تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۸  ، 
کد خبر : ۲۸۶۲۰۵

شاخص های مستکبران از منظر قرآن کریم

«ابلیس»، سردمدار بزرگ جبهه استکباری است که برای نخستین بار این عَلَم را برداشت و پیشوایی مستکبران را بر عهده گرفت.
پایگاه بصیرت / عظیم رادمرد

برای شناخت استکبار از دیدگاه قرآن، باید چهره‌های شاخص مستکبران را مورد مطالعه و بررسی قرارداد و در پرتو ویژگی‌هایی که قرآن کریم، برای آنان ذکر کرده، به مصادیق آنان دست یافت. «ابلیس»، سردمدار بزرگ جبهه استکباری است که برای نخستین بار این عَلَم را برداشت و پیشوایی مستکبران را بر عهده گرفت. از مطالعه آیات مربوط به استکبار به دست می‌آید که مهمترین شاخص های آن عبارتند از:

1. منیّت وخودمحوری‌

چون شیطان از جانب خداوند به دلیل سجده نکردن بر آدم توبیخ شد، گفت: «انَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (آیه 12سوره اعراف) من از او برترم، مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای. از پاسخ ابلیس بر می‌آید که استکبار، از توجه به خویش و خود را محور حق پنداشتن ناشی می‌شود. علّامه طباطبائی با استفاده از این آیات می‌گوید:

اگر ابلیس، مجذوب خود نشده بود و تنها به خویش توجه نداشت و سایه «اله قیّوم» را بر خویش مشاهده می‌کرد، انانیت و خودبینی‌اش شکسته می‌شد و در برابر فرمان الهی خاضع می‌گردید و به جای آن که به مادّه آفرینش خود توجه کند- که آتش است- و آن را برتر از گل ببیند، مجذوب امر الهی- که از منبع عظمت و کبریا و سرچشمه هر جلال و جمال صادر شده بود- می‌گردید. (المیزان، ج 8، ص 24- 25)

آشکار است آن که همه فضایل را منحصر در خود می‌بیند، در حدّ اعلای استکبار قرار دارد، چون این روحیه شدت یابد، بدانجا می‌رسد کهمستکبر فریاد می‌زند و نعره بر می‌آورد که: «از ما قوی‌تر کیست؟فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً. (فُصّلت، آیه 15)

2. فخر فروشی در دنیا

آنان که برخورداری از امور مادی را امتیازی برای خود می‌دانند، و آن را نشانه کرامت ذاتی خویش می‌پندارند، در قیامت نیز انتظار جایگاهی والا دارند.قرآن کریم، سخن مترفین را که در برابر انبیا می‌ایستادند و از قبول دعوت آنان امتناع می‌ورزیدند، چنین نقل می‌کند:«وَ قالُوا نَحْنُ اکْثَرُ امْوالًا وَ اوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ» (سبأ، آیه 34) مترفین به پیامبران گفتند: «ما بیش از شما مال و فرزند داریم، و در آخرت نیز عذاب نخواهیم شد. «وَ لَئِنْ اذَقْناهُ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی وَ ما اظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ الَی رَبّی انَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی. (فصلت، آیه 50) و هرگاه پس از ناراحتی‌ای که به او رسید، رحمتی بدو بچشانیم می‌گوید: «این به دلیل شایستگی و استحقاق من بوده است و گمان نمی‌کنم قیامت بر پا شود و [به فرض که قیامتی باشد] هر گاه به سوی پروردگارم باز گردانده شوم، برای من نزد او پاداش‌های نیکوتر هست.»

3. قضاوت بر مبنای مادّیات‌

در بینش مستکبران، همه ارزش‌ها بر اساس مادّیات سنجیده می‌شود و یگانه معیار قضاوت و داوری، ثروت است که آمدنش نشان از حقانیت است و با نبودش، از هیچ ارزشی خبری نیست. از این رو، اعتراض این گروه به فرماندهی حضرت طالوت آن بود که ما از او برای ریاست و زعامت شایسته‌تریم و او لیاقت این مقام را ندارد؛ زیرا از ثروت بی بهره است:«انَّی لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ اَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» (بقره، آیه 247) از کجا او سزاوار بزرگی و ریاست بر ماست، در صورتی که، ما شایسته‌تر از اوییم و او را مال فراوان نیست. و اعتراض آنان به انبیای الهی این است که چرا دستبندهای طلایی ندارند: فَلَوْلا اُلْقِیَ عَلَیْهِ اسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» (زخرف، آیه 53)اگر موسی رسول خداست پس چرا طوق زرّین بر دست ندارد. از نظر آنان والاترین انسان‌ها، با محکم‌ترین براهین و روشن‌ترین معجزات، چون گنجینه طلا ندارند، نمی‌توانند در منصب رهبری و هدایت قرار گیرند.

4. تعصب

تعصب، یک بیماری شایع روانی- اجتماعی است که در طبقات مختلف اجتماعی ظاهر می‌گردد، و این پدیده از استکبار ناشی می‌شود. از این رو، مستکبران پایه و اساس آن را در جامعه تشکیل می‌دهند.يكي از مهم‌ترين آثاري كه قرآن براي تعصب در حوزه فردي و روان شناختي آن را بيان مي كند، عدم دستيابي به شناخت است. به اين معنا كه تعصبات و تقليد كوركورانه از نياكان، مانع اصلي شناخت درست حقايق و ره‌يابي به آن است. افراد متعصب همه چيز را با معيارهاي گذشتگان و خويشان خويش مي سنجند. از اين رو مستکبران هر انديشه و تفكري را كه در ميان خويش از سابقه و پيشينه اي برخوردار نباشد به عنوان انديشه باطل و نادرست به كناري مي نهند. تأكيد ايشان بر اين مسئله است كه ما اين مسائل و مطالب را تا كنون از گذشتگان و پدران خويش نشنيده ايم. اگر مطلب درست و حقي بود حتماً گذشتگان آن را مطرح مي كردند و ما چيزي درباره آن مي شنيديم. اين گونه است كه با هر شناخت جديد، مقابله مي كنند و در برابر هر شناخت حقي مقاومت مي ورزند. (مومنون آيه24)

قرآن بيان مي كند كه تعصبات عامل مهمي در نفهميدن گفتار حق است؛ زيرا افراد متعصب حاضر نمي شوند تا به سخنان جديد كه مطلب تازه اي را بيان مي كند، گوش دهند. اين گونه است كه اهل تعصب ناتوان از شناخت حق و يا پذيرش آن مي شوند و خداوند به مسئله حق ناپذيري به عنوان يكي از آثار مهم تعصبات اشاره مي كند. در تحليل قرآن درباره علل حق ناپذيري اشخاص و عناد و انكار ايشان نسبت به آن، به مسئله تعصب اشاره شده و گفته مي شود كه تعصبات نه تنها عامل حق پذيري بلكه سدّي بزرگ در برابر حق‌گرايي و رشد آن در اشخاص و افراد به شمار مي آيد.

قرآن در آيه 170 سوره بقره مي فرمايد: هنگامي كه به ايشان گفته مي شود به حقايق فرو فرستاده شده از سوي خدا ايمان آوريد با آن به مخالفت و مقابله برمي‌خيزند و مي گويند ما چون به انديشه‌ها و سنت‌ها و آداب اجدادي خويش انس و الفت گرفته‌ايم نمي‌توانيم برخلاف آن عمل كنيم و انديشه و بينش جديدي را بپذيريم. چناچه قرآن با اشاره به تفكر انحصار‌طلبي يهوديان و مسيحيان كه حق را تنها از آن خود مي دانستند به آنان هشدار مي دهد كه همين تفكر نادرست موجب شده است كه تعصب بي‌جا ورزند و حاضر به شنيدن و پذيرش آيات وحياني قرآن و اسلام نگردند. (بقره آيه 135 و آل عمران آيات 72 و 73)

حلقه‌ای که عصبیت را به استکبار پیوند می‌دهد، باز امتیازات مادّی مستکبران است؛ یعنی مستکبرین با زراندوزی، مترف می‌شوند و مترف برای ثروت بیشتر و حفظ آن تعصب می‌ورزد. پس، ثروت اندوزی از مهم‌ترین عوامل تعصب است؛ چنان که علی (ع) می‌فرماید: «امَّا الْاغْنِیاءُ مِنْ مُتْرِفَةِ الْامَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثارِ مَواقِعِ النِّعَمِ» (نهج البلاغه، خطبه 192)

5. انکار حق‌ و حقیقت

مستکبران، که انانیت و خودپرستی، سراسر وجودشان را فرا گرفته است، از دیدن واقعیّت‌ها و درک حقیقت‌ها و قبول هدایت‌ها عاجزند. آنان آنچه را نفع و سودی برایشان داشته باشد، می‌بینند و می‌پذیرند، و از هر چه به شأن و موقعیت ظالمانه‌شان خللی وارد کند، سرباز می‌زنند. از این رو، در صف مقدم مخالفان انبیاء قرار می‌گیرند و در طول تاریخ، برای حفظ شوکت شیطانی خویش کفر ورزیده‌اند.

وَ ما ارْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ الَّا قالَ مُتْرَفُوها انّما بِما ارْسِلْتُمْ بِهِ کافِروُنَ» (سبأ، آیه 34)ما هیچ رسولی نفرستادیم، مگر آن که ثروتمندان عیّاش آن دیار گفتند: «بی گمان، ما به رسالت شما کافریم.» و حتی از شنیدن سخن حق گریخته یا انگشت بر گوش خود گذارده‌اند.

وَ انّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا اصابِعَهُمْ فی اذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ اصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً» (نوح، آیه 7) نوح گفت: بارالها هر چند آنان را به مغفرت تو خواندم، انگشت بر گوش نهادند و جامه به رخسار افکندند و بر کفر اصرار ورزیده و سرسختانه استکبار نشان دادند.

وَ اذا تُتْلی عَلَیْهِ ایاتُنا وَلیَ مُسْتَکْبِراً کَانْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی اُذُنَیْهِ وَقْراً» (لقمان، آیه 7) و هرگاه بر او آیات قرآن تلاوت شود، چنان با استکبار روی گرداند که گویی نشنیده [یا] گویی در گوش‌هایش سنگینی است.

«وَیْلٌ لِکُلِّ افَّاکٍ اثیمٍ یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها» (جاثیه، آیات 7- 9) وای بر هر دروغگوی بدکار آن که آیات خدا را که بر او تلاوت می‌شود می‌شنود و بر طغیان و استکبار اصرار می‌ورزد، گویی آن آیات را نشنیده است.

6. نگاه تحقیرآمیز به اقشار مستضعف‌

بینش و قضاوت مستکبران، درباره مؤمنانی که از توده‌های مستضعف جامعه‌اند، این است که آنان اراذل و اوباش و ساده لوح‌اند. (هود،آیه 27؛ شعراء، آیه 111) به گمان آنان، خداوند به محرومان و مستضعفان خیر و سعادت نداده است. از این رو، باید تحقیر شوند و انتظار چنین برخوردی را از سوی انبیا نسبت به آنان دارند. ولی حضرت شیخ الانبیاء نوح (ع) فرموده است: وَ لا اقْوُلُ لِلَّذینَ تَزْدَری اعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ اعْلَمُ بِما فی انْفُسِهِمْ انّی اذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ»(هود، آیه 31) هرگز به مؤمنانی که در نظر شما خوار می‌آیند، نمی‌گویم که خداوند خیری به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه‌تر است و اگر آنان را برانم یا مأیوس کنم، از ستمکاران خواهم بود. علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه آورده است:

این بخش از کلام حضرت نوح، اشاره به اعتقاد «ملأ» دارد، همان اعتقادی که اساس اشرافیگری را تشکیل می‌دهد. جامعه انسانی به دو گروه اقویا و ضعفاء تقسیم می‌شود. اقویا، صاحبان قدرت و ثروت‌اند و دارای شخصیت انسانی و شایسته سروری اند. همه باید برای آنان کار کنند و برای آنان آفریده شده‌اند. «ضعفا» انسان‌های منحط یا حیوانات انسان‌نما هستند و فلسفه وجودیشان خدمت به اشراف است تا از دسترنج و تلاششان، اقویا راحت زندگی کنند. آنان از دایره شرافت انسانی به دور و از رحمت و عنایت الهی بی‌نصیبند. حضرت نوح، این اعتقاد آنان را رد می‌کند که: «وَ لا اقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری اعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً» و اشتباه آنان را توضیح می‌دهد: «اللّه اعلم بما فی انفسهم» که اگر شما، آنان را تحقیر می‌کنید، به دلیل ضعف ظاهری و مادی آنان است، در حالی که ملاک دستیابی به کمال و احراز سعادت و کرامت و پاداش‌های الهی، «نفس انسان» است و صفحه جان را باید به فضایل و کمالات معنوی آراسته کرد و من و شما راهی به باطن جان و زوایای قلب آنان نداریم و تنها خداوند از اسرار ضمایرشان آگاه است. از این رو، حق نداریم ضعفا را به حرمان از خیر و سعادت محکوم بدانیم و چنین قضاوتی درباره آنان ظالمانه است: «انّی اذاً لمن الظالمین» (المیزان، ج 10، ص 214)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات