روزنامه کیهان **
زردِ چشمکزن نیست! / حسین شریعتمداری
بعد از اعلام «الزامات 9گانه رهبرمعظم انقلاب در اجرای برجام» که طی نامهای به رئیسجمهور محترم کشورمان ابلاغ شده بود، انتظار آن بود - و بایستهتر هم به نظر میرسید- که ماجرا تمام شده تلقی شود و همگان چشم به راه اجرای برجام با تکیه بر «باید»ها و «نباید»های اعلام شده باشند. آنچه در این میان دور از انتظار نبود، دبه و اعتراض طرفهای مقابل بود که حضرت آقا با نگاهی تیزبین و برخاسته از کارشناسی دقیق خود، راه سوءاستفاده آنان در مراحل اجرایی برجام را بسته بودند. اما نامه رئیسجمهور محترم که در قالب «لبیک» به الزامات ابلاغ شده رهبرمعظمانقلاب نوشته شده بود، انتظار یاد شده را با برخی از خدشهها روبرو کرد و به این نگرانی احتمالی دامن زد که ایشان الزامات یاد شده را آنگونه که باید دریافت نکردهاند. که یادداشت پیشروی فقط به چند نمونه از آن میان اشارهای گذرا خواهد داشت، با این توضیح که چنانچه رئیسجمهور محترم موارد یاد شده را قابل تأمل میدانند از اصلاح و رفع ابهاماتی که در پی خواهد آمد دریغ نفرمایند.
و اما، قبل از همه اشاره به این نکته ضروری است که نامه اخیر رهبرمعظم انقلاب اگرچه خطاب به رئیسجمهور محترم نوشته و تحت عنوان الزامات ضروری در اجرای برجام ابلاغ شده است ولی متن آن نشان میدهد دامنهای بسیار فراتر از برجام دارد و یکی از اساسیترین اسناد ماندگار انقلاب اسلامی است که «نقشه راه» در دنیای پرالتهاب کنونی، نام شایسته آن است.
1- آقای رئیسجمهور اگرچه در بخشی از نامه خود خطاب به رهبرمعظمانقلاب آورده است که «دولت جمهوری اسلامی ایران با رعایت ملاحظات و الزامات حضرت مستطاب عالی و مصوبات شورای عالی امنیت ملی و مجلس شورای اسلامی نسبت به اجرای کامل و با حسننیت برجام اقدام خواهد نمود» ولی متاسفانه در متن نامه ایشان، نشانه قابل توجهی از رعایت الزامات یاد شده، دیده نمیشود، بلکه در مواردی نه چندان اندک، بر اجرای متن بیکم و کاست برجام نیز تاکید شده است! و حال آن که قرار بود - و انتظار میرفت - در نامه جناب روحانی بر اراده جدی دولت محترم برای مقابله با «موارد متعدد نقاط ابهام و ضعف ساختاری» برجام که در ابلاغیه 9گانه رهبرمعظم انقلاب آمده است، تاکید شود و...
2- در ابتدای نامه آقای دکتر روحانی آمده است «نامه تاریخی 1394/7/29 حضرتعالی در تائید مصوبه جلسه 634 شورای عالی امنیت ملی، موجب خشنودی ملت بزرگ ایران و دلگرمی خادمان مردم در دولت گردید.» که این نگاه، آنجا که سخن از «خشنودی ملت بزرگ ایران» در میان است، قابل تقدیر و نشانه قدرشناسی است اما، آنچه «خشنودی ملت بزرگ ایران» را در پی داشت - و دارد - تائید مصوبه 634 شورای عالی امنیت ملی نبود، بلکه درایت و هوشمندی مثالزدنی رهبرمعظم انقلاب در کشف نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری برجام و ابلاغ الزامات 9گانه برای پیشگیری از «خسارتهای بزرگ آن در حال و آینده کشور» بود، و اگر مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای اطمینان از اجرای بیخسارت برجام کافی بود، دیگر نیازی به ابلاغ الزامات و شرایط 9گانه نبود!
خلاصه کردن نامه تاریخی و تاریخساز رهبرمعظم انقلاب به تائید مصوبه شورای عالی امنیت ملی، این تردید- که انشاءالله بیمورد باشد- را پیش میآورد که مبادا قرار است دولت محترم مصوبه یاد شده را «اصل» و ابلاغیه 9گانه را فرع بر آن تلقی کند؟! ضمن آن که تلاش اعضای محترم شورای عالی امنیت ملی به جای خود درخور تقدیر است.
3- در نامه تاریخی رهبرمعظم انقلاب با اشاره به این واقعیت که «پذیرش مذاکرات از سوی ایران، اساسا با هدف لغو تحریمهای ظالمانه اقتصادی و مالی صورت گرفته است» تاکید شده بود که رئیسجمهور آمریکا و اتحادیه اروپا باید لغو تحریمها را به صورت کتبی اعلام کنند. و آقای دکتر روحانی در نامه خود آورده است که «رئیسجمهور آمریکا و شورای وزیران اتحادیه اروپا به صورت کتبی و رسمی، برچیده شدن تمامی تحریمهای اقتصادی و مالی ظالمانه و غیرقانونی را درچارچوب تعهداتشان در برجام اعلام نموده و آن را به عنوان سند قانونی در روزنامههای رسمی خود منتشر کردهاند»!
دراین خصوص گفتنی است که رئیسجمهور آمریکا بیانیهای صادر کرده و این بیانیه در روزنامه رسمی آمریکا نیز به ثبت رسیده است ولی در این بیانیه نه فقط هیچ تضمینی مبنی بر «لغو» تحریمها دیده نمیشود، بلکه؛
الف: در بیانیه اوباما به جای دستور اجرای برجام، آمده است «به وزارت خارجه اعلام میکنم که بعد از راستیآزمایی آژانس و تائید آن از سوی وزارت خارجه، برای کاهش - و نه لغو - برخی از تحریمها کسب آمادگی کنید!
ب: به جای «لغو» از واژه کاهش - RELIEF- برای برخی از تحریمها استفاده شده است!
ج: شرایط «کاهش تحریمها»! در بیانیه اوباما، از شرایط «کف برجام» نیز پائینتر است. در برجام لغو - یا به تعبیر اوباما، کاهش! - تحریمها، مشروط به تائید انجام تعهدات ایران از سوی آژانس ذکر شده است ولی رئیسجمهور آمریکا در بیانیه خود علاوه بر تائید آژانس، تائید وزارتخارجه آمریکا را هم اضافه کرده است.
د: در برجام تاکید شده بود که بند D3 از قانون موسوم به NDAA که مربوط به تحریم فروش نفت است، لغو خواهد شد ولی در بیانیهای که وزارت خارجه آمریکا در ادامه بیانیه اوباما صادر کرده است، این بخش حذف شده است!... یعنی یک گام زیر کف برجام و حتی نادیده گرفتن متن تصویب شده آن!
هـ : در متن برجام - صفحه 54 - تاکید شده بود که اجرای بند 104 از «قانون جامع تحریمهای ایران - CISADA - که مربوط به تحریم شخصیتهای حقوقی و حقیقی (برخی افراد و شرکتها نظیر شرکت نفت) است در جریان اجرای برجام متوقف خواهد شد. ولی در بیانیه وزارت خارجه آمریکا این بند نیز حذف شده است! یعنی در این مورد نیز دولت آمریکا از آنچه در برجام آمده است - یعنی کف برجام - هم پائینتر رفته است.
و: در بیانیه اوباما، آنجا که مربوط به تحریمهای کنگره است، نه فقط از لغو این تحریمها سخنی به میان نیامده است، بلکه صرفا به واژه اغماض و توقف - WAIVE - برخی از آن تحریمها برای مدت 120 یا 180 روز اشاره شده است.
و نمونههای دیگری از این دست که پرداختن به آنها فرصت دیگری میطلبد و بیرون از محدوده این یادداشت محدود است. اکنون باید از رئیسجمهور محترم پرسید؛ آیا منظور حضرتعالی از تعهد کتبی آمریکا که نوشتهاید «در روزنامههای رسمی این کشور منتشر شده است»! همین بیانیه رئیسجمهور و وزیرخارجه آمریکاست؟! این بیانیهها که حتی از تعهدات آمریکا در متن برجام هم چند پله پائینتر است! و بدیهی است که نمیتوان از آن با عنوان تعهد کتبی و ثبت شده رئیسجمهور آمریکا یاد کرد!
4- البته شماری از دولتمردان محترم و رسانهها و افراد نزدیک به دولت بر «فصلالخطاب» بودن الزامات 9گانه رهبرمعظم انقلاب تاکید کردهاند که نگاه درخور تقدیری است اما، متأسفانه در برخی از اظهارنظرها، منظور از «فصلالخطاب» را «تائید کامل برجام» و پایان ماجرا دانستهاند و حال آن که ماجرا تازه آغاز شده و در ادامه، به قول حضرت آقا نیازمند مراقبت دقیق و لحظه به لحظه بر اجرای آن با رعایت کامل الزامات اعلام شده است. به بیان دیگر آنچه فصلالخطاب است، الزامات 9گانه است و نه متن بدون تغییر برجام.
5- در نامه رئیسجمهور محترم به مواردی نظیر، لغو 6 قطعنامه الزامآور شورای امنیت! فروپاشی سامانه تحریمها! آمادگی فضای روانی جهانی برای تعامل اقتصادی با ایران! تائید غنیسازی یک کشور غیرعضو دائم شورای امنیت برای اولینبار! و... نیز اشاره شده است که متاسفانه صحت این ادعاها جای تأمل و درنگ فراوان دارد که فعلا میگذاریم و میگذریم.
6- و اما، در خاتمه این وجیزه باید گفت؛ در نامه رئیسجمهور محترم نه فقط نشانه چندانی از اراده جدی دولت برای پیگیری الزامات 9گانه اعلام شده دیده نمیشود، بلکه متأسفانه این نامه - احتمالا بیآن که ایشان خواسته و یا توجه داشته باشند - تاکید بر متن کنونی برجام و نادیده گرفتن «نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری» آن نیز هست و در یک کلمه - با تأسف و عرض پوزش - میتواند برای حریف حامل این پیام باشد که الزامات 9گانه اعلام شده، «چراغ قرمز» نیست که قابل عبور نباشد، بلکه «چراغ زرد چشمکزن»! است که آمریکا میتواند با رعایت احتیاط از آن عبور کند!
***************************************
روزنامه قدس **
رقابت روسیه و آمریکا در عراق/ صادق مهدی شکیبایی
در سطح منطقه مدتی است اتفاق کم سابقهای رخ داده است. ورود مستقیم روسیه به صحنه نبرد با تروریسم در سوریه از دید بسیاری فراتر از محدوده مبارزه با تروریسم است.
هنری کسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا این ورود و اهمیت آن را بخوبی به تصویر کشیده است. کسینجر در مقالهای با عنوان «فروپاشی چارچوب جغرافیای سیاسی خاورمیانه» که در روزنامه «والاستریت ژورنال» منتشر کرد، هشدار داده است که ورود نظامی روسیه در سوریه نشان از پیامدهای عقبنشینی آمریکا دارد که برای ثبات در منطقه خاورمیانه نظم جدیدی را در این منطقه از سال 1973 پس از جنگ عربی و اسراییلی طراحی و اجرا کرد.
صرف نظر از صحت یا سقم تحلیل این سیاستمدار کهنه کار آمریکایی، روس ها با ورود خود به منطقه غرب آسیا و مشخصاً تحولات سوریه تمامی محاسبات نه تنها پنج سال اخیرغرب که چند دهه اخیر آنان را برهم زده و معادله جدیدی را در جغرافیای سیاسی منطقه رقم زده است.
روس ها نه با زبان تهدید که با زبان همکاری وارد معادلات و محاسبات جغرافیای سیاسی منطقه شده و با ارایه مدل جدیدی از ورود و نفوذ به منطقه ماهرانه رفتاری عملگرایانه از خود بروز داده است.
مسکو در قامت مبارزه با تروریسم با رقبای بینالمللیاش گفت وگو میکند و در عین حال در صحنه میدانی قاطعانه با تروریستها برخورد دارد و در عین قدرت میدانی هم با ترکها و هم با سعودیها که یک پای تزریق تروریسم در سوریهاند، گفتوگو میکند.
روسها از زاویهای وارد تحولات سوریه و سایر تحولات منطقهای شدهاند که چندی پیش آمریکاییها با ایجاد ائتلافی تحت نام مبارزه با داعش وارد شدند. این درحالی است که با گذشت حدود یکسال از حضور ائتلاف غربی – عربی ضد داعش نه تنها از گسترش نفوذ و رخنه این گروه تروریستی کاسته نشده که مساحت بیشتری از دو کشور عراق و سوریه تحت اشغال داعش درآمد.
ورود موفق نظامی روسیه به سوریه برای مبارزه با تروریسم به نظر میرسد با اقبال بیشتر افکار عمومی منطقه مواجه است، چه اینکه باور عمومی در نزد ملتها براین حقیقت استوار است که غرب به رهبری آمریکا نه تنها قصدی برای نابودی داعش و دیگر گروههای تروریستی ندارد که برای حفظ آنها میکوشد و از آنها ابزاری برای پیگیری منافع خود ساخته است.
تقویت حضور این گروهها در یکسال گذشته در سوریه و عراق مصداقی براین مدعاست که غرب به رهبری آمریکا به تداوم ناامنی در منطقه برای حفظ استراتژی نظم منطقهای خود بیشتر نیاز دارد تا نابودی آن . هشدار هنری کسینجر نیز از همین زاویه قابل ارزیابی است. نظم یا چارچوب جغرافیای سیاسی که او مدعی است، آمریکاییها 40 سال پیش در منطقه غرب آسیا ایجاد کردهاند بی شک با برقراری ثبات در منطقه همخوانی ندارد، بلکه ایجاد و هدایت یک هرج و مرج سازنده تنها ضامن حفظ نظم موجود برای آمریکا خواهد بود.
بی شک نظم مورد نظر آمریکا که مبتنی بر بی ثبات سازی منطقه است، خوشایند ملتها و دولتهای مستقل نبوده و به همین دلیل حضور روسیه که به نوعی میتواند این معادله استعماری – استکباری غرب را برهم زند، مورد اقبال ملتها و دولتهای مستقل قرار خواهد گرفت. از این روست که زمزمههای مربوط به دعوت دولت عراق از روسیه برای مبارزه با گروههای تروریستی شمال این کشور بشدت غرب و بویژه آمریکا را نگران کرده است. هرچند هنوزتوافق امنیتی میان روسیه و عراق بر سر مبارزه با داعش در خاک این کشور صورت نگرفته، اما تفاهمات به عمل آمده بین دو کشور برای اقدام علیه هرگونه تردد از سوریه به عراق و برعکس نگرانیها از احتمال دعوت رسمی بغداد از مسکو برای عملیات علیه تروریستها در خاک عراق نگرانی ها را بشدت افزایش داده است.
این حق ملت و دولت عراق است که برای تأمین امنیت ملی خود از همه ابزارهای موجود استفاده کند. آمریکاییها که یکسال پیش وعده کمک به عراقیها در مبارزه با داعش را دادهاند یا باید در این پیشنهاد خود جدی باشند و یا صحنه را خالی کنند و اجازه دهند، ملت عراق تصمیم نهایی برای نابودی همه پدیده های ناامنی در کشور خود را اتخاذ کنند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
انتفاضه سوم سلاح کارآمد
بسمالله الرحمن الرحیم
درحالی که طبق آخرین خبرها تعداد شهدای انتفاضه سوم فلسطین از مرز 60 نفر گذشته، این خونهای پاک توانسته سران رژیم صهیونیستی را به عقب نشینی از مواضع قبلی در زمینه طرحهائی که برای مسجدالاقصی داشتند وادار نماید. اظهارات روزهای اخیر سران رژیم صهیونیستی نشان دهنده این واقعیت است که آنان و حتی حامیانشان، شدیداً به تکاپو افتادهاند تا بلکه بتوانند حرکت توفنده مردم فلسطین را متوقف کنند و قبل از اینکه همه چیز از کنترل خارج شود، خود را از کابوسی که دچار آن شدهاند نجات دهند.
سفر دورهای و اعلام نشده جان کری وزیر خارجه آمریکا به منطقه نیز با صرف کمک کردن به سران صهیونیستها برای متوقف ساختن انتفاضه صورت گرفته است. وی پس از گفتگو با سران رژیم صهیونیستی به اردن رفت و با عبدالله دوم دیدار کرد. پس از این دیدار بود که کری اعلام کرد اسرائیل و اردن درباره قضایای اخیر مسجدالاقصی به توافقهایی دست یافتهاند.
جان کری از قول نتانیاهو اعلام کرد وی متعهد شده است زمینه اقامه نماز مسلمانان را در مسجدالاقصی فراهم سازد. نتانیاهو همچنین گفته است فقط مسلمانان میتوانند در مسجدالاقصی نماز بخوانند و غیرمسلمانان تنها میتوانند از این مکان دیدار داشته باشند. قبل از این، گروهی از خاخامهای رژیم صهیونیستی نیز اعلام کرده بودند خواندن نماز در مسجدالاقصی حق مسلمانان است و غیرمسلمانان چنین اجازهای را ندارند.
قیام اخیر مردم فلسطین از اوایل مهر ماه و پس از آن آغاز شد که صهیونیستها با این توهم که در سایه تحولات منطقه و درگیر شدن مسلمانان و کشورهای منطقه، میتوانند نقشههای شوم خود را بر ضد مسجدالاقصی عملی سازند، تجاوز به مسجدالاقصی را آغاز کردند. آنها ابتدا طرح تقسیم زمانی حضور مسلمانان و یهودیها در مسجدالاقصی را اجرا کردند و قصد داشتند مراحل بعدی نقشه خود را به اجرا بگذارند که مردم فلسطین با درک عمق توطئه وارد میدان شدند. مردم فلسطین که میدیدند حکام عرب به جای توجه به دشمن اصلی، یعنی رژیم صهیونیستی، انرژی و توان کشورهای منطقه را صرف جنگهایی کردهاند که تنها به نفع صهیونیستهاست، خود وارد عمل شده و در طول چهار هفته بیش از 60 شهید و 2500 زخمی دادهاند.
خیزش اخیر فلسطینیها اکنون وارد مرحله تازهای شده است. صهیونیستها که تصور میکردند زمان مناسب برای غصب قبله دوم مسلمانان و قلب فلسطین اشغالی فرا رسیده است، اکنون به شدت مورد شماتت حامیان خود قرار گرفتهاند که چرا با چنین اقدام نسنجیدهای زمینه قیام فلسطینیها را فراهم ساختهاند. سران رژیم صهیونیستی و حامیان آن از این وحشت دارند که ابعاد این قیام به طور غیرقابل پیشبینی گسترش یابد که در آن صورت نه تنها تمامی طرحها و نقشههای این رژیم برباد خواهد رفت بلکه، موجودیت این رژیم نیز شدیداً به خطر خواهد افتاد.
ایجاد بحران و ناامنی در منطقه، نقشه رژیم صهیونیستی و حامیان بینالمللی آن بود تا در سایه این ناامنیها، انرژی و امکانات کشورهای منطقه صرف درگیریهای داخلی شود و رژیم صهیونیستی در سایه این ناامنیها و بحرانهای ساختگی، در حاشیه امن قرار داشته باشد. این توطئه، با انتفاضه مردم فلسطین درحال خنثی شدن است.جوانان از جان گذشته فلسطینی اکنون وارد میدان شده و عرصه را بر صهیونیستها کاملاً تنگ کردهاند. مردم فلسطین که از کمترین امکانات دفاعی برخوردارند با اندک سلاحهای خود، تاکنون هفت صهیونیست را به هلاکت رساندهاند. گزارشهای رسیده حاکی است صهیونیستها سعی میکنند کمتر در انظار عمومی ظاهر شوند.
مردم فلسطین در روزهای اخیر ثابت کردهاند که علیرغم حمایت غرب و سران رژیمهای مرتجع عرب از صهیونیستهای اشغالگر، در ادامه دادن به قیام خود تصمیم و ثابت قدم هستند و حاضرند برای این انقلاب، هر هزینهای را متحمل شوند. روزی نیست که گزارش عملیات شهادت طلبانه فلسطینیها علیه صهیونیستها اشغالگر منتشر نشود. مبارزان فلسطینی با وجود نابرابری در امکانات و با یقین به اینکه به شهادت میرسند به رویارویی با صهیونیستها پرداختهاند.
آنچه رژیم صهیونیستی و حامیان آنرا بیش از مواقع دیگر نگران میکند آسیب پذیری رژیم صهیونیستی است. جامعه صهیونیستی اکنون بیش از گذشته آسیب پذیر و دچار عجز است. رژیم صهیونیستی اکنون در منزویترین دوره موجودیت خود به سر میبرد. از لحاظ نظامی نیز این رژیم با تجربه دو جنگ سی و سه روزه با حزبالله لبنان و جنگ 51 روزه سال گذشته با مردم مبارز فلسطین، هیمنه دروغین خود را از دست داده و نظامیان این رژیم در وضعیت روحی نامساعدی به سر میبرند.
با توجه به این واقعیات است که میتوان عمق نگرانی و وحشت در اردوگاه صهیونیسم را درک کرد و با انتفاضه سوم فلسطین به عنوان یک سلاح کارآمد نشانههای زوال و فروپاشی رژیم صهیونیستی کاملاً آشکار شده است.
***************************************
روزنامه ایران**
بخش خصوصی یاریرسان دولت در مقابله با رکود/مسعود خوانساری
اقتصاد ایران دوران متفاوتی را پشت سرمیگذارد. متأسفانه طی دو سال گذشته رکود به بلایی بیدرمان برای بنگاههای صنعتی و بدنه تولید کشور تبدیل شده و هنوز برنامهها و راهبردهای دولت برای تغییر این شرایط کامل نشده است.
البته همگی ما میدانیم که رکود اقتصادی، برجای مانده از دوران هزینه کردن بیحساب و کتاب درآمدهای نفتی در دولت گذشته است. به هرحال امروز دولت با دو مشکل بزرگ مواجه است. اول آنکه رکود فضای تنفس اقتصاد ایران را تنگ کرده و دوم اینکه به دلیل کاهش قیمت نفت، دست دولت برای تأمین منابع مورد نیاز اداره کشور خالی شده است. این کاهش درآمدها موجب شده طی ماههای سپری شده از سال جاری تنها 8 هزار میلیارد تومان صرف فعالیتهای عمرانی کشور شود. حال آنکه طی همین دوره زمانی 20 هزار میلیارد تومان از منابع ارزشمند کشور صرف انواع یارانهها شده است. به هرحال موضوع اصلی این است که دولت با درآمدهای اندک هم برنامه و سیاست خروج از رکود تدوین میکند و هم یارانه نقدی و غیرنقدی میان مردم توزیع میکند که این نوعی تعارض در سیاستهاست.
متأسفانه اطلاعاتی که در مورد رشد اقتصادی کشور منتشر شده، نشان میدهد رشد بخش صنعت طی فصل بهار به منفی دو درصد رسیده است. معنای این عدد، تداوم رکود است. پیشبینیهای واقعبینانه هم نشان میدهد احتمالاً تا پایان سال جاری رشد اقتصادی کشور عددی بین 6/0 درصد تا یک درصد خواهد بود. بنابراین حتی در صورت خوشبینانه اگر انتظار رشد یک درصدی را داشته باشیم، بازهم این عدد تأییدکننده تداوم رکود تا پایان سال جاری است.
گاهی برخلاف شعارهایی که گفته میشود، بخش خصوصی مشارکت عملی در فضای اقتصاد ایران ندارد. به طور خاص یکی از راههای خروج از رکود، آغاز دوباره فعالیتهای اجرایی مربوط به پروژههای روی زمین مانده عمرانی است. دولت به دلیل کاهش قیمت نفت، بحران منابع و از سوی دیگر پرداخت یارانههای نقدی و غیرنقدی، منابع کافی برای انجام این پروژهها را ندارد. برهمین اساس باید مکانیزمی اندیشیده میشد تا بخش خصوصی اقدام به سرمایهگذاری و فعالیت در این بخشها کند. ما در اتاق نیز راهبردهای اجرایی دقیقی به دولت در این مورد پیشنهاد دادیم ولی هنوز پاسخی دریافت نکردهایم.
بخشخصوصی و اتاق قصد همراهی صادقانه با دولت برای تغییر شرایط حاکم براقتصاد ایران را دارد. گواه این صداقت هم نامه 36 بندی است که چندی قبل به معاون اول رئیس جمهوری ارائه شد. در این نامه هم دردهای اقتصاد ایران و هم درمانهای آن از نگاه بخش خصوصی گفته شده بود. انتظار داریم دولت هم در کمال اعتقاد و باور به بخشخصوصی برای اقتصاد ایران برنامهریزی کند. به طور نمونه چگونه است که دو سال پس از ابلاغ قانون بهبود مستمر فضای کسب و کار در ایران، این قانون اجرایی نمیشود. راه خروج از رکود تنها، تدوین برنامهها و سیاستهای دولتی نیست. اگر قصد خروج از رکود را داریم، باید حداقل فضای کسب و کار را برای بخش خصوصی فراهم کنیم. سیاستهایی مانند توزیع دوباره وام و بن کارت و... عوارضی برای اقتصاد ایران در پی دارد.
اما نیاز واقعی ما توجه به بخشخصوصی از راه تسهیل فرآیندهای بروکراتیک زائد و مزاحم اداری است. در همین دوره زمانی که رکود به مانع جانکاه اقتصاد بدل شده، میبینید دریافت مالیات از تولید سختگیرانهتر میشود، قوانین تأمین اجتماعی با نگاهی یکطرفه اجرایی میشود، دسترسی به منابع بانکی برای بخش واقعی تولید سختتر میشود و در نهایت آنچه به جایی نمیرسد، نگرانیهای بخش خصوصی است.
به هرحال بخش خصوصی ایران امروز امیدوار است تا دولت با اتخاذ روشهایی که پس از مشورت با بخش خصوصی تدبیر شده، به مقابله با رکود بپردازد. تداوم رکود در اقتصاد ایران عوارض اجتماعی سختی را برای کشور به همراه دارد که همگی ما باید نگران آنها باشیم.
***************************************
روزنامه جام جم **
حکایت زمستان و زغال! / دکتر پیمان جبلی
دانستن حق مردم است. این شعار زیبا ترجیعبند کلام بسیاری از سیاسیون در مقاطع زمانی حساس بویژه در مواسم انتخابات است. کلمه حقی که مردم را محرم دولتمردان میداند و اینکه باید در جریان همه امور باشند.
رسانه ملی اما بارزترین عرصه ظهور این حق است که فارغ از رفت و آمد و تداول دولتها و مردان آن باید بدان پایبند باشد. مردم محرم حاکمیتاند و حاکم بر سرنوشت خود و از این رو است که هرآنچه به این حق اساسی مربوط است باید در معرض دانستن و قضاوت و تصمیم آنان قرار گیرد. طرفه آنکه همانان که شعار دانستن حق مردم است را پله نردبان صعود خود به قدرت قرار میدهند گاهی پس از گذشتن خر مراد از پل، به یکباره این کلام مشعشع را فراموش میکنند. بی تردید چالش جمهوری اسلامی و غرب بر سر پرونده هستهای از مهمترین فرازهای سیاسی پس از انقلاب بوده و خواهد بود. با نمایان شدن نشانههای توافق در افق مذاکرات نفسگیر هسته ای، رسانه ملی به وظیفه حرفهای خود یعنی ترویج دانستن که حق مردم است عمل کرد و با وجود همه اختلافنظرها تلاش کرد در مجموع تصویر کاملی از این موافقتنامه در برابر افکار عمومی بنهد. ساعتها گفتوگوی دوطرفه و متوازن میان موافقان و منتقدان این پرونده که رسانه ملی در عین رعایت حفظ انسجام و همدلی جامعه در معرض دید و قضاوت مخاطبان قرار داد شاهد زنده تلاش صدا و سیما در این خصوص است. گرچه به اقتضای دیگر وظیفه ذاتی رسانه ملی، فرصتهای فراوان اختصاصی در اختیار دولت محترم قرار گرفت تا ابعاد و زوایای این پرونده و نتایج تلاشهای تیم محترم مذاکره کننده به افکار عمومی گزارش شود.
نگاهی به عملکرد صدا و سیما نشان میدهد در ماههای منتهی به اعلام نظر مجلس محترم شورای اسلامی در باره برجام در مجموع 3800 دقیقه فرصت به تیم محترم مذاکرهکننده و موافقان برجام و 2000 دقیقه به منتقدان اختصاص داده شد. حاصل این تلاش آشنا شدن مخاطبان با زوایای این پرونده و آگاهی آنان از دیدگاههای مختلف در باره آن بود. پروندهای که با سرنوشت و آینده کشور و ملت گره خورده است. رسانه ملی این رویه را نه منت که وظیفه خود و حق مسلم مردم در دانستن میداند و در ادای این وظیفه هیچگاه درنگ و تردید روا نداشته و نخواهد داشت. اکنون حکایت زمستان است و زغال! در این میان آنانی باید پاسخگوی مواضع متلاطم و یک بام و دو هوای خود باشند که زمانی نه چندان دور بر طبل دانستن حق مردم است میکوفتند و امروز رسانه را بازخواست میکنند که چرا به صاحبان دیدگاه مخالف آنان میدان داد. گویی هر که مخالف دیدگاه آنان باشد محکوم به سکوت است و اگر زبان هم بگشاید جز کلامی سطحی از او برون نخواهد تراوید. بار دیگر، دانستن حق مردم است. آری حق مردم، همیشه و همه حال.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
نفوذ در الیگارشی یا نفوذ با الیگارشی/حمیدرضا اسماعیلی
1- افرادی که تاریخ معاصر ایران را خواندهاند، میدانند از مهمترین روشهای نفوذ استعمار در امور ایران، نفوذ به واسطه خاندانهای قدرت یا همان الیگارشی بوده است. به عبارت دیگر مهمترین، مؤثرترین و پایاترین طریقی که استعمار برای تسلط بر امور کشورهایی چون ایران یافته، نفوذ در خاندانهای قدرت بوده است. ممکن است جذب و خرید دیوانسالاران به صورت مقطعی مهم باشد اما تسلط بر خاندانهای قدرت و نفوذ بر آنها برایشان اهمیت راهبردی و درازمدت دارد، زیرا چنانکه بارها نوشتهایم کانون و اصل قدرت در نظامهای سیاسی در الیگارشی و طبقه ممتاز قرار دارد. در حقیقت دیوانسالاران ارشد نیز یا از همین طبقه بودهاند یا وابسته به آنها. بر این اساس دیوانسالاری همواره فرعی بر الیگارشی است و استعمار هم برای حفظ و بسط نفوذ خود بیش از موارد دیگر به نفوذ در الیگارشی چشم دوخته است. در این باره به طور مثال میتوان به کتاب «حقوقبگیران انگلیس در ایران» اشاره کرد که در آن بخشی از این افراد را در مقطعی از تاریخ معاصر ایران ذکر کرده است. اما روشن است از مساله مالی مهمتر و بالاتر آنچه برای الیگارشی مهم است کسب قدرت است. خاندانهای قدرت چون برای کسب قدرت با یکدیگر رقابت داشتهاند همواره برای پیروزی در این رقابت به یک اهرم قدرت چشم دوخته بودند که پس از نفوذ استعمار این عامل به طور ویژه قدرت خارجی بوده است. از این رو، در سیاست نفوذ، آنچه در وهله نخست اهمیت راهبردی دارد نفوذ در الیگارشی بوده است.
2- پس از انقلاب اسلامی، استعمار غرب تا امروز روشهای مختلفی را برای مقابله با انقلاب اسلامی و کنترل و هدایت آن تجربه کرده است که نتیجه مطلوب را برای آنها کسب نکرده است: «جداییطلبی»، «کودتای نافرجام»، «تروریسم و آشوبسازی»، «نفوذ در برخی انقلابیهای نخست انقلاب که اکنون پشیمانند»، «جنگ تحمیلی»، «شورش خیابانی»، «فشارهای سنگین اقتصادی» و «فتنه». پس از آنکه محرز شد انقلاب اسلامی در هدایت آنها قرار ندارد و جریان کلی انقلاب مسیر دیگری را میرود، تا مدتها گمان میکردند میتوانند آلترناتیوها و جانشینان مورد نظرشان را به جای حاکمان فعلی جمهوری اسلامی بر مسند امور بنشانند اما تجربه چند دهه گذشته نشان داد هیچکدام از اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی در اندازهای نیستند که بتوانند این وظیفه را انجام دهند. این گروهها که اغلب نیز در غرب قرار دارند اعم از سلطنتطلب و چپ و لیبرال نه تنها این توانایی را ندارند بلکه اساسا این احتمال درباره آنها غیرواقعبینانه است. لذا استعمار برای یافتن این آلترناتیو در مقطع کوتاهمدت و میانمدت بیش از آنکه به خارج از مرزهای ایران چشم بدوزد به داخل مرزها و در میان بخشی از نیروهای انقلاب چشم دوخته است. آنها به تجربههای مکرر دریافتهاند دگرگونی جمهوری اسلامی به واسطه انقلاب و کودتا توسط آن اپوزیسیون بسیار ضعیفتر از آن است که دربارهاش برنامهریزی کنند. یعنی وقوع انقلابی از جنس انقلاب اسلامی یا انقلاب 1917 روسیه که در آن تمام هیأت حاکم قدرت را وامیگذارند و نیروهای انقلابی جای آنها را میگیرند
محال است و چنین انقلابی دیگر در ایران رخ نخواهد داد.
3- استعمار از دوران اصلاحات و حتی مدتی پیش از آن به مدل «گورباچفیزاسیون» نظر داشته است که نوعی تغییر از درون به کمک نفوذ از بیرون است. مطابق این روش و مدل بخشی از نیروهایی که در حاکمیت فعلی قرار دارند مسؤولیت انجام تغییرات بنیادین را خواهند داشت. این سیاست هم نشانه یأس استعمار از اپوزیسیون خارجنشین است و هم استحکام و ثبات نظام سیاسی کنونی را نشان میدهد. به هر حال این سیاست کمی بعد از تجربه موفق آن در شوروی در ایران نیز به اجرا گذاشته شد که مقارن بود با فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی شدید جریان سکولاریستی اصلاحات. این جریان که روی کار آمدن دولت اصلاحات مجال مناسبی را به فعالیتهای آنها داد، به همین مدل میاندیشیدند.
یکی از نظریههایی که در آن دوران مکمل سیاست بالا بود، نظریه «حاکمیت دوگانه» بود. بر این اساس نظر به این بود که این بخش اصلاحطلبان میتوانند با کسب نظر غرب و آمریکا و با کمک آنها جایگزینی برای حاکمان مستقل جمهوری اسلامی باشند. حتی شورش 78 [کوی دانشگاه] را طیفهای تندرو جریان اصلاحات با همین باور پدید آوردند. اما در مجموع آنها از انجام این هدف ناتوان بودند. اما علت چه بود؟ آیا کلیت جریان اصلاحات دنبال وابستگی به غرب و آمریکا نبودند؟ آیا طرف مقابل به اصلاحطلبان اعتماد نکرد؟ آیا آنها در رقابت با دیگر جریانهای رقیب نتوانستند توانایی و مزیت خود را نسبت به دیگران نشان دهند؟ به هر حال با تمام بحرانها و کشمکشهایی که در دوران اصلاحات رخ داد آنها نتوانستند نقش جایگزین داخلی برای حاکمیت جمهوری اسلامی را ایفا کنند و سیاست گورباچفیزاسیون در دوران اصلاحات شکست خورد که انشاءالله در نوشتهای جداگانه به تحلیل آن شکست خواهیم پرداخت. اما متناسب با متن حاضر یکی از این علتها را میتوان در ضعف الیگارشی در اصلاحات دانست. حاملان اصلاحات به طور عمده نیروهای چپ انقلاب بودند که خاستگاه الیگارشیک نداشتند و به هر طریق نتوانستند نظر غرب را به طور کامل جلب کنند. در حالیکه «نومحافظهکاری» کاملا خاستگاه الیگارشیک دارد. براساس همین پیشینه تاریخی بود که وقتی سال 92 دولت نومحافظهکار به قدرت رسید، برخی رسانههای خارجی و اپوزیسیون دوباره مدل گورباچفیزاسیون را پیش کشیدند.
4- در اینجا باید به یک تفاوت مهم میان دوران اصلاحات و دوران جدید که به نومحافظهکاران تعلق دارد اشاره کرد. در دوران اصلاحات بار اصلی سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بر دوش گروهی بود که به لحاظ تشکیلاتی، خود به جریان اصلاحات تعلق داشتند. به هر حال در حوزه ایجاد تشکیلات جدید، گفتمانسازی، کادرسازی، شخصیتپردازی و معرفی چهرهها برای جامعه و راهاندازی رسانه، افرادی به فعالیت میپرداختند که رابطه آنها با دولت اصلاحات، رئیس آن و تشکیلاتش معلوم بود. یعنی آنها برای انجام آن سیاست خود به صورت علنی و روشن در میدان حاضر بودند. نه اینکه در آن دوران «نفوذ» سرویسهای بیگانه نباشد و برای انجام این سیاستها تلاشی صورت نگیرد اما اصلاحطلبان اساساً خود به نظریههای تغییرات بنیادین باور داشتند، آنها را به صورت شفاف بیان میکردند، برخی صورتهای عملیاتی آن را در رسانههایشان منتشر میساختند و چون یکی از اجزای قدرت خویش را بسیج اجتماعی میدانستند خود در وسط میدانداری میکردند. تئوری فشار از پایین را میدادند تا در بالا چانهزنی کنند. در این برنامه دوبخشی، نقش «فشار از پایین» را هم خودشان انجام میدادند. نکته و تفاوت مهم میان آن دوران با دوره جدید دقیقا در همینجا نهفته است. در واقع همانطور که رهبران نومحافظهکاری از قبل نیز به این بخش سیاست اصلاحطلبان انتقاد داشتند و آن را پوپولیستی میدانستند اکنون نیز خود تلاش دارند از این سیاستها دوری کنند. دولت نومحافظهکار از اینکه به شیوه اصلاحطلبان بسیج اجتماعی کند، گفتمانسازی کند و نزدیکان دولت خویش را به صورت علنی وارد این فعالیتها کند دوری میکند. البته نومحافظهکاران در قیاس با اصلاحطلبان جزو سرمایهداران محسوب میشوند و پرداختن به امور اقتصادی مجال این امور را هم از آنها میگیرد. اما ظاهرا آنها اصولی را برای خود تعریف کردهاند: 1- دوری از بسیج اجتماعی و بویژه رویه کردن آن، 2- انجام پنهان و غیررسانهای امور، 3- سیاست را به میان مردم نکشاندن، 4- شکاف زیاد میان سیاست اعلامی و سیاست اعمالی با اتخاذ این شعار که «خودش را بیاور و اسمش را نیاور»، 5- پرهیز از ایجاد هزینه برای خود [نومحافظهکاران و الیگارشی] در تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی با خودداری از دخالت مستقیم در این امور.
لذا هدف این است که زمینه را فراهم کنند تا گروههای دیگر بدون آنکه منتسب به دولت باشند، آنها را انجام دهند و عملیاتی کنند.
5- امروز با توجه به سیاست استعمار غرب در ایران که زمینههای همپوشانی منافع و سیاستهای نومحافظهکاران را ایجاد میکنند این نظریه قابل توجه است که برای دستیابی به آن اهداف باید سیاست گام به گام و سهمرحلهای زیر را پیش برد: «نفوذ»، «تغییر رفتار» و «تغییرات بنیادین و اساسی». گام نخست «نفوذ» است که پس از اجرایی شدن برجام، به طور جدی پیگیری خواهد شد. چنانکه روشن است در همین ماههای اخیر حجم بالایی از مسافران غربی تحت پوشش فعالیتهای اقتصادی و رسانهای وارد کشور شدهاند که میتوان برآورد داشت به نوعی بازسازی پیچیدهتر اقدامات بسترساز دوران اصلاحات را فراهم میسازند. یعنی در زمینههای اقتصادی، ایجاد شبکههای اجتماعی، همسانی خطهای خبری و رسانهای، کادرسازی و... زمینههای اقدامات بعدی را فراهم میسازند. یعنی بسترسازی برای وارد شدن به گام دوم که همان «تغییر رفتار» از طریق فشارهای بعدی است. این تغییر رفتارها هم در حوزه داخلی مدنظر است هم در حوزه بینالملل. اما این پروژه تا با تغییر ماهیت جمهوری اسلامی همراه نشود، سیاست مذکور به اهداف خود نرسیده و احتمال از دست رفتن آنچه کاشتهاند، با موجهای جدید داخلی و جهانی که در راه است وجود دارد لذا برای تثبیت موقعیت و منافع باید تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی انجام داد اما همچنان که گفته شد این تغییرات به صورت مدل گورباچفیزاسیون و احیانا تغییر قانون اساسی با کمک الیگارشی همراه است. این بخش از الیگارشی در جهت پیش افتادن از رقبا و تأمین منافع طبقاتی خود در پی ائتلاف با غرب است. بدین صورت رابطه «نفوذ» و «الیگارشی» بدین صورت است که این احتمال که ما با هر دو پدیده «نفوذ در الیگارشی» و «نفوذ با الیگارشی» مواجه باشیم، وجود دارد.
***************************************
روزنامه خراسان**
دلایل پیشروی های اخیر طالبان چیست؟/نبی شریفی
طالبان پس از واقعه قندوز، هر روز در پی فتح منطقه ای جدید است. هر چند در روزهای بعد قندوز توسط ارتش باز پس گرفته شد، اما این واقعه آغازی بود برای پیشروی های جدید طالبان؛ حملات جدید طالبان با عنوان "حملات بهاره" که از ابتدای سال جاری کلید خورد هر روز در حال گسترش است. حملاتی که در 14 سال گذشته (از سال 2001) بی همتا بوده است. اما طالبان چگونه توانسته است پس از 14 سال چنین عملیات گسترده ای انجام دهد؟ اگر ستیزه جویان طی سال های پیش نیز چنین قدرتی داشتند، چرا عملیات گسترده انجام ندادند؟ برای پاسخ به این سوال باید عوامل موثر بر قدرت گیری اخیر طالبان را در سطح داخلی و منطقه ای بررسی کرد.
1) سطح داخلی
عوامل داخلی تاثیرگذار بر پیشروی های طالبان افغانستان را می توان به 5 دسته تقسیم کرد.
الف) نبود وحدت ملی در دولت وحدت ملی: دولتی که با شعار «وحدت ملی» سر کار آمده نیازمند آن است در راستای تحقق شعار خود و راستی آزمایی، نمایندگان جامعه متنوع افغانستان را در ساختار سیاسی کشور جای دهد. در حال حاضر پشتون ها بر این باورند که تقسیم قدرت در دولت، با توجه به جمعیت قومیت ها و مناطق تحت نفوذشان، به صورت متوازن نیست. بر همین اساس، طالبان افراط گرا برای توازن قدرت نقش نماینده بخشی از قوم پشتون را ایفا می کند. نماینده ای که مشروعیت ندارد و البته برای آن جایگزینی تعریف نشده است. جیسون کمپبل، تحلیلگر امنیتی در مرکز تحقیقاتی «رند» می نویسد: گسترش فعالیت طالبان در شمال ممکن است با نارضایتی محلی از حکومت افغانستان مرتبط باشد. «در این منطقه مردمان پشتونی هستند که احساس می کنند ساختار حکومتی در محل شان در بهترین صورت غیرمنصفانه و در بدترین صورت یغماگر است. این اجتماعات، سطحی از حمایت های لازمی را برای طالبان فراهم کرده اند که نفود خود را در شمال حفظ کنند.»
ب) ضعف امنیتی: دستگاه امنیتی افغانستان ضعف های بسیار دارد. برای پیشگیری از حملات طالبان پایگاه های مستحکم نظامی وجود ندارد. چندین بار مشاهده شده است که سربازان آموزش دیده توسط مستشاران آمریکایی و ناتو در مواجهه با طالبان فرار کرده اند. همه اینها در حالی است که نیروهای امنیتی ناتو از 140 هزار نفر در سال 2012 به حدود 12 هزار و 300 نفر در سال جاری کاهش یافته است. این تعداد نیرو نیز نقش نظامی خود را به نقش مشاوره ای و آموزشی تغییر داده اند. تصمیمی که در ایجاد خلاء و بروز نا امنی بی تاثیر نیست. از طرفی، یک سال از تشکیل دولت وحدت ملی می گذرد و مقامات و بزرگان افغان هنوز بر سر تعیین فرد مناسب برای جایگاه وزارت دفاع به توافق نرسیده اند.
ج) غرب گرایی دولت وحدت ملی، تضاد فرهنگی بین دولت جدید و طالبان: برای طالبان که یک دهه بر مردم افغانستان با هدف آنچه جاری شدن اسلام می نامید حکومت کرده، عوامل متناقض آن تحریک کننده است و ستیزه جویان را به واکنش وا می دارد. در زمان طالبان تماشای تلویزیون به عنوان نماد غربی گرایی حرام بود و اکنون «آریانا سعید» در مراسم آغاز لیگ فوتبال بدون حجاب برای تماشاگران در ورزشگاه به صورت زنده می خواند و می رقصد. در دولت جدید مشابه این تغییرات فرهنگی رو به گسترش است. برنامه های موسیقایی به تقلید از برنامه های غربی"دی. وویس" و "پاپ آیدول" در شبکه های افغانستان پخش شده که با واکنش بعضی مقامات همراه بوده است.
د) فساد دولتی و مشکلات اقتصادی: روز سقوط شهر قندوز همزمان با یک سالگی دولت وحدت ملی، عبدا... عبدا...، رئیس اجرایی افغانستان، در نشست شورای وزیران گفت: "قندوز درس بزرگی برای حکومت افغانستان بود." وقایع قندوز نشان داد که برخی انتصاب ها، اشتباه بوده است. این در حالی است که پس از حمله طالبان، اخباری مبنی بر همدستی استاندار قندوز با طالبان منتشر شد. فارن پالیسی پیش تر نوشته بود: بخشی از سلاح های طالبان به واسطه مقامات فاسد دولتی به این گروه می رسد. تجارتی که برای آنها پر سود است. در کنار فساد دولتی، مشکلات اقتصادی افرادی را به سمت پیوستن به طالبان سوق داده است. شبه نظامیان رده پایین طالبان با هدف تامین نیاز مالی به این گروه می پیوندند.
ه) ظهور داعش در افغانستان: ژانویه گذشته شهیدا... شهید، سخنگوی پیشین جنبش طالبان پاکستان به همراه اعضای بلندپایه پیشین این جنبش، در فیلمی ویدئویی بیعت خود را با ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش، اعلام کرد. بیعتی که در راستای تشکیل «ولایت خوراسان» بود. داعش نزدیک 9 ماه پیش در افغانستان اعلام موجودیت کرده و در حال عضو گیری است. اما طالبان و سایر گروه های جهادی وجود گروه رقیب را که در پی تشکیل "خلافت اسلامی" در "امارت اسلامی" است بر نمی تابند. طالبان که همواره در شرق و جنوب افغانستان مستقر بوده، پس از مرگ ملا عمر و انتخاب ملا اختر منصور، به عنوان سرکرده جدید طالبان، راه شمال و حتی غرب را پیش گرفته است تا به داعش بفهماند که با توجه به تعدد گروه های جهادی افغانستان آن هم با سابقه چند ده ساله، داعش جایی ندارد. طالبان طی روزهای گذشته توانست برای مدتی بر شهر غربی غوریان مسلط شود.
2) سطح منطقه ای
افغانستان، این کشور بی دفاع آسیای مرکزی همواره زمین بازی بازیگران منطقه ای و بین المللی بوده است. در این بین می توان به بازی (عربستان وپاکستان) و (پاکستان-هند) اشاره کرد.
الف) بازی عربستان و پاکستان: ایجاد طالبان و تشکیل آن فرآیندی است که توسط عربستان سعودی، امارات و مدیریت سازمان سیا انجام شده است. در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخِ شوروی، سرمایه های زیادی از جانب کشورهای عربی به سمت پاکستان روانه و مدارس دینی در مناطق مرزی افغانستان تاسیس شد. با ترویج انگیزه های مذهبی تفکر سلفی شکل گرفت. تفکری ضد شیعی که در کشور همسایه ایران و برای مقابله با آن پدید آمد. چراکه عربستان سعودی همواره در پی کسب مقام مرکزیت اسلام و همچنین گسترش روز افزون تفکر دینی خود بوده است. مولفه دیگر پیدایش طالبان این است که پاکستان مانند عربستان معتقد است ناآرامی و بی ثباتی در کشور همسایه، باعث امنیت و ثبات کشور می شود. سناریوی پاکستان-افغانستان را می توان همچون سناریوی عربستان-یمن دانست.
ب) بازی پاکستان- هند: هندوستان نیز چندسالی است وارد مناقشه افغانستان شده است. این کشور تلاش می کند با سرمایه گذاری در افغانستان و کمک به پویایی اقتصادی، ثبات را به افغانستان بازگرداند. اما پاکستان که حدود 70 سال پیش از هند جدا شده و همواره با این کشور در حال جنگ بوده است، نمی خواهد هند پیروز میدان شود. بنابراین، برای ادامه بی ثباتی در افغانستان از طالبان حمایت می کند. پاکستان همچنین توانسته است از طالبان به عنوان برگ برنده ای برای ارتقاء نقش خود در معادلات سیاسی منطقه استفاده کند؛ تا جایی که اکنون صلح با طالبان، پایان دادن به شورش ها و بازگشت ثبات به افغانستان در گرو همکاری پاکستان است. به همین دلیل است که نواز شریف، نخست وزیر پاکستان ابتدای هفته به واشنگتن رفت تا درباره بازگشت ثبات به افغانستان با اوباما گفت و گو کند. حال آنکه بازگشت ثبات به افغانستان، به سنجش موفقیت ماموریت نظامی آمریکا و هم پیمانانش در این کشور و خروج آبرومندانه غرب از افغانستان تبدیل شده است.
از طالبان نه به عنوان بحران داخلی یک کشور، که باید به عنوان بحرانی بین المللی یاد کرد و از قدرت گرفتن آن جلوگیری کرد. چراکه در قرن 21 بحران های داخلی به سرعت به بحران های بین المللی تبدیل می شود. نمونه آن را می توان در بحران سوریه، عراق و لیبی یافت که کشورهای غرب آسیا و اروپا را تحت تاثیر قرار داده است.
***************************************
روزنامه رسالت **
برجام ،پسا برجام و تکليف ما/ دکتر امير محبيان
رسيدن به نوعي از توافق در مسير مذاکرات هستهاي که از آن تحتعنوان موافقتنامه«برجام» ياد شده است، براي بعضي يک اتفاق خوش، براي بعضي يک شوک و براي روند اقتصادي روز کشور يک اتفاق ساده تلقي شد که به هر دليل تأثيري را که انتظاري ميرفت، در محيط اقتصادي پديد نياورد. تحليل وضع اقتصادي و دلايل بيحسي فضاي اقتصادي به رخداد «برجام» هرچند از اهميت بسياري برخوردار است، امّا موضوع نوشتار حاضر نيست. آنچه اين قلم قصد واکاوي آن را دارد، نگرشها و واکنشها در فضاي سياسي نسبت به پديده «برجام» است.
طرح مسئله:
پس از کشاکشهاي بسيار که طبعاً هزينههاي اقتصادي و نيز فشارهاي سياسي را نيز بهدنبال داشت، آنچه مسئله هستهاي ناميده ميشد به چارچوبي قابل توافق طرفين رسيد که «برجام» ناميده شد، اين چارچوب طبعاً با مطالبات طرفين انطباق کامل نداشت و عملاًَ از مطلوب طرفين فاصله داشت، زيرا که محصول مذاکرات با سطح توقعات کاملاً ناهماهنگ بوده ولي در هر حال درصدي از توافق در آن بهچشم ميخورد.
*نگرش دولتيها:
روحاني با موتور محرکه حل مسئله هستهاي به انتخابات وارد شده و حتي پس از پيروزي نيز حل کليه مسائل را به نحوي به توافق هستهاي ارجاع ميداد، همين امر سطح توقعات اجتماعي از دولت را شديداً بالا برده و اين نقطه قوت دولت (توافق هستهاي) را به نقطهضعف و فشارپذير دولت تبديل کرد، تبديلشدن «گرهگشايي هستهاي» به امري حيثيتي باعث شد که رفتار دولت در برابر منتقدان بيش از معقول بودن، احساسي گردد؛ رفتاري که موجب ظهور ادبيات احساسي و بعضاً تند روحاني در برابر منتقدانش شد و عملاً تاحدودي به مخدوششدن چهره آرام و عالمانه دولت انجاميد. از سوي ديگر، حساسيتآفريني و تمرکز توجه روي برجام که متأسفانه از سوي دولتيها هم دامن زده ميشد، سه اثر جدي بهدنبال داشت.
1. افزايش فشار سنگين روي تيم مذاکرهکننده که خوشبختانه تا حد امکان تيم مذاکره به رهبري ظريف توانستند رفتار خود را زير فشارهاي وارده کنترل کنند، هرچند حاشيهآفرينيها حتماً از تمرکز مذاکرهکنندگان کاسته و بر ضريب اشتباه ميافزود.
2. به حاشيه رفتن ساير فعاليتهاي دولت و انتظار نامعقول براي حل همه مسائل با يک حرکت يعني «توافق هستهاي».
3. ارسال اين پيام به مخالفان دولت که «توافق هستهاي حساسترين نقطه دولت است که ميتوان بر آن فشار آورد» بهعبارتي اين نتيجه محتوم که در صورت عدمتوافق در موضوع هسته اي، دولت خود به حيات خود خاتمه داده است. اين نقطه فشار مشترک، عملاً همه منتقدان را گرد هم آورد و با ايجاد محور واحد تشکيلاتي بر فشارها افزود. طبعاً در اين چالش که حولمحور موضوعي تخصصي صورت ميگرفت، رقيب مستقيم تيم جديد
مذاکره کننده، تيم پيشين مذاکره کننده بود که ابزار فشار لازم يعني منطق توجيهي را براي ساير گروههاي منتقد فراهم مينمود. اين نخستين شکافي بود که ميتوانست ضرباتي را بر امنيت ملي وارد نمايد؛
شکافي که از آن «دادههاي اطلاعاتي لازم و بيدردسري» برونريزي ميشد که طبعاً شادماني سرويسهاي اطلاعاتي بيگانه را ميتوانست در پي داشته باشد و از سوي ديگر، بزرگترين پروژه ملي پس از انقلاب که محور وحدت ملي بود، يعني حقوق هستهاي را به نقطه اختلاف مبدل ميساخت. در هر حال دولتيان برآن بودند که توافق برجام را به پيروزي ملي چونان ملي شدن صنعت نفت وانمود کرده و جشن ها و پايکوبي ها برپا نمايند .
*نگرش مخالفان برجام:
مخالفان برجام در ميان خود به دو گروه عمده تقسيم ميشدند:
الف- مخالفان مطلق: که اساساً پذيرش برجام را نشانه شکست مطلق و زبوني در برابر غرب و نيز عدول از آرمانهاي استقلال طلبانه و شعارهاي نظام دانسته و بر آن بودند که «دولت» با پذيرش برجام، فرصتي بيمانند به غرب براي براندازي نرم اين بار از مسير «توافق» اعطاء کرده است. برخي از اعضاي جبهه پايداري موافق اين نگرش بوده و رويکردشان اساساً سياسي بود ولي اينان در يک ائتلاف ناگفته با هواداران سعيدجليلي قرار گرفتند.
ب- مخالفان نسبي: اين گروه را که بهتر است منتقدان برجام با رويکرد مخالفتگونه بناميم. كه معتقد بودند بهدلايل بسيار منجمله «تلاش دولت براي رسيدن به توافق به هر قيمت» و «فقدان روحيه انقلابيگري لازم نزد مذاکره کنندگان» آنها نتوانستهاند که نتيجهاي معادل مقاومت انجام شده ملت طي اين ساليان بدست آورند. هواداران اين نگرش با سعيد جليلي همسو بوده و نگرش تخصصي در ميان آنها وزن بيشتري به نسبت نگرش سياسي محض دارد.
*نگرش موافقان نسبي برجام:
اين طيف که اصولگرايان معتدل را نيز در بر ميگرفت، هرچند که انتقاداتي را بر توافق وارد ميدانستند ولي درعينحال بر آن بودند که بايد «توافق» محصول ارزيابي دقيق «هزينه و فايده» بوده و نتايج قهري حاصل از رفع تحريم بايد در کفه ترازوي ارزيابي عملکرد تيم قرار گيرد، اينان بر آن بودند که هرچند در يک نگاه تاکتيکي يا کوتاهمدت ما ظرفيتهايي را از دست دادهايم ولي در نگاه راهبردي نظام از يک تنگناي سنگيني عبور کرده و قادر است ظرفيتهاي جايگزين را جهت ايجاد تعادل بهکار گيرد. اصولگرايان معتدل به رهبري «علي لاريجاني» مبتني بر اين نگرش عمل نمودند.
در يک جمعبندي بهواقع «دلواپسان» شامل گروههاي «الف» و «ب» ميشدند که با نگرشهاي مختلف درصد متفاوتي از خلوص را ارائه ميکردند.
روشن است که برداشت «تخصصي» از مسئله هستهاي را که اصالتاً به توافق ميپردازد نميتوان با کساني که «توافق هستهاي» براي آنان فرع بر انتخابات مجلس يا رياست جمهوري است، يکسان دانست.
*نگرش نظام:
طبيعي است که ورود به مذاکرات بدون مجوز نظام امکانپذير نبود و زمان فعلي از جهاتي، شرايطي را براي حل مسئله هستهاي که ظرفيتهاي بحرانسازي را نيز داشت؛ فراهم ميکرد. دولت اصلاحات بهدليل فقدان روحيه لازم مقاومت و انقلابيگري از منظر نظام و دولت احمدينژاد بهدليل وجهه منفي که نزد طرفهاي غربي داشت، نميتوانستند نقش حلکننده مسئله يا مذاکرهگري تا سرحد توافق نسبي را ايفاء نمايند ولي ظاهرا دولت روحاني بدليل سوابق پيشين روحاني در شوراي امنيت ملي حول محور هسته اي و تصوير مثبت پديدآمده از آن در غرب ظرفيت لازم براي انجام اين نقش را داشت.
امّا طبعا رفتاري کنترل شده در چارچوب خطوط قرمز شرط کار بود و دولت به دليل اهميت بسيار زياد پروژه بايد بجاي فاعليت مطلق به عامليت نسبي تغيير رويکرد مي داد.
تذکرات مکرر نظام به دولت، مذاکره کنندگان و طرفهاي غربي، در همين راستا و بدرستي انجام ميگرفت.
زيرا مديريت موضوع مورد بحث بدليل اهميت فراوانش از وظايف ذاتي رهبري و نه دولت بود. از سوي ديگر، نظام هوشمندانه قالبهاي قانوني کشور را ارج نهاده و پروسه بررسي برجام را در نهادهاي قانوني به انجام رساند تا جايگاه مردم سالارانه سازوکار تصميمگيري را ژرفا بخشد.
روشن است که نظام در برابر توافق انجام شده، رويکردي عقلاني را پيگرفته و نه همچون مخالفان آن را کليات ابوالبقاء دانسته و نه نظير گروهي از موافقان آن را شايسته جشن و شادي مي دانست.
*بايدها و نبايدهاي فرارو:
1. شکاف ميان نيروهاي انقلابي: درحالحاضر ذهنيت نيروهاي انقلابي حولمحور برجام دچار شکاف شده است، بعضي از عناصري که ميان اقشاري از نيروهاي انقلابي مرجعيت يافتهاند در برابر برجام، رويکردي مطلق اتخاذ کردهاند، اين امر به اضطراب ذهني و شکاف ميان نيروهاي انقلاب ميانجامد؛ نقش صدا و سيما در اين راستا کليدي است. ضمن بيان دغدغههاي نيروهاي انقلابي که عمدتا بحق هم ميباشد، بايد اعتماد به تدبيرو تصميمات نظام تقويت گردد.
2. بايد اين انديشه تبيين گردد که هرچند «برجام» ايدهآل نيست ولي در هر حال بايد مصلحت ملي و تصميم نظام مورد توجه قرار گرفته و عملي شود.
3. غرب در پي آنست که در دوران پسا برجام «عاديسازي حضور» را به يک خط تبليغاتي مبدل سازد؛ تا در عمل، تغيير مواضع بنيادين جمهوري اسلامي را القاء نمايد. پيدايش اين تصوير ميتواند به ضريب نفوذ ايران اسلامي در ميان ملل مسلمان صدمه زده و نيز به ياس نيروهاي انقلابي درون کشور بيانجامد. دولت در اين ميان وظيفهاي جدي بردوش دارد، روشن است که دولت نبايد خود را پرچمدار عاديسازي روابط با غرب و بهويژه آمريکا بداند، وظيفه دولت فقط و فقط بهرهگيري در بالاترين سطح از شرايط گشايش اقتصادي براي ايجاد زمينههاي مستحکم داخلي در جهت تقويت استقلال کشور در قالب اقتصاد مقاومتي بدون گشودن منفذهاي نفوذ دشمنان است. پيوندخوردن حيثيت دولت با "رابطه خطري" هولناک بوده و به انفعال دولت خواهد انجاميد.
4. غرب پس از اين خواهد کوشيد که از مدل مذاکرات هستهاي، سرپلي براي کنترل قدرت ايران در منطقه بسازد. هرگونه مذاکره معاملهگونه بر روي «نقاط برتري ايران در منطقه» حتماً مضر و فروغلطيدن به تله طراحي شده غرب است.
5. در حوزه فرهنگي، آمريکا خواهد کوشيد نمادهاي فرهنگي خود را در قالب روابط اقتصادي به ظاهر بيضرر به ايران وارد نمايد. دولت شايسته است منفذ هر اقدام اقتصادي نمايشي را که قادر است به استحاله فرهنگي بيانجامد، مسدود ساخته و سرمايهگذاريها را بهسوي زيرساختها و مجاري اصلي و غيرنمايشي هدايت نمايد.
6. نيروهاي انقلابي نيز بايد در راستاي تقويت نظام تصميمگيري نظام عمل نموده و از انجام عملي که موجب بروز شکاف ميان نيروهاي انقلابي مي شود؛ شديداً پرهيز نمايند، زيرا مهمترين هدف «غرب» از توافق، مبدلسازي آن به «جرم بحراني» در ميان حاميان انقلاب و ايجاد تقابل ميان آنهاست.
7. نيروهاي انقلابي ضروري است که راههاي نفوذ غرب را شناسايي کرده و با درايت و آرامش بدون ايجاد هيجانهاي کاذب همزمان با آگاهسازي اجتماعي به مسدودسازي آنها بپردازد. بديهي است، هر عملي که به شکاف نيروهاي انقلابي يا تضعيف نظام تصميمگيري کلان کشور بيانجامد، از مطلوبيت برخوردار نخواهد بود.
***************************************
هفته نامه 9 دی **
18 نکته در نامه تاریخی رهبر انقلاب به رئیس جمهور
دلواپسی های امام خامنه ای از برجام/حجت الاسلام حمید رسایی
تکلیف برجام بالاخره بعد از صدور نامه مهم امام خامنه ای به رئیس جمهور مشخص شد. برجام از نگاه رهبری معظم انقلاب اسلامی، توافقنامه ای است با متن پیچیده، پر از ابهام با ضعف های ساختاری و مبتنی بر اعتماد غلط به دشمنان ملت بویژه آمریکا که نتوانسته تضمین های کافی و لازم را برای لغو تحریم های ظالمانه از طرف مقابل بگیرد. برجام این ظرفیت را دارد که برای حال و آینده کشورمان، خسارت های جبران ناپذیر به بار آورد. در بند بند نامه امام خامنه ای، عدم خوشبینی سکاندار انقلاب اسلامی، نسبت به نتایج این توافقنامه موج می زند تا جایی که آن را برای تاریخ انقلاب اسلامی به یادماندنی و عبرت آموز دانسته اند. نامه امام خامنه ای به آقای روحانی را باید نه یک بار که چند بار خواند تا نکته سنجی های رهبر هوشمند انقلاب اسلامی را از بطن آن استخراج کرد. نویسنده این سطور به قدر فهم و سهم خود، در این باره تلاشی کرده است که در ادامه این متن تقدیم شما می شود:
1 . مشکل اصلی در متن برجام است:
بر خلاف القای عده ای از درون دولت و مجلس، مبنی بر اینکه رهبر انقلاب با تأیید برجام موافقند و یا زمزمه جماعتی از دوستان ساده اندیش جبهه خودی که در تلاش بودند تا القا کنند که رهبری از برجام عبور کرده اند و دغدغه اصلی ایشان دوره پسابرجام است، متن این نامه نشان می دهد که از نگاه امام خامنه ای، اتفاقا مشکل اصلی در متن برجام است و ایشان هنوز از برجام عبور نکرده اند. این نامه نشان می دهد که تا زمانی که حفره های ابهام آلود این متن پیچیده پر نشده، نباید برای اجرای آن گام برداشت و به دوره پسابرجام فکر کرد.
2 . وجود مشکل کارشناسی در تیم مذاکره کننده:
بر خلاف تفسیر عده ای که تقدیر و تشکر از تیم مذاکره کننده و حتی تعریف از آنها را به معنای تأیید متن و نشانه پیروزی متن به دست آمده می دانستند، نامه رهبر انقلاب نشان داد که تقدیر و تشکر و تعریف از تیم مذاکره کننده، به معنای تأیید نتیجه اقدامات آنها و رضایت از متن فراهم آمده نیست. وقتی متن برجام، از زبان رهبری انقلاب؛ پیچیده، پرابهام و دارای نقاط ضعف ساختاری دانسته می شود، یعنی می شود کسانی امین، غیور، شجاع و متدین باشند اما در تهیه متنی با تمام تلاش هایی که کرده اند، کارشناسانه عمل نکنند. این را در کنار توصیه رهبر انقلاب به تیم مذاکره کننده قرار دهید که بعد از توافقنامه ژنو، بر لزوم استفاده از تیم حقوقی مجرب تأکید کردند و متأسفانه توجهی به آن نشد.
3 . برجام پرونده هسته ای رهبری نیست:
بر خلاف تلاش عده ای که می کوشیدند، برجام را پرونده هسته ای رهبری نامگذاری کنند تا ضعف های آن پوشانده و دهان منتقدان بسته شود، ادبیات حاکم بر متن نامه، ضمن دربرداشتن تقدیر و سپاس از همه کسانی که در آن نقش داشته اند و برای آن زحمت کشیده اند، حکایت از عدم رضایت ایشان از نتیجه به دست آمده دارد. حتی در یک جای نامه رهبری، از متن برجام تمجید یا تعریفی نشده! که بر خلاف آن، صفاتی که رهبر انقلاب برای این پرونده برشمرده (ملال آور، پرابهام، دارای ضعف ساختار، امکان وارد آمدن خسارت بزرگ برای حال و آینده کشور که نیاز به مراقبت دقیق و لحظه به لحظه دارد و ...) همگی حکایت از نامطلوب بودن نتیجه به دست آمده می کند که البته با توجه به اصرار دولت برای اجرای آن، رعایت الزامات تعیین شده، می تواند حداقل ضرر و زیان را در پی داشته باشد. بدون تعارف، برجام پرابهام و ضعیف، محصول چند تن از مسئولان ارشد سیاسی کشور است که به تغییر نگاه در آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران، اعتماد دارند.
4 . رهبر انقلاب همچنان دلواپس است:
بند بند نامه این منتقد دلسوز، منصف و مطلع، حکایت از دلواپسی امام خامنه ای، نسبت به متن برجام می کند. کاملا مشهود است که از نگاه رهبر انقلاب، برجام نه بازی بُرد بُرد بود و نه فرو ریختن دیوار تحریم ها حتی نه ترک برداشتن دیوار تحریم ها، برجام نه تنها تعظیم ابرقدرت ها نیست بلکه نقطه امید دشمنان این ملت است و بدیهی است که چنین چیزی را نمی توان به نام رهبری ثبت کرد، چنین خروجی ای در کارنامه عملکرد 26 ساله سید علی خامنه ای دیده نمی شود. او دشمنان این ملت را خوب می شناسد و همیشه در بازی با آنها برای این ملت نتیجه بُرد و برای دشمنان ما نیز نتیجه باخت را به ارمغان آورده است. برجام محصول نقشه راه امام خامنه ای نیست اما جلوگیری از سوءاستفاده دشمن و تغییر زمین بازی در برجام، قطعا نتیجه ای است که باید به نام سید علی خامنه ای نوشت.
5 . پافشاری بر خطوط قرمز:
بر خلاف آنچه برخی در تلاش بودند تا القا کنند، متن نامه تاریخی رهبر انقلاب، نشان می دهد که ایشان از خطوط قرمز خود عدول نکرده اند از جمله دسترسی به 190 هزار سو و یا تحقیق و توسعه هسته ای و موضوع حل مسأله pmd. حتی در خصوص تحریم ها با قرار دادن شروط محکمی، مانع بازی طرف مقابل شده اند. متأسفانه هم در متن برجام و هم در شروط ده گانه شورای عالی امنیت ملی و هم در مصوبه مجلس شورای اسلامی، در خصوص ممنوعیت بازگشت تحریم ها به بهانه حقوق بشر و تروریسم، تصریح نشده است اما در متن نامه امام خامنه ای به این نکته تصریح شده است که وضع هر تحریمی به هر اسم و بهانه ای از جمله حقوق بشر و تروریسیم ممنوع و نقض برجام به حساب می آید.
6 . عبرت هایی که فرارسیدنش بعید نیست:
یکی از محورهای مهم نامه که نمی توان به راحتی از کنار آن رد شد، به یاد ماندنی و عبرت آموز شدن برجام است. این نکته نشان می دهد که بر خلاف خوش باوری برخی مسئولان جمهوری اسلامی که در حال اعتماد به غرب هستند، آمریکا روزی زهر خود را به آنها خواهد ریخت. همه باید تلاش کنند تا در این دوره امتحان به عبرت آیندگان تبدیل نشوند بویژه خواص، رسانه ها، جایگاه های قانونی مثل دولت یازدهم و مجلس نهم و ... که با اشتباهات یا اقدامات درست خود، می توانند نامشان را در تاریخ ماندگار کنند.
7 . تجلیل از منتقدان ریزبین:
برخلاف تلاش عده ای که از هر تلاشی برای منزوی کردن منتقدین دریغ نکردند و انواع و اقسام القاب ناشایست را نصیب آنها کردند، این برای چندمین بار بود که بر خلاف رویه جاری در موضوعات دیگر، امام خامنه ای به تمجید از تلاش منتقدین هسته ای پرداختند و ریزبینی آنها در بیان نقاط ضعف را قابل تحسین دانستند. پیش از این هم رهبر انقلاب فرموده بودند که دلواپس بودن جرم نیست حتی در سخنرانی اخیرشان، رویه بی خیالی برخی شخصیت ها نسبت به تحرکات دشمن را که با استفاده از متن برجام در حال تحقق است، نقد کردند. در اردیبهشت ماه و بعد از توافق لوزان، خطاب به رئیس دولت نیز تأکید کردند که با منتقدان هسته ای جلسه بگیرد و حرف آنها را بشنوید که به این توصیه هم توجهی نشد.
8 . منتقدین فضا را دو قطبی نکرده اند:
بر خلاف القای عده ای از دوستان جبهه خودی - که معمولا جریان مدافع برجامِ ضعیف و پرابهام هم از آن به خوبی بهره برداری می کردند – نامه رهبر انقلاب به آقای روحانی نشان می دهد که جریان نقد – چه در قلم منتقدین، چه در بیان خطیبان صاحب تریبون و چه در تجمعاتی مانند تحصن مقابل مجلس و برخی شهرها - در طول دو ماه گذشته به دنبال دوقطبی کردن فضا نبوده است چرا که چالشی ترین نقدها نسبت به برجام در همین نامه امام خامنه ای بیان شده است و طبعا اگر نقد برجام، موجب دودستگی بود، رهبری خود از آن اجتناب می کرد. در روزهای اخیر در محافلی عنوان می شد که اگر نامه رهبر انقلاب درباره برجام منتشر شود، برخی از منتقدین باید نسبت به رفتار خود توبه کنند! این در حالی است که تعابیر مثبت ایشان نسبت به منتقدین برجام که این ریزبینی ها را قابل تحسین و یادآور نقاط ضعف متن پرابهام برجام دانسته اند، حکایت از این می کند که منتقدین از این پس نیز باید به طور دقیق و لحظه به لحظه با رصد کردن مراحل اجرای برجام و رعایت شروط 28 گانه در همان جاده حرکت کنند.
9 . تجلیل از کمیسیون ویژه برجام:
بر خلاف تلاش عده ای که کوشیدند کمیسیون ویژه برجام و رئیس آن را تخریب و تلاش آنها را سیاسی و یک سویه جلوه دهند و حتی از لزوم پایان دادن به فعالیت این کمیسیون سخن گفتند، تمجید معنی دار امام خامنه ای از تلاش این کمیسیون، بویژه رئیس آن و خروجی نهایی آن که از تریبون مجلس قرائت شد، حکایت از مسیر درست حرکت کمیسیون ویژه دارد. این نشانه روشنی است که کمیسیون ویژه برجام باید به کار خود ادامه دهد و به عنوان یکی از نقش آفرینان هیأتی باشد که در بند نهم الزامات رهبری انقلاب از آن سخن گفته شده است.
10 . انتقاد لطیف از مصوبه مجلس:
نکته قابل تأمل در متن نامه امام خامنه ای در کنار برجسته کردن نقش کمیسیون ویژه برجام، محتاطانه دانستن مصوبه مجلس شورای اسلامی است. متأسفانه رئیس مجلس برخلاف توصیه مکرر رهبری مبنی بر لزوم بررسی دقیق برجام در مجلس، طرحی را که خود می پسندید با نقض قانون اساسی و آیین نامه داخلی مجلس در 20 دقیقه به تصویب رساند بدون اینکه اجازه دهد پیشنهادات نمایندگان مطرح شود و مخالف و موافق سخن بگویند. هر کس به متن پیشنهادات تکمیلی نمایندگان مراجعه کند، اذعان خواهد کرد که اگر روال اداره مجلس بر مسیر قانونی پیش می رفت و نمایندگان مردم فرصت می کردند تا پیشنهادات تکمیلی خود را مطرح کنند، قطعا نامه مقام معظم رهبری نه در تکمیل که در تأیید مصوبه مجلس شورای اسلامی صادر می شد. متأسفانه همانطور که در نامه رهبر حکیم انقلاب اسلامی اشاره شده، طرح مجلس محتاطانه و نه جسورانه بود. این طرح از آن روی که خلاهای موجود در برجام و ابهامات آن را حل نکرد، مورد استقبال وندی شرمن و مقامات آمریکایی قرار گرفت.
11 . برجام نمی تواند شاخص وحدت در موضوع هسته ای باشد:
بر خلاف تلاش دولت محترم که می کوشید برجام را شاخص و ملاک وحدت در کشور قرار دهد، ضعف ساختاری، ابهام، پیچیدگی و خسارت های بزرگی که در دل این متن برای حال و آینده کشور وجود دارد، نشان می دهد که این متن نمی تواند ملاک وحدت جریانات سیاسی و آحاد عمومی جامعه باشد چرا که متن برجام حتی نتوانسته تضمین های مطمئنی برای لغو تحریم ها که دغدغه اصلی مذاکرات بوده است، فراهم آورد. اما متن نامه امام خامنه ای به عنوان فصل الخطاب همه طرف های داخلی و توده های عمومی مردم خواهد بود. بر خلاف برجام، این متن مهمترین حفره های آسیب زای برجام را معین کرده است و می تواند بهترین ریسمان و حبل المتین برای وحدت همه ما باشد.
12 . سه بار تأکید بر اخذ ضمانت های کافی:
امام خامنه ای از روز نخست این مذاکرات، چندین بار اعلام کردند که نسبت به نتایج آن خوش بین نیستند. این عدم خوش بینی به دلیل ماهیت عهدشکن طرف مقابل و روحیه استکباری آنهاست که هم چنان در صراحت متن و بطن نامه رهبری مشهود است. امام خامنه ای در این نامه کوتاه، بعد از یادآوری رویکرد خصومت آمیز آمریکا با جمهوری اسلامی ایران و یادآوری تهدیدات نظامی و حتی اتمی آنها علیه ملت ایران و یادآوری همسویی آمریکا با رژیم صهیونیستی در خلال این مذاکرات، سه بار از لزوم أخذ ضمانت کافی از طرف مقابل سخن می گویند؛ یعنی هم چنان به تغییر رویه طرف مقابل خوش بین نیستند.
13 . تغییر ریل اجرای برجام از اعتماد به آمریکا:
آنچه در برجام خودنمایی می کند، مبنای اجرای برجام از سوی آمریکایی ها نه بر اساس اعتماد به جمهوری اسلامی ایران که بر اساس راستی آزمایی است. متأسفانه اما بر اساس اظهارات ریاست دولت یازدهم و تیم مذاکره کننده، مبنای طرف ایرانی بر اعتماد به طرف مقابل نهاده شده است! شاهد آن این است که جمهوری اسلامی در اعتماد به وعده های آمریکا، ابتدا باید اقدامات علی الارض را انجام دهد ولی آمریکایی ها فقط وعده نسیه می دهند تا بعد از راستی آزمایی ما، به وعده خود عمل کنند. در نامه امام خامنه ای، این معادله نابرابر، تغییر یافته است و مبنای اعتماد به آمریکا، تبدیل شده به عدم اعتماد و مبتنی بر راستی آزمایی آنها؛ بر همین اساس، مطابق فرمان رهبری دستور کتبی چند روز قبل رئیس جمهور آمریکا مبنی بر توقف تحریم ها کافی نیست بلکه رئیس جمهور آمریکا و اتّحادیه اروپا باید با اعلام کتبی مبنی بر لغو تحریم ها به ایران تضمین بدهند آن هم بطوری که در اعلام اتّحادیه اروپا و رئیسجمهور آمریکا، باید تصریح شود که این تحریم ها بکلّی برداشته شده است.
14 . مکانیزم ماشه برای عدم لغو تحریم ها:
یکی از نقاط ضعف جدی برجام، گنجاندن مکانیزم ماشه در بندهای اصلی و پیوست های آن است. بر اساس مکانیزم ماشه، تحت هر شرایطی – حتی در صورت نقض عهد طرف مقابل و اعتراض ایران – کلیه تحریم های ظالمانه علیه ملت ایران به صورت خودکار باز می گردد. در برابر این بندهای ظالمانه که سوگمندانه تیم مذاکره کننده آن را پذیرفته، در بندهای نامه امام خامنه ای نیز تصریح شده است که هرگونه اظهار نظری مبنی بر اینکه ساختار تحریم ها باقی خواهد ماند، بهمنزله نقض برجام است. بر این اساس اوباما و کری تاکنون چندین بار برجام را نقض کرده اند و تیم مذاکره کننده باید به نقض برجام اعتراض کند. علاوه بر این، مطابق شرط دوم امام خامنه ای، در سراسر دوره هشتساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانهای (از جمله بهانههای تکراری و خودساخته تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبه مجلس، اقدام های لازم را انجام دهد و فعّالیّت های برجام را متوقّف کند. این دو نکته بمانند پوزه بندی بر دهان یاوه گویان آمریکایی خواهد بود که به نوعی مکانیزم ماشه را تداعی می کند.
15 . تحقیر دولتمردان زورگوی غربی:
تأکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر لزوم تعهد کتبی رئیس جمهور آمریکا و اتحادیه اروپا نه تنها متعادل کردن این مواجهه دیپلماتیک است بلکه نوعی تحقیر آنها نیز به حساب می آید. سید علی خامنه ای بارها در بیانات خود اعلام کرده آن کس که باید پاسخگو باشد، آمریکا و اروپاست نه جمهوری اسلامی ایران که همواره بر اساس تعالیم اسلامی به حقوق ملت ها پایبند بوده است.
16 . جدا کردن مدیریت پرونده هسته ای از وزارت خارجه:
یکی از نکات مهم در نامه امام خامنه ای، بیرون آوردن پرونده هسته ای از وزارت خارجه و تغییر مرجعیت از شورای عالی امنیت ملی و مجلس شورای اسلامی به سمت یک هیأت با سه ویژگی قوی، آگاه و هوشمند است. البته هر یک از این ارکان نظام جمهوری اسلامی، در خصوص موضوع هسته ای وظایفی برعهده دارند که باید انجام دهند اما لزوم تعیین یک هیأت قوی، آگاه و هوشمند برای رصد پیشرفت کارها و انجام تعهدات طرف مقابل و تحقق شروط 28 گانه – که طبعا می تواند ترکیب اصلی آن از نهادهای اشاره شده باشد - به معنای آن است که اجرای برجام نیاز به یک مدیریت هماهنگ دارد. در تعبیر رهبر انقلاب مجددا دقت کنید: «در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظه به لحظه، می تواند به خسارت های بزرگی برای حال و آینده کشور منتهی شود.»
17 . راهکار گشایش اقتصادی، تکیه بر درون:
در این نامه یکبار دیگر مقام معظم رهبری بر راهکار اصلی خروج از مشکلات اقتصادی یعنی تکیه بر اقتصاد درون محور و متکی بر تولید تأکید کردند و رفع تحریم ها را حلال مشکلات اصلی اقتصادی ندانستند و حتی با اشاره به 'سترش واردات، رفع تحریم ها را یک زنگ خطر هم دانستند برای همین از نظارت بر روند واردات به عنوان یک اصل مهم سخن گفتند. نکته مهم و برجسته دیگر، ممنوعیت واردات هرگونه کالای آمریکایی به داخل کشور بود. در این خصوص به نظر می رسد که مجلس شورای اسلامی باید دست بکار شود و این مطالبات را به صورت قوانین اداری کشور درآورد.
18 . چرا باید همچنان نگران باشیم:
با این همه، رهبر معظم انقلاب، اجرای برجام را مشروط به رعایت شروط 28 گانه ای کرده اند که عدم رعایت آنها از سوی رئیس جمهور، مهمترین دغدغه دلسوزان انقلاب اسلامی و منتقدانی است که مورد ستایش رهبرشان قرار گرفته اند. دلیل آن روشن است؛ رئیس جمهوری که تا این مرحله (تهیه متن برجام) بسیاری از خطوط قرمز و اصول قانون اساسی را رعایت نکرده است، چرا و بر چه مبنایی از این پس و در مرحله اجرای برجام، معتقد به رعایت آنها خواهد بود؟! پس این نگرانی جدی است. بنابراین صدور این نامه نمی تواند تمام دغدغه ها را بر طرف کند بلکه باید مراقب اجرای آن بود.
***************************************