خطوط فصل و وصل ما در مذاکرات وین / سعدالله زارعی
«حرف ما در این زمینه - سوریه- مستحکمترین حرفها است؛ ما معتقدیم معنا ندارد، کشورهای دیگر دور هم جمع شوند و راجع به یک نظام حکومتی و رئيس آن حکومت تصمیم بگیرند؛ این بدعتی خطرناک است که هیچ حکومتی در جهان اجرای آن را درباره خود نمیپذیرد» سخنان پریروز رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع وزیر، معاونین و سفرای وزارت خارجه کشورمان، خطوط اساسی مواجهه جمهوری اسلامی ایران با محیط منطقهای را مشخص کرد کما اینکه امام خامنهای- دامت برکاته- به طور مشخص درباره عراق، یمن و بحرین نیز صحبت کردند و ماهیت مداخلات خارجی در این کشورها که ترکیبی از اشغال نظامی، تجاوز نظامی و تلاش برای واژگونسازی مطالبات مردمی است را تشریح کردند.
اظهارات مذکور که پس از برگزاری نشست وین- که سومین نشست در این نوع درباره سوریه به حساب میآید- بیان شد، موضع جمهوری اسلامی را در مورد اینگونه نشستها بیان میکند اما همزمان با این موضعگیری روشن، ایران در سطح وزیر خارجه در نشست وین شرکت کرده و این موضوع نشان میدهد که میان جمعبندی جمهوری اسلامی ایران از این نشستها و رفتار دیپلماتیک ایران تفاوتی وجود دارد اما این تفاوت به معنای تناقض موضع و عمل نیست بلکه به این معناست که جمعبندی ایران از رفتار آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان، قطر و ترکیه درباره تحولات کشورهایی نظیر سوریه مبتنی بر عدم اعتماد و حتی «انتقاد شدید» است اما همزمان با آن برای تقلیل اقدام ناروای این قدرتها و کمک به مردم سوریه برای عبور از شرایطی که قدرتها دنبال میکنند، در اجلاسهایی که به طور جمعی و با مبنای مسئولیت سازمان ملل در پیدا کردن راه حلی برای بحرانها شکل میگیرد، شرکت میکند. اما در این میان همه میدانند که خطوط اساسی سیاست ایران در ارتباط با تحولات منطقهای را نمیتوان از لابلای خطوط دیپلماتیکی که در «بیانیههای مشترک» منتشر میشود، دریافت بلکه درک ایران از تحولات و نوع رفتار و کنش آن را باید در چارچوب نگرش عمیق و تغییرناپذیر ایران که در گذشته در سخنان امام خمینی(ره) تبلور مییافت و امروزه در کلام امام خامنهای تبلور مییابد جستجو کرد. البته همانطور که پریروز رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند تاکتیکهای سیاست خارجی وقتی با مبانی راهبردی منطبق باشد، نقش افزاینده پیدا میکند.
همه شرکتکنندگان در نشست سوم سوریه که این بار در وین برگزار شد، قاعدتا نیت پیدا کردن راهحلی برای بحران سوریه نداشتهاند آمریکا، عربستان، فرانسه، انگلیس، ترکیه و بعضی دیگر از این 17 عضو نشست ژنو اگر بخواهند بحران سوریه خاتمه یابد، نباید به ارسال سلاح برای تروریستها ادامه دهند. وقتی وزیر خارجه آمریکا همزمان با نشست وین، از اعزام 5000 نیروی جدید و ارسال تسلیحات جدید به سوریه خبر میدهد- که البته این عدد و رقمها غلو است و توانایی آمریکا در اعزام نیروی نیابتی جدید بسیار کمتر از این است- نمیتوان گفت وزیر خارجه آمریکا برای کمک به استقرار صلح به وین آمده است. البته در این بین تعدادی از کشورهای عضو گروه 17 با هدف کمک به مردم سوریه و پیدا کردن راهحل به پایتخت اتریش رفتهاند.
اما در این میان دو مناقشه درباره اجلاسها و نشستهایی از این دست وجود دارد؛ یک مناقشه به بنیان شکلگیری چنین جلساتی برمیگردد و یک مناقشه به اهداف و عملکرد آنها مربوط میشود. طبعا این دو میتوانند متفاوت بوده و قضاوت ما در این باره را متفاوت نماید. همانطوری که وقتی یک انسان درگیر مشکلات میشود به طور طبیعی و اصولی از همنوعان خود انتظار دارد که به او در حل یا کاهش مشکل کمک نمایند، یک کشور نیز وقتی درگیر بحران میشود از کشورهای دیگر انتظار دارد که به او برای کاهش یا غلبه بر مشکل کمک نمایند و در دنیا معمولا انسانها و کشورها از چنین کمکهایی دریغ نمیورزند. با این وصف، اصل اینکه یک مجتمع جهانی از کشورهای توانمند برای حل مشکل یک کشور تشکیل شود نه تنها اشکالی ندارد بلکه مطلوب هم میباشد و لذا شرکت در چنین مجتمع یا فرایندی قابل قبول میباشد. در این میان کشورها میتوانند علیرغم داشتن اصول متفاوت و نگرشهای ناهمگون بر سر موضوعی که در آن ولو بطور نسبی اصول و نگرش مشترک دارند، توافق کرده و همکاری نمایند. طبعا قرار گرفتن این کشورها کنار یکدیگر نباید به معنای وحدت نظر یا وحدت رویه در اکثر موضوعات تلقی شود.
اما البته در این موضوع لااقل دو نکته اساسی و دو شرط لازم الرعایه وجود دارد. یکی از این نکات و شروط این است که ملت، دولت و کشوری که برای آن یک مجتمع تصمیمگیری تشکیل شده، خود درخواست برگزارشدن چنین مجتمعی داده و به آن راغب باشد کما اینکه همین حرف درباره کمک به فرد نیز صادق است. بنابراین اگر یک گروه بدون رغبت و رضایت آن ملت و دولت به نام کمک به حل مشکل آن ملت و دولت دور هم جمع شده و تصمیمگیری نمایند، این کار منطقا ورود به حریمی است که ورود به آن ممنوع است. این نوع ورود در مورد فرد به سلب اختیار او و در مورد کشور به سلب استقلال آن منجر میشود و همه میدانند که اختیار و استقلال دو گوهر هویتی برای فرد و کشور به حساب میآیند.
یکی دیگر از این دو نکته و شرط وجود «وحدت عمل» در مواجهه با پدیده است. کمک به یک همنوع نمیتواند آمیخته با اموری شود که به نابودی قطعی او منجر میشود. کما اینکه کمک به یک کشور نمیتواند با زیر پا گذاشتن حقوق آن کشور همراه شود. اگر نگاهی به رفتار آمریکا و شرکای آن در وین بیاندازیم میبینیم که رفتار آنان درباره سوریه اگرچه عنوان کمک و دوستی به خود گرفته اما توام با به رسمیت شناختن ملت، کشور، حاکمیت و سرزمینی به نام سوریه نیست پس کاملا پیداست که آنچه به عنوان دارو در وین دست به دست شده در واقع زهر مرگباری است که در جامی بلورین به ملت سوریه پیشنهاد شده است. در خطوط بیانیه 9 مادهای که در پایان نشست وین صادر شده اگرچه به لزوم حفظ استقلال و تمامیت ارضی سوریه اشاره شده اما به وجود دولت قانونی اسد در آن اشاره نشده است. و این موضوع میتواند پایبندی طرف غربی به بندهایی که مثلا ناظر بر «برگزاری انتخاباتی با برترین استانداردهای بینالمللی تحت نظارت سازمان ملل» است را با تردید مواجه کند. با این وصف به فرض آنکه دولت سوریه به خاطر انتخابات ناچار به پذیرش آتشبس با معارضه مسلحی که این بیانیه آن را قانونی میداند- یعنی جیشالحر و...- شود و در نهایت هم بار دیگر از سوی مردم انتخاب شود که محتملترین احتمالات است، با ابهامپراکنی غربیها و متهم شدن دولت به تقلب و... اوضاع به نقطه صفر باز میگردد و در این حالت، که دولت سوریه ضمن پذیرش شورشهای جدید که با هدایت غربیها به سمت «کودتای مخملین» خواهد رفت، به تروریستها در بخشهای مختلف سوریه امکان بازسازی خود را داده است و این در حالی است که آمریکا، عربستان، ترکیه و... به طور آشکار از ادامه حمایت نظامی از تروریستها در سوریه سخن میگویند.
با این وصف موضع جمهوری اسلامی در مورد چنین اجلاسها و نشستهایی تا آنجا که به مسئولیت دولتها در قبال تأمین امنیت ملتها و دولتهای نیازمند مربوط میشود، مثبت است و بر این اساس گرایش کلی جمهوری اسلامی به شرکت میباشد و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز- در گذشته و حال- در مورد اصل حضور منعی نداشتهاند، هر چند خوشبین هم نبودهاند کمااینکه این عدم خوشبینی در مواردی با صراحت بیان هم شده است. رهبر معظم انقلاب از این رو به دیپلماتهای جمهوری اسلامی که علیرغم بنیان کج و معوج اینگونه نشستها، عنوان «رزمندگان و جنگآوران خطوط مقدم بینالمللی» دادند. دیپلماتهایی که وارد این هماوردی میشوند و به دستاوردهایی هم دست پیدا میکنند، حتما مأجور هستند. اما این فقط یک روی سکه است.
روی دیگر سکه این است که آمریکا، عربستان، ترکیه، فرانسه، انگلیس و... تنها زمانی از ما برای شرکت در اینگونه نشستها دعوت میکنند که به بنبست رسیده باشند نه اینکه برای کمک به سوریه و حل بحران امنیتی آن دچار بنبست شده باشند بلکه در اداره پرونده به گونهای که برای آنان منفعت داشته باشد دچار بحران گردیده و راه برون رفتی را برای خویش سراغ ندارند. در این مواقع از ما میخواهند که مسئولیتی بپذیریم و سهم منطقهای خود را به عنوان عضوی از سازمان ملل بپردازیم. البته این نکته هم وجود دارد که بنبستهای پدید آمده در مسیر سیاست و هزینههای آمریکا بیارتباط با ما نیست. یکی از اصلیترین عوامل شکست سیاستهای ضد مردمی آمریکا، نوع نگرش و عملکرد ایران است. اینکه آمریکا 33 سال بعد از فرار از لبنان نتوانسته است بار دیگر به لبنان بازگردد به ما مربوط است. اینکه آمریکا ناگزیر به ترک عراق شد به ما مربوط است. اینکه حیاط خلوت عربستان اینک خواب را بر شاهزادگان سعودی حرام کرده به ما مربوط است اما نه اینکه یک رقابتی بین ما و آنان برای ایجاد بحران وجود داشته باشد بلکه از این رو که ملتهای مسلمان به سطحی از بصیرت رسیدهاند که برای رسیدن به آزادی و استقلال راهی جز مقاومت و مقابله با غرب و عوامل منطقهای آن نمیشناسند و در این راه ما کنار ملتها قرار داشته و بقاء ما و پایبندی به سیاستهایمان به آنان پیغام میدهد که میتوان در مقابل غرب و عوامل جنایتکار آن ایستاد و پیروز شد.
***************************************
روزنامه قدس **
دو سناریوی محتمل برای حمله به هواپیمای روسی / محمدحسین جعفریان
اندکی پس از سقوط هواپیمای مسافربری روسها، داعش مسؤولیت حمله به آن را پذیرفت و در عین حال، بلافاصله مقامهای امنیتی مصری از یک سو و نیز دولتمردان روسی از سوی دیگر، قاطعانه این ادعای تروریستها را رد کرده ...
و علت سقوط را نقص فنی اعلام کردند. موضع قاهره در این میان، قابل درک است. آنها نمیخواهند به کنترل و حاکمیتشان در منطقه حساس شبه جزیره سینا خللی وارد شود. بویژه آنکه چند ماه پیشتر، درگیریهای خونینی میان ارتش مصر با افراطیون داعش در این منطقه رخ داد و پیامد آن مصریها مدعی شدند کل منطقه را از وجود تروریستها پاکسازی کردهاند. اما روسها معلوم نیست چرا بلافاصله به تکذیب روی آوردند؛ زیرا قبول ادعای داعش اگرچه ضربهای حیثیتی برای کرملین خواهد بود، ولی از نگاهی دیگر میتواند باعث تقویت موضع مسکو جهت حضور قدرتمند نظامی در سوریه و حتی عراق برای تشدید حملات بیشتر علیه داعش و حتی دلیل موجهی برای ورود نیروی زمینی آنها در برابر تروریستها باشد. به گمان این قلم، پذیرش مسؤولیت این حمله از سوی داعش، چه مرتکب این جنایت شده باشد و چه نشده باشد، یک خطای راهبردی تمام عیار بود.
به نظر میرسد با گذشت چند روزی از این واقعه، هم روسها و هم مصریها لحنشان نسبت به مواضع اولیه آنها کمی تغییر کرده است. مصریها اگرچه همچنان دخالت داعش را تکذیب میکنند، اما در اظهارنظری تازه گفتهاند با توجه به ارتفاع هواپیما، احتمال هدف قراردادن آن توسط تروریستها اندک است. روسها نیز در چرخشی آشکار گفتهاند هنوز زود است که دلیل سقوط، قاطعانه اعلام شود. پس از حضور قاطعانه مسکو در روسیه، آمریکاییها از سویی و آل سعود و اردوغان از سوی دیگر، سخت به دست و پا افتادهاند. کاخ سفید در آخرین موضعگیری خویش، از طرح اعزام نیروهای زمینی خود به سوریه خبر دادند. روسها نیز موضع تندی مقابل این اقدام گرفتهاند. در این وضعیت سقوط هواپیمای روسی اگر اقدامی تروریستی بوده باشد، بعید نیست ضرب شصتی باشد از سوی منابع امنیتی آل سعود با اطلاع ترکیه، به قصد هشدار دادن به روسها و افزایش هزینههای حضور آنها در منطقه و نیز هشداری به السیسی که این روزها در حال دور شدن از ریاض و نزدیک شدن به کرملین است. هر چه هست این اتفاق کشمکشها را در منطقه بسیار پیچیدهتر خواهد کرد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
ترفند تازه آل سعود در جنگ یمن
بسمالله الرحمن الرحیم
درحالی که رژیم آل سعود مدعی است به اهدافش در جنگ یمن رسیده و قصد پایان دادن به آن را دارد، گزارشهای موثق حاکی است این رژیم برای گریز از شکست در این جنگ، به صهیونیستها متوسل شده است. منابع نظامی یمن اعلام کردهاند رژیم صهیونیستی از طریق ناوها و کشتیهایی که در دریای سرخ مستقر کرده، مستقیماً در حملات عربستان به یمن مشارکت دارد.
دست به دامن صهیونیستها شدن بارزترین نشانه عجز و درماندگی عربستان در جنگ یمن است و این واقعیت را به اثبات میرساند که آل سعود برخلاف ادعاهایشان، نه تنها به هیچ یک از اهدافشان در جنگ یمن نرسیدهاند، بلکه از آینده حکومت خود نیز نگران هستند.
در مورد سخنان وزیر خارجه عربستان که به همتای انگلیسی خود از نزدیک بودن پایان جنگ در یمن خبر داده بود، ناظران مسائل یمن گفتهاند عربستان در رسیدن به اهدافش ناکام مانده و به همین دلیل، هفته گذشته مقاماتی از دولت آمریکا به مقامات سعودی توصیه کردند قبل از آنکه کاملاً در باتلاق یمن گرفتار شده و راهی برای خروج نداشته باشند، جنگ یمن را متوقف سازند.
اینکه رژیم عربستان واقعاً قصد پایان دادن به جنایت خود در یمن را دارد یا نه؟ چندان قابل تایید نیست ولی آنچه مسلم است این است که آل سعود در جنگ یمن شکست خورده است. رژیم سعودی هفت ماه قبل با برشمردن چند هدف، یمن را مورد تجاوز قرار داد و در این مدت از هیچ جنایتی در حق مردم محروم و بیدفاع یمن کوتاهی نکرد، ولی پس از گذشت این مدت، به هیچکدام از اهداف اعلام شدهاش دست نیافت.
آل سعود با انواع سلاحهای پیشرفتهای که اربابانشان در اختیار آنها قرار دادهاند، یمن را مورد حمله قرار دادند و هر آنچه میخواستند علیه مردم یمن جنایت کردند بدون اینکه مورد اعتراض و محکومیت قدرتهای جهانی مدعی دفاع از حقوق بشر و مجامع بینالمللی به اصطلاح حامی صلح قرار بگیرند.
براساس تازهترین آمار که وزارت بهداشت یمن منتشر کرده، تعداد غیرنظامیانی که در حملات ارتش عربستان کشته شدهاند از 6 هزار نفر فراتر رفته است، قربانیانی که در میان آنان 1277 کودک وجود دارد. بیش از 15 هزار و 600 نفر نیز زخمی شدهاند، 109 بیمارستان و 229 مرکز درمانی ویران شده است. تعداد کادر درمانی که در این حملات کشته شدهاند نیز به 73 نفر رسیده است.
براساس این گزارش، رژیم آل سعود، موارد متعددی از جمله در حمله به صنعا از بمبهای نوترونی استفاده کرده در استانهای صعده و باب المندب نیز بمبهای خوشهای و فسفری بکار برده است.
اکنون با گذشت هفت ماه از آغاز حمله عربستان به یمن جنایات گستردهای که آل سعود در یمن صورت داد، حاکمان عربستان نه تنها به هیچ یک از آن اهداف نرسیدهاند بلکه حملات متقابل و ضربات تحقیر کنندهای که مردم و نیروهای نظامی یمن به عربستان وارد کردند، حاکمان ریاض را به شدت تحت فشار قرار داده است.
هرچه از تجاوز رژیم ریاض میگذرد، برقدرت دفاعی مبارزان یمنی افزوده میشود و آنها ضربات شدیدتری را به اهداف ریاض وارد میکنند که حملات موشکی به پایگاههای نظامی عربستان، غرق کردن قایقهای جنگی دشمن، پیشروی در خاک عربستان و دفع حملات دریائی نظامیان سعودی به بعضی بنادر یمن، نمونههائی از این واقعیت هستند.
با در نظر گرفتن وضعیت وخیمی که حکومت عربستان در یمن دچار آن شده است میشود به این نکته رسید که اظهارات عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان کاملاً از روی عجز و برای نجات از مهلکه یمن مطرح شده است.
حکام آل سعود، با طرح این ترفند جدید، به دو هدف میاندیشند: نخست اینکه خود را صلحطلب جلوه دهند و اینگونه وانمود کنند که متجاوز نیستند و اگر هم در یمن مداخله نظامی کردند برای اعاده ثبات و دفاع از حکومت این کشور بوده است که ادعایی کاملاً غیرواقعی و دروغ است و دوم اینکه خود را در این جنگ پیروز جلوه دهند و چنین وانمود کنند که به اهدافشان در یمن رسیدهاند.
این ترفند فریبکارانه حاکمان سعودی قطعاً حاصلی نخواهد داشت و نخواهد توانست آل سعود را از باتلاق یمن نجات دهد. مردم یمن فریب این ژستها را نخواهند خورد چنانکه هم انصارالله و هم ارتش یمن، ادعای ریاض را برای پایان جنگ رد کرده و آن را ترفندی برای گمراه کردن دانستهاند.
مردم یمن تصمیم خود را برای کسب استقلال و حاکم شدن بر سرنوشتشان گرفتهاند و در این راه هزاران قربانی دادهاند و هرگز نخواهند پذیرفت بار دیگر به شرایط گذشته باز گردند. آنها با استعانت و پایداری مثال زدنی در برابر متجاوزان متکبر و حامیان آنها ایستادهاند و قطعاً به چیزی کمتر از پیروزی قیام خود و محاکمه متجاوزان راضی نخواهند شد.
به همین دلیل است که حکومت عربستان برای نجات خود از کابوس یمن به هر دستاویزی متوسل میشود و طرح اخیر این رژیم در اعلام خروج از جنگ یمن را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
فصلالخطاب مناقشه برجام/ حشمت الله فلاحت پیشه
بیانات رهبر معظم انقلاب در حمایت از تیم مذاکره کننده و مهر تأیید ایشان بر تلاش تیم هستهای در احقاق حقوق جمهوری اسلامی در حالی مطرح شد که جمهوری اسلامی ایران وارد فاز عملیاتی اجرای تعهدات خود در چارچوب برجام شده است. این بیانات که حمایت از دستگاه دیپلماسی در پیگیری و اجرای صحیح اصول سیاست خارجی را مورد تأکید قرار داده است، حاوی نکاتی چند است:
- اظهارات رهبری نقطه پایانی بر اختلاف نظرها و موضع گیریهای داخلی نسبت به تیم اجرایی سیاست خارجی کشور با هدف زمینهسازی برای اجرای قدرتمند برجام بود. فصل الخطابی در زمینه مباحث مربوط به مذاکرات هستهای که باید به همه مباحث و انتقادات یک سویه و فضاساز علیه تیم مذاکره کننده پایان بخشد. در این راستا موضع اخیر رهبری در حمایت از دستگاه دیپلماسی با نخستین موضعگیری ایشان تفاوتی نداشت و ایشان همانطور که قبلاً دیپلماتهای کشور را با القاب فرزندان انقلاب، مورد حمایت قرار دادند اکنون هم همان گونه موضعگیری میکنند. در حقیقت برجام به عنوان برنامهای که مورد پذیرش همه ارکان و مقامات ارشد نظام قرار گرفته است، موضوعی تمام شده در ایران محسوب میشود و پس از آن، جمهوری اسلامی ایران باید به سمت اجرای قدرتمندانه آن گام بردارد. بنابراین اگر تیم سیاست خارجی و سازمان انرژی اتمی طی دوران اجرای برجام در زمینه فنی با اتهامات و ادعاهایی مواجه شوند، در عملکرد اجرایی خود حتما با ضعف رو به رو خواهند شد. رهبر معظم انقلاب به زعم اینکه خود، 9 نقد کلی را به برجام وارد کردند و خواستار دقت در روند اجرا شدند، ولی با تأیید عملکرد تیم اجرایی، زمینه اجرای توانمندانه برجام را فراهم کردند.
- نکته دیگر که مورد اشاره رهبر معظم انقلاب قرار گرفت، آن بود که جمهوری اسلامی بعد از دستیابی ایران و کشورهای طرف مذاکره اش به برجام، راهبردی برای وارد شدن به مسائل منطقهای ندارد اما آنچه نمیتوان کتمان کرد و رهبری هم حتماً به آن توجه دارند، آن است که دعوت با اقتدار ایران به مذاکرات صلح سوریه در وین، نشان دهنده ارتقای جایگاه دیپلماتیک ایران در عرصه بینالملل است و به این معناست که دنیا در آینده دیگر نمیتواند نقش کشورمان را در سازوکارهای حل و فصل بحرانهای مهم منطقهای نادیده بگیرد. در چنین شرایطی طبیعتاً مأموریت تازهای برای کشور و بویژه دیپلماتهای کشورمان تعریف شده است. خطاب ایشان به همه دیپلماتهای کشور این بود که در پیگیری مأموریت تازه، به گونهای عمل کنند که از تصویر واقع گرایانهای که بعد از حل چالش هستهای با قدرتهای بزرگ در اذهان بینالمللی شکل گرفته است نهایت استفاده را ببرند.
- برجام موضوعی مربوط به راهبردهای کلان جمهوری اسلامی میباشد و نه موضوعی تاکتیکی. بنابراین این راهبردها باید در اجرا مورد حمایت همه ارکان نظام قرار گیرد. در این میان دولت باید با تأیید برجام و عملیاتی شدن تعهدات ایران که تحت نظارت نظام و مجلس شورای اسلامی صورت میگیرد، تمام توان و تمرکز خود را بر اجرای قدرتمندانه برجام قرار دهد.
- با توجه به اینکه برجام مورد تأیید مجموعه نظام قرار گرفته است، دیگر هرگونه تلاش برای وارد کردن اتهام بر آن نه تنها به تضعیف اقتدار دولت خواهد انجامید بلکه فضا را برای سوءاستفاده طرفهای مقابل ایران در این مسیر مهیا خواهد کرد از این رو باید تمام ابزارها و امکانات را برای اجرای برجام به کار گرفت تا عملیاتی شدن آن با قدرت صورت گیرد.
***************************************
روزنامه جام جم **
لزوم توجه به زیرساختهای جمعیتی / دکتر محمدجواد محمودی
تصویب طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده را باید به فال نیک گرفت، هرچند معتقدم که این طرح باید 15 سال پیش در مجلس تصویب میشد، زیرا براساس اهدافی که در برنامه اول به علت افزایش رشد جمعیت دنبال میشد تصمیم بر آن شد تا در 20 سال آینده به سمت کاهش رشد جمعیت برویم. براساس این اهداف نرخ رشد جمعیت از 2/3 درصد در آن سالها برای سال 90 باید به 3/2 درصد میرسید. نکته اینجاست که ما سال 71 به این هدف دست پیدا کردیم، اما برخلاف این اتفاق سیاستهای کنترل جمعیت را با قوت هرچه تمامتر و با حمایت سازمانهای بینالمللی ادامه دادیم تا آنجا که موضوع تجدید نسل با خطرات جدی روبهرو شد.
این درحالی است که اگر کاهش رشد باروری ادامه پیدا کند با پیامدهایی مانند سالخوردگی جمعیت، کاهش افراد در سن کار و مهاجرتپذیرشدن رو به رو میشویم. در این بین نباید فراموش کرد که ارائه راهکارهای مناسب که رشد کمی و کیفی را بهدنبال داشته باشد در دوران پساتحریم از ضروریترین کارهاست.
به باورم چون دشمن نمیتواند برای آسیبزدن به ایران از راه ایدئولوژی وارد شود، راه اقتصادی را انتخاب خواهد کرد. نکته اینجاست که اگر ما بخواهیم اقتصاد قوی داشته باشیم، باید زیر ساختهای جمعیتی را فراهم کنیم، بنابراین تصویب چنین طرحی در دوران پسا تحریم میتواند کمک کند تا در آینده دچار عدمتعادل ساختاری در بحث جمعیت نشویم و دستکم نیروی جوان لازم را در اختیار داشته باشیم.
این درحالی است که ایرادهایی نیز به طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده وارد است؛ برای نمونه چون این طرح قبل از ابلاغ سیاستهای کلی جمعیت از سوی مقام معظم رهبری آماده شده باید این سیاستها نیز در آن دیده شود.
علاوه بر این یکسری تعاریف و مفاهیم نیز در این طرح وجوددارد که براساس استانداردهای بینالمللی در نظر گرفته شده، به همین خاطر ممکن است خاص کشورمان نباشد و بهتر است آنها را رفع کرد.
تاکید بیش از حد به ژن نخبگی در این طرح نیز امکان دارد در آینده به تبعیض منجر شود؛ افزون بر این در این طرح ارائه حمایتهای مالی با شرط و شروط همراه است، این در حالی است که در پایتخت متوسط سن ازدواج حدود 30 سال است، بنابراین تعداد محدودی از فرزندان خانوادهها میتوانند از حمایتهای در نظر گرفته شده برخوردار شوند.
در پایان لغو نکردن قوانین مغایر قبلی مانند قانون تنظیم خانواده را نیز میتوان ضعف این طرح دانست.
***************************************
روزنامه خراسان**
باز هم بازی های آماری.../جواد غیاثی
اینکه مرکز آمار بعد از سکوت درباره نرخ رشد اقتصاد در سال 93 به یکباره قبل از بانک مرکزی نرخ رشد 6 ماهه امسال را اعلام می کند، حالا دیگر چندان عجیب نیست. اینکه رشد اقتصادی بهار اعلام نمی شود و روند معمولِ ارائه فصلیِ آمار تولید در جهان، در ایران سلیقه ای اجرا می شود حالا طبیعی شده است. حتی کمتر کسی به این جمله رئیس مرکز آمار در توضیح این آشفتگی آماری که "سیاست در این است که این نرخ 6 ماهه اعلام بشود و فقط این را بگویم که نرخ رشد بهار مثبت بوده است" معترض می شود.
همه این ها طبیعی است به خاطر اینکه بار اول نیست که یا با آمار بازی می شود یا با آماردهی. از زیرسوال رفتن آمار تورم سال 85 بانک مرکزی و چالش مرکز پژوهش های مجلس با بانک مرکزی تا بازی با آمارهای اشتغال در سال های قبل. از اینکه هر دو نهاد آماری کشور اصرار به حضور در حوزه های آماری مشترک دارند و گاهی با هم مجادله هم می کنند، اما وقتی زمان ارائه گزارش به مردم می شود، می گویند "سیاست در این است که..." تا اینکه هنوز در کشور برخی آمار ضروری مربوط به بازار کار و وضعیت اشتغال و معیشت مردم در رسته های شغلی تولید و عرضه نمی شود.
بارها گفته شده است که اینگونه آماردهی، سری های زمانی مورد نیاز پژوهشگران را تکه پاره و یکی بود یکی نبود می کند. علاوه بر آن وقتی مرکز آمار فقط یک گزارش سه خطی از وضعیت تولید ارائه می کند، قطعا هیچ تحلیلگری نخواهد توانست وضعیت حرکت اقتصاد کشور و بخش های مختلف را تحلیل کند و به مدد آن به دولت و سیاستگذاران کمک کند. قبلا گفته ایم که این گونه رفتارها با اعتماد مردم، سرمایه اجتماعی و سیاست پذیری مردم چه می کند. قبلا از اساتید اقتصاد کشور نقل کرده ایم که وقتی اعتماد به آمار رسمی از بین برود، مردم قیمت بنزین را شاخص تورم می گیرند و بر اساس آن رفتارهای اقتصادی خود را تنظیم می کنند! قبلا گفتیم که اثر و رسوب بلندمدت این رفتارها در ذهن مردم، بی اعتمادی به نهاد دولت است، فارغ از اینکه چه کسی رئیس باشد و چه کسی وکیل. و این بی اعتمادی به نهاد دولت یعنی بسته شدن راه برای سیاست گذاری دولت و سیاست پذیری مردم.
بارها گفته شده است که با وجود صحت اصل آمار تهیه شده و سازوکار تهیه و پردازش آن و تعداد کثیر کارشناسان به گونه ای نیست که این آمار قابل تحریف باشد اما اختلافات علنی رسانه ای و اعلام های سلیقه ای، اصل آن را در ذهن مردم تخریب می کند.
پر واضح است که ارائه سلیقه ای آمار و سیاست هایی که بر اساس آن آمار ارائه می شود یا نمی شود، رابطه ای مستقیم با منافع کوتاه مدت دولت ها دارد. چنانچه درباره عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی سال 93 توسط مرکز آمار، احمد توکلی نماینده مجلس، به نقل از مسئولان مرکز آمار اعلام کرد که نرخ رشد محاسبه شده مرکز آمار بیش از 1 واحد درصد کمتر از نرخ رشد محاسباتی بانک مرکزی است و احتمالا به همین دلیل بانک مرکزی نتایج را منتشر کرد و مرکز آمار سکوت کرد. حالا هم بانک مرکزی همچنان سکوت کرده و مرکز پیش قدم ارائه آمار شده باز فرضیه های این چنینی مطرح است.
لبخند مردم به بازی های آماری دولت ها
بگذریم از همه این حرف ها و تحلیل ها و آسیب شناسی هایی که کرده ایم این رفتارها را. آنقدر این بازی های آماری در کشور رخ داده و آنقدر آسیب شناسی شده و تذکر داده شده است که همگان می دانند این رفتارها، در جهت کسب محبوبیت حتی کوتاه مدت دولت ها هم بی اثر است. لذا دیگر جایی برای تحلیل و آسیب شناسی نمی ماند. انگار سرهایی زیر برف است!
حرف اصلی این است که از پس این همه اعتمادزدایی، آیا اعلام نرخ رشد 1 درصدی یا 2 درصدی یا صفر درصدی، برای عامه مردم متفاوت است؟ شاید دولتمردان در آینده توجیهات و حتی ادله ای در مورد نحوه آماردهی خود ارائه کنند که برای نخبگان قابل پذیرش هم باشد
( اگرچه در این موضوع فرض غریبی است) اما قطعا عامه مردم با این اعداد دیگر رای به محبوبیت یا ضعف دولتی نخواهند داد.
حرف اصلی این است که برای کارگرانی که طی رکودهای این سالها، بر سر گذر، روزها در انتظار چند ساعت کار می مانند چه فرق می کند که نرخ رشد اعلامی صفر است یا 1؟ که بر سر اعلام آن اینقدر بازی در می آورند. مگر مردم اعلام کرده اند که در ازای خرج کرد پول مالیات و نفت برای هزینه های مرکز آمار و بانک مرکزی، حتما نرخ های رشد مثبت اعلام کنید؟ خیر. مردمی که انتظار دارند آمارها، هر روز دقیق تر و کامل تر شود تا امکان برنامه ریزی و سیاستگذاری دقیق تر و به هنگام تر فراهم آید، به این بازی ها لبخند می زنند؛ شاید مانند لبخند پدری به پنهان کاری فرزندش!
پیشرفت و روزهایی که به مسائل کوچک می گذرد
بگذارید کمی از بالاتر به موضوع نگاه کنیم. از ویژگی های کشورهای کمتر توسعه یافته، ماندن در مسائل کوتاه مدت، کم اهمیت و دورهای باطل است. موضوع آماردهی یکی از چندین مسئله کم اهمیتی است که هر روز ذهن فضای تحلیلی، رسانه ای و حتی نظارتی کشور را به خود مشغول می کند و این مسائل کوچک در شرایط سیاست زدگی شدید مسئولان، رسانه ها و نتیجتا مردم، بزرگ می شوند. اینکه آمار نرخ رشد در این دولت چقدر بوده و چه میزان بهتر از دولت قبل بوده به یک خوراک جذاب برای رسانه های سیاست زده تبدیل می شود. به این شرایط این موضوعات جذاب رسانه ای را اضافه کنید که فساد در زمان این دولت بیشتر بود یا دولت قبل؟ بیشتر دکل ها قبل از سال 84 گم شده بود یا بعد از آن!؟
و این گونه می شود که دغدغه ها و حساسیت ها متوجه همین مسائل کم اهمیت تر می شود و مسیر اصلی پیشرفت در حاشیه می ماند و نهایتاً با گذشت زمان مردم هم متاثر از این فضا، بر اساس همین کم اهمیت ها انتخاب خواهند کرد. شاید بر همین اساس بتوان علت اصرار دولت ها به این بازی های ظاهرا کودکانه را تحلیل کرد.
روزنامه رسالت **
مذاكرات تو در تو/ محمدكاظم انبارلويي
مذاكرات تو در تو چيست؟ مهارت آمريكاييها در اين نوع مذاكرات كدام است؟ آمريكاييها در واشنگتن صدها مركز پژوهشي دارند كه كارشان سرويس دادن به حكومت در خصوص گفتگوهاست. كار اين مراكز پيشگويي، پيشبيني و خواندن دست طرف مقابل در گفتگوهاي سياسي است.
بر مبناي اين پيشبيني و پيشگويي دهها گزينه را به سياستمداران خود پيشنهاد ميكنند تا آنها در گفتگوها با دست پر حاضر شوند. آنها در "حرف" كم نميآورند، اما در حوزه "عمل" به تعهدات، هميشه كم گذاشتهاند. در هر دالاني از گفتگو، طرف مقابل را به دالاني ديگر ميبرند، آنقدر در اين دالانهاي تودرتو ميگردانند تا طرف حرفي براي گفتگو نداشته باشد و حرف اول خود را هم فراموش كند. در دالان آخر، گفتگويي در كار نيست، فقط "گفت" از طرف مقابل و "شنيدن" از سوي طرف اول است.
تيم فتح سالهاست با طرف آمريكايي و رژيم صهيونيستي به گفتگو روي آورده است اما يك قدم به آرمانهاي ملت فلسطين نزديك نشده كه هيچ، هزاران كيلومتر هم از آن دور شده است.
36 سال پيش دانشجويان پيرو خط امام(ره) لانه جاسوسي را در سالگرد كشتار دانشآموزان در آخرين روزهاي سلطنت سياه پهلوي، تسخير كردند. اين روز درست همان روزي بود كه بيش از يك دهه قبل شاه به دستور آمريكاييها، امام خميني(ره) بنيانگذار نهضتهاي رهاييبخش اسلامي را به تبعيد بردند. سال 58 گفتگو با آمريكاييها در مورد آزادي گروگانها آغاز شد و درنتيجه به يك قرارداد موسوم به قرارداد الجزاير رسيديم. با آنكه داده و ستانده در قرارداد روشن بود، آمريكاييها به هيچ يك از تعهدات خود عمل نكردند.
آنها قرار بود انقلاب اسلامي را به رسميت بشناسند، قرار بود در امور داخلي ما دخالت نكنند و پروژه نفوذ در ايران را خاتمه يافته تلقي كنند و پولهاي غارت رفته و بلوكه شده ايران را برگردانند. اما از همان فرداي آزادي گروگانها به هيچ يك از آنها عمل نكردند.در قضاياي اخير بيش از يك دهه درباره مناقشه هستهاي گفتگو كرديم. در دو سال اخير آنها جديتر وارد گفتگو شدند. اما با آنكه در فرجام به برجام رسيديم، آنها در اصل فلسفه گفتگو كه "لغو تحريم"هاست، شروع به ترديدآفريني و دبه درآوردن كردند. آنها با تكيه بر ضعفهاي ساختاري برجام، برايمان خوابها ديدهاند كه خدا كند هرگز تعبيري كه از آن ميكنند، محقق نشود. اينكه امام (ره) از آغاز نهضت اسلامي بنا را بر عدم گفتگو با ظالم و مستكبر گذاشت، اين بود كه طرف اصلا اهل گفتگو نبود. آنها در مقام "ديكته" بودند و هنوز در آن حال و هوا هستند. اينكه امام (ره) از قطع روابط آمريكا با ايران در سال 58 استقبال كرد، براي همين بود كه اهداف انقلاب را با اهداف آمريكا در ايران و منطقه هيچ گاه در هيچ زمينهاي منطبق نميديد. اين روزها آمريكاييها حس ميكنند سياست خارجي ايران تغيير كرده است. اين حس را از آنجا گرفتهاند كه نوعي اشتياق در بدنه ديپلماسي كشور براي ورود به گفتگوهاي "تو در تو" ميبينند. اين حس خوبي نيست، واقعي هم نيست. نفرت از جنايات آمريكا، آگاهي از سياستهاي فريبكارانه و مزورانه آمريكا در ايران، اگر بيشتر از سالهاي قبل نباشد قطعاً كمتر نيست.
اگر سياست خارجي ما امروز در عمل دچار برخي غفلتها، كمكاريها و ناهوشمنديهاست، حضور بهنگام و هوشمندانه رهبري در عرصه سياست خارجي، اين ضعفها را جبران ميكند و نهادهاي قانوني نظام جلوي ضعف ساختاري در اين وادي را ميگيرند.
موافقتنامه موسوم به برجام در اولين چكشكاري در شوراي عالي امنيت ملي به 10 تحفظ مشروط شد و در همان روز اول انتشار موافقتنامه برجام شاهد صدور بيانيهاي رسمي از سوي وزارت خارجه بوديم كه رسما اعلام شد نقض قطعنامه 2231 كه مبتني بر برجام صادر شده، نقض برجام نيست.
مجلس نيز 8 شرط و نهايتاً رهبري معظم انقلاب 9 شرط براي موافقت با اجراي برجام بر اين سند نهادند. اين شروط همان خطوط مهمي هستند كه در گفتگوهاي «تو در تو» مورد غفلت بودند يا در گرماگرم گفتگو فرصتي براي تمركز بر آنها نبود. كاركرد گفتگوهاي «تو در تو» اين است كه در هر «دالان» بخشي از جيب طرف را ميزنند و در دالان آخر نه تنها چيزي تحويل طرف نميدهند بلكه يك چيزي يا چيزهايي هم طلب ميكنند.
نبايد در گفتگوها «ريزبينيهاي هوشمندانه» را در اثر «درشتگوييهاي مستكبرانه» طرف مقابل فراموش كنيم. اگر در مقطعي ميبينيم كه گفتگوها خود يك دام است عقل حكم ميكند برويم كار خودمان را بكنيم و از آن فاصله بگيريم. رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با مسئولين وزارت خارجه فرمودند: «آمريكا بخشي از مشكلات منطقه است نه بخشي از راه حل مسائل منطقه. مذاكره با آنها درباره موضوعات منطقهاي معنا ندارد. آمريكاييها در منطقه دنبال تحميل منافع خود به ديگران هستند.» اين حقيقت را بايد دستگاه ديپلماسي ما با گوشت و پوست و استخوان خود درك كند.
آمريكاييها پس از قصه يازده سپتامبر، پرگاز وارد منطقه شدند و شعارشان برقراري امنيت و مبارزه با تروريسم بود. امروز غرب آسيا ناامنترين نقطه جهان است و ميليونها انسان از خانه و كاشانه خود آواره شدهاند. صدها شهر و روستا در عراق، سوريه و يمن ويران شده است و هزاران انسان بيدفاع جان خود را از دست دادهاند. از ميان اين توفان ناامني، تروريسمي قد علم كرده است كه در طول تاريخ بشر بينظير بوده است.
راحت در روز روشن صدها انسان را سر ميبرند، هزاران نفر را در گور دسته جمعي زنده زنده دفن ميكنند، زنده سوزي راه انداختهاند و به نواميس مردم تجاوز ميكنند و زنان را چون كنيزان در بازار بردهفروشان جنسي ميفروشند. آمريكاييها يك تروريسم وحشي را به جان و مال و ناموس منطقه حاكم كردهاند و بعد مزورانه ميگويند: بياييد گفتگو كنيم. آنها تروريسم را با پولهاي حرام عربستان و پشتوانه لجستيك تركيه، در جهان اسلام ترويج ميكنند و در عراق و سوريه به كمك همين جماعت، دو كشور مستقل را تجزيه كردهاند.
مشكلات منطقه محصول طراحيهاي اتاق فكر ديپلماسي كنوني آمريكاييهاست. آنها خود اين مشكلات را با زحمت و قيمت نقض حقوق بشر پديد آوردهاند، چطور ممكن است بيايند در حل اين مشكل مشاركت كنند؟
برخي همه اين واقعيتها را ناديده ميگيرند و دل بستهاند به گفتگو! منطق آنها هم اين است كه ما ميخواهيم از گفتگو به عنوان يك تاكتيك نه يك استراتژي بهره بگيريم. اما آنها بايد بدانند به اسم تاكتيك نميشود ضد اصول عمل كرد. اصول ديپلماسي خارجي جمهوري اسلامي يك سري اصول شفاف و روشن است كه آمد و شد دولتها نمي تواند آن را تغيير دهد. اصول انقلابي سياست خارجي را نميتوان به بهانه «تاكتيك» دور زد. اين رويكرد، دشمن را دچار طمع و خوش خيالي ميكند.
فردا روز ملي مبارزه با استكبار جهاني است. مردم ايران بار ديگر براي محكوميت سياستهاي تجاوزكارانه آمريكا به خيابانها ميآيند و روز 13 آبان، روز تسخير لانه جاسوسي را گرامي ميدارند. آنها به بزرگداشت ياد شهداي دانشآموز ميپردازند. ملت ايران در حالي به خيابانها خواهند آمد كه خروش ملكوتي امام (ره) در نطق شورانگيز عليه كاپيتولاسيون را هنوز در گوشهاي خود حس ميكنند و به آمريكاييها به خاطر تبعيد امام (ره) و تحميل كاپيتولاسيون لعنت ميفرستند.اوباما چند روز پيش باز موضوع گزينه نظامي روي ميز را به رخ ملت ما كشيد، معلوم نيست آنها كه مي گويند خطر سايه جنگ را با برجام از سر كشور دور كرديم استنادشان چيست؟ آمريكاييها هر وقت دلشان بخواهد اين تهديد را به رخ ملت و دولت ما ميكشند. ملت ايران، همه، پاسخ اين تهديد را ميدهند. چه خوب است دولت هم همپاي ملت، همين پاسخ را تكرار كند.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
ارائه علمی خطاب به هیأت نظارت بر مطبوعات
اهمیت نقض حاکمیت ملی/ مجتبی اصغری
هفته گذشته یادداشت «وطن امروز» با عنوان «چرا این روایت تکذیب نشد؟ ادعای راکفلرها درباره ظریف» که مهرماه در پاسخ به گزارش خبرگزاری بلومبرگ تحت عنوان «چگونه دیپلماسی آزاد بانکداران تحت حمایت راکفلرها راه را برای توافق هستهای با ایران هموار کرد؟» منتشر شده بود، به حکم هیات نظارت بر مطبوعات مشمول «تذکر» واقع شد. افزایش مکرر تذکرات قانونی به «وطن امروز» بهعنوان یکی از رسانههای ایرانی مجری «روزنامهنگاری تحقیقی» در برهه تاریخی اخیر را میتوان با گمانههای سیاسی مطرح تحلیل کرد اما آنچه حقیقتا تاثربرانگیز است، شیوه برخورد یک نهاد نظارتی با «مدلسازی علمی» برآمده از دانش «دادهکاوی» در ایران است. «دادهکاوی منابع آزاد» یک علم باسابقه رسمی چند ده ساله است و به واسطه مرحله مهم «کشف فرضیه»، تحلیلگر ناچار از ارائه مدلسازی صورت گرفته در عرصه رسانه به منظور آشکارسازی زوایای دقیقتر ماجرا و ارائه هشدار و تکمیل پروژه با اطلاعات دریافتی است. اما عقل حکم میکند در مسیر اجرای یک دیپلماسی ملی، نتایج رصد دقیق دادههای منتشر شده از مراکز رسانهای و اندیشکدهها و اتاق فکر دشمن را «اعتبارسنجی» کرده و سپس به ارائه «مدل تحلیلی» بپردازیم. پس وقتی میگوییم «دادهکاوی» یک علم است یعنی مسیر بررسی و صحتسنجی اطلاعات، دارای شاخصههایی علمی است. حال از کجا بفهمیم گزارش مبسوط خبرگزاری بلومبرگ و ادعاهای مطرح شده درخصوص مدیریت و اراده 10 ساله برخی مدیران عالیرتبه ایرانی و مراکز وابسته به وزارت امور خارجه، توسط بنیاد برادران راکفلر و پردهبرداری از ارقام میلیارد دلاری در این مسیر قابل اعتبار است؟
اصالت منبع منتشرکننده
1- اخبار یادشده از رسانه همسو با دیپلماسی «سازش ایران و آمریکا» یعنی خبرگزاری مشهور بلومبرگ منتشر شده است، کما اینکه اندیشکدههایی که پس از تصویب برجام، ابراز شادمانی و موفقیت کردند و به سهم خود در این پروسه دیپلماتیک اعتراف کردند همگی از خاستگاه مشترک جریانی برخوردارند و حتی صندوق تامین بودجه سالانه آنها یکسان است.
این خبر در مجموعه بزرگی از رسانههای مشهور و معتبر غربی و شرقی بازنشر شده است و تاکنون نقیض آن حتی از جانب افراطیترین رسانههای داخلی در دفاع از ظریف و همکاران منتشر نشده است. متاسفانه اسناد قدیمی منتشر شده در صندوق برادران راکفلر، چکهای مالی و اسناد اداره اندیشکدههایی همچون نایاک، پلوشرز و پاگواش بهعنوان بازوان عملیاتی و اجرایی «ایران پروجکت» با ادعای مدیرعامل راکفلرها در گزارش بلومبرگ همخوانی کامل دارد. این در حالی است که پیش از این نیز به طور مثال «وطن امروز» فاش کرده بود نمایندگان نایاک از جمله تریتا پارسی، رضا مرعشی، هومن مجد و... بهعنوان عوامل رسمی «پروژه ایران»، در حالی در کنار میز مذاکرات ایران و آمریکا حاضر شدهاند که رسما با بودجه صندوق برادران راکفلر ارتزاق میکنند! با این وجود برخی مدیران عالیرتبه وزارت خارجه لابی مذکور را تامینکننده «منافع ملی ایران»
خوانده بودند!
اصالت مدعی عالیرتبه
2- «استفان هاینز» مدیرعامل بنیاد برادران راکفلر، از اعتبار جهانی برخوردار است و به طور مثال در سفر به ایران مورد استقبال رسمی دیپلماتیک قرار گرفته است. وی شأنیتی بالاتر از هر دیپلمات غربی دارد و بعید به نظر میرسد با ارائه جزئیات قابل راستیآزمایی به تخریب برخی چهرههای مشهور اقدام کرده باشد. اسناد و نقطهگذاریهای تاریخی و نام افراد حاضر در دورههای مذاکراتی گزارش یادشده بنا بر اطلاعات رسمی منتشر شده در درگاههای خبری، تایید میشود و گزارش از چارچوب زمانی صحیحی برخوردار است.
بازنشر مکرر و سکوت ناظر
3-گزارش مذکور یک هفته پس از انتشار در بلومبرگ، در 11 تیر 94 در ایران ترجمه و در مجموعهای از خبرگزاریها و سایتهای خبری بازنشر شد.
ایرانیها با تیترهای متنوعی همچون «ادعای شبکه آمریکایی از پشت پرده مذاکرات هستهای با ایران» و «ادعاها درخصوص رابطه ظریف و راکفلرها» به بازتاب موضوع پرداختند و در طول این مدت هیچ خبری از تذکر به رسانههای بازنشرکننده این خبر توسط هیات نظارت بر مطبوعات به گوش نرسید. یک سایت منتسب به دولت نیز 13 تیر 94، گزارش بلومبرگ را کاملتر از سایر خبرگزاریهای داخلی تنها با سانسور نام مراکز وابسته به وزارت امور خارجه ایران که مرتبط بنیاد راکفلرها هستند، منتشر کرد. جالب اینجاست که همزمان با بازنشر وسیع گزارش بلومبرگ، «انستیتو بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم» یا «سیپری» که به گفته استفان هاینز رابط پروژه ایران راکفلرها و «دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه» کشورمان بوده،
محمد جواد ظریف را بهعنوان کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل معرفی کرد! 4 مرداد نیز اندیشکده اشراف با تیتر «اندیشکدههای آمریکایی چگونه مسیر دستیابی به توافق هستهای ایران را هموار ساختند؟» به اهمیت این افشاگری مستند اعتراف کرد. «وطن امروز» اولین بار 8 مرداد، در ستون یادداشت امروز در گزارشی با عنوان «جشن مؤسسات آمریکایی و اسرائیلی به خاطر توافق» اهمیت نقض رسمی پایههای ملی «دیپلماسی ایرانی» در گزارش بلومبرگ و اندیشکدههای همکار در «پروژه ایران» را یادآور شد و الزامات جلوگیری از ثبت و ضبط تاریخی چنین روایت سینمایی جهان سومی را از وزارت امور خارجه ایران یادآوری کرد. این یادداشت مهم نیز مورد تذکر هیات نظارت بر مطبوعات قرار نگرفت! 3 ماه بعد در 13 مهر ماه، این روایت تکذیب نشده را بازنشر کردیم و از عدم پیگیری و تکذیب ماجراهای 10 سال اخیر پیرامون روابط ظریف و راکفلرها گله کردیم و مشمول دریافت تذکر شناخته شدیم!
لابی مشترک، روایت مشترک!
رصد بازنشردهندگان گزارش مهم بلومبرگ در فضای شبکههای اجتماعی نشان میدهد فعالان و مجریان لابی سازش، نقش مهمی در انتشار این گزارش داشتهاند. از جمله این افراد میتوان به توئیت «علی واعظ» نیروی رسمی نایاک، اشاره کرد. واعظ کسی است که پیش از این به واسطه ارتباطات بسیار نزدیک با دولت، ستون «سرمقاله» روزنامه ایران را در اختیار گرفته بود! همچنین مایکل بروکس از بیبیسی و سینا توسی از نایاک نیز در لیست توئیتکنندگان به چشم میخورند. دیگر فرد مهم بازنشرکننده گزارش اطلاعاتی بلومبرگ، «عماد کیایی»، مدیر اجرایی شورای ایرانیان آمریکایی وابسته به هوشنگ امیراحمدی و از اعضای فعلی نایاک است. کیایی، دستیار ویژه حسین موسویان است که پیش از این کتاب خاطرات هستهای وی را نیز نگارش کرده بود. همچنین کیایی و موسویان ارتباطات قابل تاملی با «موسسه لیختن اشتاین» دانشگاه پرینستون در کارنامه دارند که خود از بازوان عملیاتی طرح دیپلماسی عمومی «ایران پروجکت» به شمار میرود. عماد کیایی، شاگرد ارشد گری سیک، اخیرا سفرهای متعددی همراه با هوشنگ امیراحمدی به ایران داشته و با برخی رسانههای زنجیرهای غربگرای ایرانی نیز درباره برجام و روابط تجاری پسابرجام مصاحبه انجام داده است. گری سیک، مدیر عملیات «ایران پروجکت» وابسته به راکفلرهاست و ارتباطات ساختاری و تشکیلاتی گستردهای با رسانههای زنجیرهای غربگرای ایران و لابی رسانههای وابسته به راکفلرها همچون بلومبرگ، هافینگتونپست، بیبیسی، الجزیره انگلیسی، سیانان، واشنگتنپست، آتلانتیک گروپ و گوگل دارد.
هدف: تضعیف حاکمیت ملی
این تیم بهعنوان عناصر شناخته شده دخیل در «پروژه ایران» در غرب و از حاضران و مفسران گفتوگوهای ایران و آمریکا، نقش بسیار مهمی در جا انداختن مواضع راکفلرها در فضای جهانی ایفا کردهاند. به این ترتیب تکذیب نشدن یا حتی انکار بخشهایی از گزارش استفان هاینز، بهعنوان مدیرعامل تشکیلات راکفلرها، منجر به ترسیم ایران بهعنوان یک کشور وابسته مهندسیشده با دیپلماسی دیگرساخته، در فضای جهانی شده است. آیا این همان هدف اصلی آمریکا از تبدیل گفتوگوهای «ایران و 6 کشور»، به مذاکره اختصاصی «ظریف و کری» نبود؟ همین دستگاه رسانهای راکفلرها در ایرانپروجکت کوشیدند در کشورهای اسلامی منطقه، روایت خبری را جا بیندازند که براساس آن ایران در برجام، «مقاومت اسلامی» را با آمریکا معامله کرده است. گسترش این تحلیل به حدی در خاورمیانه زیاد بود که سیدحسن نصرالله، در سخنرانی روز عاشورا به این گمانه غیرصحیح پرداخت و ترویج چنین شایعاتی را مستقیما به آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی نسبت داد. چنین پروژه اطلاعاتی- علمی را نمیتوان تنها با تذکر و دادگاهی کردن «وطن امروز» زیر سوال برد بلکه راه صحیح آن برخورد دیپلماتیک با انتشاردهندگان چنین تصویر مخدوشی از دستگاه سیاست خارجی ایران در فضای جهانی است. مهم است همگان بدانند اگر ظریف در دوره نمایندگی ایران در سازمان ملل نیز خطایی مرتکب شده و به هر دلیلی در ساختمان برادران راکفلر به گمانهزنی درباره آینده دیپلماسی ایران با غرب پرداخته، هماکنون «لابی آمریکایی» هیچ سهمی در اداره سیاست خارجی ایران ندارد. بدیهیترین انتظار این است که اگر از «وطن امروز» بابت انتشار چنین مدل دادهکاوی علمی و مدلسازی بهروزی تقدیر نمیشود، دستکم مورد سرزنش قرار نگیرد!
فراموش نکنیم دعوت رسانهها به سکوت با انتشار «تذکر رسمی دولتی» نهتنها نقشه مهم دشمن را ناکام نمیگذارد بلکه قطعا به دامن زدن عمیقتر ماجرا در بعد جهانی میانجامد.
***************************************
روزنامه شرق **
رویکرد علمی در موضوع سوریه / رضا نصری
در مواجهه با بحران سوریه، دو رویکرد متضاد (رویکرد ایران-روسیه و رویکرد آمریکا-عرسبتان) در رسانهها مطرح است. معمولا سلیقه «سیاسی» در موضعگیری نسبت به این دو رویکرد، بیشترین نقش را ایفا میکند. اما کدامیک از این دو رویکرد با مؤلفههای علمی و پروهشهای آکادمیک که در زمینه «مذاکرات صلح» و مقوله «صلحسازی» - با اتکا به مطالعات تطبیقی صورتگرفته - سازگارتر است؟ چند سال پیش، یکی از محققان دانشگاه اتاوا، به نام رولان پاریس، رساله جامعی منتشر کرد که در آن تقریبا تمام موارد «صلحسازی» (Peace building) را - که در دهه ۱۹۹۰ صورت گرفته - با هم مقایسه کرده بود. «صلحسازی» عمدتا به مجموع فعالیتهایی اطلاق میشود که پس از جنگهای داخلی (یا در حین آنها)، بهمنظور ایجاد شرایط ثبات، همزیستی مسالتآمیز و «صلحِ پایدار» صورت میگیرد. در این رساله، رولاند پاریس (Roland Paris) موارد صلحسازی پس از جنگهای داخلی در کشورهای آنگولا، روآندا، آفریقایجنوبی، کامبوج، لیبریا، بوسنی، کرواسی، نیکاراگوئه، السالوادور، گواتمالا، نامبیا، موزامبیک، کوزوو، تیمورشرقی و سِيرالئون را مورد مطالعه قرار داده و به نتایج بسیار جالبی دست یافته است. درواقع، در این کتاب - که امروز از کتابهای مرجع در حوزه «صلحسازی پس از جنگهای داخلی» است - آقای پاریس الگوهای مذاکراتی، چارچوبها و راهحلها را در هر یک از این کشورها مورد نقد قرار داده و عناصری را که در نمونههای شکستخورده «مشترک» است - با عنوان «پاتولوژیها» - استخراج کرده؛ تعریف «شکست» هم طبعا این است سیستمی که پس از جنگ داخلی دایر میشود، پایدار نماند، یا قادر نباشد بهنحو مؤثری به خشونت، تنش و انتقام پایان بخشد. در این راستا، انتقاد عمده این محقق به کشورهای غربی این است که در تمام موارد شکستخورده، آنها بیش از حد در تشکیلِ «دموکراسی» و «لیبرالسازی بازار» تعجیل کردهاند و این دو امر را بر «نهادسازی» یا تحکیم نهادهای تضعیفشده بر اثر جنگ داخلی مقدم دانستهاند. بههمیندلیل هم رولاند پاریس مدل موفق را Institutionalization Before Liberalization (یا IBL) نام نهاده است. در این راستا، طبق این چارچوب نظری، پاتولوژیهای مدل «غربی» (که پاریس آنها را مدل Wilsonian مینامد)، از این قرارند: ۱- پاتولوژی اول عبارت از بروز «جامعه مدنی بد» (یا به تعبیر رولاند پاریس، Bad civil society) بر اثر «دموکراسی زودرس» است. با این توضیح که قاعدتا در دموکراسیهای جاافتاده، فضا برای فعالیت «جامعه مدنی» باز است و به بازیگران اجتماعی اجازه داده میشود از طریق سازماندهی و شبکهسازی، از حقوق اقلیتها، حقوق شهروندی، منافع صنفی و ارزشهای دموکراتیک دفاع کرده و دولت را در مواقع افراط «مهار» یا تعدیل کنند. اما در «دموکراسی زودرس» - که پیش از نهادسازی، استقرار امنیت و فروکش كردن تنشها ظهور میکند- فضای دموکراتیک به جامعه مدنی «بد» مجال فعالیت میدهد.
یعنی در چنین فضایی، بازیگران مخرب، کینهتوز، نژادپرست، انتقامجو، افراطی و پوپولیست، از فضای گذار و سازوکارهای دموکراتیک برای بسیج نیروهای خشن استفاده کرده و جامعه را مجددا به سمت چند قطبیشدن، خشونت، انتقام و جنگ سوق میدهند. یکی از تحقیقات «بانک جهانی» در سال ۲۰۰۳ که نشان میدهد ۴۴ درصد کشورها تنها پنج سال پس از پایان جنگ داخلی (یعنی در زمان گذار) مجددا به جنگ بازمیگردند، نیز مؤید همین ادعاست.
۲- پاتولوژی دوم، پاتولوژیِ «کاسبان قومیتی»
(Enthnic entrepreneurs) نام دارد. یعنی کسانی که در جوامع چندقومیتی (مانند لبنان) برای تشکل سیاسی خود صرفا بهدنبال جلب حمایت از یک قوم خاص میگردند (آنهم با هراسافکنی از اقوام دیگر) و از این طریق به قطببندی قومیتی در صحنه سیاسی رسمیت میبخشند. به عبارت دیگر، در «دموکراسی زودرس»، لیدرهای قومگرا، ساختار حزبی و آرایش سیاسی کشور را حول محور قومیت (و نه مفهوم شهروندی) سازمان میدهند و همین امر بهنحوی تنشهای قومی را در بالاترین سطوح «نهادینه» کرده و به تبع آن امکان بروز مجدد جنگ را افزایش میبخشد. به واقع، در زمانی که هنوز ارزشهای قومیتی قویتر و فراگیرتر از ارزشهای دموکراتیک است، «دموکراسی زودرس» به «کاسبان قومیت» مجال میدهد تا صحنه سیاست داخلی را به رنگ اقوام درآورند و نهایتا ساختار سیاسی را به جان خودش بیندازند. نمونه بارز این پاتولوژی را میشود در بالکان غربی در اوایل دهه ۱۹۹۰ مشاهده کرد.
۳ - پاتولوژی سوم، «حفره امنیتی انتخابات» است که در دموکراسیهای زودرس (و دوران شکننده گذار) مستعد بروز رقابتهای ناسالم و تشدید تنشهای اجتماعی خطرناک است. به عبارت دیگر، اگر شرایط سیاسی و بستر اجتماعی مهیا نباشد، دوران انتخابات (که بهظاهر دوران استفاده از حقوق دموکراتیک است)، خود میتواند پنجرهای به سوی بازگشت جنگ داخلی باشد و چهبسا کشورهایی که به دلیل برگزاری زودهنگام انتخابات (که معمولا با اصرار ایدئولوگهای غربی صورت میگیرد)، بلافاصله به قهقرای جنگ و تجزیه سقوط کردهاند. درواقع، کشورهایی که در آنها نهادسازی صورت نگرفته و طبعا برقراری و مدیریت ثبات و نظم و امنیت نیز برای دولت (State) میسر نیست، معمولا در دوران انتخابات بیشترین آسیبپذیری را تجربه میکنند.
۴- پاتولوژی چهارم، پدیده «سیاستمدارِ خرابکار»
(Saboteur’s pathology) است، یعنی فردی که با سازوکار انتخاباتی پس از جنگ داخلی به قدرت میرسد، اما - به دلیل فقدان نهادهای لازم و سازوکارهای نظارتی
(Checks and balances) - بلافاصله با روشهای خشن، رقبای قومی و سیاسی خود را نابود کرده و فرایند گذار به دموکراسی را مخدوش میکند (آنچه پاریس Failed transition مینامد). به عبارت دیگر، انتخابات زودهنگام میتواند با مشروعیتبخشی به یک دیکتاتور نوپا، خود به مانعی برای گذار از نظام پیشین به نظام دموکراتیک جدید تبدیل شود.
۵ - پاتولوژی آخر، مربوط به تبعات اجتماعی و سیاسی «لیبرالسازی» عجولانه و زودهنگام بازار است
(Market liberalization)؛ امری که میتواند - در فقدان نهادها و سازوکارهای حقوقی و حمایتی - در تشدید تنشهای طبقاتی، تقسیم ناعادلانه ثروت، حذف خشونتآمیز نیروهای سیاسی «چپگرا» و شورش اقوام حاشیهنشین نقش ایفا کرده و صلح شکنندهای را که پس از جنگ داخلی ایجاد شده، مجددا از بین ببرد.
حال باید مجددا پرسید رویکرد کدام کشورها در قبال سوریه با مؤلفههای فوق سازگارتر است؟
***************************************