پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ حقوق بشر اساسيترين و ابتداييترين حقوقي است که هر فرد به طور ذاتي، فطري و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند ميشود. اکنون در زمينه حقوق بشر دو سند داريم1. اعلاميه جهاني حقوق بشر که يک پيمان بينالمللي است که در مجمع عمومي سازمان ملل متحد در تاريخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاريس به تصويب رسيده است. اين اعلاميه نتيجه مستقيم جنگ جهاني دوم بوده و براي اولين بار حقوقي را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهاني بيان ميدارد.2. اعلاميه اسلامي حقوق بشر يا اعلاميه حقوق بشر اسلامي يا اعلاميه قاهره درباره حقوق بشر در اسلام که توسط سازمان کنفرانس اسلامي در ۱۴ مرداد ۱۳۶۹ (۵ اوت ۱۹۹۰) در شهر قاهره تصويب شد. اين اعلاميه، خلاصهاي از نگاه اسلامي به حقوق بشر فراهم ميکند. اين اعلاميه معمولاً به عنوان واکنش کشورهاي اسلامي به برداشت سکولار نسبيگرايانه از فرهنگ يهودي-مسيحي اعلاميه جهاني تلقي مي شود.
استکبار به عنوان يک پديدهي بيروني، واجد شرايط و خصلتهايي است که آن را از ساير ملتها و مجموعهها جدا ميکند. در انديشهي رهبري، ويژگيهاي مختلفي براي استکبار جهاني و آمريکا برشمرده شده است که از اين ميان، سه خصيصهي تروريسم، تهاجم به اسلام و استفادهي ابزاري از حقوق بشر بيشتر خودنمايي ميکند.دستاويز قرار دادن عنوان پرطمطراق حقوق بشر براي گسترش ظلم و جنايت در دنيا توسط کشورهاي استکباري کلاه بزرگيست که بر سر تاريخ و بشريت رفته است در حالي که خود از معناي واقعي حقوق بشر آگاه نيستند و رفتار و انديشهي آنها فرسنگها با اين عنوان فاصله دارد چنانچه رهبر انقلاب فرموده است"دفاع آنها (استکبار جهاني و آمريکا) از حقوق بشر، براي ملتها و مظلومان دنيا، هم خندهآور و هم گريهآور است؛ از طرفي خندهآور است چون خود نقضکنندگان درجهاول حقوق بشر، سنگ حقوق بشر را به سينه ميزنند، از طرف ديگر گريهآور هم هست، براي بشريت مصيبتي بالاتر از اين نيست که مفاهيم و ارزشهاي انساني، اين طور در دستوپاي سياستبازان خبيث بيفتد".( بيانات در ديدار جمع کثيري از نيروهاي مقاومت بسيج، 7 آذر 1369)
در اين يادداشت به نقاط افتراق د�� نگاه اسلامي و غربي به اين مقوله با ذکر مصاديق آن در کلام رهبر انقلاب پرداخته خواهد شد.
حقوق بشر از ديدگاه قرآن و غرب
حقوق بشر به مفهوم قرآني آن با حقوق بشر غربي متفاوت است. در غرب، حقوق بشر، مبتني بر امانيسم (اصالت انسان و انسانمحوري) ماديت و منافع مادي فردي و طبقاتي و... است؛ امّا قرآن، در تمامي زمينهها و فضايل و کرامات و با در نظر گرفتن همه مصالح و جنبههاي مادي و معنوي، از حقوق بشر سخن ميراند.
از ديدگاه قرآن، انسان، کرامت ذاتي دارد: "وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني آدَمَ؛ (اسراء، 70) ما آدمي زادگان را گرامي داشتيم. " براي به فعليت رساندن اين خصلت ذاتي، مقاماتي گران قيمت به او عطا شده که به هيچ يک از ديگر موجودات، داده نشده است و در هيچ مکتبي مانند اسلام، چنين حقوقي که لايق انسان باشد، به چشم نميخورد.
آن چه قرآن درباره حقوق بشر بيان کرده، نشانگر آن است که انسان، برترين مخلوق است و بالاترين حقوق، کرامت، فضيلت و شخصيت به او عطا شده است.رهبر انقلاب مي فرمايد"اگر ولايت اسلامي باشد، زندگي زير سايهي اميرالمؤمنين، براي همه حاصل خواهد شد - براي مؤمن، براي فاسق و براي كافر - حتي كفّار هم در آن، راحت زندگي ميكنند. اين طور نيست كه در آن، فقط آدمهاي پرهيزكار، راحت باشند، غير پرهيزكار هم از امنيت آن محيط، از مساوات، از عدالت و از آرامش معنوي در آن محيط، استفاده ميكند. اگر حكومت الهي نشد، جامعه، جامعهي تبعيضآميز است."( ۱۳۷۸/۰۱/۱۶بيانات در ديدار کارگزاران نظام)
اين بدان معناست که انسان به دور از ويژگي هاي فردي قومي مذهبي به عنوان انسان حقوقي دارد که بايد رعايت شود در حاليکه که اين موضوع در کشورهاي مدعي به گونه ي ديگري معنا پيدا مي کند و همه چيز با منافع ملي بيان مي شود رهبر انقلاب با ذکر مثالي به نوع نگاه آمريکا به حقوق بشر مي پردازد" .....شما چيزي به نام حقوق انسان را اصلاً قبول داريد؟! افغانستان را كي به خاك و خون كشيد و هنوز هم دارد ميكشد؟ عراق را كي زير چكمهي نظاميان خودش تحقير كرد؟ در فلسطين چه كسي به دولت صهيونيست ظالم اين همه كمك سياسي و مادي كرد؟ در خود آمريكا - انسان واقعاً تعجب ميكند - در زمان دولت همين حزب دمكرات.... هشتاد و چند نفر از وابستگان فرقهي داوودي را زنده زنده در آتش سوزاندند. ....فرقهي داووديها به قول خودشان ديويديها - به دليلي مورد غضب دولت آمريكا قرار گرفتند و به منزلي رفتند و در آنجا متحصن شدند. هر چه كردند، بيرون نيامدند. اينها خانه را آتش زدند و هشتاد تا مرد، زن، بچه تو اين خانه، زنده زنده سوختند"(.۱۳۸۸/۰۳/۲۹خطبههاي نماز جمعهي تهران)
هدف غرب ار طرح مسئله حقوق بشر
مديريت غرب بر دنيا دو پايهى اساسى دارد يک پايهى فکرى و ارزشى، و يک پايهى عملى، يعنى نظامى و سياسى. آن پايهى اخلاقى و فکرى عبارت بود از ادعاى برترىِ فکرى و ارزشى غرب بر بقيهى مناطق جهان و بقيهى ملل عالم.شعارهاى جذاب و فريبنده مثل شعار آزادى، شعار دموکراسى، شعار حقوق بشر، شعار دفاع از ملتها و از آحاد انسانها را سرِدست گرفتند و مطرح کردند و خواستند برترى نظام ارزشى خودشان را بر ساير مناطق عالم، بر اديان عالم، بر نحلههاى گوناگون فکرى و بخصوص بر اسلام، از اين طريق تثبيت کنند. دولتهاي استكباري و پيشاپيش آنان آمريكا، به كمك ابزارهاي رسانهاي فراگير و پيشرفته، چهرهي واقعي خود را ميپوشانند و با دعوي طرفداري از حقوق بشر و دموكراسي، رفتاري خدعهآميز در برابر افكار عمومي ملّتها در پيش ميگيرند." آنها ميگويند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده ميکنند؛ ميگويند «دموکراسي»، و دخالت نظامي در کشورها را به جاي آن مينشانند؛ ميگويند «مبارزه با تروريسم»، و مردم بيدفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاي خود ميسازند. در نگاه آنها، بشريت به شهروندان درجهي يک و دو و سه تقسيم ميشوند. جان انسان در آسيا و آفريقا و آمريکاي لاتين ارزان، و در آمريکا و غرب اروپا گران قيمتگذاري ميشود. امنيت آمريکا و اروپا مهم، و امنيت بقيهي بشريت بياهميت دانسته ميشود. ....منافع خود را به نام «قوانين بينالمللي»، و سخنان تحکمآميز و غيرقانوني خود را به نام «جامعهي جهاني» بر ملتها تحميل ميکنند و با شبکهي رسانهاي انحصاري سازمانيافته، دروغهاي خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالتطلبي وانمود ميکنند و در مقابل، هر سخن حقي را که افشاگر فريب آنها است، دروغ، و هر مطالبهي برحقّي را ياغيگري مينامند"( بيانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد ۱۳۹۱/۰۶/۰۹)
عدم صداقت امريکا در حمايت از حقوق بشر
وقتي حقوق بشر با منافع چند کشور غربي تعريف شود اين حق طبيعي انسان ها ابزاري مي شود در دست دولت هاي غربي که اتفاقا خودشان با به راه انداختن دو جنگ جهاني در کمتر از پنجاه سال ،تا به منافع خود دست پيدا کنند"همان کساني که خودشان براي حقوق بشر - به معناي حقيقي - هيچ ارزشي قائل نيستند؛ اما آن را چماقي کردهاند که بر سر جاهايي بکوبند! امريکا، سردمدار حقوق بشر در دنيا شده است! قبل از شروع جنگ، از نظر امريکا، دولت عراق در خدمت دولتهاي حامي تروريسم بود. در سالهاي شصت و يک و شصت و دو رزمندگان سلحشور ما توانستند دشمن را به زانو در آورند و او را از مرزها عقب برانند و دشمن بعثي مجبور شد براي مقابله با ما، از سلاح شيميايي و سلاحهاي کشتار جمعي استفاده کند - يعني جنايت جنگي بکند - در همان اوقات، دولت امريکا احساس کرد که بايد جبههي عراق را حمايت کند، تا دولت بعثي بتواند نقش خيانتآميز خود را در مقابل نظام جمهوري اسلامي ايفا نمايد. در همان سالها که دولت عراق سلاح شيميايي بهکار برد، اينها اسم عراق را از فهرست دولتهاي حامي تروريسم خارج کردند! مسألهي حمايت اينها از حقوق بشر، چنين است."(!۱۳۷۶/۰۲/۱۷بيانات در ديدار جمعي از خانوادههاي شهدا)
برخورد نگاه اسلامي و غربي با اقليت ها
از معيارهاي مهم در زمينه حقوق بشر برخورد با اقليت ها در کشورهاست.اين معيار از جمله کارويژه هايست که عيار واقعي کشورها را معلوم مي کند به طور مثال رهبر انقلاب در اين زمينه با ذکر مثالي از برخورد مسلمانان در ادوار مختلف مي پردازد" در فتوحاتي که در زمان خلفاي راشدين انجام گرفت، به هر نقطهاي که مسلمانها رفتند - در بعد از مرحلهي جنگ - در مرحلهي حاکميت رفتارشان با غير مسلمانها، رفتار مهربانانهاي بود. در همين منطقهي روم شرقىِ آن روز، که امروز مجموعهاي از کشورهاي اسلامي را تشکيل ميدهند، عدهاي يهودي زندگي ميکردند - اين را در تواريخ ذکر کردهاند - که وقتي مسلمانها رفتند، آنها قسم خوردند، گفتند: «والتّوراة»؛ قسم به تورات، «لعدلکم أحبّ إلينا ممّا مضي علينا»؛ به اين مضمون. عدالت مسلمين را ستودند. امروز هم در کشورهاي اسلامي شما ميبينيد؛ در کشور ما يهوديها، مسيحيها، زردشتيها آزادنه زندگي ميکنند، نماينده به مجلس ميفرستند، مراسم عبادي خودشان را انجام ميدهند.... اين اسلام است."( ۱۳۸۶/۰۹/۱۴بيانات در ديدار رؤساي قضائي کشورهاي اسلامي) حتي جوان حزباللّهي تند و داغ در ايران اسلامي هم هرگز به خودش اجازه نميدهد که به يک غير مسلماني تهاجم و حمله بکند اما در کشورهايي که مدعي حقوق بشر هستند وضع کاملا متفاوت است تا جايکه به وضع پوشش مسلمانان ايراد گرفته و آن ها را از تحصيل محروم مي کنند.يا حتي براي مسلمانان امنيت جاني وجود ندارد کشتار مسلمانان در يو گسلاوي سابق نمونه اي از برخورد غرب با مسلمانان است"در آلمان، جوانهاي نئونازي ....حمله ميکنند به يک مشت مسلمان، به مسجد مسلمانها؛ ميزنند، ميکشند، تعقيب درست و حسابياي هم نميشوند.... يا آن دختر خانم جوان عرب را که مثلاً فرض کنيد که مقنعه داشته يا پوشيه داشته، بهخاطر حجابش ميزنند ميکشند و هيچکس اصلاً دنبال هم نميکند.... در جاهاي ديگر هم همينجور؛ در آمريکا و جاهاي ديگر و کشورهاي ديگر هم متأسّفانه همينجور است؛ که خب، اينها مدّعي حقوق بشر هم هستند"(۱۳۹۳/۱۱/۰۶بيانات در ديدار نمايندگان اقليتهاي مذهبي کشور در مجلس شوراي اسلامي)
جامعه آرماني مدنظر رهبر انقلاب در مواجهه با اقليت ها حکومت علويست"ولايت اسلامي اينطور است كه وقتي مخالفين در حكومت اميرالمؤمنين، خلخال از پاي زن يهودي بيرون ميآورند، امامِ آن جمعيت و حاكمِ حكيم ميگويد: اگر مسلماني از اين امر بميرد - از غصّهي اينكه در حكومت او خلخال از پاي يك زن يهودي درآوردهاند - حق دارد.اين حكومت و ولايت اسلامي است"(.۱۳۷۸/۰۱/۱۶بيانات در ديدار کارگزاران نظام)
حقوق زن در اسلام و غرب
مهمترين چيزي که بشر به آن احتياج دارد، آرامش است. سعادت انسان در اين است که از تلاطم و اضطراب روحي در امان و آرامش روحي داشته باشد. ,و اين با تشکيل خانواده امکان پذير است.و مهم تر از آن اينکه در اسلام زن و مرد يک جوهر و يک ذاتند در دو کالبد متفاوت.آرامش در خانواده زماني ايجاد مي شود که مرد نگاه مالکيت گونه به زن نداشته باشد. طبيعت الهي زن و مرد در محيط خانواده، طبيعتي است که براي زن و براي مرد رابطهاي فيمابين به وجود ميآورد که آن رابطه، رابطهي عشق و مهرباني است اين را خانواده به انسان ميدهد."هدف اسلام در دفاع از حقوق زنان - همانطور که گفته شد - اين است که زن تحت ستم نباشد و مردْ خود را حاکم بر زن نداند. در خانواده، حدود و حقوقي هست. مرد حقوقي دارد، زن هم حقوقي دارد و اين حقوق بهشدّت عادلانه و متوازن ترتيب داده شده است. آنچه به نام اسلام است و غلط است، آنها را نميگوييم و از آنها دفاع نميکنيم. آنچه متعلّق به اسلام است، بينات اسلام و مسلّمات اسلام است.. ..شما بينيد اين آيهي شريفه در مورد زن و مرد - عمدتاً در داخل خانواده - چه ميفرمايد. «و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا». يعني از جملهي نشانههاي قدرت الهي يکي اين است که براي شما انسانها،از نوع خودتان و از جنس خودتان همسراني قرار داد؛ براي شما مردان، زنان را و براي شما زنان، مردان را. از خودتان هستند؛ «من انفسکم»، جنس جداگانهاي نيستند، در دو رتبهي جداگانه نيستند؛ همه يک حقيقتند، يک جوهر و يک ذاتند. البته در بعضي از خصوصيات، با هم تفاوتهايي دارند؛ چون وظايفشان دو تاست. بعد ميفرمايد: «لتسکنوا اليها». يعني زوجيت و دو جنسي در طبيعت بشر، براي هدف بزرگي است. آن هدف، عبارت است از سکون و آرامش، تا شما در کنار جنس مخالف خودتان در درون خانواده - مرد در کنار زن، زن در کنار مرد - آرامش پيدا کنيد. براي مرد هم آمدن به داخل خانه، يافتن محيط امن خانه، زن مهربان و دوستدار و امين در کنار او، وسيلهي آرامش است؛ براي زن هم داشتن مرد و تکيهگاهي که به او عشق بورزد و براي او مانند حصن مستحکمي باشد - چون مرد جسماً قويتر از زن است - يک خوشبختي است؛ مايهي آرامش و سعادت است. خانواده اين را براي هر دو تأمين ميکند. مرد براي پيدا کردن آرامش، به زن در محيط خانواده احتياج دارد؛ زن هم براي يافتن آرامش، به مرد در محيط خانواده نيازمند است - «لتسکنوا اليها» - هر دو براي سکون و آرامش، به هم احتياج دارند."( ۱۳۷۶/۰۷/۳۰بيانات در ديدار جمعي از زنان)
غربيها در زمينهي شناخت طبيعت زن و چگونگي برخورد با جنس زن، دچار افراط و تفريط بودهاند. اساساً نگرش غربي نسبت به زن، يک نگرش مبني بر عدم برابري و عدم تعادل است. به عنوان مثال به نام آزادي زن را در حد يک کالا پايين کشيده اند تا بتوانند با تبليغات جذاب زنانه به فروش کالا بپردازند" فرهنگ غربي را بايد در ادبيات غربي جستجو کرد. .... . در چشم فرهنگ اروپايي، از دوران قرون وسطي و بعد از آن تا اواسط قرن فعلي، زن موجود درجهي دوم بوده است! هر چه بر خلاف اين ادّعا کنند، خلاف ميگويند. شما به نمايشنامههاي معروف شکسپير انگليسي نگاه کنيد، ببينيد با چه نفسي و با چه زباني و با چه ديدي در اين نمايشنامهها و ساير ادبيات غربي به زن نگاه ميشود! مرد در ادبيات غربي، سرور و ارباب زن و اختياردار اوست، که بعضي از نمونههاي اين فرهنگ و آثار آن، امروز هم باقي است....در فرهنگ اروپايي، وقتي زن با همهي موجودي و املاک خود ازدواج ميکرد و به خانه شوهر ميرفت، نه فقط جسم او در اختيار شوهر قرار ميگرفت، بلکه تمام اموال و املاک و داراييهاي او هم که از پدر و خانوادهاش به او رسيده بود، متعلّق به شوهر ميشد..البته در همان زمان هم در ميان غربيها معاشرتهاي زن و مرد تا حدودي آزاد بود، ولي اختيار ازدواج و اختيار انتخاب شوهر، يکسره به دست پدر بود. در همان نمايشنامههايي که اشاره کردم، آنچه که شما ميبينيد، همين است: دختري است که مجبور به ازدواج شده است؛ زني است که از طرف شوهر خود به قتل رسيده است؛ خانوادهاي است که زن در آن در نهايت فشار است. .... اين، ادبيات غربي است. تا اواسط قرن فعلي، همين فرهنگ ادامه داشته؛ اگرچه از اواخر قرن نوزدهم ميلادي، حرکتهايي به نام آزادي زنان شروع شده است....حتّي وقتي در اروپا براي زن حقّ مالکيت معين شد - طبق بررسي موشکافانهي جامعهشناسان خودِ اروپا - به خاطر اين بود که کارخانهها که تازه بساط فناوري مدرن و صنعت در غرب را گسترده بودند، احتياج به کارگر داشتند؛ اما کارگر کم بود و احتياج به کارگرِ زياد احساس ميشد. لذا براي اينکه زنان را به کارخانجات بکشانند و از نيروي کارشان استفاده کنند - که البته مزد کمتري هم هميشه به زنان ميدادند - اعلان شد که زن داراي حقّ مالکيت است! در اوايل قرن بيستم بود که اروپاييان حقّ مالکيت را به زن دادند. اين، آن نگرش افراطي و غلط و ظالمانه نسبت به زن در غرب و در اروپاست.
يک افراطِ اينچنين، در مقابل تفريط هم دارد. وقتي نهضتي به نفع زنان در چنان فضايي به وجود ميآيد، طبعاً دچار تفريطهايي از طرف مقابل ميشود. لذا شما ميبينيد در طول چند ده سال، آنچنان فساد و بيبند و باري در غرب به وسيلهي آزادي زنان به راه افتاد و رواج پيدا کرد که خود متفکّران غربي را دچار وحشت کرد"(.۱۳۷۶/۰۷/۳۰بيانات در ديدار جمعي از زنان)