پژوهش‌گران تا دوازده قسم برای تحریف شمرده و احکام آن را نیز بیان کرده‌اند.48

پیوند تحریف با دیگر مفاهیم: واژه تحریف با بسیاری از مفاهیم، چون: دروغ، بدعت، کتمان و... در پیوند است. اشاره‌ای به پاره‌ای از آنها، برای شناخت مرز و قلمرو تحریف مفید و مناسب می‌نماید:

- دروغ و تحریف: دروغ، همان تحریف است. آنچه که نیست، هست نمایاندن و آنچه که هست، واژگونه جلوه دادن که شنونده و طرف خطاب از واقعیت دور بیفتد. استاد شهید مرتضی مطهری، به هنگام نقل سخنان محدّث نوری، آنچه را ایشان به عنوان دروغهای حادثه عاشورا آورده، به عنوان تحریف نقل کرده است.49

با دقت در مفهوم دروغ و تحریف، می‌توان به پیوند و بستگی آن دو دست یافت. به مفهوم تحریف در گذشته اشاره کردیم. دروغ چیست؟ گفتن سخنی که اصلی و واقعیتی ندارد و در خارج انجام نگرفته و پدیده نیامده است. محدث نوری از عروسی قاسم، حضور امّ‌لیلا در کربلا و آنچه به عنوان تحریف لفظی آورده می‌شود، به عنوان دروغ یاد کرده است.50

این موردها، از جهت آن که اصلی و واقعیتی نداشته و در عالم خارج پدید نیامده‌اند دروغ و از جهتی که به رویداد عاشورا بسته شده، تحریف است. اما نقل نکردن پاره‌ای از رویدادها و یا تفسیر نادرست، آنها تحریف است، ولی دروغ بر آنها گفته نمی‌شود.

- تحریف و بدعت: تحریف، گاه با عنصر شریعت درهم آمیخته و عنصر جدیدی از آن پدید آمده است. امامان(ع) در چنین جایی واژه «بدعت» را به کار برده‌اند. عالمان اسلامی، گاهی از آن به تشریع در معنایی مترادف با بدعت استفاده کرده‌اند.

امام خمینی می‌نویسد:

«تشریع، یعنی به دین وارد کردن چیزی را که از دین نیست. این مساوی با بدعت است.»51

در رویداد عاشورا، چون گفتار، کردار و تقریر امام(ع) حجت و جزئی از دین به شمار می‌آید، نسبت دادن سخن و رفتاری به امام، که نگفته و انجام نداده و تقریر نکرده، از مصداقهای بدعت است. بدعت، یا آشکار است، یا پنهان. بدعت در رویداد عاشورا، همان تحریفهای معنوی است. آن که گریه بر امام حسین(ع)‌ را کفاره گناهان امت، یا شفاعت امت می‌داند، در حقیقت، چیزی را که از دین نیست، از دین به شمار آورده است.

- زبان حال و تحریف: زبان حال چیست؟ آنچه، یا آن سخنانی که بیان‌گر وضع و حالت چگونگی گوینده و یا شنونده باشد. آیا زبان حال تحریف است و یا از دایره تحریف و دروغ خارج است و یک نوع روایت‌گری است. حال را به سخن درآوردن است. از حالت خود و یا دیگری سخن گفتن است. بیان حالت و چگونگی است. روان و روح شاد، زبانی دارد و گفتی و روح و روان غمگین زبانی. هر انسانی، زبان حالی دارد و زبان قالی. هر آن کس که ما با او روبه‌رو می‌شویم، گاه خود درد و رنج، شادی و شادمانی خود را به زبان می‌آورد و جزء جزء بیان می‌کند و گاه ما با دیدن حالت او، مافی الضمیرش را بیان می‌کنیم و از درد و رنج و یا شادی و شادمانی او، گزارش می‌کنیم.

امام حسین(ع) در آن برهه غم‌انگیز و دردناک و جگرسوز که علی‌اصغر را روی دست گرفته و برای او آب می‌طلبد، در پاسخ، تیر دشمن دون فرود می‌آید و گلوی آن نازنین را از هم می‌درد، زبان قالی دارد و زبان حالی. زبان قال، همان است که حضرت فرموده و در تاریخها ثبت است، اما زبان حال، بسته به ذوق و ژرفای اندوه صحنه آرا، شاعر و... در هر زمان و مکان دارد.

هر کس به گونه‌ای از غم و دردی که قلب حسین فاطمه را در خود گرفته سخن می‌گوید. یکی گفت‌و‌گوی غم‌انگیز و جگرسوزی بین حسین و دردانه‌اش سامان می‌دهد. دیگری گفت‌و‌گویی بین حسین، فاطمه و علی‌اصغر، به گونه‌ای که با بیان آن، سیل اشک روان می‌شود و انسان را در غمی عمیق فرو می‌برد و... یعنی حسین در این حالت، با مادرش فاطمه سخن می‌گوید. می‌گوید: آب در مَهر تو، و فرزند شیرخواره من چنین آتش در گلو! زبان حال، اگر در دایره خود و با همان حد و مرزی که برای آن ترسیم شده، به کار گرفته شود، جایگاه ویژه‌ای خواهد داشت و در دایره دروغ و تحریف، به هیچ روی، داخل نمی‌شود، بلکه دایره جداگانه‌ای دارد. زبان حال، باید در چهارچوب معیارها باشد. رویداد عاشورا، برای خود معیارهای دقیقی دارد و هیچ‌گاه نباید از آن معیار فراتر و یا فروتر باشد.

امام حسین(ع) در تمام برهه و آنات زندگی، از مدار شرع خارج نشده و سخنی بر زبان جاری نساخته که با معیارهای شرعی ناسازگاری داشته باشد، چه در زمانی که همه جوانان بنی‌هاشم، بازو به بازویش در حرکت بودند و چه آن‌گاه که تنها در آوردگاه بود و خون از پیشانی مبارکش جاری. حال چطور می‌شود زبان حالی برای آن بزرگوار ساخت که از دایره و مدار شرع خارج باشد و با هیچ یک از اصول اسلامی سازگاری نداشته باشد؟ از آن جا که زبان حال، کاربرد بسیار دارد، در مقاله‌ای جداگانه، از حد و مرز آن سخن خواهیم گفت. ان‌شاءالله.

- تحریف و نقل خواب: شماری، بر این نظرند که خوابهای شگفت و غریب در مدح و سوگ پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و هر چه فاجعه‌آمیزتر نشان دادن رویداد غم‌انگیز کربلا، نه دروغ است و نه تحریف و از دایره تحریف خارج است. به این بیان که این‌گونه خوابها، پیوند و بستگی به این بزرگواران و رویداد غم‌انگیز عاشورا ندارد.

در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به معصوم نسبت داده می‌شود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن رفتار و گفتاری به معصوم، خواب و بیدار ندارد. این که بگوییم: فلانی، پیامبر(ص) و امام حسین(ع) را در خواب دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند و یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص پارسا، صالح، اهل معنی و دارای شناخت و بینش درست، دیده باشد و هیچ‌گونه ناسازگاری با قرآن، و سخنان معصومان و شرع انور نداشته باشد و سبب پیرایه بستن به دین نگردد و تکلیفی افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و فرمان به آن داده، بر دوش مردم نیفکند و هیچ‌گونه برخوردی گرچه کم‌رنگ، با اصول مسلم نداشته باشد، نقل آن رواست. البته بررسی نکته‌های یاد شده و شناسایی و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزه‌هایی و خواب او آیا با معیارهای اسلامی سازگاری دارد، یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این‌گونه مقوله‌ها برعهده متکلمان، فقیهان و کارشناسان اسلامی است، نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه.

اگر عدالت و راست‌گویی کسی که خواب دیده، به دست نیامد و خواب هم، با اصلی از اصول اسلامی، یا روایت و گزارش درستی از معصومان و یا با سیره، مشی و منش آنان ناسازگاری داشته باشد، بی‌گمان تحریف است و دروغ و باید از آن پرهیخت.

و همچنین است اگر کسی که خواب دیده، عادل و راست‌گو باشد، اما خواب او با اصلی از اصول شناخته شده در روایات معصومان ناسازگار باشد، بی‌گمان حرام و دروغ بستن بر معصومان است.

امروزه، بازار نقل خوابها از این و آن، بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن، با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان، گزارشهای مورد تأیید معصومان و... بسیار گرم است و صحنه‌های نفرت‌انگیز و اشمئزازآوری در محفلها و مجلسهای سوگواری پدید آورده که باید عالمان روشن، روحانیان بیدار،‌ با احساس مسؤولیت، به رویارویی با این صحنه‌های زشت برخیزند.

2. شناخت مصداقها و نمونه‌های تحریف: دومین گام علمی و پژوهشی برای مبارزه با تحریف، شناخت تحریفهاست. در حادثه عاشورا، گوناگون تحریفها روی داده، آن هم با جور واجور انگیزه‌ها. کردار و گفتاری به امام حسین(ع) و دیگر عاشوراییان نسبت داده شده است که به هیچ روی نمی‌تواند درست باشد و سازگار با شخصیت آنان.

از این روی، روحانیت و عالمان شیعه و آگاهان به تاریخ، می‌بایست به دور از عوام‌زدگی و عشق و علاقه‌های عوام‌پسند، به کندوکاو دقیق تاریخ بپردازند و تاریخ نهضت عاشورا را همه‌جانبه بررسی کنند، تا به نمونه‌ها و مصداقهای تحریف، آشنایی یابند و به مردم عرضه بدارند. اگر تاریخ عاشورا، با همه شاخ و برگها، از آغاز، مطالعه شود و هر قضیه‌ای، به درستی ریشه‌یابی گردد که آیا روایت‌گران ثقه حاضر در صحنه روایت کرده‌اند، یا امام سجاد، زینب کبری(ع) و دیگر اعضای خاندان امام، شاهدان و حاضران در کربلا، یا وابستگان به دستگاه پلید اموی و یا روایت‌سازان و قصه‌پردازان وابسته به دستگاه‌های مخالف علویان، کینه‌ورزانه، به این موضوع دامن زده‌اند، روایتهای صحیح از سقیم بازشناخته و دستهای قصه‌پرداز، رو می‌شوند.

پژوهش‌گران دقیق‌ اندیش، عالمان و روحانیان، که این مهم برعهده آنان است و برای کوچک‌ترین کوتاهی بازخواست خواهند شد، باید دقیق و سنجیده در این میدان گام بگذارند، با پی‌گیری و ریشه‌یابی هر قضیه و داستان، سال و دوره ورود آن را به مجموعه گزارشهای کربلا، روشن سازند. در این سیر و بررسی، خواهند دید که قصه و داستانی، که اکنون بسیاری از مردم، مداحان، حتی اهل علم، آن را درست می‌پندارند و جزء جدایی‌ناپذیر گزارشهای کربلا، قرنها پس از رویداد عاشورا، به کتابهای تاریخی راه یافته و آن هم با انگیزه‌های معلوم و یا بر سر زبانها افتاده، آن هم از سوی روضه‌خوانها، برای گریز، به صحرای کربلا و اشک گرفتن از مردم و گرم کردن مجلس.

محدث نوری، از عالمان آگاه و بیداری است که به ریشه‌یابی بسیاری از داستانهای ورد زبان روضه‌خوانها و مداحان پرداخته و دروغ بودن آنها را نمایانده و از این راه، خدمت بزرگی به نهضت تحریف‌زدایی از چهره ناب و زندگی‌بخش انقلاب عاشورا کرده است.

از جمله داستان دروغی را که دروغ‌گویان و قصه‌پردازان ساخته‌اند و ایشان آن را نقل می‌کند و به نقد آن می‌پردازد، به شرح زیر است:

«روزی امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، در بالای منبر خطبه می‌خواند، حضرت سیدالشهداء(ع) تشنه شد، آب خواست.

حضرت به قنبر امر فرمود: آب بیاور.

عباس، در آن وقت طفل بود، چون شنید تشنگی برادر را دوید نزد مادر و آب برگرفت، در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف می‌ریخت. به همین قسم، وارد مسجد [شد] چشم پدر بر او افتاد، گریست و فرمود: امروز چنین و روز عاشورا چنان و قدری از مصائب او ذکر کرد.»

ایشان در نقد این قصه می‌نویسد:

«این قصه البته در کوفه بود و اگر در مدینه بود، باید اول خلافت آن حضرت باشد؛ زیرا که قبل از آن، مسجد و منبری برای آن حضرت نبود. عمر شریف حضرت ابی‌ عبدالله(ع) در آن زمان زیاده از سی سال بود. اظهار تشنگی کردن در آن مجلس عام و تکلم کردن در اثناء خطبه که مکروه است، یا حرام با مقام امامت؛ بلکه با اول درجه عدالت، بلکه با رسوم متعارفه انسانیت، مناسبتی ندارد.

و جنگ صفین، دو – سه سال بعد از آن بود و اگر جناب ابوالفضل در آن روز طفل بود، این همه قضایای او در صفین چگونه محقق شد.»52

از جمله پیشاهنگان نهضت تحریف‌زدایی در عصر ما، شهید مطهری است. او، افزون بر آن که روضه‌ها و داستانهای دروغی را که محدث نوری نقل و نقد می‌کند، با بیانی رسا می‌آورد و آنها را شرح می‌دهد و بر نقد محدث نوری نکته‌هایی می‌افزاید و پیامدهای این‌گونه دروغها را باز می‌شمرد، خود نیز پاره‌ای از روضه‌های دروغ را که از زبان روضه‌خوانها، در مجالس علما، شنیده بازگو می‌کند و آن‌گاه به ریشه‌یابی و نقد آنها می‌پردازد، از جمله می‌گوید:‌

«نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا، که یکی از معروف‌ترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی‌دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی‌اکبر است.

البته، ایشان مادری به نام لیلا داشته‌اند؛ ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی‌اکبر داریم. روضه آمدن لیلا به بالین علی‌اکبر.

حتی، من در قم، در مجلسی که به نام آیت‌الله بروجردی تشکیل شده بود، که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را شنیدم که علی‌اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود: از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت، موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن، شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند!

اولاً، لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند.

ثانیاً، اصلاً این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته‌اند: هر کس اجازه می‌خواست، حضرت به هر نحوی که می‌شد، عذری برایش ذکر کند، ذکر می‌کرد، به جز برای علی‌اکبر. فاستأذن فی القتال أباه فأذن له. یعنی تا اجازه خواست، گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشد، از جمله این شعر که می‌گوید:

خیز ای بابا از این صحرا رویم

نک به سوی خیمه لیلا رویم

نمونه دیگری در همین مورد را که خیلی عجیب است، من در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر، در چند سال پیش، از یکی از اهل منبر، که روضه لیلا را می‌خواند، شنیدم و من در آن جا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت: بعد از این که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد که اگر خدا، علی‌اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود، از کربلا، تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

نذر علیَّ لئن عادوا و اِن رَجعوا

لاَزر عنَّ طریق التّفت ریحاناً

من نذر کردم اگر اینها برگردند، راه تفت را ریحان بکارم.

این شعر عربی، بیش‌تر برای من اسباب تعجب شد که این شعر، از کجا پیدا شده؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم، دیدم این «تفت» که در شعر آمده، کربلا نیست، بلکه این «تفت» سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می‌کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و این آدم، این شعر را برای لیلا، مادر علی‌اکبر و کربلا می‌خوانده.»53

از این‌گونه دروغها بسیار است هم در کتابهای تاریخی و هم بر سر زبانها که روحانیت شیعه، با سرلوحه کار قرار دادن آیات و روایاتی که دروغ را حرام و زشت و دروغ بستن بر معصومان را گناه بزرگ برشمرده‌اند، باید به مبارزه جدی، همه سویه با این پدیده نفرت‌انگیز برخیزد و نگذارد دروغ‌گویان، برای گرم کردن بازار خود، به دست آوردن مال و منال و یا از کارآیی انداختن نهضت مقدس امام حسین(ع) میدان‌دار باشند و به هر سمت و سویی که بخواهند این حرکت شورآفرین را بکشند.

کار اصلی روحانیت، بیان دقیق و خردمندانه زوایای دین است و جلوگیری از هر حرکت و تلاشی که به سُخره گرفتن آن بینجامد. اگر داستان کربلا و نقل رویدادهای روز عاشورا، پیش و پس از آن، با چنین دروغها و قصه‌پردازیها و افسانه‌هایی درآمیزد، که آمیخته، و روحانیت و علمای بزرگ شیعه کاری بایسته و در خور علیه آن انجام ندهند، کار به جایی می‌رسد که افراد، به دیگر آموزه‌های دینی، گزارشها و روایتها، با بدگمانی بنگرند و آنها را نیز بی‌اساس بپندارند که معصیتی است بس بزرگ و دردناک‌تر از حادثه کربلا.

از جمله گزارشهایی که مایه به سخره گرفتن مذهب جعفری می‌شود گزارشی است که درباره شمار سپاه ابن‌زیاد، در پاره‌ای از کتابهای تاریخی آمده و بر سر زبان روضه‌خوانها افتاده است.

محدث نوری در این باره می‌نویسد:

«ایضاً بر وهن افزوده شود، اگر علاوه بر آن، مضمون آن خبر بی‌پایه خلاف امور عادیه باشد و به حسب عادت نشود آن را باور کرد، مثل آن که عدد لشکر مخالفین، قریب پانصد هزار بود، بلکه ششصد هزار سواره و دو کرور پیاده و در آنها، مطابق خبر معتبر، شامی و حجازی نبود و همه از کوفه بودند. و حال آن که تهیه چنین عسگری برای شداد و نمرود و در مدت طولانی، میسر نبود، چگونه در ظرف چند روز برای پسر مرجانه که هنوز استقرار تمام پیدا نکرده بود، میسر می‌شد. مصارف عسگر و جمع‌آوری مأکول و علوفه دواب و حفظ آنها نیز، به حسب عادت، محال است.

البته سستی و ضعف، به غایت خواهد رسید و چون این رقم اخبار ضعیفه، بی‌اصل و مأخذ، با این اسباب وهن در کتابی جمع شود، به جهت بعضی اغراض فاسد، مثل اظهار کثرت تتبع و اطلاع و آوردن مطالب تازه و برتری بر مقاتل سابقه مسنائی برای این مذهب پیدا شود که نتیجه واضحه و ثمره ظاهره آن، وهنی باشد عظیم بر مذهب و ملت جعفریه و سپردن اسباب سخریه و استهزاء و خنده به دست مخالفین و قیاس کردن ایشان سایر احادیث و منقولان امامیه را با این اخبار موهونه و قصص کاذبه، تا کار به آن جا رسید که در کتب خود نوشته‌اند که شیعه، بیت کذب است»54

دروغ شگفت دیگر، که در پاره‌ای از مقاتل آمده سبب شرمساری و ناراحتی خردمندان و عالمان بزرگ شیعه شده است، شمار کشته‌شده‌ها در روز عاشورا به شمشیر سیدالشهدا، قمر بنی‌هاشم، و دیگر یاران امام است.

محدث نوری می‌نویسد:

«اگر کسی منکر شود [گفته مخالفان را که: شیعه بیت کذب است] کافی است ایشان را برای اثبات این دعوی، آوردن مقتل معروف را به میدان، چه رسید به نظایر آن. مثلاً اگر از بزرگان دین ما بپرسند که شیخ جلیل علی‌بن‌الحسین مسعودی که از شماست در عصر کلینی بوده، نهایت مبالغه که در کشته‌های حضرت سیدالشهداء(ع) کرده، در کتاب اثبات الوصیة آن است که گفته:‌

«ورویانه انه قتل بیده ذلک الیوم الفاً و ثمانماة»

پس به نقل او هزار هشتصد تن باشند. و ابن شهر آشوب، با آن کثرت کتب و تبحر و اطلاع و محمدبن ابی‌طالب، چنانچه در بحار نقل کرده، عدد را به هزار و نهصد و پنجاه رساندند و در این کتاب که تقریباً هزار سال بعد از مسعودی تألیف شده مقتولین آن حضرت را به سیصد هزار و کشتگان ابی‌الفضل بیست و پنج هزار و از سایرین نیز بیست و پنج هزار رسانده.»55

از گامهایی که روحانیت شیعه باید در راه شناخت موردهای تحریف و ریشه و خاستگاه آنها بردارد، بررسی کتابهای تاریخ‌نگاران دولتهای اموی و عباسی و دولتهایی است که به این دو جریان و جریان خلافت گرایش تعصب‌آمیز داشته‌اند. شماری از تاریخ‌نگاران اهل سنت، متعصب و ضد شیعه، بسیاری از سخنان امام حسین(ع) را که بیانگر انگیزه‌ها و هدفهای قیام است، نیاورده‌اند و به جای آن داستانهای غریب، شگفت‌انگیز، ناسازگار با خرد و غیرطبیعی را نقل کرده و نوشته‌اند: اینها هنگام شهادت امام در کربلا رویداده است.

ابن عساکر، نزدیک به پنجاه روایت درباره قیام امام حسین(ع) نقل کرده که به سی و دو روایت آن، به دگرگونیهای شگفت که در نظام هستی، در هنگام و پس از شهادت امام حسین(ع) رویداده ویژه شده است:‌

1. آسمان بر حسین(ع) همانند یحیی بن‌زکریا گریست.

2. از آسمان خاکهای سرخی فرو ریخت.

3. ستارگان، هنگام روز پدیدار شدند.

4. هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد، مگر آن که از زیر آن خون تازه بیرون آمد.

5. آسمان، مدت هفت روز در تاریکی به سر برد.

6. خورشید هر صبح و شام شعاعهای خونینی بر دیوارها می‌تابانید.

7. در آسمان چیزی همانند خون دیده می‌شد.

8. ستارگان به یکدیگر برخورد می‌کردند.

9. فردی که مردم را به کشته شدن حسین بشارت می‌داد، کور شد.

10. از آسمان باران خون می‌بارید.

11. از دیوار دارالاماره خون سرازیر شد.

12. دیوارهای بیت‌المقدس خونین شدند.

13. در روز حادثه، هر شتری در اردوگاه کشته می‌شد، میان گوشت آن آتش بود.56

در این جا، جای این پرسش است: ابن‌عساکر سنی مذهب و از تاریخ‌نگاران مکتب شام و فرمانبر حاکمان و پادشاهان ایوبی ضدشیعه، با این همه ابراز علاقه به امام حسین(ع) چرا زوایای اصلی نهضت ابا عبدالله(ع) را نکاویده و از هدف و برنامه‌ها و آرمانهای والای آن حضرت، سخن به میان نیاورده است؟

وی، با این که چندان باور به مقام قدسی امام حسین(ع) نداشته، چرا این همه کرامت، معجزه نقل کرده و از دگرگونی در نظام هستی پس از شهادت امام سخن به میان آورده‌اند؟

احتمالهای گوناگون در نقل این داستانها، افسانه‌ها، دگرگونیهای شگفت و غیرطبیعی در هستی، پس از شهادت امام، می‌توان داد، از جمله:

1. شیعه با الگوگیری از امام حسین(ع) به عنوان یک جریان مهم و مطرح ضدستم، بی‌عدالتی، نابرابری، خفقان، غارت‌گری بیت‌المال، دگرگونی در سنت پیامبر(ص)، نادیده‌انگاری احکام اسلام و... در جامعه اسلام پرتو افکنده بود و روز به روز، بر دامنه و گستره و شعاع آن افزوده می‌شد و فوج‌فوج انسانهای پاک‌سرشت به آن می‌پیوستند؛ از این روی، حاکمان اهل سنت، به کمک تاریخ‌نگاران، با طرح و نشر این داستانهای شگفت و نابخردانه، کاری کردند که شیعه به عنوان گروه نابخرد و خرافه‌پرست، مطرح شود و از این جایگاهی که به خاطر عشق به حسین بن علی، عشق به عدالت، عشق به اقامه داد، پیدا کرده و به عنوان گروهی خردورز و دارای پشتوانه کلامی دقیق، استوار و منطقی میدان‌داری می‌کند، به زیر بیاید و مردم از پیرامون آن پراکنده شوند.

2. در زمانی که ایوبیان ضد شیعه، با فاطمیان شیعی در نبرد و ستیز به سر می‌بردند، ایوبیان، شماری از تاریخ‌نگاران را به خدمت گرفتند که براساس گرایش و سیاست آنان، تاریخ بنگارند و رویدادهایی که از صدر اسلام، تا آن زمان روی داده، یک به یک، زیر نظر کارگزاران حکومت ایوبی، شرح دهند، تا بشود به عنوان یک پشتوانه فکری از آن بهره برد. روشن است که در این تاریخ‌نگاری، چه مسائلی و چگونه باید مجال طرح یابند که به جبهه ضدشیعه ایوبیان، علیه حکومت شیعی فاطمیان کمک کند.

4. شاید هدف این بوده که شیعه را سرگرم این‌گونه داستانها کنند و از توجه و دقت روی هدفهای بلند و دگرگون‌آفرین امام حسین(ع) باز دارند و در نتیجه، از این که حکومت ناعادلانه و سراسر ستم آنان را با حکومت یزید بسنجند و به این اندیشه و فکر بیفتند که باید کاری حسینی کرد، از اندیشه و فکر آنان دور سازند.

روی همین اساس است که محدث نوری، با نگرانی و دغدغه فراوان از تحریفها سخن می‌گوید و درباره آینده هشدار می‌دهد.57

او، خوب می‌دانست که اگر دَرْ بر همین پاشنه که در زمان او می‌چرخد، بچرخد، در آینده نیز شیعه گرفتار تحریف و حرکتهای نابخردانه خواهد بود. و این رفتار نابخردانه و کوته‌فکرانه، شیعه را از اوج به زیر می‌کشد و نمی‌گذارد رشد و تعالی بیابد.

تحریف معنوی: رویداد عاشورا، افزون بر تحریف لفظی که به پاره‌ای از آنها اشاره شد، دچار تحریف معنوی نیز شده است.

تحریف معنوی، بسیار ویران‌گرتر از تحریف لفظی است؛ چرا که ماهیت و هدف عاشورا، با این تحریف، دگرگون، بلکه به ضد آن دگر می‌شود.

تحریف معنوی، تفسیر و معنی کردن هدف و انگیزه است به گونه‌ای که یا همانندی با هدف و انگیزه اصلی نداشته باشد، یا همانندی بسیار کم‌رنگی داشته باشد.

فتنه‌گری: کارگزاران اموی، حرکت اصلاحی امام حسین را فتنه‌گری قلمداد کردند و کشته شدن او را برابر قانون شریعت جدش دانستند که فرمود:

«ستکون هنات فمن اراد ان یفرق امر هذه الامة و هی جمیع، فاضربوه بالسیف کائناً من کان.»

زودا که آن رویداد ناگوار و تلخ رخ دهد. هر که بر آن شود در بین این امت پراکندگی پدید آورد، در حالی که یک پارچه و یگانه است، او را با شمشیر بزنید، هر که و هر کس.

بدخواهان کینه‌ورز گفتند:

«انّ الحسین قتل بسیف جده، لأنه خرج علی امام زمانه [یزید] بعد ان تمت البیعة له و کملت شروط الخلافة باجماع اهل الحل و العقد و لم یظهر منه مایشینه ویزری به.» 58

همانا حسین، به شمشیر جدش کشته شد؛ زیرا علیه امام زمان خود [یزید!] برخاسته بود، پس از آن که بیعت تمام و شرطهای خلافت به اجماع اهل حل و عقد، کامل گردیده بود و از او [یزید] چیزی که مایه سرزنش، رسوایی و ننگ باشد، آشکار نشده بود.

یا شریح که به یاری عبیدالله بن زیاد برمی‌خیزد و مردم را با این فتوا به رویارویی با حسین بن علی فرا می‌خواند:‌

«ان الحسین بن علی خرج علی امام المسلمین و امیرالمؤمنین [یزید بن معاویه] فیجب علی کافة الناس دفعه و قتله.»59

همانا حسین بن علی بر امام مسلمانان و امیرمؤمنان [یزید بن معاویه] شوریده، از این روی، بر همگان واجب است به پا خیزند او را پس زنند و از پای درآورند.

ابوبکر بن عربی اندلسی، در همین فضای مسموم تنفس می‌کند که این سخن سست، بی‌پایه و نفرت‌انگیز را بر زبان جاری می‌سازد: کشته شدن حسین‌بن‌علی(ع)‌، برابر قانون جدش انجام گرفت و سپاهیان یزید فرمان وی را اجرا کردند:

«فما خرج علیه الاّ بتأویل و لا قاتلوه الاّ بما سمعوا من جدّه.»60

اینان [سپاهیان یزید] به رویارویی و قیام علیه حسین بن علی برنخاستند مگر به تأویل و توجیه، و او را نکشتند، مگر به آنچه که از جدش شنیده بودند.

ابن اثیر در معنای «تأویل» می‌نویسد:

«تأویل، انتقال ظاهر لفظ است از وضع اصلی آن به معنایی که دلیل می‌خواهد، به طوری که اگر دلیل نباشد، معنای ظاهری لفظ رها نمی‌شود.»

ابن حجر در کتاب فتح باری در شرح بر صحیح بخاری، در باب «ما جاء فی المتأولین» می‌نویسد:

«هرکس مسلمانی را کافر بشمارد و نسبت کفر به او بدهد، باید دید که اگر تکفیر او بدون تأویل (توجیه) صورت گرفته، تکفیرکننده، مستحق سرزنش بوده، چه بسا که خودش کافر است، ولی اگر با تأویل (توجیه) همراه بوده، لکن توجیه او موجه نباشد، مستوجب سرزنش و ملامت است؛ اما به حد کفر نرسیده است، بلکه باید خطایش را به او گوشزد کرده، گوشمالی لازم هم به او داد. ولی به رأی جمهور فقیهان، چون مورد اول نخواهد بود. اما اگر تکفیرش با تأویل و توجیه موجه و جایز همراه باشد، مستوجب توبیخ و سرزنش نبوده، بلکه حجت برایش می‌آورند، تا به راه درست و صواب بازآید. دانشمندان گفته‌اند: هر تأویل‌کننده‌ای به خاطر تأویل و توجیه خود معذور است و اگر تأویل (توجیه) او در زبان عرب جایز باشد، گناهی را مرتکب نشده و این گونه تأویل و توجیه جایگاه علمی دارد.»61

اینان به تأویلهای سست و بی‌پایه و برخلاف مبانی روشن و بی‌گفت‌و‌گوی اسلامی، به رویارویی و جنگ با نُماد راستین و ناب اسلام حسین بن علی(ع) برخاستند و سپس با همین مبنای واهی به توجیه گناه بزرگ و غیر در خور توجیه و نابخشودنی خود پرداختند. زهی بی‌شرمی.

خواست خدا: شرکت‌کنندگان در کشتن امام حسین و یاران، چه پیش از دست آلودن به این جنایت و چه پس از آن، در عذاب دردناک وجدان، آرام و قرار نداشتند و در میان شعله‌های سرکش و خشماگین‌ آتش وجدان می‌سوختند و همیشه در پی آن بودند که لختی از این آتش همیشه شعله‌ور و سوزاننده، بکاهند، از این روی به تحریف معنوی این حماسه بزرگ روی می‌آوردند. یا می‌گفتند: مقدر چنین بود. ما از خود اختیاری نداشتیم. خدا چنین می‌خواست که حسین کشته شود و خانواده‌اش آواره. خواست خدا بود که یزید بر اریکه قدرت باشد و حسین در کربلا اسیر سرپنجه قدرت سپاه ابن‌زیاد.

پیروی از اولی‌الامر: یا می‌گفتند: ما ناگزیر بودیم و بر ما واجب بود پیروی از خلیفه مسلمانان و اولی‌الامر!

گفت‌و‌گوی ابی‌اسحاق با شمر ذی‌الجوشن، بیان‌گر این معناست:‌

«روی ابوبکر بن عیاش، عن ابی‌اسحاق، قال کان شمر یصلی معنا، ثم یقول: اللهک انک تعلم أنی شریف فاغفرلی.

قلتُ: کیف یغفرالله لک و قد أعنت علی قتل ابن‌رسول‌الله.

قال: ویحک! فکیف نصنع؟ ان امراءَنا هؤلاء امرونا بامر فلم نخالفهم ولو خالفنا هم کنا شراً من هذه الحمر السقاة.

قلت: انّ هذا لعذر قبیح، فانّما الطاعة فی المعروف.»62

روایت کرد ابوبکر بن عیاش از ابی‌اسحاق و گفت: شمر با ما نماز گزارد، سپس گفت:

بار پروردگارا، تو می‌دانی که من ارجمندم، پس مرا بیامرز.

گفتم: چگونه خدا تو را بیامرزد، که همدست شدی با آنان در کشتن فرزند رسول خدا(ص)؟

گفت: وای بر تو، چه می‌توانستم بکنم. امرا و فرمانروایانمان به ما دستور دادند، پس ما از فرمانشان سر برنتافتیم. اگر سر برمی‌تافتیم از خرهای آبکش بدتر بودیم.

گفتم: این بهانه‌ای است بسیار زشت و ناپسند. همانا، پیروی در معروف است.

تکلیف و وظیفه فردی: پیش از این نیز یادآور شدیم که حکومت‌گران ستم‌پیشه و سنت‌شکن، برای جلوگیری از الگو شدن امام حسین، به این شگرد و تحریف روی آوردند که حرکت و خیزش امام علیه ستم و امویان سنت‌شکن، وظیفه الهی ویژه وی بوده است و کسان دیگر، با آن شیوه و روش نمی‌توانند و نباید علیه بیداد قد افرازند.

امام حسین، برابر صحیفه‌ای عمل می‌کرد که در اختیارش بود.63 اینان می‌خواهند بگویند: خیزش او در کربلا برابر آن صحیفه بوده؛ از این روی، نمی‌تواند الگو برای دیگران قرار بگیرد.

سپهر در همین فضا قرار گرفته و اثر پذیرفته که نوشته است:

«حسین، علیه‌السلام، عالماً ادراک شهادت را تصمیم عزم داد، به حکم مصلحتی که سرّ آن را جز خدای کس نداند... . و نتوان گفت که چرا دانسته خود را به مهلکه افکند؛ زیرا که تکلیف امام، بیرون از تکالیف خاص و عام است.»64

این نگاه به قیام حضرت سیدالشهداء او را از مدار الگو شدن برای شیعیان و مسلمانان خارج می‌کند و ناسازگاری دارد با عمل و سخن آن حضرت در مرحله‌های گوناگون قیام. امام از دیدارها و نامه به این سو و آن سو، افراد را به همکاری و شرکت در قیام علیه حکومت‌گران ستم‌پیشه اموی فرا می‌خواند. اگر حرکت و قیام او علیه حکومت اموی، شخصی بود و تنها او وظیفه داشت به قربانگاه شرف برود به نوشته سپهر «خود را به تهلکه افکند!» چرا فرزندان و برادران و برادرزادگان و یاران را به قربانگاه کشاند و چرا از دیگران می‌خواست که حق را یاری کنند و... این‌گونه نگریستن به قیام عاشورا و از این زاویه به تحلیل آن پرداختن، فرار از مسؤولیت و سر بر تافتن از دستورها و فرمانهای الهی است.

خشونت: استعمارگران، که خود با جنایت، انسان‌کشی، تباهی‌آفرینی، ویران‌گری، محروم کردن انسانها از حقوق اولیه، روان ساختن جویهای خون، بر اریکه قدرت نشسته و قدرت خویش را گسترش داده و پایه‌های فرمانروایی خود را استوار ساخته‌اند،‌ وقتی دیدند عاشورا، مراسم عزاداری، عشق، علاقه و شیدایی شیعیان به حسین شهید، بزرگ‌ترین و ژرف‌ترین انگیزاننده شیعیان و مسلمانان علاقه‌مند به راه و رسم آن عزیز، علیه اشغالگری، بیدادگری، ستم و آدم‌کشی آنان است، دست به تحریف این حرکت شورانگیز زدند و با به کار گرفتن روشنفکران تربیت شده خود و نواله خور استعمار و نویسندگان سر به فرمان خود، تلاش ورزیدند این حرکت مقدس را و عزاداری برای سرور شهیدان را، که یادآور تلاش گسترده آن حضرت علیه تباهی، ستم، نابرابری، رواج‌ منکرها و به حاشیه راندن و نابود کردن معروفها بود، لباس خشونت بپوشند، تا هم این حرکت شورانگیز را یک جنگ قومی خونین جلوه دهند و هم به سر و سینه‌زدنها و خشم علیه بیدادگریها و تنفر و انزجار از ستم‌پیشگان را، نُماد و جلوه‌ای از یک حرکت خشونت‌آمیز!

«خشونتهای عاشورا، معلول تعارضهای قومی، بالاخص نتیجه خشونت پیامبر در جنگ بدر، احد، خندق، خیبر و... بود.» 65

یا:

«نزدیک‌ترین مفهوم به کلمه عاشورا در ذهن، شهادت است... . جامعه ما هنگامی که میان خشونت و جنگ گرفتار آید، بی‌شک، نگاهی خشونت‌آمیز به این واقعه، روا می‌دارد.»66

جلوگیری از هدفداری عزاداریها: دستهایی در کار بوده و هستند که مردم در عزاداریها، ستم روزگار خویش را نشانه نروند و ستم‌پیشگان، سنت‌شکنان، استعمارگران خون‌آشام و تباهی‌آفرینان را به جای یزید و امویان بنشانند و به آنان یورش برند و حرکت عاشورایی را سامان دهند و بنیانشان را براندازند.

استعمار که با زور و درهم کوباندن ملتهای مسلمان، پا به سرزمینهای آنان گذارده، هیچ‌گاه از خشم حسینیان در امان نبوده است. از این روی از همان روزگار تاکنون، تلاش ورزیده، با گوناگون ترفندها و دسیسه‌ها، که عزاداریهای برانگیزاننده شور و شعورآفرین را از هدفداری تهی کند. آنها به آدابی معمولی و عزاداری تهی از هرگونه ستم‌ستیزی و عصیان و شورش علیه بیداد و نابرابری، دگر سازد. که در این حرکت شوم، به پیروزیهایی نیز دست یافته است.

اکنون و در عصر جدید که عزاداری سالار شهیدان، دگرگونیهای ژرفی در ایران، لبنان و... آفریده و صهیونیزم و آمریکای جنایت‌کار را در هدفهای شوم و ضدانسانی خود، ناکام گذارده و چهره زشت و ضدانسانی آنها را برای جهانیان نمایانده، قدرتهای بزرگ و راهزنهای غداره‌بند بین‌المللی، با شبیخونهای فرهنگی پیاپی خود برآنند، عاشورای رستاخیز‌آفرین را، عزاداریهای شورانگیز را از هدف تهی کنند و به سوی بی‌هدفی و هیاهوگریهای بی‌آرمان، بکشانند، تا بتوانند بسان گذشته از خوان پرنعمت آنان، بهره ببرند و بر قدرت شوم و ضدانسانی خود بیفزایند.

استعمار بر آن است که این شور و شیدایی مقدس را، که هر ساله در ماه محرم، در هر قلب انسان شیعی و در هر محفل و مجلس عزا، مشعلی علیه بیداد، ستم، نابرابری، زورگویی برمی‌افروزد، خاموش کند و یا بسیار کم سو و کم فروغ جلوه دهد.

از باب نمونه، در یکی از فیلمهایی که بی‌بی‌سی علیه اسلام، با نام: «شمشیر اسلام» تهیه کرده، بخش مهمی از آن را عزاداری امام حسین(ع) تشکیل می‌دهد، یکی از مفسران غربی این فیلم می‌گوید:

«باید مراقب بود که اگر این عزاداریها و این همه عشقها، هدفدار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند.»67

بله، اگر عزاداریها هدفدار باشد، همان‌گونه که حسین(ع) هدف والا و مقدسی داشت، ستم نمی‌تواند در جامعه‌های اسلامی و شیعی دامن بگسترد، غرب و آمریکای خون‌آشام و جهانخوار و نسل‌کش، فاجعه بیافریند و کرور کرور انسان بی‌گناه را از دم تیغ بگذراند.

اگر عزاداریها هدفدار باشد، هیچ قدرتی را یارای آن نیست که گام در دیار مسلمانان بگذارد و با دستان آلوده خود آلودگی پدید آورد و منابع زیرزمینی مردم مسلمان را به غارت برد.

استعمارگران، قدرتهای بزرگ و راهزنان بین‌المللی، عزاداریها را از هدفداری تهی ساخته‌اند که می‌توانند این‌گونه عربده بکشند.

3. معیارهای شناخت سره از ناسره. پژوهش‌گر تاریخ، باید به حکمت آراسته باشد و از هوش و خردی بالا برخوردار، تا بتواند هر رویداد تاریخی را به درستی به بوته بررسی نهد و نتیجه درست را بگیرد.

نقل کورکورانه تاریخ، اعتقاد به راویان و ناقلان تاریخ، بدون بررسی زوایای هر رویداد، زمان، مکان، حکومتها، حکومت‌گران، سیاستها، هواها و غرضها و امور اثرگذار، زمینه را برای هرگونه لغزشی آماده می‌کند.

برای رسیدن به حقیقت و بازشناسی سره از ناسره، معیارهایی را باید فرا راه داشت و به کار بست، از جمله:

الف. به کار بستن خرد: در بررسی و کند و کاو رویدادها، با معیار و تراز خرد، بسیاری از گزارشها و گفته‌های درست تاریخی را می‌توان از گزارشها و گفته‌های نادرست باز شناخت.

محمدبن طاهر مَقدَسی درباره عقل می‌نویسد:

«عقل، نیرویی است الهی که میان حق و باطل و زشت و زیبا و نیک و بد، فرق می‌نهد و مادر همه دانشهاست و برانگیزاننده خطرات فاضله و پذیرای یقین. و گفته‌اند:

از آن روی عقل را عقل خوانده‌اند که عقال (پای‌بند، زانوبند شتر) است از برای آدمی تا به کژراهه آنچه برای او خطر دارد، نرود.»68

اگر عقل، که مادر همه دانشهاست، در دانش تاریخ نقش اصلی و زیربنایی را نداشته باشد و پژوهش‌گر تاریخ، در نقل رویدادها، با این مشعل فروزان خدادادی، بر شناسایی سره از ناسره نپردازد و دریچه ذهن و فکر خویش را ببندد و در تاریکی گام بردارد و هر رویدادی را بدون بررسی و نهادن در بوته عقل و خرد، نقل کند، نه تنها کار او ارزشی ندارد که سیاهی و تباهی خواهد آفرید، جلو روشنایی را خواهد گرفت، جهل خواهد پراکند و افق دانایی را تاریک خواهد ساخت.

در پذیرش و یا رد گزارشها و روایتهای عاشورا، این معیار والا و روشن‌گر، باید به گونه دقیق به کار بسته شود، تا از هرگونه لغزشی در امان ماند.

در مثل، آنچه شماری از مَقتَل‌نگاران درباره عروسی قاسم‌بن‌حسن در آوردگاه کربلا، شمار سپاهیان دشمن، شمار کشته‌شدگان به دست سالار شهیدان حسین‌بن‌علی و... آورده‌اند، هیچ خرد سالمی نمی‌تواند بپذیرد.

پس باید در گزارشها که ناسازگاری آنها با خرد، بسیار روشن است و در گزارشهایی که به اندکی درنگ و اندیشه نیاز است، عقل، معیار قرار گیرد و از احساسات تهی از خرد، کناره‌گیری شود، تا گزارشی روشن و شفاف از کربلا فرا راه همه علاقه‌مندان، جلوه‌گری کند.

ب. بررسی سند و محتوا: بر پژوهش‌گر تاریخ واجب است که پس از بررسی عقلانی رویدادها، به بررسی سندی و محتوایی آنها بپردازد.

روایت‌گران کیانند و چه پایگاهی دارند و با چه هدف و انگیزه به روایت‌گری و گزارش‌گری پرداخته‌اند. ثقه و مورد اعتمادند و از آنان به نیکی یاد شده، یا نه به دروغ‌‌گویی شهره‌اند و به فسق و فجور و مزدوری برای حاکمان ستم. یا نه روایت‌گر انسان شایسته و سالمی است؛ اما شیادانی به نام او گزارش داده و روایت کرده‌اند! یا در طول تاریخ در گزارش او، چنان دست برده شده که نمی‌توان آنچه را او روایت کرده، از آنچه او روایت نکرده و روح او از آن بی‌خبر بوده، بازشناخت.

یا از نظر محتوا، باید هر گزارشی، به گونه دقیق و روشن ارزیابی شود: مکان، زمان، کسانی که نام برده شده، کردارها و گفتارهایی که به کسان نسبت داده شده و... با واقع و در مقایسه و سنجش با دیگر گزارشها و اطلاعات در دست، سازگاری دارد، یا خیر؟

ابن‌خلدون در مقدمه می‌نویسد:

«بارها اتفاق افتاده که تاریخ‌نویسان و مفسران و پیشوایان روایات، وقایع و حکایات را به صرف اعتماد به راوی، یا ناقل، خواه درست، یا نادرست، بی کم و کاست، نقل کرده و مرتکب خبط‌ها و لغزشها شده‌اند، چه آنان، وقایع و حکایات را بر اصول آنها عرضه نکرده، آنها را با نظایر هر یک نسنجیده و به معیار حکمت و آگاهی بر طبایع کاینات و مقیاس تحکیم نظر و بصیرت نیازموده و به غور آنها نرسیده‌اند، پس از حقیقت گذشته و در وادی وهم و خطا، گمراه شده‌اند. این‌گونه اغلاط، بویژه در بسیاری از حکایات، هنگام تعیین اندازه ثروت، یا شمار سپاهیان، روی داده است. زیرا که این بحث (یعنی قضیه آمار) در مظان دروغ و دستاویز یاوه‌گویی است و ناچار باید آنها را به اصول بازگردانید و در معرض قواعد قرار داد.

یکی از نمونه‌های این‌گونه اشتباه‌کاریها، شمار لشکریان بنی‌اسرائیل است. و چنانکه مسعودی و مورخان آورده‌اند، پس از آن که موسی(ع) هنگام آوارگی در «تِیهْ» [بیابانی که رونده در آن هلاک شود... و در اصطلاح بیابانی که موسی، با دوازده سبط بنی‌اسرائیل، به مدت چهل سال سرگردان بودند] اجازه داد که هر که طاقت و توانایی دارد، بویژه از سن بیست به بالا، سلاح برگیرد، به شمردن سپاهیان بنی‌اسرائیل دست یازید، وعده آنها را ششصد هزار تن، فزون‌تر یافت. در صورتی که اگر وسعت و گنجایش مصر و شام را در برابر چنین سپاه گرانی بسنجیم، مایه حیرت می‌شود. چه هر کشوری را در خور گنجایش آن لشکریانی است که می‌تواند مستمری آنها را بپردازد و اگر از میزان معین و لازم درگذرند، مایه دشواری و مضیقه آن کشور می‌شوند، چنانکه عادت متداول و وضع معمولی ممالک، گواه بر این امر است.

گذشته از این، اگر سپاهیانی را با این عدد افزون که دو برابر، یا سه برابر مدنظر را صف آنها فراخواهد گرفت، ترتیب دهند، بعید به نظر می‌رسد که بتوان به سبب تنگی نبردگاه و دوری آن از لشکریان، در لشکرکشیها و جنگها از آنها استفاده کرد؛ زیرا چگونه ممکن است چنین صفوفی به نبرد برخیزند، یا صفی بر دشمن غالب آید، در حالی که یک سر صف، سر دیگر درک نمی‌کند.»69

ابن‌خلدون در این فراز، پس از بیان چگونگی نگاه به رویدادهای تاریخی و عرضه آنها بر اصول و اعتماد نکردن به گزارش‌گران، نمونه‌ای را که همانا سپاه بنی‌اسرائیل باشد، یادآور می‌شود و سپس به بررسی محتوایی آن می‌پردازد که می‌تواند برای پژوهش‌گران تاریخ، تاریخ اسلام و بویژه تاریخ عاشورا که مورد بحث ماست، مفید و راه‌گشا باشد.

محدث قمی نیز، گزارشی را از رویداد کربلا نقل می‌کند، سپس به نقد سند و محتوای آن می‌پردازد که بیان‌گر دقت و اعتماد نکردن به نقل روایت‌گران است:

«ذکر محامل و هودج، در غیر خبر مسلم جصاص نیست. و این خبر را، گرچه علامه مجلسی نقل کرده، لکن مآخذ آن، منتخب طریحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب، بر اهل فن، پوشیده نیست و نسبت شکستن سر جناب زینب، سلام‌الله علیها، و اشعار معروفه نیز، بعید است از آن مخدره، که عقیله هاشمیین و عالمه غیر معلمه و رضیعه ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.

آنچه در مقاتل معتبر معلوم می‌شود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان، پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه، موافق روایت حذام بن ستیر، که شیخان [شیخ مفید و شیخ طوسی]‌ نقل کرده‌اند، به حالتی بوده که محصور میان لشکریان بوده‌اند، چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده، چه در کوفه شیعه بسیار بوده.»70

محدث قمی در نقد این گزارش، در ابتدا، سند را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و به همین که علامه مجلسی آن را نقل کرده بسنده نمی‌کند؛ زیرا می‌داند که علامه از دو اثر سست و ضعیف و حال آنها بر اهل فن روشن، نقل کرده و به آنها استناد جسته است.71

افزون بر این، خود علامه هم در پایان گزارش، از لهوف نقل می‌کند که شتران، محمل و هودج نداشته‌اند.72

محدث قمی، پس از نقد سند، به محتوا می‌پردازد:

1. این که حضرت زینب، با آن مقام والا و روح بزرگ، چون سر امام حسین(ع) را ببیند، چنان جبین خود را به محمل بزند که بشکندو خون جاری شود، درست نیست و با شأن و جایگاه آن والا مخدره، سازگاری ندارد.

2. نسبت دادن شعرهایی به حضرت زینب در این هنگام (درگاه دیدن سر برادر) سروده است، درست نیست؛ زیرا در آن سروده‌ها آمده:

یا اخی فاطم الصغیرة کلّم

فقد کاد قلبها ان یذوبا73

ای برادر! با فاطمه کوچک حرف بزن

که نزدیک است قلب او آب شود

نخست آن که: فاطمه، کوچک نبوده، بلکه در سنی بوده که پیش از رویداد عاشورا با حسن مثنی ازدواج کرده است.

دو دیگر: در شأن کسی که بنابر پاره‌ای از گزارشها، در دروازه کوفه برای مردم سخنرانی کرده و به افشاگری امویان و شناساندن کشته‌شدگان کربلا و اسیران پرداخته،74 نیست که این‌گونه از سوی زینب کبری اسم برده شود.

سه دیگر: ایشان از جمله گزارش‌گران مجلس یزید است و می‌گوید من در آن وقت «جاریه» بودم؛75 یعنی زن جوان. پس کسی که چنین جایگاهی داشته، می‌توانسته مجلس یزید را گزارش کند و در سن جاریه بوده، درست نیست که بگوییم این شعر را حضرت زینب درباره او سروده است.

ج. در نظر گرفتن هدف: در بررسی هر رویداد تاریخی،‌ باید هدف پدیدآورندگان آنها، سرلوحه کار قرار بگیرد و هیچ یک از اجزای رویداد، بدون توجه به هدف،‌ در بوته بررسی نهاده نشود و اگر چنین شود، بی‌گمان اشتباه است و لغزش در بررسی. بویژه اگر آفریننده و پدیدآورنده رویداد، معصوم باشد و تمام کارها، برنامه‌ها و خط سیری که در پیش گرفته، برابر معیارهای شناخته شده باشد و هیچ‌گونه کژراهه روی از آن را برنتابد و راهی غیر از آن را برنگزیند.

در بررسی قیام، حرکت و انقلابی که چنین شخصی آن را هدایت کرده و هدف و برنامه خود را شفاف و روشن برای مردم ابراز داشته و گزارش‌‌گران ثقه و برگزیده و گمارده شده خود او، آن را گزارش داده‌اند و در تاریخ ثبت شده، نمی‌توان از روی ذوق و سلیقه، میل و گرایش، خواست دل خود، باب پسند زمان و مردم، سخن گفت.

چگونه می‌توان قیام اباعبدالله را ویژه خود او و از اسرار الهی شمرد، در حالی که از آغاز، تا پایان، بارها بار، مردم را به شرکت در قیام فراخوانده و از آنان خواسته که علیه ستم، سنت‌شکنی، به تاراج رفتن بیت‌المال به‌پا خیزند و در زیر رایت او گرد آیند.

و یا در وصیت‌نامه، نامه به مردم کوفه و بصره، به روشنی از برنامه و هدف خود سخن گفته است.

یا چگونه می‌توان پذیرفت این سخن را که:

«چون امام حسین(ع) آمدن لشکریان را با عمر بن سعد و اردو زدن آنان را در نینوا و رسیدن نیروهای امدادی را برای جنگ با خود دید، به عمر بن سعد پیام فرستاد که می‌خواهم ترا ببینم. آن دو، در شب با یکدیگر ملاقات کردند و مدتی طولانی، پوشیده سخن گفتند و سپس، هر یک به جای خود برگشتند و عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد چنین نوشت:

اما بعد، همانا خداوند متعال آتش را خاموش فرمود و اتفاق کلمه و اصلاح امر امت را پدید آورد. حسین، با من عهد کرد که یا برگردد به همان جا که از آن جا آمده است، یا به یکی از مرزهای سرزمینهای اسلامی برود و چون فرد دیگری از مسلمانان باشد. هر چه برای ایشان است، برای او هم باشد و هر چه بر عهده ایشان است بر عهده او هم باشد. یا آن که خود پیش امیرالمؤمنین یزید برود و دست در دست او نهد و ببیند میان او و یزید، چگونه اتفاق می‌شود.»76

امام، که چه در زمان معاویه و چه پس از مرگ او، از بیعت با یزید سرباز زد و وقتی عرصه را بر او تنگ گرفتند، مدینه را به قصد مکه ترک گفت و آن‌جا را به قصد کوفه، حال پس از این همه رنج و زحمت و پیمودن راه دراز، نماینده به این سو و آن سو گسیل داشتن، نامه‌نگاریهای بسیار، فراخوانی مردم علیه حکومت تباهی‌آفرین یزید، چگونه راضی شد که با یزید، که در گوناگون سخنرانیها و خطابه‌ها، او را فاسق، فاجر، سگ‌باز و ناشایست برای در دست گرفتن امور مسلمانان و فرمانروایی آنان خوانده بود، دست بیعت بدهد.

مگر او، به هیچ روی، پیش‌بینی نمی‌کرد که با سپاهیان اموی رو در رو شود؟

مگر نمی‌دانست که این حرکت اعتراض‌آمیز، تلاش برای زمینه‌سازی حکومت اسلامی و برقراری عدل و داد، هموار کردن راه رهایی مردم از چنگ اهریمنانه امویان و به زیر کشیدن یزید از اریکه قدرت و پایان دادن به حکومت نامشروع او و امویان، چیزی نیست که از حکومت‌گران پوشیده ماند و برای رویارویی با این جریان، به پا نخیزند و خود را آماده نسازند و تمام راه‌های حرکت او را سد نکنند! آیا او از تلاش امویان و از این که کرکس‌وار به دنبال او بودند، بی‌خبر بود؟

آیا او نمی‌دانست که یا باید بیعت کند و ذلیلانه به تأیید و ستایش یزید بپردازد و یا تن به مرگ بدهد؟

بی‌گمان، او، همه اینها را می‌دانست و همه تلاش او بر این بود که بیعت نکند و تن به خواری ندهد و حکومت نامشروع یزید را با بیعت خویش، مشروع جلوه ندهد و پایه‌های آن را استوار نسازد.

او با تمام توان، بر آن بود که بیعت نکند، حال در این حرکت بزرگ و شکننده بنیاد اموی، یا مردم با او همراه خواهند شد و یا به تنهایی این نهضت بزرگ دست بیعت ندادن به یزید را خواهد آفرید و به پیش خواهد برد. از این روی وقتی کوفیان نامه نوشتند و با او عهد کردند که زیر رایت یزید گرد نخواهند آمد و دست بیعت به او نخواهند داد، تنها زیر رایت فرزند رسول خدا(ص) گرد می‌آیند و دست بیعت به او می‌دهند، حسین(ع) آهنگ دیار کوفه کرد. وقتی امویان، مسلم را به شهادت رساندند، همه راه‌های به کوفه را بستند و از پیوستن مردم کوفه به او و او به مردم کوفه جلوگیری کردند، امام از وظیفه شرعی خود که همانا بیعت نکردن است، دست نکشید که در نامه عمر بن سعد به دروغ آمده است، بلکه او، خطر را پیش از آن که مردم کوفه به او نام بنویسند و اعلام آمادگی کنند و پس از آن که از این عهد برگردند و یا به زور سر نیزه و زر آنان را برگردانند، به جان پذیرفته بود و می‌دانست راهی را که او در پیش گرفته، بدون آزار و اذیت خاندانش، کشتن و یا زندان افکندن خود او، پایان نخواهد پذیرفت، بر همین اساس و قرینه‌ها و نشانه‌های بسیار، جریر طبری در تاریخ الامم و الملوک و شهاب‌الدین احمد نویری در نهایة‌الارب، چون نتوانسته‌اند این دو بند از نامه عمر بن سعد را: (به من عهد کرد: ... یا به یکی از مرزهای سرزمینهای اسلامی برود... یا دست در دست امیرالمؤمنین یزید نهد) بپذیرند، سخن عقبة‌بن‌سمعان را نقل کرده‌اند که گفته است:

«همراه حسین بودم، با وی از مدینه به مکه رفتم و از مکه به عراق، تا وقتی که کشته شد، از او جدا نشدم و از سخنان وی، با کسان در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در اردوگاه، تا به روز کشته‌شدنش، یک کلمه نبود که نشنیده باشم. به خدا، آنچه مردم می‌گویند و پنداشته‌اند نبود و نگفته بود: که دست در دست یزید بن معاویه نهد و یا او را به یکی از مرزهای مسلمانان فرستند، بلکه گفت: بگذاریم در زمین فراخ بروم، تا ببینم کار کسان به کجا می‌کشد.»77

4. شناخت تحریف‌گران و انگیزه‌ها. پژوهش‌گر تاریخ، باید انگیزه‌های تحریف رویدادی را بداند، تا سازوار با انگیزه با آن به رویارویی برخیزد و یا ریشه آن را بزند، تا شاخ و برگ نگستراند.

حاکمان اموی، دست به یک سری تحریفها زده‌اند، با انگیزه‌هایی که در جای‌جای نوشتار از آن سخن گفتیم و اینک یادآور می‌شویم: حاکمان ستم، صاحبان زر و زور، هیچ مرزی در تحریف، واژگونه‌سازی و خراب کردن چهره مخالفان خود، نمی‌شناسند؛ بویژه اگر کسانی باشند که مردم پیوند معنوی با آنان دارند و در بین مردم از پایگاه والای معنوی برخوردارند، مانند پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) با گوناگون شگردها، از جمله از راه ابراز دوستی، علاقه، عشق، ستایش، ارج نهادن به مقام معنوی آنان، وارد عرصه می‌شوند و از این راه چنان به پیش می‌روند که آنان را با جعل خبر، به مقام الوهی می‌رسانند.

با این کار، دو هدف را پی‌گیری می‌کنند:

الف. کشاندن شماری از علاقه‌مندان، عاشقان و دلبستگان به این کسان به خود و پدید آوردن دگرگونی در باورهای آنان و از کارایی انداختن این شمار از علاقه‌مندان و سرگرم ساختن اینان به خرافه، سخنان واهی، عشقها و علاقه‌های بی‌بنیاد و دورکردنشان از هدفهای والای اولیاء و مردان خدا.

ب. این ستم‌پیشگان وقتی خود را در انزوا می‌بینند و در بین مردم بی‌جایگاه و مردان خدا، بسان معصومان را در اوج و حاکم بر قلبها و دارای جایگاه بلند و والا، و هرگاه و هر آن، خطر برای حکومت، قدرت دنیوی و جان و مقام مادی خود، به تلاش برمی‌خیزند با خراب کردن، دگرگونه جلوه دادن، بسیار بالا بردن و یا بسیار پایین آوردن از مقام و جایگاه معنوی که دارند، آنان را از کانون توجه مردم دیندار دور سازند و مردم را از دور آنان بپراکنند.

امام رضا(ع) در این باره می‌فرماید:‌

«انّ مخالفینا وضعوا أخباراً فی فضائلنا و جعلوها علی ثلاثة اقسام: احدها الغلو و ثانیها التقصیر فی امرنا و ثالثها التصریح بمثالب أعدائنا. فاذا سمع الناس الغلو فینا کفروا شیعتنا و نسبوهم الی القول بربوبیتنا و اذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا و اذا سمعوا مثالب أعداءنا باسمائهم ثلبونا باسماءنا و قد قال عزوجل: و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم.»78

همانا دشمنان و ناسازگاران ما، روایاتی را در برتریهای ما ساخته و در سه بخش دسته‌بندی کرده‌اند:

1. زیاده‌روی و گزافه‌گویی در شأن ما.

2. کوتاهی و سهل‌انگاری در بیان منزلت و جایگاه ما.

3. آشکارا بیان کردن عیبها و کاستیهای دشمنان ما.

هرگاه مردم، سخنان گزاف و غلوآمیز را درباره ما بشنوند، پیروان ما را کافر می‌خوانند و به آنان، باورمندی به ربوبیت ما را نسبت می‌دهند.

و هرگاه، روایتهایی را که شأن ما را پایین آورده‌اند، بشنوند، چنین باوری درباره ما پیدا می‌کنند. و هرگاه، ناسزا و خرده‌گیریهای بر دشمنان ما را، با نام بردن از آنان، بشنوند، با نام بردن از ما، به ما بد می‌گویند. و به درستی خداوند بزرگ و شکوه‌مند فرموده است [انعام: 108]: آنان را که سوی جز خدای می‌خوانند، دشنام مدهید، که خدا و رسول را از ستم و بی‌دانشی، دشنام دهند.

و کسانی، نه از باب کین، که از راه دوستی و گزافکاری و زیاده‌روی در عشق و علاقه، ناخواسته به سوی همان سرابی شتابان حرکت می‌کنند که دشمن در چشم‌انداز آنان قرار داده است.

این پارسایان ساده‌لوح و علاقه‌مندان نابرخوردار از بینش روشن و بصیرت ژرف، هر ستایش و سخن مبالغه‌آمیزی را، بدون دقت و درنگ همه سویه روی آن می‌پذیرند و بدون ریشه‌یابی و دست یافتن به سرچشمه سخن که از چه کسی است و با چه انگیزه‌ای گفته شده، بازگو می‌کنند و یا می‌نویسند و نشر می‌دهند. از آن جا که در بین مردم، به زهد و پارسایی و دانش و عشق و علاقه به امامان شهره‌اند و دارای نفوذ کلمه، سخن شگفت‌انگیز و جدید آنان، بر سر زبانها می‌افتد و برای بسیاری از مردم باور و عقیده می‌سازد و آنان از راه روشن و راست، به تاریکی و کژراهه فرو می‌افتند و این زیانی است بس بزرگ و غیر در خور جبران.

شهید ثانی درباره اینان می‌نویسد:

«گروهی، کارشان جعل اخبار دروغ بود. برخی به جهت جلب مال و برخی به جهت تقرب به خلفاء جور. و لکن ضرر آنان که از این جماعت معروف بودند به زهد و صلاح و مردم ایشان را می‌شناختند و از ایشان می‌شنیدند و قبول می‌کردند و به جهت خیال فاسدی، اخبار و احادیث دروغ را ایشان می‌گرفتند و نشر می‌دادند و خلق اعتقاد می‌کردند که از خدا و رسول است و به آن عمل می‌کردند.»79

اینان، تنها به گزارش و نقل افسانه‌های شگفت و داستانهای نابخردانه و غیرعادی بسنده نکرده، بلکه برای کار خود، در حادثه عاشورا، به مبناسازی نیز روی آورده و به فرموده امام صادق(ع):

«من بکی أو ابکی او تباکی علی الحسین فله الجنّة.»80

هر آن که بر حسین بگرید، یا بگریاند، یا چنین بنمایاند که می‌گرید، بهشت بر او واجب می‌گردد.

و... تمسک جسته و گفته‌اند:

«در اخبار مدح ابکاء و ترغیب در گریانیدن شیعیان ذکر نشده که به چه قسم بگریانید و چه بگویید و چه بخوانید و از این ذکر نکردن معلوم می‌شود، هر چه سبب گریانیدن و وسیله سوزانیدن دل و بیرون آوردن اشک باشد از دیدگان، ممدوح و مستحسن است، هر چند دروغ باشد.

پس در مقتضای این اخبار، باید گفت که: مراد از آن اخبار بسیار که در مذمت دروغ گفتن وارد شده، هر چند در نهایت اعتبار است، دروغ گفتن در غیر مقام تعزیه‌داری و ذکر مصیبت است.»81

مبنای دیگری که اینان اندیشه واهی خود را بر آن استوار ساخته و آن را در هر محفلی و مجلسی گفته و در آثار خود آورده و در بین مردم و دوستداران اهل بیت و عزاداری اباعبدالله نشر داده‌اند، دسته‌ای از روایات است که به آنها اخبار تسامح می‌گویند:

- «عن ابی عبدالله(ع) قال: من بلغه شیء من الثواب علی شیء من الخیر فعمله کان له أجر ذلک و ان کان رسول‌الله(ص) لم یقله.»

- «عن محمد بن مروان، قال: سمعت ابا جعفر(ع) یقول: من بلغه ثواب من الله علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثواب، اوتیه و ان لم یکن الحدیث کما بلغه.»82

و...

محدث نوری، مضمون این دسته از روایات را بدین شرح ارائه می‌دهد:

«هر کس بشنود عملی را، یا به او برسد که ثوابی برای آن مقرر نموده‌اند و وعده داده‌اند، پس آن عمل را به جای آرد، به امید رسیدن به آن ثواب، آن ثواب را به او خواهند داد، هر چند پیغمبر(ص) آن را نفرموده باشد. (یعنی خبر از اصل، دروغ باشد.)»83

این مبناها، آن هم از سوی کسانی که دارای جایگاه و نفوذ کلمه در بین مردم، شیعیان و علاقه‌مندان به خاندان نبوت‌اند، تا اعماق ذهنها راه می‌یابند و سبب دگرگونیهای ژرف در باورها می‌گردد و عقیده و مرام را از راهی به راهی دیگر می‌کشند و کم‌کم، فرقه و مکتبهای ویژه‌ای را پدید می‌آورند. از این روی، بر عالمان آگاه، هشیار و دارای دانشها و بینشهای ژرف و دقیق است که برای این آفت تباهی‌آفرین و بنیان‌سوز، فکری بکنند و چاره‌ای بیندیشند و با نقد دقیق و عالمانه مبناها و نمایاندن کار برد درست آنها و یادآوری این نکته که: گریستن، گریاندن و خود را گریان نمایاندن، نباید از هر راه و روشی انجام بگیرد، به مبارزه با دروغ به هر انگیزه‌ای، برخیزند و این اندیشه بنیادین را پی افکنند که: با دروغ نمی‌شود شالوده بنیاد استواری که همانا احیای نام و یاد حسین(ع) باشد، پی ریخت و نمی‌توان با تمسک به «تسامح در ادله سنن» به روایتهای موهون روی آورد و به آنها استناد جست که فرق است بین اخبار ضعیف و موهون. چه بسیار اخبار ضعیف که موهون نیستند و می‌توان به آنها استناد جست؛ اما به اخبار موهون هرگز.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات