1. تزکیه نفس
تا زمانی که آدمی به اصل خویش بازنگردد و به کاوش درون خود نپردازد، هرگز نمی تواند باطن خود را پاکیزه سازد.اسلام، هر کسی را مسئول اعمال و رفتار خود می داند و بر این اساس ، دستور اکید به خودسازی می دهد . هیچ کسی مسئولیت اعمال و رفتار خود را نمی تواند بر گردن دیگران بگذارد. اگر نیکی کند به خود او باز می گردد و اگر بدی هم کند گریبانگیر خود شخص خواهد بود. اسلام می خواهد ، انسان قبل از این که دیگران را هدایت کند ابتدا به تزکیه و اصلاح خود پرداخته حرف و عملش یکی شود.
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له و الناهین عن المنکر العاملین به ؛ لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند و از منکر باز دارند و خود آن را به جا آورند. حضرت بارها فرمودند : هیچ سخنی نگفتم و هیچ دستوری به شما ندادم ، مگر این که خود ، قبل از شما به آن عمل نمودم
بنابراین تربيت و اخلاق در ساختار شخصيت انسان نقش تعيين كننده دارد، بدون آن، آدمى به خير و كمال نمى رسد و به سعادت دنيوى و اخروى دسترسى پيدا نمى كند. احياى شخصيت انسان و فلاح و رستگارى او به فضايل اخلاقى و سقوط و مسخ و تباهى شخصيت او به رذايل اخلاقى است. چناچه در قرآن آمده است:«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها. وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسّيها؛رستگار شد آن كس كه نفس را تزكيه كرد و زيان كار شد آن كس كه آن را به تباهى كشيد.»( سوره الشمس، آيات 10 ـ 9)
حضرت امام(ره) نیز با تأکید بر خویشتن یابی، مردم را به بررسی درون خویش فرا می خواند و آنان را به تنظیم برنامهای شایسته در این راه برای راهنمایی، تشویق می کند.
2. نقش هدایتگری
هر مسلمانی وظیفه دارد دیگران را به سوی خدا دعوت کرده و آنان را با احکام اسلامی آشنا سازد و راه صحیح را به دیگران بنمایاند . خداوند کسانی را که به این رویه عمل می کنند ستوده و می فرماید: و من أحسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین ؛ (فصلت، آيه 33) چه کسی گفتارش بهتر است از آن کسی که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید من از مسلمینم. منظور از این هدایت در اصل همان شأن هدایت به أمر امام است که در آیات قرآن به آن اشاره شده است: «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَأ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ: و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وى بخشیدیم، و همة آنان را مردانى صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند، و انجام کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم، و تنها ما را عبادت مىکردند» (الأنبیأ/ 72 و73) و « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ: و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند، چون شکیبایى نمودند و به آیات ما یقین داشتند» (السّجده/ 24).
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: و انهوا غیرکم عن المنکر و تناهوا عنه فانما أمرتم بالنهی بعد التناهی ؛ (نهج البلاغه، خطبه 104) نهی کنید دیگران را از ارتکاب منکر و خودتان هم دست بکشید؛ زیرا شما مأمور شده اید که نهی از منکر نمایید، پس از آن که خود، از منکر اجتناب کردید. بنابراین ، انسان نه تنها مسئول اعمال و رفتار خود است، بلکه باید در صورت امکان از دیگران نیز در برابر کجروی ها حفاظت نماید و آنان را با ارشاد راهنمایی ، امر به معروف و نهی از منکر به راه راست بازگرداند.
از پیامبر گرامی اسلام علیه السلام نقل شده است: بدانید همه شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آن ها هستید، مسئولید، امیر و رئیس حکومت اسلامی، نگهبان مردم است و در برابر ایشان مسئول است. زن نیز نگهبان خانواده، شوهر و فرزندان است و در برابر آنان مسئول. (مجموعه ورام، ج1، ص6)
در زندگى اجتماعى، انسان نمی تواند فقط منفعت خود را ببيند، و فقط به كار خود توجه داشته باشد و در كار ديگران دخالت نكند، هنگامى كه انسان ديد فردى ضررى به جامعه میزند، بايد دست او را بگيرد و او را از اين عمل نهى كند. در اين جا جامعه به اين فرد اجازه نمی دهد كه بگويد، كه اين جا، جاى خودم است، چهار ديوارى خودم است، شهر خودم است، اين اتاق خودم است، محل كار خودم است; بلكه وقتى جامعه ديد ضرر به همه میخورد، هر قدر اين جامعه فردگرا باشد، حتى به عنوان محافظت از منافع شخصى خود نيز در كار او دخالت می كند، و مانع كار او می شود. بنابراين، حتى در جوامعى كه فردگرايى به نحو تام حكومت مى كند، در عين حال نظارت عمومى مردم كمابيش وجود دارد. بنابراین انسان، مسئول اعمال دیگران مخصوصاً خانواده خویش است . در همین زمینه حضرت علی علیه السلام می فرمایند: علموا أنفسکم و أهل بیتکم الخیر و أدبوهم ؛ (درالمنثور، ج 6، ص 144) به خود و خانوادهتان نیکی بیاموزید و آنها را ادب کنید.
در قرآن مجید به همین مسئله در بیانی زیبا اشاره شده است: ای کسانی که ایمان آورده اید ! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها است نگه دارید. (تحریم، آیه 6)
3. ناظر دانستن خدا بر اعمال انسان
از ديگر ويژگي هاى نظام تعليم و تربيت اسلامى، ناظر دانستن خدا بر اعمال انسان است. در تعليم و تربيت اسلامى سعى بر آن است، اين بينش به انسان داده شود كه خداوند هميشه همراه او و ناظر بر اعمال اوست و او در هيچ حالى تنها نيست. «وَ هُوَ مَعَكُمْ ايْنما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» «حدید، آیه4» و او با شماست، هر كجا كه باشيد و خدا به آنچه مىكنيد، بيناست.
خداوند از هر چيزى به انسان نزديكتر است: «وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» « ق، آیه 16» و ما از رگ گردن به او نزديكتر هستيم.
و حتّى بر آنچه كه در قلب انسان مىگذرد، آگاه است: «يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ انَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (هود، آیه5)خداوند آنچه را كه مخفى مىكنند و آنچه را كه آشكار مىكنند مىداند، همانا او از درون سينهها آگاه است.
طبيعى است، وقتى كه انسان در هر حال خدا را بر خود ناظر بداند، سعى مىكند با او مخالفت نكند و حتّى تحمّل سختي ها و ناگواري هاى زندگى برايش آسان مىشود كه خود سبب ورزيدگى و استقامت او مىگردد، از اين رو مىبينيم خداوند در قرآن، براى اينكه به حضرت موسى و هارون، براى رفتن به سوى فرعون دلگرمى بدهد، مىفرمايد: «لا تَخافا انَّنى مَعَكُما اسْمَعُ وَ ارى» (طه، آیه46) نترسيد من با شما هستم، مىشنوم و مىبينم.همچنين به حضرت نوح كه طبق دستور او به ساختن كشتى مشغول بود، براى اينكه اذيّت و آزار مردم او را دلسرد نكند، مىفرمايد: «وَاصْنُعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود، آیه37) و كشتى را زير نظر ما بساز.
در نظام تربیت اسلامی مسلمان را به گونه ای تربیت مییابدکه عالم را محضر خدا و او را بر تمام امور شاهد و ناظر می داند. او این درس را از قرآن مجید و اولیای الهی (مفسران حقیقی قرآن) آموخته است ، او می داند که والله شهید علی ما تعلمون (آل عمران، آیه 98) خداوند شاهد و گواه براعمال و رفتار انسان است.
در قرآن به ویژگیهای مدیریت اسلامی از منظر آیات و روایات، تصریح شده که خداوند متعال در آیه 88 سوره مبارکه هود فرمود: «قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَىَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ: گفت اى قوم من بیندیشید اگر از جانب پروردگارم دلیل روشنى داشته باشم و او از سوى خود روزى نیکویى به من داده باشد [آیا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت کنم [و خود مرتکب آن شوم] من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کردهام و به سوى او باز میگردم» لذا مدیران اسلامی باید حقوق فردی و اجتماعی مردم را رعایت کنند. خداوند در همه جا ، خود را همراه با ما می داند..
امام علی علیه السلام می فرمایند: در هر حال ، انسان باید خدای متعال را حاضر و ناظر بر اعمال خود بداند: فرحم الله امرءا راقب ربه و تنکب ذنبه ، و کابر هواه ، و کذب مناه امرءا زم نفسه من التقوی بزمام و ألجمها من خشیه ربها بلجام ، فقادها الی الطاعه بزمامها ، و قدعها عن المعصیه بلجامها ، رافعا الی المعاد طرفه ، متوقعا فی کل أوان حتفه دائم الفکر ؛ (الکافی، ج 8، ص 172) خدا رحمت کند انسانی را که همیشه پرورگارش را در نظر داشته ، از گناه کناره گیرد و با خواهش دل بجنگد و آرزوی دنیایی خود را تکذیب کند ؛ آن انسانی که نفس سرکش خود را با تقوا و پرهیزگاری مهار کند و با لگام ترس از پروردگار خویش بر دهانش دهنه زند و مهارش را به سوی طاعت و فرمانبرداری خدا کشاند و از نافرمانی و معصیت بازش دارد . آن بندهای که دیده به روز معاد دوخته و هر آنی انتظار مرگ خود را دارد و پیوسته در تفکر و اندیشه به سر می برد .
4. رجحان حیات اخروی بر حیات دنیوی
اسلام با وجود تأکید بر بهرهوری سالم از مواهب دنیا و مردود دانستن ترک دنیا و گوشه گیری و انزوا، دنیا را مقدمه نیک بختی آخرت می داند. در آیین اسلام اصل، زندگی اخروی است. همان گونه که خداوند می فرماید: و الاخره خیر و أبقی ؛ (24)در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است. در جای دیگر قرآن کریم میفرماید: شما به حسب طبعتان طالب لذتهای مادی و دنیوی هستید در صورتی که لذت آخرت بر لذت دنیا رجحان دارد. (سوره اعلی آیه 16و17)
با توجه به این نکته که لذتها متزاحم هستند و همزمان نمیتوان همه لذتها را کسب کرد، پس میبایست لذت راجح را انتخاب نمود، اگر این کار انجام نگیرد، کار بیارزش بلکه ضد ارزشی انجام یافته است. پس باید این را پذیرفت که لذتهای راجح را مقدم بداریم و لذتهای مرجوح را فدای لذتهای راجح کنیم. چون انسان طالب زندگی پایدار است خدای متعال او را راهنمایی میکند که زندگی آخرت پایدارتر است. این مسأله یک بعد دیگر هم دارد و آن این است که لذتها و سعادتهای اخروی از لذتهای دنیا بهتر است. توضیح آنکه رجحان حیات اخروی بر حیات دنیوی تنها به خاطر ابدی بودن و پایدارتر بودن آن نیست بلکه مزیت دیگری هم دارد: (خَیرٌ و اَبقی)،( سوره اعلی، آیه 17) هم بهتر و هم پایدارتر است؛ این آیه، اشاره به این دارد که در مقام ترجیح یکی از دو لذت بر دیگری، دو معیار وجود دارد: یکی دوام و عدم دوام و دیگری کیفیت لذت و ضعف و شدت آن.
انسان بر اساس فطرت طالب لذت است، عقل او حکم میکند که لذت یک ساله را بر لذت یک ساعته ترجیح دهد، حال اگر فرض کنیم دو لذت از نظر زمان مساوی باشند اما از نظر شدت و ضعف با هم تفاوت داشته باشند، یکی توأم با آلام است و دیگری چنین نیست و به فرض این که هیچ کدام توأم با آلام نباشد یکی شدیدتر است و دیگری ضعیفتر، انسان به حکم عقل باید آن را که شدیدتر است، انتخاب کند و اگر یکی از دو لذت مشابه، توأم با آلام باشد و دیگری نباشد لذتی را برگزیند که توأم با رنج نباشد.
توضیح آن که انسان در مقام هست همواره لذت آنی و زود دستیافتنی را انتخاب میکند علت دینگریزی مردم نیز همین است. چون وعده خدا نسیه است ولی لذتهای دنیا نقد است پس انسان بالطبع لذتهای آنی را انتخاب میکند اما به حکم خرد، یعنی در مقام باید، لذتهای شدیدتر و پایدارتر و غیر توأم با رنج را انتخاب کند. ظاهراً واژه خیر در این گونه آیات اشاره به این است که لذتهای اخروی شدت بیشتری دارد و توأم با آلام نیست پس هر دو ملاک را، قرآن مورد توجه قرار داده است: هم ضعف و شدت را و هم دوام و عدم دوام را.
حضرت علی (علیه السلام) پس از نکوهش کسانی که تنها برای دنیا کار می کنند به طوری که از آخرت باز می مانند؛ می فرمایند: و عامل عمل فی الدنیا لما بعدها فجأه الذی له منالدنیا بغیر عمل، فأحرز الخطین معا و ملکالدارین جمیعا، فأصبح وجیها عندالله، لایسأل الله حاجه فیمنعه؛ (نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، ص 1217)یکی در دنیا برای آخرت کار می کند و آنچه بر او (مقدر) است از دنیا می رسد، پس هر دو بهره را جمع نموده و هر دو سرا را به دست آورده است و نزد خدا با آبرو گشته و از او حاجتی نخواهد که روا نسازد.
5. جامعیت و شمول
در منطق تربیتی اسلام ، همه ابعاد وجودی انسان محترم و ارزشمند است و سعی می کند هم به ابعاد وجودی او توجه نماید . هم به جسم و جانش و هم به عقل و روانش. تعالیم اسلام ، همه جهات انسانی را شامل می شود ، اجازه ضرر و زیان به ابدان نمی دهد و تلاش می کند تا هر مؤمن و مسلمانی در صیانت و به کارگیری عقل و منویات آن کوشا بوده و در تزکیه آن تلاش کند . قرآن مجید می فرماید : قد أفلح من زکیها . اسلام همان گونه که عقل را میزان سنجش صواب از ناصواب معرفی می کند ، قلب را نیز کانونی برای به ثمر رسیدن عواطف عالی انسانی می شمارد.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ ؛ (نهج البلاغه، حکمت 413) از خرد ، تو را این بس است که راه گمراهیات را از راه رستگاریات نمایان می سازد.
اگر بر اساس تربیت اسلامی ، عقل به درستی به کار گرفته شود ، مفاسد و مصالح را می شناسد و راه سعادت و کمال را به انسان نشان می دهد؛ زیرا تفکر ، عاقبت اندیشی و واقع نگری کار عقل است. عقل با تفکر صحیح می تواند واقعیات را کشف و سعادت و کمال واقعی انسان را تأمین کند، مبدأ آفرینش جهان را بشناسد و از دستورهایش پیروی کند، فضایل و مکارم اخلاق را بشناسد و خودسازی کند ، رذایل اخلاقی را تشخیص دهد و از آنها اجتناب کند. حضرت درباره تربیت قلب فرموده است: به رگی (از رگ های این انسان) پاره گوشتی آویخته شده که آن شگفتترین چیزی است که در او است و آن قلب است که برای آن اوصاف پسندیده و ناپسندیده ای است. اگر امید و آرزو به آن رو کند، طمع و آز خوارش می گرداند و اگر طمع در آن بجوشد، حرص تباهش سازد . اگر نومیدی به آن دست دهد ، حسرت و اندوه او را می کشد . اگر غضب و تندخویی بر آن پیش آید ، خشم به آن سخت گیرد. اگر رضا و خشنودی آن را همراه شود ، خودداری (از ناپسندی ها) را فراموش کند ،اگر ناگهان ترس او را فراگیرد ، دوری جستن (از کار) مشغولش سازد و اگر ایمنی و آسودگی آن فزونی گیرد ، غفلت آن را می رباید . اگر به آن مصیبت و اندوه رخ دهد، بی تابی رسوایش کند . اگر مالی بیابد ، توانگری او را یاغی گرداند، اگر بی خبری آن را بیازارد، بلا و سختی گرفتارش کند؛ اگر گرسنگی بر آن سخت گیرد، ناتوانی از پایش در می آورد؛ اگر سیری آن بسیار گشته، از حد بگذرد، شکم پروری به رنجش می اندازد. پس هر کوتاهی از حد آن را زیان رساند و هر بیشی در حد، آن را تباه گرداند . (نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، ص 1136 - 1137) بنابر این قلبی که اعتدال و میانهروی را از دست نداده و به حکمت رفتار کند، دارنده آن سود دنیا و آخرت خواهد برد.
دین اسلام از جامعیت برخوردار است و همه ساحت های حیات انسانی را در بر میگیرد و پاسخ گوی همه نیازهای اساسی برای تأمین سعادت بشر است. از سوی دیگر، رسالت پیامبر اسلام نیز جهانی است و به قوم و قبیلهای اختصاص ندارد؛ وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (سبأ، آیه 28) و تو را جز بشارت دهنده و بیم دهندهای برای همه مردم نفرستادیم ولی بیشتر مردم نمی دانند. پس تنها دین معتبر برای راهنمایی همه انسان ها به سعادت و کمال تا ابد، دین اسلام به پیامبری خاتم پیامبران است.
6. عبادت بودن تربیت اسلامی
تعلیم و تربیت اسلامی در یکی دیگر از شؤون خود بر مسأله«عبادت» مبتنی است. در تفکر اسلامی کمال غایی آدمی آن هنگام محقق می شود که او به مرتبه«عبادت» برسد و در هیچ حال و مقامی از ذکر باری تعالی غافل نشود و رسیدن به این مستلزم نوعی خاص از سلوک روحی و جسمی است که جز در ضمن یک سیستم آموزشی و پرورشی دقیق ممکن نخواهد بود. در اسلام آن قدم هایی را که انسان برای رشد و کمال خود و پرورش دیگران برمی دارد و در جهت رضای خداوند است، عبادت محسوب می شود.
عبادت کردن، محدود به آن لحظات کوتاهی که انسان مشغول مراسم عبادی، از قبیل نمازگزاردن و دعاکردن است، نمی شود. عبادت هنگامی ارزش خود را بروز می دهد که به صورت راه و رسم زندگی درآید. ارزش آن در مواقعی است که شیوه رفتار و کردار و تفکر و همه شئون زندگی فرد را فراگیرد . عبادت به معنای ایجاد پیوند بین قلب انسان و خداست. اسلام فرد را چنان تربیت می کند که در همه حال با خدا مرتبط باشد. عبادت، وسیله ای برای اصلاح نفس و اصلاح زندگی است و تمام منافع و عواید آن نصیب خود انسان می شود و او را رستگار می سازد. در حقیقت ، دستورات عبادی اسلام ، هم در برگیرنده فواید شخصی است و هم دارای منافع اجتماعی.
حضرت علی علیه السلام در خطبه معروف همام فرموده اند: ان الله سبحانه خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم ؛ امنا عن معصیتهم ؛ لأنه لا تضره معصیه من عصاه ، ولا تنفعه طاعه من أطاعه ؛ (نهج البلاغه، خطبه 193)همانا خداوند مخلوقات را آفرید و از اطاعت و عبادت آنان بی نیاز و از گناه و معصیت آنان ایمن است ؛ زیرا معصیت افراد ، ضرری به وی نمی زند و اطاعت آنان ، برای او نفعی ندارد.
اگر انسان نیات خود را خالص گرداند و قصد قربت کند که در تلاش تربیتی برای خودسازی و دیگرسازی ، رضای الهی را در نظر بگیرد ، در همه حال مأجور خواهد بود.
7. هماهنگی با فطرت انسان
تعلیم و تربیت در بین مجموعه اموری که زندگی آدمی را شکل می دهد، مهمترین و اثرگذارترین عامل است و باید با استعدادهای عالی فطری هماهنگ باشد. لزوم این هماهنگی به طور کامل مورد تأیید عقل است. از این رو برنامهها و اقدامات تربیت اسلامی بر فطرت آدمی استوار است و می کوشد تا حجابهای فطرت را بزداید و آن را شکوفا سازد . تربیت فطری ، متناسب با وجود آدمی و نیازهای او و در خور حقیقت انسانی است ؛ تربیتی است که عشق به کمال مطلق و انزجار از نقص را جلوه می دهد. تربیتی که در خلاف جهت حقیقتجویی ، زیبادوستی، علم جویی، آزادی، رأفت گرایی، عدالت خواهی و حق گرایی گام بردارد؛ تربیتی است خلاف فطرت. رسالت همه انبیای الهی ، تربیت فطری بوده است
حضرت علی علیه السلام در بیان هماهنگی تربیت اسلامی با فطرت می فرمایند: و اصطفی سبحانه من ولده أنبیأ ، أخذ علی الوحی میثاقهم ، و علی تبلیغ الرساله أمانتهم ، لما بدل أکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه ، و اتخذوا الأنداد معه و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته ، و اقتطعهم عن عبادته ، فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیاه لیستاد و هم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته؛ (نهج البلاغه، خطبه 1) خدای سبحان از فرزندان آدم علیه السلام پیامبرانی برگزید و به زبان وحی پیمان هر یک از ایشان را شنید که امانت او نگاه دارند و حکم خدا را به دیگران برسانند و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند؛ حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند. شیطان ها ، آنان را از خداشناسی به گمراهی کشیدند و پیوندشان را با پرستش خدا بریدند . پس هر چندگاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق فطرت بگزارند نعمت فراموش کرده را به یاد آورند.
«اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد . چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول کردن یک سلسله استعدادها و به تعبیر امروزیها یک سلسله ویژگیهای انسان است. انسان را دو جور می توان ساخت: یکی ساختن، آن چنان که اشیا را می سازند؛ یعنی سازنده فقط منظور خود را در نظر می گیرد و فرد را به شکلی درمیآورد که آن منظور را تأمین کند؛ حال با ناقص کردن یا کامل نمودن آن. دیگر تربیت، یعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان. او اگر استعداد عقلانی و فکری دارد و چون و چرا در مسائل دارد، این را باید پرورش داد نه این که اینها را کشت.(مطهری، 1374،ص8)
برای شکوفا شدن فطرت و استعدادها محیط تربیتی لازم است و گرنه استعدادهای درونی انسانی در جهت خیر و صلاح رشد نمی یابد . اسلام برای تطابق روش تربیتی خود با فطرت انسان، به همه جهات تربیتی و مراحل رشد آدمی توجه دارد و برای هر وضعیت و موقعیتی دستورهای تربیتی خاصی ارائه می دهد.