در ابتدا ستون یادداشت اول روزنامه کیهان را میخوانید که با عنوان«صبح غزه دور نیست» به قلم سعد الله زارعی به چاپ رسید:
66 سال پس از آنکه صهیونیستها اعلام کردند دولت تاریخی خود را در «ارض موعود» تشکیل دادهاند، مهمترین شهرهای اسرائیلی شامل تلآویو، حیفا، یافا و منطقه حساس دیمونا با شلیک صدها موشک به لرزه درمیآیند و صدای آژیر آمبولانسها و ماشینهای پلیس برای لحظهای قطع نمیشود و «اوفرونیتر» فرمانده یگان عملیاتی آبی-خاکی این رژیم میگوید: «ارتش اسرائیل در یک «جنگ مقدس» سرگرم از میان برداشتن دشمن و رفع تهدید از سر ملت اسرائیل است!» این در حالی است که در نقطه مقابل این رژیم مردمی قرار دارند که علیرغم تحمل سالها محاصره و اشغالگری و پذیرش فشارهای طاقتفرسا و غیرقابل تصور ایستادهاند و این از عجایب است که هر فلسطینی که در غزه به خاک و خون کشیده میشود، احساس عدم امنیت در تلآویو و حیفا و... بیشتر میشود و متقابلا هر موشک که از غزه به سمت صهیونیستها شلیک میشود، حس توانمندی و غلبه بر دشمن در طرف فلسطینی افزایش مییابد.
تا چندی قبل سرنوشت جنگها را جنگافزارهای مدرن از یک سو و دولتهای دارای حامی بیشتر از سوی دیگر تعیین میکردند اما امروز سرنوشت جنگ به درجه مقاومت یک ملت در برابر نیروی مهاجم بستگی دارد. بر این اساس آنکه به تهاجم دست میزند تنها در صورتی به نتیجه میرسد که با مقاومت طرف مقابل مواجه نگردد اما در نطقه مقابل، ملتی که مورد تهاجم واقع میشود، میتواند پیروزی خود را بر دشمن تحمیل نماید. در واقع در این صحنه آنچه پاسخ نمیدهد آرایش نظامی، آموزشهای پیچیده نظامی، جنگافزارهای پیشرفته و جلب ظرفیتهای بینالمللی در عملیات تهاجمی است البته این به معنای آن نیست که این موارد به طور کلی بیفایده باشند و یا برای یک نیروی نظامی غیر لازم شمرده شوند، سخن این است که این موارد که درگذشته تعیینکننده بودند، امروزه در حد ابزارهای متوسط ارزیابی میشوند.
در حمله اخیر رژیم صهیونیستی به غزه چند نکته مهم وجود دارند که توجه به آنها، تحلیل تحولات نظامی- امنیتی غزه را آسانتر میگرداند:
1- ارتش رژیم صهیونیستی تجربه جنگ در غزه را دارد. جدای از آنکه این رژیم به دلیل آنکه 38 سال - در فاصله سالهای 1346 تا 1384 - این منطقه را در اشغال خود داشته است، یکبار در دیماه 1387 در جنگی 22 روزه و بار دیگر در آبان 1391 و در جنگی 8 روزه بخت خود را در مواجهه با مقاومت غزه آزموده است. در هر نوبت اسرائیلیها دلیل حمله به مردم مظلوم غزه را رفع تهدید علیه شهروندان اسرائیلی اعلام کردهاند و دست آخر هم ضمن پناه بردن به قطعنامه شورای امنیت کار را نیمه تمام رها کرده و حتی پس از چندی اعلام کردهاند که مقاومت فلسطینی از قبل قویتر شده است! در واقع برای ارزیابی شکست رژیم صهیونیستی کافی است که به ورود سه باره صهیونیستها به یک پرونده، استناد کنیم حمله سوم اسرائیل مانند حمله دوم، اعتراف به ناتوانی در حل پرونده غزه است.
2- اسرائیل در هر سه نوبت از «حمله زمینی» به عنوان یک تهدید قاطع سخن گفته و در دو نوبت قبل عملا نتوانسته نیروی زمینی خود را به طور جدی وارد غزه کند. اسرائیلیها در جریان جنگ 22 روزه تلاش زیادی کردند تا نیروی زمینی خود را وارد غزه نمایند ولی هر وقت این نیرو از نقطهای به سمت سرزمین غزه به حرکت درآمد به زودی با تلفات عقب نشست و اداره جنگ را به نیروی هوایی سپرد. در این نوبت نیز اسرائیلیها یک خط در میان درباره عملیات زمینی حرف میزنند و برای جدی نشان دادن این تهدید حتی پای آمریکاییها را نیز به میان کشیدهاند تا جایی که باراک اوباما اعلام کرد که اگر اسرائیل بخواهد به غزه حمله زمینی کند، آمریکا از آن پشتیبانی میکند. اما در دو جنگ گذشته، اسرائیل نتوانست از نیروی زمینی خود استفاده چندانی بنماید و لذا در مواجهه زمینی با مقاومت از حد حرف فراتر نرفت.
رژیم صهیونیستی به طور اصولی نمیتواند با نیروی زمینی مقاومت فلسطین را در غزه شکست بدهد چرا که امکان محاصره یگان زرهی او توسط نیروهای مقاومت وجود دارد کما اینکه مقاومت میتواند انواعی از تلههای انفجاری را در باغها و مناطق مسکونی تعبیه کند و یگان زرهی مهاجم را منهدم کند. این اتفاق در روز هفتم یا هشتم جنگ 22 روزه افتاد و به همین علت فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش اسرائیل در همان روز دستور بازگشت یگان زرهی را صادر کرد. این نکته هم گفتنی است که در مورد ارتش اسرائیل نیروی مهاجم بدون داشتن یک جانپناه مستحکم متحرک وارد نمیشود و لذا نفرات منهای تانک معنا و مفهوم ندارد. علت اصلی این شیوه جنگیدن این است که آنان به شدت نسبت به کشته دادن یا اسیر دادن حساسیت دارند. با توجه به آنچه گذشت، تهدید به حمله زمینی توسط ارتش صهیونیستی بلوف تلقی شده است.
3- ارتش رژیم صهیونیستی در این جنگ مدعی است که نقاط استراتژیک و زیربنایی غزه را منهدم کرده است. اسرائیلیها عین همین ادعا را در جنگ 22 روزه و 8 روزه داشتند. در مقطع جنگ 22 روزه، دستگاه اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی به سران این رژیم گفته بود اگر 130 نقطه از غزه بمباران شود، مقاومت از هم میپاشد و سلاحهای آن به طور کامل منهدم میشود. به همین دلیل وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی اعلام کرد که این جنگ در کمتر از یک هفته با موفقیت کامل اسرائیل به پایان میرسد اما وقتی هفته اول تمام شد بر تعداد موشکها و برد آنها افزوده شد و همه فهمیدند که نه تنها مقاومت از میان نرفته بلکه مقاومت موثر تازه آغاز شده است. از این مقطع به بعد اگر چه باریکه غزه مرتب از زمین، هوا و دریا در معرض شلیک بمب و توپ و راکت بود، اسرائیل برای پایان جنگ به التماس افتاده بود و هدف نابودی مقاومت به یک هدف جزیی تبدیل شده بود:
«آخرین شلیک را اسرائیل انجام دهد» که البته موفق نشد و آخرین شلیک را گردانهای جهاد اسلامی فلسطین به رهبری دکتر رمضان عبدالله انجام دادند و نیمههای شب روز بیست و دوم جنگ متوقف گردید.الان هم سرفرماندهی ارتش اسرائیل اعلام میکند که 30 نقطه استراتژیک دیگر غزه را به کلی ویران کرده است و حال آن که این تعداد نقطه استراتژیک در یک شهر با وسعت حداکثر 100 کیلومتر مربع معنا ندارد البته از یک منظر دیگر در غزه هر کوچه، خانه، باغ و پارک و... یک نقطه استراتژیک است چرا که از هر نقطه آن میتوان موشکهایی را به قلب تلآویو و حیفا روانه کرد. شلیک موشکهای حماس و جهاد اسلامی اگر چه تاکنون تا 105 کیلومتر مربع را پوشش داده است اما جای زیادی نمیخواهد و حمل آنها به امکانات فوقالعادهای نیاز ندارند.
4- ارتش رژیم صهیونیستی در این جنگ چندین شکست را یکجا تحمل میکند اولین شکست، شکست اطلاعاتی است وقتی شلیک موشکها در اثنای بمباران رژیم صهیونیستی علیه غزه استمرار پیدا میکند و بر تعداد آنها افزوده میشود، صحت و به روز بودن اطلاعات این رژیم زیر سؤال میرود. چطور ممکن است یک ارتش بدون بهرهمندی از اطلاعات درست از دشمن آن هم دشمنی که چند بار از او شکست خورده، وارد عملیات تهاجمی گردد. پیش از این و به همین دلیل در جریان جنگ 22 روزه رئیس دستگاه اطلاعات نظامی این رژیم ناچار به استعفا شد. کما اینکه در جریان جنگ 33 روزه نیز تعداد زیادی از افسران اطلاعاتی پس از آن که به بیکفایتی متهم شدند از کار برکنار گردیدند.
دومین شکست این رژیم شکست اخلاقی است. وقتی یک ارتش نتواند دیگران را درباره درست بودن حملهای که علیه یک منطقه انجام داده است، متقاعد نماید این ارتش دچار شکست اخلاقی میشود و از درون متلاشی میگردد، چه کسی میتواند بپذیرد که به فرض درست بودن خبر ربایش 3 شهرکنشین صهیونیست توسط فلسطینیها، صدها زن و کودک مستحق مرگند چه رسد به این که یک ملت با بمباران هوایی و استفاده از سلاحهای آلوده به مواد شیمیایی و اتمی در معرض تهاجم قرار گیرند. تایید شکست در عرصه اخلاقی در داخل این رژیم فرار جمع دیگری از شهروندان غاصب به کشورهای دیگر و در عرصه خارجی سختی پذیرش دفاع از موجودیت و مشروعیت این رژیم است.شکست دیگر این رژیم در این جنگ، شکست امنیتی است. اسرائیل در شصت و ششمین سال تاسیس جعلی خود نتوانسته مسائل
امنیتی خود را نه در دوردستها- مثل روستای عسقلان- و نه در نزدیکدستها- مثل تلآویو- تامین نماید. اسرائیل میگوید این حمله را برای تامین امنیت شهروندانش انجام داده و در واقع اعتراف کرده است که 66 سال اشغال به امنیت کافی نیانجامیده است. در واقع امروز آنکه در تلآویو نشسته به اندازه آنکه در غزه است احساس ناامنی میکند و این یعنی برقراری توازن وحشت و همه میدانند که در توازن وحشت فقط میتوان گفت من هم قدرت آسیب رساندن دارم ولی نمیتوان گفت من قدرت تامین امنیت را دارم.
شکست دیگر اسرائیل در این عملیات، شکست سیاسی است. وقتی یک رژیم نتواند با کاری که میکند موقعیت سیاسی خود را در داخل و خارج به طور نسبی بهبود بخشد، شکستخورده تلقی میشود. رژیم صهیونیستی در این عملیات درصدد بود که از فضای بلبشوی منطقه و خودمشغولی تاسفبار جهان اسلام استفاده کرده و دشمن نزدیک خود یعنی مقاومت فلسطینی در باریکه را از بین ببرد. اگر این کار در عمل امکانپذیر بود، موقعیت این رژیم در داخل سرزمینهای اشغالی 1948 و نیز در میان مجموعه دولتهایی که حامی این رژیم به حساب میآیند، بهبود پیدا میکرد ولی زمانی که این رژیم علیرغم توسل به شیوههای کثیف و زیر پا گذاشتن همه هنجارهای انسانی ناچار به پذیرای شکست میشود، موقعیت آن در داخل و خارج دچار آسیب جدی میشود از این روست که صداهای مخالف اسرائیل پس از شکست از حزبالله در تابستان 1385 و شکست از مقاومت فلسطینی در سالهای 1387 و 1391 بالاتر رفت و اینکه اسرائیل دیگر بال نیست و باری است بر گردن تاسیسکنندگان و حامیان آنان به حرف بسیاری از دولتها و گروههای اثرگذار در اروپا و... تبدیل گردید.
البته نباید لحظهای در سختی وضعیت مردم مظلوم غزه تردید کرد و به واقع ما چه میدانیم که فرود آمدن بمب در شهری که نزدیک 10 سال در انواعی از محاصره بوده چه معنایی دارد! ما چه میدانیم آن کودکی که در جلوی چشمان خویش شاهد پرپر شدن همه اعضای خانواده خود بوده چه وضع اسفبار روحی و روانی دارد؟ گاهی با دیدن صحنههای تلویزیونی غزه قلب انسان درهم فشرده میشود و میخواهد باز ایستد. آری بسیار سخت است و تصور آن هم بسیار دشوار است اما در عین حال در چهره مومنانه مردان و زنان این سرزمین به محاصره درآمده، میتوان خطوط روشن پیروزی را خواند. الیس الصبح بقریب.
ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوان«دام مکعب روبیک هستهای؟»نوشته شده توسط حسین بابازادهمقدم اختصاص یافت:
جمهوری اسلامی ایران در رویارویی با معادلهسازیها و مجهولنماییهای غرب در جریان مذاکرات، به حجم وسیعی از فرافکنیها درباره «دامنه»، « محل»، «محدوده»، «فردو» و «ماشینهای تولید مواد مورد نیاز» اتمی خود، باید پاسخهای زمانبندیشده روشن بدهد، این درحالی است که غربیها حاضر نیستند برای توقف کامل و بدون قید و شرط و حتی مشروط تحریمهای قلدرمآبانه و یکسویهای که در روندی غیرقانونی علیه ایران تصویب و اعمال کردهاند، جدول زمانبندیشدهای را ارائه کنند.یک منبع آگاه غربی چندی قبل مذاکرات ایران و 1+5 را به مثابه «مکعب روبیک» توصیف کرده بود، مکعبی درهم تنیده با حرکتهایی پیچیده که اغلب مردم جهان با آن آشنایی داشته و احتمالا ساعتهایی را صرف حل کردن معمایش کردهاند اما آیا واقعا مسأله هستهای جمهوری اسلامی یک «معادله چندمجهولی و چندوجهی» است؟مسلما جمهوری اسلامی از ابتدای جریان مذاکرات در 5 تا 6 دور انجام شده طی 10 سال گذشته، بارها و بارها در معرض این عملیات گسترده روانی طرف غربی قرار گرفته است که «مساله هستهای ایران مسالهای پیچیده است»، این محور مشترک کماکان در دستور کار دولتهای غربی قرار داشته و طرفهای مذاکرهکننده از آن عبور نکردهاند، چرا که طبیعتا به این سادگیها راهبرد غرب در برابر کشورمان در موضوع هستهای تغییر نخواهد کرد.
این نکته اهمیت دارد که غربیها از مجهولسازی و پیچیدهسازی و معماسازی مذاکرات و جریان هستهای جمهوری اسلامی سود میبرند. از یکسو بیکفایتی خود در تامین مطالبات عمومی درون کشورهایشان را مدیریت کرده و از سویی دیگر برای طولانی شدن بازه زمانی زدوخوردهای مذاکراتی مشروعیت میتراشند. به هرحال نباید فراموش کنیم مذاکرات همانطور که برای طرف ایرانی هزینهبر است برای طرفهای غربی نیز مستلزم هزینههای متعددی است که البته امیدوارند با حل و فصل موضوع به شکل یکسویه و سلطهجویانه خسارتهای مالی ناشی از این دورههای طولانی مذاکراتی را تامین کنند. اما بیش از 10 موسسه مطالعاتی معتبر آمریکایی طی یک ماه گذشته بر این نکته پافشاری کردهاند که برای آمریکا روزهای پس از توافقجامع یا موقت با جمهوری اسلامی از اهمیت بیشتری نسبت به توافق و محتوای آن برخوردار است، بهعبارتی آمریکاییها همزمان با چند بحران مهم در مذاکرات دست و پنجه نرم میکنند. بحران اول بزرگنمایی خطر ایران و ایجاد خطقرمزهای متورم و غیرقابل حل نمایاندن موضوع هستهای ایران از یکسو طی سالیان متمادی و از سوی دیگر شیرجه زدن در سفره مذاکرات به شمار میآید که به نحو غیرقابلتوصیفی تعجب تحجر منطقهای و همداستانان صهیونیستشان را برانگیخته است.
بحران دوم آمریکا سادهسازی معادلات و مکعبی است که طی سالیان مدید در برابر جمهوری اسلامی و افکار عمومی طرح کرده و هم اکنون غیرقابل تصور است که بدون توسل به همان معادله مجهولسازی شده امکان گفتوگو و همراه کردن منافع دیگرانی را در این رابطه داشته باشد، خصوصا اینکه دیگر طرفین منافع چندانی در این ارتباط ندارند. بحران سوم به بازی گرفته شدن قدرت هژمونی و پدرسالارانهای است که آمریکاییها در منطقه خاورمیانه همواره به دنبال آن بودهاند که نرمش در برابر جمهوری اسلامی از هر نوع ممکن آن را مخدوش میکند. این مهمی است که حداقل 4 گزارش اخیر در حوزه مسائل مربوط به مذاکرات در سطح موسسات مطالعاتی آمریکا آن را مورد نظر قرار دادهاند.صرفنظر از بحرانهای جاری آنچه موضوع هستهای را به یک مکعب پیچیده تبدیل کرده است، مطالبات زیادهخواهانه طرف غربی درباره تعداد و میزان فرآوردههای هستهای اعم از پلوتونیوم و اورانیوم و مقادیر گازهایی است که توسط تعدادی از سانتریفیوژهای ایرانی ساخته شده است. معادله از نقطهای آغاز میشود که غربیها مدعیاند علاوه بر کاهش مقدار تولید پلوتونیوم در مجتمع اراک از 10 کیلوگرم در سال به یک کیلوگرم مابهازای واحد، باید تعداد سانتریفیوژها در سقف 6000 مورد در نظر گرفته شود.
این در حالی است که ایران از نظر فنی به 190000 سو نیازمند است و به این اعتبار تعداد سانتریفیوژهای مورد نظر غربیها امکان تولید میزان مورد نیاز نیروگاههای ایرانی را نمیدهد.یعنی به عبارتی این نسل مورد استفاده در ایران که هم اکنون نیز تحتالشعاع مذاکرات قرار دارد و نیمی از آن یعنی حدود 9000 مورد فعال است به تنهایی قادر به تامین نیاز کشور نبوده و بیش از 9000ماشین دیگر راهاندازی نشده نیز باید به چرخه تامین مواد افزوده شود، حال آنکه تجهیزاتی از نسل سوم که قطعا غربیها آن را بر نمیتابند با تعداد یکسوم آن نیاز سالانه بوشهر را میتواند تامین کرده و پوشش دهد. اینجاست که معادله مکعبی و پیچیده میشود، یعنی عملا با پذیرش درخواست غرب و آمریکاییها ایران در موضوع هستهای به یک وضعیت سمبلیک و غیرکاربردی تغییر رویکرد باید بدهد و این مساله درون نظام سیاسی کشور پذیرفته نبوده و منطبق با نیازهای اساسی جمهوری اسلامی نیز نیست.
از سوی دیگر طرف غربی بسیار غیرقابل اعتماد بوده و از هیچ وضعیت کمی به لحاظ تاریخی و محاسباتی برخوردار نیست و در گیر و دار کلیگوییها و پرشهای مقطعی از موضوع تحریم است. اگرچه مذاکرهکنندگان ایرانی بهدرستی تاکید کردهاند غربیها موظف به روشن کردن وضعیت زمانی و ارائه جدول هستند اما آنطرف همچنان در انتظار یک «عقبنشینی دقیقهنود» برنامههای خود را سازماندهی میکند.ایران براساس آنچه طرف غربی تاکید میکند، موظف میشود یکسویه فعالیتهای اتمی خود را به حالت تعلیق در آورده و بهجز چند اقدام تزئینی دستاوردی را عملا نداشته باشد و در عین حال دست به از کار انداختن تاسیسات فردو و تبدیل کردن آن به یک موسسه آزمایشگاهی بزند، حال آنکه فردو خود به لحاظ امنیتی یکی از محاسن تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی تلقی میشود که در برابر حملات نظامی آسیبپذیری بسیار کمی دارد.
ایران بهطور یکجانبه تحت فشار برای روی گیشه بردن یکی از مهمترین و غیرقابل دسترسترین تاسیسات اتمیاش قرار دارد و در عین حال و از سوی دیگر تاسیسات اراک نیز در معرض ضعیف شدن و خارج شدن از مزیت کاربردی قرار گرفته و در عوض آمریکاییها قول میدهند به تدریج و بدون تعیین زمان مشخص درباره موضوعات بازرگانی با ایران همکاری کرده و تسهیلاتی را فراهم کنند.مساعدتهای پلکانی که مورد تاکید رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان نیز قرار گرفته است به هیچ عنوان متناسب با زیادهخواهیهای نامعلوم و مجهول هستهای غرب نبوده و عملا مکعبی در مقابل مکعب روبیک آنطرف میز به شمار نمیآید، چرا که در این سوی ماجرا اعداد و ارقام از منطق روشنی تبعیت کرده و در سوی دیگر طرف غربی حاضر به سپردن تعهد روشنی درباره تحریمها نیست.بنابر این است که شائبههای یک توافق موقت در میان کسانی که اظهارنظرهای رسمی و غیررسمی را ترتیب میدهند تقویت شده و احتمالهایی برای کشانده شدن مذاکرات به 6 ماه دیگر طرح و مورد سنجش افکار عمومی قرار میگیرد که فینفسه برای جمهوری اسلامی اسباب خسارتهای مادی و معنوی فراوانی را فراهم کرده و به غربیها فرصت میدهد هرچه بیشتر از ابزارهای فشار و در عین حال کوچکسازی پرستیژ جمهوری اسلامی در خاورمیانه و کاهش نقش رهبری تهران بهرهبرداری کنند. باید مذاکرهکنندگان ایرانی از خود سؤال کنند چرا ایجاد اعتماد در طرف غربی نیازمند صرف 5 تا 7 سال زمان است، ضمن اینکه طرف غربی البته معتقد به 10 سال است و پس از این مدت به چه میزان خسارتهای ناشی از عدمپیشروی علمی و عملیاتی هستهای کشور قابل جبران خواهد بود؟
تسلیم نشدن به قاعدههای ظالمانه، یکسویه، سیاسی و غیرحقوقی مباحث طرح شده در مذاکرات که اکنون خود غربیها هم به ابعاد آن اشاره دارند، چشمانداز ناامیدکنندهای را برای نتایج این دور از گفتوگوها که قرار بود به توافقی جامع منجر شود در منظر افکار عمومی و ناظران گشوده است، فرصتی که ممکن است طرف غربی برای همیشه از دست بدهد و مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی باید بتوانند بهخوبی این پیام را مخابره کنند که ممکن است این فرصت برای طرف غربی یا تکرار نشود و در صورت تکرار ورود سایر قوا همچون مجلس، چالشهای قابلملاحظهای را پیش روی توافقات احتمالی طرح و بسط دهد.
حسین شیخ الاسلام مطلبی را با عنوان«سایه انتفاضه سوم بر سر رژیم صهیونیستی»در ستون سرمقاله روزنامه حمایت به چاپ رساند که در زیر میخوانید:
ارتش رژیم صهیونیستی طی روزهای گذشته بیش از چهارصد بار به نوار غزه حمله کرده است. تنش ها بین این رژیم کودک کش و فلسطینی ها پس از آن شدت گرفت که هفته گذشته یک نوجوان فلسطینی بهنام محمد ابوخضیر در شرق بیتالمقدس زنده زنده سوزانده شد.این اتفاق پس از آن رخ داد که جسد سه شهرک نشین اسرائیلی حوالی روستای حلحول در شهر الخلیل واقع در کرانه باختری پیدا شد. تلآویو حماس را مسئول مرگ این سه نفر میداند، با این وجود، حماس این اتهام را رد میکند. بعد از این بود که رژیم اسرائیل با محاصره نوار غزه، حدود یک میلیون و 700 هزار ساکن این منطقه را از حقوق اساسی خود محروم کرد. به نظر می رسد اما علت این حملات رژیم صهیونیستی نیازمند دلایلی ریشه دارتر باشد. شکی نیست که رژیم صهیونیستی قصد دارد در راستای ترمیم شکست های گذشته خود گامی جدی بردارد. با توجه به بار روانی سنگینی که شکست های گذشته برای سردمداران این رژم دربرداشته، آنها می خواهند با هدف بازیابی وجهه و روحیه از دست رفته خود مجددا به غزه حمله کنند. البته حوادث منطقه از جمله حملات داعش به عراق و سوریه این فرصت را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داد تا با سوء استفاده از شرایط منطقه و اختلاف کشورهای مسلمان و مشغول شدن آنها به این اختلافات، حملات خود به غزه را شدت بخشند. ناگفته نماند که ماجراجویی های داعش و برخی کشورهای مرتجع و خائن منطقه در این خصوص در اصل ساخته و پرداخته همین رژیم است تا در سایه آن برخی اهداف شوم خود را عملی نماید.
البته حمله به غزه می تواند گامی در جهت تضعیف مقاومت و نهایتا نابودی آن باشد، هدفی که یکی از اهداف راهبردی رژیم صهیونیستی است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تقسیم و تجزیه منطقه مطابق گرایشات اقلیتی، یکی از اهداف غرب در منطقه است که مطابق آن از تجزیه برخی کشورهای به ملیت ها، قومیت ها و اقلیتهای ترک، کرد، عرب، ترکمن، مارونی، دروزی، مسلمان و...، توجیه برقراری و تثبیت دولت یهودی را نیز فراهم خواهد کرد. تشدید حملات رژیم صهیونیستی به غزه می تواند ناشی از توافق فتح وحماس نیز باشد. توافقی که به طور قطع نمی تواند مطلوب این رژیم قرار بگیرد. هر چند که در این توافق دست برتر را فتح و محمود عباس داشتند. اما به هرحال این توافق، درگیری میان نیروهای فلسطینی را محدود و توانایی های آنها را بر روی رژیم صهیونیستی متمرکز می کند، به گونه ای که امنیت این رژیم را با مخاطره همراه خواهد کرد. با وجود محاسبات این رژیم، نتایج اولیه این حملات به علت گستردگی مقاومت نیروهای فلسطینی، با موفقیت صدردصدی همراه نبوده که این امر حاکی از خطای محاسبای آنها است.
لذا با توجه به اخباری که در رسانه ها آمده و نیز احتمال حمله زمینی رژیم صهیونیستی به غزه، گمانه های طولانی تر شدن درگیری ها در غزه وجود دارد. در این راستا فراخوان 40 هزار نیروی احتیاط و ذخیره و همچنین تجدید قدرت نیروهای مقاومت در بین نیروهای فلسطینی احتمال تبدیل شدن این حوادث به انتفاضه سوم را تقویت می کند. در این شرایط امکان ورود حزب الله به درگیری ها به نفع مردم غزه دور از انتظار نیست. امری که رژیم صهیونیستی را وادار خواهد کرد همزمان در دو جبهه بجنگد و این گزینه ای محتمل است که منطقه را به جهنم این رژیم بدل خواهد کرد.سران این رژیم همواره صحبت از حملات هوایی و موشکی و حملات محدود زمینی می کنند. در این شرایط غزه در حال مقاومت است و چیزی برای از دست دادن ندارد اما با توجه به نقاط ضعف فراوان این رژیم و نیز توان غزه در تثبیت توانایی هایش، به نظر می رسد آینده این حوادث به نفع اسراییل نخواهد بود و پیش بینی می شود که روند شکست های این رژیم همچنان تداوم خواهد یافت و این حوادث مدال افتخار دیگری بر سینه مقاومت و مردم غزه خواهد بود.
علیرضا رضا خواه ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«نوستالژی شوروی در هاوانا»اختصاص داد که در زیر میخوانید:
علایق خفته مسکو و نوستالژی شوروی برای پوتین در یگانه پایگاه خارجی "اتحاد جماهیر شوروی" دوباره بیدار شده اند. ولادیمیر پوتین روز جمعه سفر آمریکای لاتین خود را با دیدار برادران کاسترو در هاوانا آغاز کرد. این در حالی است که کوبایی ها هنوز خاطره خروشچف و بحران موشکی را در ذهن خود زنده نگاه داشته اند. با این حال ساکن کرملین با یک سوغات ارزنده وارد هاوانا شد. او قرارداد بخشودگی ۹۰درصد از بدهی های کوبا به روسیه را در چمدان داشت که دو روز پیش از عزیمت به هاوانا از سوی دوما تصویب شده بود. به این ترتیب ۳۱میلیارد و هفتصد میلیون دلار از قرضهای کوبا به روسیه نادیده گرفته می شوند. هرچند پس از فروپاشی شوروی در ژانویه سال 1993 در پیش نویس سیاست خارجی روسیه تاکید شد که گسترش روابط با آمریکای لاتین برای توسعه اقتصادی آمریکای لاتین اهمیت بسیار زیادی دارد. اما رابطه هاوانا- مسکو با فروپاشی شوروی به سردی تام گرایید. یکی از دلایل محوری این سردی، همین دیون مالی بود. از همین رو این سفر، گامی تاریخی در مناسبات روسیه و کوبا تلقی می شود. این روزها کمتر کسی است که از آرزوهای رئیس جمهور بلندپرواز روسیه خبر نداشته باشد. مامور سابق "کا گ ب" که فروپاشی شوروی را فاجعه ژئوپلتیک قرن می داند خواستار بازگشت به روزهای طلایی گذشته است. اغراق نخواهد بود اگر سفر شش روزه وی به آمریکای لاتین حیاط خلوت سابق آمریکا را تلاشی برای یارگیری دوباره برای بازگشت به دوران جنگ سرد بخوانیم. البته این یک واقعیت است که در جنگ سرد جدید مؤلفه های نظامی و ایدئولوژیک دیگر در مرکز این رویارویی نیستند بلکه جای خود را به نبرد اقتصادی و اطلاعاتی داده اند. بی جهت نیست که پوتین پیش از ترک روسیه جاسوسی های سایبری آمریکا را که اخیرا "ادوارد اسنودن" پیمانکار آژانس امنیت ملی آمریکا افشا کرد سندی برای "معیار دوگانه" آشکار آمریکا دانسته و محکوم کرد.
به دنبال بحران اوکراین کشورهای غربی سعی کردند با طرح تحریم های اقتصادی روسیه را تحت فشار قرار بدهند. آنها مسکو را از گروه هشت اخراج کردند. حالا روسها دارند تلافی می کنند. گام اول انعقاد بزرگ ترین قرارداد تامین گاز جهان با چین بود. اقدامی که برای اروپا به عنوان یکی از بزرگترین مصرف کننده های انرژی در جهان بسیار گران تمام شد. گام بعدی تقویت بلوک های اقتصادی رقیب است. پوتین در کوبا تاکید کرد: مسکو به هاوانا در پشت سر گذاشتن تحریم های اقتصادی تحمیل شده به این کشور از سوی آمریکا کمک خواهد کرد. لذا این یک واقعیت است که روسیه در کوبا تنها در جستجوی شریکی سیاسی نیست، بلکه در این کشور منافع اقتصادی نیز دارد. در ماه مه سال جاری، قراردادی میان دو کشور برای همکاری های نفتی، بین کنسرن کوبایی "کوپت" و غول نفتی "روس نفت" منعقد شد. مهندسان کوبایی هم قرار است از سوی مهندسان روسی آموزش ببینند. در آینده نزدیک نیز ساخت شعبه ای از شرکت "روس نفت" در منطقه ویژه اقتصادی "ماریل" در شمال هاوانا پیش بینی شده است. این پروژه، بزرگترین بندر صادراتی در کارائیب خواهد بود و برزیل هم به احتمال بسیار زیاد درآن مشارکت خواهد کرد. "روس نفت" در سرعت بخشیدن به استخراج ذخایر نفت کوبا هم مشارکت خواهد کرد؛ ذخایری که تا نه میلیارد بشکه برآورد شده اند. کوبا در اکتشاف میدان های نفتی این کشور، تاکنون به طور عمده متکی به ونزوئلا بوده است.
پوتین بعد از دیداری یک روزه از کوبا و برادران کاسترو به صورت غیرمنتظره وارد نیکاراگوئه شد . "دانیل اورتگا" چریک چپ گرای دیروز و رییس جمهور امروز نیکاراگوئه در مراسم استقبال از پوتین در فرودگاه بر تحکیم روابط اقتصادی میان دو کشور تاکید کرد. مقصد بعدی پوتین بوینس آیرس است. تحلیلگران معتقدند، وی با سفر به آرژانتین نیز به دنبال هموارسازی مسیر برای سرمایه گذاری روسیه در منابع نفتی و گاز منطقه "واکا موئرتا" واقع در ایالت "نئوکن" جنوب آرژانتین است. انتظار می رود در میادین نفتی واکا موئرتا در مجموع 22 میلیارد و 800 میلیون بشکه نفت موجود باشد که آن را به یکی از بزرگ ترین میادین تاریخ تبدیل می کند. آرژانتین از سال 2001 و به دلیل عقب انداختن بازپرداخت بدهی هایش از بازارهای سرمایه اخراج شد به رغم اینکه به سرمایه گذاری شدید خارجی نیاز دارد. پوتین همچنین از آرژانتین دعوت کرده است تا در نشست گروه بریکس با حضور برزیل، هند، چین، آفریقای جنوبی و روسیه شرکت کند. قرار است این گروه در هفته جاری در برزیل تشکیل جلسه دهند. اهمیت این گروه علاوه بر میزان جمعیت، در تمایز شتاب اقتصادی آن و در اختیار داشتن ۲۸درصد از قدرت اقتصادی دنیاست. یکی از رویکردهای این گروه، کاهش وابستگی مالی و اقتصادی به اروپا و آمریکاست. پوتین فینال جام جهانی را مهمان برزیلی ها خواهد بود تا در پایان این دوره از بازی ها "دیلما روسف" چریک دیگری از آمریکای لاتین رسما مسئولیت بازی های جام جهانی 2018 را به پوتین واگذار کند. ظاهر امر این است که غرب در مهار مسکو تاکنون موفق نبوده است. استفاده نابخردانه از سلاح تحریم و گسترش دامنه آن باعث ایجاد بلوکی از کشورهای تحریمی و شکل گیری قطب بندی های جدید در عرصه بین الملل شده است.
محمد کاظم انبار لویی مطلبی را با عنوان«عبرتهای قیام 23 تیر»در ستون سرمقاله روزنامهرسالت به چاپ رساند که به شرح زیر است:
فردا روز 23 تیر، سالروز قیام تاریخی ملت ایران است. قیام تاریخی 23 تیر در نبرد ملت ایران علیه جنگ نرم استکبار و استبداد جهانی یک نقطه عطف محسوب میشود. آمریکا و اذنابش در تدارک بازگشت استبداد و استعمار به ایران بودند، آن هم نه از طریق یک جنگ سخت بلکه یک جنگ نرم که حداقل 10سال روی آن برنامهریزی کرده بودند. حضور میلیونی مردم در روز 23 تیر و سخنرانی تاریخی حجتالاسلام و المسلمین روحانی در این روز، آب سردی بر آتش جنگ نرم دشمن بود.نگارنده که آن روزها شاهد شرارت منافقین جدید و پیوند آنها با منافقین قدیم و باند تبهکار ملوس و منوچ بودم از سخنرانی آقای روحانی چند جمله در خاطرم هست که فرمودند؛
- اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت ایران و اسلام است
- اگر منع نبود، جوانان انقلابی با اوباش به شدیدترین وجهی برخورد میکردند و آنان را بر سر جایشان مینشاندند
- مردم با نظام و رهبری، با خون خود پیمان بستهاند
- آنان که به آشوب و تخریب اموال عمومی و تعرض به نظام دست زدند، مجازات خواهند شد.
در نیمه اول دهه 40، وقتی نخست وزیر خائن شاه، اهانت به مرجعیت و رهبری کرد. یک جوان شیر پاک خورده به نام محمد بخارایی دهان او را با گلوله دوخت و او را به جهنم فرستاد. او در دفاعیات خود گفت: دهانی که به مرجعیت اهانت کند باید دریده شود. این یک پیام روشن و صریح از جوانان این آب و خاک بود. بخارایی و یارانش هم هزینه این کار بزرگ را پرداختند و در تاریخ ایران ماندگار شدند. اشاره آقای روحانی در سخنرانی 23 تیر در مورد پیمان مردم با نظام و رهبری و هزینههای اهانت به مقام مرجعیت و رهبری و اینکه اگر منع نبود، جوانان انقلابی آنان را به سزای عملشان میرساندند، اشاره به چنین پیشینه تاریخی بود.
امروز هم برخی از روی غفلت میخواهند روی خیانتها و جنایتهای سران فتنه سرپوش بگذارند و جرایم آنها را نادیده بگیرند. اینها دست به کار خطرناکی میزنند، چرا که به قول آقای روحانی در حال برداشتن آن "منع" هستند.منع چیست؟ منع آن است که امروز ما یک نظام مستقر هستیم. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نظام دست به ماشه هستند. لذا لزومی ندارد برخی برای دریدن گلوهایی که به مقدسات نظام و مردم اهانت میشود، اقدامی یکجانبه صورت دهند. جایگاه شورای عالی امنیت ملی در قانون اساسی مشخص است. نهادهای قضائی و اطلاعاتی و نظارتی کار خود را میکنند و امر آنها و حکم آنها مطاع است. اگر این مفهوم در ذهن جوانانی که استخوان در گلو و خار در چشم، شرارت فتنهگران و سران فتنه را نظارهگرند، از هم بپاشد، معلوم نیست سنگ روی سنگ بند شود.
آقای علی مطهری از روی سادگی و دلسوزی و همچنین از روی حب به برخی و بغض به منتخب ملت در سال 88 مسیری را طی میکند که عاقبت خوشی برای خود و سران فتنه در دنیا و آخرت رقم نمیزند.وی در نقد مطالب و مستندات تاریخی نگارنده در دو سرمقاله رسالت، مسائلی مطرح میکند که نه مستند است و نه اساس و منطق حقوقی و نه مبنای انقلابی و الهی دارد.وی در پاسخ اول، فعل سران فتنه را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" بودن فرو کاهید و در پاسخ دوم بیآنکه اشکالات و ایرادات آنها را پاسخ بگوید، فعل آنها را به "اعتراض مدنی" تقلیل داد.یک وقتی در اوج شرارت اصحاب دوم خرداد هنگام طرح قانون جرم سیاسی نوشتم جرم سیاسی را اول باید تعریف و بعد مطالبات براندازانه خود را در قالب آن طراحی کنید. ما در فقه اسلام و قوانین اسلامی جرمی به نام "جرم سیاسی" نداریم. حتی در برخی کشورها که چنین عنوانی در قوانین آنهاست، این جرم تعریف نشده است.
چرا تلاش عدهای بر این نقطه معطوف است؟ برای اینکه میخواهند عناوین مجرمانهای را که در فقه ما نظیر "بغی"، "باغی" و "محاربه" و "محارب" است و بیش از 10 قرن فقها و حقوقدانهای ما روی آن تفقه کردهاند و تعریف حقوقی دادهاند، دور بزنند.آقای مطهری در پاسخ دوم به نقد مشفقانه بنده مینویسد: "آنچه پس از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد، ابتدا یک "اعتراض مدنی" بود. اما سرمقالهنویس رسالت اعتراض مدنی را در جمهوری اسلامی به رسمیت نمیشناسد. با نوع برخوردی که به آن اعتراض شد، فتنهای رقم زده شد. بنابراین اصرار ایشان بر محارب و باغی بودن دو کاندیدای معترض، مسموع نیست." (1)در پاسخ قبلی، بنده در مورد تعریف محارب و محاربه از قول آیتالله موسوی اردبیلی، مرجع، فقیه و حقوقدان مورد نظر آقای مطهری شاهد آوردم، اکنون در مورد "بغی" و "باغی" از پدر بزرگوار ایشان شاهد میآورم.
پدر بزرگوار آقای علی مطهری علامه شهید مرتضی مطهری در مورد "قتال اهل بغی" میفرماید: "اگر در میان مسلمین جنگی در بگیرد و یک طایفه بخواهد به طایفه دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان آنها صلح برقرار کنند و میانجی شوند که اینها با هم صلح کنند. اگر دید یک طرف سرکشی میکند و به هیچوجه حاضر نیست صلح کند، بر آنها واجب میشود که به نفع آن فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ شوند. این نص قرآن کریم است؛ "و ان طائفتان من المومنین الخ- حجرات آیه 9"(2)یک انتخابات پرشور و مثالزدنی در جمهوری اسلامی برگزار شده است. منتخب ملت با 11 میلیون اختلاف با نفر بعدی، آن هم با رای 64/63 درصد آرا پیروز شده است. طرف مقابل به هر دلیل نتایج را قبل از شمارش آرا نپذیرفته و اعلام شورش و جنگ خیابانی کرده است. رای هیچ نهاد فیصلهبخشی را هم نپذیرفته است. نصیحت ناصحان و مشفقان را هم نپذیرفته و هنوز پس از گذشت پنج سال سوار بر اسب سرکش عناد، دشمنی، لجاجت، کینهجویی، ستیزهجویی، خودمحوری، خودمردمپنداری و... است. محصول قشونکشی خیابانی او غارت مغازههای مردم، اخلال در امنیت کشور، همکاری با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس، کشتن دهها نفر و... بوده است.
پدر بزرگوار شما میگوید بر این فعل عنوان مجرمانه "بغی" و "باغی" مترتب است.طرف مقابل جز مهار و مدیریت فتنه و جلوگیری از خونریزی و غارت بیشتر و حفظ اقتدار و امنیت ملی چه میتوانست بکند؟آقای مطهری نام این همه شرارت و بیرحمی و گستاخی را میگذارد "اعتراض مدنی" و نام نوع برخورد هوشمندانه مردم و نظام را میگذارد "فتنه"!بعد هم میبیند این قضاوت، ظالمانه است، چند سطر آن طرفتر میگوید: "گر چه اعلام پیروزی آقای موسوی در ساعات پایانی انتخابات را یک خطا میدانم اما اگر چند اگر اتفاق نمیافتاد... اساسا فتنهای به این وسعت پدید نمیآمد تا امروز شما اصرار بر محارب و باغی بودن آنها داشته باشید."آیا طرح این مسائل بیپایه حکایت از سادگی و سادهلوحی ندارد؟فرض میکنیم آقای موسوی در این جنگ طایفگی بین مومنین با مشارکت کفار و منافقین و بهائیها و سرویسهای امنیتی غرب محق باشد و حق داشته باشد نص آیه 9 سوره حجرات را نادیده بگیرد و در بیانیههای پی در پی، اشرار را به شورش و اعتصاب و مقابله با نظام تحریض کند. او نفر دوم رای آورده است. نفر چهارم این رقابت که آرای او کمتر از آرای باطله بود چه حقی داشت در اندازه یک باغی و محارب ظاهر شود و با رمز آشوب "تقلب" وارد پروژه "تغلب" شود؟ او حتی معتقد بود در انتخابات سال 84 که وزارت کشور در دست آقای خاتمی و دوستانش بود، تقلب شده و حق او ضایع شده است! او را با چه منطقی باید آرام میکردیم؟!
وقتی کسی به اصطلاح به سیم آخر میزند و تمام سوابق و شایستگیهای خود را در آتش عُجب، غرور، تکبر، خشم و غضب خود میسوزاند و در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام میایستد و شنیعترین اتهامات را به نظام وارد میکند، چه باید کرد؟او ایامی دبیر کل مجمع روحانیون مبارز بود. دید مجمع نمیتواند جاهطلبیهای او را ارضا کند، رفت یک بساط دیگر به پا کرد. از آن بساط میخواست از روی خط اتحاد گوگوش تا سروش به قدرت برسد. نشد و به همه چیز پشت پا زد. دوستان او در مجمع با آنکه او به وزیر کشور آقای خاتمی، آقای موسوی لاری در انتخابات سال 84 تهمت تقلب زد، با او همراهی کردند و در 30 خرداد 88 روز قیام مسلحانه منافقین علیه امام (ره) در سال 60 اعلام راهپیمایی کردند. یعنی همین "اعتراض مدنی" که آقای مطهری میفرمایند! آن هم یک روز پس از خطبههای نماز جمعه رهبری معظم انقلاب برای فیصلهبخشی فتنه این اعلام جنگ یکطرفه اهل بغی و محاربه صورت میپذیرد!
این جماعت از سماحت مردم، نظام و رهبری سوءاستفاده کردند و کار را تا روز عاشورای 88 ادامه دادند و آخرین حرف خود را از زبان منافقین کوردل و مخالفین نظام زدند و شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر دادند.آنجا بود که خون مردم به جوش آمد و همانند 23 تیر 78 به خیابانها ریختند و سران فتنه را با اسم و آدرس، لعن و نفرین کردند و موضع خود را در قطعنامه تاریخی 9 دی سال 88 اعلام نمودند.سادهسازی این روزهای تاریخی، پنهان کردن جنایات اهل بغی و محاربه و فرو کاهیدن فعل آنها به انتقاد و اعتراض مدنی، چقدر با انصاف و عدالت سازگار است؟بنده برادرانه به آقای مطهری نصیحت میکنم این عبارت تکاندهنده مولا علی (ع) را آویزه گوش خود کند که فرمود: "نباید همانند تیری باشید که شیطان برای زدن اهداف خود از آن استفاده میکند." (3)آقای مطهری اگر مهارتی در حوزه سیاست دارد باید آن را در راه جلوگیری از بازتولید فتنه به کار ببرد. موتور فتنه هنوز در حصر و بیرون از آن روشن است. آنها همچنان به دنبال سربازگیری از خیمه اسلام و ولایت علیه نظام اسلامی هستند و از این اندیشه ناپاک هنوز ناامید نیستند.آنها نتوانستند حب جاه را از جانشان بیرون کنند و از مرکب سرکش فتنه فرود آیند.از فتنه 78 عبرت نگرفتیم، گرفتار فتنه 88 شدیم. اکنون دشمن در تدارک غنیسازی فتنه 98 است. نباید عدهای از هماکنون نام خود را داوطلبانه در میان پیاده نظام این فتنه بنویسند.
پینوشتها:
1- رسالت 18/4/93 صفحه اول
2- مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16، ص 627
3- نهجالبلاغه خطبه 125
«از کدام رکود سخن میگویند؟»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله خود اختصاص داد:
طی روزهای اخیر، رسانهها و افراد خاصی به صورت ظاهراً غیرهماهنگ به این فکر افتادهاند که "دولت به قیمت رکود، تورم را کاهش داده است". اینکه چرا و چگونه عدهای به صورت همزمان متوجه شدهاند که کاهش تورم طی حدود یک سال گذشته به بهای ایجاد رکود در اقتصاد ایران اتفاق افتاده، مقولهای است که سیاسیون باید به آن بپردازند و بحث در مورد انگیزهها و ریشههای چنین هماهنگیهایی از حیطه اقتصاد خارج است.گذشته از این، آیا واقعاً موفقیت دولت یازدهم در کاستن از نرخ تورم به قیمت فرو بردن اقتصاد کشور در مرداب رکود بوده است؟!برای یافتن پاسخ این پرسش ناچار باید قدری به رابطه این دو مقوله توجه کنیم تا صحت و سقم ادعای منتقدان دولت در این زمینه روشن شود.
انتخاب میان رونق همراه با تورم و رکود همراه با بیکاری غیرتورمی، مقولهای است مسبوق به سابقه که در جهان مجادلات فراوانی بر سر آن درگرفته است. ظهور و درخشش مقطعی برخی تئوریهای اقتصادی که با نام صاحبنظران مانند "کینز" پس از بحران دهه 30 قرن بیستم میلادی با ارائه راهحلهایی مانند دخالت دولت در اقتصاد برای شکستن رکود حاکم بر فضای اقتصادی کشورهای گرفتار بحران خودنمائی کرد از جمله بارزترین تجربههایی است که همچنان اختلاف نظر کارشناسی پیرامون آن وجود دارد و بحران سال 1387 (2008 میلادی) در آمریکا و اروپا نقطه عطف دیگری برای ایجاد مجادلات بود.فصل مشترک این مباحثات پردامنه این است که آیا برای خروج از شرایط رکودی در اقتصاد میتوان یا باید از ابزارهایی که تقاضای کل را در جامعه بالا میبرند استفاده کرد؟ دلیل طرح این پرسش به پیامدهای استفاده از چنین ابزارهایی برمیگردد چرا که اصلیترین راه برای افزایش تقاضا در جامعه، تزریق نقدینگی است تا بوسیله آن میل به خرید و تقاضا در میان مصرف کنندگان افزایش یابد و در پی آن چرخهای تولید به گردش در آید. این شیوه البته نتیجهای خطرآفرین هم دارد؛ افزایش نرخ تورم در پی رشد پایه پولی و نقدینگی.
به همین خاطر هم دولتهای گرفتار رکود معمولاً در انتخاب این شیوه برای خروج از شرایط رکودی احتیاط و وسواس به خرج میدهند چرا که آثار تورم بر محبوبیت و مقبولیت سیاسی دولتها بسیار سریعتر و عمیقتر از رکود است.با این مقدمه میتوانیم شرایط اقتصادی ایران را بررسی کنیم. هشت سال اداره اشتباه، اجرای سیاستهای نادرست، تنش در فضای داخلی و بحران در روابط بین المللی، اقتصاد ایران را گرفتار شرایط به غایت ناگوار "رکود تورمی" کرده بود.از یک سو سیاستهای ناپخته و نادرست در حوزه مالی و پولی، نقدینگی و پایه پولی را به جایی رساند که نرخ تورم نقطه به نقطه به مرز 41 درصد رسیده بود و متوسط تورم دوازده ماهه هم به بالای 37 درصد.این وضعیت تورمی نگران کننده که از سال 1374 به این طرف اتفاق نیفتاده بود درحالی مردم را تحت فشار میگذاشت که افزایش نرخ بیکاری به حدود 12 درصد و رشد منفی اقتصادی گویای خیمه سنگین رکود بر اقتصاد ایران بود
به عبارت دیگر اقتصاد ایران هم هزینههای سنگین تورم را تحمل میکرد هم مشتقات رکود را. نتیجه این وضعیت فرو غلتیدن بیش از 30 درصد افراد کشور به زیر خط فقر، تعطیلی بیش از 80 درصد واحدهای صنعتی و فعالیت واحدهای باقی مانده با کمتر از 30 درصد ظرفیت اسمی بود.
دولت یازدهم در چنین شرایطی سکان مدیریت کشور را به دست گرفت. بدیهی بود که برای توقف این روند باید اهداف اولویتبندی میشدند. از مجموعه تصمیمات دولت در حوزههای پولی و مالی مشخص شد که مدیریت و کاستن از روند لجام گسیخته تورم در اولویت قرار دارد. اولین و یکی از مؤثرترین اقدامات در این راستا، توقف روند نادرست اضافه برداشت بانکها به ویژه بانک مسکن از ذخایر بانک مرکزی بود.طبیعی است که با توقف برداشتهای اضافی به بهانههای مختلف از ذخائر پرقدرت بانک مرکزی روند افزایش پایه پولی کند شود و اثر این اقدام در کاهش نرخ رشد تورم نقطه به نقطه و پس از آن متوسط دوازده ماهه هویدا گردد.
نکته حائز اهمیت برنامهریزی و اقدامات دولت برای خروج و همزمان بخش مولد کشور از رکود است. این یک واقعیت است که کمبود نقدینگی و دشواری تأمین منابع مالی یکی از چالشهای اصلی بخش واقعی اقتصاد ایران درحال حاضر است اما نکتهای که نباید مغفول بماند تأثیر عوامل روانی و مؤلفههای مؤثر در فضای کسب و کار در میل به فعالیت و سرمایهگذاری است. نوسانات شدید و مستمر در قیمت ارز، تغییرات دائمی مقررات و آئیننامهها، ناپختگی تصمیمات دولت، محدودیتهای بینالمللی در تبادلات بانکی و از همه مهمتر انتظار تورمی پررنگ از جمله مواردی بودند که در کنار کمبود نقدینگی، فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران را از فعالیت بازداشته بود. دولت طی ماههای اخیر تلاش کرده است با بهبود فضای کسب و کار، برقراری ثبات در حوزههای مختلف و پرهیز از تصمیمات هیجانآفرین در کنار ایجاد انتظار تورمی منفی، این اطمینان را در فعالان اقتصادی بوجود آورد که میتوانند مجدداً به عرصه تولید باز گردند. ایجاد برخی گشایشها در تبادلات بانکی، کمرنگ شدن تحریمها و حضور هیأتهای تجاری از کشورهای مختلف نیز در این مدت به گسترش امیدواری در میان اهالی تولید کمک کرده است. محصول این اقدامات، افزایش برآوردها از نرخ رشد اقتصادی ایران در سال جاری از منفی به بالای 3 درصد است.شاخصهای اقتصادی اعلام شده و برآوردهای نهادهای بینالمللی از این شاخصها به روشنی نشان دهنده افق پیش روی اقتصاد ایران است.در چنین وضعیتی انتقاد برخی از رسانهها و شخصیتها از دولت آن هم به این بهانه که کاهش تورم به بهای افزایش رکود به دست آمد، انتقادی غیرمنصفانه است که میتواند گمان ناظران را به سیاسی بودن خاستگاه این انتقادات افزایش دهد.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«رفاه از دست رفته»و نوشته شده توسط علی فرحبخش در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند به شرح زیر است: