حسین بابازاده مقدم در آخرین شماره از روزنامه وطن امروز بخش سرمقاله را با عنوان «آن خاطرات فردوست این انگلیسیهای مهربان!» نوشته است که در ادامه می توانید آن را مطالعه نمایید:
حسین فردوست، یکی از ویژهترین چهرههای امنیتی رژیم پهلوی به شمار میآید. او از جمله افرادی است که برای فراگیری آموزشهای اطلاعاتی و امنیتی در سمت یکی از نزدیکترین شخصیتهای سیاسی ایرانی به شاه به انگلیس سفر کرد و مطابق آنچه در خاطراتش نوشته است، توسط یکی از بازنشستههای MI6 مورد آموزشهای ویژهای قرار گرفت.
فردوست در بخشی از خاطراتش مینویسد هیچگاه مربی انگلیسیاش به او اجازه نمیداد مخارجی که متحمل میشدند در معاشرتها و اقامت مثلا خوردن ساندویچ و قهوه و نظایر اینها را او بپردازد اما وقتی به ایران سفر کرد شاه به او میگوید این مدتی که در انگلیس بودهای فاکتوری فرستادهاند که دستور بدهید از محل بودجه سری ساواک پرداخت کنند. فردوست در خاطراتش نوشته است فاکتور را که مرور میکند میبیند آن قهوههایی را که در فضای به زعم او دوستانه و با همسر آن فرد مربی از MI6 خوردهاند را هم به حساب افزوده و برای تامینش به ایران فرستادهاند.حالا چه اتفاقی افتاده که انگلیسیها سعی دارند مجانی خدمات بدهند و سرویسهایشان را بهروی ایرانیها باز کنند.
انگلیسیها به خوبی میدانند باید طوری افراد را آموزش دهند که تا آخر عمر یادشان نرود فرهنگ انگلیسی، سیاست انگلیسی، اجتماع و اقتصاد انگلیسی یعنی چه و چه شاخصههایی را باید پیاده کنند تا همواره بر لبهای انگلیسیها لبخند را بنشانند و همواره این اشخاص در ایران به ایفای نقش پرداخته و کماکان مدافعان آن رویهها به شمار میآیند. این خیلی عجیب نیست که کسانی در روزهای اخیر سعی کردهاند با واردکردن دولت به فاز فشارهای سیاسی و رسانهای بسترهای لازم برای بازگشایی سفارت انگلیس در ایران را فراهم بیاورند، چرا که برخی از این قلمها و برخی از این قبیل اندیشهها در انگلیس آموزش دیدهاند و چه باک که منتقدان خود را به متوهمان توطئه محکوم کنند، کسانی پیشتر در تاریخ نوشتهاند و دیگرانی نیز میدانند کسانی که مدافع حضور انگلیس در ایران هستند از کدام جنسند و برای کدامین هدف فعالیت میکنند.
بالاخره برخی اشخاصی که در انگلیس تحصیل کردهاند و نه لزوما همه آنان و کسانی که تصور میکنند انگلیس بهشت تحصیل فرزندانشان است و این خیرخواهیهای انگلیسی در اینکه مثلا رئیس فلان دانشگاه مهم انسانی در ایران را برای مدت چندین ماه مجانی به سفر برای بازدید از کشورشان دعوت میکنند، باید منطقا منافع انگلیس را لااقل در حد صدبرابر هزینهها تامین کند، این را تاریخ روایت میکند که انگلیسیها در هیچ پروندهای بدوا وارد نشدهاند مگر اینکه در قبال برنامهریزی و سرمایهگذاریهای انجامشده لااقل صدبرابر برداشت داشتهاند. انگلیسیها خوب میدانند هدایت نخبگان چقدر قیمت دارد و البته بهخوبی میدانند چگونه باید تا پایان مسیر با سمپاتهای تبلیغاتی، اندیشهای، سیاسی و اطلاعاتیشان همراه باشند و بهخوبی میدانند همت چندانی برای شکستن برنامههایشان در کشورهای رقیب وجود ندارد و بیشتر با برخوردهای منفعلانه روبهرو خواهند شد تا بدلهای تکنیکی و بسیار نیرومند که قادر به خنثیسازی باشد. البته انگلیسیها نه بدتر از سایر قدرتهای جهانیاند و نه از منظر سیاست خارجی و عرصه دیپلماسی بسیار متفاوت، بلکه موظفند درباره خیانتهایی که در حق و حقوق ملت ایران مرتکب شدهاند، پاسخگو بوده و نسبت به جبران خسارتهای وارده به ایران اقدام کنند، آنجاست که ایده بازگشایی سفارت میتواند مطرح شود اما مشخصا انگلیسیها وظیفه دارند به جبران و عذرخواهی خسارتهای وارده به کشور در جریان حوادث سال 1388 پرداخته و حضور ضدامنیتی خود را توضیح دهند.
این کمترین میزان مسؤولیت کشوری است که در طول تاریخ همواره به دسیسهچینی، تربیت جاسوس، کارشکنی و تبانی برای غارت منابع ملی ایران فعال بوده است. حالا اگر دوستان انگلیسیها در ایران صدهاهزار صفحه دیگر نیز قلمفرسایی کرده و زمین و زمان را برای بازگشایی سفارت به هم بدوزند، باز در کلیت ماجرا تغییری نمیکند چرا که افکار عمومی همچنان نسبت به این کشور حساس است و نمیتوان حافظه تاریخی ملتی را به این سادگیها پاکسازی کرد.
در ادامه مطلبی را با عنوان«آمریکا، کمی تا پایان ماجرا»به قلم سعدالله زارعی چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید که به شرح زیر است:
«تغییر دولت در عراق» به یک مخمصه بزرگ برای غرب و متحدان منطقهای آن تبدیل شده است. چرا که از یک سو تغییر دیپلماتیک این دولت امکانپذیر نیست و نتایج انتخابات اردیبهشتماه پارلمان از آن خبر میدهد و از سوی دیگر تغییر خشن آن نیز امکانپذیر نیست و توقف روند حرکت ارتش بعثی تکفیری- موسوم به داعش- از آن حکایت میکند. هماینک آمریکا نه مایل به کمک به بغداد برای برونرفت از این شرایط است و نه قادر است حمایت موثر پنهانی از تروریستها در عراق را علنی انجام دهد. باراک اوباما در این میان امیدوار بود ایران در حمایت از همپیمان خود در بغداد نیروی نظامی به سمت استانهای سنینشین صلاحالدین، نینوا و الانبار اعزام کند تا اقدامات علنی ترکیه، اردن و عربستان در حمایت علنی و موثر از تروریزم عملی گردد اوباما معتقد بود ایران نمیتواند در برابر تهدید عتبات عالیات شیعه واکنش فوری نظامی نداشته باشد از این رو مقامات وزارت خارجه آمریکا پس از آن که نشانهای از اقدام نظامی ایران نیافتند، موافقت رسمی خود را با این نحوه مداخله اعلام کردند. جان کری وزیر امور خارجه هفته پیش پا را از این هم فراتر گذاشت و گفت ما حتی به ایران برای ورود نظامی به عراق کمک هم میکنیم! وی گفت: «اگر ایران آماده ایفای نقش سازنده در عراق باشد، واشنگتن برای گفتوگو با تهران آماده است در این میان همکاری نظامی نیز غیرممکن نیست.»
بحران جاری برای آن ایجاد شد تا دولت جدید عراق که به زودی تشکیل می شود، متحد جبهه مقاومت نباشد. پیش از این هم آمریکاییها با صراحت از لزوم تغییر در بغداد سخن گفته بودند. چهار سال پیش در روز انتخابات دوم پارلمانی عراق، باراک اوباما با یک جمعبندی غلط اعلام کرد که این انتخابات فرایند سیاسی و دولت را تغییر میدهد که البته اینطور نشد و دولت عراق متحد جبهه مقاومت باقی ماند و حتی خود نوری مالکی باردیگر به نخستوزیری رسید این در حالی بود که در آن مقطع حدود 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی آمریکا در عراق حضور داشتند و به طور مستقیم میتوانستند مخالفان داخلی دولت عراق را برای جداسازی عراق از جبهه مقاومت مدیریت نمایند. الان هم آمریکاییها بیش از داعش، انگشت اتهام را به سمت دولت فعلی عراق نشانه رفته و مدعیاند که عامل اصلی بحران امنیتی کنونی شخص «نوری مالکی» و سیاستهای هشت سال اخیر او میباشد! باراک اوباما میگوید بحران کنونی راهحل نظامی ندارد و بدون کنارهگیری مالکی از قدرت به سرانجام نمیرسد. روزنامه U.S.A.today سه روز پیش نوشت: «اوباما در سخنرانی خود بغداد را به اتخاذ سیاستهای تبعیضآمیز متهم و کمک به این کشور را به تغییر وضعیت فعلی مشروط کرد.» وزیر خارجه سابق آمریکا، هیلاری کلینتون نیز در گفتوگو با شبکه فاکسنیوز، مالکی را مسبب بیثباتی عراق نامید و ارائه کمکهای نظامی آمریکا به عراق را تنها به شرط برکناری نخستوزیر از قدرت ممکن دانست.
آمریکاییها در حالی که مهمترین اتهام نوریالمالکی را همپیمانی با جبهه مقاومت میدانند، از ایران میخواهند که نیروهای نظامی خود را برای مهار تروریزم به عراق بفرستد! آمریکا برای آنکه ملاحظات ایران را در ورود نظامی به پرونده امنیتی عراق کم کند اعلام کرد که حاضر است در این مواجهه، کمکهای نظامی را در اختیار ایران قرار دهد. واشنگتن از این سیاست چند هدف را پیگیری میکند:
1- ورود ایران به پرونده امنیتی عراق، تهران را درگیر مخمصهای میکند که ضمن تحمل هزینههای فراوان، انتهای آن مشخص نیست و البته طولانی مدت شدن آن خالی از تصور نیست از منظر آمریکا، چنین مداخلهای توان نظامی ایران را مستهلک میکند و اتهام قدیمی و بیدلیل دخالت ایران در امور همسایگان را مدلل میگرداند.
2- مداخله نظامی ایران در عراق به دولتهای ترکیه، اردن، عربستان، امارات و قطر امکان میدهد تا سیاستهای غیررسمی حمایت از تروریزم در عراق که تأثیر عمدهای در معادله امنیتی عراق ندارند را به سیاستهای رسمی و جدیتر تبدیل کرده و حضور نیروهای نظامی و شبه نظامی خود که هم اینک هم بنا بر اسناد افشا شده در کنار تروریستهای بعثی تکفیری- موسوم به داعش- را توسعه داده و توجیه کنند
3- مداخله نظامی ایران در عراق، انفعال نسبی آمریکا در امور عراق را که ناشی از شکست سابق و ناتوانی فعلی در تأثیرگذاری بر روند سیاسی عراق است، توجیه مینماید یعنی دولت اوباما میتواند ادعا کند که انفعال سیاست واشنگتن در عراق ناشی از این است که میان اهداف آمریکا و اهداف ایران از یک سو و اهداف تروریستها در عراق از سوی دیگر ناهمخوانی جدی وجود دارد و در نهایت آمریکا از شکست هر کدام از این دو منتفع میشود، بنابراین نیازی به مداخله و اتخاذ سیاست فعال ندارد. دقیقاً در این راستا سه روز پیش روزنامه آمریکایی «والاستریت ژورنال» به نقل از یک مقام بلند پایه آمریکا نوشت: «آمریکا گزینه حمله هوایی علیه مواضع گروه تروریستی داعش را کنار گذاشته است.»
اما ایران در مواجهه با بحرانهای امنیتی منطقه از جمله آن دسته از بحرانهای امنیتی که علیه همپیمانانش تدارک دیده شده و از آبشخور مشترک بینالمللی - منطقهای بهرهمند میباشد، سیاست خاص خود را دارد و به تجربه هم ثابت شده است که این سیاست موفق بوده است.
ایران ضمن رصد جدی و لحظهای تحولات منطقه، نیازی به مداخله نظامی در عراق نمیبیند. ایران حتی در سوریه 2011 تا 2014 هم نیازی به مداخله نظامی ندید و حال آنکه یک توطئه فراگیر و همهجانبه بینالمللی و منطقهای با محوریت آمریکا علیه سوریه شکل گرفته بود. ایران البته برای برون رفت متحد خود در دمشق اقدامات موثری انجام داد ولی این اقدامات هیچگاه شامل اعزام نیروی نظامی نشد. مهمترین اقدام ایران این بود که به توانایی دولت و ملت سوریه در خنثی کردن تهدیدات چند لایه و فراگیر که اسد از آن به درستی به «جنگجهانی» تعبیر کرد، کمک کرد.
از منظر ایران دولت و مردم عراق به مراتب از دولت و ملت سوریه قویترند در حالیکه بحران امنیتی عراق به مراتب ضعیفتر از بحران امنیتی سوریه است. آن روزی که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، ترکیه، اردن، عربستان، قطر به صحنه آمدند تا دولت دمشق را سرنگون کنند و در این راه سه جریان تروریستی - شامل داعش، جبههالنصره و ارتش آزاد - به وجود آوردند، خیلیها گمان میکردند طی چند هفته دولت دمشق سقوط میکند اما امروز کمتر کسی در اینکه دولت عراق بر جبهه تروریزم غلبه خواهد کرد، تردید دارد.
ایران البته هیچگاه متحدان خود را در بحران تنها نمیگذارد و با تمام وجود از آنان دفاع میکند سیاست ایران در مسایل منطقهای کاملا اخلاقی و جوانمردانه است و همه جاذبه سیاستهای منطقهای ایران، به اخلاقی بودن آن باز میگردد. سیاست ایران در مواجهه با بحران امنیتی عراق بر ورود نظامی استوار نیست اما این به معنای انفعال نیست.
ایران، حل بحران کنونی را در توان داخلی دولت و ملت عراق میداند و همه تلاش خود را در تقویت همگرایی داخلی بخشهای مختلف پازل قدرت در عراق معطوف کرده و نشانههای موفقیت این سیاست را میتوان در نزدیکی مواضع بخشهای مختلف حاکمیتی و مردمی در عراق مشاهده کرد. آگاهان سیاسی به خاطر دارند که حدود 7 ماه پیش نزدیک به بیست میلیون شیعه عراقی در روز اربعین حسینی در کربلا حضور پیدا کردند و قدرت و عرق ملی و مذهبی خود را به رخ جهانیان کشیدند. چگونه ممکن است چنین مردمی حریف چند هزار تروریست مزدور نشوند؟ از سوی دیگر بر خلاف سوریه که نیروهای آن تجربه درگیریهای داخلی و مواجهه فراگیر با پدیده تروریزم را نداشتند و تنها به ارتش کلاسیک خود متکی بود، عراق دستکم 30 سال تجربه چنین درگیریهایی را دارد و سازمانهای شبه نظامی نظیر سپاه بدر، جیشالمهدی، عصائب حق و... را در اختیار دارد و میتواند در مدت کوتاهی مناطق اشغال شده در سه استان سنینشین را آزاد نماید.
آمریکا در عراق به مخمصه عجیبی گرفتار آمده است. تغییر دولت در عراق از طریق تروریزم وحشی آخرین شانس و ابتکار آمریکا به حساب میآید. اگر دولت کنونی عراق از این بحران، سربلند بیرون آید، مسلما دولت عراق به اصلاح «نظم کنونی» و مسامحههای خسارتباری که در اعمال حق حاکمیتی اکثریت انجام شده، مبادرت میورزد. ارتش عراق قطعا اصلاح جدی خواهد شد و از وضع متفرق کنونی به وضع منسجم تبدیل میشود. کما اینکه این اصلاحات جدی، دستگاه امنیتی عراق را نیز دربر خواهد گرفت. این ضمن آنکه موضع دولت در مواجهه با اختلافات داخلی را تقویت کرده و به آن امکان فیصلهدهندگی میدهد، آمریکا و رژیمهای ترکیه و عربستان را به شدت نگران میکند.
روند شرایط عراق بیانگر آن است که عراق بدون کمک آمریکا به بغداد و حتی با وجود کمک آمریکا به تروریزم، از بحران کنونی خارج میشود.
در این صورت همکاری بغداد- تهران تقویت میشود بدون آنکه با دخالت نظامی ایران توام شده باشد. انفعال آمریکا در بحران عراق، ترکیه و عربستان و رژیم صهیونیستی را به شدت عصبانی میکند چرا که چنین انفعالی، آخرین امیدهای این دولتها به غلبه منطقهای بر جبهه مقاومت را به یاس مبدل میکند. ترکیه بعد از شکست در سوریه و پس از ناکامی در تغییر دولت بغداد با بحران بزرگی مواجه میشود چرا که عراق و سوریه تنها کشورهایی هستند که جغرافیای ترکیه را به منطقه عربی متصل میکنند. عربستان نیز با شکست در عراق و به دلیل رو شدن سیاستهای تروریستی آن، به انزوا میرود. پیروزی جبهه اصیل مقاومت دو مدل ترکی و سعودی را منزوی میکند و زمانی که این دو رژیم با بنبست مواجه شوند، امید رژیم صهیونیستی نیز در اینکه با یک اتحاد منطقهای بتواند نگرانیهای امنیتی حیاتی خود را کاهش دهد به یاس مبدل میگردد.
« پاسخ به دموکراسی از لوله تفنگ » مطلبی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده است و به شرح زیر آن را می توانید بخوانید:
بحران ناشی از تهاجم داعش به عراق درحالی دومین هفته خود را سپری میکند که دیگر تردیدی درباره حضور آمریکا در پشت پرده این تهاجم وجود ندارد.
گروه تروریستی داعش، برآیند همکاری دستگاههای اطلاعاتی غربی و رژیمهای مرتجع عرب است که مدتها از آن به عنوان اهرم و ابزاری برای به زانو در آوردن نظام سیاسی سوریه استفاده شد لکن پس از مقاومت دلیرانه ملت و ارتش سوریه در برابر مداخلات خارجی و شکست طرحهای نظامی، نیروهای داعش برای در امان ماندن از ضربات پی در پی به داخل عراق عقب نشینی کرده و در استان الانبار متمرکز شد. تروریستهای داعش، طی سه ماه گذشته در الانبار به سازماندهی مجدد پرداخته و آماده بازگشت به سوریه بودند ولی نتایج انتخابات عراق و پیروزی نوری مالکی که دولت آمریکا و رژیمهای مرتجع عرب سرمایهگذاری زیادی برای شکست وی به عمل آورده بودند، تروریستهای بعثی و داعشی را به ماندن در عراق و انجام عملیاتی گسترده براساس نقشههای داده شده ترغیب کرد.
ائتلاف داعشیها و بعثیها طی یکماه و نیم گذشته با ساز و برگهای نظامی که در اختیار آنها قرار گرفت و میلیونها دلاری که به آنها تزریق شد، از غفلت دولت مرکزی عراق که درحال برگزاری انتخابات سراسری مجلس و تلاش برای تشکیل دولت جدید بود، حداکثر استفاده را به عمل آورد و در تماس با برخی فرماندهان ارتش و سران عشایر آنها را تطمیع کرد.
اما در این میان از لابلای تحولات نظامی و سیاسی روزهای اخیر عراق، نکات جدیدتری بدست آمده که نشان میدهد عملیات تروریستی داعش، اهداف سیاسی پنهانی را دنبال میکرده که در خارج از عراق و عمدتاً از محافل سیاسی آمریکا و رژیمهای متحد عربی واشنگتن منشأ گرفته و عبارتند از:
1 - همانگونه که سخنگوی حزب الدعوة عراق که ریاست آن را نوری مالکی نخستوزیر برعهده دارد و حزب پیروز انتخابات است اعلام کرد، نوری مالکی تمام تلاش خود را صرف مقابله با هجوم تروریسم به عراق و اهداف شوم سیاسی که در پشت آن نهفته است، خواهد کرد و شرط آمریکا مبنی بر استعفا در قبال حمایت آمریکا از عراق در مقابله با داعش را رد کرده است. این مقام عراقی ضمن پرده برداشتن از شرط شوم و مداخله جویانه آمریکا برای حمایت از دولت عراق در مقابله با تروریسم، آنرا باج خواهی آشکار کاخ سفید و نشان دهنده عدم رضایت مقامات آمریکایی از نتایج انتخابات مردمی در عراق دانست که حمله تروریستی داعش مقدمه این مطالبه شوم برای برهم زدن نتایج انتخابات غیرمطلوب آمریکاست.
مقامات آمریکائی این روزها با بیشرمی، سخن از برکناری نوری مالکی (برنده اصلی انتخابات عراق) بر زبان جاری ساخته و به اعتراف رسانههای غربی فشارهای زیادی را برای استعفای مالکی اعمال میکنند. روزنامه انگلیسی "ایندیپندنت" به نقل از منابع آگاه آمریکایی اعلام کرد واشنگتن در قبال کمک به عراق برای کنترل هجوم داعش، شرط استعفای مالکی را مطرح کرده است. "گاردین" دیگر روزنامه انگلیسی نوشت: "غرب باید هرچه سریعتر از تلاش دولت عراق علیه داعش حمایت کند نه اینکه خواستار تغییر دولت کنونی شود."
شبکه خبری آمریکایی "فاکس نیوز" نیز گزارش داد محافل سیاسی آمریکا درحال اعمال فشار برای وادار کردن نوری مالکی به استعفا هستند. به گزارش این شبکه خبری نزدیک به وزارت دفاع آمریکا، مقامات آمریکایی به طور علنی از نخستوزیر عراق خواستهاند استعفا کند و مدعی هستند نوری مالکی قادر به وارد کردن شهروندان سنی به بدنه قدرت دولت عراق نبوده و تمایلی در گذشته به این کار نداشته و باید از قدرت کناره بگیرد.
این باج خواهیها درست از زمانی پر رنگتر شد که همزمان با آغاز حمله تروریستهای داعش به شهرهای عراق، شبکههای تلویزیونی "الجزیره" و "العربیه" متعلق به قطر و عربستان به همراه حکام این دو کشور عربی، تلاش داشتند با طرح ادعای واهی عدم حضور تمامی گروههای مذهبی و قومی در بدنه دولت عراق، مالکی را مقصر بحران امنیتی جلوه دهند و با قومی و مذهبی وانمود کردن بحران اخیر عراق، تروریستهای داعش را نیز از اتهام جنایات مرتکب شده در شهرهای عراق مبرا کرده و در عوض، انگشت اتهام را به سمت دولت عراق نشانه رفته و حاکمیت اکثریت در عراق را که از سال 1382 و در انتخابات کاملاً مردمی و مورد تأیید جهانیان از صندوقهای رأی بیرون آمده و در راستای منافع آمریکا نبوده، تغییر دهند.
این مطالبه شوم کاخ سفید در گزارش دیروز روزنامه آمریکایی "وال استریت ژورنال" نیز انعکاس داشته و اینگونه بازتاب یافت که "آمریکا تمایل خود برای اینکه احزاب سیاسی و گروههای دیگر عراق، دولتی جدید بدون نوری مالکی تشکیل دهند را اعلام کرده است." وال استریت ژورنال میافزاید: "متحدان آمریکا در منطقه از جمله عربستان، قطر، ترکیه و امارات هم در این دیدگاه با آمریکا مشترکند و از کاخ سفید خواستهاند در ازای فراهم آوردن کمکهایی برای باز گرداندن ثبات به عراق، به حضور دولت مالکی پایان دهد!"
هر چند باج خواهی آمریکا از نوری مالکی و تلاش برای برهم زدن نتایج انتخابات قانونی مجلس عراق میتواند بهترین دستاورد دولتمردان آمریکا و همدستان آنها از توطئه بعثی داعشی اخیر و حاصل بازیگردانی دستهای پشت پرده ناآرامیهای ماههای اخیر عراق باشد، ولی دولت اوباما نه تنها به این هدف نخواهد رسید بلکه از هم اکنون با این سؤال بزرگ مواجه شده که مدعیان طرفداری از دموکراسی چرا با نتایج یک انتخابات دموکراتیک، از لوله تفنگ سخن میگویند؟ چرا شخص اوباما حمایت خود از عراق برای مقابله با تهاجم ائتلاف داعش و بعثیها را مشروط به کنار رفتن دولت قانونی مالکی کرده و حتی از ایران نیز میخواهد همین پیام را به عراق بدهد؟
2 - دومین هدف آمریکا از ایجاد بحران در عراق، فرصت طلبی برای کشاندن پای ایران به موضوع همکاری تهران - واشنگتن و جلب مشارکت ایران بر سر موضوع عراق است. درحالی که دولتمردان آمریکائی همیشه خود را با نفوذترین کشور در منطقه و داعیهدار رهبری جهان میدانند، حاضر نیستند به نقش آفرینی قدرتهای رقیب اعتراف کنند.
نکته قابل توجه اینست که پیشنهاد همکاری ایران و آمریکا چند هدف همزمان را دنبال میکند. نخست آنکه میتواند بر نقش آمریکا در شکل گیری گروههای تروریستی و افراطی در منطقه و اینکه آمریکا، خود عامل همه ناامنیهای بوجود آمده در جهان اسلام است، خط بطلان کشیده و مقامات آمریکایی را به عنوان منجی و منادی صلح و مقابله با تروریسم در کنار ایران قرار دهد. کسانی که خود عامل شکل گیری داعش و ایجاد کننده آشوب و بلوا در منطقه هستند، چگونه میتوانند خود را عامل ایجاد صلح و ثبات جا بزنند؟ این از جمله تناقضاتی است که دولتمردان آمریکائی هیچ توجیهی برای آن ندارند.
دیگر آنکه قرار گرفتن ایران در کنار آمریکا درحالی که مردم عراق آمریکا را اشغالگر میدانند و سابقهای جز تجاوزگری برای آمریکا سراغ ندارند، صرفاً با هدف کسب مشروعیت برای آمریکا کاربرد دارد.
و سوم اینکه آمریکا قصد دارد تهران را وارد یک بازی نظامی در عراق کند که خود تابحال بازنده آن بوده و سعی دارد با کمک جمهوری اسلامی ایران و مقبولیت آن در میان مردم عراق، اقدام به بازسازی چهره منفور و مخدوش خود نماید. ضمناً آنچه دولتمردان آمریکائی از آن تحت عنوان "نقش سازنده ایران" یاد میکنند، در واقع مطالباتی است که آنها از ایران در جهت پیروی سیاستهای آمریکا در عراق دارند، انتظاری که فقط در چارچوب زیادهخواهیهای سران کاخ سفید قابل توجیه است و با هیچیک از موازین منطبق نیست.
3 - سومین هدف آمریکا از بحران آفرینی در عراق، ایجاد بهانه برای بازگشت مجدد به این کشور و حضور در صحنه تصمیمگیریهای سیاسی و اعمال حاکمیت بر مردم این کشور است. به عبارت دیگر آمریکا که پس از 10 سال اشغال عراق و سلطه بر مقدرات این کشور مجبور شده بود در پی برگزاری انتخابات مردمی عراق را ترک کند، اکنون بهانهای برای بازگشت و ادامه پی گیری مطامع خود در عراق است. آمریکا، دیروز اعلام کرد فعلاً 300 نظامی برای حفاظت از سفارت خود در بغداد و مشاوره دادن به نیروهای مسلح عراق به این کشور اعزام مینماید. این، یعنی گام اول برای بازگشت. روشن است که مقامات جمهوری اسلامی ایران با توجه به اطلاعاتی که از پشت صحنه ماجرای حمله داعش به عراق و پیشنهاد همکاری آمریکا دارند هرگز به وسیله و بهانهای برای بازگشت آمریکا به صحنه معادلات عراق تبدیل نخواهند شد.
محمدکاظم انبارلویی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«ارزیابی پاسخ رئیسجمهور به یک سئوال»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
رئیس جمهور محترم در گفتگو باخبرنگاران داخلی و خارجی در پاسخ به سئوال خبرنگار اطلاعات که پرسید؛ "مسئولان اقتصادی کشور بارها اعلام کردند که تورم کاهش یافته ولی آنچه بیش از هر چیزی مردم را اذیت میکند مسئله گرانیهاست. با توجه به سیاستهای اقتصادی دولت چه زمانی مردم میتوانند کاهش تورم را لمس کنند؟" پاسخ خوبی در مورد سیاستهای اقتصادی دولت داد و گفت:" کاهش تورم را مردم میتوانند لمس کنند. اسب سرکش تورم که میدوید را ما عنانش را کشیدیم و این خیلی آرام دارد راه میرود. ما تاکید داریم که پایه پولی بالا نرود، تصمیمات یک شبه نگیریم، سعی میکنیم در روابط خارجی دشمنتراشی نکنیم."
رئیسجمهور محترم پس از این پاسخ بلافاصله میگویند؛ "بسیار بسیار به آینده امیدوارم. اینقدر گذشته را یاد نیاوریم. برخی سرشان را به پشت گرفتهاند و راه میروند. ما میترسیم اینها زمین بخورند. حالا یه وقت کاری شد چیزی بود، بگذریم تمام کنیم. هی میخواهیم کش بدهیم و بادش کنیم. در این کشور هرکس جرمی کرده قوه قضائیه ببرد محاکمه کند. اگر نگرفت یعنی پاک است ولش کنیم. اگر کسی دستگیر نشده و در خیابان راه میرود یعنی گناهی و جرمی نکرده. صبح تا شب متهم نکنیم."(1)
نگارنده هرچه فکر کردم که قسمت آخر پاسخ رئیسجمهور ناظر به کدام قسمت سئوال خبرنگار روزنامه اطلاعات است، چیزی پیدا نکردم! روزنامه اطلاعات به سرپرستی جناب حجتالاسلام والمسلمین دعایی یک روزنامه معتدل است و هیچگاه در مسیر افراط و تفریط نرفته و احتمالا هم نخواهد رفت، سئوال خبرنگار این روزنامه هم ناظر به دغدغه اقتصادی مردم بود و اصلا رنگ و بوی سیاسی نداشت.
پس مخاطب رئیسجمهور در این پاسخ کیست؟
چه کسانی سرشان را به پشت گرفتهاند و راه میروند و رئیسجمهور را دلواپس کردهاند که مبادا به زمین بخورند؟
رئیس جمهور میگوید؛ "حالا یک وقت کاری شد، چیزی بود، بگذریم و تمام شد. هی میخواهیم کش بدهیم و بادش کنیم." چه کاری بوده، انجام شده و تمام شده، باید بگذریم و دیگر دنبالش را نگیریم و این امر چه ربطی به موضوع سئوال که در مورد کاهش تورم و سیاستهای اقتصادی دولت است، دارد!؟ چه کسی است که قوه قضائیه او را نگرفته، پس پاک است و کسی حق ندارد او را متهم کند؟!
هدف از این ابهامگویی چیست؟ مخاطب رئیسجمهور قطعا خبرنگار روزنامه اطلاعات و آقای دعایی نیست! پس کیست؟
هرکس که کمترین هوش سیاسی داشته باشد میتواند حدس بزند سخنان رئیسجمهور محترم ناظر به فتنه سال 88 است، هرچند کمترین اشاره در سئوال خبرنگار اطلاعات در آن وجود ندارد. پاسخ ناظر است به کسی که دستگیر نشده و در خیابان راه میرود، پس گناهی و جرمی نکرده، پس کسی حق ندارد او را متهم کند. حال آن فرد کیست؟ شاید یکی از رهبران فتنه است که به هر دلیل قوه قضائیه او را مورد تعقیب قرار نداده اما از سوی رسانههای اصولگرا و افکار عمومی مورد تعقیب است.
همچنین پاسخ ناظر است به اینکه فتنه را فراموش کنیم چون "یک وقت کاری شد، چیزی بود، بگذریم،تمام کنیم."
اگر حدس نگارنده در رمزگشایی از این سخنان رئیسجمهور درست باشد، چند اشکال را میتوان مطرح کرد؛
1- رئیسجمهور اگر به عنوان یک سیاستمدار مصلحتسنجی میکند و این توصیهها را میفرماید، شاید بتوان از او پذیرفت. رئیسجمهور محترم اگر به عنوان یک روحانی توصیه اخلاقی میکنند و میگویند به گذشتهها صلوات بفرستیم، شاید بتوان از او پذیرفت. اما اگر به عنوان "حقوقدان" بخواهند این توصیه را بفرمایند محل تأمل است! در فتنه 88 حداقل 22 نفر از شهروندان مظلوم تهرانی در مظلومانهترین شکل ممکن به شهادت رسیدند. کسانی که این جنایت را مرتکب شدند چه مباشر باشند چه آمر، مرتکب جرایم عمومی و خصوصی شدند. آیا رئیسجمهور از طرف اولیای دم این شهدای مظلوم میتواند قاتل یا قاتلین آنها را عفو کند و بگوید حالا یک وقتی یک "کاری شده است، بگذریم و تمام شد"!؟
فتنهگران امنیت و اقتدار ملی را در یک آشوب 8ماهه به حراج گرگهای بینالمللی گذاشتند. آنها تمام قوانین و مقررات حاکم بر رقابتهای انتخاباتی را نادیده گرفتند و در جاده لجاجت بر اسب سرکش جاهطلبی نشستند و تاختند و تا امروز هم حاضر نشدهاند از آن پیاده شوند. آیا رئیسجمهور به عنوان رئیسشورای امنیت ملی این حق را دارد از آنها بگذرد، آن هم در شرایطی که سران آنها روی موضع خود ایستاده و یک ذره هم عقبنشینی نکردند؟
2- در فتنه 88 اصل نظام و ارزشهای الهی انقلاب و از همه مهمتر امام بزرگوار (ره) مورد هجوم، اهانت و تمسخر قرار گرفتند. منافقین، سلطنتطلبها، بهاییها و سرویسهای امنیتی کشورهای اروپایی 8 ماه امنیت و آرامش مردم را سلب کردند. با تردستی و هنرمندی از گوگوش تا سروش را کنار کروبی و موسوی و برخی کسانی که شرم دارم نام آنها را ببرم قرار دادند و مرتکب بیشرمانهترین و وقیحانهترین برخوردها با مردم، رای ملت،جمهوریت و اسلامیت نظام شدند. آیا به عنوان یک حقوقدان میتوانیم مردمی را که در 9 دی به خیابانها ریختند و این مفاسد سیاسی و آلودگیهای وابستگی به اجانب را شستند، بگوییم؛ "برخی سرشان را به پشت گرفتهاند و راه میروند؟" یعنی ما حق نداریم به تاریخ پشت سرمان نگاه کنیم و ببینیم چه فجایعی رخ داده است و چه کسانی به این مملکت خیانت کردند و استقلال و شرف مملکت را میخواستند بفروشند؟ یعنی حتی پنج سال گذشته را فراموش کنیم!؟ چرا؟
3- این توصیههای اخلاقی، سیاسی اما غیرحقوقی سربسته و رمزآلود در حوزه سیاست، آن هم در پاسخ به یک سئوال اقتصادی را در یک صورت میتوان پذیرفت. آن هم در شرایطی که سران فتنه متنبه شده باشند و موتور فتنه را خاموش کنند. اما کسی که کمترین هوشمندی را داشته باشد میداند که آنها و حواریون داخلی و خارجی آنها منتظر فرصت برای باز تولید فتنه جدید هستند. آقای روحانی مگر همین شعارهای ضدانقلابی و موهنی را که در میتینگ سیاسی جشن سالگرد انتخاب رئیسجمهور در تهران و شهرستانها دادند نشنیده است؟ آنها از موضع دروغ بزرگ تقلب در سال 88 که به نظام و به ملت بستند ذرهای کوتاه نیامدهاند. آنها خود را طلبکار و ملت را بدهکار میدانند. آیا رئیسجمهور محترم به عنوان یک حقوقدان میتوانداین بدهی دروغین را از جیب ملت پرداخت کند؟
اگر این خبط عظیم صورت بگیرد باید منتظر سیل بنیانکن مردم در خیابانها بود که برای هزارمین بار شعار مرگ بر فتنهگر را به گوش فلک برسانند.
پینوشت:
1- فایل صوتی مصاحبه رئیسجمهور با خبرنگاران داخلی و خارجی 24/3/93
مطلبی که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله خود با عنوان«
در مناسبات بین الملل گفته می شود که دوستی و دشمنی دائمی بی معنا است، ولی منافع ملی دائمی است. هرکجا منافع ملی اقتضا کند، دشمنِ دیروز به دوست امروز و دوست امروز به دشمن فردا تبدیل می شود. اگر چه این اقتضا، به خاطر نگاه ابزاری اش به مفاهیم، با اصول اخلاقی سازگاری ندارد، ولی روابط بین الملل بر اصول عینی و تئوریهای واقع گرا مبتنی است. اصل موازنه و چرخش قدرتها بر اساس دائمی بودن منافع ملی و مقطعی بودن دوستی ها و دشمنی هاست. با این حال ما در آموزه های دینی خود ملاک خوبی را برای دوستی و دشمنی داریم. امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه حکمت 295 می فرماید: (اصدقاؤک ثلاثه و اعداوک ثلاثه ) دوستان تو سه کس اند و دشمنان تو نیز سه کس؛ فاصد قاؤک:صدیقک و صدیق صدیقک وعدو عدوک ؛ دوستان تو عبارتند از: دوست خودت و دوست دوستت و دشمن دشمنت.
واعداؤک:عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک؛ دشمنان تو عبارتند از: دشمن خودت و دشمن دوستت و دوست دشمنت. بر اساس این ملاک دوست منحصر به دوستی مستقیم نیست و دشمن در دشمنی خودت خلاصه نمی شود، بلکه دشمن دشمنت نیز در دایره ی دوستان به حساب می آید. در گزاره ی دشمنِ دشمنت، قیدِ قصدِ کمک به تو ذکر نشده است، یعنی اینگونه نیست که دشمنی با دشمن تو، مشروط به قصد تقویت شما، دوست به حساب آید. بلکه تضعیف دشمنت به عنوان ملاک دوستی کفایت می کند. با این ملاک معلوم می شود که کنش و واکنش ها در نظام بین الملل قادرند بر فراز نیت ها، جبهه ی دوست و دشمن را ایجاد و تعریف کنند. به عبارتی لازم نیست که کشوری به نیت تقویت کشور A اقدام به تضعیف کشورB نماید تا دوست Aبه حساب آید. با این فرض پاسخ این روزهای محافل داخلی در خصوص روابط ایران و آمریکا در مواضع مشترک روشن می شود. این روزها در نتیجه ی حمله ی تروریستهای آدمکش به عراق، نگاهها به مواضع مشترک ایران و آمریکا جلب شده است. دو کشوری که بیش از سه دهه است در نتیجه ی تفاوت نگاه و تعارض رویکرد در مقابل همدیگر قرار دارند و دشمن یکدیگر محسوب می شوند.
اما ظرف ده سال گذشته این چندمین مورد است که دو کشور منافع مشترکی داشته اند. آمریکا درسال 2003 خود پیشقدم شد و مهمترین دشمن ایران را (که روزی جنگ نیابتی را به نمایندگی از آمریکا و غرب علیه ایران فرماندهی می کرد) از صحنه روزگار حذف کرد و زمینه را برای انتخاباتی فراهم آورد که در نهایت ایران برنده آن شد. آمریکا (دشمن ایران) در افغانستان فرماندهی سرنگونی رژیم طالبان را، که دشمن ایران به حساب می آمد، بر عهده گرفت. ایران و آمریکا با مساعی همدیگر زمینه تقویت دولتهای پس از طالبان و صدام را در افغانستان و عراق فراهم آوردند و حالا یک بار دیگر دوخط موازی ایران و آمریکا در نقطه ای به نام عراق به هم برخورد کرده اند و به منافع مشترک رسیده اند. دولت کنونی عراق دستی را به طرف ایران و دست دیگرش را به سوی آمریکا دراز کرده و طلب کمک میکند. هر دو دولتِ آمریکا و ایران نیز با لحنی مشابه نسبت به عواقب سرکشی، طغیان و آدمکشی گروه تروریستی داعش هشدار داده و اعلام آمادگی کرده اند؛ به عبارتی، یک بار دیگر آمریکا حاضر شده دشمنی اش را با دشمن ایران (گروههای تروریستی ) نشان دهد. هر دو کشور برغم اختلافات بنیادی، در مقابل دشمن مشترک صف آرایی کرده اند. حالا پرسش این است که آیا این موضع مشترک برای اطلاق رابطه ی دوستی ایران و آمریکا کافی است یا نه؟
برخی با این استدلال که چون گروههای تروریستی دست پرورده ی خود آمریکایی ها هستند، پس نباید این موضع مشترک را به عنوان ملاک دوستی به حساب آوریم. برخی نیز معتقدند که این گروهها یک پوشش به حساب می آیند و کار، کار خود آمریکایی هاست و بنا دارند با این گروه و با دست ایران بی کفایتی مالکی را در تأمین امنیت ثابت کنند و در یک کلام، آمریکایی ها تغییر دولت عراق را در دستور کار خود قرار داده اند. اما بسیاری هم مدعی اند که سیاست بین الملل میدان سیالی است که دوستی و دشمنی در آن شناور است. دوستی و دشمنی بهانه می خواهد و همین مقدار منافع مشترک برای اطلاق عنوان دوستی، کفایت می کند؛ نکته ی مهم این است که جهان چشم انتظار اقدامی عاجل برای رام کردن این گروه تروریستی است و توقع دارد این ماشین آدمکشی متوقف شود. اگر این اتفاق با مساعی مشترک ایران و آمریکا حاصل آید، نباید درنگ کرد. درعرف بین الملل نام این اقدام مشترک هر چه باشد مهم نیست؛ ولی در عرف انسانی، توقف ماشین آدمکشی تروریستها یک اقدام انسانی، اخلاقی و تاریخی خواهد بود که خواست و مطلوب همه ی جهان است.
محمدسعید احدیان در ستون یادداشت روز ،روزنامه خراسان در مطلبی با عنوان«بن بست آمریکایی و مواضع متفاوت آقای ظریف»این چنین نوشت:
سرانجام آقای ظریف هم به صورت رسمی اعلام کرد که نوشتن توافق جامع را شروع کرده اند اما همزمان با لحنی شدید انتقاداتی از طرف مقابل کرد که می توان گفت محتوا و لحن اظهارات او برای اولین بار در فضای رسانه ای صورت گرفته است او به صراحت به اختلافات مبنایی ایران و طرف مقابل و تعداد زیاد پرانتزها و درخواست های زیاده خواهانه آن ها پرداخت.
براساس اعلام های رسمی و غیر رسمی منظور آن ها از اختلافات یعنی تعداد سانتریفیوژها و حجم غنی سازی، ادامه فعالیت های تحقیقاتی، راکتور آب سنگین اراک، طولانی یا کوتاه بودن زمان توافق و رفع کامل تحریم ها. به عبارت دیگر موارد اختلاف (جز بحث بررسی بحث موشکی که ظاهرا آمریکایی ها فعلا از آن عقب نشینی کرده اند) یعنی همه خط قرمزهایی که آقای روحانی و ظریف بارها آن را به عنوان خط قرمزهای ایران اعلام کرده اند و آقای عراقچی نیز چندروز پیش دوباره بر تغییرنکردن آن ها تصریح کرد. حال سوال این است وقتی دو طرف برسر خط قرمزها اختلافات مبنایی دارند پس چرا دارند نوشتن توافقنامه جامع را آغاز می کنند؟
جواب روشن است آمریکا با اصرار بر مواردی که ارتباطی به صلح آمیزبودن فعالیت های ایران ندارد، مذاکرات را به بن بست رسانده است می توان مدعی شد حالا دیگر با گذشت زمان پیش بینی رهبرانقلاب مبنی بر بدبین بودن به آمریکایی ها در مقایسه با دیگر نظرات خوش بینانه پیش بینی درست تری بوده است و نتیجه همه ارتباطات تلفنی و مذاکرات مستقیم با آمریکایی ها این بوده است که آن ها با زیاده خواهی های خود و با اینکه ایران تمام همراهی های لازم و تضمین های ممکن مبنی برصلح آمیزبودن فعالیت هایش را داده است، مذاکرات را به بن بست رسانده اند اما ماندن در شرایط بن بست مخصوصا اعلام آن چندان مطابق میل دو طرف نیست. شکست رسمی مذاکرات راهی که دولت اوباما برای مجاب کردن ایران به عقب نشینی در پیش گرفته است را ناتمام می گذارد و تیم هسته ای ایران نیز نمی خواهد بن بست مذاکرات تبدیل به شکستی رسمی شود چرا که هم به مردم وعده حل مساله را داده است و هم حداقل در شرایط فعلی از شکست رسمی مذاکرات چیزی عاید کشور نمی شود. نتیجه آنکه نوشتن متن توافقنامه در بخش هایی که دو طرف توافق دارند و اتفاقا از نظر حجم و نه اهمیت بخش زیادی از توافقنامه خواهد بود می تواند سیگنال مثبتی به کنشگران داخلی کشورها باشد که آن ها را مجاب به صبوری و تمدید مذاکرات کند. آمریکایی ها که تصور می کنند تحریم ها، ایران را پای میز مذاکره نشانده است امیدوارند با گذشت زمان در حالی که ایران فعالیت های هسته ای خود را تعلیق کرده است، «تصمیم سخت» را بگیرد و با امتیازهای کوچکی مانند داشتن تعداد معدود سانتریفیوژ (به قول لاریجانی اسباب بازی غنی سازی) از خط قرمزهایش عدول کند و آقای روحانی و ظریف نیز چاره ای جز تمدید مذاکرات پیش روی خود نمی بینند و امیدوارند آمریکایی ها با گذشت زمان دست از زیاده خواهی بردارند و در قبال تضمین های کافی برای صلح آمیز بودن فعالیت های ایران (مانند امضای پروتکل الحاقی و ....) حداقل های منافع مردم ایران را بپذیرند این نگاه در اظهارات روز گذشته آقای ظریف دیده می شد وقتی که گفت :«امیدوارم به برکت ماه رمضان همه سرعقل بیایند»
البته قبلا هم تصریح کرده ام که توافق نامه ژنو و مذاکرات حتی اگر شکست بخورد می تواند در حوزه دیپلماسی عمومی دستاوردهای گرانسنگی را نصیب ما کند چرا که هم باعث روشنگری برای مردم و اجماع ملی در این مساله مهم می شود و هم می تواند به دیگر کشورها و اندیشمندان مستقل دنیا چهره مقصر واقعی را نشان دهد همچنان باید تاکید کرد که این دستاورد مشروط به آن است که دولتمردان ما از فرصت به دست آمده استفاده کنند و اظهارات متفاوت روز گذشته آقای ظریف که برای اولین بار بخشی از فضای واقعی زیاده طلبی های آمریکایی ها در جلسات مذاکره را به صحنه افکارعمومی آورد نشانه امیدوارکننده ای برای رسیدن به این دستاورد مهم است البته در صورتی که این تغییر رفتار ناشی از تغییر استراتژی در حوزه دیپلماسی عمومی بوده و تداوم داشته باشد.
در مجموع و به طور خلاصه می توان گفت برای جلوگیری از شکست رسمی مذاکرات و زمینه سازی تمدید آن طرفین بهترین راه را کنارگذاشتن موقتی موارد اختلاف و تمرکز بر نوشتن موارد تفاهم دانسته اند تا مذاکرات بی هیچ دستاوردی هم نباشد.
آغاز نوشتن متن توافق جامع یعنی همان مثل قدیمی خودمان که می گوید از این ستون تا آن ستون فرج است فقط تجربه نشان داده است که آمریکایی ها برای «آن ستون» برنامه ریزی کرده اند اما آیا تیم هسته ای ایران نیز برای «آن ستون» برنامه ای دارد یا فقط به امید فرج است؟ باید منتظر ماند و سیاست ها و رفتارهای بعدی را رصد کرد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تاملی اخلاقی در طوفان تهران و ماندن یا رفتن مدیران»و به قلم روح الله اسلامی اختصاص یافت:
بشر دارای سرشت شر و غریزه مرگ خواهی و دگر آزاری است. در قرآن آمده است که انسانها را در رنج آفریدهایم و دنیا سرشار از تلخی و مصیبت است. تا کنون راهکارهای زیادی برای سرگرم کردن انسانها اختراع شده است. یکی از ایدئولوژیهای کاذب و بسیار اثرگذار برای سرگرم کردن بشر و دوری او از جنگ ورزش به خصوص فوتبال میباشد. فوتبال جام جهانی نبرد صلح آمیز دولت ملتها و ابراز وجود آنها با بمباران تبلیغات و ابزارهای رسانهای است که کمی از سرشت شر را ارضا میکند. در حالی جام جهانی شروع شده است که انسانهای کره زمین خیره تحولات خشن، شورشها و جنگهای منطقهای را شاهد میباشند. قرار بود در عصر اطلاعات با شهرنشین شدن انسانها، دسترسی به فضای سایبر، جهانی شدن، پیشرفت تکنولوژی، افزایش ارتباط ملتها جنگ و خشونت کاهش پیدا کند اما توانمند شدن انسانها به خصوص افزایش سطح تحصیلات و دسترسی به امکانات سایبری همان روندهای وحشیانه قرن بیستم را تکرار کرده است.
امسال جام جهانی نمیتواند ایدئولوژی و مخدر خود را بر کره زمین جهت لحظهای ایجاد صلح تزریق نماید. در برزیل با آنکه تصاویر و اعداد بازنمایی توسعه یافته را نشان میدهند اما اعتراضات و اعتصابها بر امر دیگری دلالت دارد، همانطور که تئوریهای علم سیاست گویای این مطلب است که اعتراض در شرایط رفاه به وقوع میپیوندد و به گونهای توقعات فزاینده و بیحد و حصر را نباید نادیده گرفت. در آفریقای مرکزی و نیجریه گروههای بنیادگرا جنگها و کشتارهای قبیلهای به راه انداختهاند. بوکو حرام مخالف مدرنیته است و به خصوص با مدرسه و دانشگاه و باسوادی دختران مشکل دارد و در دو نوبت دختران محصل را دزدیده است.
در افغانستان از جمعیت 28 میلیونی نزدیک 7 میلیون با ترس در انتخابات شرکت کردند. طالبان همه را تهدید میکنند و در بیسابقهترین اقدام انگشت 11 رای دهنده را قطع و به 150 حوزه رای دهی تیراندازی کردند. در حالی که اروپا رکود بیسابقه و بحران اقتصادی را سپری میکند در اروپای شرقی میان استقلال خواهی، پیوستن به اتحادیه اروپا و میزان وفاداری به روسیه شورشها و انقلابهایی در جریان است که در تازهترین آنها جنگهای مدنی و شهری اوکراین را رقم زد. اوضاع عراق از همه بدتر است به نحوی که براثر دعواهای قدرت، فرقهگرایی و دموکراسیهای ناقص و همینطور دخالت خارجی این کشور دچار اختلاف در سیاستگذاران گردید و با حمایت عربستان و کشورهای عربی شاهد کوچ گروه بدوی داعش به سمت عراق هستیم. این گروه با کینه نسبت به شیعیان دست به کشتارهای جمعی زدهاند.
در اقدامی تازه 1600 جوان شیعی در قبرهای دسته جمعی ریخته شدند و در سر آنها تیر خالی گردید. استراتژی داعش همانند مغولها ایجاد رعب و وحشت و بهرهگیری از عملیات روانی جهت فرار مردم و دولت و تخلیه شهرها است. همانند سرهایی که مغولان بر سر نیزه میزدند تا قبل از جنگ مردم شهر را فلج روانی نمایند. بدویت و جاهلیت در قرن بیست و یکم بازگشته است و سرشت شر انسان در عصر اطلاعات نیز رام نگردیده است. ایران با همه امکانات خود در میان امواج بنیادگرایی و جاهلیت گرفتار شده است و از همه مرزهایش تهدیداتی میرسد که بودجهها را با قصدیتهای امنیتی همراه میسازد.
داعش گروهی بنیادگرا است که ادعاهای سرزمینی دارد و براساس قرائت نقلی و دگماتیسم از اسلام به همراه حمایتهای مالی رژیم مستبد، فاسد و پیر عربستان در حال تلاش برای ایفای نقش منطقهای و خارج کردن بحرانها از داخل کشور خود میباشد. ایران میتواند با رویهای واقعگرا مبتنی بر فرایند دولت ملی به عراق نزدیک شده و همه نوع حمایتی جهت سرکوب و خاموش کردن این گروه بدوی انجام دهد. از سوی دیگر باید از کشورهای منطقه، سازمانهای منطقهای و به خصوص سازمان ملل کمک گرفت تا بنیادگرایی را در منطقه به حاشیه کشاند. اگر ایران بتواند نقش اقتصادی عربستان برای جهان را ایفا کند امکان اجماع بینالملل برای تغییر رژیم عربستان فراهم میگردد.
مادر همه فسادها و خشونتها در منطقه استبداد و بنیادگرایی عربستان است که به صورت مخفی همه کارکردهای بعثی صدام را به همراه دارد. ایران اگر کمی هوشیار باشد به راحتی میتواند رهبری مبارزه با تروریسم و حفظ صلح و امنیت در منطقه را برعهده گیرد و اگر خنثی باشد امواج بدویت و جاهلیت در استراتژیهای شفاهی خود هدف خود را قبل از اسرائیل، ایران تعیین ساختهاند. شاید امواج جنگ و خشونت و خبرهای ناگواری که باور کردنی نیست کمرنگتر شوند و این در صورتی است که بشر عقل خویش را به کار گیرد. هنوز جام جهانی نتوانسته است معرکهها را کنار بزند و کمی بشر سرکش را رام نماید.