تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۷  ، 
کد خبر : ۲۶۷۷۵۹

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های یکشنبه 15 تیر


در ابتدا مطلبی را با عنوان«دولت مراقب SD LUREها باشد»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان و به قلم محمد ایمانی میخوانید:

جسارت به برخی دلارام‌های امروز نباشد. هنگامی که ارتش دشمن به خاک پاکمان پنجه انداخت و از عوام و خواص، خون خونمان را می‌خورد، سیاستمداری پرادعا با ژست دل‌آرامی ‌گفت «نگران نباشید! زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم و مثل کوروش و داریوش عمل می‌کنیم.» بعدها البته معلوم شد او با اسم رمز SD LURE با لانه جاسوسی آمریکا در ارتباط بوده است. اما آن سرزمینی که در اثر بی‌کفایتی و ولنگاری و خیانت برخی سیاستمداران ظرف چند هفته به اشغال دشمن رفت، با جان‌فشانی بهترین فرزندان ملت و با زحمتی 8 ساله بازپس گرفته شد؛ هرچند که جناب دلارام چند ماه پس از آن نبوغ استراتژیک، با گریم و آرایشی نه چندان دل‌آرا از کشور گریخت و در پاریس اقامت گزید. البته همه آنها که نگرانی‌های واقعی را انکار و دعوت به دلارامی می‌کنند، مامور نیستند و چه بسا دچار بدفهمی یا تن‌آسانی‌اند. اما در اصل ماجرا- که لالایی خواندن و خواب کردن افکار عمومی به هنگام بیدارباش دشمن است- و آثار شوم آن تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

تصور کنید ما و شما و دست‌چینی از مسئولان و سیاستمداران و اصحاب رسانه و تریبون را از حجاب تاریخ و فاصله امروز و دیروز عبور می‌دادند و می‌بردند به شهر کوفه پایتخت حکومت اسلامی، آنجا که علی بن ابیطالب علیه‌السلام به خطبه ایستاده است. به راستی از شنیدن نگرانی‌ها و دلواپسی‌های شجاع‌ترین و دل‌آرام‌ترین مرد تاریخ چه حالی می‌شدیم؟! غیرت ما به جوش می‌آمد؟ لبیک می‌گفتیم و عازم می‌شدیم؟ یا ترش می‌کردیم و می‌گفتیم یا علی! چرا مدام دشمن- دشمن می‌کنی و آرامش و خاطر خوش ما را به هم می‌زنی؟ گوش بخوابانید و دل بسپارید! کلمات، تازه تازه است. «جهاد لباس تقوا، زره استوار الهی و سپر محکم اوست. پس هر کس آن را از سر روگردانی واگذارد، خداوند جامه خواری بر تن وی بپوشاند و بلا را بر سرش بکشاند و او در زبونی و فرومایگی بماند؛ حق از او رویگردان، به خواری محکوم و از عدالت محروم شود. بدانید من شما را شب و روز و پنهان و آشکار به نبرد با این قوم خواندم و گفتم با آنها بجنگید، پیش از آن که با شما بجنگند، که به خدا سوگند با هیچ قومی درون خانه‌اش نجنگیدند مگر اینکه او را خوار ساختند. اما شما مسئولیت این کار را به گردن هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا آن که از هر سو به شما تاختند... به خدا سوگند دل را می‌میراند و هم و غم را با خود می‌آورد، اجتماع آنها بر باطل‌شان و تفرقه شما از حق خویش. زشتی و اندوه سزاوار شما باد در هنگامی که آماج و نشانه تیرهای دشمن شده‌اید. شما را غارت می‌کنند و هجوم نمی‌برید. می‌جنگند و نمی‌جنگید. معصیت و نافرمانی خدا می‌شود و شما رضایت می‌دهید.»

حضرت آنگاه بهانه‌های جماعت مصلحت‌‌شعار اما صلاح‌ستیز را مرور کردند و آنان را مردنمایان نامرد با افکار و رویاهای کودکانه خواندند و فرمودند «قاتلکم‌الله. خدا شما را بکشد. همانا دلم از دست شما پرخون و سینه‌ام مالامال از خشم است.  تدبیر و رای مرا با عصیان و خذلان، تباه کردید تا آنجا که قریش گوید پسر ابوطالب شجاع است اما علم جنگ نمی‌داند. خدا پدرانشان را مزد دهد. کدام یک از آنان در امور جنگ ماهرتر و باسابقه‌تر از من است؟ من هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که برای نبرد به پاخاستم و اکنون سالیان عمر من از 60 می‌گذرد. ولکن لا رأی لمن لایُطاع. اما برای کسی که اطاعت نشود، رای و تدبیری نیست.» (خطبه 27 نهج‌البلاغه)... برخیز آقای وزیر، جناب وکیل! خطبه به سر آمده است. ما از اهالی کوفه نیستیم. باید بازگردیم و ببینیم ما نیز از رنج‌ها، غم‌ها و دلواپسی‌های امیرمومنان علیه‌السلام سهمی داریم؟! البته که ما امروز به برکت همان خون دل‌خوردن‌ها و مجاهدت‌های علی‌(ع) و یاران پاکباز او، بر سر سفره کرامت و عزت و اقتدار و امنیت و آسایش نشسته‌ایم. اما آیا حق نان و نمک این سفره نیست که در برابر دشمن مترصد، به رسم خواب‌زدگان غوطه‌ور در رویا سرنکنیم؟! نعمت را باید ارجمند داشت و قدر شمرد.

ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای چهارشنبه گذشته در دیدار با اساتید دانشگاه‌ها فرمودند «بعضی‌ها روی کلمه دشمن حساسیت دارند. به ما اعتراض می‌کنند که چرا مدام می‌گویید دشمن، دشمن... اینکه ما روی دشمن مدام تکیه می‌کنیم معنایش این نیست که از عیوب خودمان و مشکلات درونی خودمان غافلیم. نه، اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک. از همه بدتر دشمن درونی ماست، دشمن خود ماست، نفس راحت‌طلب ماست، تنبلی ماست، تن‌آسایی ماست، عدم تدبیر ما در پیشبرد امورمان است اینکه معلوم است. اینها به جای خود محفوظ اما غفلت از دشمن بیرونی، خطای راهبردی عظیمی است که ما را دچار خسارت خواهد کرد. خب، باید دشمن را شناخت. دشمنی او را باید فهمید، نقشه او را باید تشخیص داد.» بی آن که بخواهیم از سهم سایر دستگاه‌ها و نهادها چشم بپوشیم، باید گفت دولت خط مقدم دفاع در برابر هجوم چند لایه دشمن است. تحریم اقتصادی، یکی از آشکارترین عداوت‌های رژیم مستکبر آمریکاست که با وجود این عداوت خبیثانه شبکه‌ها و افرادی می‌کوشند از دولت آمریکا، چهره یک دولت دوست و میانه‌رو را ترسیم کنند. اما دشمن فراتر از فشار اقتصادی می‌کوشد شبیخون از چند محور را به هم الحاق کند.

غرب می‌کوشد در چند جبهه سیاست خارجی، فرهنگ و سیاست داخلی ما اثر بگذارد. اگر به اعتبار فشار اقتصادی، تسلیم و عقب‌نشینی در جبهه سیاست خارجی را مطالبه می‌کند، از دو حوزه فرهنگ و سیاست داخلی به عنوان دو بازوی عملیات گازانبری برای فروپاشی عزم و انسجام و اقتدار ملی بهره می‌گیرد. اگر از نگاه استراتژیست‌های شیطان بزرگ باید «مقاومت» ملت و حاکمیت ایران بشکند، چاره کار در شُل کردن باورهای اعتقادی قوام‌بخش از یک طرف و شُل کردن پیچ و مهره‌های «انسجام سیاسی ذیل گفتمان کلی انقلاب و امام» از طرف دیگر است. افراطیون و نفاق جدید و قدیم که امروز آنها را به نام جریان فتنه می‌شناسیم، اصالتا برای چنین کار ویژه‌ای به خدمت گرفته شده‌اند. آنها حکم کسانی را دارند که به وقت عملیات دشمن باید درِ قلعه رسانه و فرهنگ و سیاست و دانشگاه (به مثابه اتاق جنگ) را بگشایند و مجال ورود اسب تروا را بدهند. اگر در یونان باستان، اسب تروای دشمن برای پیاده کردن نیرو در عمق جبهه خودی «هدیه» قلمداد شد، امروز هم یک جریان چند طیفی (ماموریت‌داران، دلارام‌های ساده‌ دل، و عناصر لجوج که درگیر عقده‌های شخصی‌اند) اسب تروای ماهواره و اینترنت دشمن را تحفه و هدیه می‌شمارند و با حداقل نظارت و هوشیاری در این باره مخالفت می‌ورزند. به راستی اگر اروپایی‌ها- متحدان آمریکا- از تهاجم فرهنگی ایالات متحده ابراز نگرانی می‌کنند و محدودیت‌هایی را اعمال می‌نمایند و اگر اوباما ترجیح می‌دهد دختر خود را از فیس بوک دور بدارد، دلارام‌های داستان ما این همه خوش‌باشی و بی‌خیالی و ولنگاری را از کجا به ارث برده‌اند؟!

صورت مسئله روشن است. نمی‌شود در حوزه فرهنگ و سیاست و رسانه، مجال به تحلیل بردن انسجام ملی و انسجام حاکمیتی را به دشمن داد و آنگاه از موضع قدرت وارد زورآزمایی و مقاومت یا حتی مذاکره با او شد. به این اعتبار، برخی اجزای دولت در حوزه فرهنگ و رسانه و هنر و دانشگاه و مدیریت، برخلاف منطق «قدرت ملی» عمل می‌کنند و به جای محکم کردن پیچ و مهره‌های مقاومت، در حال شل کردن و فشل ساختن سیستماتیک دولت هستند. مهره‌چینی افراطیون بدسابقه‌- که ننگ نقش‌آفرینی در دو آشوب نیابتی را در کارنامه خود دارند- در برخی دستگاه‌های دولتی قبل از هر کس برای خود دولت و رئیس‌جمهور محترم هشداردهنده است. معامله‌ای که همین جریان با آقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری- و حتی خاتمی- در گذشته انجام دادند، به غایت عبرت‌آموز است. اگر رئیس‌جمهور محترم با تاکید می‌گوید «والله بالله تالله، سال‌های 84 تا 92 گذشت و تکرار نمی‌شود»، باید بررسی کرد اولا آیا همه دغدغه‌ها مربوط به دوره 84-92 است و ثانیا چه زمینه‌ها و نگرانی‌هایی باعث شد مردم در سال 84 حکم به تغییر بدهند؟ آیا می‌توان از برخی خیانت‌های دوره 68-76 و مهم‌تر از آن دوره 76-84 چشم پوشید که افراطیون، کار را به آشوبگری زنجیره‌ای، قفل کردن حاکمیت، تهدید به تعطیلی انتخابات و فشار برای سرکشیدن جام زهر تسلیم در برابر غرب کشاندند.

امروز متاسفانه همان طیف افراطی که مردم را به ستوه آورده بودند، در حالی که تصریح می‌کنند «آقای روحانی شخصا یک میلیون رای بیشتر نداشت و با حمایت ما 19 میلیون رای آورد»! در دولت طمع کرده‌اند. یا باید امید آنها را ناامید کرد و یا اینکه لااقل با قسم جلاله از بازگشت‌ناپذیری دوره 84-92 سخن نگفت. امروز همین‌ها هستند که چاره‌ گشایش اقتصادی را گدایی آمریکا به قیمت کوتاه آمدن از اصول انقلاب می‌دانند. اینها قسم خورده‌اند که آقای روحانی و دولت او را به دولتی دست و کتف بسته در برابر آمریکا و غرب تبدیل کنند. در نگاه این جریان افراطی مذبذب، دولت روحانی صرفا یک رحم اجاره‌ای برای بالیدن و فربه شدن جریان ساختارشکن است و پس از فربهی حتی می‌توان مادر اجاره‌ای را پیش پای جنین طفیلی قربانی کرد. در این باره سخنان چندی پیش دبیر کل حزب موتلفه اسلامی خطاب به وزیر دادگستری، سخنان سنجیده‌ای بود. آقای وزیر می‌گفت اصولگرایان از روحانی در انتخابات حمایت نکرده‌اند و بنابراین نباید توقع داشته باشند که دولتی از جنس اصولگرایان شکل بگیرد اما از دبیر کل موتلفه شنید «دغدغه ما این نیست که چرا نسبت انتصابات اصولگرایان در دولت بالا نیست؛ دغدغه ما این است که به فتنه‌گران اجازه حضور ندهید. 

آقای روحانی سخنران روز 23 تیر 78 بودند، ما می‌خواهیم رئیس‌جمهور ما همان رئیس‌جمهوری باشد که آن سخنرانی را کرد.»یکی از آن نگرانی‌های بزرگ را خداوند در قرآن حکیم بیان فرموده است «فما لکم فی‌المنافقین فئتین... شما را چه می‌شود که درباره منافقین دو دسته شده‌اید حال آن که خداوند آنها را به خاطر عملکردشان وارونه کرد. آیا می‌خواهید به راه آورید کسانی را که خداوند بر اثر اعمال زشتشان گمراه کرد؟ و هر کس را خدا گمراه کند، راهی برای او نمی‌یابی. منافقین دوست دارند شما کافر شوید همان گونه که آنها کفر پیشه کردند تا با هم مساوی شوید. پس از میان آنها کسی را به دوستی نگیرید...» (آیات 88 و 89 سوره نساء). این تعبیر الهی که «شما را چه می‌شود» هشدار مهیبی است. حاکی از اینکه وارونگی ارزش‌ها سراغ مدعیان ایمان می‌رود و آنها را دیگرگون می‌کند. ما پیرو امیرمومنانیم که چون او را از تعقیب طلحه و زبیر منع کردند، فرمود «به خدا سوگند، چون کفتار نباشم که با آهنگ او را رام و خواب کنند و فریب دهند و به دام اندازند.» (خطبه 6 نهج‌البلاغه)

محسن جندقی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«زوم بازتعریف شیب ملایم»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

شیب ملایم. این د‌و کلمه از چند‌ ماه قبل وارد‌ د‌ایره لغات اقتصاد‌ی مسؤولان شد‌ه و هنگامی که آنها می‌خواهند‌ از تاثیر تصمیمات خود‌ بر قیمت‌ها سخن بگویند‌ بر شیب ملایم تاکید‌ می‌کنند‌. د‌ولتی‌ها از بهمن‌ماه سال 1392 و هنگامی که قرار بود‌ تبصره هد‌فمند‌ی یارانه‌ها را تقد‌یم مجلس کنند‌،  شیب آرام را وعد‌ه می‌د‌اد‌ند‌. ایام نوروز با آن همه تبلیغات ناموزون برای انصراف مرد‌م از د‌ریافت یارانه گذشت و 97 د‌رصد‌ ملت به د‌ریافت یارانه آری گفتند‌ و با این اقد‌ام به د‌ولتی‌ها یاد‌آور شد‌ند‌ که موضوع معیشت باید‌ اولویت اصلی باشد‌ و مسؤولان به جای حذف یارانه نقد‌ی که طبق قانون حق آنهاست، باید‌ به معیشت مرد‌م رسید‌گی کنند‌. د‌ر ارد‌یبهشت‌ماه د‌ولت نرخ سوخت را 70د‌رصد‌ گران و نرخ کالاهای اساسی را به صورت د‌ستوری تثبیت کرد‌. د‌ولت برای اینکه تاثیر اجرای فاز د‌وم هد‌فمند‌ی یارانه‌ها د‌ر بازار التهاب ایجاد‌ نکند‌ اجازه افزایش قیمت کالاها را ند‌اد‌. البته این تثبیت د‌ستوری نیز جواب ند‌اد‌ و بسیاری از تولید‌کنند‌گان تقاضای افزایش قیمت تولید‌ات خود‌ را به د‌ولت ارائه د‌اد‌ند‌ چراکه د‌ولت نتوانست از تولید‌ حمایت کند‌. تولید‌کنند‌گان معتقد‌ بود‌ند‌ با توجه به افزایش هزینه تولید‌، د‌ولت یا باید‌ یارانه تولید‌ را بپرد‌ازد‌ یا نرخ‌ها را آزاد‌ کند‌.

 بسیاری از تولید‌کنند‌گان نیز با یارانه تولید‌ موافق بود‌ند‌ چراکه افزایش قیمت‌ها موجب می‌شد‌ تقاضای مرد‌م برای خرید‌ کمتر هم شود‌. از طرف د‌یگر سخنگوی د‌ولت مد‌ام از مخالفت د‌ولت با هرگونه افزایش قیمت سخن می‌گفت. جالب اینکه همان زمان که سخنگوی د‌ولت د‌رباره موافقت نکرد‌ن د‌ولت با انواع گرانی‌ها سخن می‌گفت، برخی مسؤولان د‌ولتی د‌ر پی افزایش قیمت برخی کالاها بود‌ند‌. به عنوان مثال نرخ شیر خام به‌راحتی 30 د‌رصد‌ گران شد‌ و یارانه 300 میلیارد‌ تومانی د‌ولت آن‌قد‌ر ناچیز بود‌ که مانع افزایش نرخ شیر نشد‌. به د‌نبال آن انواع محصولات لبنی حد‌اقل 15 د‌رصد‌ گران شد‌ و این د‌ر حالی بود‌ که مسؤولان وزارت جهاد‌ کشاورزی وعد‌ه د‌اد‌ه بود‌ند‌ لبنیات تا بعد‌ از ماه مبارک رمضان گران نشود‌. گرانی شیر و لبنیات د‌ر حالی اتفاق افتاد‌ که مسؤولان سازمان حمایت مصرف‌کنند‌گان این گرانی را طبیعی خواند‌ند‌. اما جالب‌ترین افزایش قیمت برای خود‌رو اتفاق افتاد‌. شورای رقابت نرخ جد‌ید‌ خود‌رو را 3 هفته پیش اعلام و قیمت انواع اتومبیل را تا 7 د‌رصد‌ گران کرد‌ اما چند‌ روز بعد‌ شورای رقابت عقب‌نشینی و اعلام کرد‌ این نرخ‌ها بد‌ون محاسبه کیسه هوا، بیمه، مالیات، عوارض و... اعلام شد‌ه و قیمت‌های جد‌ید‌ بزود‌ی اعلام می‌شود‌. مسؤولان شورای رقابت برای اعلام نرخ‌های جد‌ید‌ امروز و فرد‌ا می‌کرد‌ند‌ و حد‌اقل 3 هفته خرید‌اران و فروشند‌گان را د‌ر بلاتکلیفی قرار د‌اد‌ند‌ تا نرخ‌های جد‌ید‌ اعلام شود‌ و سرانجام اعلام هم شد‌؛ نرخ خود‌رو تا 25 د‌رصد‌ افزایش یافت و پراید‌ رسما به بالای 20 میلیون تومان رسید‌! واقعا نمی‌د‌انیم باید‌ عمل د‌ولتی‌ها را بپذیریم یا گفتارشان را اما این را می‌د‌انیم که د‌ر حوزه خود‌رو افزایش بیش از 5، 6 د‌رصد‌ی، ملایم نیست.

افزایش 30 د‌رصد‌ی قیمت شیر و لبنیات و افزایش 40 د‌رصد‌ی نرخ انواع میوه ملایم نیست. مسؤولان د‌ر حالی د‌م از تثبیت قیمت‌ها می‌زنند‌ که پای نظارت‌ها و بازرسی‌ها می‌لنگد‌ و با فرا رسید‌ن ماه مبارک بسیاری از قیمت‌ها افزایش یافته است. آیا واقعا شیب ملایم مد‌ نظر د‌ولت همین بود‌؟ اصلا تعریف مسؤولان از شیب ملایم چیست؟ افزایش 5 د‌رصد‌ی یا 10 د‌رصد‌ی؟ افزایش نرخ 20 د‌رصد‌ی یا 30 د‌رصد‌ی؟ جالب اینکه برخی مسؤولان از کاهش تورم و موفقیت د‌ولت با اقد‌امات سنجید‌ه سخن می‌گویند‌ و هنوز بر ملایمت شیب‌ها تاکید‌ می‌کنند‌ اما آیا واقعا منظور د‌ولتی‌ها از شیب ملایم قیمت‌ها همین بود‌؟ اگر پاسخ مثبت است، پس تعریف مسؤولان از شیب تند‌ چه خواهد‌ بود‌؟! گویا تعریف ملت از شیب ملایم با تعریف د‌ولت متفاوت است و لازم است د‌ولتی‌ها ابتد‌ا شیب و سپس شیب ملایم را بازتعریف کنند‌ تا وضعیت قیمت‌ها مبهم‌تر نشود‌.
  
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«پیشنهاداتی برای مذاکره کنندگان هسته ای ایران»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که در زیر میخوانید:

ششمین دور مذاکرات هسته ای ایران با نمایندگان گروه 1+5 در وین در حالی  دنبال می شود که آخرین فرصت باقی مانده آن برای رسیدن به نتیجه، تا 29 تیرماه سال جاری است. با توجه به تمایل طرفین برای حصول به نتیجه، آنچه در این میان از احتمال رسیدن به توافق مهم تر می نماید، این است که در صورت رسیدن به نتیجه، توافق حاصله تا چه حد به نفع منافع ملی است؟ابتدا باید توجه داشت که در روند هر مذاکره ای اختلافاتی وجود دارد و موارد اختلافی و به اصطلاح «موارد داخل پرانتز» میان ایران و اعضای 1+5  هم نباید نگران کننده باشد و می بایست به نوعی حل شوند و در مورد آنها توافق صورت گیرد. نکته قابل تأمل دیگر این است که غرب همواره گزینه ای تجربه شده را به طور مکرر به کار می برد و با طرح ادعاهایی واهی به اصطلاح «توپ را به زمین حریف» می اندازد. تصور واهی غرب این است که سیاست اعمال تحریم ها موفق بوده و تحریم ها ایران را به زانو در آورده است. لذا لزومی نمی بینند که نوع نگاه و عملکرد خود را تغییر دهند. زیرا از نظر آنها این رویکرد تاکنون موفق بوده و ضرورتی ندارد که سیاست و نوع مواجهه آنها با ایران دچار دگرگونی شود.
 
در مقابل اما شیوه عمل سیاستمداران و دیپلمات های ما باید به گونه ای باشد که غرب را به این حقیقت برسانند که روش های قبلی آنها ناکارآمد بوده و آنچه باعث شده تا ایران پای میز مذاکره بنشیند، حل قطعی و نهایی این موضوع است و از این جهت، مذاکره کنندگان هسته ای ایران باید این نکته را به طرف غربی تصریح کنند که ایران اهل کوتاه آمدن از حقوق و منافعش نیست.در نوع گفتمان مسئولین کشور باید این پیام برای طرف غربی منتقل شود که ایران نیازمند به مذاکره، آماده دادن امتیاز و به دنبال حل موضوع هسته ای به هر قیمتی نیست؛زیرا در غیر این صورت انتظارات طرف مقابل بالا خواهد رفت و کاستن از این انتظارات هم کار آسانی نخواهد بود. غرب باید بداند که مذاکره تنها انتخاب ایران نیست و ایران گزینه ها و انتخاب های دیگری نیز برای خود تعریف کرده است.از سوی دیگر؛  تیم مذاکره کننده ایران باید برای افکار عمومی بین المللی این نکته را به وضوح بیان کند که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست و بحث هسته ای صرفا بهانه ای برای اعمال فشار برای تسلیم کردن ایران است.

و در این راستا، 1+5 باید به این درک برسد که در صورت شکست مذاکرات، مسولیت این شکست با آنها خواهد بود و باید پاسخگوی افکار عمومی ملت های سراسر دنیا باشند.اگر این نکات به طرف غربی منتقل شود، بالطبع انتظارات واهی آنها کاهش خواهد یافت. اما اگر مسولین ایرانی عکس این رویه عمل کرده و خزانه های ایران را خالی اعلام کنند و مشکلات کشور را برجسته نمایند و در نهایت خود را نیازمند به این توافق نشان دهند، ناخودآگاه طرف غربی را به این مسیر هدایت کرده اند که الان موقع گرفتن امتیاز است و چون امکان دادن امتیاراتی که آنها می خواهند وجود ندارد، نهایتا این مذاکرات به شکست خواهد انجامید. البته در مسیر حصول به توافق نهایی موانع دیگری نیز هست: از آن جمله، اختلافاتی است که میان اعضای گروه 1+5 وجود دارد. هر چند چین و روسیه معتقدند مطابق بند 4 معاهده NPT، ایران نیز به عنوان عضو این معاهده به مانند همه کشورهای عضو، حق غنی سازی و برخورداری از انرژی صلح آمیز هسته ای را دارد.  اما طرف های غربی با این موضوع مخالفند. لذا مهمترین مورد اختلافی میان اعضای گروه 1+5 موضوع به رسمیت شناختن حق غنی سازی و استفاده صلح آمیز ایران از انرژی هسته ای است. لازم به ذکر است که «کری» وزیر خارجه کنونی آمریکا دو سال پیش زمانی که سناتور بود در مصاحبه ای با «فایننشال تایمز» به صراحت به این نکته اشاره کرده بود که ایران حق غنی سازی اورانیوم را دارد، اما اکنون که وزیر خارجه شده تغییر موضع داده است! 

یکی دیگر از موارد اختلافی میان اعضای 1+5، موضوع تحریم ها است. طرف غربی همچنان خواهان تداوم تحریم ها می باشد. در حالی که این تصمیم  به نفع کشورهای چین و روسیه نیست و آن را نمی پذیرند. به زعم  آنها تداوم فشارهای غیر قابل تحمل غرب بر ایران باعث خواهد شد تا نهایتا ایران در برابر این فشارها کوتاه آمده و به اردوگاه کشوهای غربی بپیوندد. از این جهت آنها نمی خواهند ایران را در مجموعه کشورهای هماهنگ با غرب ببینند. لذا چین به دلایل اقتصادی و روسیه به دلایل سیاسی موافق ادامه این روند نیستند. هنر دولتمردان ایران باید این باشد که از این اختلافات به نفع خود بهره برداری نماید. هر چند که این دیدگاه روسیه و چین در مورد کشورمان با توجه به عمق استراتژیک جمهوری اسلامی صحیح نیست.

متاسفانه با تمام مشکلاتی که غربی ها برای ایران ایجاد کرده اند، برخی در داخل به دلیل علاقه و شیفتگی نسبت به غرب، حاضرند تمامی مشکلات و معضلاتی که غرب برای ایران ایجاد کرده را بپذیرند، ولی در حوزه سیاست خارجی به تعامل با چین و روسیه نرسند.باید در نظر داشت که مذاکره، فرصتی برای هر دو طرف است. امری که غربی ها همواره آن را فرصتی صرفا برای ایران می دانند. در حالی که اگر پنجره مذاکره بسته شود چه بسا غرب بیش از ایران از این موضوع متضرر گردد. از این جهت به نفع طرفین است که به توافق دست یابند. اما در نوع تعاملات طرفین در خلال مذاکرات می‌بایست برخی نکاتی که به آنها اشاره شد مدنظر قرار گیرد تا فرایند جاری منتج به نتیجه گردد. در غیر این صورت یا نتیجه ای حاصل نخواهد شد و یا در صورت حصول توافق، نتیجه به دست آمده به میزان حداکثری منافع طرفین را تأمین نخواهد کرد.

در ادامه محمد کاظم انبار لویی در مطلبی با عنوان«منتقد کیست و محارب کدام است؟»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:


آقای علی مطهری نماینده محترم مردم تهران در پاسخ به سرمقاله "فرصت‌طلب کیست و منتقد کدام است؟" جوابیه‌ای ارسال کردند که در پنج‌شنبه گذشته پاسخ ایشان و جوابیه رسالت به چاپ رسید. آقای مطهری در پاسخ خود آورده است؛ "هر نظام سیاسی و هر حکومتی منتقدانی دارد... مشکل سرمقاله‌نویس رسالت این است که فکر می‌کند اگر کسی انتقاد به نظام داشت باید به نحوی حذف شود... سرمقاله‌نویس رسالت قبل از آنکه دفاعیات متهمان مورد نظر (سران فتنه) را بشنود و نقش و تاثیر طرف دیگر فتنه را در نظر بگیرد حکم صادر می‌کند که آنها محارب و باغی هستند... اینکه وی چه لذتی از اعدام منتقد می‌برد نیاز به یک روانکاوی دارد." (روزنامه رسالت 10/4/93)

از نظر آقای مطهری فعل و قول فتنه‌گران در سال 88 پس از اعلام نتایج انتخابات، یک انتقاد ساده است. با آنکه او در این پاسخ اعتراف دارد فتنه‌ای در کار بوده اما بر عنوان "منتقد" بودن سران فتنه اصرار دارد.حال ببینیم اصلا صورت مسئله فتنه‌ای که کارگردانان آن از سوی آقای مطهری، منتقد نامیده می‌شوند، چیست؟یک انتخابات پرشور با مشارکت فوق‌العاده که چشم جهانیان را خیره کرده بود، برگزار می‌شود. در این انتخابات 85 درصد واجدین شرایط شرکت می‌کنند. منتخب ملت با 516/527/24 رای با 62/63 درصد آراء انتخاب می‌شود. نفر دوم با اختلاف 105/311/11 رای قبل از شمارش آراء و قبل از اعلام رسمی آراء در ساعات پایانی انتخابات در همان روز که هنوز شماری از مردم در صفوف فشرده رای‌دهندگان در پای صندوق‌های رای بودند، خود را پیروز انتخابات اعلام می‌کند!با آنکه او و شریک تبهکارش در فتنه در فرم ثبت‌نام نوشته بودند التزام عملی به اسلام و قانون اساسی و ولایت مطلقه فقیه داریم، زدند زیر امضا و قول و عهد و پیمان‌شان و فرمان شورش عمومی و اردوکشی خیابانی صادر کردند. آنها رای شش فقیه و شش حقوقدان شورای نگهبان را در مورد نتایج انتخابات نپذیرفتند و به نصحیت دلسوزان نظام هم وقعی ننهادند.

آنها همه راه‌های قانونی و مسالمت‌آمیز را کنار گذاشتند و اعلام جنگ با جمهوریت نظام و آرای ملت دادند.اسم رمز شورش آنها هم "تقلب" (بخوانید تغلب) بود. رفقای خود را فرستادند به لندن، پاریس، بن و واشنگتن تا ارتش رسانه‌ای امپریالیسم خبری را در توطئه "تغلب" یاری کنند. همه این اقدامات به تعبیر آقای علی مطهری فقط برای بیان چند جمله انتقاد بود!حال ببینیم انتقادات آنها که به صورت شعارهای ضداسلامی و ضدانقلابی در تظاهرات خیابانی بیان می‌شد چه بود. گونه‌شناسی شعارهای شبانه‌روی پشت‌بام‌ها و روزانه در خیابان‌ها در هشت ماه فتنه سال 88 عیار نقد مورد نظر آقای مطهری را رونمایی می‌کند.

به شعارهای زیر توجه کنید؛
- ما مردمان جنگیم، بجنگ تا بجنگیم
- مرگ بر دیکتاتور
- ابطال انتخابات، پایان اعتراضات
- ... جنبش سبز ایران آماده قیام است
- استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی

- دیکتاتور این آخرین پیام است، جنبش سبز آماده قیام است و ... برخی شعارهای موهن که شرم دارم آن را بیان کنم.جناب آقای مطهری! آیا اعلام جنگ در خیابان‌ها، آرزوی مرگ برای رقیب و اعلام جمهوری ایرانی و حذف اسلامیت از جمهوری اسلامی، نوعی انتقاد است؟ این انتقاد با کدام ادب و آداب "نقد" می‌خواند؟! اینکه در روز جهانی قدس شعار بدهند؛ نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، ناظر به کدام اختلاف و نقد به نتایج انتخابات است؟ اینکه به تمثال مبارک امام(ره) در 16 آذر اهانت کنند و در روز عاشورا شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سردهند با کدامین منطق می‌خواند؟شما به اینها  می‌گویید "نقد" و به بانیان تبهکار فرمان اردوکشی‌های خیابانی از صبح روز رای‌گیری که از رادیو بی‌بی‌سی توسط یک خانم محترمه اعلام شد، می‌گویید منتقدین؟! آیاهزینه این نقد باید حمله به پایگاه بسیج و به خاک و خون کشیدن بسیجیان باشد؟ آیا هزینه این نقد باید حمله به هیئت‌های عزاداری در روز عاشورا و به آتش کشیدن قرآن و مسجد باشد؟ این چه شیوه نقد و نقادی است و ما با چه منتقدانی روبه‌رو هستیم؟!

آیا هزینه این نقد باید اخلال در نظم عمومی، حمله به بانک‌ها و موسسات عمومی و خصوصی و مغازه‌های مردم و غارت کردن آنها باشد؟ این غارت ناظر به کدامین اختلاف در انتخابات 88 و پاسخ به چه کسی بوده است؟! آیا اینکه نخست‌وزیر روسیاه رژیم‌صهیونیستی رسما بگوید اصلاح‌طلبان به نمایندگی از ما در تهران می‌جنگند و وزیرخارجه آمریکا و انگلیس بی‌رودربایستی حمایت و مداخله خود را از فتنه‌گران و سران فتنه اعلام کنند، آیا این هم جزء پروژه نقد و منتقدین است؟اینکه یک مشت روزنامه‌نگار دوم خردادی دوران اصلاحات را بفرستند اروپا و آمریکا و رسانه‌های اهریمنی امپریالیسم خبری علیه نظام را شارژ کنند، آیا این هم جزء نقد و ابزار منتقدین بوده است؟با ادب‌ترین منتقدین کسی بود که بی‌پروا در یکی از رسانه‌های فتنه نوشت: "حالا وقت شورش است، حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم است، حالا... " (اعتماد 5/5/88 محمدرضا تاجیک) ما با این همه ادب منتقدین چه می‌توانستیم بکنیم؟ وقتی لایه دوم فتنه (منافقین و بهائیان و عناصر مرتبط با سفارتخانه) در دادگاه‌های علنی محاکمه می‌شدند و به شرارت خود اعتراف می‌کردند، آقای موسوی در بیانیه شماره 10 خود آنها را فرزندان انقلاب یاد می‌کرد و می‌نوشت:"دندان شکنجه‌گران و اعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است."

این سخن ناظر به چه نقدی است؟وقتی حسین رسام کارمند سفارت انگلیس را در تظاهرات همراه تبهکاران جنبش سبز می‌گیرند و او در دادگاه به شرارت خود اعتراف می‌کند، وزیر خارجه انگلیس بدون رودربایستی اعلام می‌کند: "حسین رسام وظیفه خود را انجام داده است." این چه تکلیفی است بر دوش موسوی که کارمند سفارت انگلیس در انجام آن همراهی نشان می‌دهد؟ حسین رسام را در اوین شکنجه دادند (به زعم مهندس موسوی) تا این اعترافات را بکند. وزیر خارجه انگلیس را که این اعترافات را کرده است، شکنجه نداده‌اند مگر اینکه آقای مطهری مدعی شود بازجویان اوین شعبه‌ای هم در لندن دارند!(1)وزیر خارجه آمریکا خانم کلینتون دوبار اعتراف کرد ما در تهران کمک‌های زیادی به معترضین (بخوانید فتنه‌گران) کردیم.این چه انتقادی است که حق موسوی و کروبی است آن هم با قیمت همرأیی و همزبانی با آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس؟!این چه نقدی است که با رمز آشوب "تقلب" شروع می‌شود و از هشت ماه اردوکشی خیابانی و به خطر انداختن اقتدار و امنیت ملی سر درمی‌آورد؟
این چه نقدی است که 23 شهید گلگون کفن از بهترین فرزندان انقلاب را روی دست مردم و نظام گذاشت و ده‌ها نفر در این نقد، طعمه جاه‌طلبی و لجاجت و یکدندگی سران فتنه شدند و جان خود را از دست دادند؟

این چه نقدی است که طی آن افرادی به خاطر غارت مغازه‌ها و بانک‌ها و اموال مردم و شماری از منافقین و دیگر خائنان مرتبط با سرویس‌های موساد و سیا شناسایی و مجازات شدند؟جناب آقای مطهری می‌فرمایند نویسنده سرمقاله رسالت چه لذتی می‌برد از اعدام "منتقد". این نیاز به روانکاوی دارد! آیا کسی که این همه شرارت و بی‌رحمی و قساوت علیه نظام مشروع و مردمی را برمی‌تابد و نام آن را نقد می‌گذارد، نیاز به روانکاوی ندارد؟!آنچه که از فعل و قول و تقریر فتنه‌گران در هشت ماهه فتنه سال 88 صادر شده مصداق اتم "بغی" و "محاربه" است. "بغی"، "باغی"، "محاربه"، اینها اصطلاحات فقهی است. باید دید در لسان قرآن و قرائت فقها معانی آن چیست؟این‌طور نیست که یکی از راه برسد و آن را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" ترجمه کند و از او بپذیرند.

بد نیست آقای مطهری معنای محاربه را حداقل از فقیه و مرجع مورد قبول خودشان بپذیرند و این‌قدر روی "منتقد" بودن "محارب" تکیه نکنند. آیت‌الله موسوی اردبیلی در مورد محارب می‌فرمایند "اخلال در امنیت عمومی، تنها از طریق کشیدن سلاح نیست بلکه فتنه‌انگیزی، ایجاد تفرقه و دشمنی در میان مردم نیز مصداق آن است. بنابراین هرچه موجب از بین رفتن نظم اجتماع و امنیت مردم شود مشمول حکم سوره شریفه (مائده آیه 33) است. پس باید آشکار گفت که اخلال در نظم و  امنیت جامعه مصداق محاربه است، چه این عمل به قصد براندازی نظام سیاسی صورت گرفته باشد و چه به قصد دیگری." آیت‌الله اردبیلی تاکید می‌کنند "در تحقق جرم محاربه آنچه اهمیت دارد بر هم زدن آرامش جامعه است و نوع سلاح مورد استفاده، تاثیری در تحقق محاربه ندارد و حتی شامل سنگ‌‌اندازی هم می‌شود." (فقه‌الحدود و التعزیرات چاپ اول، مکتبه امیرالمومنین(ع) قم، صفحه 787 به نقل از سایت جهان نیوز)

آقای مطهری در عصری دست به انکار حقایق و از بین بردن اسناد و مدارک فعل محاربه، خیانت و جنایت سران فتنه می‌زند که همه این آتش‌افروزی‌ها به صورت فیلم، صدا و عکس در فضای مجازی و حقیقی قابل رویت است.اظهارات وی درباره فتنه‌گران مصداق اتم بی‌بصیرتی و همراهی با اهل بغی است. بنده خودم به احترام شهید مطهری سه دوره به ایشان رای دادم اما امروز از این رای پشیمانم. تا آنجا که حافظه بنده یاری می‌رساند و اسناد تاریخ اصولگرایان گواهی می‌دهد، آقای مطهری اولین بار به اصرار آقای احمدی‌نژاد در سازوکار حقوقی 6+5 در فهرست اصولگرایان گنجانده شد.قرائت او از فتنه ریشه در لجاجت ویکدندگی وحب وبغض دارد. حب و بغض در دنیای سیاست، سیاستمدار را به خاک سیاه می‌کشاند، "حب" چشمان او را به روی حقیقت می‌بندد و بدیهیات را حتی انکار می‌کند. بغض هم او را به وادی ظلم و ستم و تبهکاری سیاسی می‌کشاند. عقلانیت سیاسی حکم می‌کند اگر کسی در این وادی گرفتار آمد با سیاست خداحافظی کند و الا کارنامه سیاسی خود را به تباهی می‌کشاند.

آقای مطهری باید معنای "نقد" و "انتقاد" و نیز مفهوم "بغی" و "محاربه" را درک کند والا جای دوست و دشمن راعوضی می‌بیند و نمی‌تواند درک درستی از همراهی با نظام و التزام عملی به قانون اساسی داشته باشد. همین عدم درک، مشروعیت او را در منصب نمایندگی مردم زایل می‌کند.
پی نوشت:1- رجوع کنید به سرمقاله «بیانیه شماره 10» رسالت 13/5/88 و سرمقاله«چه چیزی را انکار می کنید» رسالت 20/5/88

روزنامه خراسان مطلبی را در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند که به مهدی حسن زاده با عنوان«قطب سوم، کج راهه اصلاح صنعت خودرو»اختصاص دارد:

حتماً ماجرای پدری را که فرزند خود را رستم نامیده بود و از مواجهه با وی می ترسید شنیده اید. حکایت دولتمردان و خودروسازان نیز چنین است که گویا دولتمردان از مواجهه با خودروسازان ابا دارند و با وجود در اختیار داشتن ابزارهای گوناگون از جمله بخشی از کرسی های هیئت مدیره ۲ شرکت بزرگ خودروساز، ابزارهای تعیین و الزام استانداردهای کیفی، تدوین و ابلاغ مقررات، تصویب قوانین در مجلس و سایر ابزارهای قانونی در اختیار دولت و مجموعه حاکمیت، برای ملزم کردن آنان به افزایش کیفیت راه های پر هزینه، دیربازده و بعضاً غیرکارشناسی را مطرح می کنند. به نظر می رسد در اصل این مسئله که فضای غیررقابتی بر بازار خودرو حاکم است و به همین دلیل خودروسازان طی سال های متمادی با وجود انواع حمایت ها، پیشرفت های حداقلی در زمینه کیفیت و رعایت حقوق مصرف کننده داشته اند، بین طیف های مختلف اختلاف نظری نیست. چنان که از احمدی نژاد که در اعتراض به گرانی خودرو اعلام کرد: «پراید کیلویی چند؟!» تا روحانی که با کنایه به خودروسازان گفت: «مگر می شود در یک کشور همیشه از صنعت حمایت کرد؟

 نوزاد و نوجوان به حمایت نیاز دارند اما جوان بالغ که بیش از ۴۰ سال از عمرش گذشته آیا همچنان نیاز به حمایت دارد؟!» همه و همه از وضعیت صنعت خودرو ناراضی اند اما به جای استفاده از ابزارهای متعددی که برای اصلاح آن در دست دارند سراغ تهدید به کاهش تعرفه واردات و اخیراً ایجاد قطب سوم خودروسازی می روند. جالب این جاست که رئیس جمهور پیشین در اوج فشار تحریم ها و به حداقل رسیدن امکان برقراری ارتباطات خارجی اقتصاد ایران با جهان از سیاست درهای باز و کاهش تعرفه واردات خودرو سخن می گفت و تصور می کرد در شرایط تحریم و کمبود ارز، واردات خودرو راهکار شکستن انحصار و افزایش رقابت است! اکنون نیز به گفته اکبر ترکان، مشاور رئیس جمهور و دبیر شورای عالی مناطق آزاد، رئیس جمهور دستور راه اندازی قطب سوم خودروسازی را صادر کرده است. به نظر می رسد این دستور اگر چه مانند دستور رئیس جمهور پیشین غیرقابل اجرا نیست اما حداقل می توان آن را راهی پرهزینه و دیربازده برای رسیدن به هدفی دانست که با روش هایی کم هزینه تر قابل تحقق است. به این منظور بهتر است نگاهی به وضعیت فعلی صنعت خودرو بیندازیم.

صنعت خودرو با وجود همه ضعف ها، مشکلات، انحصارها و عقب ماندگی ها، هم اکنون ظرفیت تولید سالانه بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار دستگاه در سال را دارد. علاوه بر ۲ کارخانه بزرگ خودروساز چند کارخانه کوچک عمدتاً مونتاژ کار در این صنعت فعالیت دارند. همچنین چند هزار واحد کوچک و بزرگ قطعه سازی در این صنعت فعال هستند. پس از ثبت آمار تولید یک میلیون و ۶۰۰ هزار دستگاه خودرو در سال ۹۰ به دلیل مشکلات اقتصادی و ضعف مدیریت تولید خودرو به حدود نصف در سال ۹۲ کاهش یافت. بر این اساس اگر هدف از ایجاد قطب سوم خودروسازی، تولید خودروهای بیشتر است این امکان به صورت بالقوه وجود دارد و باید آن را با استفاده از ابزارهای قانونی و مدیریتی بالفعل کرد. اگر هدف افزایش تعداد خودروسازان است بهتر است واحدهای کوچک موجود را تجمیع و قطب سوم را از دل واحدهای کوچک موجود ایجاد کرد چرا که تأسیس یک شرکت خودروسازی در حدی که بتواند در کنار ایران خودرو و سایپا عرض اندام کند نیاز به سرمایه گذاری چند ده هزار میلیارد تومانی دارد که با فرض تأمین این سرمایه سنگین، به نتیجه رسیدن و رشد و بالندگی این سرمایه گذاری زمانبر است. چرا که در صنعت خودرو راه اندازی خط تولید و شکل گیری محصول جدید فرآیندی زمانبر از طراحی تا تولید نهایی را طی می کند.

در هر صورت راهکار برون رفت صنعت خودرو از انحصار را نباید فقط از طریق فشارهای بیرونی از جمله ایجاد رقیب جدید متصور شد چرا که نمی توان با قطعیت گفت با ۳ قطبی شدن صنعت خودرو نسبت به فضای ۲ قطبی قطعاً انحصار به طرز معناداری کاهش می یابد چرا که بازار انحصاری می تواند قطب سوم را هم به شریک انحصاری ۲ قطب فعلی بدل کند. راهکار اصلی برون رفت صنعت خودرو از چنین وضعیت آشفته، بی کیفیت و انحصاری و ضد حقوق مصرف کننده، توجه و مسئولیت پذیری دولت و مجلس در قبال قوانین و مقرراتی است که خودروسازان را به سمت بهبود کیفیت و رفع انحصار سوق می دهد. بر این اساس هر حمایتی باید مشروط به بهبود کیفیت و رعایت حقوق مصرف کننده باشد. اصل حمایت از صنعت خودرو محل اشکال نبوده و نیست، آن چه محل اشکال است حمایت بی قید و شرطی است که بدون توجه به تداوم روند نزولی کیفیت همچنان از خودروساز غیرکیفی و انحصاری حمایت می کند. دولت و مجلس اگر نقش حاکمیتی خود را به درستی ایفا کنند به مراتب سریعتر و با هزینه کمتر می توانند صنعت خودرو را اصلاح کنند.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«پیرزن شیردزد»و به قلم علی فرحبخش به چاپ رساند به شرح زیر است:

پیچیدگی سیاست‌گذاری اقتصادی آنجا نمایان می‌شود که اهدافی متفاوت و گاه متضاد در برابر هم قرار می‌گیرند. انتخاب بین این اهداف مانعه‌الجمع همواره با دشواری‌های متعددی روبه‌رو است. گروه‌ها و افراد ذی‌نفوذ با لابی‌های مختلف هریک اهداف خود را دنبال می‌کنند و نتیجه سیاست‌گذاری‌های اقتصادی همواره نه انتخابی مبتنی‌بر بهینه‌سازی رفاه اجتماعی بلکه نقطه تعادل طناب‌کشی بین افراد و گروه‌های ذی‌نفوذ است. در کشورهایی که احزاب هریک طبقات اجتماعی خاصی را نمایندگی می‌کنند، نتیجه انتخابات سکان سیاست‌گذاری را در اختیار حزب پیروز قرار می‌دهد، هر چند در میان حزب حاکم هم می‌تواند اهداف و منافع درون گروهی شکل بگیرد.به‌طورکلی آنچه به‌عنوان اجماع در سیاست‌گذاری در سال‌های اخیر بارها به آن اشاره شده استچیزی جز یک رویای خیالی نیست و بعید است در عالم واقع بتوان به سیاستی دست یافت که واجد شرایط بهینگی «پارتو» باشد؛ به این معنی که با بهبود سطح رفاه بخش‌هایی از جامعه بر مطلوبیت هیچ بخش دیگری خلل وارد نکند. 

کارآیی یک سیاست‌گذار آنجا سیمای خود را نمایان می‌کند که قادر باشد منافع اقتصادی یک گروه کثیر، اما فاقد قدرت را بر یک گروه قلیل اما صاحب نفوذ مرجح بداند. اگر سیاست‌گذار قادر باشد به درستی و با کسب حمایت عمومی از این پیچ تاریخی عبور کند، بخش عمده‌ای از مسیر خود را طی کرده است، در غیر این صورت سیاست‌گذار در یک «تله سیاستی» گرفتار خواهد آمد که با اجرای سیاست‌های تکراری و بی‌اثر نه فقط قادر به حل مشکلات فعلی نیست بلکه به تعمیق هر چه بیشتر بحران‌های کنونی کمک می‌کند. تضاد منافع نه فقط به لحاظ مکانی و در بین گروه‌های مختلف اجتماعی، بلکه به‌لحاظ زمانی نیز حائز اهمیت است. سیاست‌های اقتصادی تبعات متفاوت و گاه متضادی در کوتاه‌مدت و بلندمدت دارند و به همین دلیل سیاست‌گذار باید قادر باشد صابون مشکلات کوتاه‌مدت را برای رسیدن به عافیت بلندمدت به تن بمالد. اصطلاحی که اکنون در ادبیات اقتصادی، به آن عوارض ورود به بزرگراه یا Turnpike گفته می‌شود. مارگارت تاچر نخست‌وزیر اسبق انگلستان از جمله سیاست‌گذارانی بود که حاضر شد عوارض ورود به بزرگراه را بپردازد و مکتبی را خلق کرد که بعدها به نام مکتب تاچریسم معروف شد. وی در ابتدای برنامه‌های خود برای توازن بخشیدن به بودجه دولت مجبور شد شیر رایگان مدارس را قطع کند، سیاستی که برای سال‌ها لقب «پیرزن شیر دزد» را در مطبوعات انگلستان برای وی خلق کرد. ژورنالیست‌ها معتقد بودند نخست‌وزیر انگلستان حتی به شیر طفلان معصوم دبستانی هم رحم نمی‌کند. 

تمام این مقدمه نسبتا طولانی برای آن بود تا بتوانیم چارچوب سیاست‌های خروج از رکود تورمی را تشریح کنیم. بروز رکود تورمی از سال 90 به بعد به دلیل دو شوک بزرگ در بخش عرضه و تقاضا بوده که به ایجاد رکود تورمی در کشور منجر شده است. از یک سو رشد بی‌رویه حجم نقدینگی و افزایش 550 درصدی قیمت حامل‌های انرژی عامل مهم ایجاد ضربه به منحنی تقاضا و در نتیجه ایجاد تورم بوده است و از سوی دیگر وضع تحریم‌ها و محدودیت شدید واردات، خود عامل ایجاد اینرسی زیاد در بخش عرضه و در نتیجه ایجاد رکود است. سیاست‌های دولت جدید اگرچه هنوز نتوانسته است با قطعیت کشور را از رکود خارج کند و به رشد مثبت قابل‌ملاحظه‌ای دست یابد، ولی در کنترل تورم بسیار موفق بوده و براساس آخرین آمار ارائه شده، نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه اکنون به 7/14 درصد رسیده است که پایین ترین تورم در 42 ماه اخیر و پس از اجرای سیاست‌های فاز اول هدفمندی یارانه‌ها محسوب می‌شود.

 یک‌سوم شدن تورم 44 درصدی به نزدیک 14 درصد در کمتر از یک سال، اگرچه موفقیت کم‌نظیری در تاریخ سیاست‌گذاری اقتصادی در ایران محسوب می‌شود، ولی این نرخ هنوز با استانداردهای جهانی تفاوت‌های قابل‌ملاحظه‌ای دارد و هنوز یکی از بالاترین نرخ‌های تورم جهان محسوب می‌شود. ضرورت انکارناپذیر در موفقیت سیاست‌های ضد تورمی و رساندن آن به استانداردهای جهانی، تداوم سیاست‌های انقباضی و عدم تسلیم در برابر لابی‌های ذی‌نفوذ است که برای دستیابی به منافع گروهی هم آینده را فدای امروز می‌کنند و هم منافع شخصی خود را بر منافع عمومی تحمیل می‌کنند. در سال‌های پس از انقلاب دو نمونه از کنترل تورم و سپس شروع مجدد سیاست‌های انبساطی و از دست رفتن تمام نتایج به‌دست آمده موجود است. در سال 69 که برای اولین بار نرخ تورم در کشور یک رقمی شده بود و به 9 درصد رسیده بود، با شروع مجدد سیاست‌های انبساطی روندی افزایشی یافت و در سال 74 به 49 درصد رسید. 

در سال 84 نیز دوباره همین تجربه تکرار شد، نرخ تورم که درسال 84 در مرز تک رقمی شدن قرار گرفته بود و به 4/10 درصد رسیده بود با برگشت سیاست‌های انبساطی بار دیگر روندی افزایشی یافت و در طول 3 سال به 25 درصد افزایش یافت. اکنون که برای سومین بار دولت موفق شده است، دستاورد بزرگی در کنترل تورم کسب کند، بیم آن می‌رود که با اجرای سیاست‌های انبساطی به‌منظور خروج از رکود یک بار دیگر یکی از مهم‌ترین دستاوردهای دولت جدید از میان برود. برای اقتصاد ایران که سال‌ها با تورمی مزمن روبه‌رو بوده است، کنترل تورم بر هر هدف دیگری مقدم است و سیاست‌های انقباضی دولت حتی اگر با القابی مانند «پیرزن شیر دزد» خطاب شود، نباید دستخوش خدشه شود. 

روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«چرا خواسته ها نمایندگان با مطالبات مردم یکی نیست؟»در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:


اما به نظر می رسد که در برخی از دوره های زمانی، تحرکات و سخنان برخی نمایندگان با مطالبات مردمی که بر مسند نمایندگی آنان نشسته اند، نه تنها تناسبی ندارد بلکه گاه متضاد نیز می باشد.این موضوع پوشیده ای نیست که مردم ایران در روز 24 خرداد 92 علیرغم وجود چند نامزد که سلیقه واحدی را نمایندگی می کردند و اتفاقاً امکانات تبلیغی وسیعی نیز در اختیار داشتند، دکتر حسن روحانی را برگزیدند. روحانی معتدلی که نه تنها هیچ کدام از شعارهای آن چند نامزد دیگر را سر نداد، بلکه با بسیاری از نقطه نظرات و برنامه های آنان برای اداره کشور به صورت علنی نیز مخالفت کرد. اما مردم ایران که نتیجه هشت سال ریاست فردی با تفکر نزدیک به آن چند نفر را مشاهده کرده بود، به کسی رای دادند که بیشترین فاصله و شدید ترین انتقادات را نسبت به او داشت.آنچه که در یک سال گذشته پس از روی کار آمدن دولت جدید، از سوی برخی از نمایندگان که لباس وکالت مردم را بر تن دارند، دیده می شود این است که گویی مطالبات مردم یک چیز است و خواسته های نمایندگان چیزی دیگر. 

مخالفت عجیب و غریب برخی از نمایندگان با تصمیمات دولتی که مردم در تازه ترین انتخابات برگزیده اند نشان می دهند که گویی این افراد کسانی دیگری را نمایندگی می کنند و نه مردم ایران را. با نگاهی ریزتر می توان آدرس دقیق تری داد.در حالی که اکثریت دانشجویان و اساتید دانشگاه های ایران از وضعیت به وجود آمده در فضای آموزش عالی و آرامش حاکم بر آن علنا ابراز رضایت کرده اند، برخی از نمایندگان با تمام قوا تلاش می کنند تا خواسته های این قشر را به گونه ای دیگر تعبیر کنند و وزیر مورد قبول دانشجویان و اساتید را از مسند وزارت پایین بیاورند. در موردی دیگر در حالی که هنرمندان و اهالی فرهنگ هم به شعارهای فرهنگی رئیس جمهور دل بسته اند و هم وزیر انتخابی او را برای مسئولیت وزارتخانه فرهنگی مناسب می دانند، بسیاری از نمایندگان هر روز با بهانه ای جدید وزیر را به مجلس فرا می خوانند و در تریبون های رسمی سیاست های او را به چالش می کشند.

هیچ کس در تدبیر و دوراندیشی دستگاهدیپلماسی کشور در مذاکرات اخیر با 1+5 تردیدی ندارد و این موضوع از سوی سران نظام، از جمله رهبر انقلاب، بارها مورد تاکید قرار گرفت است، اما برخی از نمایندگان از تریبون رسمی خانه ملت و رسانه های دیگر به گونه ای با وزیر متولی دیپلماسی کشور برخورد می کنند که گویی با یک جاسوس و عامل نفوذی دشمن طرف اند. در این میان برخی از نمایندگان نشسته بر صندلی نمایندگی مردم، رئیس جمهور برگزیده را به خیانت و حتی براندازی نظام نیز متهم می کنند. گویی در چنین مکانیسمی که در قانون وضع شده تا مردم برخی را به نمایندگی خود انتخاب کنند و آنان نیز با خواسته ها و مطالبات مردم هماهنگ باشند، یک جای کار ایراد دارد. در دوره هشت ساله احمدی نژاد که برخی از افراد، خواسته های مردم را وانهاده و علناً به اردوی دولت پیوسته بودند، از اطلاق عنوان " وکیل الدوله" برخود نه تنها ناراحت نبودند که حتی افتخار هم می کردند. برخی از همان نمایندگان اگر چه با تغییر دولت دیگر ادعای وکالت دولت جدید را ندارند، اما گویی همچنان از نقش سابق بیرون نیامده اند و خواسته هایی را نمایندگی می کنند که مردم در یک سال پیش آن ها را نفی کرده اند. به نظر می رسد برخی از این نمایندگان نیاز به بازخوانی قانون اساسی، مرور فلسفه وجودی پارلمان و مهم تر از آن توجه به نقش مردم در نظام های مردم سالار دارند تا شاید اندکی از این تناقض به درآیند و به این سؤال پاسخ دهند که واقعاً چه کسی را نمایندگی می کنند؟

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«ادعای سخیف اما قابل تامل»نوشته شده توسط منصور فرزامی اختصاص یافت:

ادعای سخیف گروه «داعش» و اعلام تشکیل «حکومت اسلامی»، ما را ضمن تاثر و تاسف و تامل به اعماق قرون و اعصار می‌برد و خوابی که تعبیر شد و بوزینه‌هایی که از منبر رسول الله‌(ص) بالا و پایین رفتند و نشست‌هایی که در طول تاریخ در «سقیفه»‌های «بنی ساعده »‌ها تشکیل شد تا حق را از مدار اصلی خود بازگردانند تا معاویه‌ها قرآن بر سر نیزه کنند و نابغه‌ها شرایطی را پدیدآورند تا «مروان بن حکم»‌ها، معاویه‌ها و یزیدها و عبیدالله بن زیادبن ابیها، سر حسین را بر سر نیزه کنند و شامیان به دیدن سرها و اسیران خاندان رسالت و امامت، به هلهله و پایکوبی برخیزند و شرایطی پیش آید که حسین، منفور و یزید محبوب باشد تا «ولید» و «هشام» و «‌هارون» و «مامون» از منبر رسول الله بالا روند و به خلافت قیام کنند و...

آری ! « ابوبکر البغدادی : آخرین نفری نیست که به خیال خام خود، «خلافت اسلامی» تشکیل می‌دهد، همان طور که اولین نفر هم نبوده است. تاریخ اسلام از این ادعاها و حق را به درخانه خود بردن‌ها بسیار شنیده است و نیز صدای طبل‌های «کوفه»‌ها را!عقیده «سلفی»‌ها را هم از سده سوم هجری در گوش دارد و شیعه کشی را نیز، از شمشیر خونریز «حجاج بن یوسف ثقفی»‌ها و آن روز که گفتند چهل هزار شیعه را به جرم شیعه‌گری، در کشور همسایه غربی ما سربریدند و فجایعی که در ازنای تاریخ برای پیروان امامت و عقل و منطق و استدلال و اجتهاد رفته است و هم اکنون نیز «تکفیری»‌ها، «سلفی»‌ها، «وهابی»‌ها، «طالبان»، «القاعده»، «جبهه النصره» با حکم تکفیر شیعیان، از مفتی «موریتانی» از جمع 38 نفری سلفی عربستان، از مصر، از طرابلس لبنان، از اردن، از سوریه و عراق و... روا می‌دارند که خون بریزند، با بمب‌گذاری و عملیات انتحاری و سربریدن و تیرهای خلاص پیش چشم دوربین‌هایی که فجایع را به جهانیان می‌نمایاند و دم از نهادهای بین‌المللی که عنوان انسان دوستانه را هم به یدک می‌کشند برنمی‌آید. تا رئیس استکبار جهانی با خوش خط و خالی با « پهپاد»‌هایش به میدان بیاید و گروه‌هایی را که خود پرورده است، هم برای عوام فریبی و هم به سبب فردایی که اصطکاک منافع پیش می‌آید، در سرزمین‌های اسلامی به همراه باقی مانده همراه آثار و منابع و مفاخرش تمدن اسلامی که آن گروه‌های بی تعقل و جزم اندیش نتوانستند، نابود کنند، یکجا از بین ببرد. آنگاه در دفاع از حقوق بشر بیاید و به عالم و آدم فخر بفروشد !

و طرفه این که کسی هم نمی‌پرسد که مگر فرقه‌هایی مثل « وهابی » را استعمار بریتانیا در قرن نوزدهم باعث نشد؟ مگر مرکز آموزش تمامی این گروه‌های برخاسته از تفکر سلفی گری درعربستان سعودی با تایید ضمنی ارباب نیست، مگر بانی این تفکر و ویرانگر در مصر، عربستان نبود؟ مگر آمریکا برای اینکه هم مرکز توجهات را از فلسطین برگرداند، افغانستان را معطوف نظرها نکرد تا با پروراندن و پروارکردن «القاعده» هم انتقام جنگ ویتنام را از شوروی بگیرد و هم انقلاب نوپای اسلامی ایران را مهار کند. مگر همین طالبانی که آموزش دیده پاکستان و عربستان و به هزینه پادشاهی سعودی اکنون موی دماغ شده است و «وزیرستان شمالی» میدان معرکه، برای تامین منافع عربستان در مهار نفوذ ایران و تامین منافع پاکستان در منطقه مورد اختلاف «پشتونستان» با افغانستان، نبود و نیست؟مگر هدف کشورهای استعماری و استبکاری این نیست که تمام جوانان پاکدل اما ساده لوحی که « جبهه النصره» به خیال واهی جهاد با کفار و صلیبیان و روافض، جذب کرده، یکی نباید زنده برگرددتا مبادا عوارضی برجامعه غرب تحمیل شود؟

مگر نخست وزیر صهیونیستی با ساده لوحی و در کمال بی‌حرمتی به نوع انسان، اوج کینه خود را در مورد مسلمان‌ها، فاش نکرد؟ حال می‌پرسم که آیا جوانان پرشور اما هیجان زده و بی‌تعقل می‌دانند که در کدام سنگر و برای تامین منافع چه کسی می‌جنگند ؟ آیا می‌دانند که « نتانیاهو » قسی و خون آشام و دشمن انسان و انسانیت، گفت که ازهر طرف که کشته شوند به سود ماست؟ آیا می‌دانند که تفنگ‌ها را جای دشمن خونخوار، به سمت قلب برادر خود گرفته‌اند؟ آیا می‌دانند که به قول خودشان «صلیبیون» و «صهیونیسم» آرزو دارند که مسلمان نماند اما ذخایر و منابعش برای آنها بماند؟ این گروه‌ها باید بدانند که شیعه، دشمن آنها نیست و برادر اهل تسنن است. اهل تسنن آگاه و بصیر هم این حقیقت و نیز نشان پای استکبار را می‌دانند و گرنه در نبرد با «داعش» « ید واحد » نمی‌شدند.

و اما وظیفه ایران در این موقعیت حساس، نخست نیفتادن به دامی است که در همسایگی‌اش برای او گسترده‌اند، دوم حضور در مذاکرات موثر و تمشیت امور و خواندن راز و رمز سیاست و مشی استکبار است و ترمیم ضعف‌های داخلی است که گروه‌های به اصطلاح جهادی می‌توانند برآن نقاط تکیه کنند. چون رشد و بالش چنین گروه‌هایی به هدایت استکبار، محیط جهل و تعصب و خالی از تعقل و عادی از عدالت و حقوق اجتماعی است چون در امنیت روانی و جسمی و اجتماعی و معنوی حقوقی مردم، بذر هیچ یک از این گروه‌ها، نشو و نما نمی‌کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات