* ما برای این که بتوانیم به نحو دقیق و نظام مندی چالش ها و راهبردهای سیاستگذاری فرهنگی را در جامعه امروز ایران دنبال کنیم؛ باید ابتدا به تعریف درستی از «سیاست فرهنگی» برسیم، جناب فاضلی، تعریف شما از این مفهوم چیست؟
** فاضلی: سیاست فرهنگی مجموعه سیاست ها، خط مشی ها، اقدامات و برنامه هایی است که دولت ها و سازمان ها به نحو سازمان یافته ای به منظور مداخله در حوزه فرهنگ و ایجاد تغییر و دگرگونی در این حوزه اتخاذ می کنند. این مجموعه اقدامات طیف بسیار گسترده ای را دربر می گیرد اما نکته کلیدی در این تعریف شناخته شدن مفهوم سیاست فرهنگی به مثابه عنصری سازمان یافته است که شامل دخالت دولت ها و نهاد های عمومی در فرهنگ است. در جامعه و زندگی مردم، خود به خود فعل و انفعالاتی وجود دارد. اما همه این تغییرات چیزهایی نیست که دولت ها ایجاد کرده باشند، تنها آن اقداماتی که به صورت هدفمند و سازمان یافته از سوی دولت ها صورت گرفته؛ هدف بحث ما و موضوع سیاست فرهنگی خواهد بود.
همه کشورهای جهان دارای نوعی سیاست فرهنگی هستند؛ حتی کشورهایی مثل امریکا که وزارت فرهنگ ندارند و یا براساس قوانین رسمی شان قرار نیست دولت مداخله جدی ای در فرهنگ داشته باشد، از نوعی سیاستگذاری فرهنگی برخوردارند. چراکه نهادها و سازمان ها و مراکز عمومی یا بخش خصوصی که نهادهای بسیار بزرگی هستند، مثل هالیوود یا فعالیت های مدنی که شرکت های بزرگی مثل راکفلر انجام می دهند در فرهنگ مداخله دارند. چه در سطح صنایع فرهنگی و چه در شیوه زندگی مردم جامعه و یا آنچه که ما به آن فرهنگ عمومی می گوییم، این تاثیر قابل مشاهده است. اما در فرانسه که میزان مداخله دولت به اندازه امریکا رهاشده یا به اندازه ایران گسترده، نیست (به عنوان یک کشور سوسیال- دموکرات) دولت و سازمان های عمومی وظیفه دارند به شکل های مختلفی به هدایت، حمایت، نظارت و در نهایت دخالت در حوزه فرهنگ بپردازند. اما در کشورهایی چون ایران، بر اساس قانون اساسی و برنامه های توسعه وظایف گوناگونی بر عهده حاکمیت نهاده شده تا در حوزه فرهنگ و سیاستگذاری فرهنگی ورود داشته باشد.
* اگر تعریف فوق مبنی بر دخالت دولت در فرهنگ را بپذیریم؛ مسائل ما به پیش فرض های نظری و مفهومی که درباره شیوه، نوع و میزان مداخله حاکمیت در حوزه فرهنگ وجود دارد، معطوف خواهد شد. حاکمیت هایی که دخالت حداکثری در حوزه فرهنگ دارند از چه ویژگی هایی برخوردارند؟
** فاضلی: در مورد میزان دخالت و نظارت دولت بر فرهنگ سه الگوی جهانی داریم؛
1- شیوه مداخله حداقلی که ایالات متحده امریکا نمونه ای از آن است.
2-شیوه مداخله حد میانی که دولت فرانسه و کشورهای اسکاندیناوی در این جایگاه قرار می گیرند.
3-شیوه حداکثری که ایران و چین و نماینده این میزان دخالت در حوزه فرهنگ هستند.
* اگر بخواهیم با نظری به سیر تاریخی، مداخله، نظارت و حضور دولت در فرهنگ و سیاستگذاری های فرهنگی ایران را مروری اجمالی کنیم، چه دوره هایی را می توان از هم بازشناخت؟
** فاضلی: از لحاظ تاریخی در ایران، از دوران مشروطیت به بعد به طور رسمی و علنی مداخله دولت در حوزه فرهنگ شکل می گیرد. هر چند اگر بخواهیم به نحو دقیق تری نگاه کنیم مداخله دولت در فرهنگ از دوره ناصرالدین شاه و اصلاحات دوره ناصری آغاز می شود. از آن زمان که بلدیه ساخته می شود و آنجا که دولت وظیفه پیدا می کند که به نحوه حضور مردم در خیابان ها و کوچه ها نظارت کند، در واقع زمانی که مفهوم امنیت فراتر از مفهوم امنیت سیاسی و جانی قرار می گیرد و امنیت اجتماعی هم در حوزه اختیارات حاکمیتی جا باز می کند و به تدریج دولت وظیفه تامین بخشی از نیازهای فرهنگی جامعه را عهده دار می شود. حرکت جامعه ایران به سوی یک دولت تمامیت خواه به طور مشخص از دوره رضاشاه به بعد شکل می گیرد. تحولات دوره ناصرالدین شاه به بعد تا سال هایی که رضاشاه نخستین دولت های ملی را پایه گذاری می کند، دخالت ها، مراحل بطنی و جنینی خود را طی می کند. بنابراین مایلم فاصله این دو دوره را «دوران جنینی سیاست گذاری فرهنگی» اسم گذاری کنم.
تولد کودک سیاست گذاری فرهنگی ایران در دوره رضاشاه است که وی دخالت دولت در عرصه فرهنگ را در یک جهش حداکثری به اوج می رساند. در دوره رضاشاه مفاهیم اصلی و کلیدی سیاست فرهنگی شکل گرفت و از آن موقع تاکنون این مفاهیم تغییر نکرده است. از جمله مفاهیم این بود که دولت می تواند فرهنگ را بسازد و «ایده فرهنگ سازی» به عنوان یکی از وظایف نظام سیاسی و دولت در همین دوره شکل می گیرد.
تا پیش از این دوره اگرچه کمابیش مداخله هایی وجود داشت ولی درک عمومی جامعه ایران این نبود که دولت وظیفه ساختن فرهنگ را به عهده دارد. دومین برداشت مفهومی و نظری که درباره سیاست فرهنگی ما در این دوره شکل گرفت؛ مفهوم «کنترل فرهنگ» است. این که دولت می تواند بر بدن ها، رفتارها، حتی اعتقادات و باورهای مردم نظارت کند و به نوعی سوژه را در انقیاد و انضباط خود درآورد. درک انضباطی از فرهنگ در دوره رضاشاه به اوج خود می رسد.
«فرهنگ به مثابه عرصه اصلی سیاست» به این معنا که حکومت و نظام سیاسی چیزی جز ساختن ارزش ها و تربیت شهروند سیاسی نیست، ایده سوم در این طبقه بندی را شامل می شود. بر اساس این ایده، عرصه سیاست همان عرصه فرهنگ و عرصه فرهنگ همان عرصه سیاست است.
مفهوم دیگری که به عنوان یک مفهوم کلیدی در سیاست فرهنگی ایران در این دوره ایفای نقش کرد این بود که عرصه فرهنگ به مثابه «عرصه تربیت کادر و نیروی نخبه طبقه حاکمه» فرض شد. نه تنها دولت ها و حاکمیت ها در ایران این تصور را داشتند که باید از طریق سیاست های کنترل و انضباط بخشی سوژه مدرن را در انقیاد خود درآورند بلکه گمان می کردند که از طریق نهادهای دیگر می توانند طیف بروکرات و دیوانسالار و کارشناسان و کارمندان و نخبگان را در سطوح مختلف تربیت کنند. در این تصور، دولت می کوشید از طریق تولید مدارک تحصیلی و مدارج آموزش عالی و از طریق اعطای امتیازات فرهنگی کادر سیاسی خود را شکل دهد؛ چیزی که در گذشته سابقه نداشت. در گذشته معمولاً قبایل و عشایر اتحاد می کردند و یک نظام سیاسی را کنار می زدند و حاکم می شدند و کمتر پیش می آمد که دولت کادر سیاسی خود را از طریق فرهنگ تربیت بکند. از این دوره است که فرهنگ یک اهمیت ملموس پیدا می کند و کادر خود را از طریق مدارس و مدارج علمی و دانشگاهی بدست می آورد.
اگر ما بخواهیم تغییراتی در حوزه سیاست فرهنگی ایجاد کنیم که شروعی باشد برای مداخله های موثر و قبول و مشروع از نظر اجتماعی باید به بازاندیشی و بازتعریف این پیش فرض ها بپردازیم. ضروری ترین حرکت برای شروع یک سیاستگذاری فرهنگی درست، باز اندیشی و بازخوانی این گزاره های بنیادین از طریق مبنا قرار دادن تجربه های هشتاد سال سیاست فرهنگی در ایران است.
* در فلسفه معاصر رابطه بین «قدرت و فرهنگ» و نسبت سنجی این دو از مباحثی است که بسیار مورد مداقه قرار می گیرد. جناب مصلح، پیش از این که شما نسبت این دو را در ایران برای ما تبیین کنید، می خواهیم تعریفی فلسفی از فرهنگ را پیش درآمد بحث خود کنید.
** مصلح: یک تعریف فلسفی از فرهنگ آن را آفریده ثانی انسان می داند؛ یعنی انسان نیازمند است و نیازهایش او را به «آفرینش» می کشاند. فرهنگ همان آفریده های آدمی در طول زمان است.
اتفاق مهمی در دوران مدرن افتاده و ما هم در واقع در پی همین مناسبات دوران مدرن
به سر می بریم و آن، این است که هر چه گذشته، فرهنگ بیشتر زیر سلطه سیاست قرار گرفته و هیچ دولتی نیست که مدعی برنامه های فرهنگی نباشد و در حوزه فرهنگ دخالت نکند. وجود مقولاتی چون رسانه های جمعی، راه دخالت دولت ها در فرهنگ را به صورتی متفاوت نسبت به گذشته فراهم کرده است.
نکته ای که در ایران، در بحث نسبت دولت و فرهنگ باید بیشتر به آن توجه کنیم، وضع دولت در ایران است. در یک توصیف عمومی، فرهنگ ایران از آغاز مواجهه با فرهنگ مدرن همواره با تلاطم همراه بوده است. ما در ایران دوره مدرن دائم شاهد رفتار های کنشی و واکنشی هستیم؛ از زمان نهضت مشروطیت تا انقلاب اسلامی. در ایران بعد از انقلاب هم همین وضع ادامه پیدا می کند. مثلاً در همین سال های اخیر به تفاوت دو دولت اصلاح طلب و اصولگرا در زمینه فرهنگ توجه کنید؛ این تلاطم باید باعث شود تا به خصوصیات کنونی فرهنگ ایرانی یعنی این که در حال حاضر کجا ایستاده ایم و مساله چیست؟ معطوف شویم.
اولین مساله ای که باید به آن توجه خاص داشت استعدادهای متعدد در فرهنگ ایرانی است که این استعدادهای متعدد و متکثر در قالب دولت هایی که در مقاطع مختلف روی کار آمده و قدرت را دست گرفته اند ظاهر شده است. ما هنوز در رابطه با دولت به یک وضعیت تعادلی، آرام و بدون فراز و نشیب های تند نرسیده ایم.
* با توجه به توصیف شما از شرایط موجود، چه سیاست هایی متناسب با وضعیت فرهنگ کنونی ما است؟
** مصلح: هنوز به طور درست نمی توانیم پاسخ دهیم که دولت یا سیاست متناسب با فرهنگ ایرانی در جامعه ایرانی کدام است؟ چون این استعدادهای متنوعی که در کشور ما وجود دارد هربار به صورتی خود را نشان می دهد. این که دولت در هر دوره بسیار متفاوت از دوره پیش عمل می کند و این که به دنبال این تفاوت تغییرات گسترده ای که در زمینه سیاست های داخلی، اقتصادی و فرهنگی اتفاق می افتد خود گواهی بر ماجرای تلاطم در این فرهنگ است.
به همین جهت تا زمانی که در رابطه وضعیت فرهنگی ایران بویژه آنگونه که در دولت نمود پیدا می کند به تحلیل نپردازیم نمی توانیم در زمینه سیاست های فرهنگی هم تجویزهای درستی داشته باشیم. دولتمردان ایرانی هنوز به این نکته التفات عمیق پیدا نکرده اند که آن ها نماینده بخشی از استعدادهای فرهنگ ایرانی هستند. این گونه خودآگاهی بسیار اهمیت دارد و باید منتظر بروز آن باشیم.
برای این که وضع دولت استقرار پیدا کند باید در یک مقیاس وسیع به «خودآگاهی فرهنگی» برسیم و به این تنوع و تکثر فرهنگی و استعدادهای متنوع اش توجه کنیم؛ شاید بعد از رسیدن به این خودآگاهی بتوانیم به یک وضعیت تعادل برسیم چراکه ما هنوز به یک تعریف دقیق از رفتارهای فرهنگ خود نرسیده ایم.
* با توجه به این که معتقدید ما هنوز به خودآگاهی فرهنگی نرسیده ایم؛ چه راهکاری را برای رسیدن به این آگاهی جمعی پیشنهاد می کنید؟
** مصلح: این خودآگاهی در حال شکل گیری است؛ چرا که فرهنگ کار خود را انجام می دهد و این گونه نیست که امر امری، بیرون از فرهنگ بتواند به طور ضروری حکمی را به فرهنگ تحمیل کند. وقتی اهل سیاست می خواهند در فرهنگ تصمیم گیری کنند باید ابتدا از جایگاه و نسبت خود در آن فرهنگ تصور درستی داشته باشند. در غیر این صورت دچار نوعی خود مطلق بینی می شوند که با رفتارهای افراطی همراه خواهد بود.
اگر اعتدال که شعار دولت جدید هم هست؛ به معنای فاصله گرفتن از رفتارهای واکنشی باشد، می توانیم امیدوار باشیم که شاهد سیاستگذاری هایی متناسب و متعادل در زمینه فرهنگی در جامعه هم خواهیم بود.
* نخبگان جامعه در شکل گیری این خودآگاهی فرهنگی چه سهمی می توانند داشته باشند؟
** مصلح: فرهنگ یک موجود زنده است و بالاترین کار ممکن برای نخبگان و اهل سیاست رصد کردن راهی است که این فرهنگ طی می کند. البته این بدان معنا نیست که فرهنگ کاملاً مستقل از سیاست عمل می کند، بلکه یک رابطه متقابل در این میان وجود دارد. نخبگان و سیاستمداران موفق افرادی هستند که «وقت شناس» باشند. آن ها می فهمند فرهنگ چه چیزی را طلب می کند. با توجه به وجوه متکثر فرهنگ ایرانی، آنچه بیش از همه مطلوب وضعیت فرهنگی امروز ما است، همین تعادل است؛ که به دنبال خودآگاهی شکل می گیرد. مادامی که این نگاه در اهل سیاست شکل نگیرد، نمی توانیم شاهد سیاستگذاری هایی متعادل در زمینه فرهنگی باشیم.
* سیاستگذاری فرهنگی نیازمند چه پیش شرط هایی است؟
** فاضلی: «سیاستگذاری فرهنگی» منبعث و برخاسته از یک «فرهنگ سیاستگذاری» است. ما فرهنگ را به عنوان مجموعه ای از معانی، ارزش ها و باورهایی می دانیم که در پرتو آن رفتارها چه در سطح فردی و جمعی شکل می گیرد. این منبعی است که ما به واسطه آن رفتارهای خود و دیگران را تفسیر می کنیم. فرهنگ سیاستگذاری منبع معنایی است که سیاستگذار، سیاستمدار و مدیر در پرتو آن تلقی از خود و اقدامات خود را شکل می دهد. همانطور که دکتر مصلح اشاره کردند ما باید این فرهنگ سیاستگذاری در ایران را مورد ارزیابی انتقادی قرار دهیم و این که چه آموزه های غلطی در این زمینه وجود دارد که باعث می شود ما به افراط و تفریط کشیده شویم.
در سیاستگذاری های فرهنگی دوران پهلوی، ما به نوعی دنبال عرفی کردن یا سکولاریزه کردن جامعه از لحاظ فرهنگی بودیم که در نهایت منجر به انقلاب اسلامی شد؛ یعنی نتیجه ای کاملاً عکس آن چیزی که سیاستگذاری فرهنگی آن دوره دنبال می کرد. در دوران جمهوری اسلامی هم رهبران ما با توجه به مفاهیمی که تحت عنوان شبیخون فرهنگی، ناتو و تهاجم فرهنگی و.... عنوان می کنند خود گواه نارضایتی آن ها از وضعیت فرهنگی جامعه است.
* اگر بخواهیم «فرهنگ سیاستگذاری فرهنگی» سال های اخیر را مورد ارزیابی قرار دهیم به چه نقاط ضعف و قوتی می رسیم؟
** فاضلی: در «فرهنگ سیاستگذاری» ما بررسی علمی و تجربی دقیق از وضعیت فرهنگ، مبنای تصمیمات و برنامه ها قرار نمی گیرد و به همین دلیل یا تحقیقات به حد کافی انجام نمی گیرد یا تحقیقات انجام شده بهره برداری و استفاده نمی شود و یا حتی تحقیقات موجود دارای اعتبار نیست. ما در رابطه با استعداد های فرهنگی جامعه خود برداشت های درست و دقیقی نداریم و این به بحث پژوهش که در سیاستگذاری فرهنگی مبنای کار قرار نگرفته است؛ بازمی گردد.
اگرچه ما از همان دوران پهلوی، مراکز مطالعاتی وسیعی را راه اندازی کردیم و هم اکنون هم ادامه دارد ولی هنوز آن پیوند ارگانیک بین سیاست فرهنگی و مطالعات سیاست فرهنگی در نظام سیاستگذاری ما برقرار نشده است. ما باید به یک پیوند ارگانیک در بین این دو عرصه برسیم. نکته دیگری که دکتر مصلح هم به آن اشاره کردند بحث «دموکراسی فرهنگی» در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است. ما نباید یک دید خودمطلق انگارانه در این حوزه داشته باشیم. این که سیاست اصلاح طلبانه یا اصولگرایانه است یا عرفی و مذهبی است مهم نیست؛ آنچه که در این میان اهمیت می یابد نداشتن دید ایدئولوژیک و خودبینانه در امر سیاستگذاری است؛ و چنانچه این امر را مدنظر قرار ندهیم نتیجه مطلوب به دست نخواهد آمد.
* چه راهی باید طی کنیم تا به یک سیاستگذاری دموکراتیک در عرصه فرهنگ و مشارکتی کردن آن برسیم؟
** فاضلی: ما زمانی به یک سیاستگذاری دموکراتیک دست می یابیم که به خودآگاهی لازم در زمینه همه ابعاد جامعه از جمله فرهنگ برسیم. برای این منظور باید ماهیت دولت و قدرت را تشخیص دهیم. علت خودمطلق بینی در واقع درک درست نداشتن از دولت و جایگاه آن است. این که دولت چه مقدار می تواند در فرهنگ دخالت کند؟ کجا می تواند دخالت کند؟ و با چه ابزار و رویه هایی امکان مداخله موثر را فراهم می کند؟ و نتیجه نداشتن «خودآگاهی» مواجهه با بحران هایی چون دخالت های وسیع، سرمایه گذاری های بی شمار، اما دستاوردها و نتایج معکوس خواهد بود.
نکته دیگر که قابل تامل است مساله «مشارکتی کردن سیاستگذاری فرهنگی» است. به این معنا که همه ذی نفعان فرهنگ باید در فرآیند تولید سیاستگذاری فرهنگی مشارکت داشته باشند. لزوماً «همگانی کردن فرهنگ» و ارزش ها از طریق رسانه ها و تولید کالاهای فرهنگی، به معنای مشارکتی کردن فرهنگ نیست؛ چراکه در این شیوه صرفاً مردم را به عنوان مصرف کننده فرض کرده ایم و چنانچه مردم خود را در این شیوه مصرف کننده صرف کالاهای فرهنگی ببینند که مطابق نیازهای آن ها نیست و از بالابر آن ها تحمیل شده، ممکن است در برابر این سیاست های فرهنگی موضع بگیرند. مثل برنامه های تلویزیونی که بیننده کافی و قابل توجه ندارند و یا فرهنگسراهایی که مخاطب جدی و کافی ندارند. اینها همه گواهی بر این مدعا است که به علت مشارکت ندادن مردم در فرایند تولید فرهنگ، طبیعتاً آن ها نیز نمی پذیرند مصرف کننده صرف باشند.
* بنابراین از توضیحات شما می توان نتیجه گرفت مادامی که به شناخت و آگاهی درست از استعدادها و نیازها در جامعه آن هم در زمانی بهنگام نرسیم؛ نمی توانیم شاهد برنامه ریزی های موثری در جامعه فرهنگی باشیم؛ این شناخت و آگاهی چگونه و از جانب چه کسانی باید حاصل شود؟
** فاضلی: توجه به دانش و نخبگانی که حامل این دانش هستند، به عنوان افرادی که می توانند در این فرآیند نقش موثری را ایفا کنند، بسیار حائزاهمیت است و از آن جایی که در حوزه سیاست فرهنگی ما، از پژوهش ها آن طور که باید بهره برداری نشده، بنابراین جایگاه نخبگان هم در این زمینه معلق و نامشخص است و به ندرت می توانیم کسی را در جامعه با عنوان متخصص این حوزه نام ببریم؛ چرا که جامعه هنوز چنین جایگاهی برای این افراد تعریف نکرده است. بنابراین زمانی می توانیم به بازاندیشی در زمینه سیاستگذاری های فرهنگی برسیم که برای نخبگان متخصص این حوزه جایگاه تعریف شده قائل شویم و از آن ها در این زمینه بهره ببریم.
مصلح: در رابطه با سیاستگذاری های فرهنگی باید به این نکته توجه کنیم که این سیاستگذاری برای ابژه هایی صورت می گیرد که زنده اند. سیاستگذاری فرهنگی برای انسان هایی است که باید ارضا و اقناع شوند و خواسته هایشان برآورده شود. یعنی گاهی در سیاستگذاری فرهنگی به گونه ای عمل می شود که تنها برای گروه اقلیتی اقناع کننده خواهد بود. بنابراین کسانی که متولی این کار در جامعه هستند دائماً باید بازخورد این سیاستگذاری ها را در سطح جامعه بررسی کنند چراکه در غیر این صورت باز همان مساله خود مطلق بینی در عرصه سیاستگذاری ها نمود پیدا می کند و نارضایتی گروه کثیری را به همراه خواهد داشت. تلقی کلان از وضع فرهنگ و تعیین خط قرمزها، رصد کردن تحولات و برنامه ریزی با توجه به نیاز های متنوعی که در جامعه وجود دارد از شروط بسیار مهم برای سیاستگذاری فرهنگی است.
* از نظر شما سیاستگذاری فرهنگی برعهده چه نهادها و سازمان هایی است؟
** مصلح: برای سیاستگذاری فرهنگی تنها یک نهاد درگیر نیست بلکه عمده نهادهای تصمیم گیر، وجهه فرهنگی دارند. این گونه نیست که سیاستگذاری فرهنگی تنها به یک وزارتخانه خاص محدود باشد. انتظار می رود اهل سیاست به خصوص مدیران ارشد، تلقی درستی از فرهنگ و حساسیت های آن داشته باشند و برای یک برنامه ریزی فرهنگی، تمام وجوه و ابعاد را در نظر گرفته و بررسی کنند. مخاطبان این سیاستگذاری ها به دلایل متعدد تحت تاثیر عوامل مختلفی جدا از روابط قدرت ما هستند. مثل تعداد افرادی که تلویزیون ملی را می بینند و تعداد افرادی که ماهواره را تماشا می کنند. این مساله باید برای سیاستگذاران فرهنگی بسیار مهم باشد چراکه به دنبال گستردگی روابط در سطح جهانی، افراد نیازهای روحی، فرهنگی خود را به صورت های مختلف می توانند برآورده کنند. بنابراین در سیاستگذاری فرهنگی نوعی انعطاف پذیری ضرورت دارد تا بتوانیم مدام برنامه ها را به روز و ارزیابی کنیم و به نوعی نبض فرهنگ را در دست داشته باشیم.
* در پایان با توجه به صحبت هایی که انجام گرفت شما برای داشتن سیاست فرهنگی موثر چه مولفه هایی را پیشنهاد می کنید؟
** فاضلی: اول این که در سال های اخیر با توجه به گسترش دوره تحصیلات تکمیلی و کارشناسی ارشد و دکتری در حوزه های مختلف علوم انسانی و اجتماعی، مجموعه گسترده ای از دانش ها درباره تاریخ، فرهنگ، سیاست، جامعه و... متناسب با جامعه امروز تولید شده است. این دانش ها هیچ گاه به این دقت و نظام یافتگی در ایران قابل دسترس نبوده است. ما برای رسیدن به خودآگاهی فرهنگی و مجموعه بحث هایی که به آن اشاره کردیم، نیازمند بهره بردن از دانش فرهنگی تولید شده هستیم و سازمان های حوزه فرهنگ باید در آینده به سازمان های متقاضی دانش تبدیل شوند. بحرانی که امروز ما در جامعه فرهنگی با آن مواجه هستیم «سرگردانی دانش» است.
نکته دوم این که میزان دخالت دولت در فرهنگ و نوع آن باید تغییر کند؛ و میزان دخالت را از «سطح حداکثری» به یک سطح میانی و متوسط نزدیک کنیم. لازمه این کار هم کم کردن مقررات و سازوکارهای دولتی در این زمینه است. نکته دیگر این که نوع مداخله دولت هم باید تغییر کند؛ «مداخله های مستقیم» باید به «مداخله های غیرمستقیم» تبدیل شود. دولت باید سیاست ها و هدف های فرهنگی خود را از راه گسترش سازمان های عمومی، سازمان های مدنی و حمایت از آن ها پیش ببرد؛ تا بتواند تا حد ممکن مداخله های مسقیم را کاهش دهد. نکته سوم این که، برای رسیدن به یک سیاست گذاری فرهنگی مناسب، موثر و مولد، نیازمند «مشارکتی کردن» حوزه فرهنگ هستیم. برای این کار باید امکان حضور «ذی نفعان فرهنگ» را به طور مستقیم و غیرمستقیم فراهم کنیم. مثلاً یکی از این عرصه ها، عرصه ای است که به حوزه هنرها معطوف می شود. هنرمندان و نخبگان جامعه و نیروهای تاثیر گذار، نیروهای منفعل و تاثیرپذیر نیستند، دولت هنگام تصمیم سازی در حوزه هنرها باید به کمک روش های علمی و تجربی خواسته ها و نیاز های این گروه و جامعه را شناسایی کند و تا حد ممکن پاسخگوی آن نیاز ها باشد. روش دیگر آن که نمایندگان هنرمندان نیز باید در این حوزه های تصمیم گیری حضور داشته باشند؛ و بخشی از تصمیم گیری های این حوزه به آن ها سپرده شود.
توجه به اقتضائات بین المللی و جهانی از نکات دیگری است که در زمینه سیاست گذاری های فرهنگی باید مدنظر قرار گیرد. دیگر امروز نمی توان در هیچ کشوری فرهنگ را به عنوان یک موجودیت خودبسنده و مجزا و منتزع از جهان در نظر گرفت. بنابراین زمانی می توانیم در جهان فرهنگی امروز یک فرهنگ جهانی تولید کنیم که به یک رابطه متعادل، اخلاقی و انسانی با جهان رسیده باشیم. ارتباط با فرهنگ جهانی لزوما به معنای فراموش کردن موجودیت خود نیست، چه بسا در این بده بستان های فرهنگ بتوانیم با سیاست گذاری های فرهنگی درست، تاثیرگذارتر و فعالانه تر هم عمل کنیم.
نکته دیگر این که ما باید میدان را برای رشد دانش «مطالعات سیاست فرهنگی» فراهم کنیم. در همه کشورهای جهان با توجه به اهمیت فرهنگ و چالش های آن، این دانش ها توسعه یافته اند. گفت وگوی فرهنگی طولانی مدت، مستمر و منظم از طریق رسانه ها و همه ابزارهای حوزه های عمومی را سرلوحه کار خود قرار دهیم تا به نتیجه مطلوب تری برسیم.
مصلح: در سیاست گذاری فرهنگی باید قلمرو سیاستگذاری و میزان ها برای بهبود وضعیت فرهنگی را مشخص کنیم. امروز فرهنگ ایران، تکلیف مشخصی ندارد چرا که خیل عظیم و اثرگذاری از ایرانیان که یکی از عوامل موثر هنجارساز هستند در خارج از کشورقرار دارند. تصور دقیق و تعریف جامع و مانعی برای فرهنگ ایرانی امروز بسیار دشوار است و اغلب کسانی که برای فرهنگ ایرانی مصداق می آورند تنها به بخش هایی از آن تکیه می کنند و بقیه را نادیده می گیرند. نکته دیگر تعیین میزان برای بهبود فرهنگ ایرانی است. اگر سیاستگذاری لازم است میزان برای بهبود فرهنگ چیست؟ فکر می کنم یکی از میزان هایی که فعلاً می تواند کارایی داشته باشد، رفتار جمعی ایرانی ها است.
ایرانی ها در سال های اخیر رفتار های متعارضی از خود نشان داده اند و این رفتار بی سابقه هم نیست. تعارض و تفاوت بین رفتارهای ایرانیان داخل و خارج از کشور گواهی بر این ناهماهنگی هاست. لذا در یک سیاستگذاری کلان باید هم قلمرو را مشخص کنیم و هم ملاکی را برای میزان بهبود سیاستگذاری فرهنگی تعیین کنیم.