در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«کلمه رمز امام خمینی(ره)»نوشته شده توسط سعد الله زارعی اختصاص یافت؟
در آستانه بیست و پنجمین سالگرد ارتحال جانسوز حضرت امام خمینی- قدسسرهالشریف- ایستادهایم. امام را بارها و هزاران بار وصف کردهایم و هزاران بار وصف امام را شنیدهایم اما هنوز ذهن برای گفتن کلمات جدید درباره ایشان میجوشد و هنوز گوش آماده و بلکه تشنه کلمات جدید درباره حضرت امام خمینی(ره) است.امام بدون تردید در طول دوران غیبت صغرا و کبرای حضرت بقیهًْاللهالاعظم (عجلالله تعالی فرجالشریف) بیبدیلترین نایب امام معصوم(ع) به حساب میآید او قطعا برجستهترین مصداق «مجدّ اسلام» -تجدید و تازهکننده اسلام و طراوتدهنده به آن- میباشد. امام در زمانی پا به میدان گذاشت تا به قول خودش «پرچم اسلام را بر قلل رفیع دنیا به احتزاز درآورد» که حتی در میان خواص باور به اینکه میتوان در این زمان آن آرمان بلندی که قرآن کریم در آیات فراوان طلب کرده را محقق نمود. کم نبودند برجستگان مذهبی که خالصانه و سوگمندانه به امام توصیه میکردند که «از این راه برگردد و خود و مومنین را به هلاکت نیاندازد» و البته بسیاری از همین برجستگان در به حق بودن امام و حق بودن راه او کمترین تردیدی نداشتند.
حضرت امام خمینی(ره) در طول سدههای اخیر، بزرگترین مشعل را برافروخته و آن مشعل، «جمهوری اسلامی» است. حضرت امام باور داشتند که امکان تحقق آن وجود دارد و این را در هر سلول خود جاری کرده بودند اما بخش دشوار ماجرا، باور کردن همراهان بود. همراهان امام، امام را قبول داشتند ولی پای باور بسیاری از آنان درباره اینکه میتوان رژیم سلطنتی را واژگون کرد و بر ویرانههای آن حکومت اسلامی به پا داشت، میلنگید. بسیاری از آنان میگفتند چطور میتوان رژیمی که بر یک ارتش قوی و دستگاه اطلاعاتی بیرحم متکی است و از سوی ابرقدرت آمریکا و غرب به طور جدی و همه جانبه حمایت میشود را ساقط کرد. در این میان بزرگانی میگفتند ما میدانیم که این رژیم تا ارتش و حمایت آمریکا را دارد، سقوط نمیکند اما در عین حال باید مبارزه کنیم چون یک مرجع تقلید و سیدی مجاهد و دلسوز به میدان آمده و عدم حمایت از او ضمن آنکه جوانمردانه نیست با عقوبت الهی نیز مواجه میگردد. بر این اساس این گروه در عین خلوص و مجاهدت، امید چندانی به تحقق ایده جمهوری اسلامی نداشتند. چه رسد به آنهایی که اساسا به مبارزه اعتقاد نداشتند و یا اساسا به حاکمیت اسلامی عقیدهمند نبودند.
گفته میشود که مرحوم مهندس بازرگان در پاریس با حضرت امام ملاقات و امام را نصیحت کرده و (نقل به مضمون) گفته است: «از این جمله که «شاه باید برود» عدول کنید. چطور ممکن است شاه برود و به فرض قبول آن، چگونه ممکن است که ارتش شاهنشاهی که فلسفه وجودیاش با شخص شاه گره خورده اجازه فروپاشی رژیم شاه را بدهد و به فرض اینکه شاه بپذیرد که برود و ارتش شاه نیز آرام بنشیند، چگونه ممکن است آمریکا اجازه فروپاشی رژیم پهلوی را بدهد!» مرحوم بازرگان میگوید امام در پاسخ من فرمودند: «شاه رفتنی است، ارتش برادر ماست و به ما میپیوندد و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».امام با استقامت خود و با شکلدهی به یک نهضت عظیم، آرام آرام این باور را که میتوان یک جمهوری اسلامی نیرومند را به وجود آورد، ایجاد کرد. وقتی رژیم پهلوی در 22 بهمن سال 1357 سقوط کرد، این باور امام عمومی و مطالبه تاسیس حکومت اسلامی نه تنها در ایران بلکه در سطح کشورهای اسلامی فراگیر شد. پس از این نه تنها در مجامع شیعی بلکه حتی در مجامع اهل سنت نیز مطالبهای بنام «تاسیس حکومت اسلامی» مورد توجه جدی قرار گرفت و حال آنکه از نظر تاریخی و بنیانهای کلامی مطالبه حکومت اسلامی از سوی آنان عجیب به نظر میرسید.
درخواست برای تاسیس «دولت اسلامی» در هر کشور به یک نهضت فراگیر تبدیل شد. اولین نشانههای چنین امری در افغانستان بروز و ظهور پیدا کرد. در بحبوحه جنگ افغانها علیه اشغالگران شوروی سابق، در میان مجاهدین توجه به نقش سیاسی و بطور خاص «فقه سیاسی» اسلام زیاد شد. مجاهدان با تمسک به آیات قرآن و اشاره به نمادهای صدر اسلام از مردم میخواستند که به مبارزه ضد «ملحدین شوروی» بیایند و این درخواست تاثیر عمیقی بر جای گذاشت و سبب به زانو درآمدن «ارتش سرخ» در افغانستان شد. شوروی 10 سال پس از اشغال، افغانستان را ترک کرد و مجاهدین افغان اولین دولت اسلامی خود را بر ویرانههای اشغال خارجی و رژیم مارکسیستی بنا گذاشتند. اگرچه مجاهدین افغانی به زودی دچار اختلاف و شکاف شدند لکن این مطالبه در افغانستان با وجود این اختلافات خونین فراموش نشد. بعدها این مطالبه یک جلوه انحرافی پیدا کرد و آن شکلگیری یک حکومت طایفهای منازعهگرا در کابل به ریاست «ملاعمر» بود. بعد از پایان دوره طالبان در سال 1380، تفکر لزوم تشکیل دولت اسلامی در سرزمین افغانستان باقی ماند ولی در سالهای اخیر علماء اسلامی که بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند به میدان نیامدند و آنانکه به میدان آمدند و بنام اسلام پرچم بلند کردند، قصدشان استفاده از دین بعنوان وسیله و نه هدف بود و به همین دلیل علیرغم طرح داعیه اسلامی دست به کشتن مردم بیگناه زدند. اما تردیدی نیست که اگر همین الان گروهی از علماء خالص که امتحان خود را در دین و پیروی از اصول و فروع آن به درستی داده باشند، پا به میدان بگذارند، قاطبه ملت افغانستان از آنان پیروی خواهند کرد.
تفکر دولتساز حضرت امام خمینی در مناطق دیگر اسلامی نیز آثار خود را نشان داد. این تفکر به زودی قضیه فلسطین را از شکل یک پرونده قومی یا جغرافیایی خارج کرد و در کانون توجه کسانی که دنبال شکلدهی به دولت دینی در مناطق مختلف اسلامی بودند، قرار داد و لذا همانطور که حضرت امام هم به این «کلمه رمز» اشاره کرده بود، بحث از فلسطین خود به خود به بحث لزوم تشکیل دولت اسلامی در فلسطین و غیرفلسطین انجامید. انتفاضه اول فلسطین در سال 1366 که همزمان با شکست ذلتبار چند طرح صلح عربی موسوم به طرح فهد، طرح فاس، طرح وادیالعربه و... همراه شد، جرقه تشکیل دولت اسلامی در فلسطین را زد و با آراء 80 درصدی شهروندان فلسطینی در سال 1384 سبب روی کارآمدن دولت اسلامی حماس به نخستوزیری اسماعیل هنیه گردید و همین هدف به نوعی دیگر در کشورهای دیگر دنبال شد و البته از این زمان غرب و رژیمهای وابسته به آن احساس خطر جدی کرده و همه مساعی خود را برای انحراف آن به میدان آوردند که 8 سال محاصره ظالمانه غزه بطور مشترک توسط رژیم عبری صهیونیستی و رژیم عربی مصر و فشردن گلوی کودکان محاصره شده در غزه یکی از نمونههای این رفتار است ولی این فشارها ملت مؤمن فلسطین را به زانو درنیاورد بلکه مقاومت براساس ارزشهای دینی را در این سرزمین نهادینه کرد و به مطالبه اسلام در سطح منطقه عربی دامن زد که بخشی از محصول آن انقلابات عربی در فاصله سالهای 2011 تا 2013 در منطقه خلیج فارس و شمال آفریقا بود.
پس از انقلابات عربی که بدون شک پایهای دینخواهانه داشت و بزرگترین دلیل آن پیروزی اسلامگراها در هر کجا که انتخابات آزاد برگزار شد، میباشد، تلاش برای منحرف کردن تمایلات دینخواهانه از یک سو و مسلط کردن گروههای قدرتمند لائیک از سوی دیگر در دستور کار آمریکا و رژیمهای وابسته به آن قرار گرفت بعنوان مثال در مصر، رژیم وابسته عربستان سعودی از یک سو به طور آشکار از گروههای افراطی مذهبی نظیر حزب النور، حزبالدعوهًْ السلفیه (تأسیس در سال 1351) و حزب الوطن که در دو سال گذشته به اموال مردم هجوم برده و دهها نفر از مردم مصر را به شهادت رساندند، حمایت میکرد و از سوی دیگر میلیاردها دلار هزینه کرد تا نظامیان لائیک در مصر جای دولت اسلامگرای اخوان را بگیرند! کما اینکه عربستان در لیبی از یک سو از گروههای بشدت افراطگرا شامل «المقاتله الاسلامیه» و «المجالس العسکریه» که بارها سبب سقوط دولت قانونی در طرابلس شدهاند، حمایت میکند و همزمان بطور برنامهریزی شده و در هماهنگی با آمریکا و رژیم صهیونیستی به ژنرال «خلیفه هفتر» فرمانده سابق نیروی زمینی لیبی که سالها بعنوان پناهنده در آمریکا بوده مدد میرساند تا به نام تأمین امنیت بر لیبی مسلط گردد! کما اینکه همین رویه در یمن و تونس نیز دنبال شده است.
اما واقعیت تاریخی با اقدامات پادشاهان و پادشاه زادگان تغییر نمیکند کما اینکه تورق تاریخ 35 سال اخیر میگوید تفکر دینمحورانه امام خمینی(ره) در هر نقطهای که متوقف گردد در چند نقطه دیگر شروع به جوانهزدن و ستبر شدن میکند. دینخواهی نیاز و آرمان ملتهای این منطقه است و امام خمینی(ره) خالصترین و برجستهترین معمار و ترجمان آن است و امروز در جانشین صالح او حضرت امام خامنهای تداوم یافته و تا زمانی که این نسخه برتری خود را در عمل به الگوها و نمادهای دیگر به اثبات میرساند، اسلامگرایی از سکه نمیافتد، اگرچه در بازار آمریکا و عربستان مهر ممنوع خورده باشد.
حامد رحیم پور ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«دلایل ضرورت حذف پردرآمدها از یارانه نقدی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
به نظر می رسد دولت با وجود این که در مرحله دوم هدفمندی ناگزیر به پرداخت یارانه به بیش از ۷۳ میلیون نفر از افراد جامعه شده است، نتوانسته ریسک حذف یارانه پردرآمدها را به جان بخرد، شاید این سوال مطرح شودکه علت اصرار و پافشاری بر لزوم حذف پردرآمدها از یارانه نقدی چیست؟ و حال آن که بنا به گفته سخنگوی محترم دولت، در مرحله دوم هدفمندی نه تنها کسری بودجه ای وجود ندارد بلکه از محل درآمدها، به تولید و بهداشت و خدمات عمومی نیز کمک خواهد شد. بیش از آن که از زوایای مختلفی به علل ضرورت حذف پردرآمدها بپردازیم ، جای این سوال باقیاست که به راستی حتی اگر توازن بودجه ای در منابع و مصارف هدفمندی برقرار باشد(در ادامه خواهد آمد که این توازن مانند سه سال پیش در صورت تداوم وضع موجود برقرار نمی شود) چه دلیلی برای جای دادن افراد پردرآمد در فهرست دریافت کنندگان یارانه با توجه به وضعیت نامطلوب اقتصادی در کشور وجود دارد؟
براساس گفته های آقای نوبخت، سخنگوی محترم دولت، در تاریخ6/2/93 در بخش مصارف هدفمندی یارانه ها ۵ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان به حوزه تولید و حمل و نقل عمومی، ۴ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان به حوزه بهداشت و درمان و ۲ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان برای سبد کالا تخصیص داده می شود، حال با یک محاسبه سرانگشتی با توجه به ثبت نام حدود ۷۳ میلیون نفر برای دریافت یارانه نقدی، دولت حدود ۴۰ هزار میلیارد تومان هم برای پرداخت به خانوارها نیاز دارد، از طرف دیگر در بخش منابع، کل درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل های انرژی با فرض تداوم میزان مصرف سوخت، مانند سال قبل، ۳۸ هزار میلیارد تومان پیش بینی می شود که اگر ۱۱ هزار میلیارد تومان بودجه عمومی را هم بدان اضافه کنیم، منابع سازمان هدفمندی یارانه ها به ۴۹ هزار میلیارد تومان خواهد رسید که در صورت تفریق منابع و مصارف هدفمندی یارانه ها، به کسری ۳ هزار و ۶۰۰ میلیارد تومانی پی می بریم ومعلوم نیست که این کسری قرار است از کجا تامین شود.
۲ مورد تخلف برای جبران نسبی کسری بودجه
البته طبق مصوبه مجلس قرار بر این بوده است که ۱۰ هزار میلیارد تومان به بخش تولید اختصاص داده شود که همانطور که اشاره شد به ۵ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان کاهش پیدا کرده است، همچنین اختصاص مبلغ ۲ هزار میلیارد تومان برای بیمه بیکاری هم با وجود نص صریح قانون، از سوی دولت نادیده گرفته شده است که به نظر می رسد راهکاری برای جبران نسبی کسری بودجه باشد.
همه به یاد دارند که سنگ بنای سرپیچی و انحراف از قانون هدفمندی یارانه ها،آن هم بطور وسیع وگسترده در دولت احمدی نژاد گذاشته شد. آن جایی که با نگاهی غیرواقع بینانه کل مبالغ دریافتی میان جمعیت کشور توزیع شد،و علاوه بر اینکه سهم تولید ودیگر بخش ها از منابع هدفمندی داده نشد،خلاف قوانین بودجه از دیگر سرفصل ها برای پرداخت یارانه نقدی استفاده شد. اما از دولت یازدهم که به نظر می رسد از تجارب بیشتر و تحلیل های واقع بینانه تری در مسائل اقتصادی برخوردار باشد و با توجه به این که قانون مداری و انضباط مالی را شعار اصلی خود قرار داده، بعید است آشکارا قانون را زیر پا بگذارد. بند «و» تبصره ۲۱ هدفمندی قانون بودجه سال ۹۳ دولت را موظف کرده است که یارانه نقدی را به افراد غیرنیازمند پرداخت نکند، اما تاکنون دولت به قانون عمل نکرده است، و می گوید به همه متقاضیان و ثبت نام کنندگان یارانه می پردازد.
شیرینی طرح هایی مانند تحول نظام سلامت تلخ نشود
براساس قانون هدفمندی یارانه ها، دولت باید نزدیک به ۵ هزار میلیارد تومان برای بخش درمان و سلامت هزینه می کرد. به همین دلیل طرح تحول نظام سلامت از پانزدهم اردیبهشت ماه در بیمارستان های کشور آغاز شده است که بر طبق آن از بیماران بستری فقط ۱۰ درصد هزینه ها دریافت می شود. گزافه گویی نیست که گفته شود اجرای این طرح توسط دولت، یکی از بهترین و ماندگارترین طرح های خدماتی برای مردم بعد از پیروزی انقلاب است. شواهد هم نشان می دهد میزان رضایت مندی مردم از این طرح بسیار بالاست. از این رو تصور کوتاه مدت بودن آن ذائقه مردم را تلخ خواهد کرد، تصوری که تحقق نیافتن آن مشروط به نداشتن کسری بودجه هدفمندی است. باید به خاطر داشته باشید در دولت قبل بودجه ای برای بخش سلامت، در نظرگرفته می شد، اما به دلیل کسری بودجه یارانه ها تخصیص آن اجرایی نشد.
حقیقت نگران کننده این است که دولت با روشی که برای مرحله دوم هدفمندی در پیش گرفته است، دچار سرگردانی شده است؛ اظهارات به شدت متناقض تیم اقتصادی دولت در مورد حذف پردرآمدها، شاهد این مدعاست. به عقیده نگارنده اگر دولت نتواند تصمیم مناسبی در این موضوع بگیرد، اعتماد و اطمینان مردم را نسبت به وعده های خود تا حد زیادی از دست خواهد داد، شاید هم گفته شود دولت اقتدار لازم را در انجام حذف پردرآمدها (و در واقع عمل به قانون) ندارد. بنا بر آن چه گفته شد، دولت برای تداوم برنامه هدفمندی یارانه ها دو گزینه پیش روی خود خواهد داشت. یا باید پردرآمدهای یارانه بگیر را حذف کند و با جبران کسری بودجه منابع بیشتری به بخش تولید و سلامت اختصاص دهد و یا مثل گذشته یارانه هر یک از بخش های تولیدی یا سلامت را به طور ناچیزی پرداخت کند. در پایان سوالی که در ابتدا مطرح شده بود را بازگو می کنیم، به راستی با توجه به آنچه بیان شد،چه دلیلی برای جای دادن افراد پردرآمد در فهرست یارانهبگیران وجود دارد؟
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«10 فرمان عزتآفرین امام (ره)»به قلم محمدکاظم انبارلویی و در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:
ارزش پدیداری امام(ره) در سپهر سیاست در عصر ما چیست؟ ما ایرانیان افتخار داریم امام خمینی(ره) تابناکترین چهره قرن اخیر، از ماست. این افتخار به چه ارزشهای فکری و عملی برمیگردد؟ ما مسلمانیم و مفتخر به پیروی از تعالیم آخرین فرستاده الهی، به همین دلیل هویت ما محصور در جغرافیای طبیعی و سیاسی ایران زمین نیست. ایران اسلامی یک قطعه پاک از سرزمینهای وسیع اسلامی است. امام خمینی(ره) که پرچم اسلام را نزدیک به نیم قرن به دوش کشید تا مسلمانان را از اسارت استکبار و استبداد جهانی رهایی بخشد، فقط یک چهره ملی و ایرانی نیست، او متعلق به جهان اسلام است.
بالاتر از این به دلیل ژرف اندیشی در سرنوشت انسان و رهایی انسان از بندهای شیطانی قدرتمندان کنونی جهان، متعلق به کل بشریت و یک چهره جهانی است.ارزش کار امام (ره) که اکنون به مناسبت سالگرد عروج ملکوتی او به بازخوانی کارنامه الهی و قرآنیاش نشستهایم چیست؟ ظهور او در عصری بود که جهان در تسخیر دو قدرت مدرن بود.میلیونها انسان در جنگ جهانی اول و دوم کشته شدند و این قتلعام محصول عصر روشنگری در غرب و پدیداری مدرنیسم به عنوان یک فلسفه و جهانبینی در سپهر اندیشه بشر بود.مدرنیسم چیست که فقط یکی از دستاوردهای آن کشتار میلیونها بیگناه در پنج قاره جهان بویژه در اروپا است؟مدرنیسم نوعی جهانبینی مبتنی بر مفاهیمی چون اومانیسم، پوزیتیویسم، لیبرالیسم، سکولاریسم و ... است.ریشه فلسفی آن ماتریالیسم و جنگ بیپایان با خدا و وحی در قالب سنتستیزی است.بیش از دو قرن است این اندیشه بر جان و دل و فکر بشر سایه انداخته است. فیلسوفان مدرن عصری را به غلط روشنگری نام نهادند و بر تباهیهای فکری کلیسا در قرون وسطی شوریدند تا جایی برای اعتقاد به وحی و خدا باقی نماند. آنها با تردستی به بهانه انحرافات فکری در اصحاب کلیسا و جنایات آنها در قرون وسطی، بشر را از جاده فطرت الهی و وحی منحرف کردند و مدینه فاضلهای! بنا نهادند که هیچ فضیلت اخلاقی جز خودپرستی، غرور و تکبر به رسمیت شناخته نشود.
آنها مدینهای را شکل دادند که در حوزه اقتصاد هیچ ارزشی جز "سود" و در حوزه فرهنگ هیچ هنجاری جز برهنگی و بردگی زن را برنتابند.امام خمینی(ره) در عصری پدید آمد که دو قدرت بزرگ جهانی پس از جنگ جهانی دوم دارها را برچیده و خونها را شسته و جهان را بین خود تقسیم کرده بودند. امام در عصری ظهور کرد که قدرتهای جهان با تبانی، یک رژیم جعلی را در وسط دنیای اسلام با غصب سرزمین فلسطین و اشغال اولین قبله مسلمانان، پایگاهی برای هدم اسلام و ارزشهای الهی و تجزیه کشورهای اسلامی درست کرده و جا داده بودند.امام خمینی(ره) پیامبروار، فریاد رهایی برای مسلمانان و از آن بالاتر بر سر بشریت سر داد و به تنهایی علیه همه قدرتهای جهان ایستاد. ارزش کار امام(ره) در مقوله تاسیس است. او یک موسس است. او یک پایهگذار است. او پایهگذار و موسس مبارزه بیامان با کفر، الحاد و نفاق شکل گرفته در استبداد حاکم بر جهان است و طبیعی است باید استبداد را در سرزمینی که خود در او میزیست به زیر کشد و لقمهای را که از گلوی استعمار در حساسترین نقطه جهان گیر کرده بود، بیرون آورد.
- او موسس جمهوری اسلامی است.
- او موسس عصر روشنگری جدید در تاریخ بشر است تا با روشنگری قلابی مدرنیته مقابله کند.
- او موسس بازگشت بشر به دامن دین و وحی در عصر ماست.
- او موسس فلسفه سیاسی جدید به نام ولایت "فقیه" در برابر ولایت "سفیه" است. فلسفهای که به طور بدیهی تصورش مورد تصدیق است.
- او موسس "جمهوریت" به معنای واقعی در عصر ماست. او ثابت کرد اگر وحی و خدا را از جمهوریتخواهی برداریم جز فریب و حقهبازی و سلطه بیچون و چرای یک طبقه بیهویت در جامعه چیزی باقی نمیماند.
- او موسس انقلاب اسلامی برای آمادهسازی بشر برای ظهور حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنافداه است. او انقلاب را از توکل به خدا شروع کرد و با همین توکل به پیروزی رساند و آن را استمرار بخشید. اکنون نغمههای بیداری اسلامی در جهان اسلام، وامدار کلام او هستند.
بارها گفتهام که مسلمانان در صدر اسلام فتوحات زیادی داشتهاند اما قرآن فقط از یک فتح به عنوان فتحالمبین در سوره فتح یاد میکند، آن هم فتحی که در آن جنگی صورت نگرفته است. این فتح به مناسبت صلح حدیبیه بوده که بین پیامبر اسلام(ص) و کفار منعقد شده است. امام یک سال قبل از وفات خود تن به پذیرش قطعنامه داد. در اولین جمله پیام خود در پذیرش صلح پس از بسماللهالرحمنالرحیم، آیه 27 سوره فتح را یادآور شد.(1)امام (ره) پس از ذکر این آیه شریفه که نوید یک پیروزی عظیم است حداقل 10 فرمان کلیدی خطاب به ملت ایران و مسلمانان جهان مطرح میفرمایند که در حقیقت مانیفست اسلامخواهی در ایران و جهان است:
1- ما در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم.
2- ما در صدد خشکاندن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم.
3- راهی جز مبارزه نمانده و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا آمریکا را شکست.
4- مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست. آنهایی که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند.
5- آنهایی که تصور میکنند سرمایهداران و مرفهان بیدرد با پند و اندرز متنبه میشوند آب در هاون میکوبند.
6- تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و استضعاف را چشیدهاند.
7- جنگ ما جنگ عقیده است، جغرافیا و مرز نمیشناسد.
8- شیشه حیات آمریکا در این کشور (ایران) شکسته است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.
9- مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم است. هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع حادثهای به وجود میآورند.
10- ما تصمیم داریم پرچم لااله الاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزار درآوریم. ما هدفمان پیاده کردن بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است کمربندها را محکم ببندید، هیچ چیز نکرده است.(2)این ده فرمان جزء اصول اساسی سیاست خارجی انقلاب است و در هیچ عصری تغییر نمیکند.
حضرت امام(ره) در چنین روزی رخ در نقاب خاک کشید و انقلاب اسلامی را به دست بزرگمردی سپرد که خود تربیت کرده بود.امروز ربع قرن از زعامت حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب میگذرد. انقلابیون ایران و دنیای اسلام و جهان میتوانند شهادت دهند که انقلاب اسلامی بیکموکاست در مسیر 10 فرمان امام(ره) پیش رفته است.ایشان 25 سال است هوشمندانه انقلاب را در فرازونشیبها و افتوخیزهای سیاسی و نظامی منطقه رهبری میفرمایند. جنگ سخت و نرم دشمن را در منطقه و جهان رصد کرده و استبداد جهانی را زمینگیر نموده است. در عصر زعامت او رژیم اشغالگر قدس در داخل سرزمینهای اشغالی با جنگ 33روزه و 22 روزه تنبیه شد و برای اولین بار طعم تلخ شکست را پذیرفت.
در عصر زعامت او قدرت ارتش و سپاه در زمین،آسمان و دریا به گونهای تقویت شد که امروز فکر تجاوز به خاک مقدس جمهوری اسلامی را از هر قدرتی سلب کرده و خشکاند.
در عصر زعامت اوست که پیشرفتهای علمی دانشمندان ایرانی در فناوریهای نوین زبانزد خاص و عام در جهان است و 6 قدرت جهانی را مجبور کرد که در برابر ملت ایران زانو بزنند و به فکر مهار این پیشرفتها در قالب مذاکرات هستهای بیفتند.و بالاخره در عصر زعامت اوست که یاد و خاطره امام (ره) همچون خونی پاک در رگهای ملت ایران زنده و جاری است.تاریخ سراغ ندارد در این ربع قرن، رهبر معظم انقلاب سخنی گفته باشند یا پیامی صادر کرده باشند که در آن از راهبرد و رهنمود امامخمینی(ره) یاد نکرده باشند. او 10 فرمان امام خمینی(ره) را در تئوری، بازخوانی و در عمل باز تولید کرد.رمز موفقیت او در عبور از بحرانها همین امامگونه عمل کردن در برابر دشمنان است. از خداوند بزرگ میخواهیم امام محرومان و مستضعفان و آزادگان جهان را با اجداد طاهرینش محشور فرماید و به جانشین بر حق او عمری به بلندای آفتاب مرحمت نماید.
پینوشتها:
1- آیه 27 سوره فتح- خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود. به طور قطع همه شما به خواست خدا در نهایت امنیت وارد مسجد الحرام میشوید.
2- پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه، 29 تیر1367
مهدی محمدی در مطلبی که با عنوان«اعتراف در وستپوینت»در ستون یادداشت روز،روزنامهوطن امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:
سخنرانی باراک اوباما در وستپوینت نیویورک ظاهرا ربط چندانی به ایران نداشت. آنچه اوباما در این سخنرانی درباره ایران و مذاکرات هستهای گفت هم– جز در یک مورد- نکته جدیدی دربر نداشت اما فضای کلی حاکم بر این سخنرانی و پیام اصلی که اوباما میخواست منتقل کند، اتفاقا بیش از هر بازیگر دیگری در محیط بینالمللی به ایران ارتباط دارد. هدف اصلی از این سخنرانی دقیقا بر خلاف آنچه اوباما گفت، نه بیان ابعاد قدرت آمریکا یا چگونگی ابرقدرت ماندن آمریکا در دنیای جدید، بلکه بیان «محدودیتهای قدرت آمریکا» و پاسخ دادن به این سوال بود که چرا آمریکا دیگر نمیتواند یک ابرقدرت به معنای سنتی کلمه باشد.مهمترین پیامهای راهبردی این سخنرانی که میتواند در خطمشیگذاری امنیت ملی ایران– و بهتبع آن در راهبرد مذاکراتیاش- عمیقا موثر باشد، نکات زیر است:
1- قبل از هر چیز اوباما سعی کرد این نکته را روشن کند که منشأ اصلی آنچه به طور سنتی قدرت جهانی آمریکا نامیده میشود، اقتصاد این کشور بوده نه نیروی نظامی آن و اگر هم نظامیها توان جولان در جهان را داشتهاند، علت، وجود اقتصادی بوده که خرج این جولاندهی را میداده است. نتیجهای که اوباما از این سخن گرفت این نبود که هنوز هم پول هست پس نظامیگری میتواند ادامه پیدا کند، بلکه برعکس به زبانی مملو از اشارت فهماند که آمریکا دیگر پولی برای نگاه کردن به همه مسائل به عنوان یک میخ ندارد و ترجیح میدهد برای مدتی چکشش را غلاف کند. این سخن در واقع حاوی پیام جدیدی نیست. ماهها و بلکه سالهاست دولت آمریکا در مقام عمل همین مساله را بیان کرده است. آنچه روز چهارشنبه در وستپوینت اتفاق افتاد، فقط رسمیت دادن به این چیزی بود که تاکنون «به زبان عمل» بیان شده است. به یاد بیاورید وقتی دولت آمریکا تصمیم گرفت بدون استفاده از نیروی زمینی و صرفا با تکیه بر توان هوایی به معارضه لیبی در مقابل قذافی کمک کند، رابرت گیتس به کنگره رفت و به صراحت گفت این ایرادی ندارد که کنگره خواهان جنگهای بیشتر باشد فقط یک زحمت کوچک لازم است و آن هم اینکه خرج این جنگها را بدهد.
معنای این امر اولویت اقتصاد بر نظامیگری نیست بلکه شکست اقتصاد توسط نظامیگری است. زمانی جنگ کمککار اقتصاد آمریکا بود. سربازان آمریکایی در بیرون میجنگیدند تا سرمایهدارها– به قول خودشان- در داخل آمریکا رفاه ایجاد کنند. حالا سخن جامعه آمریکایی این است که ظاهرا جنگ دیگر آن تجارت سودآور پیشین نیست و هزینههایش بر منافعش غلبه کرده است. جنگ اکنون دیگر نه فقط برای آمریکا رفاه تولید نمیکند بل اصرار بر آن به معنای بلعیدن آن اندک منابعی است که باید صرف بهداشت، ایجاد اشتغال، فقرزدایی و نوسازی زیرساختهای جهان سومیشده آمریکا بشود. اوباما در وستپوینت به صراحت اعتراف کرد جنگ دیگر منطق اقتصادی خود را از دست داده است. پیام واضح چنین اعلام شکستی برای ایران این است که به راه انداختن یک جنگ بزرگ با هدف اشغال سرزمینی به عنوان یک پدیده بشدت هزینهبر، دیگر برای جامعه و دولت آمریکا یک گزینه نیست. نوسازی ساختار ارتش آمریکا هم در سالهای گذشته نشان میدهد ارتش به سمت کوچکتر شدن و تلفیق عملیاتهای نظامی با عملیاتهای اطلاعاتی پیش رفته و بشدت از ورود به درگیریهای بزرگ پرهیز دارد. نمونه سوریه این مساله را کاملا روشن کرد. تا وقتی آمریکاییها تصور میکردند همه چیز به یک حمله از راه دور ختم خواهد شد، در آغاز حمله مصمم بودند ولی وقتی برخی پیامها آنها را متقاعد کرد که «شام خطقرمز است» و ابعاد جنگ در سوریه بسیار فراتر از برآوردهای آنها خواهد رفت، بیسر و صدا گزینه جنگ را کنار گذاشتند و به دستکاری زرادخانه سلاحهای شیمیایی سوریه بسنده کردند. در خلاصهترین بیان ممکن پیام اصلی سخنرانی اوباما برای کشوری مانند ایران این بود: «تهدیدها را خیلی جدی نگیرید. گزینه نظامی روی میز نیست».
2- در گام دوم اوباما سعی کرد مشخصات یک جهان جدید را توصیف کند که ادعای ابرقدرتی آمریکا را به معنای سنتی کلمه بیمعنا کرده است.رئیسجمهور آمریکا ظاهرا گفت «مساله پیشتاز بودن یا نبودن نیست بلکه چگونه پیشتاز بودن است» ولی وقتی وارد جزئیات شد در واقع این پیام را منتقل کرد که دوران پیشتازی آمریکا به سر آمده است. دنیای جدیدی که اوباما از آن حرف زد، دارای ویژگیهایی است:
الف- در این دنیای جدید قدرت به همان میزان که در دست دولتهاست، و بلکه بیشتر از آن در دست افراد و گروههای غیردولتی است.
ب- در این دنیای جدید دولتهای قوی ظهور کردهاند و میخواهند در جهان نقش بیشتری داشته باشند و آمریکا دیگر در موقعیتی نیست که به همگان امر و نهی کند
ج- در این دنیای جدید فضای مجازی به اندازه فضای حقیقی اهمیت دارد.
د- دنیای جدید مملو از منازعات فرقهای و... است که آمریکا نه درک دقیقی از آنها دارد و نه میتواند ادعا کند راه حل و فصل آنها را یافته است.
این یک توصیف ضعیف و خلاصه از مشخصات فضای جهانی در قرن بیست و یکم است که صورت کاملتر و دقیقتر آن در جاهایی دیگر از جمله در برخی اسناد دولتی آمریکا بیان شده است. بازهم آنچه مهم است اینکه از لفاظیهای اوباما فراتر برویم و ببینیم پیام اصلی او برای مخاطبی مانند ایران چیست. وقتی اوباما جهان را به گونهای تصویر میکند که نتیجه آن قدرتمند نشان دادن معارضان آمریکا در صحنه جهانی است در واقع یک حرف بیشتر نمیخواهد بزند و آن هم این است که آمریکا بهکارگیری قدرت نظامی را محدود کرده چرا که باور دارد پیروزی نظامی بر حریفانی مصمم، قدرتمند و مجهز دیگر به سادگی گذشته نیست و بالاتر از این، دورانی آغاز شده و کشورهایی ظهور کردهاند که میتوانند ورود به هر نوع درگیری نظامی را برای آمریکا بدل به یک شکست فاحش و آبروریزی تاریخی کنند. این پیامی بینهایت مهم است. اوباما میخواهد بگوید نمیجنگیم چون ممکن است شکست بخوریم و تحقیر شویم و ملتمسانه از دستراستیها میخواهد این موضوع را بفهمند که اگر میخواهند همچنان تصویر آمریکا به عنوان یک ابرقدرت حفظ شود، راهش این است که دیگر تا اطلاع ثانوی وارد هیچ جنگی نشوند.
3- مساله دیگر مشخصات راهبرد جدیدی است که آمریکا با شناخت این محدودیتها و ناتوانیها برای پیشبرد منافع و اهدافش در پیش گرفته است. بحث تفصیلی در این باره بسیار پیچیده است و در این نوشته مقدور نخواهد بود. به طور بسیار خلاصه این استراتژی عمدتا مبتنی بر تکیه بر عملیاتهای اطلاعاتی، کنترل از راه دور، اجتناب از مداخله مستقیم، دادن نقش بیشتر به بازیگران محلی، مشارکت دادن نهادهای بینالمللی، چندجانبهگرایی تاکتیکی و استراتژیک، گذاشتن بار پروژههای براندازانه بر دوش مخالفان داخلی، تکیه بیشتر بر ابزار تحریمهای اقتصادی و صرف انرژی مضاعف در حوزه دیپلماسی عمومی است. باید پذیرفت معنای این استراتژی جدید این است که آمریکا پیچیدهتر شده است ولی معنای مهمتر آن این است که آمریکا ضعیف شده است.
بیگمان اگر آمریکاییها میتوانستند– و در این باره تفاوتی میان بوش و اوباما وجود ندارد- مسائلشان را از طریق فشار مستقیم نظامی حل کنند، هرگز زحمت درگیر شدن در چنین فرآیندهای پیچیدهای را به خود نمیدادند. آمریکا با در پیش گرفتن این راهبرد جدید اعتراف میکند میخواهد با قدرت کمتری همان اهداف پیشین را تعقیب کند پس ضرورت دارد سختیهای بیشتری را تحمل کند، کمتر دشمن بتراشد و متواضعتر باشد. اینها فقط برخی پیامهای سخنرانی اوباما در وستپوینت است. سرجمع، این سخنرانی را باید به منزله یک اعتراف رسمی به کاهش عمیق و شدید قدرت ملی آمریکا در نظر گرفت که نتیجه طبیعی آن آغاز دورانی از محافظهکاری در رفتار بینالمللی آمریکاست. این محافظهکاری همانقدر که یک فرصت است، میتواند تهدید هم باشد چرا که آمریکاییها در سودای بازیابی قدرت پیشین، کینهتوزتر خواهند شد و به طراحی توطئههای خطرناکتر متمایل میشوند ولی هیچ کدام از اینها حقیقت را عوض نمیکند: حقیقت این است که آمریکا اعتراف میکند دوران افولش آغاز شده است. دولت ایران بینهایت نیازمند یک دوره آمریکاشناسی جدید است. تیم سیاست خارجی اگر خواهان یک روابط خارجی موفق است باید محدودیتهای قدرت آمریکا را درک کند و درباره توان آمریکا دچار سوءتفاهم نباشد. سخنرانی وستپوینت شروع خوبی است.
«ثروت بین نسلی را دریابید»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:
"ثروت" در فرهنگ و به تبع آن اقتصاد ایران مقولهای پرحاشیه است. نگاهی به ادبیات عامیانه و حتی گفتمان رسمی حاکم بر فضای کشور در برهههای مختلف نشان میدهد کمتر زمانی را میتوان یافت که در آن "ثروت" و "ثروتمند" از بار معنایی مثبتی برخوردار بوده باشد. در عوض، به راحتی میتوان موارد متعددی را سراغ گرفت که در عرصه عمومی و رسمی کشور به مقوله تولید ثروت با بدبینی و نگاهی توأم با سوءظن نگریسته شده است.واکاوی اینکه چنین نگرشی در فرهنگ عمومی ایرانیان نهادینه شده است به فرصتی فراخ و تکاپوهایی ژرف اندیشانه نیاز دارد اما نکتهای که از این رهگذر میتوان به آن پرداخت، پیامدهای رواج انگارههای توأم با قدمت نسبت به مقوله ثروت است.یکی از زیان بارترین این پیامدها، سهل انگاریهایی است که به علت درک ناصحیح از ثروت نسبت به مقوله بسیار مهم "ثروت بین نسلی" روا داشته میشود. این یک واقعیت تلخ و گریزناپذیر است که در حوزه رسمی و عمومی ایران متأسفانه ثروت بین نسلی و ارزش افزودهای که از جنبههای مختلف میتواند مورد استفاده و بهرهبرداری نسلهای متعددی از افراد یک کشور قرار بگیرد به علت بیتوجهی به لازمههای حفظ ثروتهای بین نسلی از سوی تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان کشور، عمری حتی کوتاهتر از یک نسل داشتهاند.
مثال واضح و آشنای این عدم توجه را میتوان در مورد نوع بهرهبرداری از نفت و گاز به عنوان ثروتهای بین نسلی برای ایرانیان مشاهده کرد؛ طی سالهای متمادی یعنی بیش از صد و اندی سالی که از کشف و بهرهبرداری از منابع نفتی کشورمان سپری شده است، همواره دولتمردان و زمامداران به این ثروت بین نسلی نگاهی کوتاه مدت داشتهاند و درآمد حاصل از آن را صرف گذران امور جاری و گذرای روزگار خود کردهاند. غافل از آنکه این ثروت بین نسلی میبایست با درکی درست و نگرشی بلند مدت به ثروتی روزمینی در قالب صنایع و... تبدیل میشد تا نسلهای متعدد بعدی بتوانند از آن بهرهمند شوند.از مثال نفت که بگذریم میتوان به بلیهای که طی سالهای اخیر به جان شهرهای ما افتاده است، اشاره کرد.
کافی است در کوچهها و گذرگاههای شهرتان کمی قدم بزنید تا ببینید تقریباً در هر کوی و برزنی تیشهها و کلنگهای دستی و مکانیکی به جان ساختمانها افتادهاند و کارگران ساختمانی مشغول تخریب بنایی هستند برای ساختن ملکی نو.
این جایگزینی زمانی دغدغه آفرین و نگران کننده است که دامنه این تخریبها فقط ساختمانهای فرسوده و قدیمی را در بر نمیگیرد و طی سالهای اخیر خصوصاً در دوران رونق ساخت و ساز و تشدید رفتارهای سفتهبازانه در بازار مسکن، ساختمانهایی با عمر کمتر از 15 سال نیز به تیشه تخریب گرفتار میآیند تا بتوان به جای آنها، بناهایی بلند مرتبهتر، پرواحدتر اما کم وسعتتر ساخت!در این میان موضوعی که کمترین توجهی به آن نمیشود، نابودی ثروتی بین نسلی و پرارزش است که در جریان این تخریب و ساختنهای مستمر به فنا میرود. واقعیت این است که برای ساخت و ساز هر یک از این ساختمانها مقادیر فراوانی از انرژی، خاک، مصالح و نیروی کار این سرزمین صرف شده است که تقریباً بخش بزرگی از این ثروت، تجدیدناپذیر است.بررسیها نشان میدهند به طور تقریبی تنها 20 درصد از مصالح و وسایل... یک ساختمان تخریب شده امکان بهرهبرداری مجدد را در ساختمان جدید دارد و هشتاد درصد دیگر عملاً غیرقابل استفاده است.
برای درک عمق اتفاقی که برای ثروت بین نسلی ما درحال وقوع است، کافی است به آمارهای ارائه شده در مورد ساختمانسازیها نگاهی بیندازیم. تنها در نیمه اول سال گذشته 13 هزار و 292 پروانه ساختمانی توسط شهرداری تهران صادر شده که 7/99 درصد از آنها مربوط به ساخت ساختمانهای جدید بوده است. این تعداد به تنهایی 12 درصد از کل پروانههای ساختمان و تخریب نوسازی را در کشور تشکیل میدهد.متأسفانه آمار مشخصی از متوسط عمر ساختمانهای تخریب شده وجود ندارد اما با توجه به دو واقعیت میتوان حدس زد که مقدار قابل ملاحظهای از بناهای تخریب شده دارای عمر مفید بودهاند یعنی امکان استفاده مفید و ایمن از آنها همچنان وجود داشته است. واقعیت نخست پراکندگی ساختمانهای تخریب شده است که عموماً در مناطق نه چندان قدیمی شهر بودهاند. همچنین رابطه مستقیمی میان فروش تراکم و پروانههای صادر شده وجود دارد. یعنی در مناطقی که تراکم بیشتری فروش رفته، پروانههای بیشتری نیز صادر شده است. واقعیت دوم، عدم تناسب معنادار میزان ساخت و ساز در بافتهای فرسوده در مقایسه با سایر مناطق است.
خوشبختانه اخیراً زمزمههایی به گوش میرسد مبنی بر اینکه تخریب بناهای با عمر کمتر از 25 سال ممنوع شود. در صورتی که این ممنوعیت تصویب و اعمال شود میتوان امیدوار بود کمتر شاهد نادیده انگاشتن ثروت بین نسلی نهفته در بناهایمان باشیم و سرمایهها نیز به سمت بافتهای فرسوده سوق پیدا کنند. همچنین این امید میرود که درصورت اجرای این قانون، نظارت بیشتری در مورد کیفیت ساخت و سازها و حفظ نمای ظاهری شهر نیز اعمال شود.
مهدی حیدری مطلبی را با عنوان«پایان افسانه تورم بنزینی» در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ پساند: