
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي / روز سهشنبه 30 /3 /1360 طرح عدم کفايت سياسي بنيصدر در مجلس شوراي اسلامي بررسي شد و با 177 راي موافق، 12 راي ممتنع و يک راي مخالف تصويب شد و روز اول تيرماه، حضرت امام خميني حکم عزل بنيصدر را از مقام رياست جمهوري صادر کرد.
سازمان مجاهدين خلق پس از اين وقايع، در 30 خرداد 1360، اعلام كرد كه فعاليتهاي اين سازمان وارد فاز نظامي شده است. موج اين فعاليتها به قدري گسترده بود كه از مردم عادي در كوچه و خيابان تا مسوولين مملكتي را در بر گرفت.
در ششم تير ماه سال 1360 جواد قديري يكي از عوامل سازمان منافقين در مسجد اباذر تهران با بمبگذاري امام خامنهاي را مجروح كرد كه البته اين ترور نافرجام ماند.
روز بعد يعني در هفتم تيرماه سال 1360، دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي، در حالي كه جمعي از مسوولان نظام، همچون آيتالله بهشتي رييس ديوان عالي كشور، چهار وزير، دوازده معاون وزير و بيست و هفت نماينده مجلس در جلسه هفتگي حزب حضور داشتند، منفجر شد. سخنان شهيد بهشتي ساعت 30 : 8 آن شب در حالي كه ميگفت:«ما بار ديگر نبايد اجازه دهيم استعمارگران براي ما مهرهسازي کنند و سرنوشت مردم ما را به بازي بگيرند. تلاش کنيم کساني را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازي نميگيرند انتخاب شوند...» با انفجار منافقين نيمه تمام ماند و ...
بهشتي؛ يار عاشورايي امام
يکي از ياران شهيد آيت الله دکتر بهشتي نقل مي کند، يک بار شهيد بهشتي مي گفت: «بيشتر اين فحش هايي که به من داده مي شود به خاطر حمايت من از امام است» و بعد به جريان کربلا اشاره کرد که در روز عاشورا دو نفر از اصحاب وفادار امام حسين (ع) جلوي ايشان ايستادند تا تيرهاي دشمن به آن حضرت که در حال نماز بود اصابت نکند و تيرها به بدن آن ها بخورد. ايشان [شهيد بهشتي] مي گفت: «من وظيفه خودم مي دانم جلوي ايشان بايستم تا هر چه تير هست به سوي من بيايد تا مبادا يکي از آن ها به امام اصابت کند».
همسر شهيد بهشتي نيز مي گويد: «ايشان آن چنان به حسن خلق و متانت در كلام اعتقاد داشت كه اجازه نميداد حتي به شوخي در مورد دشمنانش حتي كساني مانند بني صدر و امثال او يك كلمه زشت و يا يك تشبيه نابجا گفته شود و اين در حالي بود كه ايشان هر روز مورد تهمت و افترا و ناسزا بودند و هر روز دهها تلفن توهين آميز به منزل زده مي شد.
مقام معظم رهبري در خصوص ايشان فرمودند: " يکي از خصلتهاي شهيد بهشتي تقوا بود. تصور من از آقاي بهشتي اين است که گناه نمي کرد...نميخواهم بگويم معصوم بود، اما مي خواهم بگويم برخوردش با ما و ارتباطش با دوستان طوري بود که گمان گناه رابراي او در ذهن معاشرينش خيلي ضعيف ميکرد و من تصور مي کنم ايشان اصلاً گناه نمي کرد."
همچنين يكي از شاگردان شهيد بهشتي نيز تعريف ميكند كه وقتي يک بار به او گفتم كه شما با وسايلي كه در دست داريد چرا از طريق مثلاً راديو و تلويزيون از خودتان دفاع نميكنيد، آن شهيد گرانقدر در پاسخ گفت: «در عمل ثابت خواهد شد كه حق با كيست و حقانيت ما در عمل به اثبات خواهد رسيد».
آري اين طرز فکري و عملي و رفتار سياسي و اجتماعي و صبر و بردباري و اين گونه ولايتمداري و جانبداري از امام امت و انعطاف ناپذيري در مقابل منافقان و دشمناني که براي مهار و براندازي انقلاب نوپاي اسلامي و رهبران آن از هيچ اقدامي دريغ نمي ورزيدند، باعث شد که شخصيتي کم نظير و انديشمندي مسلمان و مجاهدي نستوه به نام آيت الله دکتر بهشتي که يکي از ياران لايق امام و از نيروهاي مؤثر و استوانه هاي قوي در به ثمر نشاندن انقلاب بزرگ اسلامي بود، مورد بغض و کينه منافقان قرار گرفته و در اقدامي شوم و غير انسان دوستانه که نشان از بزدلي و شقاوت منافقان داشت در 7 تير 1360 و چند روز پس از عزل بني صدر خائن و يک روز پس از ترور امام خامنه اي، در انفجار تروريستي دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي، در حالي كه جمعي از بلندپايه ترين و دلسوزترين نظام در آن جلسه وي را همراهي مي کردند، با ذكر خدا بر لب و با بدني پاره پاره و در اوج مظلوميت به ديدار حق بشتابد.
در مظلوميت دکتر بهشتي زماني که در قيد حيات بودند همين بس که گفته شود در روزهاي اول انقلاب تبليغات و جوسازي ها بر عليه ايشان آنقدر فراوان بود که حتي عده اي معتقد بودند در دندان شکسته دکتر بهشتي ميکروفون هست و او را به جاسوس بودن هم متهم کردند. اما روزي که روح شهيد بهشتي همراه با 72 تن از ياران صديق امام و انقلاب به آسمان پر کشيد آه حسرت از نهاد کساني که اين اتهامات را باور کرده بودند و قدر اين مرد بهشتي را ندانستند برآمد. در حقيقت مخالفت خط نفاق با دکتر بهشتي و ايستادگي و صبر و بردباري مظلومانه ايشان در برابر اين جريان خطرناک که وي را به هر صفت مذمومي متهم مي ساختند آنقدر ادامه يافت که منافقان ناچار شدند ايشان را که يکي از اصلي ترين موانع اهداف شوم شان بود، به شهادت برسانند. با شهادت ايشان بود که بسياري از خط و ربطها و وابستگي ها بيش از پيش براي همگان آشکار گرديد و عده اي فريب خورده و غافل که تبليغات منافقين در آن ها اثر کرده بود، به خود آمدند.
بهشتي شهيدي مظلوم بود؛ شهيدي که امام بزرگوار امت را واداشت تا پس از شهادت ايشان که غم و اندوه جانکاه از دست دادن يکي از ياران باوفا سرتاسر وجود مبارک شان را فراگرفته بود، اينگونه لب به سخن بگشايد که: «بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود. آنقدري که من آن ها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آن ها مرحوم شهيد بهشتي است . . . بهشتي يک ملت بود براي ملت ما. آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين انقلاب است».
چقدر جاي تأسف است که اين دانشمند مظلوم با آن وضعيت به شهادت رسيد. امام او را شهيد مظلوم خواند. مظلوميت بهشتي نه از باب کشته شدن در جريان انفجار حزب جمهوري اسلامي بود زيرا که اين مظلوميت براي همه آنها که با او کشته شدند هم صدق مي کند. هيچ کدام از آنها گناهي مرتکب نشده بودند که مستحق کشته شدن به آن کيفيت باشند. تعبير امام از شهيد مظلوم بهشتي به خاطر مظلوميت او در جامعه و سخنان ناروايي بود که بعضي از افراد دانسته و يا ندانسته درباره او مي گفتند و قدر او را نمي شناختند، مظلوميت او از اين باب بود. يعني او را نشناختند و قدرش را ندانستند.
جالب است که اشاره شود راديو بي بي سي انگليس، با همه دشمني هايي كه با شهيد مظلوم دكتر بهشتي داشت، در برنامه شبانگاهي هشتم تيرماه 1360 گفت: «آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي، رهبر حزب جمهوري اسلامي، رئيس ديوانعالي كشور و عضو شوراي رياست جمهوري، مردي خوشلباس، با چهرهاي گيرا و پر ابهت بود. بهشتي به عنوان يك نويسنده اسلامي در مسائلي از قبيل مفهوم دولت در اسلام و نيز نقش روحانيت در رابطه اسلام با مكتبهاي فكري جديد، مطالب فراواني نوشته است. سالهاي اقامت او در آلمان غربي، به عنوان رهبر جامعه مسلمانان هامبورگ، به علت علم، لياقت و نظم فكري اش به عنوان يك روحاني بود».
به راستي چه خصوصيتي است که بهشتي را جاودانه کرد؟ بي شک بقاي بهشتي مديون مظلوميت اوست. همان مظلوميتي که خميني کبير درباره اش قريب به مضمون فرمودند: «چيزي که شهادت شهيد بهشتي در برابر آن ناچيز است، مظلوميت اوست.» آري، مظلوميت همان راز حرارت سردناشدني شهادت امام حسين (ع) است که پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) درباره آن فرموده بودند: «ان لقتل الحسين(ع) حراره في قلوب المؤمنين لاتبرد ابدأ». همان رمز جاودانگي امير مؤمنان امام علي (ع)، آنگاه که در محراب مسجد کوفه به ضربت شقي ترين منافق تاريخ، محاسنش به خون سرش خضاب شد و فرياد برآورد که «فزت و رب الکعبه». نقل شده است وقتي خبرش در شهر پيچيد که امام را در محراب مسجد به شهادت رسانده اند، کساني گفتند مگر علي(ع) نماز مي خواند؟!
بهشتي نيز از همان طايفه بود، از همان قافله که به سوي حرم دوست مي تاختند و از دشواري راه و خار مغيلان و ملامت ناکسان باکي نداشتند. گرچه دلشان از تيغ تيز طعنه شرحه شرحه بود. آن روزها، بني صدر آن رئيس جمهور روسياه با جذاب ترين ابزار تبليغاتي غنيمت آورده از فرنگ، بهشتي و ياران صادقش را در چشم مردمان مغضوب کرده بود؛ چهره مردمي ترين روحاني خدمتگزار را که همه وجودش وقف خدمت مفيد و مدبرانه به مردم بود. آري، جز به بهاي شهادت عظيم او و يارانش محال بود پرده سياه تزوير از چهره نفاق دريده شود.
کوتاه آن که شخصيت استثنايي آيت اللّه دكتر بهشتى، اين فرزانه فاضل، تا هنگامي كه در قيد حيات بود، هم چنان غريب و ناشناخته مانده بود. البته نمروديان زمان او را خوب شناختند و به خوبي مي دانستند كه او يكي از اركان اين نظام مقدس اسلامي است و نقش مهم و تعيين كننده اي در تداوم بخشي به اهداف انقلاب اسلامي دارد. چون وجود او را مانعي در راه رسيدن به اهداف شوم شان مي ديدند، لذا براي نيل به مقاصد شوم شان نخست اقدام به ترور شخصيت او نمودند و او را ابراهيم گونه در آتش سوزان تهمت ها افكندند و سپس به طور ناجوانمردانه اي او را به همراه 72 تن از ياران امام و انقلاب در يک انفجار تروريستي به شهادت رساندند.