دکتر محمد فاضلی / معاون مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری
انتظار میرود مذاکرات هستهای ایران و 1+5، هم در جریان مذاکره و بالاخص بعد از حصول توافق تأثیرات زیادی بر فضای فکر و اندیشه ما داشتهباشد. فعالان اقتصادی، جناحهای سیاسی، تحلیلگران بینالمللی، دولتهای منطقه و جهان و مردم ایران بهطور کلی منتظر نتیجه و تأثیرات این مذاکرات هستند.
اگرچه بعد از بیانیه سوئیس چشمانداز روشنتری در مسیر توافق ایجاد شدهاست، اما باید منتظر آینده بود و دید که آیا این مذاکرات به نقطه عطفی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بدل خواهد شد، یا بر اثر دست نیافتن به نتیجه، دیوار بیاعتمادی بین ایران و غرب بلندتر از گذشته میشود.
هر یک از دو نتیجه ممکن، در کنار سایر تأثیرات، بر عالم اندیشه در ایران نیز تأثیر خواهد داشت که میتوان ذیل دو سناریو آنها را تحلیل کرد. من به دو جهت ترجیح میدهم درباره تأثیرات ناشی از «سناریوی حصول توافق» بنویسم. اولاً تصور میکنم اراده سیاسی طرفین اصلی پرونده هستهای بر حصول توافق است. ثانیاً میتوان همه تأثیرات ناشی از حصول توافق را شناخت و فرض کرد در شرایط نبود توافق، این تأثیرات نخواهند بود و به نفع تقویت وضع موجود از دسترس خارج میشوند.
تأثیرات اندیشهای سناریوی حصول توافق
حصول توافق، اندیشه راه سوم یا «تعامل سازنده» مبتنی بر واقعبینی در روابط بینالملل را تقویت خواهد کرد. راه اول، برآمده از قرائتی رادیکال است که ایران و غرب را در تخاصم ذاتی میانگارد. این روایت – خواه میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تمایز قائل بشود یا نشود – هیچ تعاملی میان ایران و غرب را برنمیتابد و در چارچوب تقابل حق و باطل صورتبندی میشود.
راه دوم، دیدگاهی است که نقش ایدئولوژی در جمهوری اسلامی را نادیده میگیرد و خواستار رفتاری متناسب با تحلیلهای مبتنی بر قدرت سخت از روابط بینالملل است. منافع ملی در این دیدگاه غیرایدئولوژیکتر تبیین میشوند و برخلاف دیدگاه اول، نظم موجود بینالملل کاملاً به رسمیت شناخته میشود.
به گمان من، راه اول میتواند تلخ باشد و راه دوم بهواسطه اثر تاریخی قریب چهار دهه مخاصمه ایران و غرب و ماهیت فرهنگ راهبردی ایرانیان محملی برای عملی شدن ندارند. تعامل سازنده گفتمانی در حال شکلگیری است. این راه سوم، مانند اغلب «راه سوم»های سیاستگذاری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، مملو از ابهامها و منازعه نیروها برای تعیین مرزهای گفتمان است.
جمهوری اسلامی ایران در چارچوب این راه سوم، وارد بزرگترین تعامل تاریخ خود با غرب و بالاخص امریکا میشود. این تعامل مانند هر بده بستان دیگری، محدودیتها و فرصتهایی ایجاد میکند. نفس پذیرش محدودیتها و آماده شدن برای استفاده از فرصتهایی که در نظام بینالملل فراهم میشود، آغازگر راهی دیگر برای اندیشیدن به رابطه با جهان است.
برای قائلین به راه اول، نفس پذیرش محدودیت و عمل در چارچوب قواعدی که نظام بینالمللی اعمال میکند دردآور و آزمون تحملپذیری و تن دادن به رأی اکثریت است. برای قائلین به راه دوم، کنار آمدن با نظام بینالملل یک گام به جلوست، اما بخشی از تحقق مطلوبهای گفتمان انقلاب اسلامی را بیشتر مشاهده خواهند کرد. راه سوم، مروج اندیشهای است که همه طرفها را به صبر، تحمل و پذیرش شرایط ابهام دعوت میکند. فرایندی از یادگیری جمعی در میان است.
اما در کنار تأثیرات اندیشهای در عرصه سیاست خارجی، ابعاد آشکارشده و به بحث گذارده شده صنعت هستهای ایران، بحث مهمی درباره «سیاست علم و تکنولوژی» را دامن خواهد زد. البته شخصاً بر این باورم که دانشگاه ایرانی آمادگی کافی برای ورود سریع به این بحث را ندارد، ولی ناگزیر نسبت علم و تکنولوژی و سیاستگذاری توسعه از افکار عمومی طرح شده و در نهایت به عرصه اندیشه وارد میشود. پرسشهای تاکنون مکتوم درباره ارزش اقتصادی صنعت هستهای، اثرات آن بر سایر عرصههای تکنولوژی، اقتصاد و قدرت ملی و بررسی تطبیقی تلاش کشورها برای دستیابی به صنعت هستهای و اثرات آن بیشتر آشکار میشوند.
بحث درباره صنعت هستهای و سیاست علم و تکنولوژی، میتواند به فرصتی عظیم در عرصه اندیشه سیاستگذاری برای مداقههای دموکراتیکتر درباره سیاست علم و تکنولوژی بدل شود. درست است که صنعت هستهای صلحآمیز به موضوعی چالشی بدل شدهاست، اما امروز میتوان دید که وضعیت دانشگاه و تولید علم، سیاستگذاری آب و خاک، سیاستگذاری کشاورزی و امنیت غذایی، سیاست محیط زیست، سیاست صنعتیشدن و سایر عرصههای مشابه نیز به همین اندازه ظرفیتهایی برای پرسشگری و چالش دارند. پرسشهایی که امروز صنعت هستهای را دربرگرفتهاند، میتوانند درباره صنعت هوا و فضا، نانوتکنولوژی و سایر عرصههای علوم و فنون نوین نیز مطرح شوند.
اگر مسئولان سیاستگذاری هستهای میتوانستند بواسطه محرمانه بودن صنعت هستهای، یا دور نگهداشتن دست دشمنان از اطلاعات هستهای مانع بحث عمومی درباره سیاست هستهای شوند، چنین دلیلی درخصوص سایر علوم و فنون پیشرفته وجود ندارد یا به این قوت نیست. بنابراین در عرصه اندیشه سیاستگذاری، به شرط ورود دانشگاه و نیروهای سیاسی به قصد گذر کردن از «منازعه سیاسی» به «منازعه سیاستی»، ظرفیت گستردهای برای دموکراتیکسازی سیاستگذاری وجود دارد.
راه سوم یا «تعامل سازنده» منجر به حصول توافق، تقسیمبندی به خائنین- انقلابیون را عمیقاً تضعیف خواهد کرد. جامعه و سیاست ایران طی سالهای گذشته مشحون از تقسیمبندی نیروهای سیاسی و کارشناسی به طرفداران انقلاب اسلامی و کسانی است که به این آرمان خیانت کردهاند. این تقسیمبندی در قالبهای دیگری نیز تکرار میشود. راه سوم اندیشه کسانی را تأیید و تقویت میکند که تلفیقی از «آرمانگرایی انقلابی» و «واقعبینی کارشناسی» را تبیین میکنند. اندیشه منافع ملی در چنین رویکردی تقویت خواهد شد.
حصول توافق، به ناگزیر ضرورت اندیشهورزی درباره اصلاحات در درون کشور را تقویت میکند. منازعات سیاست خارجی سالهای گذشته، همواره مفری برای طفره رفتن از ضرورت اصلاحات در داخل ایجاد کردهاست. برخیدولتها توانستهاند در مقاطع مختلف تخاصمهای بینالمللی را عاملی برای ناکامیهای خود برشمارند. دولتی که بیشترین تأکید را بر «ما میتوانیم» داشت و قطعنامهها را «کاغذپاره» میخواند، در نهایت دست به دامان تحریمها شد تا ناکارآمدیها را جبران کند. دولت بعدی نیز بار واقعی تحریمها را دریافت و بخش مهمی از انرژی خود را صرف آن کرد. به علاوه ضرورت انسجام در درون برای ممانعت از مقابله با مذاکرات، ناخواسته دولت را به مماشات در درون هدایت میکند.
سختی اصلاحات درونی به اندازهای است که دولتها به هر بهانهای تمایل مییابند از آن طفره بروند. واقعیت آن است که اگر تحمل کردن ده یا بیست سال محدودیت بر صنعت هستهای برای برخی دشوار است، برای اصلاحات درونی به زمان، سختکوشی و هزینههای بیشتری نیاز است. حصول توافق، طفره رفتن از تلاش برای اصلاح وضعیت آموزش، بهداشت، اقتصاد وابسته تکمحصولی، بحران محیطزیست و سایر مشکلات را ناممکن میکند. همه آنها که واقعیات نظام بینالملل و ناسازگاریهای گفتمان سیاست خارجی ایران و عرصه بینالمللی را عامل بروز بحرانها تلقی میکنند، در فردای حصول و عملی شدن توافق، باید راهکارهایی برای اصلاحات درونی ارائه کنند و دولتها نیز شجاعت درافتادن با شبکه گسترده نیروهای منتفع از ناکارآمدی را در خود بپرورند.
بدین سان، دنیای پساتوافق و پساتحریم، عرصه دیگری از حیات ایرانی با ملزومات اندیشهای متفاوتی خواهد بود. اتفاقاتی در ذهنها و نگرشها رخ خواهد داد که خود موتور محرک تغییرات بزرگتری خواهند شد.