تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۴  ، 
کد خبر : ۲۶۷۷۳۹

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های شنبه 14 تیر


حسین شریعتمداری ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«آن دروغگو راست می‌گفت!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

1- چند هفته قبل- اواخر اردیبهشت ماه - آقای «داگلاس جل» دبیر سرویس خارجی روزنامه «واشنگتن‌پست» برای مصاحبه به کیهان آمده بود.گفت‌وگو به چالش هسته‌ای کشیده شد و بهانه‌جویی‌های آمریکا که بیرون از چارچوب فنی و حقوقی معاهده NPT  و پادمان‌های مربوطه مطرح شده و هنوز هم می‌شود. وقتی به نمونه‌های مستندی از این دست زورگویی‌ها و باج‌خواهی‌ها اشاره شد، خبرنگار واشنگتن‌پست گفت: ولی مسئله اصلی آن است که غرب نگران دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است. به ایشان گفته شد؛ براساس گزارش مستند ماه دسامبر 2013- دی ماه 92- شبکه تلویزیونی سی.ان.ان در حال حاضر بیش از 17 هزار سلاح اتمی - اعم از بمب و کلاهک هسته‌ای - در دنیا وجود دارد که بیشترین آنها متعلق به آمریکاست. در همین گزارش آمده است، استفاده از این سلاح‌های اتمی در اولین هفته بعد از انفجار دستکم 20‌میلیون نفر را به کام مرگ می‌برد و تاکید شده که فقط موشک‌های پیشرفته «تریدنت» آمریکا که توسط زیردریایی حمل می‌شود از 96 کلاهک‌هسته‌ای برخوردارند که هر یک از آنها 10 تا 20 برابر قوی‌تر از بمب‌های هسته ای است که تاکنون استفاده شده‌اند. آمریکا دستکم 14 زیردریایی از این نوع در اختیار دارد و این غیر از صدها موشک آماده شلیک و هزاران بمب‌اتمی قابل حمل و پرتاب از طریق بمب‌افکن های پهن‌پیکر و دور پرواز است. بعد از این توضیح که در اینجا به اختصار آمده است از آقای داگلاس جل پرسیده شد؛ با توجه به این حجم انبوه از سلاح‌های هسته‌ای که آمریکا در اختیار دارد آیا این سخن مضحک و خنده‌دار نیست که ادعا می‌کنند نگران یک بمب هسته‌ای هستند که احتمالا جمهوری اسلامی ایران تا پایان سال 2014 موفق به تولید آن خواهد شد؟! عکس‌العمل آنها نیز خنده‌ای بلند بود، حاکی از تائید و البته بی‌آن که بر این تائید سخنی بیفزایند، شاید به این علت که می‌دانستند گفت‌وگوها ضبط می‌شود و احتمالا در آن سوی آب‌ها باید پاسخگو باشند!

2- صبح روز دوشنبه هفته گذشته، تیم مذاکره‌کننده کشورمان برای ادامه مذاکره با 5+1 عازم وین شد و قرار است تا پایان روز 29 تیرماه - 20 ژوئیه- به‌مدت 20 روز مذاکرات سخت و فشرده‌ای با حریف داشته باشند.پیش از این درباره دور جدید مذاکرات که به «توافقنامه ژنو» انجامید، یادداشت‌ها و گزارش‌های مستندی داشته‌ایم که هر چند در آن هنگام با کم‌توجهی آمیخته به ملامت - و در مواردی عصبانیت- روبرو شد ولی امروزه کمتر کسی این واقعیت تلخ را انکار می‌کند که در توافقنامه ژنو، امتیازات نقد فراوانی داده‌ایم و در مقابل فقط مشتی وعده نسیه تحویل گرفته‌ایم. این روزها اما، دست‌اندرکاران برنامه هسته‌ای و مخصوصا تیم‌ مذاکره‌کننده کشورمان در مقیاس قابل قبولی از «خوشبینی»های آن روزها دور شده و به فضای «واقع‌بینی» نزدیک شده‌اند و شواهد موجود حکایت از آن دارد که قرار نیست در مذاکرات پیش‌روی باردیگر «نیاز»های آمریکا و متحدانش را به عنوان «امتیاز»! بپذیرند و بعد با خوشبینی ناشی از نادیده گرفتن ترفندهای حریف، مثلا اعلام کنند که «می‌دانید توافق ژنو یعنی چه؟ یعنی تسلیم قدرت‌های بزرگ در مقابل ما»! و...

3- پیش از این نوشته بودیم؛ «بعد از توافقنامه تحمیلی ژنو و برملا شدن ابعاد تخریبی آن که نه فقط علیه برنامه هسته‌ای کشورمان بلکه علیه اقتدار نظام اسلامی ایران تدارک دیده بودند، تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران با نسخه‌ای که در آن «خطوط قرمز» و غیرقابل انعطاف نظام به وضوح ترسیم شده بود  عازم وین شد. براساس این خطوط قرمز، تحقیق و توسعه R&D غیرقابل مذاکره بود، بر لغو تمامی تحریم‌ها به صورت یکجا و نه تدریجی در توافق نهایی تاکید شده بود، درباره ظرفیت غنی‌سازی ایران، نیاز کشورمان- و نه نظر حریف- ملاک و معیار بود، حفظ ماهیت راکتور آب‌سنگین اراک مورد تاکید قرار گرفته بود. ورود حریف به عرصه دفاعی و نظامی ایران ممنوع اعلام شده بود و...نسخه یاد شده، دشمن را که هرگز انتظار روبرو شدن با آن را نداشت، ابتدا حیرت‌زده و سپس عصبانی کرد. حریف در آغاز کار انتظار داشت آنچه هیئت ایرانی روی میز گذارده است، مصرف  چانه‌زنی داشته باشد ولی هنگامی که با اصرار غیرقابل انعطاف تیم ایرانی بر خطوط قرمز مورد اشاره روبرو شد، آرزوهایی را که پیش از آن و از مسیر نیویورک تا وین پرورانده بود، بربادرفته دید...»امروزه اما، شواهد و گزارش‌های موجود حکایت از آن دارند که آمریکا بعد از مذاکرات وین 4 و دریافت این واقعیت که خطوط قرمز اعلام شده از سوی ایران قابل عبور نیست، به ترفندهای پیچیده‌ دیگری روی آورده است که در این وجیزه فقط به یک نمونه از آن اشاره می‌کنیم؛

4- یکی از محورهای مورد اختلاف در مذاکرات وین6، حق ایران برای غنی‌سازی صنعتی است و آمریکا با پیش کشیدن یک واژه به اصطلاح حقوقی! ولی در واقع من‌ درآوردی «نقطه گریز- BREAK  OUT» ادعا می‌کند برنامه و فعالیت هسته‌ای ایران باید به گونه‌ای باشد که در صورت تصمیم به ساخت سلاح هسته‌ای، از هنگام تصمیم (نقطه‌گریز!) تا زمان تولید یک سلاح هسته‌ای حداقل بین 12 تا 18 ماه فاصله داشته باشد و مدعی است این فاصله به منظور آن است که اگر ایران تصمیم به ساخت سلاح گرفت، کشورهای 5+1 فرصت کافی برای متوقف کردن آن را در اختیار داشته باشند. جان کری در وین4 اعلام کرده بود که این فاصله در حال حاضر فقط 2 ماه است!در پی طرح این ادعا و استناد به قانون من‌درآوردی نقطه گریز،  از ایران خواسته‌اند که اولا؛ تعداد سانتریفیوژهای فعال از 4 هزار دستگاه بیشتر نباشد. ثانیا؛ مواد هسته‌ای ذخیره شده یعنی اورانیوم زیر 5 درصد غنی شده بیشتر از دو هزار کیلو نباشد و...تیم هسته‌ای کشورمان در مقابل اعلام کرده است که برای تأمین سوخت راکتور بوشهر حداقل به 56 هزار سانتریفیوژ فعال نیاز دارد و ظاهرا پذیرفته است برای مدتی محدود تعداد سانتریفیوژهای فعال را به 8 هزار دستگاه تقلیل دهد. ولی آمریکایی‌ها در مذاکرات قبلی - و اکنون نیز- فعالیت 8‌هزار سانتریفیوژ را نمی‌پذیرند و شواهد حاکی از آن است که یکی از محورهای مورد چالش در مذاکرات وین 6 همین اختلاف‌نظر طرفین روی 4 هزار و 8‌هزار دستگاه سانتریفیوژ است. و اما، ترفند آمریکایی‌ها دقیقا در همین نقطه شکل‌گرفته و احتمالا به میدان خواهد آمد. بخوانید!

5- آنچه مورد نظر جمهوری اسلامی ایران است و به عنوان یکی از خطوط قرمز در مذاکرات اعلام شده، برخورداری جمهوری اسلامی ایران از «غنی‌سازی صنعتی» است و حریف روی غنی‌سازی آزمایشگاهی- پایلوت- اصرار دارد. و این در حالی است که برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ نیز در حوزه غنی‌سازی پایلوت - آزمایشگاهی- قابل تعریف است و نه غنی‌سازی صنعتی. به بیان دیگر، آنچه آمریکا به عنوان خط قرمز خود مطرح می‌کند- برخورداری ایران از 8 هزار سانتریفیوژ- در واقع و در عمل شکل دیگری از همان غنی‌سازی آزمایشگاهی است و نه صنعتی!بنابراین موافقت احتمالی آنها با 8 هزار سانتریفیوژ به معنای برخورداری ایران از غنی‌سازی صنعتی نیست که در صورت انجام، از سوی تیم هسته‌ای کشورمان به عنوان یک پیروزی! تلقی شود... و درباره بندهای دیگر مورد چالش در مذاکرات وین 6 گفتنی‌های دیگری نیز هست که به بعد موکول می‌کنیم ولی اشاره به این نکته را برای ترسیم جغرافیای کنونی مذاکرات ضروری می‌دانیم که؛ 

6- اگرچه دولت محترم، تمامی برنامه‌ها -بخوانید حیثیت- خود را به مذاکرات گره زده است ولی آنچه تاکنون شاهد بوده‌ایم، امتیازات فراوانی است که «نقد» داده‌ایم و «وعده»هایی که به صورت  نسیه تحویل گرفته‌ایم. به قول «جان کری» وزیر امور خارجه و مذاکره‌کننده ارشد آمریکا در یادداشتی که اخیرا به روزنامه آمریکایی واشنگتن‌پست سپرده است؛«ایران ذخایر اورانیوم زیاد غنی‌شده خود را از بین برده است و با خودداری از نصب سانتریفیوژهای بیشتر، فعالیت‌های غنی‌سازی خود را محدود کرده است، پیشروی در تأسیسات غنی‌سازی و راکتور آب ‌سنگین را متوقف کرده است و اجازه داده است بازرسی‌های جدید و بیشتری به عمل آید و...» جان کری در این رجزخوانی که آن را گزارش موفقیت‌ها و دستاوردهای آمریکا درجریان مذاکرات اخیر می‌داند، برخلاف اظهارنظر آقای دکتر روحانی که گفته بود «کاسه‌تحریم‌ها شکسته است» تاکید می‌کند که سامانه تحریم‌ها دست نخورده و چنانچه ایران درخواست‌های ما را بپذیرد، به تدریج تحریم‌ها را لغو می‌کنیم! آنهم به گفته «وندی شرمن» حداقل طی 20 سال و فقط تحریم‌های مربوط به برنامه هسته‌ای ایران ... و متأسفانه این دروغگو، راست می‌گوید!و بدیهی است که ایران‌اسلامی بنای کمترین عقب‌نشینی در مقابل باج‌خواهی آمریکا و متحدانش را ندارد. راهکاری که تاکنون بارها موفقیت آن را آزموده است.

سید عابدین نورالدینی در مطلبی با عنوان«نگرانی‌های فیلم ظریف»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز اینطور نوشت:

آقای ظریف در آستانه مذاکرات جدید در وین، پیامی ویدئویی درباره این مذاکرات و چشم‌انداز آن منتشر کرد. به نظر می‌رسد وزیر امور خارجه احاطه بسیار خوبی بر حوزه‌های رسانه و افکار عمومی دارد و این از رفتار وی در این حوزه‌ها آشکار است. فیلم آقای ظریف توانست در روز نخست مذاکرات حجم قابل‌توجهی از اخبار را به خود اختصاص دهد و البته در حوزه افکار عمومی دنیا نیز می‌تواند به تقویت موضع ایران و آشکار‌شدن اراده جمهوری اسلامی برای حل و فصل موضوع هسته‌ای کمک کند. این اقدام آقای ظریف حساب شده بود اما جدای از ظاهر و پوسته این قبیل اقدامات باید به متن و واقعیات مربوط به مذاکرات توجه شود. یکی از این موضوعات را باید صریح گفت تا در آستانه یک توافق احتمالی ناگفته نماند.رفتار آقای ظریف عادی نیست. یعنی یادآوری اتفاقات 2005 به تیم آمریکایی که به یک رویه ثابت برای ظریف تبدیل شده، چندان عادی نیست. طی تقریبا یک ماه اخیر که مذاکرات برای حصول توافق بر سر گام نهایی روند کندی را دنبال کرده محمدجواد ظریف هر بار به آمریکایی‌ها اتفاقات سال‌84 و تصمیم ایران برای پیشبرد برنامه هسته‌ای خود را آدرس می‌دهد. در واقع ظریف نشان داده تنها اهرم و ابزار او برای اقناع آمریکایی‌ها برای انجام یک توافق، ترساندن آنها از تکرار تجربه شکست مذاکرات است. او به آمریکایی‌ها می‌گوید پس از شکست مذاکرات در سال 2005 ایران سانتریفیوژهایش را 100 برابر کرده و به 20 هزار عدد رسانده است، سطح غنی‌سازی خود را از 5/3 درصد به 20 درصد رسانده است، در حال تکمیل و راه اندازی رآکتور اراک است و نیز تاسیسات فردو را تدبیر و تجهیز کرده است. این تنها ابزار ظریف برای اقناع آمریکایی‌هاست تا با او توافق کنند. آیا این رفتار جزئی از آداب دیپلماتیک است؟خیر! این رفتار آقای ظریف را نمی‌توان ناشی از دغدغه وی برای احقاق حقوق هسته‌ای ایران در مذاکرات دانست. با چند سوال از آقای ظریف می‌توان این موضوع را کمی بیشتر شفاف کرد.

1- آیا ایران از سال 2005 تا 2013 اقداماتی فراتر از حقوق هسته‌ای خود مرتکب شد؟ ما هیچ اقدامی فراتر از حقوق هسته‌ای خودمان که در ان‌پی‌تی صراحتا به آنها اشاره شده، انجام ندادیم. افزایش سانتریفیوژها و ساخت و به‌کارگیری نسل‌های پیشرفته‌تر ماشین‌های غنی‌سازی منطبق بر حقوق هسته‌ای ما بوده و هست. غنی‌سازی اورانیوم تا سطح 20‌درصد نیز اقدامی مغایر قوانین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نبوده و ایران به عنوان یک کشور عضو می‌تواند تا سطوح بسیار بالاتری نیز اقدام به غنی‌سازی کند. ما براساس قوانین ان‌پی‌تی و پذیرش شرایط آژانس، حق ساخت و راه‌اندازی رآکتور آب‌سنگین داشته‌ایم. درباره تاسیسات فردو نیز ایران هیچ اقدامی مغایر حقوق هسته‌ای خود انجام نداده است. پس آقای ظریف آمریکایی‌ها را از چه می‌ترساند؟ از حقوق هسته‌ای ایران؟ یعنی آقای ظریف این پیام را می‌دهد که شکست مذاکرات منجر به پیگیری حقوق هسته‌ای ایران خواهد شد؟ به عبارت دیگر آیا معنای توافق، توقف فعالیت‌های هسته‌ای ایران و عدم‌پیگیری حقوق هسته‌ای است؟ آیا براساس این الگوی آقای ظریف، مفهوم توافق، همان توقف حقوق هسته‌ای نیست؟

2- واقعیت این است که ما در موضوع هسته‌ای با آمریکایی‌ها هیچ منافع مشترکی نداریم. موضوع محل اختلاف حقوق قانونی ما است. آنها نمی‌خواهند ایران از حقوق هسته‌ای برخوردار باشد. وندی شرمن همین دیروز یعنی 2 روز بعد از پیام ویدئویی ظریف، صراحتا گفت آمریکا معتقد است ایران نیازی به غنی‌سازی صنعتی ندارد. این یعنی اینکه ایران باید سانتریفیوژهایش را به 4 هزار عدد یا کمتر از آن کاهش دهد. بنابراین موضوع محل اختلاف، حقوق هسته‌ای است. خب! سوال این است که وقتی طرف مقابل توافق را مشروط به چشمپوشی ایران از حقوق هسته‌ای خود می‌کند، طرف ایرانی چرا باید اصرار بر توافق کند یا طرف مقابل را از شکست مذاکرات بر حذر دارد؟! شاید گفته شود این رفتار طرف ایرانی برای ترساندن آمریکایی‌ها از تبعات شکست مذاکرات و طرح موضوع پیشرفت‌های شتابان برنامه هسته‌ای ایران است. این ادعا قابل قبول نیست چراکه دولت یازدهم با یک گارد منفعلانه وارد مذاکرات هسته‌ای شد. واقعیت این است که دولت یازدهم به‌گونه‌ای رفتار کرده که طرف آمریکایی «نیاز» ایران به مذاکره و توافق را برآورد کرده است. وقتی آمریکایی‌ها دائما می‌گویند تحریم‌ها ایران را پای میز مذاکره آورد، یعنی برآورد آنها از اثرگذاری تحریم است. آنها دوران انتخابات و وعده‌های کاندیداها بویژه آقای روحانی را رصد کرده‌اند. به همین دلیل ذهنیت و برآورد آمریکایی‌ها از ماهیت رفتار دولت یازدهم در مذاکرات شکل‌گرفته است و به این سادگی قابل تغییر نیست.

3- این شائبه وجود دارد که این رفتار آقای ظریف ناشی از طرح یک دغدغه حزبی و نه ملی است. آقای ظریف در همان مذاکرات معروف سعدآباد هم چنین دغدغه‌ای را با محمد البرادعی مطرح کرده است. او می‌خواست البرادعی را راضی کند تعریف و تفسیر مساعدی از «تعلیق» ارائه دهد و شرایط داخلی ایران و وضعیت رقبای انتخاباتی دولت خاتمی را در صورت شکست مذاکرات یادآوری می‌کرد. ظریف پس از وین 4 نیز بار دیگر 2005 را به آمریکایی‌ها یادآوری کرد و اکنون با فیلمی که منتشر کرده، بار دیگر و در آستانه مذاکرات نهایی این موضوع را تکرار کرده است. باید به ما منتقدان عملکرد سیاست خارجی دولت بویژه در موضوع هسته‌ای این حق را داد که معتقد باشیم با این اظهارنظر آقای ظریف که در آستانه مذاکرات طرف مقابل را از تکرار اتفاقات 1384 بر حذرداشته، او با یک گارد انتخاباتی وارد مذاکرات شده است. اینها رفتار شائبه‌برانگیز است. چرا وزیر امور خارجه مرتبا به گونه‌ای رفتار می‌کند که شائبه پیگیری منافع حزبی در حوزه مسائل ملی را مطرح می‌کند؟

و دست آخر اینکه آقای ظریف بهتر از همه می‌داند آنچه نظام جمهوری اسلامی طی سال‌های 1384 تا 1392 انجام داد، توانست جایگاه ایران را به مراتب چه در مسائل منطقه‌ای و جهانی و چه در همین موضوع هسته‌ای ارتقا دهد. آقای ظریف به خوبی تفاوت جایگاه چانه‌زنی ایران در مذاکرات سعدآباد، پاریس و بروکسل را با مذاکرات یک سال اخیر در وین و ژنو می‌داند. ظریف می‌داند آنچه ایران طی این 8 سال انجام داد تا چه اندازه می‌تواند خواسته‌های ایران برای پذیرش حقوق هسته‌ای خود به غرب را تحمیل کند. همان 8 سالی که آقای رئیس‌جمهور قسم جلاله یاد کرد دیگر هرگز تکرار نمی‌شود!

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«خانم پیلای و پیله حقوق بشری!»و به قلم حسام الدین برومند در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

جای کمترین تردیدی وجود ندارد که دورششم مذاکرات فشرده  ایران و 1+5 که این روزها در وین پیگیری       می شود و قرار است تا 29 تیرماه-20جولای- بطول بکشد از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چراکه این دور از مذاکرات می تواند منجر به توافق جامع بشود.البته در این مسیر موانع و مشکلاتی جدی وجوددارد و مهم ترین آن زیاده خواهی طرف غربی است . به شهادت تمامی مذاکرات قبلی ،علت اصلی عقیم ماندن یک توافق مورد رضایت همه طرفها، خواسته های غیرمنطقی از ایران بوده که در ترازوی مذاکرات ،نسبت" داده ها" و" ستانده ها" را کاملا بی معنا می کرد.این یادداشت در پی آن نیست که به واکاوی مذاکرات وین6 بپردازد و یا به ارزیابی نقاط اصلی اختلاف میان طرفین بنشیند.آنچه باعث شد این چند سطر قلمی شود، اظهارات تازه خانم ناوی پیلای است که عنوان پرطمطراق کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل را یدک می کشد. ایشان پنجشنبه گذشته و دقیقا دراولین روزمذاکرات رسمی ایران و 1+5 در دور ششم مذاکرات هسته ای، در اظهارنظری که از قضا در حاشیه اجلاسی در وین بوده است در جمع خبرنگاران، خواستار گنجاندن موضوع حقوق بشر کشورمان در مذاکرات وین6 شده است. هرچند این اظهارنظر پرسش برانگیز از سوی آقای عراقچی عضوارشد تیم مذاکره کننده کشورمان به صراحت رد شد ولی درباره سخنان خانم پیلای با توجه به سمت مهمی که در سازمان ملل به یدک می کشند گفتنی هایی هست:

1-در سالهای اخیر هرگاه موضوع هسته ای بالاگرفته و به بزنگاه خاصی نزدیک شده است؛ بلافاصله طرف غربی موضوع حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی را به پیش کشیده است. به عنوان مثال در همین شش، هفت ماه گذشته بارها آمریکایی ها تلاش کردند موضوع حقوق بشر-بخوانید پرونده سازی حقوق بشری- را در قامت پرونده هسته ای بر ضد ایران پمپاژ و برجسته نمایند. از همین روی؛جن ساکی سخنگوی وزارت خارجه امریکا ماه گذشته می‌گوید: «در کنار حل دیپلماتیک موضوع هسته‌ای ایران، به حقوق بشر نیز توجه داریم."پیش از این جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در نشست کمیته روابط خارجی مجلس سنا به صراحت اعلام می‌کند:" موضوع حقوق بشر ایران را نیز در کنار مساله هسته‌ای و اعمال تحریم‌های این کشور دنبال می‌کنیم." (سایت وزارت امور خارجه آمریکا – 20/1/93) 
قبل تر از این هم سخنان سوزان رایس، مشاور امنیت ملی امریکا در اولین کنفرانس سالانه حقوق بشر در شهر واشنگتن در 13 آذر ۱۳۹۲ (۴ دسامبر ۲۰۱۳) با عنوان «حقوق بشر؛ پیشبرد منافع و ارزش‌های آمریکا» هم قابل تامل است که به صراحت اعلام می کند:"پرونده بعدی که دولت امریکا قصد دارد به بهانه آن ایران را تحریم کند، حقوق بشر است." به وضوح روشن است که با کارگردانی آمریکا ، موضوع حقوق بشر به عنوان یک اهرم فشار به موازات پرونده هسته  ای کشورمان دنبال می شود. آیا غیر از این هست؟پاسخ پیچیده نیست،رصد آشکار رفتار حریف این واقعیت را بر ملا می سازد. جالب اینجاست که حتی در نقطه عطف مذاکرات هسته ای که منجر به توافق ژنو در سوم آذر ماه سال گذشته شد، بلافاصله نهادهای حقوق بشری که تحت نفوذ امریکا هستند به صحنه آمدند و از جمله سازمان عفو بین‌الملل که معمولا موضوعات حقوق بشری بر ضد کشورمان را در دستور کار دارد، چهارم آذر و تنها یک روز پس از توافق ژنو در بیانیه‌ای اعلام موضع کرد : "حال که ایران و ۵+۱ به توافق رسیده‌اند دیگر نباید در توجه به حقوق بشر ایران تاخیر کرد."بنابراین؛ سخنان خانم پیلای چیز تازه ای نیست جز تکرار مو به موی سخنان و مقامات آمریکایی که بارها در ماههای گذشته به زبان آوردند.با این حساب ایشان یک مقام حقوقی عالیرتبه در سازمان ملل است که باید بی طرف باشد یا ماموریتی در راستای دیپلماسی آمریکا بر عهده دارد؟!

 
2-سخنان خانم پیلای به لحاظ حقوقی یک معنای واضح دارد و آن عبارت است از اینکه ایشان آنهم در مقام کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل وقتی خواستار گنجاندن مقوله حقوق بشر در مذاکرات هسته ای می شود؛ می خواهد موضوعات و شروط غیرهسته ای را در مذاکرات هسته ای بر ایران تحمیل نماید.خب؛ همین مسئله خلاف مبانی و موازین حقوقی و بین المللی هست.به عبارت دیگر؛ سخنان خانم پیلای آنقدرناشیانه است که ازپیله به اصطلاح حقوق بشری که بر دور خود کشیده بود به راحتی بیرون می آید و حتی شتابزده ظواهرکار را هم نتوانسته رعایت نماید

3-این نکته گفتنی است که تمرکز و اصرار حریف بر مقوله حقوق بشربه موازات پرونده هسته ای علاوه براهرم فشار بر ایران اسلامی، یک معنای دیگری دارد و آن ناکامی طرف غربی در موضوع هسته ای است.دردوازده سال گذشته ،حریف تمام پتانسیل خود را به صحنه آورده و از همه توان خود با لطایف الحیل و دسیسه ها و کارشکنی ها کمک گرفته تا مانع ایران هسته ای بشود ولی طرفی نبسته و امروز ایران هسته ای یک واقعیت غیرقابل انکار است . به تعبیر مقاله خواندنی سوزان مالونی که برای بروکینگزنوشته است؛ "جمهوری اسلامی همواره نشان داده که ظرفیت مقابله با مشکلات را برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود دارد." همچنین به قول؛ جیمز جفری در اندیشکده واشینگتن، "آمریکا قادر به متوقف کردن ایران و تغییر اهداف ایران نیست."

4- وبالاخره باید گفت اگر هم به فرض محال- فرض محال که محال نیست- موضوع حقوق بشر در مذکرات هسته ای گنجانده می شد؛ بازهم طرف غربی ناکام بود، چرا؟ چون مدتهاست که ژست حقوق بشری امثال خانم پیلای یا احمد شهید رنگ باخته است و مشخص شده که رفتار و گفتار آنها در قاموس اغراض سیاسی امریکا خلاصه می شود و سنخیتی با حقوق بشر به معنای واقعی آن ندارد، همچنانکه این مدعیان حقوق بشر و اربابان آنها اکنون در قصه تلخ جنایت های گروه تروریستی داعش، سکوت و رسوایی ننگینی را برگزیده اند.

مطلبی که روزنامه رسالت در ستون سرمقاله روزنامه خود با عنوان«فساد سیستمی!»به قلم سید مسعود علوی به چاپ رساند به شرح زیر است:


معاون اول رئیس جمهور، چندی پیش در گردهمایی ملی اصناف گفته بود؛ - «فساد در کشور، سیستمی شده است. باید به طور سیستمی با آن مبارزه کرد.» - «به مردم نگفته ایم در سال های 89 و 90 بیش از بیست میلیارد دلار از پول های کشور برای مداخله در بازار اختصاص داده شد تا قیمت ارز را پایین آورند. افرادی با دلار 1226 تومانی کالا وارد کرده و آن را با قیمت آزاد عرضه کردند.» (1)در این خصوص، مطالبی را به عنوان نقد مشفقانه عرضه می داریم؛

1- فساد در کشور، سیستمی شده یعنی چه؟ آیا سیستم فاسد شده یا فساد در داخل سیستم نفوذ کرده است؟ مبارزه سیستمی با فساد چگونه است؟ آیا دولت پرونده ای را از یک مفسده اقتصادی به قوه قضائیه داده و رسیدگی نشده است؟ آیا حسابرسان سازمان حسابرسی بر اساس وظیفه خود وفق ماده 151 قانون تجارت، گزارش تخلفی از بنگاه های اقتصادی دولتی و یا غیر دولتی به دستگاه قضائی داده اند که رسیدگی نشده است؟آقای جهانگیری می گوید ما همکاری هایی با قوه قضائیه داریم. شناسایی بابک زنجانی و معرفی او به دستگاه قضائی را نمونه این همکاری برمی شمارد. (2)دولت یازدهم در تاریخ دوازدهم مرداد 92 مستقر شده است. پرونده بابک زنجانی با چهار ماه کار فشرده در یک دستگاه نظارتی قضائی در تاریخ بیست و دوم تیر 92 نهایی شده و به حکم بدوی رسیده است. چگونه آقای جهانگیری مدعی شناسایی بابک زنجانی از سوی دولت و معرفی به دستگاه قضائی است؟!اخیراً احمد توکلی، عضو شورای پول و اعتبار و نماینده مجلس، از یک رانت 650 میلیون یورویی در دولت یازدهم پرده برداشت و مستندات آن را هم به دولت داد. اگر در دولت اراده ای برای برخورد با فساد به طور سیستمی وجود داشت، باید تا کنون این پرونده جمع می شد. چرا این اتفاق نیفتاد و هر روز شاهد نامه پراکنی و گزارش به ملت از سوی این نماینده هستیم؟

2- آقای جهانگیری می گوید: «به مردم نگفته ایم در سال های 89 و 90...» اکنون دولت یازدهم، سر کار است. آقای جهانگیری هم معاون اول است. اگر در سال های 89 و 90 بیست میلیارد دلار برای پایین نگه داشتن قیمت ارز اختصاص داده شده تا قیمت های ارز پایین بیایید، جرم است؟ این را چرا باید به مردم بگویند؟ چرا خودشان به عنوان مدعی، در دستگاه قضائی مطرح نمی کنند؟تمام دولت ها برای کنترل ارز، سیاست هایی داشته اند. دولت کنونی دست از بازار ارز بردارد، معلوم شود قیمت ارز چه قدر است؟ پس دولت برای کنترل ارز ممکن است هزینه کند. اگر این هزینه کردن، جرم است، باید همین دولت پاسخگو باشد.اما اگر عده ای ارز 1226 تومانی گرفته اند و کالا وارد کرده و آن را به قیمت آزاد فروخته اند، اینها چه کسانی هستند؟ فهرست نام آنها اگر در دست آقای جهانگیری است باید به همراه یک شکایتنامه به دستگاه قضائی تسلیم شود، نه اینکه آقای جهانگیری با افتخار بگوید؛ «به مردم نگفته ایم...» و یک منت هم سر مردم بگذارد! کسی که کالایی را با ارز 1226 تومانی وارد کرده و آن کالا را به نرخ آزاد فروخته، مجرم است و به مردم و نظام، خیانت کرده است. چرا باید آقای جهانگیری، نام او را بداند و افشا نکند و به دستگاه قضائی برای تعقیب، ندهد؟اطلاعات مربوط به این افراد، همگی در بانک مرکزی، وزارت صنعت و معدن، وزارت اقتصاد و دارایی و همچنین در گمرکات وجود دارد. اکنون نباید آقای جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور، بر یک جرم مشهود که اسنادش نیز دست اوست، سرپوش بگذارد. آیا این خود، یک جرم نیست؟

3- خداوکیلی در کشور با فساد مبارزه می شود و سر عده ای مفسد هم بالای دار رفته است. واقع امر این است که نه فساد سیستمی در کشور وجود دارد و نه سیستم، فاسد است. بلکه گاهی اراده برخورد با فساد، مورد غفلت قرار می گیرد یا از فساد به عنوان یک دکان سیاسی برای فروش کالاهای سیاسی استفاده می شود.اکنون پرونده هایی وجود دارد مثل کرسنت، استات اویل و... که سال هاست مفتوح هستند و ریشه آن هم به دولت های قبل از نهم و دهم برمی گردد. آقای جهانگیری که عزم خود را برای مبارزه با فساد، جزم کرده، ببیند موانع رسیدگی به این پرونده ها چیست؟ از این دست پرونده ها انگشت شمارند، فقط به یک اراده قوی در دولت برای مبارزه با فساد، نیازمند است.دستگاه قضائی هم کارنامه برخورد با فساد را حد اقل در رکورد محاکمه مفسدین پرونده سه هزار میلیاردی و پرونده فاضل خداداد و... نشان داده است. دولت اگر کمک کند و بخواهد وظایف قانونی خود در برخورد با فساد را عملیاتی کند، هیچ هزینه ای ندارد. به شرطی که نگاه سیاسی به موضوع فساد اقتصادی نداشته باشد. فساد، فساد است. از هر که صادر شود، قبیح است و باید وفق قانون، با آن برخورد شود.
پی نوشت ها:
1 و 2- جهان اقتصاد، دوشنبه دوم تیر ماه 93

علیرضا رضاخواه مطلبی را با عنوان«واگرایی عربی در خلیج فارس»به ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

شکاف در شورای همکاری خلیج فارس علنی شده است. شورایی که عربستان خود را آقای سایر کشورهای عضو در آن می داند اندک اندک می رود تا کارآیی سیاسی خود را از دست داده و البته در آستانه فروپاشی عملی هم قرار گیرد. این در حالی است که سعودی ها هنوز در رویای تبدیل شورای همکاری خلیج فارس به یک اتحادیه منطقه ای برای مقابله با موج تغییرات در خاورمیانه هستند. صحبت از اخراج قطر از شورای همکاری خلیج فارس و فروپاشی این بلوک منطقه ای است. عربستان، امارات و بحرین همزمان در اقدامی اعتراض آمیز سفرای خود را از دوحه پایتخت قطر فراخوانده اند. "بلال ساب" تحلیلگر اندیشکده آمریکایی 'شورای آتلانتیک' در این رابطه می نویسد: اتحاد شرکای آمریکا در خلیج فارس به سرعت رو به پایان است و اهمیتی ندارد که عربستان در این راستا چقدر فشار وارد کند. بی جهت نیست که پادشاه اردن از واشنگتن برای میانجی گری میان دوحه و ریاض کمک خواسته است. سه کشور فوق دلیل این حرکت انتحاری خود در برخورد با یک عضو دیگر شورای همکاری را عدم پایبندی دوحه به توافقنامه ای که در نوامبر 2013 به امضای اعضا رسید ، اعلام کرده اند. معترضان به سیاست های منطقه ای دوحه اعتقاد دارند که با وجود اینکه این توافقنامه به امضای تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر رسیده است اما با گذشت بیش از سه ماه از امضای آن ، قطر هیچ اقدام لازمی برای اجرایی کردن آن اتخاذ نکرده است. از سوی دیگر کویت و سلطان نشین عمان تاکنون بیانیه ای درباره اقدام عربستان سعودی،امارات و بحرین در فرا خوانی سفیران خود از دوحه صادر نکرده اند. ظاهرا سکوت کویت بخشی از نقشه تحرکات برای حل مشکل است.
 
شکافی تازه و اختلافاتی کهنه

تحلیلگران معتقدند اگر چه شکاف تازه بی سابقه است، اما اختلاف بین کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هرگز تازگی ندارد. شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ با هدف مقابله با نفوذ و آنچه تهدید استراتژیک جمهوری اسلامی ایران خوانده می شود، تشکیل شد. جز این هدف، این ۶ کشور که بیش از یک سوم از ذخیره نفتی جهان را در خود دارند، از همان آغاز دچار اختلاف بودند، از جمله اختلافات مرزی که هنوز حل نشده است. با این حال، هیچ گاه اختلافات تا این حد جدی نشده بود که سه کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس یک جا سفیران خود را از یک کشور عضو دیگر در اعتراض به سیاست خارجی آن فرا خوانند. عبدالباری عطوان می نویسد: بحران اخیر این شورا را به سه اردوگاه تقسیم کرده است که اردوگاه اول شامل عربستان سعودی، امارات و بحرین است که قوی تر و ثروتمندتر از اردوگاه دوم است که قطر به تنهایی در آن قرار گرفته است. در طرف سوم نیز دو کشور بی طرف قرار دارد، کشور اول عمان است که تصمیم گرفته حضور خود در شورای همکاری را کم کند و به  تدریج از آن دور شود و به همین علت با واحد پولی واحد در کشورهای خلیج‌فارس مخالفت کرده و طرح اتحادیه مطرح شده از سوی سعودی ها را نیز رد کرده و روابط قوی خود با ایران را حفظ کرده است. کشور دیگر کویت است که ترجیح داده در بحران کنونی از هیچ طرفی جانبداری نکند تا بتواند نقش میانجی را ایفا کرده و اختلافات موجود در شورا را کاهش دهد، به ویژه اینکه نشست سران عربی در 24 مارس جاری [4 فروردین 1393] در این کشور برگزار خواهد شد و کویت به دنبال ارائه موضع واحد از سوی کشورهای خلیج فارس است. اما چه عاملی باعث شده است تا شکاف میان امیر نشین های حاشیه خلیج فارس این گونه نمایان شود؟

 

عربستان و مثلث قدرت قطر

ظاهرا پخش سخنرانی تند «یوسف القرضاوی»، پدر معنوی اخوان المسلمین از تلویزیون دولتی قطر به ویژه سخنان وی علیه حاکمان امارات عامل اصلی بایکوت دوحه از سوی عربستان، امارات و بحرین است، اما ریشه این اختلافات عمیق تر از این سخنان یک مفتی مصری است. قطری ها سال هاست که تلاش می کنند در دوران گذار کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از جوامع قبیله ای به سمت موجودیت های مدرن و امروزی جایگاه عربستان در رهبری بلوک عربی خاورمیانه را از آن خود کنند، آنها هم چون رقیب سعودی شان بر وهابیت و سلفی گری تاکید دارند اما با تفسیری متفاوت. تفاوتی اندک اما آنقدر مهم که بتواند حیات فرزندان سعود را به چالش بکشد. بیداری اسلامی و موج اعتراضات مردمی در کشورهای عربی باعث شد تا در 3 سال گذشته اختلاف میان دوحه و ریاض بیش از پیش نمایان شود. ثروت هنگفت ، شبکه تلویزیونی الجزیره و رابطه نزدیک با رهبران اخوان المسلمین مثلث قدرت قطر در جریان تحولات عربی بوده است. بیش فعالی سیاسی دوحه در این سالها باعث شد تا آل ثانی و آل سعود به دفعات در شرایط تضاد منافع با یکدیگر رو در رو شوند.

 

رقابت از کابل تا قاهره

قطر حامی اصلی اخوان المسلمین در مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه به حساب می آید. وقتی اخوان المسلمین مصر در قدرت بودند، بزرگترین کمک کننده مالی وسیاسی دولت آنها بود. دوحه کودتای نظامی در قاهره را محکوم می کند و همچنان از هواداران مرسی و اخوان المسلمین حمایت می کند. این در حالی است که عربستان حامی نظامیان مصری بوده و جماعت اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی می داند. قطر همچنین متهم است که در سوریه از گروه های تندروی پرنفوذ در صحنه، مانند جبهه نصرت که مرتبط با القاعده است، حمایت می کند. این گروه رقیب ارتش آزاد سوریه مورد حمایت عربستان سعودی است. گفته می‌شود اخوان المسلمین سوریه، منظم ترین گروه سیاسی این کشور، هم از حمایت قطر برخوردار است. در برخی رسانه های سعودی حتی این اتهام هم مطرح است که قطر، از حوثی ها در یمن حمایت می کند، آنهایی که بین سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ با نیروهای سعودی در مرزهای جنوبی این کشور با یمن جنگیدند و در حال حاضر با قبیله حاشد و سلفی های متحد آنها در شمال یمن می جنگند. همچنین آل خلیفه متهم است که از جماعت اخوان در خاک عربستان نیز حمایت مالی و معنوی می کند. پیش از بهار عرب، قطر نقش مهمی در سال ۲۰۰۸ در پایان دادن به ۱۸ ماه اختلافات سیاسی در لبنان ایفا کرد. حمد بن خلیفه، امیر وقت قطر، رهبران سیاسی لبنانی را برای گفت وگو به دوحه دعوت کرد و سرانجام "توافقنامه دوحه" را امضا کردند که به موجب آن میشل سلیمان فرمانده وقت ارتش، رئیس جمهور این کشور شد. در آن زمان هم ریاض و دوحه برای کسب نفوذ در لبنان با هم رقابت داشتند. عربستان از ائتلاف ۱۴ مارس به رهبری سعد حریری حمایت می کرد و قطر در کنار ائتلاف ۸ مارس ایستاده بود. سال گذشته میلادی، قطر به طالبان افغانستان اجازه داد که در دوحه، دفتر باز کنند تا زمینه گفت وگو ها برای دستیابی به صلح درافغانستان، فراهم شود. اگرچه پس از اعتراض شدید دولت افغانستان به افتتاح این دفتر زیر نام "امارت اسلامی افغانستان"، بسته شد. اما گزارش شده که شماری از رهبران طالبان هنوز در قطر زندگی می کنند.

شیخ حمد آل ثانی که قدرت را در تابستان گذشته به فرزندش واگذار کرد، در دو دهه گذشته خود را به قهرمان مقابله با سیاست های عربستان در منطقه تبدیل کرد. با این حال امروز عربستان دیگر نمی خواهد شاهد قطری متمرد باشد و تصمیم گرفته است به نوعی این کشور را تحت فشار سیاسی قابل توجهی قرار دهد. عربستان می خواهد با فشار بر امیر جوان قطر او را به انفصال از سیاست های پدرش وادار کند. اقدامی که همزمان می تواند به فروپاشی شورای همکاری خلیج فارس منتهی شود . حال باید دید که میانجی گری کویتی ها قطار خارج شده از ریل شورای همکاری را به جایگاه اولش باز می گرداند یا واگرایی عربی در خلیج فارس ادامه خواهد یافت.

روزنامه دنیای اقتصاد ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«بازبینی عوامل رکود»نوشته شده توسط دکتر پویا جبل عاملی اختصاص داد:

برای داشتن استراتژی مناسب خروج از رکود، ابتدا باید بپرسیم که عوامل ایجاد‌کننده رکود چه بوده است؟ هر تدبیری برای خروج از رکود باید پاسخ‌دهنده بخشی از آن عوامل باشد. به‌عبارت دیگر پایه‌ریزی یک استراتژی مناسب مبتنی بر درک علل ایجاد‌کننده شرایط است. اگرچه این گزاره ساده و منطقی است، اما به‌نظر می‌رسد که برخی از صاحب‌نظران فارغ از ریشه‌های ایجاد‌کننده رکود، معتقدند راه‌حل خروج از رکود نیازمند کنش‌های معین و مشخصی است، حال علل رکود هر چه که می‌خواهد باشد. بدتر آنکه این افراد بسته سیاستی خود را با گرته‌برداری محض از رکود‌ اقتصاد‌های توسعه یافته اخذ می‌کنند و بر این نظرند که مثلا اگر کشور‌های پیشرفته توانستند از رکود 2009-2008 با این سیاست‌ها خارج شوند، ما نیز می‌توانیم.

بسته سیاستی که کاملا مبتنی‌بر رویکرد‌های انبساطی در بودجه و به‌خصوص سیاست‌های پولی است. اما به یقین این راه به ناکجا آباد است!
پرسش این است که چند درصد مشکل رکود کنونی وابسته به بخش تقاضا است که حال ما می‌خواهیم با سیاست‌های طرف تقاضا از آن خارج شویم؟ هر چند کاهش مصرف واقعی و سرمایه‌گذاری بخش خصوصی از عوامل طرف تقاضا هستند که در رکود فعلی تاثیر داشته‌اند، اما واقعیت آن است که این عوامل، خود تشدید‌کننده رکود و خود نیز معلول رکود بوده‌اند. در واقع رکودی که به‌واسطه مشکلات ساختاری از تشدید وابستگی بودجه به نفت و اقتصاد به واردات و مداخلات پی‌در‌پی دولت در فرآیند قیمت‌گذاری بازار سرمایه تا کالاهای نهایی بستر مناسبی برایش فراهم شده بود، با تحریم‌های سخت بین‌المللی در حوزه نفت و مبادلات پولی، در سال 1391 کاملا بروز یافت و این رکود آن قدر دامنه‌دار بود که بر متغیر‌های مصرف و سرمایه‌گذاری اثر گذاشت و کاهش اینها خود بر شدت رکود افزود. 

بنابراین عوامل طرف عرضه هستند که علت‌العلل رکود فعلی هستند و تا این عوامل اصلاح نشوند، ایجاد روند بهبود اقتصادی مناسب و مداوم، با سیاست‌های انبساطی طرف تقاضا، خیالی بس هولناک و خوابی پریشان برای اقتصاد ایران خواهد بود. جنس رکود در کشور ما از جنس رکود اقتصاد بین‌المللی در هزاره سوم نیست. عواملش آن نیست و راه‌حلش هم آن نخواهد بود. البته این به معنای آن نیست که بگوییم دولت کاری انجام ندهد، اتفاقا دولت کاری بس دشوارتر از سیاست‌های انبساطی دارد. کاهش ریسک‌های مختلف اقتصادی – سیاسی، اصلاح و تعدیل قوانین ناظر بر فضای کسب‌و‌کار از مالیات گرفته تا تولید و سرمایه‌گذاری، جذب سرمایه‌گذاری خارجی، چابک کردن نهاد‌های دولتی، خروج از فرآیند قیمت‌گذاری در بازار‌های مختلف از بازار انرژی تا سرمایه و کالاهای ضروری، اصلاح بازار نیروی کار و ... هر کدام بار سنگینی برای دولت است که اگر هر کدام محقق شود روند بهبود اقتصادی قوی‌تر خواهد شد. در عین حال، سیاست‌های غیر ارتدکس طرف تقاضا همچون مشوق‌هایی برای افزایش صادرات می‌تواند در تسریع خروج از رکود کمک کند. غیر از این، سیاست‌های انبساطی نه تنها دردی را دوا نمی‌کند، بلکه می‌تواند دستاوردهای تورمی دولت آقای روحانی را هم دچار مخاطرات جدی کند.   

«در چیستی و چرایی پدیده داعش؟»عنوانی است که به مطلبی نوشته شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار و به قلم محمد علی وکیلی اختصاص یافت:

در عصرجهانی سازی، چیستی پدیده ها پُر راز و چرایی آنها پُر رمز می باشند. تحلیل پدیده ها به دلیل تاثیرپذیری چند لایه و متکثر با مشکل روبروست. ابتدا باید دانست که جهانی شدن، بر خلاف تصور اولیه و در نقطه مقابل دیدگاه کسانی چون فوکویاما، به تقویت و گسترش گروهها و فرهنگ های خاص منتهی شده است. این اتفاق نتیجه چند مسئله بنیادی است: 

1-جهانی شدن موجب افول حاکمیت و توانایی دولتهاست. 
2-نهادهای موعظه گر، فراملی و فراملیتی را قادر ساخته است پیام هایش را جهانی ساخته و مخاطبان جهانی بیابند.
3- تسهیل روابط فراملی امکان پیشبرد خواسته های جنبش ها و گروههای تروریستی را فراهم آورده و امکان سرکوب سریع آنها توسط دولتها را دشوار ساخته است.(به عنوان مثال زاپاتیستها توانستند با استفاده از این روابط، خود را جهانی سازند.) 

4-ناتوانی دولتهای ملی در انجام تکالیف قانونی، زمینه رشد و تقویت گروههای تروریستی را در بستر تکنولوژیهای ارتباطی جهانی تشدید می کند. جهانی شدن با نفوذپذیری مرزها و کاهش اقتدار دولت، فرصتی مناسب برای هویت سازی های رادیکال و مذهبی فراهم آورده است. 

5- فرآیند جهانی شدن با توسعه امکانات ارتباطی و شبکه های اطلاع رسانی باعث شده است تا گروههای فراملی و به خصوص گروههای تروریستی با داشتن تریبون های مختلف رسانه ای از قبیل تویتیر، فیس بوک، اینترنت و... جایگاه برتری نسبت به دولت ها در فرهنگ سازی و حتی ایجاد شکاف در دیوار فرهنگ ملی پیدا کنند.
 
هرچند نبود رابطه دیپلماتیک رسمی بین ایران و امریکا به رد و بدل این پیام ها در رسانه ها دامن می زند اما روی دیگر سکه در این یادداشت های ژورنالیستی همراه سازی افکار عمومی است. بعلاوه، ازآنجایی که هر دوطرف مذاکره کننده سعی دارند گناه به توافق نرسیدن را پیش از شروع مذاکرات به گردن دیگری بیاندازند این چانه زنی رسانه ای اهمیت ویژه ای می یابد. بنابراین هرآنکه در اقناع افکار عمومی موفق تر باشد؛ ابتکار عمل بیشتری در نگارش و انتشار متن توافق نهایی پرونده هسته ای ایران دارد. این توجه به افکار عمومی به این خاطر اهمیت دارد که سیاستمداران جهانی پیش از اینکه خود را به وظایف سیاسی متعهد بدانند؛ درآئینه ی افکار عمومی که رسانه ها برآیند و زمینه ارتباطات با آن هستند؛ خود را می سنجند.از این رو شخصی چون جان کری که مسئولیتی جهانی در سیاست خارجی آمریکا دارد پیش از رفتن به وین سخنان خود را برای مخاطبانی که با نوع نگاه و تصمیم خود، او را در تنگنای تنظیم متن توافق نهایی قرار می دهند،عر ضه می کند. هرچند که اقبال او به عنوان وزیر امور خارجه امریکا برای همراه سازی افکار عمومی جهان در مسیر مذاکره با ایران بیشتر است اما ظریف هم مقابله به مثل می کند. او با این کار ابتدا خود را هم وزن کری معرفی کرده و سپس عرصه را بر یکه تازی رسانه ای این دیپلمات برجسته تنگ می کند.

اما بعد از آن ظریف ابتکار عمل بازی را با انتشار یک ویدئو در فضای مجازی در دست می گیرد و توپ را به زمین طرف مقابل می اندازد.فضای دوستانه و لحن محکم ظریف دراین پیام خود به عنوان یک پیام چند جانبه است.لحن محکم او به عنوان وزیر امور خارجه کشورمان از یک سو پاسخی به منتقدان داخلی است. ظریف با ادبیات خاصی از استحکام و پیشرفت ایران در برابر مشکلات سخن می گوید و به این طریق افراطیان داخلی را که او را متهم به امتیاز دهی می کنند؛ پس می زند. از سوی دیگر او در این پیام ویدئویی با کل مردم جهان صحبت می کند و از دشواری های ملت ایران بخاطر یک بحران غیرضرور از موضع بالا سخن می گوید. ظریف با این کار قصد دارد امریکا و متحدانش را در تنگنای افکار عمومی برای نرمش در پای میز مذاکرات بگذارد. او که این پیام را برآمده از خواست ملت ایران معرفی می کند با این کار همه توان یک پیام رسانه ای را( ظاهر و محتوا) بکار گرفته است تا مردم دنیا پیش از شروع وین 6 نظر مثبتی به جدیت ایران در مذاکرات داشته باشند. از این رو می توان گفت که حالا جان کری، کاترین اشتون و سایر متحدانشان در مظان اتهام عامل به توافق نرسیدن هستند. ظریف تا این جا کار خود را انجام داده است.

هرچند دستور العمل ها و خط قرمزهای ویژه دو طرف کار را در وین برای ظریف و همکارانش سخت می کند اما او تا این جا توانسته با ظرافت های دیپلماتیک یک قدم در مذاکره از همتایان غربی خود جلو باشد و آن ها را تحت فشاربگذارد.حالا اگر حتی به توافق هم نرسند او پیروزی خود را که همان جلب نظر افکار عمومیست به دست آورده است. از طرفی حزب دموکرات آمریکا که به سرعت به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک می شود به پیروزی اوباما و جان کری در بحران ها و چالش های بین المللی چشم دوخته است؛ از این رو مسئولیت آنها در پرونده هسته ای ایران سنگین می شود و اگر عامل شکست مذاکرات شناخته شوند، تبعات سنگینی برایشان خواهد داشت. بنابراین ظریف اقبال عمومی را که پیش از این در ایران کسب کرده بود این بار توانسته در جوامع جهانی کسب کند و مذاکرات را نه از طریق بده بستان های سیاسی پشت درهای بسته، بلکه از طریق فشار افکار عمومی به دولت اوباما پیش ببرد. اما آنچه که بعد از این مهم به نظر می رسد برنامه ریزی دستگاه دیپلماسی ایران برای بهره گیری از این فرصت ایجاد شده در عرصه بین الملل است.اگر توافق نهایی در وین6 به دست آید اقبال عمومی دنیا به سیاست خارجه جمهوری اسلامی وضعیت بهتری خواهد یافت. از این رو مهم است که وزارت خارجه برنامه ای بلند مدت پیش روی دیپلمات های جوان و کارآزموده بگذارد تا بتوانند در جهت منافع ایران گام بردارند. 


و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«نون والقلم»نوشته شده توسط احسان کیانی اختصاص یافته است:

«قسم به قلم و آن‌چه می‌نگارد» چهاردهم تیرماه را روز قلم نام نهاده‌اند. از آن رو که در ایران باستان، این روز، روز نوشتن نام داشته است. قلم، جاودانه‌ترین ابزار انتقال دانش و آگاهی در طول تاریخ است. در تاریخ هزاران ساله ایران نیز، از منشور حقوق کوروش و سنگ‌نوشته‌های داریوش در نقش رستم در ایران باستان تا آثار دانشمندان بزرگ مسلمان ایران مانند ابن‌سینا، ابوریحان، رازی و یا شاعران سترگی چون فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ، می‌توان سیر نگارش و تحوّل در تاریخ قلم را مشاهده کرد. روزنامه‌نگاری در تاریخ معاصر ایران نیز به عنوان سبک تازه‌ای در نگارش، با انتشار روزنامه وقایع اتّفاقیه به مدیریت امیرکبیر آغاز و با رونق مطبوعات مختلف در دوره مشروطه تداوم یافت. امّا در طول تاریخ روزنامه‌نگاری، متأسفانه حاکمیّت و مطبوعات ، کمتر توانستند به رابطه پایدار و قابل اعتمادی نسبت به یکدیگر دست یابند. هر گاه مطبوعات از نعمت آزادی بیان برخوردار شدند، با افراط و تندروی در نقد حکومت، موجبات انسداد فضای ژورنالیسم سیاسی و محدودیت‌های فراوان بر سر روزنامه‌نگاران را به وجود آوردند. آزادی دوره مشروطه به استبداد صغیر؛ آزادی نهضت نفت به کودتای 28 مرداد و بهار اصلاحات به توقیف‌های گسترده مطبوعات انجامید. آن‌چه مشهود است آن‌که نه نهادها و ارگان‌های اجرایی و نظارتی، استقلال مطبوعات منتقد را به طور کامل پذیرفتند و نه اهالی مطبوعات توانستند خطوط قرمز حاکمیّت را دریابند. به همین سبب همچنان در گردونه دوگانه آزادی و امنیت سرگردانیم. تندروی برخی مطبوعات در دوره اصلاحات، موجب بی‌اعتمادی مسوولان امر به مطبوعات مستقل گردید و این بی‌اعتمادی همچنان بر سر این رابطه سایه گسترده است.

 در دوره اصولگرایی نیز، کم‌تحمّلی دولت نهم در برابر منتقدان و سپس بحرانی شدن فضای سیاسی ایران در دولت دهم، موجب شد روزنامه‌های مستقل همچون برگ خزان، یکایک پرپر شوند. با استقرار دولت یازدهم امید آن می‌رفت که با رایزنی و گفت‌وگو میان اصحاب مطبوعات و متولیّان امر بتوان بسیاری از محدودیت‌های گذشته را رفع کرد امّا سعه صدر در برابر مطبوعات، افزایش نیافت؛ این در حالی است که با وجود استعدادهای فراوان در روزنامه‌نگاران جوان ایران، اغلب آن‌ها نه‌تنها از وضعیّت معیشتی مناسبی برخوردار نیستند بلکه مهم‌تر از آن از امنیت حرفه‌ای نیز بهره چندانی ندارند.

گاهی روزنامه نگاران در نشریه ای کار می کنند که اطمینانی به انتشار روزنامه در فردای سپهر مطبوعات ایران ندارند. عمر برخی روزنامه‌ها در اروپا و آمریکا به بیش از پنجاه سال می‌رسد ولی در ایران، متوسط عمر یک روزنامه مستقل، کمتر از پنج سال است، آن‌چنان که برای یک‌ساله شدن روزنامه‌ای جشن تولّد می‌گیرند!بی‌شک این مساله‌ای حل‌ناشدنی نیست. راه حل، گفت‌وگو درباره نیازهای متقابل مطبوعات و حاکمیّت و به رسمیت شناختن آن‌ها است. هیچ دولتی اجازه نمی‌دهد ( و نباید اجازه دهد) منافع و مقدّسات ملّی و مذهبی‌اش بازیچه قلم‌ورزی‌های ناپخته و کم‌تجربه گردد. تعیین و شفاف نمودن خطوط قرمز از سوی مسوولان نظارتی و تقنینی که می‌تواند در قالب اصلاح قانون مطبوعات رخ دهد، گامی مهم در این راستا است. همچنین می‌بایست امنیت حرفه‌ای روزنامه‌نگاران به گونه‌ای تضمین شود که به خاطر اشتباه یک نفر، یک روزنامه تعطیل و مجموعه‌ای بیکار و سرگردان نشوند. خزان مطبوعات به نفع هیچ‌کس نیست. آنان که گمان می‌برند با محدود کردن روزنامه‌های مستقل، می‌توانند از عقاید و آرمان‌های خود بهتر صیانت کنند، سخت در اشتباهند. محدودیت در مطبوعات که به راحتی قابل نظارت و پیگیری هستند، موجب روی‌ آوردن بیشتر جوانان به سوی فضای مجازی خواهد شد که نه‌تنها قابل نظارت دقیق نیستند بلکه مسئولیت‌پذیری بسیار ناچیزی دارند و نمی‌توان به راحتی نویسندگان مطالبش را بازخواست نمود. برادران! ما روزنامه‌نگاران، فرزندان همین سرزمینیم. مسلمان و معتقد به مقدّسات این آب و خاکیم و به آرمان‌های انقلاب بزرگی که چشمان جهان را خیره نمود، وفاداریم. به ما و به قلم ما اعتماد کنید که خداوند بدان قسم یاد نموده است.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات