تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۱  ، 
کد خبر : ۲۶۷۵۲۸

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های دوشنبه 2 تیر


در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«اسد ماند مالکی هم می‌ماند»به قلم محمد ایمانی اختصاص یافت:

تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) در طول 35 سال گذشته هرچند فراز و نشیب و نوسان داشته اما در یک روند کلی پیش رفته و آن روند عبارت از قدرتمند شدن کفه جبهه «مقاومت و بیداری اسلامی» با محوریت جمهوری اسلامی ایران در برابر کفه مثلث غربی- عبری و ارتجاع عرب است. آمریکا می‌خواست ایران، ژاندارم نیابتی غرب در منطقه باشد و ملت ایران خود را از زیر یوغ آمریکا بیرون کشید. آمریکا می‌خواست الگوی مقاومت قدرتمند جمهوری اسلامی تکثیر نشود و در جغرافیای ایران ایزوله بماند اما این الگو در هر دو حوزه «بیداری اسلامی» و «مقاومت اسلامی» گسترش پیدا کرد. واقعیت‌های 35 سال اخیر بر خلاف 30 سال قبل از آن- از پایان جنگ جهانی دوم و ابرقدرتی آمریکا- حاکی از این ادعاست که ایران می‌تواند و آمریکا نمی‌تواند. نهایت توانایی آمریکا و متحد عبری آن جنگ‌افروزی در افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین بود- و به این اعتبار، منطقه غرب آسیا منطقه جنگی است، بپسندیم یا نپسندیم- اما برآیند این چالش به مثابه نورافکنی در تاریکی بود که نشان داد کدخدای دهکده جهانی برهنه است. جبهه آمریکا در جنگ‌ها همان قدر شکست خوردند که در نبرد نرم دموکراسی و انتخابات.

هفته گذشته مجله فارین پالیسی به عنوان یک نشریه معتبر آمریکایی نوشت «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران باثبات‌ترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال 1979 با شاه ایران در کاخ سعدآباد تهران دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پرچالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فرا گرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر به خاطر پیش‌بینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود(!) ایران امروز در قلب منطقه‌ای آشوب‌زده، جزیره ثبات است.» اکنون VOA رسانه رسمی دولت آمریکا با صدای بلند اعلام می‌کند «آمریکا می‌داند حرف اول را در عراق، ایران می‌زند و ژنرال بدون سایه ایران قاسم سلیمانی، از افغانستان تا عراق و لبنان و غزه و سوریه نفوذ دارد.» سوریه آخرین  میدان برای آزمون میزان نفوذ کلمه ایران و آمریکا بود و پس از این به میل خود آمریکا، این اعتبار و نفوذ در کشور اسلامی عراق محک زده خواهد شد. داعشی‌ها در این میان با همه وحشی‌گری و ارهاب، وزنه قابل تاملی نیستند که اگر بودند از آزمون به مراتب کوچکتر در سوریه با سرشکستگی بیرون نمی‌آمدند. سوریه میدان آزمون آمریکا بود و نه داعش و النصره، همچنان که عراق.

فروردین 3 سال پیش که شعله‌های جنگ در سوریه به تدریج زبانه کشید، مقامات آمریکایی یکی پس از دیگری پشت تریبون رفتند و از اوباما گرفته تا بایدن و کلینتون و کری و سوزان رایس و پانه‌تا و هیگل این ترجیع‌بند را از موضع بالا تکرار کردند که «Assad must go. اسد باید برود». به موازات این فرمان، طیفی از سیاستمداران همسو شامل دیوید کامرون، فرانسوا اولاند، کاترین اشتون و دیگر مقامات اتحادیه اروپا، عبدالله گل و اردوغان تکرار کردند «اسد باید برود.» آمریکا و اروپا و کشورهای مرتجع برای قطعیت بخشیدن به این آرزو، از هیچ حمایتی نسبت به تروریست‌ها شامل کمک مالی، اطلاعاتی، سیاسی، تبلیغاتی و تسلیحاتی دریغ نکردند. در کنفرانس‌های کذایی هم که در ژنو یا جاهای دیگر تحت عنوان دوستان سوریه راه انداختند، همین گزاره را تکرار کردند. به تدریج صهیونیست‌هایی مانند ایهود باراک وزیر دفاع نیز با تصور اینکه کار سوریه تمام است و می‌توان از پشت پرده بیرون آمد، آفتابی شدند و گفتند «اسد باید برود تا ایران تضعیف شود و سقوط سوریه ضربه‌ای جدی به ایران خواهد بود.»

برای حضور ایران در کنفرانس ژنو 2 شرط و شروط گذاشتند و به زعم خود ایران را راه ندادند. به معنای واقعی کلمه یک جنگ جهانی فشرده در سوریه به پا کردند. اما بعد از 3 سال برندگان و بازندگان این جنگ چه کسانی هستند؟ آیا جز این است که اوباما و کامرون و اولاند و ملک عبدالله و ارتش و استخباراتش با هم تحقیر شدند.؟ آیا غیر از این است که چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری سوریه، آمریکایی‌ها با پیش انداختن اروپایی‌ها، پنهانی به ایران پیغام دادند «ما ابقای بشار اسد را می‌پذیریم اما انتخابات برگزار نشود»؟! این جبهه مقاومت- از بشار اسد تا ایران- بود که پای انتخابات ایستادند و 73 درصد سوری‌ها پای کار آمدند و 90 درصد آنان رای دادند که «اسد باید بماند». با همین حسن ظن به ملت‌های منطقه و دولت‌های متحد جمهوری اسلامی است که رهبر معظم انقلاب با اطمینان تمام می‌فرمایند «ما با دخالت آمریکایی‌ها در مسائل داخلی عراق به شدت مخالفیم و آن را تایید نمی‌کنیم زیرا معتقدیم دولت و ملت عراق و مرجعیت دینی این کشور توانایی تمام کردن این فتنه را دارند و ان‌شاءالله آن را تمام خواهند کرد.» آمریکایی‌ها در سوریه گفتند اسد باید برود و کارشان به خفت و سرشکستگی کشید. به همین دلیل مقامات رسمی آمریکا رویشان نمی‌شود همین عبارت را  صراحتاً درباره نوری مالکی نخست‌وزیر عراق به کار ببرند که با انتخابات اخیر ابقا شد. 

با این وجود همین مقامات به نحوی دیگر به جای فشار به تروریست‌ها- و حداقل فشار بر حامیان سعودی و عربی آنها در منطقه برای قطع حمایت از داعش- به دولت عراق فشار می‌آورند و با القای جنگ مذهبی ادعا می‌کنند که دولت مالکی به نزاع فرقه‌ای دامن می‌زند و به جای انحصارطلبی باید سایر فرقه‌ها را در قدرت و حاکمیت شریک کند؛ یعنی دموکراسی و قانون اساسی به نفع بعثی‌ها و تکفیری‌ها و همه سربازان جنگ نیابتی آمریکا، تعطیل!تعبیر جنگ نیابتی ابداع ما نیست، اذعان آمریکایی‌هاست. توماس فریدمن تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز اواخر آبان 1391 در این باره به روزنامه ملیت گفت «ما دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در بحران‌هایی مانند سوریه نداریم. البته می‌توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله مستقیم نه. 

از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دوره‌ای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت لحم پنسیلوانیا» برای ما مهمتر از بیت‌ لحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می‌پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه می‌کنند؟... ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمی‌خواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند. این اسمش التماس است و نه استفاده از ترکیه»!

برای این جنگ نیابتی فقط عربستان و قطر و ترکیه و اردن و تروریست‌های تکفیری نبودند که به خدمت فراخوانده شده بودند. شاید برای شما خنده‌دار باشد که به یاد بیاورید آقای محمد مرسی رئیس‌جمهور مخلوع مصر 15 شهریور 91 در نشست اتحادیه عرب همصدا با اوباما و مثلث غربی- عبری- عربی گفت «رئیس‌جمهور سوریه باید از تاریخ درس بگیرد و تا فرصت باقی است کنار برود. زمان تغییر در سوریه فرارسیده و نباید با حرف زدن درباره اصلاحات، وقت را تلف کرد.»! خنجری که ملک عبدالله و آمریکا به مرسی زدند، عبرت‌آموز همه محافل خوش‌بین به شیطان بزرگ غربی و شیطانک‌ سعودی است. اما طنز ماجرا آنگاه بیشتر می‌شود که بدانیم گروهک شورای هماهنگی سبز- دوقلوی همه گروهک‌های آلت دست جنگ نیابتی غرب- 23 اسفند 1390 خطاب به گروه‌های معارض در سوریه بیانیه صادر کرده و نوشته بود «اسد باید برود... مقاومت شما الهام‌بخش ماست»! آیا بین این پیوند و آن شعار «نه غزه نه لبنان» که به نیابت از سایت وزارت خارجه اسرائیل سر داده شد و نیز پیوند سازمان تروریستی منافقین با گروه‌های تروریستی در سوریه و برادر خواندن یکدیگر نمی‌توان یک رشته ارتباط مشترک با سرویس‌های جاسوسی سیا، ام‌آی‌سیکس و موساد پیدا کرد؟!

تنها آقای ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا نیست که گفته «باید بر اساس یک طرح سایکس پیکوی جدید، عراق و سوریه تجزیه شوند تا آمریکا بتواند از باتلاق مشکلات در منطقه خارج شود.» یواو کارنی تحلیلگر صهیونیست در همین زمینه در روزنامه گلوبز تصریح می‌کند «تقسیم عراق در جهت منافع اسرائیل است و راه نفوذ ایران را می‌بندد. آمریکا با اشغال عراق برای خود یک لانه زنبور درست کرد. هرچند صدام دشمن اسرائیل بود اما بسیار ضعیف بود. خدمت صدام مانع از شنیده شدن ایران به غرب می‌شد و آن روز عراق پل ارتباطی ایران با سوریه و لبنان نبود. اکنون نیز خطر اصلی برای اسرائیل، ایران است نه القاعده. برخلاف القاعده، ایران نیرویی پایدار و تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است. آنچه اکنون در عراق در جریان است، ممکن است در نهایت در گلوی اسرائیل گیر کند.»
بر اساس این صورت‌بندی از تحولات منطقه، آنچه در غرب آسیا (خاورمیانه بزرگ) جریان دارد، جنگ است و نه صلح. شرایط امروز ما در مواجهه با غرب، شرایط پیروز بدر و خیبر و خندق است و نه صلح حدیبیه یا صلح امام حسن(ع). در این صورت‌بندی کلان، «نرمش قهرمانانه» یک تاکتیک در عداد سایر تاکتیک‌ها و ذیل گفتمان و استراتژی کلی مقاومت و پیشرفت است.

 به تعبیر روز گذشته مقتدای حکیم انقلاب «یکی از چالش‌های اصلی کشور، خصومت و مخالفت جدی نظام سلطه غرب با نظام اسلامی است که باید این حقیقت را فهمید و درک کرد. اگر خصومت نظام سلطه را متوجه نشویم، در تحلیل مسائل کشور دچار اشتباه خواهیم شد. کسانی که حاضر نیستند برخورد خصمانه جبهه دشمن را ببینند، همانند کسانی هستند که چشم خود را به روی دشمن می‌بندند.» دشمن امروز با ما از موضع خصومت تمام وارد شده و نه موضع صلح‌طلبی و مسالمت‌جویی. سیمای امروز دشمن همان است که قرآن می‌فرماید «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تحفی صدورهم اکبر». اما حتی اگر دشمن، میل به مسالمت و صلح و سازش نیز نشان می‌داد، مجاز نبودیم به او اعتماد کنیم. امیر مومنان(ع) در نامه 53 نهج‌البلاغه (عهدنامه مالک) از مالک می‌خواهد اگر دشمن برای صلح آمادگی نشان داد بپذیرد اما حتی در آن صورت «ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوک بعد صلحه... کاملا برحذر باش از دشمنت بعد از صلح او که همانا دشمن چه بسا نزدیک می‌شود تا غافلگیر کند (لِیَتَغَفَّلَ) پس حزم و هوشیاری و احتیاط را در پیش بگیر و در این باره حسن ظن را متهم کن». این نگرش،  درست نقطه مقابل آن تلقی یا القایی است که می‌گوید آمریکا آماده حل همه مشکلات با ایران است و جمهوری اسلامی با لجاجت نمی‌پذیرد!


روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«هاشمی مردم و عاشورا»و به قلم سیروس محمودیان به چاپ رسانده است:

هاشمی در خاطرات روز یکشنبه 30 تیر 1370 مصادف با تاسوعای حسینی می‌نویسد: «یک نفر چینی پیش‌بینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزله‌ای به قدرت 8/6 ریشتر در تهران روی خواهد داد. آمدن ما به لتیان هم بی‌ارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلا قبول ندارم فقط به خاطر بچه‌ها آمدم. با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچه‌ها خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم، بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است».در این باره موارد ذیل قابل بیان است.

1- بی‌شک از منظر دینی زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا در تفکر تشیع از جایگاه انکارناپذیری برخوردار است. در ایام محرم ملت ایران با هر مرام سیاسی- اجتماعی عملا سعی می‌کنند براساس فرمایشات ائمه معصوم(ع) در ماتم سالار شهیدان عزاداری کرده و با مشارکت در سوگواری حسینی از الطاف معنوی بهره‌مند شوند. شیعیان جهان در دهه محرم متاثر از شعور دینی نسبت به تعظیم شعائر ناب عاشورایی همت گماشته و عظمت و مجد اسلام و تشیع را به نمایش جهانی می‌گذارند. انصافا غم عزای حسینی به قدری سنگین است که هیچ ایرانی مسلمانی نمی‌تواند در روز تاسوعا به تفریح و گشت و گذارهای آنچنانی و اسکی روی آب بپردازد. در این ایام حتی در شهرهای سنی‌نشین نیز سنی‌مذهب‌ها به احترام امام حسین(ع) مغموم و متاثر به نظاره مراسمات عزای حسینی می‌نشینند و از عزاداران التماس دعا می‌کنند.

2- در فرهنگ دینی شرکت در مراسمات تاسوعا و عاشورا اوج اظهار ارادت نسبت به قافله کربلاست. این ایام در فرهنگ تشیع از چنان عظمتی برخوردار است که اشتغال به امور دنیوی و حتی انجام کار منزل نیز در این دو روز دارای کراهت است. در این میان پرداختن به تفریح و گشت و گذار و اسکی روی آب آن هم در عصر تاسوعا توسط رئیس‌جمهور یک دولت اسلامی و خانواده‌اش جای خود دارد. پرداختن به تفریح و خوشگذرانی در این لحظات ارزشی که در نزد پیروان راستین ائمه اطهار(ع) از قداست غیرقابل وصفی برخوردار است عملا یک ناهنجاری اجتماعی– مذهبی به شمار می‌رود. شاید عدم محکوم‌سازی صریح جشن و پایکوبی و هلهله شادی فتنه‌گران در ظهر عاشورای 88 ریشه در چنین تفکرات و اعتقادات نامانوس با فرهنگ ملت ایران دارد.

3- خرافه‌پرستی امر بسیار مذمومی است. متاسفانه به اعتبار خاطرات هاشمی وی نیز به نوعی ناخوشایند در معرض این بلیه است.جست‌وجوی تصویرحضرت امام(ره) در کره ماه در اوایل انقلاب توسط هاشمی، دیدن خواب‌های پریشان و ارتباط دادن بی‌معنای آن خواب‌ها به حوادث آتی در جبهه‌های جنگ، ... یا اقدام به خارج کردن خانواده از تهران براساس پیشگویی‌های یک چینی درباره حتمی بودن وقوع زلزله در تهران در سال 70 نمونه بارزی از این خرافه‌پرستی‌ها می‌تواند باشد.

4- با پذیرش فرض محال صحت پیشگویی یک پیشگو و قبول ضرورت دفع خطر احتمالی باید متاثرانه یادآور شد اقدام یکجانبه هاشمی درباره خارج کردن اعضای خانواده از تهران برای مصون ماندن از خطر زلزله و بی‌توجهی نسبت به سرنوشت سایر شهروندان اوج بی‌مبالاتی مدیریتی و بی‌انصافی یک رئیس‌جمهور است. کاوش در تاریخ 36 ساله انقلاب اسلامی و ملاحظه مصداق تاریخی درباره تمایزات و تفاوت‌های خاندان هاشمی با مردم عادی عمیقا مبین آن است که شأنیت اختصاصی برای فرزندان هاشمی قائل شدن ریشه در گذشته و مشخصا در نوع تلقی هاشمی درباره استفاده از بیت‌المال برای رفاه اعضای خانواده دارد. در سال 70 در حالی که اغلب جانبازان برای کمک به عمران، آبادانی و سازندگی کشور حتی هزینه‌های درمان جانبازی خود را با استقراض وام بانکی تهیه می‌کردند هاشمی با هلیکوپتر و همراه خانواده در سد لتیان و در روز عاشورا تفریح می‌کرد.

5- یک رئیس‌جمهور دلسوز تکلیف مدیریتی- قانونی دارد در مواقع حساس و بحرانی در کنار ملت خویش قرار گرفته و با اتخاذ تدابیر راهبردی به مدیریت بحران احتمالی و دفع خطرات پیش رو بپردازد. ملاحظه چنین رفتارهای ناموجهی از رئیس‌جمهور وقت فی‌نفسه سبب می‌شود آدمی در مقابل عظمت ایثار و فداکاری خانواده‌های معظم شهدا سر تعظیم و تکریم فرود آورد.خانواده‌های فداکاری که با کمترین توقع فرزندان خویش را تقدیم انقلاب کرده و کماکان در پای آرمان‌های اسلامی آن جانفشانی می‌کنند. البته نباید فراموش کرد در دوران موشکباران تهران با وجود اصرارهای اطرافیان، امام خمینی تحت هیچ شرایطی حاضر به نقل مکان به جای امن و استفاده از پناهگاه نشدند و کمترین توقع از هاشمی که ادعای شاگردی حضرت امام را دارد سرلوحه قرار دادن رفتارهای ایشان در مواجهه با مردم عادی است که قرائن متعددی از عدم توجه هاشمی به این اصل راهبردی در مواجهه با مردم عادی حکایت دارد.

6- در واقع تلاش ناموجه هاشمی برای نجات اعضای خانواده از یک خطر احتمالی و بی‌توجهی عینی به سرنوشت سایر شهروندان و اشتغال به تفریح خانوادگی در منطقه امن سد لتیان جز خودخواهی یک مدیر چه توجیه دیگری می‌تواند داشته باشد؟ بدیهی است از ادعا تا عمل تفاوت فاحشی وجود دارد و صرف ایراد الفاظ دهن‌پرکن نمی‌تواند موید صحت دلسوزی‌های اعلامی نسبت به ملت ایران باشد. بی‌شک عدم احساس مسؤولیت عملی در برابر منافع ملی و تفاوت قائل شدن میان اعضای خانواده و سایر شهروندان به‌طور‌ تصریحی صلاحیت اداری و شأنیت اجتماعی ایشان را به شکلی معنادار در تمام ابعاد زیر سوال می‌برد.

7- هاشمی در متن خاطره خود مدعی است وی هیچ اعتقادی به صحت پیشگویی مرد چینی در این تاریخ نداشته و تنها از باب جلب رضایت همسر و فرزندان در روز تاسوعا به تفریح و خوشگذرانی در سد لتیان رضایت داده است. در عین حال که این توجیه عذر بدتر از گناه است باید یادآور شد چه تضمینی وجود داشته و دارد که وی کماکان تحت تاثیر اعضای خانواده منافع ملی و حقوق دیگر شهروندان را پای منافع و مصالح خانوادگی ذبح نکرده یا بیت‌المال را صرف جلب رضایت و راحتی آنها نکند.

8-‌ به‌طور‌ معمول مقاطع حساس و خطرآفرین ملاک متقنی برای سنجش میزان درستی ادعاهای کسانی است که مکررا سنگ دفاع از حقوق ملت را به شکلی کاملا تبلیغی و البته منت‌آلود بر سینه می‌زنند. به‌طور‌ کلی تعارضات بنیادین در حوزه رفتار اشخاص با مبانی اعتقادی– آرمانی مورد ادعای آنان ریشه در نفع‌طلبی‌های شخصی دارد. طبیعتا وجود تعارض میان عمل و گفتار اشخاص ماهیتا ادعاهای بعدی این قبیل افراد را مخدوش می‌کند. واضح است چنین اشخاصی مطلقا مجاز نیستند در پس حوادث فتنه 88 و به شکلی خودخواسته خود را تنها مرجع فکری– سیاسی ملت انقلابی ایران معرفی کرده و در پی این معرفی مطالبات حاشیه‌ای شخصی– خانوادگی نامشروعی را مطرح کنند. واضح است داشتن صداقت جامع با ملت یکی از ارکان حقیقی هرگونه ادعای خدمت به ملت است.

«خاصیت فوتبال و ضرورت برنامه ریزی بلندمدت»عنوانی است که روزنامه خراسان به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:

ام جهانی بیستم می تواند یک جام جهانی ویژه و تاثیرگذار برای فوتبال ایران باشد، و شاید فراتر از این اصل، که قطعا می تواند تاثیراتی به مراتب بیشتر از فوتبال را در خود جای دهد. وقتی شکست...، بله وقتی شکست مقابل آرژانتین ساعت خواب را به بیداری تبدیل می کند و جوانان این مرز و بوم را برای یک نمایش تحسین برانگیز به خیابان ها سوق می دهد تا ابراز احساسات کنند، فوتبال را فراتر از یک پدیده معمولی جلوه می دهد. بله، این خاصیت فوتبال است که ورزش های دیگر از آن بی بهره اند، حتی اگر این غیرفوتبالی ها نتایج فوق تاریخی، جهانی و المپیکی رقم بزنند. والیبال، کشتی فرنگی و کشتی آزاد و نتایج تاریخی شان در دو سه سال اخیر هرگز از یادها نمی رود اما تا الان نتوانسته،  تاثیراتش به اندازه فوتبال این چنین فزاینده در جامعه نفوذ داشته باشد. نقدی به این نتایج درخشان و این رشته های دوست داشتنی نیست و هرکدامشان افتخاری ارزشمند برای ایران عزیز است اما آن چه واقعیت دارد این است که فوتبال قلب ها را به گونه ای دیگر تسخیر کرده است، با همه خوبی ها و مخصوصا با همه بدی هایش همان پول دوستی های میلیاردی بازیکنان و فسادهای مالی و... که نه با عدالت سازگار است و نه تحملش برای همه ساده. در عین حال فوتبال نشان داده یک پدیده فوق ورزشی و اجتماعی است و حتی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی. جدا از این واقعیت غیرقابل انکار بازی با آرژانتین واقعیت های دیگری را عیان ساخت که بیش از همیشه خلاقیت ها و استعدادهای ناب ایرانی را به نمایش گذاشت. اعتماد به نفس، مقاومت و ایستادگی در برابر ستاره هایی که هم گرانقیمت هستند و هم در بهترین لیگ های جهان بازی می کنند، آن قدر باارزش هست که رسانه های دنیا به طور فزاینده با تحلیل و یادداشت های خود به آن می پردازند و حتی کنایه ای هم به داور این بازی که یک پنالتی مسلم را برای فوتبال ایران نگرفت، می زنند. افتخارآفرینی جوانان این مرز و بوم در تمامی عرصه های بین المللی زبانزد است اما هرگز نتوانسته نقش پررنگی همچون فوتبال داشته باشد و جهانیان را این چنین به تسخیر درآورد. پس باید با نگاه ویژه تری نسبت به این پدیده نگریست. در این میان اما نباید فراموش کرد حضور و ارائه چنین نمایش تحسین برانگیزی در ویژه ترین ویترین فوتبالی جهان، سال ها فوتبال ایران را بیمه خواهد کرد. چنین اتفاق بزرگی بعد از جام جهانی 1998 رخ داد. سال هایی که فوتبال ایران با علی دایی، مهدی مهدوی کیا، رحمان رضایی، خداداد عزیزی و چند بازیکن دیگر در لیگ های معتبر اروپایی قد علم کرد. ایران در جام جهانی 2006 آلمان هم حضور داشت اما فقط حضور داشت، حضوری که هیچ کس را به وجد نیاورد و نمایش های ضعیفش در این تورنمنت بزرگ کلی حاشیه را به فوتبال ایران تزریق کرد که نتیجه اش تعلیق باورنکردنی از سوی فیفا بود. فوتبال ایران اکنون با دو نمایش حیرت انگیز در جام بیستم نگاه ها را تا به آنجا سوق داده که حتی صعود به مرحله بعد رقابت ها را ممکن کرده است. چنین اتفاق بزرگی اگر چهارشنبه شب مقابل بوسنی رخ دهد آن وقت باید شاهد تاثیرات فوق انتظاری از پدیده فوتبال برای کشور عزیزمان باشیم. البته نباید فراموش کرد اکثر این اتفاق های خوب ماحصل یک درایت حرفه ای است که در راس فنی آن کارلوس کی روش سرمربی پرتغالی تیم ملی قرار دارد که هوش و ذکاوت این مربی هرگز برای رسیدن به این مهم قابل انکار نیست. اما این خود می تواند دارای یک اشکال بزرگ باشد. بر کسی پوشیده نیست که حفظ چنین مربی بزرگی با مبلغ قرارداد آن چنانی مشکلاتی را به وجود آورده است. این طور به نظر می رسد بازی با بوسنی (در صورت عدم صعود) آخرین حضور این مربی روی نیمکت تیم ملی ایران است که دلیل اصلی عدم تمدید با این مربی، دستمزد بالایی است که فدراسیون فوتبال و بالطبع دولت را با چالش روبرو کرده است. از طرفی از دست دادن چنین مربی می تواند پیامد ناخوشایندی را به همراه داشته باشد. از این رو فوتبال ایران ناخودآگاه درگیر یک برنامه ریزی کوتاه مدتی شده که با رفتن کی روش هر اتفاقی را به دنبال خواهد داشت. تزریق پول های میلیاردی بی حساب و کتاب و بی حسابرسی و مدیریت های هزینه که اکثرا با بدهی های عجیب و غریبی همراه بوده، فسادهایی که حالا دیگر کاملا علنی شده است ، شرایطی را برای فوتبال ایران به وجود آورده که مسئولان فقط به برنامه ریزی کوتاه مدت روی آورده اند. ورود به برنامه ریزی بلند مدت زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که شرایطی همچون والیبال و بسکتبال در فوتبال نیز حاکم شود. برنامه ای که حتی با خروج ولاسکوی بزرگ شاهد این هستیم که والیبال حتی با "کواچ" هم می تواند برزیل افسانه ای را شکست دهد و 7 امتیاز باارزش کسب کند. شما چنین شرایطی را برای فوتبال تصور کنید، آن وقت شاهد اتفاقات بزرگ تری از این پدیده اعجاب آور خواهید بود.

سید مسعود علوی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«بازخوانی فتنه 88»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

پنج سال پیش در چنین روزهایی، تاریخ ایران شاهد ظهور فتنه عجیبی بود. در یک انتخابات آزاد، چهار نامزد انتخاباتی مورد تأیید شورای نگهبان، با هم رقابت کردند. از میان آنها فردی با اختلاف یازده میلیون رأی با نفر دوم، به پیروزی رسید. نفر چهارم که تعداد آراء او از تعداد آراء باطله نیز کمتر بود، همراه با نفر دوم، فتنه ای را آغاز کردند که به تعبیر قرآن، از قتل بالاتر بود.

آمریکا و غرب قبلاً در راه اندازی انقلاب های نارنجی گفته بودند اگر فردی که مورد علاقه ماست از صندوق بیرون نیاید، اقلیت را با فنون نبرد نرم به جان اکثریت خواهند انداخت تا حکومت مطلوب خود را شاهد باشند. آنها همین تز را در ایران، عملیاتی کردند و با نامزدهای معترض، با اسم رمز «تقلب» یک شورش تمام عیار را کلید زدند. مردم در بهت و ناباوری هرگز فکر نمی کردند کروبی و موسوی با آمریکایی ها همصدایی کنند. آنها تأیید شورای نگهبان را داشتند. آنها امضاء کرده بودند که به جمهوریت و اسلامیت نظام، وفادار و پایبند باشند. سوابق آنها هم این فتنه گری را تأیید نمی کرد. اما لجاجت، جاه طلبی و حق کشی، آنها را به اردوگاه فتنه برد و هر چه دلسوزان نظام به آنها نصیحت کردند، نشد که نشد. آمریکایی ها در تأیید شورش آنها بر جمهوریت نظام، اقتدار و امنیت ملی را نشانه گرفته بودند. آنها هم با این راهبرد آمریکا همراهی کردند. کسی شک ندارد پس از فتنه بود که آمریکایی ها تحریم های ظالمانه را تشدید نموده و تهدیدهای نظامی را به رخ ملت ما کشیدند. ملت طی پنج سال گذشته، رنج ها و آسیب های تحریم را علاوه بر جرم محاربه، تحمل کردند.

فتنه گران پای در راه تفرقه افکنی میان امت خمینی (ره) گذاشته بودند. آنها پای در طریق انهدام ارزش ها و آرمان های امام (ره) نهاده بودند. آنها نظام اسلامی، قانون اساسی، امنیت و نظم و آرامش مردم را هدف قرار دادند و در این راه هیچ ابایی نداشتند که خون بی گناهانی بر زمین ریخته شود. حد اقل بیست شهید شناخته شده از سوی بنیاد شهید ثبت شده که در این فتنه به دست فتنه گران به لقاء الله پیوستند. در این میان در روز قدس، روز 13 آبان، روز 16 آذر و بالاخره روز عاشورای سال 88 هر آنچه را که امام (ره) از بذر آرمان های اسلام و انقلاب در این مملکت کاشته بود، شخم زدند. فتنه گران در تظاهرات شبانه و خیابانی، از جمهوری ایرانی و نفی اصل ولایت فقیه سخن گفتند و به امام و رهبری اهانت کردند، اما کسی نبود از آنان سئوال کند اگر با منتخب ملت، مسئله دارید،  چرا تیغ بر ملت و نظام و امام می کشید؟

کروبی و موسوی وقیحانه رفتند در کنار گوگوش و سروش و منافقین و سلطنت طلب ها و بهایی ها قرار گرفتند و این رویکرد بی شرمانه را در بی بی سی و رادیو آمریکا و رسانه های کفر، الحاد و نفاق به نمایش گذاشتند. فتنه گران، وزیر ارشاد دولت اصلاحات را به لندن فرستادند تا ارکستر سمفونیک ضد انقلاب در خارج را که متشکل از فراریانرسانه های دولت اصلاحات بود، در بی بی سی رهبری کند تا آواز فتنه علیه رأی ملت و شورش بر جمهوریت، ساز ناهمساز نداشته باشد.مردم، غمگنانه به این شرارت ها نگاه می کردند تا اینکه در قیام تاریخی 9 دی بر سر مسئولین فریاد برآوردند؛ فتنه را با اِعمال حکم قرآن در باره محاربین، خاموش کنید. نظام و مسئولین قضائی، دست آمریکا و غرب در بروز فتنه را خوانده بودند. لذا برخورد حد اقلی را در دستور کار داشتند. سیاست جذب حد اکثری و دفع حد اقلی در حوزه سیاسی هم در دستور کار قرار گرفت. اما این رأفت اسلامی نتوانست کینه شتری سران فتنه را خاموش کند. آنها همچنان در کانون فتنه باقی ماندند و برخی هم قدری حیا کردند و از این جماعت فاصله گرفتند.

گونه شناسی رفتار و لایه شناسی شعارهای اهل فتنه در سال 88 برای هر ناظر بیرونی، این تردید را باقی نمی گذارد که موضوع دعوا، اعتراض به رأی منتخب ملت نبود. معترضین در این پوشش، اصل نظام را هدف قرار داده و به دنبال براندازی بودند، و این کار را از طریق دروغ تقلب و تهمت به مسئولین، بی شرمانه جلو می بردند.خداوند در قرآن کریم در آیه 33 سوره مبارکه مائده می فرماید: «سزای کسانی که با خدا و رسول او می ستیزند و برای گسترش فساد در زمین تلاش می کنند، این است که یا کشته شوند یا به دار آویخته شوند یا دست چپ و پای راستشان بریده شود و یا به دیاری دیگر تبعید شوند. این خواری دنیایی آنان است و در آخرت، عذابی بسیار بزرگ دارند.» مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر بخشی از این آیه می فرماید: «مراد از محاربه، همانا فساد در زمین است از طریق اخلال در امنیت عمومی و راهزنی، نه مطلق محاربه با مسلمانان.» ایشان تصریح می کند: «اقدامی محاربه است که خوف عمومی جریان پیدا کند و ناامنی جای امنیت را بگیرد.» آیت الله موسوی اردبیلی که زمانی قاضی القضات نظام مقدس جمهوری اسلامی بود، در این باره می فرماید: «اخلال در امنیت عمومی، تنها از طریق کشیدن سلاح نیست، بلکه فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه و دشمنی در میان مردم نیز مصداق آن است. بنا بر این هر چه موجب از بین رفتن نظم و اجتماع و امنیت مردم شود، مشمول حکم این آیه شریفه است. 

پس باید آشکارا گفت که اخلال در نظم و امنیت جامعه مصداق محاربه است، چه این عمل به قصد براندازی نظام سیاسی صورت گرفته باشد و چه به قصد دیگری.» ایشان تأکید می کند: «در تحقق جرم محاربه، آنچه اهمیت دارد برهم زدن آرامش جامعه است و نوع سلاح مورد استفاده، تأثیری در تحقق محاربه ندارد و حتی شامل سنگ اندازی هم می شود.» (فقه الحدود و التعزیرات، چاپ اول، مکتبة امیرالمؤمنین قم، صفحه 787) (به نقل از سایت جهان نیوز)این روزها برخی راه افتاده اند و این طرف و آن طرف می روند و به دنبال رفع حصر سران فتنه هستند. آنها حافظه تاریخی ملت را نادیده گرفته اند و فریادهای مردم ایران در قیام تاریخی 9 دی را نشنیده می گیرند. آنها هشت ماه تبهکاری باند موسوی و کروبی و به خطر انداختن امنیت و آرامش مردم و کشته شدن شمار زیادی از بی گناهان را نادیده
می انگارند و می گویند آنها کاری نکردند و حصر، غیر قانونی است چون آنها در هیچ دادگاهی محکوم نشده اند. پاسخ ما به این جماعت غافل این است؛ شما که تصمیم نظام در مورد کروبی و موسوی را که یک اقدام تأمینی است، برنمی تابید، فردا اگر آنها در دادگاهی محاکمه شوند و بر اساس همین فتوای آیت الله موسوی اردبیلی به جرم محاربه به اعدام محکوم شوند، آیا این حکم را هم برنمی تابید؟!

این روزها آمریکایی ها دیگر با آرای ملت، با سلاح جنگ نرم به میدان نمی آیند، آنها جنگ سخت را هم قاطی این توطئه و فتنه کرده اند.آنچه امروز در سوریه و عراق شاهدیم، تیغ برهنه آمریکایی ها بر رأی ملت است. مسئولین نظام باید هشیار باشند و از یک سوراخ، ده بار گزیده نشوند. اقدام شایسته نشست رئیس جمهور در سالگرد انتخاب وی، با رقبا، یک پیام درست و صریح داشت و آن، اینکه ادبیات رقابت و دُز رقابت را اگر خودمان تعیین نکنیم، آمریکایی ها قرائت خود را در رقابت ها به دو یا سه طرف رقابت تحمیل می کنند و از دل این تحمیل، براندازی نظام و به تعبیر فقهی، محاربه با نظام و مردم را درمی آورند. هوشمندی سیاسی و حوادث اطراف کشور حکم می کند به وحدت ملی و انسجام اسلامی همت بگماریم و نگذاریم لجاجت، گمراهی و جاه طلبی، ما را در ریل راهبردهای آمریکا در منطقه و جهان بیندازد. بازخوانی فتنه 88 به ما کمک می کند خود را برای مقابله با فتنه های بعدی آمریکایی ها در منطقه و جهان، آماده کنیم.

«داعش، جنگ نیابتی برای صهیونیست‌ها»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:


رژیم صهیونیستی به بهانه ربوده شدن سه اسرائیلی، جنگ گسترده‌ای را علیه فلسطینی‌ها به راه انداخته است. به اذعان منابع خبری مستقل، صهیونیست‌ها هم اکنون یکی از بزرگترین و گسترده‌ترین نظامی طی سال‌های اخیر را انجام می‌دهند. از آغاز این عملیات تاکنون بیش از 10 فلسطینی شهید و 429 نفر دیگر بازداشت شده‌اند. صهیونیست‌ها همچنین هزار خانه فلسطینی را مورد هجوم قرار داده و با ساکنان آنها رفتار وحشیانه‌ای کرده‌اند. نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی تهدید کرده است تا زمانی که فلسطینی‌ها سه اسرائیلی ناپدید شده را تحویل ندهند عملیات ارتش رژیم صهیونیستی ادامه خواهد داشت. سه صهیونیست شهرک نشین روز 22 خرداد در الخلیل ناپدید شدند و رژیم صهیونیستی مدعی است فلسطینی‌ها آنها را ربوده‌اند ولی صهیونیست‌ها هیچ مدرکی برای اثبات ادعای خود ارائه نداده‌اند.

جنبش حماس، ادعای جدید صهیونیست‌ها را دستاویزی برای آغاز دور تازه سرکوب فلسطینی‌ها می‌داند. این نکته نیز کاملاً روشن است که رژیم صهیونیستی از شرایط موجود جهانی، که نظرها را متوجه کانون‌های جدید بحران در منطقه کرده است و صهیونیست‌ها خود در به وجود آوردن این مراکز بحران نقش مستقیم داشته‌اند بهره‌برداری می‌کند تا سیاست‌های خود علیه فلسطینی‌ها را به اجرا در آورد.دور تازه کشتار فلسطینی‌ها و بازداشت و زندانی کردن صدها فلسطینی که عمدتاًَ از اعضای جنبش حماس می‌باشند به بهانه واهی دست داشتن آنها در ماجرای گم شدن سه صهیونیست را باید ادامه استراتژی این رژیم در سرکوب مردم فلسطین و قلع و قمع جوانان و مبارزان ضدصهیونیست به حساب آورد.بدیهی است تحولاتی که به تازگی در میان فلسطینی‌ها رخ داد و جناح‌های فلسطینی به وحدت و یکپارچگی روی آوردند رژیم صهیونیستی را خشمگین ساخته و سردمداران این رژیم را برای انتقام گیری به شتاب واداشته است.

ارتش صهیونیستی درحالی دور تازه‌ای جنایات و اقدامات ضدانسانی علیه فلسطینی‌ها به راه انداخته که هیچ واکنش و اعتراضی در صحنه بین‌المللی مشاهده نمی‌شود و صهیونیست‌ها این شرایط و فرصت پدید آمده را مرهون تروریست‌هایی هستند که به نمایندگی از حکام مرتجع منطقه و دولتهای استعماری در منطقه بلوا و آشوب به راه انداخته‌اند و بیهوده نیست که بسیاری از تحلیل گران شرایط جاری در منطقه را موقعیت طلایی برای رژیم صهیونیستی دانسته‌اند.نکته قابل تأمل اینکه گروه‌های تروریستی، که مدعی برقراری حکومت‌های اسلامی هستند و ادعای مبارزه با دولتهای به ادعای خود، فاسد را دارند، کمترین تهدیدی را متوجه رژیم صهیونیستی نمی‌کنند بلکه در بسیاری موارد گزارش شده است که این گروه‌ها از رژیم صهیونیستی برای اقدامات جنایتکارانه و یورش‌های وحشیانه خود به ویژه در سوریه و اخیراً در عراق کمک‌های مختلف اطلاعاتی و تسلیحاتی دریافت کرده‌اند.

گروه‌های تروریستی از قبیل "جبهه النصره" و "داعش" تاکنون حتی یک گلوله به سوی رژیم صهیونیستی شلیک نکرده‌اند ولی در عوض، هزاران نفر را که عمدتاً مسلمان بوده‌اند به شکل‌های وحشیانه و حیوانی قتل‌عام کرده‌اند و این رویدادها می‌تواند به وضوح ماهیت این گروه‌های تروریستی را روشن سازد و بانیان ظهور و عوامل پشتیبانی آنها را آشکار کند و نشان دهد که گروه‌هائی مثل داعش به نیابت از صهیونیست‌ها در عراق و سوریه می‌جنگند.حکام مرتجع منطقه که تمامی توان و امکانات خود را در حمایت از سازمان‌های تروریستی در منطقه به کار گرفته‌اند و این گروه‌های تروریستی را در به وجود آوردن تکان دهنده‌ترین صحنه‌های ضدانسانی یاری می‌رسانند، در قبال 
جنایات صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی چشم فرو بسته‌اند و این، ماهیت این گونه رژیم‌ها و خائن بودن آنها را مورد تاکید قرار می‌دهد.

اگر خیانت این حکام خودفروخته و مزدور نبود صهیونیست‌ها جرأت و امکان آن را نداشتند که با آسودگی خیال و آزادی عمل کامل در فلسطین اشغالی به هر اقدامی که می‌خواهند علیه فلسطینی‌ها دست بزنند و فریاد مظلومیت و دادخواهی فلسطینی‌ها نیز به گوش کسی نرسد. تحریف واقعیت‌های منطقه و تغییر نگاه و نظر ملت‌های منطقه از دشمن اصلی استراتژی خبیثانه‌ای که صهیونیست‌ها آن را ترسیم کرده‌اند و عمال منطقه‌ای و آنها، یعنی حکام وابسته در شماری از کشورهای عربی مأموریت اجرای آنرا به عهده گرفته‌اند.این مسئله، پدیده خطرناکی است که متأسفانه بخش قابل ملاحظه‌ای از کشورهای منطقه در دام آن افتاده و به راحتی فریب صحنه سازی صهیونیست‌ها را که هدف نهایی آن کشتار مسلمانان به دست مسلمانان می‌باشد، خورده‌اند.با توجه به این واقعیت‌ها، موج تازه جنایات صهیونیست‌ها در سرزمین‌های اشغالی را باید محک و سنجشی از سوی صهیونیست‌ها دانست که با هدف پی بردن به میزان و نوع واکنش دنیای اسلام، پس از تحولات اخیر منطقه، صورت می‌گیرد و این هشدار و اعلام خطر برای مسلمانان و مجامع جهان اسلام می‌باشد.

صهیونیست‌ها که با به وجود آوردن غائله‌های ساختگی در منطقه از جمله در سوریه، عراق و لبنان ملت‌های مسلمان و امکانات مادی و نظامی آنها را مشغول کرده‌اند بدون سروصدا به بهره‌برداری و میوه‌چینی از کاشته خود برآمده‌اند و با توجه به این واقعیات، در آینده باید در انتظار تشدید اقدامات توسعه‌طلبانه و جنایتکارانه صهیونیست‌ها علیه ملت فلسطین بود.از سوی دیگر صهیونیست‌ها تاکنون خود را در تحقق اهداف خود و درگیر ساختن بخشی از ملت‌های منطقه موفق می‌بینند قطعاً به این بسنده نخواهند کرد و اگر بتوانند در توسعه توطئه شوم خود و گسترش فتنه کوتاه نخواهند آمد.بدیهی است که مجامع بین‌المللی و سازمان‌های جهانی آنچنان که پیشتر نیز نشان داده‌اند اراده مقابله با جنایات و توطئه‌های صهیونیست‌ها را ندارند به همین علت، رسالت اصلی بر دوش رهبران سیاسی و مذهبی و شخصیت‌های تأثیرگذار جهان اسلام قرار دارد. انتظار از این رهبران اینست که برای توقف نقشه شومی که علیه جهان اسلام کشیده شده است وارد عمل شوند.

ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را میخوانید که به مطلبی با عنوان«چرا توافق درباره نرخ سود سپرده پایدار نخواهد بود؟»نوشته شده توسط ایمان نوربخش پرداخته است:


فرض کنید در یک جامعه خیالی تنها دو فروشنده برای یک کالای خاص وجود دارد و هر دو فروشنده به لحاظ سهم بازار و توان عرضه کالا در موضعی مشابه قرار داشته باشند. اگر این دو فروشنده قصد داشته باشند تا سود خودشان را به حداکثر برسانند، می‌توانند با کنار گذاشتن رقابت و توافق با یکدیگر قیمت کالا و میزان تولید آن را در حدی نگه دارند تا سود آنها حداکثر شود. در این حالت امکان رسیدن به توافق برای طرفین راحت‌تر است؛ چرا که اگر یکی از طرفین بخواهد برای افزایش سهم خودش از بازار و جذب مشتری، قیمت کالای خود را کاهش دهد و توافق را زیر پا بگذارد، طرف دیگر نیز می‌تواند همین کار را تکرار کند و عملا با کاهش قیمت کالا هر دو متضرر می‌شوند.بنابراین به نفع هر دو طرف خواهد بود که به توافق انجام‌شده احترام بگذارند و قیمت کالای خود را بالا نگاه دارند. حال اگر فروشنده سومی وارد رقابت شود و بخواهد برای تصاحب سهمی از بازار همان کالا را با قیمت پایین‌تری عرضه کند، امکان توافق کمتر خواهد شد؛ چراکه فروشنده‌هایی که جدیدا وارد بازار می‌شوند سهم کمتری از بازار داشته و انگیزه آنها برای زیر پا گذاشتن این توافق به‌منظور کسب درآمد و جلب مشتری بیشتر، افزایش خواهد یافت.

 بنابر تئوری مشهور بازی‌ها (Game Theory) به لحاظ ریاضی قابل اثبات است که هر چقدر در یک رقابت اقتصادی، تعداد بازیگران بیشتر و تفاوت بین آنها از لحاظ سهم بازار بیشتر باشد، امکان تبانی و توافق بین بازیگران روی یک قیمت کمتر خواهد بود. این واقعیت به لحاظ تجربی نیز در بازارهای مختلف تجربه شده است.حال ببینیم در بازار سپرده‌های بانکی بر اساس این تحلیل چه اتفاقی می‌افتد. زمانی تعداد کل بانک‌های کشور از انگشتان یک دست تجاوزنمی‌کرد و دولت مالک همه آنها بود. بانک مرکزی به راحتی می‌توانست با یک بخشنامه نرخ سود سپرده‌ها و تسهیلات را تعیین و ابلاغ کند. در ابتدای دهه 80 بانک‌های خصوصی وارد این بازار شدند، در چند سال اول تعداد آنها کم بود و تمام آنها از لحاظ حجم فعالیت، سرمایه و سهم بازار موقعیتی مشابه داشتند؛ بنابراین باز هم امکان توافق بانک‌های خصوصی در آن زمان بر سر نرخ سود سپرده‌ها و تسهیلات میسر بود. اکنون پس از گذشت بیش از 13 سال از تاسیس اولین بانک خصوصی شمار بانک‌های غیر‌دولتی به همراه بانک‌های دولتی و موسسات مالی و اعتباری مجاز بیش از 30 عدد است. برخی از این بانک‌ها به تازگی وارد بازار رقابت شده‌اند و طبیعتا نیاز به جذب منابع برای توسعه فعالیت‌های خود دارند. از طرف دیگر بانک مرکزی میزان حداقل سرمایه لازم برای بانک‌ها را به میزان چهار میلیارد ریال تعیین کرده است. یک بانک تازه‌تاسیس با این حجم سرمایه برای آنکه فعالیتش برای سهامداران توجیه اقتصادی داشته باشد، باید بتواند حداقل 8 تا 9 برابر میزان سرمایه خودش منابع سپرده‌ای جذب کند. 

برای جذب چنین حجمی از سپرده در غیاب ابزارهای نوین مالی و نبود یک بازار بین‌بانکی، چاره‌ای جز تاسیس شعب بیشتر و افزایش نرخ سود سپرده برای جلب مشتریان نیست. در عین حال بانک‌های رقیب که طی این سال‌ها با سرمایه‌گذاری بالا و هزینه فراوان توانسته‌اند سپرده جذب کنند، برای جلوگیری از فرار سپرده‌ها و از دست ندادن مشتریان خود مجبورند نرخ سود سپرده‌های خود را افزایش دهند. در چنین شرایطی جای تعجب نیست که چرا توافق بین بانک‌ها مبنی بر ثابت نگه داشتن سقف نرخ سود سپرده، عملا توسط خود آنها زیر پا گذاشته می‌شود. دلیل آن هم این است که هم تعداد بازیگران در بازار جذب منابع بانکی و هم اختلاف بین آنها از لحاظ سهم بازار، میزان سرمایه و میزان دارایی بسیار زیاد است؛ بنابراین همان‌گونه که عملا بخشنامه‌های بانک مرکزی در هشت سال گذشته مبنی ‌بر کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی اجرا نشد، «توصیه» بانک مرکزی مبنی ‌بر اعطای سود یکسان توسط بانک‌ها به سپرده‌های بانکی اجرا نخواهد شد.

اصولا در هیچ بازاری که جنبه رقابتی دارد و تعداد عرضه‌کنندگان یک محصول بیشتر از انگشتان دست است، شما نمی‌توانید با بخشنامه و دستور قیمت‌ها را کاهش دهید. هر چه‌قدر رقابت بین عرضه‌کنندگان یک خدمت یا کالا بیشتر شود، هم کیفیت آن کالا افزایش پیدا می‌کند و هم کارآیی بنگاه‌هایی که در آن بازار رقابت می‌کنند افزایش می‌یابد و در نهایت این مشتریان هستند که از این رقابت منتفع می‌شوند. بازار خدمات بانکی هم از این امر مستثنی نیست و تجربه هشت سال گذشته نیز به‌خوبی این موضوع را نشان می‌دهد. ریشه بسیاری از مشکلات کنونی سیستم بانکی از جمله حجم بالای معوقات بانکی، افزایش بی‌رویه شعب بانک‌ها، صف طویل متقاضیان تسهیلات بانکی و ... را باید در همین عدم تعادل نرخ‌های سود بانکی جست‌وجو کرد. بانک مرکزی باید به جای کنترل نرخ‌های سود از طریق بخشنامه، از ابزارهای مالی که در بسیاری از کشورها سال‌ها است مورد استفاده قرار گرفته از جمله راه‌اندازی بازار متمرکز منابع بین بانکی استفاده کند. تجربه نشان داده که در شرایطی که بانک مرکزی بخواهد به‌صورت دستوری نرخ‌های سود را کنترل کند، در نهایت این مردم و مشتریان بانک‌ها هستند که متضرر شده و باید هزینه آن را پرداخت کنند.

مطلبی که با عنوان«متولی و حرمت امامزاده»به قلم هجیر تشکری در ستون سرمقاله روزنامهابتکار میخوانید به شرح زیر است:

روز گذشته بررسی «طرح جامع کاداستر» در مجلس شورای اسلامی به پایان رسید. «کاداستر» به مدد تشبیه، «ثبت احوال» یا «مرکز آمار» اراضی، و سیستمی بسیار مهم و زیربنایی ست که در آن اطلاعاتِ فنی، حقوقی، مالی و... اراضی، اعم از اراضی شهری، زراعی و منابعِ طبیعی، تجمیع، ترکیب، حفظ و مدیریت می شوند. این سیستم در تعیینِ موقعیتِ هندسی و مکانِ املاک، عملیاتِ ثبتی (همچون تحدید حدود، تجمیع و افراز اراضی)، رفعِ اختلافاتِ ملکی در دعاوی حقوقی، شفافیتِ آماری، ساماندهی نظامِ مالیاتی، نظارت بر نظامِ مالکیت، قیمت و کاربری اراضی و... کاربرد دارد. به عبارت دیگر «حدنگار (کاداستر) فهرست مرتب شد اطلاعات مربوط به قطعات زمین است که مشخصه های زمین مانند اندازه، کاربری، مشخصات رقومی[منسوب به رقم]، ثبتی و یا حقوقی به نقش بزرگ مقیاس اضافه شده است.» (بند یک ماده ی یک طرح جامع کاداستر) عجالتاً قصد ما پرداختن به زوایای مختلفِ کاداستر و مزایای بسیار آن نیست؛ بلکه موضوع، اشاره به تهیه و تدوینِ آئین نامه ی اجرایی این طرح است. بر مبنای الزامِ (ماده ی 19) طرحِ یادشده، «سازمان ثبت اسناد و املاک کشور» می بایست مبادرت به تهیه ی آئین نامه ی اجرایی این طرح نماید. 

این موضوع در نشستِ علنی دیروز مجلس نیز به درستی توسط یکی از نمایندگان موردِ ایراد قرار گرفت. امّا اخطارِ قانون اساسی ایشان محل اختلاف واقع گشت و با توضیحِ غیرقابلِ فهم و هضمِ رئیس جلسه ی علنی دیروز، ناوارد تشخیص داده شد. معهذا، این وظیفه به وضوح و بر مبنای تصریحِ اصل 138 قانون اساسی خارج از صلاحیت و حدودِ اختیاراتِ سازمان ثبت اسناد و املاک کشور است. اصل یادشده مقرر می دارد: «علاوه‏ بر مواردی‏ که‏ هیأت‏وزیران‏ یا وزیری‏ مأمور تدوین‏ آئین‏نامه‏های‏ اجرایی‏ قوانین‏ می‏شود، هیأت‏وزیران‏ حق‏ دارد برای‏ انجام‏ وظایف‏ اداری‏ و تأمین‏ اجرای‏ قوانین‏ و تنظیم‏ سازمانهای‏ اداری‏ به‏ وضع..... آئین‏نامه‏ بپردازد. هر یک‏ از وزیران‏ نیز در حدود وظایف‏ خویش‏ و مصوبات‏ هیأت‏وزیران‏ حق‏ وضع آئین‏نامه‏....‏ را دارد....» بنابراین، همانگونه که قانون ناشی از قوّه ی مقننه است، آئین نامه نیز از قوّه ی مجریه نشأت می گیرد، و تصویبِ آئین نامه عملی ست در چارچوبِ «تصمیمات اداری» که به موجبِ قانون اساسی بر عهده ی قوّه ی اجرائیه ی کشور قرار دارد. 

«آئین نامه ی اجرایی» نیز (در کنار آئین نامه های «مستقل» و «تفویضی») یکی از انواعِ آئین نامه است که پس از الزامِ قانونگذار، برای اجرای قانونی خاص، توسط «دولت» تهیه و تصویب می شود. لذا، بنا بر صراحتِ اصل 138 قانون اساسی مقاماتِ صالح اداری برای وضعِ آئین نامه ی اجرایی فقط هیأت وزیران یا هر یک از وزرا هستند، و لاغیر. حتّا از آنجا که در اصلِ یاد شده ذکری از رئیس جمهور به میان نیامده است، این مقام نیز بر اساسِ «اصل عدم صلاحیت در حقوق عمومی» حقِ وضعِ آئین نامه را ندارد، چه برسد به سازمان ثبت اسناد و املاک کشور. به علاوه، کاداستر بخشی از دولت الکترونیک است و امکانات و زیرساختهای ایجاد و اجرای آن از جمله سامانه های اطلاعاتی در قوّه ی مجریه متمرکز و موجود است نه در سازمان ثبت اسناد و املاک. حتّا با فرضِ فقدانِ این ظرفیت، ایجادِ بانکِ اطلاعاتِ اراضی و سایرِ تمهیداتِ مربوط به طرحِ کاداستر کاری ست اجرایی و می بایست توسط قوّه ی مجریه صورت گیرد.بدیهی ست که جامعه ی حقوقی ایران، از پارلمان به عنوانِ نهادِ قانونگذاری و متولی قانون در کشور انتظار داشته باشد که بیش و پیش از سایرِ نهادها حریم و حرمتِ قانون را پاس بدارد.

در انتهای این گزارش به سراغ روزنامه مردم سالاری می رویم که مطلبی را با عوان «دومینوی روابط دیپلماتیک» و به قلم جواد گیاه شناس منتشر کرده است:

بعد از انتخاب حسن‌روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ماه سال گذشته تحولات قابل ملاحظه‌ای در روابط دیپلماتیک ایران و غرب ایجاد شد. گفت‌وگوهای ایران با 1+5 در سطوح مختلف پایه ابهام‌زدایی و اعتمادسازی ایران با سایر کشورها و قدرت‌های بزرگ از یک سو و نقش موضع‌گیری‌های فعال دیپلماتیک ایران در خصوص مهمترین تحولات ایران و جهان و همکاری‌های فزاینده این کشور با سایر کشورها تا حضور بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و دیپلماتیک منطقه و جهان در تهران و بسترسازی گسترش روابط با کشورهای منطقه‌ای و جهانی زیر ساخت مناسبی را برای نقش‌آفرینی موثر و نوین جمهوری اسلامی ایران ایجاد نموده است. این در حالی است که خبر بازگشایی سفارت بریتانیا در تهران نیز نوید بخش بازگشت سیاست خارجی به عقلانیت واقع‌گرایانه و پرهیز از هزینه سازیهای آرمان پردازانه و نقش‌آفرینی فعال در تحولات دنیای روابط بین‌المللی می‌باشد. جدای از تایید یا تکذیب این خبر با بررسی کارنامه دیپلماتیک ایران در یکسال حضور دولت تدبیر و امید مولفه‌های جدیدی را می‌توان مورد مداقه و بررسی قرار داد. در این راستا شاید بتوان مهمترین شاخص و انگاره مواضع و چنین رویکردی را در شناخت دولتمردان کنونی نظام جمهوری اسلامی از انگاره‌ها و مولفه‌های موثر نظام کنونی بین‌المللی جست‌وجو نمود. انگاره‌هایی که به صورت علمی و عملی از خرافه‌گرایی در روابط جهانی و تنش آفرینی و خود انزواسازی ایران اسلامی پرهیز و در ساختن اعتماد و روابط همه جانبه و فعال بر ویرانه‌های ساختمان تحریم‌های بین‌المللی، انزواسازی و تهدیدات جهانی تاکید داشته و قصد دارد تا زمینه موثر، شکوفایی افق‌ها و پنجره‌هایی جدید از نگرش‌های جهانی در سیاق بین‌المللی از ایران اسلامی را به نمایش گذارد.

این در حالیست که غرب نیز با برداشت واقع گرایانه از نحله جدید سیاست خارجی ایران بدرستی دریافته است که هیچ معادله امنیتی در منطقه بدون وجود یک ایران با ثبات قابل طرح‌ریزی و پی‌ریزی نیست و دولت جدید ایران فرصت مناسبی برای رابطه‌سازی و تحصیل منافع متقابل می‌باشد. اگر افراطیون در آن سوی روابط ایران در ایالات متحده و رژیم اشغالگر قدس با نگرش‌های افراطی صهیونیستی بدنبال جنگ افروزی و تسری هلال افراطی‌گری از سوریه تا بحرین بوده و نتیجه آن تا کنون کشتار وحشیانه قومیت‌ها و مذاهب و نسل کشی فزاینده در غرب آسیا بوده است از سوی دیگر بخشی از میانه‌رو‌ها در غرب نیز به خوبی دریافته‌اند که درک درستی از استقرار شاخص اعتدال و میانه‌روی در ایران می‌تواند استراتژی و معادله امنیتی جدید در منطقه و جهان ایجاد نماید. شاخص و پارادایم مسلطی که می‌تواند با بازگشایی سفارت انگلیس در تهران به یک واکنش عملی از سوی جناح معقول و منطقی غرب در رابطه با ایران در اثنای مذاکرات وین تلقی گردد. رویکردی که بی‌مناسبت با آغاز فرایند پیش نویس مذاکرات جامع هسته‌ای ایران و غرب می‌باشد و می‌تواند از این نقطه نظر پیام‌ها و پیامدهای قابل ملاحظه‌ای نیز داشته باشد.

علاوه براین اگر چه بریتانیا در صورت عادی‌سازی روابط دیپلماتیک و خدمات کنسولی به شهروندان اقدام به گسترش سطح مناسبات خویش با تهران می‌نماید، موضوع دیگری که در این میان حائز اهمیت است دومینوی روابط دیپلماتیک است که یکی پس از دیگری به نفع ایران و برپایه سیاست اعتماد متقابل و احترام همه جانبه اتفاق خواهد افتاد و به تدریج سایر بازیگران عرصه بین‌المللی را نیز به خود معطوف خواهد ساخت. جدای از این، این اقدام انگلیسی‌ها می‌تواند در راستای قطب‌بندی جدید کشورهای 1+5 به ابتکار عمل مناسبی نیز دست یابند که به نوعی نشان دهنده رغبت این کشور برای فرصت سازی روابط با ایران در شرایط خلاء قدرت و عدم توجه سایر کشورها در این رابطه تلقی می‌گردد. 

این در حالیست که آلمان و فرانسه که دیر زمانی بعنوان شرکای مهم ایران مطرح بودند تا کنون ارزیابی روشنی را نسبت به ایران و تعاملات فزاینده نشان نداده و یا حتی فرانسویها با الزامات درونی خویش و دست اندازهای سیاسی در ژنو بدنبال بر هم زدن قاعده مذاکره و محور سازی دیگری در منطقه علیه ایران بودند. بنابراین این سطح از درک و تیزهوشی انگلیسی‌ها می‌تواند فرصت جدیدی را برای این کشور در گسترش روابط و مناسبات منطقه‌ای و جهانی با ایران ایجاد نماید. حرکتی که در آینده این کشور را در مقابل رقبایش در موقعیت بهتری قرار می‌دهد. 

بلاشک ایجاد چنین فضایی بدون شکل‌دهی یک فضای اعتماد عمومی مبتنی برعقلانیت و وحدت اجزاء مختلف و متعدد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران امکان پذیر نبوده و در این راستا حمایت‌های مدبرانه مقام معظم رهبری، فرصت‌سازی مجلس شورای اسلامی و از همه مهمتر دوری از غوغاسالاری و شتاب‌زدگی فعالیت‌های دیپلماتیک و بخصوص کارآمدی ، تجربه و عقلانیت هوشمندانه دولت و مدیریت اجرایی وزارت امور خارجه می‌تواند نقش جدیدی را برای روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید و این پیام دکتر روحانی در مراسم تحلیف را متجلی سازد که: «تعامل سازنده براساس احترام متقابل و منافع مشترک و از موضع برابر ، مبنای روابط ما با سایر کشورها را تشکیل خواهد داد و بر این اساس، متناسب با رفتار و برخورد طرف‌های مقابل در جهت بهبود و ارتقای روابط حرکت خواهیم کرد. به صراحت می‌گویم اگر پاسخ مناسب می‌خواهید، نه با زبان تحریم ،که با زبان تکریم با ایران سخن بگویید.» چنین رویکردی می‌تواند به تضریب اعتمادسازی و دومینوی موفق روابط دیپلماتیک ایران منتهی گردد. دومینویی که می‌تواند جایگاه داخلی و خارجی ایران را افزایش و در الگوسازی یک دیپلماسی موفق اسلامی - ایرانی مبتنی بر مذاکره به جای مشاجره ، احترام متقابل به جای بی‌احترامی و نقش آفرینی به جای خود انزواسازی اقدام نماید.*عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات