
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ مطابق اعتقادات شيعه در زمان غيبت حضرت وليعصر - عجل اللَّه تعالي فرجه - در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است. (اصل پنجم قانون اساسي)
حضرت امام(ره) با طرح اين مطلب كه اكنون كه دوران غيبت امام(ع) پيش آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم ميآيد، چنين عنوان ميكنند كه: «اگر خدا شخص معيني را براي حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتي ما كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود براي بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت ميباشد در عده بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است... اگر فرد لايق كه داراي اين دو خصلت باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا ميباشد، و بر همه لازم است كه از او اطاعت كنند»( امام خميني، ولايت فقيه: 39)
نكته مهم و كليدي عبارات حضرت امام(ره) اين است كه ايشان اختيارات مطلقه حكومتي حضرت رسولاكرم(ص) را نه بخاطر مقامات و فضايل والاي معنوي ايشان، بلكه از ضروريات امر حكومت و زعامت جامعه اسلامي ميداند. از اين روست كه در نبود معصوم(ع) و در دوران غيبت نيز همان اختيارات براي جانشينان ايشان كه بفرموده رسولاللَّه(ص) كساني هستند كه بعد از ايشان ميآيند، حديث و سنتش را نقل ميكنند، و آن را به مردم ميآموزند(همان: 48) ميباشد و «اينجا صحبت از مقام نيست؛ بلكه صحبت از وظيفه است. "ولايت" يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينكه براي كسي شأن و مقام غيرعادي به وجود بياورد»(همان: 40)
حضرت امام(ره) در تبيين حدود و اختيارات حاكم اسلامي؛ حكومت را شعبهاي از ولايت مطلقه رسول اكرم(ص) و از احكام اوليه دانسته و آن را مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج ميدانند.
ايشان معتقدند كه دين در دنياي پرآشوب امروز، بايد بتواند از پس حل معضلات و مشكلات جامعه برآيد و از آنجا كه به اصل مترقي «حفظ نظام از اهم واجبات است» معتقدند، اذعان دارند كه وليفقيه جامع الشرايط، مبسوطاليد بوده و امور فرعي شرعي نميتوانند حاكم اسلامي را محدود نمايد و اينجاست كه از "ولايت مطلقه فقيه" ياد ميكنند.
حضرت امام(ره) خطاب به اعضاي شوراي نگهبان چنين ميگويند:
«تذكري پدرانه به اعضاي عزيز شوراي نگهبان ميدهم كه خودشان قبل از اين گيرها، مصلحت نظام را در نظر بگيرند، چرا كه يكي از مسايل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميمگيريهاست. حكومت، فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين ميكند و اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوريها است، نه تنها قابل حل نيست كه ما را به بنبست هايي ميكشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي ميگردد. شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد - و خدا آن روز را نياورد - بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خمهاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد».( صحيفه نور، ج 21، ص 61، 8/10/67.)
همچنين با تأكيد به نقش دو عنصر مهم زمان و مكان در اجتهاد به اين نكته مهم اشاره ميكنند كه: «هدف اساسي اين است كه ما چگونه ميخواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم...».(همان، ج 21، ص 98، 3/12/67.)
در همين راستا با طرح مسأله «مصلحت اسلام و نظام» چنين ميفرمايند: «(حكومت) ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند».(همان، ج 20، ص 171، 16/10/66.)
لازم به ذكر است، برخي كه معتقدند فقهاي جامعالشرايط و حكومت اسلامي فراتر از چهارچوب احكام شرعي اوليه و ثانويه داراي اختيارات نبوده و محدود و مقيد به احكام فرعيه الهيه است، در تبيين اين كه چگونه مشكلات و مسايل مستحدثه جديد در حكومت اسلامي را ميتوان حل كرد، موفق نبودهاند.
در مورد قانون اساسي و حدود اختيارات ولايت فقيه بايد گفت آنچه از نظرات حضرت امام(ره) بدست ميآيد اين است كه: «محدوده ولايت را شارع مقدس تعيين مينمايد، نه مردم (مولي عليهم). وقتي قانون اساسي مشروعيتش را از تنفيذ ولي فقيه كسب ميكند، چگونه چنين قانوني ميتواند ولايت فقيه را مقيد و محدود نمايد؟ ولي مطلق هرگاه صلاح بداند و مصلحت اسلام و مسلمين را در طرق پيشبيني نشده در قانون اساسي بيابد، حق دارد قانون را نقض كند. اما اين نقض ظاهري است زيرا قانون واقعي همان قانون اسلام است كه ولي فقيه آن را نقض ننموده است. اوامر ولي فقيه در حكم قانون است و در صورت تعارض ظاهري با قانون، مقدم بر قانون است».(محسن كديور، نظريههاي دولت در فقه شيعه، 1378، نشر ني، صص 109 - 108)
براي تبيين اين موضوع مقدمه زير ضروري است. با توجه به توضيحاتي كه آمد، از آن جمله اين عبارت حضرت امام(ره) كه ميفرمايند: «واضح است كه حكومت به جميع شؤون آن و ارگانهايي كه دارد، تا از قِبَل شرع مقدس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكند، اكثر كارهاي مربوط به قوه مقننه و قضاييه و اجرائيه بدون مجوز شرعيه خواهد بود و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد بسته ميشود و اگر بدون شرعيت الهي كارها را انجام دهند، دولت به جميع شؤونه طاغوتي و محرم خواهد بود» (صحيفه نور، ج 17، ص 103، 16/9/61.)، برميآيد كه از نظر اسلام حق حاكميت از آنِ فقيه جامعالشرايطي است كه بطور عام و با تعيين اوصاف و معيارها از جانب خداوند منصوب گرديده است. شكل و چگونگي اعمال اين حق در اعصار و زمانهاي گوناگون تغيير ميكند و اشكال مختلف را در طول تاريخ براي آن ميتوان متصور شد.
حضرت امام(ره) كه رهبري نهضت اسلامي ملت ايران را در طول مبارزه و پيروزي آن برعهده داشت و از جانب اكثريت مطلق ملت به امامت و زعامت نظام مقدس اسلامي برگزيده شده بود، متناسب با عصر حاضر و با مشورت مشاوران امين، "جمهوري اسلامي" را بعنوان مدل قرن بيستمي حكومت اسلامي و اعمال حاكميت الهي ولي فقيه زمان پيشنهاد نمود و مورد استقبال اكثريت مطلق ملت مسلمانان ايران قرار گرفت.
طبق اين الگو، ولي فقيه، وجوه مختلف حاكميت را به سه قوه - كه قوه مجريه، قوه مقننه و قوه قضائيه باشد - محول نموده است و اين سه قوه با نظارت رهبري عمل ميكنند. در اصل پنجاه و هفتم قانون اساسي آمده است : «قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زيرنظر ولايت مطلقه امر و امامت امت، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميگردند. اين قوا مستقل از يكديگرند». اين اصل و ديگر اصول قانون اساسي مبنا و معيار اعمال حاكميت در نظام جمهوري اسلامي است كه توسط خبرگان و اسلامشناسان امين ملت تنظيم شده و به تأييد امام(ره) و ملت رسيده است.
طبق نظر شارع مقدس، ولي فقيه علاوه بر تصدي امر قضاوت و قانونگذاري، متصدي امر اجراي قوانين نيز ميباشد. حضرت امام(ره) دراين مورد ميفرمايند: «اسلام همانطور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. "ولي امر" متصدي قوه مجريه هم هست» (ولايت فقيه، همان، ص 15)
ايشان د�� مورد قوه مقننه نيز چنين ميگويند: «شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچكس حق قانونگذاري ندارد، و هيچ قانوني جز حكم شارع را نميتوان به مورد اجرا گذاشت. به همين سبب، در حكومت اسلامي به جاي "مجلس قانونگذاري" كه يكي از سه دسته حكومت كنندگان را تشكيل ميدهد، "مجلس برنامه ريزي" وجود دارد كه براي وزارتخانههاي مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتيب ميدهد، و با اين برنامهها كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور تعيين ميكند» (همان، صص 33 و 34)
مكانيزم لحاظ شده در قانون اساسي، تا زماني كه به خوبي عمل ميكند و توانايي حل مشكلات و معضلات كشور را دارد و در راستاي اهدف ترسيم شده كه دفاع از انقلاب و نظام و حقوق ملت است حركت ميكند، ملاك و معيار اداره كشور است. اما در شرايط غيرعادي و بحراني، همچون جنگ و موارد ديگر كه مكانيزم موجود دچار مشكل شده و از كارآمدي آن كاسته ميشود و يا در مواردي كه بخشهايي از سيستم و قواي سه گانه به وظايف خطير خود در چارچوب شرع و قانون اساسي عمل نكنند، به طوري كه اركان نظام و انقلاب مورد تهديد قرار گيرد، بايد براي حل معضلات و حفظ نظام هر چه سريعتر عمل نمود. براستي چه جايگاهي شايستگي رسيدگي به اين امر مهم را دارد؟ در چنين شرايطي است كه مصلحت انقلاب و نظام موجب ميشود تا نگهبان عادل و اسلامشناس انقلاب اسلامي كه متناسب با حوادث و نيازهاي زمان، وظيفه خطير هدايت كشتي امت را به سوي اهداف متعالي ترسيم شدهِ مكتب برعهده دارد، از حق حاكميت الهي خويش بطور مستقيم استفاده نموده و در جهت رفع معضلات مذكور عمل كند. حقي كه بطور ابتدايي متعلق ايشان بوده و به قواي سه گانه تفويض شده است. بيانات حضرت امام(ره) در مورد مجمع تشخيص مصلحت نظام راهگشاي فهم بهتر اين مطلب است.
حضرت امام(ره) در ماجراي شكلگيري مجمع تشخيص مصلحت نظام كه به فرمان ايشان در سال 66 تأسيس شد، فلسفه آن را چنين بيان ميكند: «حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمهاي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز ميگردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش ميدانند، مصلحت نظام و مردم از امور مهمهاي است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمانهايي دور و نزديك زير سؤال برد و اسلام امريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادي داخل و خارج آنان پيروز گرداند».(صحيفه نور، ج 20، ص 176، 17/11/66.)
آنچه بايد به آن اشاره كرد اين است كه مجمع تشخيص مصلحت نظام در سخترين دوران انقلاب اسلامي (اواخر سال 66) كه سرنوشت جنگ تحميلي با توجه به حضور نظامي امريكا در خليج فارس و درگيري با رزمندگان اسلام و شرايط سخت اقتصادي كشور به روزهاي حياتي نزديك ميشد، تأسيس گرديد.
حضرت امام(ره) با پايان يافتن شرايط بحراني جنگ تحميلي در پيامي كه به اعضاي مجمع تشخيص مصلحت ارسال داشتند، به اين مطلب اشاره ميكنند كه تصميمات مأخوذه مناسب با وضعيت جنگ بوده و از اين به بعد مطابق روال عادي، قانونگذاري صورت گيرد (صحيفه نور، ج 21، ص 61، 8/10/67). و در جايي ديگر و در پاسخ به استفسار جمعي از نمايندگان مجلس در خصوص كيفيت كار و محدوده اختيارات مجمع تشخيص مصلحت نظام چنين ميفرمايند كه:
«انشاءاللَّه تصميم دارم در تمام زمينهها وضع به صورتي درآيد كه همه، طبق قانون اساسي حركت كنيم. آنچه در اين سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا ميكرد تا گرههاي كور قانوني سريعاً به نفع مردم و اسلام باز گردد». (صحيفه نور، ج 21، ص 57، 7/9/67)
در توضيح و جمع بندي مطالب بايد گفت :
1- روند طبيعي و عادي تصميمگيري و حل مشكلات كشور، مراجعه به دستگاههاو نهادهاي تعريف شده در قانون اساسي است و براي حل معضلات و مشكلات نظام در شرايط بحراني كه از طرق عادي قابل حل نيست، از اختيارات وليفقيه بهره ميگيريم.
2- مسؤولين و نهادهاي نظام در حيطه قانوني خود حق اعمال نظر دارند، به اين شرط كه در چارچوب شرع و قانون اساسي عمل نمايند و در صورت تخطي از اين امر به نحوي كه عملكرد نادرست ايشان، اساس انقلاب و نظام را مورد تهديد قرار دهد، ولي فقيه زمان با در نظر گرفتن مصلحت كشور برحسب مسؤوليت و حق الهي خويش ميبايست در جهت رفع اين معضل اقدام كند.
از طرف ديگر بايد گفت نه شرايط بحراني و غيرعادي به جنگ و حمله نظامي محدود ميشود و نه هميشه قانون آنقدر دقيق و قدرتمند است كه از طريق آن بتوان تمام معضلات و مشكلات را رفع و مصالح كشور و مردم را تأمين كرد. در چنين شرايطي بهترين حالت وجود فقيه جامعالشرايط آگاه به زماني است كه در رأس حكومت اسلامي با تكيه بر اصل شورا و مشورت با كارشناسان و مشاوران امين و متخصص و ديگر متصديان امر، به تصميمگيري ميپردازد و گِرِههاي كور قانوني را با سرعت و شتابي بيشتر، مطابق مصلحت امت و نظام حل ميكند. مكانيزمي كه كاركرد موفقيتآميز خود را در بيست سال گذشته انقلاب اسلامي در عمل به اثبات رسانده است.
در واقع نظريه ولايت مطلقه فقيه نگاهي است پويا و متناسب با زمان و مكان به دين كه براي رفع بنبستهاي پيشِ روي حكومت اسلامي و رفع مسايل مستحدثه مطرح گرديده است. مترقيترين تعريف از حكومت ديني كه از جانب بزرگمرد تاريخ تشيع، حضرت امام(ره) در تقابل با ديدگاههاي ايستا و غيرپويا مطرح گرديد و عجيب آنكه مدعيان روشنفكري و نوانديشي در ائتلافي نامتجانس با متحجرين و قشريگرايان در صف مخالفين اين نظر قرار گرفتهاند و با مترادف دانستن ولايت مطلقه فقيه با «دولت فراگير» (توتاليتر)، حكومت اسلامي را حكومتي استبدادي و بسته معرفي مينمايند. در حالي كه كلمه مطلقهاي كه در پسوند ولايت ميآيد، اگر بخواهيم مترادفش را در اصطلاحات سياسي بيابيم، بيشتر تناسب با معنايي دارد كه به اتهام عدم وجود آن در نظامهاي مبتني برايدئولوژي، اين نظامها غيركارآمد معرفي ميگردند. متفكرين ليبرال براين باورند كه نظامهاي مبتني بر مكتب بخاطر جزميّت و قطعيّت ناشي از ايدئولوژي، فاقد كارآيي و ناتوان از حل معضلات خود بوده و توانايي اداره جامعه و رشد و توسعه كشور را نخواهند داشت و اين در حاليست كه ولايت مطلقه فقيه درست براي حل اين مشكلات، بر مبناي "مصلحت و واقعيات جامعه" پيش بيني و مطرح شده است. طبق نظر اسلام شارع مقدس براي مصلحت جامعه اسلامي چنان جايگاه رفع و والايي در نظر گرفته كه حاكم اسلامي ميتواند براي رعايت آن «هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند».
چنين معضلي بيش از همه تناسب با مكاتب اومانيستي غرب دارد، كه فروپاشي امپراطوري بزرگ شوروي در دهه پاياني قرن بيستم، بزرگترين شاهد به بنبست رسيدن و ناكارآمدي آن نظامها ميباشد.