* دولت اوباما سال گذشته اعلام کرد استراتژی خود را روی آسیا متمرکز میکند. اما جابهجایی گسترده منابع نظامی امریکا به سوی اقیانوس آرام با واکنش چین مواجه شد و پکن به سرعت ارتش خود را به صحنه آورد. بهنظر شما استراتژی آسیایی امریکا در سیاست معطوف به هژمونی منطقهای چین در دراز مدت مؤثر خواهد بود؟
** عبارت «متعادلسازی مجدد»، واژهای است که دولت اوباما از آن استفاده میکند، و این تعبیر، معانی بسیار متعددی دارد. چرخش امریکا به سوی آسیا چیزی فراتر از یک سیاست نظامی است. آسیا، بویژه شرق آن سریعترین رشد اقتصادی دنیا را دارد. بهنظر من دولت اوباما احساس کرد که امریکا درگذشته توجه کافی را به این منطقه از جهان نداشته است. بنابراین تمرکز خود را بر پویاترین بخش از اقتصاد جهان قرار داد. این فرآیند یک مؤلفه نظامی هم به دنبال دارد. طبق گزارشها امریکا تا سال 2020 بیش از 60 درصد ناوگان دریایی خود را در اقیانوس آرام مستقر خواهد کرد.همچنین 50 هزار نیروی نظامی جدید در ژاپن و 20 هزار نیرو در کره جنوبی مستقر میکند که بخشی از بودجه این نیروها از سوی دولتهای ژاپن و کرهجنوبی تأمین میشود.
* آیا ممکن است رفتارهای تهاجمی شینزو آبه نخست وزیر ژاپن در قبال چین به بیثباتی منطقه بینجامد؟
** تصور نمیکنم در داخل امریکا نگرانیهای جدی درباره تلاشهای آبه برای توسعه موضع نظامی ژاپن وجود داشته باشد. اتفاقاً دولت امریکا از این مسأله استقبال میکند اما بهنظر میرسد در واشنگتن نگرانیهایی درباره روابط ژاپن و کرهجنوبی وجود داشته باشد. امریکا در پشت پرده و حتی گاهی به صراحت تلاشهایی برای بهبود روابط ژاپن و کره جنوبی میکند اما متأسفانه بسیاری از سیاستمداران ژاپنی و کرهای بشدت به اختلافات تاریخی دو کشور در دهه 1930 چسبیدهاند و درباره مشکلات موجود در قرن 21 چندان حساس نیستند.
* شیجین پینگ مفاهیم ناسیونالیستی را در چین بسط داده است، آیا بهنظر شما علت آن افت سرعت رشد اقتصادی در چین نبوده است؟
** شیجین پینگ به نیرویی نیاز دارد که قدرت خود و حزبش (حزب کمونیست چین CCP) را قانونی کند. سالیان سال رشد اقتصادی یک نیروی اصلی برای قانونی کردن قدرت حزب کمونیست بود. اما اکنون ایدئولوژی کمونیستی تا حد زیادی اهمیت و جایگاه خود را از دست داده و رشد اقتصادی چین تا حدودی کند شده است. به همین علت مفاهیم ناسیونالیستی پررنگتر شده است. بهنظر من در آستانه دوره ای هستیم که بیشترین تمرکزها بر ناسیونالیسم خواهد بود. اما تصور میکنم ناسیونالیسم حل درگیریهای چین با همسایگان خود در دریای جنوبی چین را دشوارتر کرده است.
* باراک اوباما، شیجین پینگ را متهم میکند که قدرت را شخصی کردهاست. این شخصیسازی قدرت با تمرکز شیجین پینگ برمبارزه با فساد درون حزب کمونیست همزمان شده است. آیا کمپین ضد فساد باعث عمر بیشتر رژیم فعلی چین میشود؟
** کمپین ضد فساد یک مؤلفه صحیح است. شیجین پینگ با این کار میتواند به حزب خود مشروعیت بخشد و قدرت خود و حزبش را افزایش دهد. اما در عمل میبینیم که نخستین افرادی که هدف کمپین ضد فساد شیجین پینگ قرار گرفتند رقبای بالقوه وی بودند. فکر میکنم بخشی از تلاشهای او برای تثبیت قدرتش است و باید منتظر ماند و دید که این محدودیتها روزبهروز شدید میشود یا اینکه مختص یک دوره زمانی خاص است.
* افزایش دو قطبی شدن نخبگان چینی که در نتیجه کمپین ضد فساد رخ داده است میتواند منجر به شکاف بین نخبهها در چین شود و قدرت شیجین پینگ را کاهش دهد؟
** شکاف بین نخبگان سیاسی چین امکانپذیر است اما نتیجه آن معلوم نیست چه خواهد شد. بهنظر من محتملترین سناریو این خواهد بود که اگر هواپیماها و کشتیهای چینی در حوادث بین چین و ژاپن بر سر جزایر سنکاکو وارد عمل شوند، چین بازنده این رویارویی خواهد شد و شکست در چنین درگیریای میتواند تهدید مستقیم برای قدرت شیجین پینگ باشد.
* اخیراً چین روابط اقتصادی خود را با روسیه افزایش داده است، آیا استراتژی پوتین برای متعادل سازی مجدد منطقه از طریق چین در درازمدت مؤثر خواهد بود؟
** بهنظر من روابط چین و روسیه بیش از آنکه یک اتحاد واقعی باشد، اتحادی برای آسودگی خاطر است. مسکو و پکن هنوز هم سوءظنهای عمیقی نسبت به یکدیگر دارند و چین دریافته است اتحاد با روسیه بهعنوان یک شریک استراتژیک برایشان خوب است مانند روابطی که چین با امریکا دارد. در بخش آسیای مرکزی، برنامه اتحاد اقتصادی اوراسیای پوتین و برنامه راه ابریشم چین میتواند تنشزا باشد. اما تصور نمیکنم در شرایط کنونی اینها باعث بروز تنشی بین چین و روسیه شود.
* با توجه به سرمایهگذاری عظیمی که چین در آفریقا کرده امریکا برای رویارویی با این نفوذ فزاینده در این قاره چه تدابیری اندیشیده است؟
** فکر نمیکنم تقابلی بین منافع چین و امریکا بر سر منابع اقتصادی باشد. چین خواهان ایجاد یک بازار جدید برای صادرات است و هدف آن تحت سلطه گرفتن آفریقا نیست. البته آفریقا هم نمیخواهد تحت هژمونی چین باشد. هربار چین به ساخت تأسیسات زیرساختی در آفریقا با نیروی کار و مدیران پروژه چینی روی آورده، بویژه در بخش صنایع استخراجی مانند معدن، با واکنش شدید آفریقاییها روبرو شده است. اعتراضات معدنکاران زامبیا علیه شرکت چینی در صنایع مس این کشور یک مثال عالی در این زمینه است.
* چین به دنبال افزایش قدرت نظامی و اقتصادی سخت خود و قدرت نرم خود (از طریق مؤسسات تبلیغی، المپیکها و...) به طور همزمان است. به نظر شما آیا در این راه موفق بوده است؟
** قدرت نرم چین پس از المپیک 2008 و نمایشگاه اکسپوی شانگهای افزایش یافت. اما پس از آن چین کرسی خود را در مراسم نوبل اسلو از دست داد که باعث شد قدرت نرم این کشور آسیب ببیند. شیوهای که چین با جوامع مدنی برخورد میکند برخی از موفقیتهای این کشور را در عرصه قدرت نرم تهدید میکند.
* سؤال آخر اینکه، با توجه به تغییر سیاست دولت امریکا در قبال چین، به نظر شما امریکا باید با چین مانند یک شریک استراتژیک برخورد کند یا مانند یک رقیب و دشمن؟
** به نظر من استراتژیای که در دوره ریاست جمهوری کلینتون در قبال چین اتخاذ شد، امروز هم جواب میدهد. تمرکز استراتژی کلینتون بر مشارکت دادن چین در سیستم اقتصادی جهان از جمله ملحق کردن این کشور در سازمان تجارت جهانی (WTO) بود. از آن زمان به بعد چین تلاش میکند نقش خود را در سیستم پولی بینالمللی افزایش دهد. استراتژی کلینتون برای اطمینان از این مسأله بود که چین با تقویت کردن معاهده امنیتی امریکا – ژاپن به یک قلدر منطقهای تبدیل نمیشود. این استراتژی در دوره بوش پسر و اوباما نیز ادامه یافت و فکر میکنم درست باشد.