در ابتدا ستون سرمقاله روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«ملاکها تغییر کرده!؟»نوشته شده توسط حسین شمسیان اختصاص یافت:
رویش، شرط بقاء و دوام یک ساختار اجتماعی و بخصوص یک نظام متکی به مردم است. اتکا به نسل جوان و آیندهساز کشور، همان چیزی است که از نخستین روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی در قول و فعل امام راحل عظیمالشأن شاهد آن بودیم. رویهای که پس از انقلاب هم استمرار یافت و برکات عظیم و غیرقابل توصیفی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، کمیتههای انقلاب و دهها نهاد و تأسیس انقلابی دیگر از آن پدید آمد. در همه آن دوران و بخصوص در دوران دفاعمقدس، امام راحل به تکیه و اعتماد بر نیروی جوان و سپردن امور به آنان تأکید داشتند، بار اصلی جنگ هم به دوش بسیجیان و فرماندهان جوان آن بود. امام حاضر هم در کلامی دلنشین این خصلت امام راحل را اینگونه توصیف کردهاند که: «فتحالفتوح امام راحل پرورش جوانان خداجوی بسیجی بود» طبیعی است که استمرار این روند و امتداد آن در طول نسلهای آتی، ضامن بقاء یک نظام و رشد و بالندگی یک ساختار تمدنساز است نسل گذشته تجربیاتش را برای آبادانی کشور، در اختیار نسل بعدی میگذارد، نسل جدید، پرنشاط و پرانرژی با بهرهگیری از علم روز و نیروی جوانی و با به کار بستن تجربیات گذشته، گامی دیگر به سوی تعالی و صلاح کشور برمیدارد و این روند پربرکت، افزون بر تداوم پویایی در کشور به ایجاد حس ارزشمندی در بین مردم نیز منجر میشود، احساس اینکه کشور و نظام به خودمان تعلق دارد و قرار است ما و فرزندانمان هم در رشد و تعالی آن نقشی داشته باشیم، به یقین این روند مبارک، ضامن بقاء کشور است.
اما اگر کسی یا کسانی سعی در توقف این حرکت و ایجاد وقفه و سکون در جریان آن بنمایند چه باید کرد و چه ثمری دارد؟ اگر نسل جوان کشور،احساس کند که جایگاهی در مدیریت آینده کشورش ندارد و مدیریت در حلقه بستهای متمرکز و متوقف شده و بین آنها دست به دست میشود، حاصلی جز یأس و سرخوردگی در پی خواهد داشت؟ باید گفت از برکات مهم جمهوری اسلامی و آثار ارزشمند آن، یکی هم شکستن حلقه مدیریتی و عدم امکان تسلط دائمی فرد یا گروهی در مناصب قانونی است. اما این بدان معنا نیست که افرادی با هر ترفند و روشی سعی در حضور دائمی در قدرت نداشته و برای دستیابی به آن تلاش نکنند و رویا و سودایش در سر نپرورانند. این امر هم راهها و شگردهای گوناگونی دارد که یکی از آنها، تحقیر نسل جدید در مقابل نسل گذشته است. امری که با روش و منش اسلامی منافات جدی دارد.
اخیرا پایگاه رسمی اطلاعرسانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مطالبی را به نقل از ایشان در دیدار با تعدادی از دانشجویان منتشر نموده که در صورت صحت انتساب آن سخنان به ایشان، آن هم در حضور جمعی دانشجو و نسل نو، جای تعجب و تأمل جدی دارد. از ایشان نقل شده که گفته: «جدیدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... این گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب میکنند... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند... اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را... اکثرا از میدان بیرون کردهاند.»اینکه منظور از «جدیدالاسلام» کیست را باید از گوینده پرسید اما در اینباره اشاره به نکاتی، ضروری به نظر میرسد:
1- جدیدالاسلام در لغت به کسی گفته میشود که به تازگی اسلام آورده باشد و تا قبل از آن کافر به آئین اسلام بوده باشد. در اصطلاح هم ممکن است به کنایه و نیش به کسی گفته شود که تا دیروز به رغم مسلمانی، تقید و پایبندی عملی به اسلام نداشته و امروز از مسلمانان پایبند قدیم، پایبندتر شده باشد.
2- اگر کسی به اسلام و به انقلاب معتقد شود و به قول شما جدیدالاسلام باشد، بارها بهتر از آن است که یک مسلمان و یک انقلابی، از گذشته خود پشیمان شود و روی به نفاق بیاورد، حرفی را بزند که دل دشمنان یک ملت را شاد کند و پای در راهی بگذارد که خلاف آرمانهای امام و شهدای انقلاب باشد. اینکه نظام و انقلاب بتواند با قدرت اقناعی خود، هر روز عده جدیدی را به صف حامیان و معتقدین به خودش بیفزاید، نهتنها مستحق نیش و کنایه نیست بلکه سزاوار شکرگزاری و سپاس از خداوند است.
3-تاریخ گواهی میدهد که در بین یاران و فدائیان حضرت سیدالشهدا(ع)، عدهای جدیدالاسلام هم حضور داشتند، درست در همان زمانی که عدهای از سابقون و قدیمالاسلامها، در صف مخالفان فرزند پیامبر شمشیر آخته و به قتال با حضرت برخاسته بودند! پس اگر تقوا و پایمردی در راه دین خدا نباشد، قدمت در اسلام تاثیری ندارد، همانگونه که به حال آنان نداشت.
4- در سال 88، عدهای پس از ماهها آتشافروزی و هرجومرج، کار را از حد گذراندند و در روز عاشورا، به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) جسارت کردند و حرمت عزای او را شکستند، هلهله و پایکوبی کردند و رقصیدند! مردم و جوانان عاشق حضرت، یعنی جدیدالاسلامها بر دهان منافقین کوبیدند و آنها را بر سر جای خود نشاندند. در مقابل عدهای دیگر، آن اراذل و اوباش و توهینکنندگان به حضرت سیدالشهداء(ع) را «مردم خداجو» نامیدند و از اعمال ننگین آنها دفاع کردند. عده دیگری هم با اعمال و رفتارشان، تمامقد پای آنها ایستادند و از رفتار شرمآور و شوم آنها حمایت کردند و تا همین امروز هم حتی برای یک بار آن رفتار پلید را محکوم نکردهاند! و البته عده بیشتری از این قدیمالاسلامها سکوت کردند و در مقابل توهین به قبله عشق مردم، صدایشان در نیامد! آنها اغلب قدیمالاسلام بودند و اکنون باید پرسید، این قدمت در اسلام و مبارزه اگر به درد دفاع از سیدالشهدا(ع) نخورد، به چه دردی میخورد و چه ارزشی دارد؟! اگر در روز حادثه و روزی که اصل نظام مورد تهدید و خطر است قدمت در مبارزه به کار نیاید، این سابقه چه کارایی دارد؟ اینجاست که مانند دهها و صدها نمونه تاریخی دیگر به این نتیجه میرسیم که قدمت در اسلام فینفسه ارزش نیست مگر آنکه به گوهر دیگری آراسته باشد.
5- برخلاف این سخنان و مطالبی از این دست که بیشتر از آن بوی قبیلهگرایی به مشام میرسد تا انگیزهای دیگر، اسلام ملاک را نه «قدمت» که «تقوا» عنوان کرده است و هم از این رو بود که پیامبر(ص) در بستر احتضار، فرماندهی سپاه مسلمین را به جوان 19 سالهای سپردند و همه متقدمین را به فرمانبری از این جوان جدیدالاسلام امر کردند و تخلفکنندگان از آن را مورد لعن قرار دادند. امام راحل نیز درباره معیار و ملاک گزینش و انتخاب پس از تجلیل از نقش رزمندگان در جبههها و ملت شهیدپرور به زیبایی فرمودند: «ملاک ارزش و برتری در نزد آنان (ملت ایران) تقوا و بیعت در جهاد گردیده است و از تفرعنها و خودنماییهای جاهلیت قدیم و جدید متنفرند... به همه مسئولان کشور تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید... جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود.»
6- اما افزون بر موارد فوق، نکته ارزشمندی هم در سخنان جناب هاشمی دیده میشود که نباید آن را ندیده گرفت. مذموم بودن اینکه عدهای قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث تلقی کنند، نکتهای است که در سخنان ایشان به درستی به آن اشاره شده است. اما خوب بود به سیره عملی پیامبر اسلام(ص) هم توجه میشد، آنجا که حضرت از دادن یک تذکر ساده به کودکی مبنی بر نخوردن خرما، بدلیل آنکه خودشان خرما خورده بودند، پرهیز کردند. به هر حال مردم وقتی این سخنان را از کسی میشنوند که 8سال رئیس مجلس بوده، 8سال رئیسجمهور، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده و نتوانسته اعتماد مردم را جلب کند، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده ولی صلاحیتهای نخستین را احراز نکرده و... به طور طبیعی چه فکری میکنند؟! شاید به غلط این شائبه در برخی اذهان نقش ببندد که اگر قدرت و مسئولیت، به اندازه طول عمر یک انقلاب در اختیار برخی باشد، نه جنبه موروثی پیدا میکند، نه ابدی است و نه مادرزادی! اما اگر همان قدرت و مسئولیت در اختیار دیگری قرار بگیرد...!
7- و نکته آخر اینکه اگر کسی به هر دلیلی در افکار و اندیشههایش تحولی حاصل شده و از گذشته خود عدول کرده باشد، چرا باید انتظار داشته باشد که ملت هم در این پشیمانی مشارکت و متابعت نماید!؟ سالها قبل در خطبههای نمازجمعه ایشان، شاهد تندترین موضعگیریها درباره بدحجابی و برخی موضوعات دیگر بودیم و الفاظ به کار رفته درباره این افراد در نوع خود بینظیر بود. اینکه آن نگاه انقلابی چگونه به رویکردهای کنونی بدل شده، در اینجا مهم نیست. اما اینکه این انتظار وجود داشته باشد که مردم و نظام هم با این پشیمانیها همراهی کنند، جای تعجب است.
رضا ملک زاده ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«منتظر گزارشیم آقای وزیر!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
بیش از دو هفته از قول وزیر ارتباطات برای توضیح به اعضای شورایعالی فضای مجازی درباره اقدامات صورتگرفته در زمینه مهم «شبکه ملی اطلاعات» گذشت، اما هیچ اقدام قابلذکری در این حوزه رخ نداد! البته برخی اقدامات پلیسی درباره شناسایی آن بخش از اعضای حقیقی شورایعالی فضای مجازی که مردم را از کمکاری وزارت ارتباطات مطلع ساختهاند در حال انجام است! ولی هنوز دستکم یک برنامه زمانی مدون و عملیاتی از حدود زمانی اجرای فازهای شبکه ملی اطلاعات نیز به مردم یا متخصصان منصوب رهبر انقلاب در شورایعالی فضای مجازی اعلام نشده است.پیش از این دلایل اهمیت حرکت هر چه سریعتر در مسیر راهاندازی و تامین زیرساختهای لازم برای بهرهمندی کشور از شبکه ملی اطلاعات را بیان کردیم اما تا زمانی که مدیران وزارت ارتباطات و شخص وزیر در این زمینه به ارائه گزارشی دقیق و عملیاتی مبادرت نورزند، ناچاریم مکررا مطالبات رهبر انقلاب در این حوزه را از طریق فضای مردمی رسانههای ملی پیگیری کنیم.
گفتیم در صورتی که کشور ما پیشرانه ملی و نظامات درونی خود در حوزه فضای مجازی را در قالب یک برنامه بزرگ و یک شبکه بههمپیوسته راهاندازی نکند، ایران در آینده نزدیک به «مستعمره مجازی» دیگر کشورها با دغدغههای بزرگ و عملیاتی در این حوزه تبدیل خواهد شد. در واقع آنها که زودتر میجنبند و از مدیران عاقل و هوشمند با قابلیت پیشبینی آینده بهره میبرند در این فضای جدید کمتر شناختهشده ضدمرز موفقتر خواهند بود. البته عبارت «موفقیت» در اینجا تنها به معنای توسعهیافتگی و ثروت بیشتر نیست! بلکه آنها که به جهت دیرکرد در تکمیل زیرساختها و فضاسازی قانونی «عقب» میمانند در حقیقت «حاکمیت» خود را بر جهان جدید از دست میدهند. پس یا باید یوغ حاکمیت تکنولوژیک و قانونی دیگران را به گردن انداخته و دم برنیاورند یا تن به تحریمهای جهانی در حوزه اقتصاد دهند و در نهایت نیز به فاز جنگ حقیقی اجبارا ورود کنند.مرزهای قانونی که به واسطه عدمامکان «خلعسلاح سایبری» در حقیقت با سلاحهای دنیای حقیقی از آنها صیانت میشود. پس خبرهایی که مکرر این روزها از جانب کشورهای قدرتمند در حوزه سایبر میشنویم، لاطائلات نیست! آیا کسی هست که از خصومتورزی نظامی مکرر چین و آمریکا به واسطه جاسوسیهای تجاری و سیاسی صورتگرفته توسط ارتشهای سایبری پنهانشده پشتپرده، درس بگیرد؟
آیا کسی در وزارت ارتباطات معنای اضافه شدن «مخاطرات سایبر» به لیست امنیت ملی آلمان و فرانسه و آمریکا و روسیه و چین و سایرین را میفهمد؟ اینجا صحبت از «ثبتنام یارانهها» نیست آقای نصرالله جهانگرد! اینجا صحبت از بازسازی هژمونیک بدترین دشمنان ایران در فضایی جدید است که «حکومت جهانی» در آن بزودی متولد خواهد شد. آیا مدیران ما تاکنون مروری بر پیشبینیهای برژینسکی درباره «عصر تکنوترانیک» داشتهاند؟ قطعا تاکنون کسی ادعا نکرده است برژینسکی «نوستراداموس» عصر ماست اما با مطالعه کتاب «میان دو عصر» وی که قریب به40 سال پیش نگارش شده دیگرگونی مرزهای حاکمیتی به واسطه نوسازمانی ژئوپلتیک آمریکا و متحدانش در حوزه سایبر کاملا قابل فهم است. این یک برنامهریزی دقیق نخبگانی است که «مو به مو» در طول سالیان گذشته اجرایی شده است.مهمترین مولفه ما در این حوزه ایستادن در موقعیت «برتر زمانی» است چرا که به واسطه درک صحیح رهبر انقلاب و برخی مسؤولان ولایتمدار، سرمایهگذاری در حوزه سایبر را زودتر از دیگران آغاز کردیم. حال دشمن روی به تعویق انداختن پیشرفت ایران در حوزه سایبر به واسطه دیرکرد فکری برخی مسؤولان سرمایهگذاری کرده است. آنها که میفهمند و به وزیر ارتباطات بازنشسته ما مشاوره نمیدهند، سهلانگار محسوب میشوند. آنها که «دانسته» مشاوره برای هماهنگی با سیاستهای بینالمللی عقب نگهداشتن سایرین از عرصه مدیریت بر فضای جهانی سایبر راالقا میکنند، کلمهای فراتر از «سهلانگاری»
در توصیفشان باید گفت.
آنها که نه میدانند و نه میخواهند بدانند نیز باید این موضوع را در نظر بگیرند که فرداروز آیندگان با نیتخوانی از انگیزشهای مدیران کمکار گذشته یاد نمیکنند. پس همانگونه که ملت ما امروز به واسطه دیرکرد رژیم پهلوی در تامین بموقع زیرساختهای علمی و صنعتی انرژی هستهای رنج تحریم را به جان میخرند و لعنتی بر گذشتگان میفرستند، فرداروز احتمال اینکه ساکنان «مستعمره مجازی ایران» گذشتگان را با انگ «خیانت» یاد کنند، کم نیست. حال گمان کنید در چنین فضایی اندازه «دغدغههای بیارزش حزبی» چقدر است! از دست رفتن حاکمیت کشور بر فضای مجازی یعنی بیکار باقی ماندن جوانان ایرانی در عصری که اغلب مشاغل آن وابسته به تکنولوژیهای اطلاعاتی آینده است. بستر که از ما نباشد شغلی نیز اگر باشد به ایرانی نمیرسد! سستعنصری در این مسیر برابری میکند با وابستگی کشور به پیشرانههای اقتصادی دیگران! آیا هیچ کشوری پیدا میشود در میانه جنگ اطلاعاتی تجاری به دیگری رحم کند و بخشی از اطلاعات مورد نیاز ایرانیان را به آنها بدهد تا رشد اقتصادیشان متوقف نشود؟! البته که نه! در جهانی که پول رایج آن به «بیت کوین» یا سکه اینترنتی در حال تبدیل است چه کسی زیرساخت به دیگری اجاره میدهد برای درنوردیدن مرزهای اقتصادی خودش؟! اگر رشد اقتصادی میخواهیم باید «شبکه ملی اطلاعات» داشته باشیم.
اگر نیازمند اشتغالزایی با حداقل قیمت تمامشده هستیم باید زیرساختهای ملی و حتی فراملی در کشورهای دوست برپا کنیم. اگر میخواهیم مثل امروز در دایره قدرت بمانیم و تبدیل به کشوری توسعهیافته شویم باید در جمع قدرتهای سایبری آینده با دست پر حاضر شویم. البته واضح است که در این میان برخی اهداف که امروز به نظرمان مهم میرسند نیز قابل دستیابی است. از دسترسی به سرعت اینترنت بیشتر گرفته تا به راه افتادن انواع خدمات و سرویسهای داخلی که حقیقتا زندگی انسانی را آسانتر میکنند. اینجا صحبت از سرویسهای هتلداری، خدمات هواپیمایی، شبکه اشتراک اطلاعات ملی، سرویس تماشای فیلم و انواع سرگرمیهای دیگر شامل بازیهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی و جستوجوگرهای بومی پرقدرت و شفافیت اقتصادی بنگاههای پولی- مالی است. حال تصور کنید به واسطه به راه انداختن زیرساخت بزرگ ارائه همه این خدمات به مردم به نام «شبکه ملی اطلاعات» تا چه اندازه مشاغل مختلف در کشور تحت تاثیر قرار خواهند گرفت! شمارش کنید تا چه میزان شغل ارزان قیمت با کیفیت بالا و درآمد عالی در کشور ایجاد خواهد شد! یک لحظه تصور کنید چند هزار شرکت خصوصی IT به واسطه به راه افتادن این شبکه ملی ارتزاق خواهند کرد. حتی با یک برنامهریزی دقیق دولت میتواند میزان اتکای خود به درآمد حاصل از فروش نفت را نیز کاهش دهد. اکنون درک این موضوع که چرا همه شبکههای رسانهای دشمن با تقلیل اندازه «شبکه ملی اطلاعات ایران» به یک ماشین فیلترینگ بیفایده، درصدد تخریب آن برمیآیند، کار سختی نیست. ما منتظر گزارشیم آقای وزیر!
مطلبی که حسین رویوران در ستون یادداشت روزنامه حمایت با عنوان«درباره نشست دیروز پارلمان در عراق»به چاپ رساند به شرح زیر است:
دیروز عراق در بیست و دومین روز از بحران امنیتی که عناصر گروهک تروریستی «داعش» به همراهی «تفالههای حزب بعث منحل شده» به حمایت چند کشور عربی و غربی ایجاد کردهاند، شاهد اولین جلسه مجلس جدید بود.این جلسه در سایه بحرانی تحمیلی که هدف از آن توقف روند سیاسی و دموکراتیک پس انتخابات بود در بغداد برگزار شد. جلسه ای که بدون نتایج عینی و ملموس به پایان رسید.
1. اگر تا امروز برخی چنین احتمال می دادند که این قبیل اظهارات برای قانع کردن افکارعمومی داخل آمریکاست امروز باید مطمئن باشیم که این ادبیات بخشی از اجرای سناریوی از پیش تعیین شده آمریکا برای «بعد از شکست احتمالی مذاکرات» است لذا واکنش به این موضع گیری و اقدامات بعدی مسئولان آمریکایی نباید مقطعی و از روی انفعال باشد، بلکه باید مطابق با سیاست و استراتژی از پیش تعیین شده باشد استراتژی که هم رویکرد، هم ادبیات و حتی کلیدواژه ها در آن مشخص شده باشد.
2. دولت یازدهم با «لبخند» به میدان دیپلماسی آمد گرچه در مواقعی این لبخند باید با اخم و تندی بیشتری همراه می شد اما در هر صورت اکنون این لبخند فرصت خوبی برای شنیده شدن حرف های منطقی جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است، لذا دولت یازدهم باید ازفرصتی که خود ایجاد کرده است به خوبی استفاده کند. برخلاف بسیاری از منتقدان تاکنون موافق بودم که برای لطمه نخوردن مذاکرات، بخش زیادی از محتوای مذاکرات محرمانه بماند اما حالا دیگر زمان آن رسیده است که همراه با «لبخند»، «منطق» ما هم از پشت درهای بسته مذاکرات به عرصه جهانی ارائه شود تا همگان مخصوصا کشورها و نخبگان مستقل و منصف دنیا بدانند ما برای حل و فصل منطقی ماجرا تا چه میزان حاضر به همراهی شده ایم و وقتی آقای کری در پاسخ وزیرخارجه ما می گوید «ما زیاده خواهی نکرده ایم» تا چه حد این ادعا خلاف واقع است.
3. این نکته باید مورد توجه باشد که تمام ادعای آمریکایی ها این است که ایران حاضر نیست اقداماتی برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت هایش انجام دهد، کسانی که اطلاع اندکی از روند مذاکرات یازده ساله دارند می دانند این ادعا تا چه حد خلاف واقع است اما مسئولین ایرانی باید بدانند که واقعیت این است که نه تنها بسیاری از مردم دنیا بلکه اکثر مسئولان کشورهای دنیا از این سابقه اطلاع چندانی ندارند و ایران به دلیل ضعف دیپلماسی عمومی در دوره آقای جلیلی و پرده پوشی های تا حدی لازم آقای ظریف، این اطلاعات اعتمادآور را به آن ها منتقل نکرده است.
4. از نقایص مهمی که می توان در تیم هسته ای فعلی برشمرد خط کشیدن بر کلیت آنچه تا پیش از این در پرونده هسته ای ایران وجود داشته است و استفاده نکردن از دستاوردهای فعالیت های آنان از انتقادات مهمی است که می توان به تیم فعلی وارد دانست در این زمینه نیز تیم هسته ای ایران در بازگشت به گذشته دستی پر برای اثبات حقانیت ایران و زیاده خواهی آمریکا دارد. آقای ظریف باید به دقت و حتی با ذکر جزئیات لیستی از اعتمادسازی های ایران و عدم همکاری های آمریکا را ارائه کند و به این دلیل که این موارد مربوط به رفتارهای عملی گذشته بوده، برای هر کارشناس منصفی روشنگر و قانع کننده است. مجال زیادی برای برشمردن و بازکردن همه مصادیق این موضوع وجود ندارد اما اجازه دهید چند تا ازآن ها را ارائه کنیم اهمیت و تاثیرگذاری این مصادیق در آن است که همگی توافقنامه هایی رسمی هستند که ایران آن ها را امضا کرده است و طرف مقابل یا با آن ها مخالفت کرده است یا درباره آن ها بدعهدی .
5• بعد از بیانیه تهران و بروکسل که ایران پذیرفت غنی سازی را به طور کامل تعلیق کند و اجرای پروتکل الحاقی را نیز داوطلبانه اجرا کند، با بدعهدی سه کشور اروپایی روبرو شد و تصمیم ایران مبنی بر رفع تعلیق ها باعث امضای توافقنامه ای شد که به توافقنامه پاریس معروف شد. ایران بازهم به تعهدات خود در این باره عمل کرد اما سه کشور اروپایی حاضر نشدند حتی طرحی برای این که خواسته هایشان از ایران چیست ارائه کنند و در جلسات خصوصی برتعطیلی کامل هرگونه فعالیت هسته ای ایران تاکید کردند. این بدعهدی به گونه ای بود که اخیرا جک استرا و وزیرخارجه وقت انگلیس از آن انتقاد کرد.
6• چند سال بعد بین ایران و سولانا به نمایندگی از کشورهای اروپایی توافقنامه ای یازده ماده ای امضا شد اما آمریکایی ها با آن مخالفت کردند و نشان دادند مسئله آنها اطمینان از صلح آمیز بودن فعالیت های ایران نیست.
7• از همه این موارد مهمتر توافقنامه بین ایران و آژانس بود که بین آقایان لاریجانی و البرادعی بسته شد و نکته مهم آن بود که البرادعی تنها زمانی آن را امضا کرد که سولانا به نمایندگی از کشورهای 1+5 آن را تایید کرد. این توافقنامه که به مدالیته معروف شد به صراحت تاکید کرده است که اگر به چهار سوال درباره فعالیت هایش پاسخ دهد و علاوه برآن مجموعه ای از همکاری ها را با آژانس انجام دهد، آژانس (بخوانید 1+5) متعهد می شود که پرونده ایران را به روال عادی برگرداند و جالب اینجاست که البرادعی به صورت رسمی پاسخ ایران را قانع کننده اعلام کرد اما در مقابل با اثبات حقانیت ایران به صورت رسمی فشارها به ایران به جای کاهش، افزایش پیدا کرد. این توافقنامه علاوه برآنکه همچنان از ظرفیت کافی حقوقی برای اینکه در جلسات مذاکره استفاده شود برخوردار است به خوبی گواهی است محکمه پسند بر زیاده خواهی طرف مقابل.
8• آخرین مورد توافقنامه ای است که بین ایران از یک طرف و برزیل و ترکیه از طرف دیگر به عنوان میانجی صورت گرفت روسای دولت این دوکشور که مستقیم از شخص اوباما تضمین گرفته بودند توافق کردند که ایران اورانیوم های 20 درصد غنی شده خود را به خارج از ایران منتقل و طی یک فرآیندی که بیشتر وعده محسوب می شد میله های سوخت مورد نیاز راکتور دانشگاه تهران را که مخصوص تحقیقات و امور پزشکی است تامین کنند. بعد از عقب نشینی های فاحش ایران، توافق قطعی بین این کشورها صورت گرفت اما در نهایت آمریکایی ها بدعهدی کردند و این توافقنامه نیز بعد از امضا به نتیجه نرسید به گونه ای که رئیس جمهور برزیل به صراحت از رفتار دوگانه اوباما انتقاد کرد.
موارد فوق فقط مثال هایی است که به دلیل سندیت حقوقی آن قابل کتمان توسط طرف آمریکایی نیست فقط باید با برنامه ای حساب شده و به گونه ای موثر متناسب با نوع مخاطب به افکار عمومی عرضه شود.آقای روحانی و ظریف باید بدانند تا هنوز حرف آن ها شنیده می شود باید به صورت فعالانه با دنیا سخن بگویند والا بنگاه عظیم رسانه ای غرب برای همیشه درِ خود را به روی آن ها بازنگه نمی دارد حتی اگر آن ها همچنان لبخند بزنند.
آل سعود از قرن 18 پیوندی مستحکم با ایدئولوژی وهابیت ایجاد کرد. آل سعود به مدد ایدئولوگهای وهابی به طور گستردهای سربازگیری کرد و با جنگهای خونین نهایتا در آغاز قرن 20 قدرت را در شبه جزیره عربستان به چنگ آورد. اما از زمانی که پایههای قدرتش مستحکم شد، رفته رفته در لاک محافظه کاری فرو رفت و حتی در مقطعی به شدت در برابر باورمندان مخلص همان ایدئولوژی ایستاد. نتیجه تمام جانفشانیهای کسانی که در راه آن ایدئولوژی جان دادند، همین خاندان آل سعودی است که امروز در ناز و تنعم روزگار را سپری میکنند و فرزندان سعود در زمره ثروتمندترین افراد جهان هستند. در این معامله چه کسی به چه چیزی رسیده است؟ سربازان ایدئولوژی در سودای پاداش، جان دادهاند بلکه در دنیای دیگر دروازههای بهشت را برای خود گشوده باشند و ایدئولوگها به واسطه این جانفشانیها دنیای خود را آباد کردهاند. و این همان بازی قدرت است.این بازی، یعنی بازی قدرت، معادلهای است که در دو سوی تساویاش، تنها دو گزاره وجود دارد؛ کسانی که در راه ایدئولوژی و پاداشهای موهوم میکشند و کشته میشوند و کسانی که از کشته شدگان پلههایی برای صعود از پلکان قدرت میسازند. این معادله در تمام جهان و برای تمام ایدئولوژیها صادق است، و تفاوت تنها در نوع و جنس پاداشهاست.