حسن اسکندری: پیشینه تکفیر در جهان اسلام، به صدر اسلام بازمیگردد. در طول تاریخ اسلام شاهدیم که یکی از زمینههای تکفیر، پیدایش و تطور مکاتب ظاهرگراست که برخی مسلمانان را دچار تعصب ناروا و عشق و علاقه کورکورانه کرد. سلفیه که پدیدهای سخت و خشونتگراست، از دل جنبشهای ظاهرگرا برخاسته و مدعی انحصارطلبانه مسلمانی بوده و همه را جز خود مشرک میخواند. این مقاله به بررسی تکفیر، پیشینه تکفیر و سیر تاریخی تکفیر خواهد پرداخت.
برخی حوادث مهم تاریخ اسلام به سبب تکفیر روی داده، همچنانکه برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه تکفیر را فراهم آورده است. از جمله رویدادهای مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم، جنگهای «رِده» در زمان ابوبکر بود که در این جنگها دستگاه خلافت معارضان خود را کافر و خارج از دین خواند. درباره اینکه واقعاً تمام یا بعضی از کسانی که در آن دوره تکفیر شدهاند، از دیدگاه فقه اسلامی کافرند یا خیر، تردید جدی وجود دارد و برخی گزارشهای تاریخی تردیدهای بسیار در این باره حتی تردید افراد نزدیک به خلیفه را نشان میدهد. بنابر برخی منابع تاریخی، عواملی مانند ندادن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن کسانی دیگر برای این مقام، در انتساب کفر به «اهل رِده» یا دستکم دستههایی از آنان نقش مهمی داشته است. البته ادعای پیامبری نیز در میان آنان بسیار گزارش شده است که میتواند تکفیر را از دیدگاه فقهی توجیه کند.
واقعه مهم تاریخی دیگر درباره تکفیر، غائله خوارج است. بسیاری از فرقههای خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره میشد و حتی امت پیامبر را تکفیر میکردند. در مقابل، بعضی از مسلمانان از جمله برخی مذاهب اهل سنت، خوارج را تکفیر میکردند. همچنین در احادیث، غالیان یا غُلات(آنان که درباره شخصیت امامان علیهمالسلام غلو و زیادهروی میکردند) و قائلان به تفویض (مفوضه)، خارج از ایمان خوانده شدهاند. بعضی از معتزله و اشاعره نیز مشبهه را تکفیر میکردند.
در طول تاریخ اسلام شاهدیم که یکی از زمینههای تکفیر، پیدایش و تطور مکاتب ظاهرگراست که برخی مسلمانان را دچار تعصب ناروا و عشق و علاقه کورکورانه کرد. سلفیه که پدیدهای سخت و خشونتگراست، از دل جنبشهای ظاهرگرا برخاسته و مدعی انحصارطلبانه مسلمانی بوده و همه را جز خود مشرک میخواند. امروزه مهمترین و موثرترین مبنای کلامی سلفیان جدید، الهام گرفتن از سلفیان گذشته و توسعه معنایی و مصداقی کفر است. آنها به قدری دایره کفر را گستردهاند که هر کسی غیر از خودشان را دربر میگیرد. علت و منشأ این اختلاف نظر میتواند بهعنوان مرحله نخستین در سیر تحول تاریخی بحث توحید و شرک و بدعت مطرح شود که ما آن را در تحلیلی کوتاه از گذشته تا حال ارائه میدهیم.
احمد بن حنبل (مرحله اول- دوران بنیادین)
در سنت نبوی(ص) بویژه در کتب صحاح عامه روایاتی موجود است که حاکی از نادرست بودن برخی افعال در ارتباط با اموات است. این روایات مورد توجه برخی پیشوایان مذاهب عامه قرار گرفت. قشرینگری درباره اعمال مسلمین و عدم توجه به کنه و واقعیت آنها و نیز اتکای شدید به الفاظ و ظواهر لغوی احادیث بدون توجه به تحلیلهای عقلی و سایر قرائن موجود سبب تحریم مطلق افعال مشارالیه از سوی آن عده شد. تعصب شدید مذهبی و وجود نزاعهای زیاد بین مذاهب اسلامی بویژه بین شیعه و سنی از سویی و نیز رواج اعمال مورد اشاره در بین مسلمین و شباهت ظاهری آن اعمال با اعمال شرکآلود مشرکان عصر جاهلی از سوی دیگر 2 عامل مؤید در تحریم آن اعمال از سوی بعضی پیشوایان مذاهب اربعه شد.
احمد بن حنبل با ایجاد یک طرز فکر قشریگرایی و ظاهرگرایی و خلاصه نوعی اخباریگری افراطی، سبب شد برخی متفکران حنبلی تفاوت میان اعمال مسلمین و اعمال مشرکان جاهلی را درک نکرده و فقط با توجه به ظاهر، اعمال مسلمین را از مصادیق شرک خوانده و در نتیجه سبب پدیدار شدن یک تعریف از شرک شوند که دایره شمول آن بسیاری از اعمال مسلمین را دربرگرفت. این نهضت فکری به همین جا منتهی نشد بلکه موجب بروز یک شورش نظامی و خونریزیهای اسفناک از سوی عدهای کوتهفکر شد.
ابومحمد بربهاری «329-233»
نغمههای شوم تفکرات نوظهور و خشونتبار در باب توحید و شرک در کشتزاری که احمد بن حنبل دانههای آن را پاشیده بود، از قرن چهارم رو به جوانهزدن مینهند. با ظهور ابومحمد بربهاری ما با نخستین تحرکات درباره تخطئه اعمال مسلمین در ارتباط با اولیای خدا پس از مرگ مواجه میشویم. این شخص در قرن چهارم میزیسته و از علمای حنبلی بغداد بوده و میتوان او را تنها محرک و پیشوای فعال حنبلیان بغداد دانست، چرا که وی هدایت کامل افکار و اعمال اهل سنت بغداد را در خصوص مذهب حنبلی در دست داشت. وی عزاداریها، روضهخوانیها و مرثیهسراییها را بشدت مورد انکار و تخطئه قرار میداد، حتی در این راه از قتل و کشتار مرتکبان آن اعمال خودداری نمیکرد. ابن اثیر درباره وی میگوید:
«خلیفه الرازی یاران بربهاری را سخت توبیخ کرد بدین علت که برای خداوند مانند و شبیهی قائل بودند و ذات احدیت را دارای کف و دست و انگشتان و 2 پا با کفشی از طلا و نیز دارای موهای بلند تصور میکردند. و میگفتند خداوند به آسمان بالا میرود و به دنیا فرود میآید، همچنین بر برگزیدگان از امامان طعن میزدند و شیعه آل محمد(ص) را به کفر و گمراهی نسبت میدادند».
ابن تیمیه «728-661» (مرحله دوم- دوران تکامل)
اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم فردی را مییابیم که تأثیرات شگرفی در تحقق دیدگاه جدیدی درباره توحید و شرک گذارد. ابن تیمیه یکی از بزرگترین و معروفترین علمای حنبلی در قرن هفتم و هشتم هجری قمری است. ابن تیمیه را که از اخلاف تندرو سلفیون است، میتوان نظریهپرداز و تحلیلگر و کاملکننده یک نهضت فکری در باب توحید و شرک دانست که در نهایت به تکفیر دیگر مسلمانان منتهی شد. او صراحتاً درباره توحید و شرک تحلیلی ارائه داد که در آن تحلیل تفکیک بین توحید ربویی و توحید عبادی بهطور کامل صورت گرفت و ابراز شد که هیچگونه تلازمی بین اعتقاد به ربوبیت یا خالقیت با تحقق عبادت نیست. او تحلیل کاملی از تعریف خود از شرک عبادی ارائه نداد و ادله او بر تحلیل جدیدش وافی نبود و این امر خود نشاندهنده ضعف مبنایی وی است. ابن تیمیه با ذکر مصادیق شرک عصر جاهلی و نیز آیاتی که به آن مصادیق اشاره دارد مرتباً سعی در تبیین مبنای خود میکند.
ابن قیم جوزیه 751-691 (مرحله سوم- انتقال)
ابن قیم از مروجان سرسخت عقاید ابن تیمیه بوده و نظرات ابن تیمیه را ضابطهمند کرده و شاکلهای جدید بخشید. وی پس از مرگ ابن تیمیه از زندان آزاد شد و به مصر رفت و در همانجا به تدریس مشغول شد و سرانجام درگذشت. ابن قیم جوزیه به پیروی از استاد خویش سرسختانه با مذهب وحدت وجود مخالفت کرده و ابن عربی را تکفیر میکرد اما بر خلاف استاد خویش علاقه شدیدی به تصوف و عرفان نشان میداد و از آن طرفداری میکرد.
از قرن هشتم تا قرن12 را ما مرحله انتقال مینامیم، چرا که در این سالها گروهی وجود داشتند که سعی در احیا و تبیین آثار و افکار نوظهور
ابن تیمیه کردند که در میان آنها محمدبن حیاه السندی و عبدالله بن ابراهیم نجدی از استادان محمدبن عبدالوهاب را میتوان نام برد.
محمد بن عبدالوهاب (مرحله چهارم- تبلور)
قرن دوازدهم قرن تظاهر عملی و افراطی یک نهضت فکری طغیانگر بود که 11 قرن در زمینه فکری حنبلیان مخفیانه ریشه دوانده بود. بحثها و تبیینهای تعقلی و تحلیلی عمقی که در این باب از سوی علمای مذاهب اسلامی بالاخص شیعه مطرح شد سبب عدم رواج آن در میان آن مذاهب شد ولیکن مذهب حنبلی تا حدودی آسیبپذیر مینمود. محمد بن عبدالوهاب را باید مجری طرحهای پیشینیان نامید. از نظر محمد بن عبدالوهاب شرک مسلمین که مرتکب اعمال- به اصطلاح وی- شرکآمیز میشوند بسیار اشد و مهمتر از شرک مشرکان جاهلی است. ابنعبدالوهاب از طریق پیوستن به حاکم محلی درعیه محمدبن سعود و تحریک او برای قتل و نهب مسلمانان، موجبات دل آزردگی بسیاری از مسلمانان را در شهرهای مختلف حجاز و عراق و ایران و شامات و هندوستان فراهم و تفرق و تشتت را حاکم کرد. در چند حمله ویرانگر پیروان محمد بن عبدالوهاب به شهرهای مکه، مدینه، کربلا، نجف و طائف، چه بسیار عالمان که کشته شدند و چه مزارات و مقابر امامان و اولیا و صحابیان ویران شد و قلوب مؤمنان را جریحهدار کرد. تفکرات او که شکوفایی تام یک سیر فکری طولانی و مرموز بود در میان برخی متفکران معاصر و جنبشهای اسلامی رخ نمود.
سلفیان معاصر(مرحله پنجم- اغراق در تکفیر)
به دنبال فتح ریاض توسط عبدالعزیز معروف به ابن سعود در1319ق و تداوم مبارزه کسب قدرت که تا 1351ق برای فتح کامل سرزمین عربستان ادامه یافت، یک رژیم سیاسی مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیلهای و با تکیه بر اصول وهابیت در سرزمین حجاز استقرار یافت.
ابن سعود برای توسعه و تثبیت نیروی خود به ایجاد آبادیهای وهابی دست زد و ساکنان آنها را «اخوان التوحید» یا «برادران یکتاپرستی» که در حقیقت سازمان دینی- نظامیِ وهابیان بود نامید. علمای وهابی و پیران قبایل نجد نیز در همایشی که ابن سعود بر پا کرد، قطعنامهای را درباره حمله به حجاز گذراندند و او در صفر 1343ق بر شریف حسین تاخت. وهابیان در آغاز طائف را اشغال کردند و چند روز بعد به دروازههای مکه رسیدند. حجاج یمنی نیز از حملههای وهابیان در امان نماندند و برخی قبایل شرق اردن هم مورد تاراج قرار گرفتند.
شاخصه این جنبش در آن است که در معنای بدعت توسعه زیادی داده و این حرکت را انتفاضهای برای از بین بردن مظاهر ثنویت و شرک و آنچه بدعت در دین نامیده میشد، نامیده است. حساسیت جدی سیاستگذاران سعودی در اجرای فرامین وهابیت باعث شد که آن به شکل یک جنبش سلفی اصلاحی همراه با مدافعان عربی این تفکر مانند محبالدین خطیب، شکری آلوسی و رشیدرضا در جهان اسلام مطرح شود.
از آن سو هجوم گسترده استعمار غربی به جهان اسلام و انحطاط و عقبماندگی داخلی مسلمانان برخی اقشار گوناگون جوامع مسلمان را به واکنش واداشت. ظهور گروههای سلفی در مصر مربوط به اواخر دهه 20 تا 80 میلادی است. اهداف عمده این گروهها را میتوان در این موارد خلاصه کرد: اصلاح جوامع مسلمان، احیای عظمت مسلمین، اتحاد سرزمینهای عربی و بازگشت به خلافت عثمانی از طریق تمسک به قدرت و در مواردی خشونت. پیدایش حرکتهای اسلامی معاصر با شعار «لا حاکمیه الا لله» در مصر آغاز شد. نتیجه عملی این شعار آن بود که جماعتهای دینی، زبان به تکفیر اعضای جامعه گشودند و معتقد شدند با دست یافتن به قدرت در جامعه میتوانند حاکمیت خداوند را مستقر کنند.
گروه صالح سریه از نخستین جماعتهایی بود که این اندیشه را پی گرفت. پس از آن شکری مصطفی در کنار اندیشه حاکمیت، به طرح ایده جدید «هجرت» پرداخت. هجرت از «دارالحرب» و «دارالکفر» به «دارالاسلام»، با هدف کسب آمادگی برای جهاد و دستیابی به قدرت مطرح شد. جماعت اسلامی نیز از گروههایی بود که در امتداد اندیشههای صالح سریه حرکت میکرد و جهاد علیه حکومت کافر را هدف اصلی این سازمان میدانست. آنان رهبران کنونی جهان اسلام را به دلیل تمکین در برابر صلیبیان، کمونیستها یا صهیونیستها مرتد دانسته و جاهلیت دنیوی و نوین آنان را خطرناکتر از جاهلیت قبل از اسلام میخوانند.
تکفیر آنان برای غیر مشروع کردن تبعیت از حاکمان و تعیین «کافران داخلی» به عنوان اولین هدف جهادی که طاغوت را از میان بر میدارد، است. تکفیر در عقاید گروههای تندرو از قبیل جهاد، جندالله، طلائع الجهاد و حزب التحریر الاسلامی در مصر که عقاید ابن تیمیه، ابن کثیر، مودودی و قطب را منعکس میکنند، مفهومی بسیار مهم است. سختی کشیدن در زندانها بر دیدگاه آنان درباره تکفیر تأثیر داشته است. شرک و کفر نزد ابنتیمیه و پیروان او، بیشتر گونهای از عبادات و عقاید فردی بود، مثل توسل به اولیا، نذر، شفاعت، زیارت قبور، ولی شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند و از آن به «کفر جدید» تعبیر میکنند، تقریباً همه شؤون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر میگیرد.
در نظر سلفیان جدید پیروی از اندیشههای نو یا گرویدن به مکاتب فکری و فلسفی، عضویت در احزاب سیاسی، اشتغال در ادارات و سازمانهای دولتی چنانچه در جهت اهداف و منافع گروههای سلفی نباشد و انجام برخی مراسم و آیینهای مذهبی و دیپلماتیک، از اعمال مشرکان و کافران به حساب میآید. سلفیه همه دولتهای اسلامی از جمله دولت مصر را کافر میداند و هرگونه حمایت از دولت یا همکاری با آن و حتی اجرای قوانین دولتی را ممنوع کرده است. در واقع اندیشهها و آرای سلفیان، این نکته را تصدیق میکند که حربه تکفیر، جوازی است برای انجام هرگونه عملیات جهادی.
پیامدهای دینی و اجتماعی تکفیر
نخست: خطر محور قرار گرفتن «تکفیر» در تعاملات و گسترش عرصه آن
عنصر اصلی و شالوده اساسی تکفیر این ویژگی است. در حقیقت محور قرار گرفتن «تکفیر» مبتنی بر هیچگونه اندیشهای نیست و کمترین خردورزی در آن به کار نرفته و اگر بر فرض بپذیریم که مبتنی بر ایده و اندیشهای است، نوعی از اندیشه است که از متون دینی، قالبهای خشکی میسازد که هیچ چشماندازی را نمیبیند. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: هرکس برادرش را «ای کافر!» خطاب کند اگر درست گفته بود یکی از آن دو، گرفتار پیامدهای آن میشوند و در غیر این صورت، به خودش بازمیگردد. همچنین در روایتی دیگر نقل شده که فرمود: هر مسلمانی که مسلمان دیگری را تکفیر کند و او را کافر بخواند اگر کافر نبود، خود کافر میشود.
دوم: عدم اعطای فرصت اندیشه و حق اظهارنظر به دیگران
وقتی «تکفیریها» مخالفان خود را با عناوین ویژهای که خود برمیگزینند به قتل میرسانند، روشن است که فرصت طرح دیدگاهها و مناقشه و بحث و گزینش به دیگران نمیدهند و این اصل، با قرآن و سنت نبوی نیز کاملاً مغایرت دارد. مخالفت این امر با قرآن، به دلیل مغایرت کامل آن با 2 اصلی است که قرآن مطرح کرده است:
اصل اول: عدم اجبار در دین. خداوند متعال میفرماید: «لا إِکْراهَ فِیالدینِ؛ در کار دین هیچ اکراه نیست».
اصل دوم: لزوم گوش دادن به سخنان «دیگران» برای پیروی از بهترین آنها.
خداوند متعال میفرماید: «الذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ؛ کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن، پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندانند». کاملاً روشن است که حکم به لزوم شنیدن سخنان، هیچ سنخیتی با اینگونه رفتارهای تکفیریون ندارد.در مخالفت اعمال تکفیریها با سنت شریف نبوی(ص)، باید گفت که پیامبراکرم(ص) اقدام به اجبار کسی برای پذیرش اسلام نکرده و گواهی تاریخ شاهد آن بوده است. در ذیل به 2 نمونه تاریخی در تایید این ادعا اشاره میشود:
نمونه اول: پیامبراکرم(ص) پس از پیروزی بر مشرکان در فتح مکه، میتوانست با یاری گرفتن از شمشیر خود، افراد را وادار به پذیرش اسلام کند ولی جز هدایت آنان به راه حق، کار دیگری نکرد. شاهد این امر نیز این بود که نفرمود: «هرکس اسلام آورد، در امان خواهد بود.» بلکه فرمود: «هرکس در خانه خود را بست، در امان است و هرکس سلاح بر زمین گذاشت، در امان است و هرکس وارد خانه ابوسفیان شد، در امان است».
نمونه دوم: روایت شده که وقتی یکی از شعرا خدمت ایشان رسید و گفت: «من از قرآن بهتر میآورم». فرمان قتل او را نداد بلکه در جوابش فرمود: بگو! چه داری؟ او نیز گفت: «دنت الساعه وانشق القمر لغزال فر منی ونفر؛ روز رستاخیز نزدیک شد و ماه دوپاره گردید به خاطر آهویی که از دستم گریخت و گریزان شد». رسول اکرم(ص) در پاسخ وی فرمود: سخنت زیباست ولی کلام خدا زیباتر است.
سوم: ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان
درگیری میان فرقههای اسلامی، مخالف قرآن و مغایر با کوششها و پافشاریهای پیامبراکرم(ص) در تشکیل امت و برقراری برادری اسلامی میان افراد آن است.کافی است تنها به برخی روایات نبوی برای اثبات لزوم وحدت و اجتناب از تفرقه اشاره کرد:
«بندگان خدا! برادر یکدیگر باشید». «به همدیگر خشم نگیرید، رشک مبرید، پشت به یکدیگر نکنید و بندگان خدا! برادر همدیگر باشید و روا نیست که مسلمانی بیش از 3 شب از برادر خود بیخبر بماند».
چهارم: زشت نشاندادن چهره اسلام
از جمله پیامدهای فاجعهبار گسترش این پدیده شوم، مشوه ساختن چهره اسلام است. حقیقت آن است که اعمال خشونتآمیز تکفیریها، سهم بسزایی در خدشه دار ساختن چهره این دین پاک، داشته است. تکفیریها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند با اینگونه اعمال خشونتآمیز، بهترین خوراک تبلیغی را برای رسانههای غرب فراهم آوردهاند و به طور ملموس و در راستای ادعای خصمانه غربیها ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار میرود. این خیانت بزرگی علیه اسلامی است که پیامبر گرامی(ص) کوشش کرد آن را دینی همسو با فطرت آدمی و کاملکننده اخلاق معرفی کند.
پنجم: هدف قرار گرفتن زنان، کودکان و سالمندان و قتل آنها
ریختن خون کودکان و زنان و سالخوردگان که گروههای افراطی همه روزه آن را دنبال میکنند چیزی است که اسلام بشدت مسلمانان را از آن برحذر داشته است. پیش از تکفیریها نیز «خوارج» یا گروهی از ایشان دست به چنین کارهایی میزدند. «فضل بن شاذان» میگوید: «و از ایشان- خوارج- کسانی هستند که قتل زنان و فرزندان را روا میدارند و میگویند: جایگاه آنان نیز همچون نطفهها در پشت مشرکان است. و میگویند: «لا حکم الا لله» و خود در تمام این گفتهها وکردهها، به نظرخویش عمل میکنند بنابراین طبق رأی خود، میکشند و حلال و حرام میکنند و با این حال، خوارج نیز یکسان نیستند و همدیگر را میکشند و از یکدیگر تبری میجویند».
عدم تفکیک میان گناهکار و بیگناه
کشتار جمعی متضمن درهم آمیختن گناهکار و بیگناه است. این درهمآمیزی با اصل قرآنی که میگوید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ أُخْری؛ هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد» کاملاً مخالف است.
توصیه و راهکار
تکفیر را با تکفیر نباید پاسخ داد؛ نخستین نکتهای که باید به آن توجه کنیم، آن است که تکفیر را نباید با تکفیر متقابل پاسخ داد، زیرا این کار نه مشکلی را حل میکند و نه باوری را تغییر میدهد بلکه مشکل را پیچیدهتر و باور را راسختر میکند. بر ما لازم است به امیرالمومنین(ع) اقتدا کنیم که خوارج او را تکفیر کرده و دشنام دادند، لیک آن حضرت با آنان مقابله به مثل نکرد. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «علی(ع) احدی از کسانی که با او میجنگیدند، به شرک یا نفاق نسبت نمیداد، لیکن میفرمود: برادران ما بر ما تعدی کردند».
مدیریت عوامل تکفیر و زدودن آنها؛ دومین گام لازم در این راه، واکاوی عوامل تکفیر و شناخت خاستگاههای آن است. گاهی شرایط اجتماعی و سیاسی در رشد اندیشههای تکفیری اثرگذار است. گاهی عوامل تکفیر فرهنگی است که درمان در این موارد دشوارتر است. در این وضعیت، بر ما لازم است با بررسی مورد آن را با دلیل و برهان و بدون خشونت ریشهکن کنیم، زیرا تاریخ به ما آموخته است که شمشیر سرکوب میکند ولی قانع نمیکند. مردی یهودی پس از رحلت رسول خدا به امیرالمومنین علی گفت: هنوز پیامبرتان را به خاک نسپرده دربارهاش اختلاف ورزیدید؟ آن حضرت فرمود: «ما درباره آنچه از او رسیده اختلاف ورزیدیم، نه درباره او، اما شما پایتان از تری دریا به خشکی نگردیده، پیامبر خود را گفتید: برای ما خدایانی بساز چنان که ایشان را خدایان است و او گفت: شما مردمی نادانید».