تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۳  ، 
کد خبر : ۲۶۷۶۶۷

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه 10 تیر


 دکتر بهرام اخوان کاظمی مطلبی را در ستون یادداشت روزنامه حمایت با عنوان«در حاشیه طرح تحول علوم سیاسی»به چاپ رساند که به شرح زیر است:

 بعد از انتشار سرفصل ها و 91 کتاب جدید رشته علوم سیاسی در دوره کارشناسی، حدود 160 استاد رشته علوم سیاسی در نامه ای به رییس جمهور، درخواست کردند که به دلیل مشکلات و نواقص موجود در بازبینی و اصلاح عناوین و سرفصل های رشته علوم سیاسی، دستور ویژه ای برای توقف یک ساله، به منظور برطرف کردن این مشکلات صادر کند. در نامه استادان علوم سیاسی به رئیس جمهور آمده: «آنچه به نام اصلاح عناوین و سرفصل های رشته علوم سیاسی تاکنون انجام شده بدون مشارکت و تایید اعضای هیات علمی گروه های علوم سیاسی و نهادهای مرجع و معتبر علمی حوزه علم و سیاست بوده و از آسیب ها، تنگناها، نواقص و خلاء های جدی برخوردار است». دکتر منوچهر محمدی رئیس کارگروه علوم‌ سیاسی شورای تحول و ارتقای علوم‌انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اخیرا اعلام کرده است که سرفصل های جدید به دانشگاه‌ها ابلاغ شده و قرار است از اول مهر ماه امسال برای دانشجویان جدید اعمال شود. اما آنچه در این میان جای سوال است اینکه با وجود تصویب این سرفصل ها در شورای تحول و دفتر برنامه‌ریزی وزارت علوم، این نامه نگاری ها با چه اهدافی صورت می گیرد؟

در وهله اول باید تاکید کرد که بازنگری در سرفصل های علوم سیاسی، در راستای اسلامی سازی علوم انسانی امری ضروری و واجب است چرا که هنوز در این رشته برخی رویکردها به عنوان «وحی منزل» تلقی می‌شوند و همچنان در دانشگاه های ایران نگرش های بومی و اسلامی از مرتبه و منزلت لازم برخوردار نیستند. در این میان اما فرآیند بازنگری در سرفصل های علوم سیاسی از سوی دو نهاد علمی کشور مورد توجه قرار گرفت: اول در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دیگر در معاونت فرهنگی وزارت علوم. در همین راستا بعد از تشکیل کمیته ها و کارگروه های بازنگری، فراخوانی برای همه گروه های آموزشی سراسر کشور ارسال شد و نظر آنها را برای همفکری و همکاری در این روند جویا شدند و از آنها برای مشارکت در این کار دعوت به عمل آمد. هر چند به رغم ادعای امضا کنندگان نامه یاد شده، این دعوت از سوی بسیاری از افراد مورد اجابت قرار نگرفت.

در مرحله اجرای این طرح هم البته معضلات بسیاری وجود دارد؛ اول اینکه منابعی که دقیقا با سرفصل ها متناسب و همسو باشند، برای تدریس، به حد کفایت وجود ندارد و شاید همین امر باعث شده تا برخی انتقادها به کتاب های پیشنهادی در این طرح وارد شود. مشکل دوم هم کمبود اساتید همسو با این سرفصل ها در میان جامعه دانشگاهی کشور است. در همین رابطه بد نیست بدانید که نامه ای به دانشگاه ها ارسال شد و از اساتید علوم سیاسی دعوت به عمل آمد تا دوره های توجیهی را در همین راستا طی کنند اما متاسفانه این موضوع نیز با استقبال کمرنگ اعضای هیئت علمی و گروه ها ی علوم سیاسی مواجه شد. هر چند به نظر می رسد جابجایی دولت و تغییر آرایش سیاسی جناح های کشور نیز در این امر بی تأثیر نبوده است.این موضوع قابل انکار نیست که با وجود همه ضرورت هایی که در خصوص تغییر سرفصل های علوم سیاسی وجود دارد، همچنان مقاومت ها و تقابل هایی در مقابل این طرح وجود دارد که غالبا فاقد مبنای علمی و ارزشی و انقلابی است. 

هر چند که  شاید در اجرای این فرایند نیز قدری شتابزدگی و عجله دیده می شود. در حال حاضر جو برخی از دانشگاه ها و حتی برخی از دانشجویان نیز وفاق تام و تمامی با این طرح ندارد اما با وجود همه این مخالفت ها، بالاخره این طرح می بایست از جایی شروع می شد.نکته حائز اهمیت بعدی این است که با نگاهی به اعضای حاضر در کمیته های مختلف کارگروه تحول و ارتقای علوم سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی می توان ملاحظه کرد که از غالب دانشگاه های برتر و برجسته کشور در این کمیته ها حضور دارند. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که فراوانی اساتیدی که در زمینه بومی سازی علوم انسانی در ایران کار می کنند، در دانشگاه امام صادق، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) بیشتر است. با این همه در طول مسیر بازنگری و تدوین سر فصل ها ی جدید، دست یاری به سوی همه نهادها و مراجع علمی و دانشگاهی دراز شد اما متاسفانه این دعوت کمتر اجابت گردید. با این وجود باز هم این امکان وجود دارد که با مشارکت اساتید و پژوهشگران منصف و همسو با آرمان ها و ارزشهای بومی و ملی کشور، این طرح از غنای بیشتری برخوردار شود. 

سعدالله زارعی مطلبی را با عنوان«سود و زیان اردن در بحران عراق»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

نقش اردن در تحولات امنیتی عراق تا حد زیادی در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است. دولت  این کشور از یک سو از دیرباز اردن را به کانون تحرک بعثی‌ها تبدیل کرده بود و هم‌اکنون نیز این کشور مطمئن‌ترین پایگاه برای بعثی‌ها به حساب می‌آید. رژیم اردن اخیرا با دادن اخطار به دختر صدام حسین مبنی بر عدم فعالیت سیاسی، اعتراف کرد که از برجسته‌ترین عناصر بعثی پذیرایی می‌کند. در عین حال با نگاه به مواضع اردن در بحران سوریه درمی‌یابیم که اردن قاعدتا با تحرک داعش در عراق موافق نیست و آن را تهدیدی علیه خود ارزیابی می‌کند. از سوی دیگر اردن به عنوان کشوری که از سوی آمریکا و عربستان حمایت می‌شود، نمی‌تواند در نقطه مقابل سیاست این کشورها درباره عراق قرار گیرد بنابراین از این منظر اردن با جریان عمومی آمریکایی عربی درباره عراق هماهنگ است. 

اما با این وجود اردن به شدت از سرایت بحران در عراق و سوریه به خاک خود نگران است. وجود حدود 4/5 میلیون جمعیت فلسطینی که در فاصله سالهای 1967 تا 2014 (یعنی نزدیک به پنج دهه) در شرایط بسیار سختی در اردن زندگی کرده‌اند، یک ماده انفجاری و ویرانگر به حساب می‌آید. ورود داعش به داخل اردن که تنها کمی بیش  از 21 درصد خاک عراق مساحت دارد، شرایط را برای دولت اردن به سرعت بحرانی می‌کند. غلبه جمعیت فلسطینی بر اردنی (65 درصد در برابر 35 درصد) نگرانی‌هایی را هم برای آمریکا و رژیم صهیونیستی به وجود می‌آورد چرا که وقتی اوضاع از دست پادشاه اردن خارج شود، هیچکس نمی‌داند پس از آن چه روی می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت در منطقه هیچکس با نفوذ داعش به داخل اردن موافق نیست.

روابط عراق و اردن طی دوران زمامداری صدام حسین و شاه‌حسین به طور ویژه‌ای رو به پیش بود تا جایی که در جریان جنگ اول خلیج‌فارس، اردن در کنار عراق بود و از حمله غرب به عراق انتقاد می‌کرد از این رو شاه حسین در سال 1378 در حالی مرد که دیگر مورد اعتماد عربستان و آمریکا نبود و البته او عایداتی هم از اینکه کنار صدام حسین قرار گرفته بود، به دست نیاورد. روابط دو کشور با روی کار آمدن عبدالله دوم در اردن استمرار پیدا کرد و اردنی‌ها پس از سقوط رژیم بعثی به فرماندهان و عناصر فراری ارتش، حزب بعث و دیوانسالاری اداری عراق اجازه دادند که در خاک اردن بمانند و از قضا بعثی‌ها در اردن احساس یک «میهمان» که ناچار باشند به زودی خاک این کشور را ترک کنند، نداشتند و از آزادی عمل زیادی برخوردار بودند.

اردن در فاصله سالهای 1382 تا 1393 با پوشش «همکاری انسانی» به بعثی‌ها اجازه فعالیت داده بود ولی واقعیت این است که دولت اردن تا قبل از شروع موج اخیر بیداری اسلامی گمان می‌کرد حضور بعثی‌ها در اردن قدرت چانه‌زنی آنان را در مواجهه با آمریکا و عربستان و دیگران بالا می‌برد. با شروع بیداری اسلامی، دولت اردن که از حرکت اخوان‌المسلمین بشدت بیمناک بود، گمان می‌کرد در صورت ضرورت سرکوب اسلام‌گراها، بعثی‌ها می‌توانند نقش‌های امنیتی مهمی بر عهده بگیرند کما اینکه اردن با پذیرفتن «جمعیت العلمای عراق» که از گروه‌های نسبتا میانه‌رو تشکیل می‌شد، گمان می‌کرد از طریق این جریان مذهبی قادر به مهار جریانات اسلام‌گرا می‌شود.

وقتی داعش از الانبار به سمت «نینوا» و «صلاح‌الدین» به حرکت درآمد، اردن درباره اینکه چه موضعی باید اتخاذ کند دچار تردید جدی شد از این رو مواضع رسمی اردن در مواجهه با حرکت تروریستی داعش بعثی در عراق به مرور دستخوش تغییر شد. واکنش اردن به داعش در آغاز حرکت، «مذهبی» معرفی کردن آن بود ولی این موضع کمتر از دو هفته تغییر کرد و دولت اردن وانمود کرد که تروریزم داعش در عراق را محکوم می‌کند دلیل اصلی این دگرگونی این بود که برخلاف بعضی از کشورهای دیگر تهدید اردن یک تهدید نزدیک محسوب می‌شد.

در عین حال اسناد زیادی وجود دارند که از نقش نسبتا فعال اردن در بحران عراق خبر می‌دهند. اردن از 1382 در استان‌های شرقی خود پادگان‌هایی را به نیروهای بعثی داده بود و در میان کشورهایی نظیر یمن و سوریه بیشترین تعداد بعثی‌ها را در خاک خود پذیرفته بود.
در عین حال رژیم اردن با پناه دادن به «حارث الضاری» رئیس تشکیلاتی موسوم به «هیات علماء و مسلمین عراق»  از سال 2006 میلادی و در اختیار دادن امکانات رسانه‌ای، سهم قابل توجهی در دامن زدن به درگیری‌های مذهبی در عراق ایفا کرد. بعضی از خبرهای تایید نشده دیگر بیانگر آن است که اردن برای داعش پادگان‌های زیادی را در نظر گرفته و به تمرین و آموزش نظامی آنان پرداخته است. این در حالی است که طی این دوران، دولت عراق بارها از مقامات اردنی خواست که فعالیت این گروه‌ها در خاک خود را متوقف گرداند که موفق نشد.

اردن سالهاست که در معرض یک انقلاب مذهبی قرار دارد. مسلمانان در این کشور از سایر کشورها زودتر علاقه سیاسی خود به دنبال‌گیری انقلاب اسلامی نشان دادند و پیروزی نسبی اخوانی‌ها در اولین انتخابات مجلس پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عمق نگاه راهبردی مردم این کشور به انقلاب اسلامی را نشان داد. پس از این دولت اردن تلاش کرد تا نشان دهد که آماده پذیرش اصلاحات می‌باشد ولی واقعیت این بود که رژیم اردن زیر بار تغییر قوانین به نفع اصلاح جامعه نرفت و تنها به تغییر چند مقام خود اکتفا نمود.

از آن زمان به بعد اردن در صحنه‌های مهم منطقه‌ای نقش یک «حاضر غایب» را بازی کرد.

دولت اردن پس از پیروزی انقلاب اسلامی قادر نبود که به طور آشکار به نقش قدیم خود در روابط با آمریکا و رژیم صهیونیستی ادامه دهد و از این رو در طول سه دهه اخیر دولت‌های حاکم بر اردن به حالت انفعال ادامه حیات داده‌اند. این در حالی است که در دوره اول حکومت، ملک‌حسین یک پای ثابت تحولات مهم منطقه‌ای به حساب می‌آمد هر چند این یک نقش انضمامی و مرتبط با غرب بود.

ملک‌عبدالله دوم اگرچه در مقابل حرکت‌های مردم نمی‌ایستد و به محض آنکه یک اعتراض مدنی و یا سیاسی شروع می‌شود، کابینه را منحل و فرد جدیدی را مامور تشکیل کابینه می‌نماید اما در عین حال از مبارزات مذهبی به شدت نگران می‌شود چرا که ملک عبدالله در بحران‌های مذهبی قادر به ایفای نقش نیست و این می‌تواند دامنه بحران را گسترش داده و از کنترل خارج نماید. از این رو سایش و شکست تروریزمی که در منطقه به نام مذهب بحران‌سازی می‌کند برای عبدالله یک موقعیت خوب به حساب می‌آید ولی در همان حال تروریزم بعثی برای عبدالله سبب نگرانی نمی‌شود چرا که از یک سو بعثی‌ها از قدرت مردمی بهره‌مند نبوده و همان هستند که دیده می‌شوند و از سوی دیگر بعثی‌ها به راحتی با حکومت اردن کنار آمده و دست و پای خود را در روزی که لازم باشد، جمع می‌نمایند.

اما یک نکته دیگر هم حائز اهمیت است و آن موقعیت ترانزیتی اردن برای تروریزم و رژیم صهیونیستی است. اردن در بین کشورهای عرب همسایه فلسطین بیشترین مرز را با رژیم صهیونیستی دارد. حداقل نیمی از مرزهای این رژیم در مجاورت مرزهای غربی اردن است. اگر درباره نظر رژیم تل‌آویو درباره تروریست‌های داعش، جبهه النصره و ارتش آزاد در سوریه تردیدی داشته باشیم درباره نظر این رژیم در مورد این تروریست‌ها در عراق تردیدی نداریم چرا که پر واضح است که با کاسته شدن از سیطره دولت سوریه بر مرزهای خود، آینده را چگونه می‌توان پیش‌بینی کرد؟ وقتی مرزهای سوریه ناامن می‌شود به معنای ناامن شدن مناطق حاصلخیز فلسطین نیز می‌باشد و از این رو صهیونیست‌ها اگرچه به سقوط اسد در دمشق چشم دوخته بودند ولی نگرانی خود از بهم‌ریختگی وضع مرزها را نیز پنهان نمی‌کردند. در مورد اردن هم این موضوع صادق است در حالی که نتیجه به دست آمده در عراق برای رژیم تل‌آویو رضایت‌بخش است و توسعه ناامنی، وضع امنیتی اسرائیل را بهبود می‌بخشد. رژیم صهیونیستی اصرار دارد که نزاع با جبهه مقاومت را کمی از مرزهای خود دور کرده و به سمت عراق به‌عنوان دربردارنده موقعیت استراتژیکی و به خصوص مجاورت با مرزهای ایران سوق بدهد. 

در واقع در بحران عراق یک مزیت بزرگ برای رژیم تل‌آویو وجود دارد و آن این است که می‌تواند بدون هزینه به فایده بزرگ دست یابد کما اینکه از نظر آنان تهران در بحران سوریه بدون هزینه به فایده‌های بزرگ دست یافته است. اما در این میان رژیم صهیونیستی به تنهایی نمی‌تواند به بحران عراق دامن بزند و ناچار به استفاده از واسطه‌هاست اما اگر به روابط قدیمی پادشاهی اردن با رژیم صهیونیستی نظر بیاندازیم درمی‌یابیم که اردن در بین کشورهای همسایه عراق بیشترین روابط را با تل‌آویو دارد. با این وصف اردن اگرچه بطور طبیعی از شعله‌ور شدن دامنه بحران در عراق زیان می‌بیند و قادر به کتمان کردن نگرانی خود هم نیست، اما در عین حال تردیدی هم وجود ندارد که از سوی کشورهای ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی برای ایفای نقش در بحران تحت فشار شدید قرار دارد.

واکنش اردن به فشارهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای کمک فعال به تروریزم عراقی تا حد زیادی به «وضع میدان» ‌بستگی دارد. اگر صحنه عملیاتی تداعی‌کننده موفقیت نسبی تروریست‌ها و ضعف نسبی دولت عراق باشد، اردن به طور جدی در این بحران به نفع تروریست‌ها وارد می‌شود ولی اگر روند حرکت امنیتی به نفع بغداد باشد، اصرار رژیم‌های ترکیه، عربستان و اسرائیل تاثیری در موضع اردن بر جای نمی‌گذارد.

مهدی حسن زاده ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«رمزگشایی سقوط بورس»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

شاخص بورس در ادامه روند نزولی به ۷۰ هزار واحد رسید تاافت حدود ۲۷ درصدی ارزش بازار سرمایه طی حدود ۶ ماه رقم بخورد با این حال این سوال که هر از گاهی در محافل اقتصادی مطرح می شود مجدد قابل طرح است که آیا بورس به واقع دماسنج اقتصادی کشور است و می توان افت یا صعود شاخص آن را مترادف با رکود یا رونق اقتصاد تعریف کرد؟

برای پاسخ به این سوال باید وضعیت بورس طی سال های اخیر را مرور و آن را با وضعیت کلی اقتصاد کشور مقایسه کرد. طی سال های اخیر بورس در اکثر دوره ها روند صعودی داشته است به گونه ای که شاخص کل طی ۵ سال از حدود ۹ هزار و ۵۰۰ واحد به ۸۹ هزار و ۵۰۰ واحد در اواخر پاییز سال گذشته رسید. بخشی از این رشد شدید را می توان در ورود شرکت های دولتی واگذار شده، بزرگ شدن بازار سرمایه از طریق ورود شرکت های مختلف و تأثیر تورم بر افزایش قیمت سهام دانست. طی ۲ سال گذشته نیز با ورود شرکت های نفتی و پتروشیمی و منتفع شدن این شرکت ها از افزایش ۳ برابری قیمت دلار بورس به مدد موتور محرک این سهام و سودآوری سرشار از محل افزایش درآمدهای صادراتی رشد بالایی را تجربه کرد. سال گذشته با تغییر دولت و افزایش امید به آینده اقتصاد نیز سرمایه های فراوانی که سپرده گذاری در بانک ها و سرمایه گذاری بازارهای راکد شده مسکن، ارز و طلا را به صرفه نمی دیدند روانه بورس شدند، به گونه ای که طی ۳ سال اخیر تعداد سرمایه گذاران در بورس حدود ۲ برابر شده اند. اما نگاهی به وضعیت عمومی اقتصاد ایران در ۲ سال گذشته نشان می دهد که نرخ رشد اقتصادی به عنوان مهم ترین شاخص عملکرد اقتصاد ایران با رشد منفی 6.8 درصد در سال ۹۱ و منفی 4.2 درصد در ۹ ماهه سال گذشته مواجه بوده است. با این حال به گفته مسئولان دولتی و بر اساس گزارش های غیر رسمی نرخ رشد برخی بخش ها از جمله صنعت و نفت در ۳ ماه نخست امسال ثبت شده است.

در چنین شرایطی همبستگی روند صعودی بورس و روند نزولی نرخ رشد اقتصادی و بر عکس آن طی چند ماه اخیر روند نزولی بورس و روند تقریباً صعودی نرخ رشد اقتصادی ما را به این واقعیت رهنمون می کند که بورس دماسنج اقتصاد ایران نیست، بلکه بازاری است که به تناسب تحولات درونی و برخی متغیرهای بیرونی اقتصادی و سیاسی دچار صعود و نزول می شود. آن چه که در این صعود و نزول موثر بوده است حاکم شدن فضای سوداگری در این بازار است، فضایی که گاهی اوقات در بازار مسکن و حدود ۲ سال پیش در بازارهای ارز و طلا مشاهده شد و دیدیم که چگونه فضای سوداگری قیمت مسکن را در سال های ۸۵ و ۸۶ و قیمت ارز را در سال ۹۱ افزایش داد.

به این ترتیب بازار بورس را باید در حال حاضر بازاری دانست که بیش از هر چیز ضربه گیر بازارهای سوداگرانه دیگر شده است و به تدریج با پررنگ شدن حضور سرمایه گذاران غیرحرفه ای به بازاری سوداگرانه تبدیل شده است که بعضاً خلاف جهت اقتصاد کشور حرکت می کند و خروج نسبی از رکود و کاهش نرخ تورم اثری بر بهبود وضعیت شاخص کل ندارد. اما آن چه در این میان اهمیت دارد خطر تداوم این وضعیت بر اقتصاد کشور و از دست دادن ظرفیت بسیار ارزشمند بازار سرمایه است. بر این اساس ضروری است اصلاحات بنیادینی در بورس ایجاد شود تا فضای سوداگری در این بازار کاهش یافته و سرمایه گذاران به سرمایه گذاری بلند مدت ترغیب شوند. بازار بورس با حضور حدود ۴۰۰ شرکت بزرگ با توان بسیار بالا برای انواع تأمین مالی نظیر اوراق سلف و صکوک و حضور ۶ میلیون سهامدار فرصت بزرگی است که باید از سوداگری به سمت تأمین مالی تولید حرکت کند.

محمدکاظم انبارلویی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«فرصت‌طلب کیست، منتقد کدام است؟»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

جناب آقای مطهری نماینده محترم تهران به مناسبت بزرگداشت شهدای هفتم تیر به نجف‌آباد رفته و دیدگاه‌ تحلیلی خود را درباره منتقدین، بخوانید اهل فتنه بیان کرده است. روایت ایسنا از این دیدگاه را در زیر بخوانید: - مطهری با مخالفت با رویه‌ای که منتقدین را از سیستم حکومتی حذف می‌کند، گفت: "این رویه چه در زمان امام و چه پس از آن اشتباه بوده است". (1) "عده‌ای اصرار دارند بگویند انقلاب ریزش‌هایی دارد و رویش‌هایی و رویش‌ها بیش از ریزش‌هاست، در حالی که فقط کسانی که در مقابل انقلاب حمله مسلحانه انجام می‌دهند همچون گروه فرقان و سازمان منافقین، ریزش‌های انقلاب هستند." (2)

اینکه ریزش‌های انقلاب را فقط فرقان و منافقین بدانیم و چشم خود را به ریزش‌های دیگر که اهل فتنه هستند ببندیم نوعی چشم‌بندی سیاسی است. تاریخ انقلاب و حقایق آن این چشم‌بندی را نوعی غفلت و جهل می‌داند. این بیان آقای مطهری برخورد امام با نهضت آزادی و باند تبهکاری مهدی هاشمی را تخطئه می‌کند.

امام (ره) در 30 بهمن 1366 در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت در خصوص نهضت آزادی می‌نویسند:

"1- نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست.
2- نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضائی ندارد و ضرر آنها به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد... از ضرر گروهک‌های دیگر حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است.
3- نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند، می‌گردند. با آنها باید برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند." (3)

اگر ریزش‌های انقلاب را فقط فرقان و سازمان منافقین بدانیم این برخورد قاطع امام با نهضت آزادی را چگونه می‌توان تحلیل کرد.
تردستی و چشم‌بندی آقای مطهری این است که مخالفین نظام را منتقدین می‌نامد و بعد به تخطئه نظر امام  (ره) می‌پردازد. این نهایت بی‌مهری به امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی است.

اینکه ایشان ریزش‌های انقلاب را به "فرقان" و "منافقین" محدود می‌کند صرفا به این دلیل است که نظر امام و برخورد امام را تخطئه کند.
نهضت آزادی منتقد نظام نیست. از دیدگاه امام؛ "خطر آنها از منافقین بیشتر و بالاتر است و باید با آنها برخورد شود و صلاحیت هیچ کاری اعم از دولتی، قانونگذاری و قضائی را ندارند."

امام (ره) در مقابله با باند تبهکار و تروریست مهدی هاشمی و جداسازی او از آیت‌الله منتظری تلاش‌های زیادی فرمودند. اما این تلاش‌ها به ثمر نرسید و آقای منتظری، امام (ره) با همه عظمت و حقانیت و مشروعیت الهی‌اش را تنها گذاشت و به باند تبهکار مهدی هاشمی وفادار ماند.

نامه 6/1/68 و 8/1/68 امام خمینی در مورد آقای منتظری در حالی که با دلی پر خون و قلبی شکسته نوشته شد، حاوی حقایق بزرگی در تاریخ ماست.

امام (ره) در نامه اولی خطاب به آقای منتظری می‌فرمایند: "شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند... با اینکه تایید شده بود که او (مهدی هاشمی) قاتل است. مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید." (4)

بعد امام ایشان را نصیحت می‌کنند: "سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد. ... اجازه ندهید منافقین هر چه اسرار مملکت است به رادیوهای بیگانه دهند."

امام (ره) در پایان این پیام، دردمندانه خطاب به مردم می‌فرمایند:

"از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیزمان صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ قیامت دوستان را بیش از این نچشد." (5)

امام در اینجا خبر از خیانت دوستان می‌دهد و دردمندانه آرزوی مرگ می‌کند آن هم از دوستی که  به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی، "حاصل عمر" او بوده است. (6)

آقای مطهری نیک می‌دانند جمعی از مسئولین نظام، آقای منتظری را متقاعد می‌کنند که از موضع لجوجانه خود پایین بیاید و ایشان نامه 7/1/68 را به امام می‌نویسند و محصول آن نامه، نامه 8/1/68 امام می‌شود که قدری نرم‌تر از نامه گذشته است، اما در همین نامه، امام باز تاکید می‌کنند؛ "بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند جدا خودداری کنید." (7) پس، از دیدگاه امام (ره) هم نهضت آزادی از منافقین بدترند و هم ممکن است دوستی که "حاصل عمر" ایشان باشد روزی رودرروی انقلاب بایستد و با منافقین و لیبرال‌ها علیه انقلاب همدست شود. 

این تجربه تاریخی و این برخورد هوشمندانه برای حفظ انقلاب رانباید آقای مطهری تخطئه کند و بگوید؛ "این رویه اشتباه بوده و کار غلطی است و رفتار تند با منتظری ضرورتی نداشت." چون ممکن است خودش مشمول این نصیحت امام شود! حال ببینیم منظور آقای مطهری از اینکه ریزش‌ها را مختص منافقین و فرقان می‌داند و برخورد با نهضت آزادی و منتظری را بر نمی‌تابد، چیست؟ او این روزها به بهانه‌های مختلف از سران فتنه دفاع می‌کند و حصر آنها را فقط به این بهانه که محاکمه نشده‌اند غیرقانونی می‌داند. چنانچه در همین سخنرانی نجف‌آباد گفته است: "این غلط است که ما بدون حکم قضائی و تشکیل دادگاه، عده‌ای را در حصر بگذاریم و بعد بگوییم به شما لطف کردیم."

چرا حصر سران فتنه را آقای مطهری غلط می‌داند؟ نمی‌دانم اگر آقای مطهری در جنگ جمل بود همین ایراد را به امیر المومنین می‌گرفت یا نه؟ چون حضرت امیر (ع) قبل از جنگ دستور دادند سران فتنه را نکشید و تنها بازمانده فتنه را هم با احترام به مدینه فرستاد و در حصر نگه داشت.

اگر آقای مطهری کمترین اطلاع از حکم محاربه که در کتب فقهی علما آمده  داشته باشد، هرگز تقاضای محاکمه آنها را نمی‌کرد. چون با محاکمه سران فتنه، قطعی است حکم آنها اعدام است و سران فتنه "باغی" هستند.

ملت ایران در قیام تاریخی 9 دی همپای همه فقها و قضات عادل این حکم را صادر کردند. اما مصالح نظام چیز دیگری بود. فعلا مومنین، استخوان در گلو و خار در چشم، برخی فتنه‌گران و سران آنها را تحمل می‌کنند. بی‌تردید اگر حکم الهی در مورد سران فتنه صادر شود آقای مطهری آن را تاب نمی‌آورد و همین حرف‌های بی‌منطق و فاقد استدلال حقوقی و فقهی را به زبان می‌آورد.

آقای مطهری نیک می‌دانند اگر امام (ره) بود با این جماعت شرور، عنود، لجوج و یکدنده که در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام ایستاده‌اند برخورد شدیدتری می‌کرد. به همین دلیل موضع امام در مورد نهضت آزادی و باند تبهکار مهدی هاشمی را با این بیان که غلط و اشتباه می‌داند تخطئه کرده است. حالا اشتباه ایشان از کجا ناشی می‌شود؟ اشتباه ایشان از این ناشی می‌شود که آنها را "منتقد" می‌داند نه "باغی"!

مطهری برای اینکه در این جایگاه بایستد کل حوادث خونین 8 ماهه سال 88 را پس از انتخابات به فراموشی سپرده است. او حتی حاضر نیست قبول کند حداقل 22 شهید به روایت بنیاد شهید در محاربه فتنه‌گران علیه نظام به شهادت رسیده‌اند. او حاضر نیست شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه در روز عاشورای سال 88 از مردان خداجوی موسوی را که فیلم آن بارها از رسانه‌ها بویژه رسانه‌های ضد انقلاب پخش شده، گوش کند. او حاضر نیست اعتراف کند که اقتدار ملی و امنیت ملی را فتنه‌گران به حراج گذاشتند و هشت ماه از زبان دوستان خائن به امام و انقلاب در رسانه‌های اهریمنی غرب به فحاشی به مردم و نظام پرداختند. او نمی‌خواهد اعتراف کند که تشویق تحریم‌های جدید برای به زانو درآوردن ملت کار همین فتنه‌گران بوده است. اینها اسناد مشهود و مشهور محاربان فتنه‌گر است.

آقای مطهری که در این دنیا می‌خواهد مفری برای فتنه‌گران با پاک کردن صورت مسئله پیدا کند، آیا فکری هم برای آخرت خود و آنان کرده است؟ آن هنگام که خداوند از آنان سئوال کند چرا به خاطر جاه‌طلبی و لجاجت، رای ملت را نادیده گرفتید و بر امام و نظام و انقلاب ظلم کردید و پا به پای ضد انقلاب و منافقین و آمریکای جنایتکار بر این ملت تاختید، چه پاسخی می‌دهند؟! آقای مطهری در همین سخنرانی نجف‌آباد گفته است: "گاهی عده‌ای فرصت‌طلب می‌آیند و انقلاب را از صحنه خارج می‌کنند. همان‌گونه که انقلاب مشروطه به همین سرنوشت مبتلا شد."

به ایشان توصیه می‌کنم فصل آخر کتاب نهضت‌های صد ساله اخیر نوشته ابوی شهیدشان را بخوانند. آنجا شهید مطهری در آسیب‌شناسی نهضت‌ها به پنج محور اشاره می‌کنند؛

1- نفوذ اندیشه‌های بیگانه
2- تجددگرایی افراطی
3- ناتمام گذاشتن نهضت
4- رخنه فرصت‌طلبان
5- ابهام در طرح‌های آینده.

اگر شهید مطهری زنده بود به این پنج بند، یک بند هم اضافه می‌کرد و آن، "بصیرت در برابر فتنه‌گران که مسیر تجدیدنظرطلبی را طی می‌کنند"است.

اما باز خوانی همین پنج محور می‌تواند وی را از تحریف صورت مسائل انقلاب پرهیز دهد و بگذارد امام و رهبری با فهم قرآنی و وحیانی انقلاب را اداره کنند نه برخی که می‌خواهند با احساسات و ساده‌لوحی با مسائل انقلاب برخورد کنند و نهضت را نیمه تمام رها کنند و نتیجه کار را به فرصت‌طلبان بسپارند تا دوباره استبداد داخلی و استعمار خارجی را برگردانند.

پی‌نوشت‌ها:

2 و 1- ایسنا 6تیر 93/ روزنامه جمهوری اسلامی 7/4/93
3- صحیفه امام جلد 20 صفحه 479 الی 482
5 و 4- پیام 6/1/68 صحیفه امام صفحات 330 تا 332
7 و 6- پیام 8/1/68 صحیفه امام ص 334

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«نقش نهاد ناظر در بورس»و به قلم  دکتر حامد قدوسی به چاپ رسانذ به شرح زیر است:

در تمام سال‌های اخیر مرسوم بوده است که مدیران نهادهای مقررات‌گذار، ناظر و بسترساز بازار سرمایه از جمله وزارت اقتصاد، سازمان بورس و شرکت بورس به تناوب در مورد تحولات شاخص بورس اظهار نظر کنند. اظهارنظرهایی که در مواردی نیز باعث تاثیرات قابل توجه مثبت و منفی در بازار سرمایه شده‌اند. در این سرمقاله بحث می‌کنیم که شأن مقررات‌گذار بازار فرای موضع‌گیری در مورد محتوای قیمت دارایی‌ها است و چنین اظهارنظرهایی خارج از مسوولیت‌های مقام مقررات‌گذار و ناظر است.

شاخص بورس سهام و قیمت سهام شرکت‌ها آیینه آینده‌نگر اقتصاد هستند و -  با فرض اینکه دستکاری نشده باشند - ارزش فعلی درآمدهای آینده بنگاه‌های اقتصادی را منعکس می‌کنند.

شاخص بورس شبیه عقربه فشار بخار است، می‌شود موقتا عقربه را دستکاری کرد، ولی اصل قضیه - که فشار بخار باشد - را به این سادگی نمی‌شود تغییر داد. نهاد ناظر بازار سرمایه‌ هم نه قدرت و نه اختیار مداخله در جریان نقدی‌های آینده شرکت‌های فعال در بورس را دارد و وظیفه‌ اصلی‌اش فراهم کردن یک زمین بازی عادلانه و هموار و بدون اصطکاک برای عرضه بهینه اوراق بهادار و انجام مبادله بین آحاد اقتصادی است.

نهادی که باید نگران قیمت دارایی‌ها و به طور مشخص شاخص بورس سهام باشد نهاد مسوول ثبات و رشد اقتصاد کلان و به طور مشخص بانک مرکزی است. بانک مرکزی با ابزارهای سیاستی مثل تغییر نرخ‌های سپرده/بهره (و در ایران نرخ ارز) روی بازارهای دارایی اثر گذاشته بنابراین ممکن است ثبات‌سازی در قیمت‌های دارایی‌‌ها را به عنوان یکی از اهداف سیاستی خود برگزیند. متاسفانه در کشور ما کمتر شاهد نگرانی و اظهار نظر مقامات بانک مرکزی در مورد بازارهای دارایی بوده‌ایم.  در مقابل هر زمان که بازار بورس با افت و خیزهای جدی مواجه بوده است فشار اجتماعی روی مقامات سازمان بورس وجود داشته که در مورد تغییرات شاخص موضع‌گیری کنند.

هر نوع موضع‌گیری نهاد ناظر بازار سرمایه در مورد سطح و نوسانات شاخص بورس شبیه این است که داور یک مسابقه فوتبال نه تنها در مورد کیفیت بازی یکی از تیم‌ها نظر بدهد بلکه به علاقه‌مندان قول بدهد که در بازی بعدی شاهد تعداد گل‌های بیشتری توسط این تیم خواهند بود! ممکن است داور بعد از یک بازی پرگل و زیبا وسوسه شود که نتایج بازی را به خودش نسبت دهد، ولی باید منتظر این نیز باشد که بعد از یک بازی ضعیف در مقابل عملکرد تیم‌ها پاسخگو باشد! این وضعیتی است که نهاد مقررات‌گذار بازار سرمایه در ایران دچار آن شده است: در دوره‌هایی که به علت تغییر چشم‌انداز اقتصاد یا عوامل رفتاری شاخص رشد ناگهانی داشته است آن‌را به عنوان موفقیت خود جلوه داده است و اکنون نیز باید در مقابل رشد منفی پاسخگو باشد. دور از ذهن نیست که داوری که جزئی از بازی شده است نمی‌‌تواند نقش داوری خود را به نهایت انجام دهد و کم‌کم اعتبار داوری خود را از دست می‌دهد.

البته نفی نمی‌کنیم که عملکرد نهادهای سیاست‌گذاری، مقررات‌گذاری و مدیریت بازار سرمایه به صورت غیرمستقیم و در بلندمدت روی شاخص تاثیر گذار است و کیفیت کارکرد آنها هم باید با همین معیارها سنجیده شود. اگر کیفیت نهادی بازار سرمایه ارتقا یابد نرخ تنزیل اضافی ناشی از این محدودیت‌‌های نهادی کاهش پیدا کرده و لذا قیمت‌های سهام در بلندمدت واکنش مثبت نشان می‌دهند.

بهبود کیفیت نهادی در ابعادی مثل شکل‌گیری بازار ثانویه فعال و نقدشونده، وجود ابزارهای متنوع مدیریت ریسک، کاهش ریسک‌های سیستمی، جلوگیری از تبانی و معاملات مبتنی بر اطلاعات درونی، شفاف‌کردن اطلاعات و واقعی‌کردن قیمت شرکت‌ها در زمان عرضه اولیه، حضور تحلیلگران حرفه‌ای و مسوول، کاهش هزینه‌های نوآوری مالی و... آن تعریف می‌شود. این محدوده تاثیری است که نهادهای ناظر می‌توانند روی نرخ‌های تنزیل و لذا سطح قیمت‌ها داشته باشند و باید خود را به ارتقای هرچه بیشتر آنها متعهد کرده و از ورود به محتوای قیمت‌ها و معاملات و ایفای نقش بیمه‌گر شاخص سهام خودداری کنند. 

به روزنامه ابتکار می رسیم، این روزنامه برای قسمت سرمقاله خود مطلبی با عنوان « از حسرت فوتبالی تا شادی والیبالی» آماده کرده است. این مطلب به قلم سید علی محقق نوشته شده است که در ادامه می توانید آن را بخوانید:


احتمالا همه 76 میلیون جمعیت ایران حوالی ساعت 20.30 چهارشنبه گذشته پای تلویزیون های خود میخکوب یک بازی حساس در برزیل شده بودند. آنها در آرزوی چند گل زده و یک بُرد خوب و یک صعود تاریخی و طبیعتا مهیای یک شادی ملی گسترده و ریختن به خیابان ها بودند. اما هر چه از زمان بازی می گذشت امیدواری کمرنگ و با هریک از سه گلی که وارد دروازه علیرضا حقیقی دروازه بان خوب تیم کشورمان می شد این جمعیت میلیونی غمگین و غمگین تر از قبل می شدند. 

به فاصله چهار روز پس از باخت تیم ملی فوتبال به بوسنی و جاماندن از صعود به مرحله بعد جام جهانی، والیبالیست هایمان در لیگ جهانی تیم پرقدرت لهستان قهرمان همین یکی دو سال پیش جهان را شکست دادند و به مرحله بعد صعود کردند. آنها پیش از این هم همزمان با مسابقات جام جهانی فوتبال، تیم های والیبال ایتالیا و برزیل را که مثل لهستان کلکسیونی از قهرمانی های جهانی را با خود داشته اند در تهران و برزیل شکست دادند تا به فاصله دو بازی مانده به پایان این مرحله صعود خود را به مرحله نهایی مسجل کنند.

 این صعود برای تاریخ ورزش ایران تاریخی بود. انتظار می رفت که پیروزی و صعود تاریخی والیبالیست‌ها، خلا شکست و بازماندن فوتبالیست‌ها از ادامه مسابقات جام جهانی را برای 76 میلیون ایرانی مغموم، جبران کند. اما چنین نشد و پس از این برد، کسی در تهران و دیگر شهرهای کشور پرچم سه رنگ کشور را بر نداشت و به خیابان نیامد. حتی ایرانیان ساکن فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم در مقایسه با فوتبال آنچنان که باید از این پیروزی و صعود به وجد نیامدند. آنقدر که مردم از باخت فوتبالی کشورمان به بوسنی غمگین شدند، از برد جوان‌های والیبالیست کشورمان مقابل لهستان خوشحال نشدند و این صعود آنچنان که باید جای آن وداع را نگرفت. 

حتی هنوز هم برای تماشاگر متعصب ایرانی باخت آبرومندانه فوتبالی مقابل آرژانتین انگار که حماسی تر از پیروزی های شیرین و غیرتمندانه پسران بالابلند کشورمان مقابل غول های والیبال جهان است. ده روز پیش تر از این وقتی بچه های تیم ملی فوتبال ایران 91 دقیقه دربرابر یاران لیونل مسی درخشیدند و از شانس بد در واپسین دقایق وقت اضافه مقهور جادوگری شماره 10 آرژانتین شدند باز هم چیزی جلودار برخی از هموطنانمان نشد که به خیابان بیایند و شادی کنند. احتمالا شادی خیابانی آن شب ایرانی‌ها عنوان تنها شادی پس از باخت هواداران یک تیم در تاریخ ورزش جهان را از آن خود کرده باشد.

فقط در متن و حاشیه مستطیل سبز می تواند چنین اتفاقی بیفتد. هیچ چیز نمی تواند جایگزین شادی ها و غم های پس از بازی های خوب و یا بردها و باخت های آن باشد و این از اسرار فوتبال است.

فوتبال ملی و باشگاهی در ایران در همه پنج دهه گذشته هرچقدر که به لحاظ کمیت بودجه و دریافت ها وعدد و رقم های ریالی سیری صعودی داشته به لحاظ کیفیت و موفقیت‌ها ملی و باشگاهی کم و بیش در یک سطح ثابت درجا زده است. هر ازگاهی موفقیت در سطح آسیا و هر سه چهار دوره یک بار حضور در جام جهانی و کسب نتایج متوسط در مرحله گروهی و پس از آن حذف و بازگشت به کشور همه عایدی فوتبال ما در طول همه سالهای گذشته و حال است.

 والیبال اما مسیری دیگر را پیموده است. زمانی نه چندان دور نهایت موفقیت والیبال ملی و باشگاهی در ایران پیروزی برابر پاکستان و هندوستان بود. اما سطح و کیفیت بازی توپ و تور در ایران برعکس توپ و دروازه به مرور سیری تصاعدی یافت. دهه هشتاد رقیب قدرتمند کره جنوبی، ژاپن و چین شدیم و اکنون در نیمه اول از دهه نود رقیب جدی غول های جهان هستیم. اما این باعث نشده است که دریافت های ریالی و هواداری شهروندی از والیبال مانند فوتبال در کشور رشد کند. این همه اما باعث نشده است که والیبال یا کشتی برای جوان ایرانی جای فوتبال را بگیرد و این از اسرار فوتبال است.

در سه چهار روز گذشته و در حدفاصل بازماندن فوتبال ملی از صعود و بازگشت تیم به کشور تا پیروزی های دوگانه والیبال مقابل لهستان همچنان بحث غالب اخبار، تحلیل ها، نظرات و کامنت ها در فضای مجازی و سایت های خبری نه پیروزی والیبالیست‌ها که شکست فوتبالیست‌ها بوده است. جالب تر این که در اکثر سایت های خبری پر بیننده، زیر خبر مربوط به صعود تیم والیبال هم 90 درصد از کامنت ها نه به این پیروزی که به فوتبال و ارائه نظر و تحلیل درباره بازی‌های ایران در جام جهانی اختصاص داشت. و این باز هم از اسرار فوتبال و مستطیل سبز است.

چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه در جهان و در ایران فوتبال یکی از معدود دکان های دو نبش و شاید چند نبش دنیای ورزش است. فوتبال باشگاهی در جهان سالهاست که دیگر فقط یک ورزش نیست و به ملغمه ای از صنعت، هنر، تجارت، فرهنگ و البته ورزش بدل شده است. وقتی بحث فوتبال ملی هم وسط بیاید باز هم موضوع پیچیده تر و حساس تر می شود و آیتم های دیگری هم به آن چندگانه گفته شده اضافه می شود. هماوردی بین المللی کشورها در قالب مسابقات فوتبال به مدد رسانه، تبلیغ، سرمایه گذاری و دیگر حساب و کتاب های دوراندیشانه برای بهره برداری تجاری و گردش مالی هنگفت برای کشورهای برگزار کننده و فیفا بزرگترین فرصت است.

 علاوه بر این هر نوع درخشش تیمی یا فردی در مسابقات جهانی ملی برای بازیکن، مربی و یا باشگاه صاحب بازیکن ارزش افزوده تولید می کند و از این رو فوتبال ملی و باشگاهی در کنار سایر مشخصه های خود یک فرآیند مبتنی بر تولید به حساب می آید. از سوی دیگر از زمان پایان جنگ جهانی دوم به این سو و به ویژه در کشورهای توسعه یافته که معمولا مردمان این جوامع از جنگ و تکرار روزگار شوم جنگ های اول و دوم جهانی فراری هستند، فوتبال ملی و مسابقات جام جهانی برای کشورها به عرصه ای برای هماوردی و جنگ در دوران صلح بدل شده است. از این روست که در کنار همه آنچه که گفته شد در دوران جدید کشورداری و زیست جوامع، فوتبال ملی و مسابقات جهانی به کمک قواعد تجارت و صنعت به صورت زیر پوستی برای هر کشور و دولتی فرصتی است برای هویت بخشی ملی به شهروندان کشور و انسجام بخشی ملت حول گردش پول و چرخش توپ و جنگیدن در آن مستطیل سبز. والیبال اما همچنان فقط والیبال است و البته کمی تا قسمتی هنر و انگار تا صنعت شدن و توانمندی برای رقابت با فوتبال در جهت هویت بخشی ملی راهی دراز در پیش دارد. از این روست که شهروند ایرانی هم مانند سایر شهروندان کشورهای جهان همچنان حتی حسرت شکست‌های فوتبالی را به شادی پیروزی‌های والیبالی ترجیح می دهد...

«داعش، طرح آمریکائی اسلام علیه اسلام»عنوان مطلبی است که در ستون سرمقاله روزنامهجمهوری اسلامی به چاپ رسید:

سخنگوی گروه تروریستی "دولت اسلامی عراق و شام" که به داعش معروف است و با جنایت‌هایی که در مدت کوتاه ظهور خود مرتکب گردیده پرونده سنگینی از قساوت، خشونت، خونریزی، سر بریدن انسان‌ها، کشتار بی‌رحمانه زنان و کودکان، اعدام‌های دسته جمعی و حتی آدم خواری از خود به ثبت رسانده است، در یک ویدئوی کوتاه که بر روی اینترنت منتشر شد از تشکیل "خلافت اسلامی" و تعیین خلیفه برای مسلمانان خبر داد!

از سوی دیگر روزنامه آمریکایی فاینشنال تایمز به نقل از این سخنگو (ابومحمد عدنانی)، از ابوبکر بغدادی به عنوان خلیفه انتخابی شورای داعش نام برد و تاکید نمود که بغدادی نیز این انتخاب را قبول و خود را رهبر مسلمانان جهان دانسته و از تمامی مسلمانان خواسته با او بیعت کنند. در همین حال، یکی دیگر از اعضای ارشد گروه تروریستی داعش به نام ابوتراب المقدسی، با این ادعا که مردم بخاطر آنکه سنگ‌ها را لمس کنند به مکه می‌روند نه به خاطر خدا، تاکید کرد بزودی با تصرف عربستان سعودی، خانه کعبه را ویران خواهیم کرد و با اذن رهبرمان همه کسانی را که سنگ‌ها را در کعبه می‌پرستند خواهیم کشت! این عضو ارشد شورای داعش از تلاش این گروهک برای تصرف شهر عرعر در عربستان سعودی خبر داده است.

تردیدی وجود ندارد که آنچه باعث شد در مدتی بسیار کوتاه نام گروه تروریستی داعش بر سر زبان‌ها بیافتد، میزان قساوت و جنایت‌های وحشیانه اعضای این گروه علیه مردم سوریه و عراق بود. گروهی که به وجود آورندگان آن به طور عمد تلاش کردند چنان چهره ترسناکی از اعضای این گروه به جهانیان عرضه کنند که علاوه بر آنکه به عنوان پشتوانه‌ای برای موفقیت در عملیات‌های جنایتکارانه آنان در آینده مورد استفاده قرار می‌گیرد، رعب و وحشت ناشی از عملکرد آنان و افکار متحجرانه و افراطی این گروه که به نام دین اسلام عرضه می‌شود، آنها را به عنوان چهره واقعی مسلمانان به جهانیان معرفی نماید.

اکنون این سؤال مطرح است که داعش چگونه و توسط چه کسانی در مدتی کوتاه به این جایگاه دست یافت؟ هر چند پاسخ این سؤال برای بسیاری از مردم و حتی افکار عمومی در جهان روشن است و حامیان اصلی این گروه جنایتکار نزد افکار عمومی شناخته شده هستند، اما اعتراف دیروز منابع نزدیک به مقامات برخی کشورهای عربی در پایگاه خبری "فورث مدیا"‌ی چین مبنی بر اینکه سفارت آمریکا در آنکارا هدایت نیروهای بعثی - داعشی در کشور عراق را برعهده دارند، تأییدی بر نقش اصلی دولت آمریکا از ابتدای پدید آمدن گروه‌های جنایتکار منطقه است.

این یک واقعیت است که دولتمردان آمریکایی‌ گروه تروریستی القاعده به رهبری اسامه بن لادن را بوجود آوردند و از دل این گروه طالبان را بیرون کشیدند و پس از فجایعی که این گروه‌ها در افغانستان به بار آوردند، بهانه را برای حضور نظامی آمریکا و همپیمانان غربی‌اش در خاورمیانه فراهم نمودند که منجر به اشغال افغانستان و سپس عراق و در نهایت بی‌ثباتی امنیتی در منطقه خاورمیانه گردید.

دولتمردان آمریکایی‌ پس از مدتی به دلیل ترسی که از افشا شدن مزدوری امثال بن لادن داشتند، با لشکرکشی نظامی بن لادن را کشتند و به ظاهر از دست وی و افشاگری‌های احتمالی‌اش در معرفی آمریکا به عنوان نقش اصلی به وجود آورنده گروه‌های تروریستی در منطقه خلاص شدند. آمریکایی‌ها هر چند با قتل بن لادن درصدد بودند چنین القا نمایند که واشنگتن با القاعده و طالبان مخالف است و در پاره‌ای از مواقع این دروغ را توانستند به برخی از سران ساده‌لوح کشورهای عربی نیز بقبولانند، اما سران دولت‌های منطقه غافل از این بودند که شاخه‌های رشد یافته از شجره خبیثه‌ای که آمریکایی‌ها تحت عنوان القاعده پرورش داده‌اند در هر یک از کشورهای اسلامی درحال رشد و نمو است و بعد از مدت کوتاهی برخی از این شاخه‌ها خود را در کشورهای خاورمیانه و مغرب عربی و آفریقا نشان دادند. اکنون این مولود آمریکائی که با کمک‌های مالی، تسلیحاتی و سیاسی برخی سران دولت‌های اسلامی رشد کرده‌اند، با صراحت، سران همین کشورها را مورد تهدید قرار داده‌اند. داعش بدون تردید در کنار دیگر گروه‌های تروریستی انشعاب یافته از القاعده و طالبان، مولود دولتمردان آمریکایی است و هدفی جز این ندارد که طرح‌ها و توطئه‌های غربی‌ها علیه کشورهای اسلامی را محقق نماید و ضمن درگیر کردن مسلمانان با یکدیگر که خواسته اصلی مولود دیگر غربی‌ها در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی است، توان و امکانات کشورهای اسلامی را از میان ببرد و برای دراز مدت تخم نفاق و کینه را در قلب مسلمانان علیه همدیگر بکارد و از اسلام، علیه اسلام استفاده کند، هدفی که غربی‌ها از دیرباز آرزوی آن را در سر می‌پروراندند و آن را بهترین روش برای مقابله با مسلمانان می‌دانند.

آن دسته از دولت‌های منطقه که دیروز فرصت لازم را برای گروه‌های تندرو و جنایتکاری مانند داعش فراهم کردند و به جان مردم سوریه و عراق انداختند، اکنون باید نگران باشند که این گروه‌ها در هر یک از کشورهای اسلامی می‌توانند حضور داشته باشند و خود آنها را نیز تهدید کنند. حکامی که مدت‌های مدید درصدد ا?جاد اختلال در امنیت کشورهای اسلامی و حتی عربی بودند، اکنون به جایی رسیده‌اند که گروه‌های دست پرورده تروریستی را مخل امنیت خود می‌بینند و مشاهده می‌کنند که با پول‌های نفتی چگونه مولودی آمریکایی و برآمده از افکار القاعده و طالبان را پرورش داده‌اند و به جان خود انداخته‌اند.

اکنون دولت‌های منطقه تا فرصت دارند، ضمن حفظ انسجام در برابر این مولود آمریکایی، باید زمینه‌های این قبیل خشونت‌ها و تندروی‌ها که به نام اسلام و مسلمانان صورت می‌گیرد را از میان ببرند و با همبستگی و وحدت در کنار مردم مسلمان کشورهای منطقه قرار گیرند و بدانند که اگر جنایتکاران داعش بر اثر بی‌توجهی آنان بر امور مسلمین مسلط شوند، نامی از اسلام باقی نخواهند گذاشت و طبعاً از حکمرانی آنان نیز اثری باقی نخواهد ماند. 

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات