تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۰  ، 
کد خبر : ۲۷۴۵۹۲

اتحادیه اروپا در گرداب


قاسم غفوری

اتحادیه اروپا با نام وحدت و یکپارچگی قاره سبز تشکیل شد؛ اتحادیه‌ای که اکنون 28 عضو دارد و با تشکیل نهادهای متعدد سیاسی، اقتصادی و امنیتی تلاش کرده به عنوان قدرتی جهانی نقش ایفا کند.

اتحادیه اروپایی در حالی همچنان خود را از کانون‌های اصلی تحولات جهانی معرفی می‌کند که بررسی ریشه‌ای تحولات این قاره، حقایق دیگری را آشکار می‌سازد. اتحادیه اروپا اکنون با دو چالش مهم مواجه است که تمام انرژی اتحادیه اروپا را به خود مشغول داشته و در رأس برنامه‌های آن قرار گرفته است؛ دو چالشی که در صورت ناتوانی اروپا در خروج موفقیت‌آمیز از آنها می‌تواند حتی به فروپاشی و چند دستگی این اتحادیه منجر شود.

اولاً؛ در حوزه اقتصادی، اروپا اکنون با یک چالش مهم مواجه شده و آن، چگونگی سرنوشت یونان است. انتخابات پارلمانی یونان در حالی برگزار شد که چپ‌گرایان توانستند اکثر کرسی‌ها را کسب کنند و تشکیل دولت دهند. الکسیس سیپراس، نخست‌وزیر جدید یونان با شعار پایان دادن به طرح‌های ریاضتی و نسخه‌های اقتصادی اتحادیه اروپا وارد میدان شد و رأی مردم را کسب کرد.

به قدرت رسیدن چپ‌گرایان، صرفاً پیروزی یک جریان سیاسی در انتخابات نبود، بلکه بیانگر دیدگاه مردم یونان به اتحادیه اروپا و طرح‌های اقتصادی آن است. هر چند که چالش‌های یونان با اتحادیه در قالب اقتصادی مطرح می‌شود، اما پیامد آن در حوزه سیاسی گریبانگیر اتحادیه می‌شود. الگو شدن یونان به عنوان مؤلفه شکست طرح‌های اتحادیه در حوزه اقتصادی و نیز جدایی این کشور از یورو و سایر ارکان اتحادیه، زنگ خطری برای حیات جمعی اتحادیه اروپایی و نیز جایگاه جهانی آن خواهد بود.

ثانیاً؛ در حوزه امنیتی نیز اتحادیه اروپا با چالشی بزرگ به نام اوکراین مواجه است، هر چند که آمریکا از محورهای تحولات این کشور و رویارویی غرب با روسیه است، اما به اذعان بسیاری از ناظران سیاسی و نظامی، این اتحادیه اروپایی است که کانون توجهات جهانی می‌باشد.

ماهیت اروپایی اوکراین و نیز جایگاه آن در اتحادیه اروپا، به ویژه ایفای نقش آن به عنوان انتقال‌دهنده انرژی روسیه به اروپا سبب‌ شده تا مناقشه اوکراین عملاً چالشی اروپایی عنوان است. این امر زمانی بیشتر نمود پیدا می‌کند که در مذاکرات مربوط به اوکراین، آمریکا نقش حاشیه‌ای را ایفا کرده و این کشورهای اروپایی بوده‌اند که با روسیه به مذاکره پرداخته‌اند. مرکل، صدراعظم آلمان و اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه نقشی اساسی در این عرصه ایفا کرده‌اند، چنانکه توافق چهارجانبه مینسک‌(بلاروس) با محوریت سران آلمان، فرانسه، روسیه و اوکراین برای برقراری آتش‌بس میان دولت مرکزی اوکراین و مناطق شرق نمودی از این بازیگری می‌باشد.

تحولات اوکراین از آن جهت برای اروپا اهمیت دارد که مناقشه بزرگ نظامی و امنیتی برای اتحادیه می‌باشد، هر چند که تقابل با روسیه در بعد سیاسی و اقتصادی دارای اهمیت است، اما تأثیرات امنیتی بسیاری بر اتحادیه اروپا خواهد داشت. عدم برقراری امنیت در اوکراین می‌تواند دامنه بحران را به سایر مناطق قاره سبز گسترش دهد و حتی زمینه‌ساز تحرکات مسلحانه در مناطق جدایی‌طلب در سایر کشورهای این قاره شود.

برای نمونه این سناریو مطرح است که تحولات شرق اوکراین الگویی برای مردم ایرلند شمالی، اسکاتلند و ولز علیه انگلیس و با جدایی‌طلبان اسپانیا شود. در همین حال استمرار بحران در اوکراین می‌تواند زمینه‌ساز تقابل نظامی میان روسیه و اروپا باشد که یادآور جنگ‌های بالکان در قرن‌های 18 و 19 و حتی در ابعاد گسترده‌تر ایجاد دودستگی در اروپا با محوریت حامیان موافقان و مخالفان روسیه و تکرار جنگ‌های جهانی اول و دوم شود.

نکته بسیار مهم در حوزه اوکراین، رویکرد اتحادیه اروپایی به استفاده از سیاست تحریم علیه روسیه است، چنانکه در ماه‌های اخیر اروپا نشست‌های متعددی با محوریت اعمال فشار اقتصادی بر روسیه برگزار کرده و تلاش کرده چنان وانمود کند که با اقتصاد خود می‌تواند تغییر رفتار روسیه را رقم زند.

فروپاشی اوکراین و یا برتری روسیه در معادلات این کشور به منزله افشای تزلزل اقتصادی اروپا و عدم کارایی تحریم‌ها و تنبیه‌های اقتصادی آن است که چالشی جهانی برای این اتحادیه ایجاد خواهد کرد. با توجه به این اوضاع می‌توان گفت که بحران یونان و مناقشه اوکراین همچون لبه‌های قیچی می‌مانند که اتحادیه اروپایی را دربرگرفته‌اند و ناتوانی اتحادیه برای فرار از این وضعیت تکه‌تکه شدن آن را رقم خواهد زد.

تسلیم‌سازی یونان برای ماندن در اتحادیه و البته اجرای طرح‌های ریاضت اقتصادی در کنار پیروزی در بحران اوکراین رمز بقای اتحادیه در مقطع کنونی خواهد بود، چنانکه سران اروپا در کنار رقابت شدید برای فرماندهی بر اتحادیه و تحمیل اراده خود بر دیگران در حل این دو چالش دارای اتحاد نظر بوده و تلاش می‌کنند رویه‌ای یکسان را اجرایی سازند. سران اروپا در کنار پردازش گسترده به تحولات یونان و اوکراین به دنبال سیاست‌های حاشیه‌ای برای یافتن فضای تنفس و پنهان‌سازی شرایط بحرانی خویش نیز رو آورده‌اند.

برجسته‌سازی مسئله تروریسم و تهدیدات امنیتی نظیر آنچه در فرانسه و دانمارک روی داد و بالا بردن فضای امنیتی در سراسر اروپا به گونه‌ای که حتی طرح اعزام رزم‌ناوها و جنگنده‌های آمریکایی به این قاره مطرح شده در کنار آزادی عمل برای اسلام‌ستیزان، از جمله این رفتارها است.

ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که سران غرب با برجسته‌سازی خطر تروریسم و نسبت دادن آن به اسلام به دنبال ایجاد ملی‌گرایی هدایت شده در اروپا هستند که اساس آن را نیز رفتارهای ضداسلامی تشکیل می‌دهد. گسترش حرکت‌ها و تشکل‌های ضد اسلامی و آزادی عمل آنها برای برپایی تظاهرات و حتی برخورد فیزیکی با مسلمانان در کنار آزادی عمل نشریات غربی نظیر شارلی ابدو در انتشار و گسترش مطالب و کاریکاتورهای ضداسلامی بخشی از این رفتارها است. هر چند مقابله با اسلام از سیاست‌های دیرینه سران غرب است، اما اکنون در حال تکرار ایجاد ملی‌گرایی ضداسلامی در میان ملت‌های خود یا همان تکرار شرایط پس از حوادث 11 سپتامبر هستند که با هدف پنهان‌سازی چالش‌های اصلی خود، یعنی مباحثی چون یونان و اوکراین صورت می‌گیرد. به عبارتی، غرب برای خروج از بحران‌های خویش در حال ایجاد شکاف در میان ملت‌ها و درگیرسازی آنان در قالب‌های دینی و ملی است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات